سیاووشان چنان در خون
به چشم خویش میبینم
به قلب مردمان افزون
گزند و نیش میبینم
به سوی بهترین شهر خداوندِ خِرَد اکنون
هجوم مسلک دیو و اَهِرمن کیش میبینم
خوراک مارهای اژدها پیکر
سر و مغر جوانان شد
به کام آژدهاکان تازان شد
بدون فکر و اندیشه،
یورش بر جانب زنهای نیکوکار
و آن مردانِ نیک اندیش میبینم
فرانک، مادر پاکان
پر از اشک و پر از مویه
پر از تشویش میبینم
کنون کشتار ایرج را به چشم خویش میبینم
فریدون مردِ مردان را،
پر از آه و فغان اکنون به چشم خویش میبینم
زمین دشت خونین را
سرای جنگ ناپاکان
سلاح سخت هتاکان
و کشتار تمام بیگناهان را همی در پیش میبینم
هزاران سال سرو راست قامت را
خم و درویش میبینم
کنون کشتار ایران را به چشم خویش میبینم
(مجید خالقیان)
@Kheradgan_Official
به چشم خویش میبینم
به قلب مردمان افزون
گزند و نیش میبینم
به سوی بهترین شهر خداوندِ خِرَد اکنون
هجوم مسلک دیو و اَهِرمن کیش میبینم
خوراک مارهای اژدها پیکر
سر و مغر جوانان شد
به کام آژدهاکان تازان شد
بدون فکر و اندیشه،
یورش بر جانب زنهای نیکوکار
و آن مردانِ نیک اندیش میبینم
فرانک، مادر پاکان
پر از اشک و پر از مویه
پر از تشویش میبینم
کنون کشتار ایرج را به چشم خویش میبینم
فریدون مردِ مردان را،
پر از آه و فغان اکنون به چشم خویش میبینم
زمین دشت خونین را
سرای جنگ ناپاکان
سلاح سخت هتاکان
و کشتار تمام بیگناهان را همی در پیش میبینم
هزاران سال سرو راست قامت را
خم و درویش میبینم
کنون کشتار ایران را به چشم خویش میبینم
(مجید خالقیان)
@Kheradgan_Official
مردی که هرگز تسلیم نشد
@Kheradgan_Official
بابک خرمدین، دلاوری از خطه آذربایجان بود که ایستادگی بینظیری در برابر ستمگران انجام داد.
او سالها کابوس ستمگران بود و ظالمان تلاش زیادی کردند که او را سرکوب کنند. بابک شکست ناپذیر بود و بارها سپاهیان ستمگران را شکست داد. در نهایت به او خیانت شد و به اسارت ستمگران در آمد. اگر به بابک خیانت نمیکردند، هیچ گاه شکست نمیخورد.
با این حال بابک هیچگاه تسلیم نشد و هرگز به ستمگر زانو نزد.
بر اساس سیاستنامه نظام الملک خلیفه دستور داد چهار دست و پای بابک خرمدین را ببرند. چون یک دست بابک را ببریدند دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید. خلیفه به بابک توهین کرد و گفت: ای سگ این چه عمل است؟
بابک دلاورانه به او گفت: در این حکمتی است... چون خون از تنم بیرون شود نگویند که رویش از بیم زرد شد!! (۱).
راه بابک هنوز هم ادامه دارد. باید باور کنیم هستند کسانی که از جانشان، از زندگیشان، از آینده خود به خاطر ایران و به خاطر مردم ایران میگذرند.
پانویس:
۱- نفیسی، سعید (۱۳۸۴) بابک خرم دین. تهران: انتشارات اساطیر. صص ۱۴۰ - ۱۴۱.
@Kheradgan_Official
@Kheradgan_Official
بابک خرمدین، دلاوری از خطه آذربایجان بود که ایستادگی بینظیری در برابر ستمگران انجام داد.
او سالها کابوس ستمگران بود و ظالمان تلاش زیادی کردند که او را سرکوب کنند. بابک شکست ناپذیر بود و بارها سپاهیان ستمگران را شکست داد. در نهایت به او خیانت شد و به اسارت ستمگران در آمد. اگر به بابک خیانت نمیکردند، هیچ گاه شکست نمیخورد.
با این حال بابک هیچگاه تسلیم نشد و هرگز به ستمگر زانو نزد.
بر اساس سیاستنامه نظام الملک خلیفه دستور داد چهار دست و پای بابک خرمدین را ببرند. چون یک دست بابک را ببریدند دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید. خلیفه به بابک توهین کرد و گفت: ای سگ این چه عمل است؟
بابک دلاورانه به او گفت: در این حکمتی است... چون خون از تنم بیرون شود نگویند که رویش از بیم زرد شد!! (۱).
راه بابک هنوز هم ادامه دارد. باید باور کنیم هستند کسانی که از جانشان، از زندگیشان، از آینده خود به خاطر ایران و به خاطر مردم ایران میگذرند.
پانویس:
۱- نفیسی، سعید (۱۳۸۴) بابک خرم دین. تهران: انتشارات اساطیر. صص ۱۴۰ - ۱۴۱.
@Kheradgan_Official
هنگامی که شاهان پایانی هخامنشی از راه دادگری دور شدند!
@Kheradgan_Official
شاهنشاهی هخامنشی با کوروش بزرگ که یکی از دادگرترین پادشاهان جهان بود، شروع شد. ولی پس از دوران اوج هخامنشی برخی از پادشاهان روی کار آمدند که گویی دادگری شاهان بزرگ هخامنشی را از یاد برده بودند.
پادشاهانی مانند اردشیر دوم و اردشیر سوم که سرکوبهای شدیدی کردند. شاید در منابع غیر ایرانی غرضورزیهایی شده باشد ولی باید گفت که یک سند معتبر یعنی یک رویدادنامه از زمان اردشیر سوم به دست آمده است که از انتقال اسیران که از صیدا گرفته شدند سخن به میان میآید. در این متن به اسیران زن هم اشاره میشود (نگاه کنید به: ABC 9 - Artaxerxes III Chronicle).
وقتی این رویدادنامه را با منابع بابلی زمان کوروش بزرگ مقایسه می کنیم درمیابیم که از نظر محتوا تفاوت زیادی دارند. برای مثال یک کتیبه بابلی مشهور به گزارش منظوم از زمان کوروش بزرگ به جا مانده که از کمک این پادشاه خوشنام به تهیدستان شهر بابل سخن به میان میآید (ارفعی، عبدالمجید، ۱۳۸۹. فرمان کوروش بزرگ. ص ۲۵).
به راستی «ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا بکجا» و همین متن کوتاه نشان میدهد که شاهنشاهی هخامنشی به سمت درستی نرفته بود. شاید اردشیر سوم سرمست از تعداد اسیران بود و تصور میکرد اقتدار هخامنشیان را بازگردانده است! ولی در نهایت چه شد؟!
پیش از هخامنشیان پادشاهی ایرانی ماد هم با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود. در نهایت خیزشی علیه آستیاگ شکل گرفت و کوروش بزرگ روی کار آمد.
وقتی یک نظام به سمت تباهی میرود خیلی مهم است که واکنش بزرگان و مردم چگونه است. اگر مانند واکنش خردمندانه به آستیاگ باشد سرانجامی باشکوه برای آن ملت رقم میخورد ولی اگر واکنشها درست نباشند یا اصلا واکنشی نباشد، اتفاقات ناخوشایندی مانند یورش بیگانگان رخ میدهد.
@Kheradgan_Official
@Kheradgan_Official
شاهنشاهی هخامنشی با کوروش بزرگ که یکی از دادگرترین پادشاهان جهان بود، شروع شد. ولی پس از دوران اوج هخامنشی برخی از پادشاهان روی کار آمدند که گویی دادگری شاهان بزرگ هخامنشی را از یاد برده بودند.
پادشاهانی مانند اردشیر دوم و اردشیر سوم که سرکوبهای شدیدی کردند. شاید در منابع غیر ایرانی غرضورزیهایی شده باشد ولی باید گفت که یک سند معتبر یعنی یک رویدادنامه از زمان اردشیر سوم به دست آمده است که از انتقال اسیران که از صیدا گرفته شدند سخن به میان میآید. در این متن به اسیران زن هم اشاره میشود (نگاه کنید به: ABC 9 - Artaxerxes III Chronicle).
وقتی این رویدادنامه را با منابع بابلی زمان کوروش بزرگ مقایسه می کنیم درمیابیم که از نظر محتوا تفاوت زیادی دارند. برای مثال یک کتیبه بابلی مشهور به گزارش منظوم از زمان کوروش بزرگ به جا مانده که از کمک این پادشاه خوشنام به تهیدستان شهر بابل سخن به میان میآید (ارفعی، عبدالمجید، ۱۳۸۹. فرمان کوروش بزرگ. ص ۲۵).
به راستی «ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا بکجا» و همین متن کوتاه نشان میدهد که شاهنشاهی هخامنشی به سمت درستی نرفته بود. شاید اردشیر سوم سرمست از تعداد اسیران بود و تصور میکرد اقتدار هخامنشیان را بازگردانده است! ولی در نهایت چه شد؟!
پیش از هخامنشیان پادشاهی ایرانی ماد هم با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود. در نهایت خیزشی علیه آستیاگ شکل گرفت و کوروش بزرگ روی کار آمد.
وقتی یک نظام به سمت تباهی میرود خیلی مهم است که واکنش بزرگان و مردم چگونه است. اگر مانند واکنش خردمندانه به آستیاگ باشد سرانجامی باشکوه برای آن ملت رقم میخورد ولی اگر واکنشها درست نباشند یا اصلا واکنشی نباشد، اتفاقات ناخوشایندی مانند یورش بیگانگان رخ میدهد.
@Kheradgan_Official
جانفشانی ایرانیان برای درفش کاویانی
@Kheradgan_Official
یکی از داستانهای شاهنامه که شاید کمتر شنیده شده باشد داستان جانفشانی سردار ایرانی برای درفش کاویانی است که با چنگ و دندان درفش را برافراشته نگه میدارد. این داستان، عشقی شورانگیز به درفش باستانی ایرانیان را نشان میدهد؛ درفشی که نماد آزادیخواهی و مبارزه با ستمگران است.
در بخشی از داستان گشتاسپ و ارجاسپ در شاهنامه که از سرودههای دقیقی است، به یک سردار پرافتخار ایرانی به نام «گرامی» اشاره میشود:
نَبَردهسواری گرامیش نام
همانندهی پور دستان سام
در این داستان، ایرانیان در برابر سپاه ارجاسپ قرار گرفتند که البته سپاه ارجاسپ گاهی سپاه چین هم خوانده میشود.
هنگامی که سردار ایرانی یعنی گرامی، درفش فروزنده کاویانی را میبیند که روی زمین افتاده است، بی احترامی به این درفش را تحمل نمیکند و بی درنگ به سوی این درفش ملی میرود و آن را بر میدارد. او گرد و خاکی که بر روی آن نشسته بود را پاک میکند و با احترامی که شایسته درفش است برافراشته نگه میدارد.
سردار ایرانی با یک دست درفش کاویانی را میگیرد و با دست دیگر که مسلح به گرز بود، با دشمنان میجنگد.
سپاهیان دشمن گرداگرد سردار ایرانی را میگیرند و از همه سو به او یورش میآورند. در پی این یورش، یک دست سردار ایران از بدنش جدا میشود!
ولی سردار ایرانی کوتاه نمیآید و باز هم نمیگذارد درفش کاویانی روی زمین بیفتد و درفش کاویان را به دندان میگیرد و فقط با یک دست به جنگیدن ادامه میدهد که مایه شگفتی راوی داستان است.
سردار ایرانی جانش را در این راه از دست میدهد و تا آخرین نفس، درفش پر افتخار کاویانی را برافراشته نگه میدارد.
این عشق و شور به درفش ملی به راستی در تاریخ بشر کم نظیر است. درفشی که از دل مردم برخاسته بود و ایرانیان همواره علاقه خاصی به این درفش باستانی داشتند.
@Kheradgan_Official
در ادامه بخشهایی از شاهنامه که این داستان آمده را میآوریم:
https://kheradgan.ir/p/13798
@Kheradgan_Official
یکی از داستانهای شاهنامه که شاید کمتر شنیده شده باشد داستان جانفشانی سردار ایرانی برای درفش کاویانی است که با چنگ و دندان درفش را برافراشته نگه میدارد. این داستان، عشقی شورانگیز به درفش باستانی ایرانیان را نشان میدهد؛ درفشی که نماد آزادیخواهی و مبارزه با ستمگران است.
در بخشی از داستان گشتاسپ و ارجاسپ در شاهنامه که از سرودههای دقیقی است، به یک سردار پرافتخار ایرانی به نام «گرامی» اشاره میشود:
نَبَردهسواری گرامیش نام
همانندهی پور دستان سام
در این داستان، ایرانیان در برابر سپاه ارجاسپ قرار گرفتند که البته سپاه ارجاسپ گاهی سپاه چین هم خوانده میشود.
هنگامی که سردار ایرانی یعنی گرامی، درفش فروزنده کاویانی را میبیند که روی زمین افتاده است، بی احترامی به این درفش را تحمل نمیکند و بی درنگ به سوی این درفش ملی میرود و آن را بر میدارد. او گرد و خاکی که بر روی آن نشسته بود را پاک میکند و با احترامی که شایسته درفش است برافراشته نگه میدارد.
سردار ایرانی با یک دست درفش کاویانی را میگیرد و با دست دیگر که مسلح به گرز بود، با دشمنان میجنگد.
سپاهیان دشمن گرداگرد سردار ایرانی را میگیرند و از همه سو به او یورش میآورند. در پی این یورش، یک دست سردار ایران از بدنش جدا میشود!
ولی سردار ایرانی کوتاه نمیآید و باز هم نمیگذارد درفش کاویانی روی زمین بیفتد و درفش کاویان را به دندان میگیرد و فقط با یک دست به جنگیدن ادامه میدهد که مایه شگفتی راوی داستان است.
سردار ایرانی جانش را در این راه از دست میدهد و تا آخرین نفس، درفش پر افتخار کاویانی را برافراشته نگه میدارد.
این عشق و شور به درفش ملی به راستی در تاریخ بشر کم نظیر است. درفشی که از دل مردم برخاسته بود و ایرانیان همواره علاقه خاصی به این درفش باستانی داشتند.
@Kheradgan_Official
در ادامه بخشهایی از شاهنامه که این داستان آمده را میآوریم:
https://kheradgan.ir/p/13798
عبرت تاریخ
@Kheradgan_Official
زینبی:
زینبی (۱) شخصی ایرانی بود که به سپاهیان خلفا کمک کرد تا شهر ری را فتح کنند و خودش حاکم ری شد! (۲) ولی نام او در تاریخ گم شد و اگر هم ردپایی از او پیدا شود با نام خائن از او یاد می شود…
بابک خرمدین:
بابک خرمدین تا آخرین نفس در برابر ستمگران ایستاد و هرگز تسلیم نشد. نام او در تاریخ جاودان شد و برای بسیاری از مبارزان راه آزادی الهام بخش بوده است...
پانویس:
۱- احتمالا زینبی نامی بود که غاصبان به او داده بودند.
۲- تاریخ طبری: ج ۵، ص ۱۹۷۴- ۱۹۷۵. تهران: اساطیر. ۱۳۷۵
@Kheradgan_Official
زینبی:
زینبی (۱) شخصی ایرانی بود که به سپاهیان خلفا کمک کرد تا شهر ری را فتح کنند و خودش حاکم ری شد! (۲) ولی نام او در تاریخ گم شد و اگر هم ردپایی از او پیدا شود با نام خائن از او یاد می شود…
بابک خرمدین:
بابک خرمدین تا آخرین نفس در برابر ستمگران ایستاد و هرگز تسلیم نشد. نام او در تاریخ جاودان شد و برای بسیاری از مبارزان راه آزادی الهام بخش بوده است...
پانویس:
۱- احتمالا زینبی نامی بود که غاصبان به او داده بودند.
۲- تاریخ طبری: ج ۵، ص ۱۹۷۴- ۱۹۷۵. تهران: اساطیر. ۱۳۷۵
چه وقت اندیشه میهن پرستانه در ما کمرنگ میشود؟!
پرستیدن در سخنگان پارسی به هیچ وجه معادل با عبادت در زبان عربی نیست. اشتباهی وجود دارد که میهن پرستی را معادل با عبادت میهن در نظر میگیرند! در صورتی که این اصطلاح در زبان پارسی بیشتر با پرستاری و... نزدیکی معنایی دارد.
به نظر ما میهن پرستی در سخنگان پارسی به آبادانی، پاسداری از مرز و بوم و پیشرفت کشور اشاره دارد. نه آنکه کشور مانند قبلهای باشد که به آن سجده کنیم! آن چیزی که از اسطورههای ایرانی هم برداشت میشود، آبادانی خانه و کاشانه، از زمین شخصی گرفته تا کل کشور، یک کار مقدس محسوب میشده است.
با همه اینها میهن پرستی نوین به معنای بازتولید همه ساز و کارهای باستانی نیست بلکه با توجه به شرایط زمانی آنچه برای کشور مفید است را باید در نظر داشته باشیم.
این کشور با همه مردمان ساکن این کشور معنی پیدا میکند. همه مردمان از هر گروه جنسی و قومی و... . همه مردم در این خانه و کاشانه سهیم هستند و باید اجازه فعالیت داشته باشند و در راه پیشرفت کشور گام بردارند! نه آنکه عدهای خود را برتر بدانند و با رد صلاحیت و... توانمندان را از حضور در عرصه مدیریت کشور محروم کنند.
البته فقط همان گروه که خود را برتر میدانند مقصر نیستند. هر کدام از ما در اندیشه شخصی خود هرچند اندک، میتوانیم نقش داشته باشیم.
اگر به صورت پنهانی میاندیشیم که چون آن شخص زن است پس باید حذف شود! چون آن شخص مرد است باید کنار گذاشته شود! چون آن شخص سن پایین دارد پس نباید او را آدم حساب کرد! چون آن شخص پوست تیره یا روشن دارد به درد نمیخورد. چون آن شخص به دین دیگری اعتقاد دارد پس نباید بگذاریم بال و پر بگیرد. چون آن شخص معلول است، نمیتواند کار کند و... بدانیم که میهن پرستی در ما کمرنگ شده است و همین اندیشه پنهانی ما سدی در برابر پیشرفت کشور شده است!
یعنی اگر استعدادها و توانمندیها را نادیده میگیریم و به موارد دیگری میاندیشیم، جفا به کشور و ملت کردهایم!
این موضوع میتواند نوع دیگری باشد! یعنی مثلا برای اینکه به صورت ظاهری نشان دهیم ما به حقوق زنان احترام میگذاریم، به صورت گزینشی و بدون در نظر گرفتن توانمندیها به یک زن صرفا به خاطر آنکه زن است، پست و مقام بدهیم! یا به یک مرد چون صرفا مرد است ریاست بدهیم!
همه اینهاست که اندیشه میهن پرستی را در ما کمرنگ میکند چرا که ما آبادانی و پیشرفت را در اولویتهای بعدی گذاشتهایم.
@Kheradgan_Official
پرستیدن در سخنگان پارسی به هیچ وجه معادل با عبادت در زبان عربی نیست. اشتباهی وجود دارد که میهن پرستی را معادل با عبادت میهن در نظر میگیرند! در صورتی که این اصطلاح در زبان پارسی بیشتر با پرستاری و... نزدیکی معنایی دارد.
به نظر ما میهن پرستی در سخنگان پارسی به آبادانی، پاسداری از مرز و بوم و پیشرفت کشور اشاره دارد. نه آنکه کشور مانند قبلهای باشد که به آن سجده کنیم! آن چیزی که از اسطورههای ایرانی هم برداشت میشود، آبادانی خانه و کاشانه، از زمین شخصی گرفته تا کل کشور، یک کار مقدس محسوب میشده است.
با همه اینها میهن پرستی نوین به معنای بازتولید همه ساز و کارهای باستانی نیست بلکه با توجه به شرایط زمانی آنچه برای کشور مفید است را باید در نظر داشته باشیم.
این کشور با همه مردمان ساکن این کشور معنی پیدا میکند. همه مردمان از هر گروه جنسی و قومی و... . همه مردم در این خانه و کاشانه سهیم هستند و باید اجازه فعالیت داشته باشند و در راه پیشرفت کشور گام بردارند! نه آنکه عدهای خود را برتر بدانند و با رد صلاحیت و... توانمندان را از حضور در عرصه مدیریت کشور محروم کنند.
البته فقط همان گروه که خود را برتر میدانند مقصر نیستند. هر کدام از ما در اندیشه شخصی خود هرچند اندک، میتوانیم نقش داشته باشیم.
اگر به صورت پنهانی میاندیشیم که چون آن شخص زن است پس باید حذف شود! چون آن شخص مرد است باید کنار گذاشته شود! چون آن شخص سن پایین دارد پس نباید او را آدم حساب کرد! چون آن شخص پوست تیره یا روشن دارد به درد نمیخورد. چون آن شخص به دین دیگری اعتقاد دارد پس نباید بگذاریم بال و پر بگیرد. چون آن شخص معلول است، نمیتواند کار کند و... بدانیم که میهن پرستی در ما کمرنگ شده است و همین اندیشه پنهانی ما سدی در برابر پیشرفت کشور شده است!
یعنی اگر استعدادها و توانمندیها را نادیده میگیریم و به موارد دیگری میاندیشیم، جفا به کشور و ملت کردهایم!
این موضوع میتواند نوع دیگری باشد! یعنی مثلا برای اینکه به صورت ظاهری نشان دهیم ما به حقوق زنان احترام میگذاریم، به صورت گزینشی و بدون در نظر گرفتن توانمندیها به یک زن صرفا به خاطر آنکه زن است، پست و مقام بدهیم! یا به یک مرد چون صرفا مرد است ریاست بدهیم!
همه اینهاست که اندیشه میهن پرستی را در ما کمرنگ میکند چرا که ما آبادانی و پیشرفت را در اولویتهای بعدی گذاشتهایم.
@Kheradgan_Official
۵ دی: سالروز درگذشت زرتشت
زرتشت از اندیشمندان بزرگ جهان و استاد اخلاق که به پیامبر ایرانی مشهور است. زرتشت دگردیسی بنیادین در منش مردمان برپاداشت. بر پایه بنمایههای ایرانی این مرد برجسته در پنجم دی ماه به دست سپاهیان ارجاسب کشته شد و پرواز آسمانی کرد.
@Kheradgan_Official
زرتشت از اندیشمندان بزرگ جهان و استاد اخلاق که به پیامبر ایرانی مشهور است. زرتشت دگردیسی بنیادین در منش مردمان برپاداشت. بر پایه بنمایههای ایرانی این مرد برجسته در پنجم دی ماه به دست سپاهیان ارجاسب کشته شد و پرواز آسمانی کرد.
@Kheradgan_Official
نوشتارهایی درباره سرودها، نمادها و نشانهای ایرانی
@Kheradgan_Official
سرودهای ملی ایران از آغاز
https://kheradgan.ir/p/1097
پرچمهای ایران از آغاز تا کنون
https://kheradgan.ir/p/11146
نشانهای ماندگار در ایران
https://kheradgan.ir/p/8665
شیر و خورشید، نشانی ملی یا مذهبی؟!
https://kheradgan.ir/p/13790
@Kheradgan_Official
@Kheradgan_Official
سرودهای ملی ایران از آغاز
https://kheradgan.ir/p/1097
پرچمهای ایران از آغاز تا کنون
https://kheradgan.ir/p/11146
نشانهای ماندگار در ایران
https://kheradgan.ir/p/8665
شیر و خورشید، نشانی ملی یا مذهبی؟!
https://kheradgan.ir/p/13790
@Kheradgan_Official
پایان ستمگری آستیاگ
@Kheradgan_Official
پادشاهی ایرانی ماد با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود.
نمیدانیم که واژه آستیاگ که صورتی شبیه به آن در متون یونانی آمده ریشه در نام واقعی این پادشاه داشته است یا لقبی بوده است که به واسطه ستمگری به او اختصاص دادند و شاید ریشه در آژیدهاک (ضحاک) داشته است! به هر حال نام او در متون میان رودان به صورت ایشتومگو (Iš-tu-me-gu) آمده است.
آنطور که از داستانها و افسانهها بر میآید او برخی از بزرگان را خوار و خفیف کرده بود و قصد داشت نوهاش کوروش را زمانی که نوزاد بوده است، به قتل برساند!
به هر حال چنین مینماید که کوروش بزرگ در هنگامه نارضایتی عمومی از آستیاگ، یک قیام مردمی علیه آستیاگ را شروع کرد و در نهایت با پیوستن ارتش ماد به کوروش بزرگ، پادشاه ستمگر سرنگون شد.
مادر کوروش بزرگ، شاهدخت ماد یعنی بانو ماندانا بود و پدرش کمبوجیه از بزرگان پارس و شاه انشان بود. برای همین کوروش بزرگ ریشه مادی داشت و مادها کوروش را از خود میدانستند.
بر اساس رویدادنامه نبونئید، پادشاه ماد به کوروش یورش برد اما ارتش ماد بر پادشاه خود شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند (۱).
آن روز که ارتش ماد به قیام مردمی کوروش بزرگ پیوست و به ستمگری آستیاگ پایان دادند، آسایش و دادگری برای ایرانیان به ارمغان آمد و ایرانیان برای جهانیان الگو شدند تا جایی که فیلسوفان بزرگ یونانی، مانند افلاطون ایرانیان را ستایش کردند.
@Kheradgan_Official
۱- ن.ک: رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲
@Kheradgan_Official
پادشاهی ایرانی ماد با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود.
نمیدانیم که واژه آستیاگ که صورتی شبیه به آن در متون یونانی آمده ریشه در نام واقعی این پادشاه داشته است یا لقبی بوده است که به واسطه ستمگری به او اختصاص دادند و شاید ریشه در آژیدهاک (ضحاک) داشته است! به هر حال نام او در متون میان رودان به صورت ایشتومگو (Iš-tu-me-gu) آمده است.
آنطور که از داستانها و افسانهها بر میآید او برخی از بزرگان را خوار و خفیف کرده بود و قصد داشت نوهاش کوروش را زمانی که نوزاد بوده است، به قتل برساند!
به هر حال چنین مینماید که کوروش بزرگ در هنگامه نارضایتی عمومی از آستیاگ، یک قیام مردمی علیه آستیاگ را شروع کرد و در نهایت با پیوستن ارتش ماد به کوروش بزرگ، پادشاه ستمگر سرنگون شد.
مادر کوروش بزرگ، شاهدخت ماد یعنی بانو ماندانا بود و پدرش کمبوجیه از بزرگان پارس و شاه انشان بود. برای همین کوروش بزرگ ریشه مادی داشت و مادها کوروش را از خود میدانستند.
بر اساس رویدادنامه نبونئید، پادشاه ماد به کوروش یورش برد اما ارتش ماد بر پادشاه خود شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند (۱).
آن روز که ارتش ماد به قیام مردمی کوروش بزرگ پیوست و به ستمگری آستیاگ پایان دادند، آسایش و دادگری برای ایرانیان به ارمغان آمد و ایرانیان برای جهانیان الگو شدند تا جایی که فیلسوفان بزرگ یونانی، مانند افلاطون ایرانیان را ستایش کردند.
@Kheradgan_Official
۱- ن.ک: رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲
در عراق دارد مسابقات فوتبال با نام جعلی خلیج ... برگزار میشود!!
سالهای سال پولی که حق جوانان ما بود به کشوری که باید به ما غرامت می داد، سرازیر شد. نتیجه آنکه امروز همان کشور با بی شرمی و بی حیایی، از نام جعلی برای خلیج فارس استفاده می کند و جوانان ما فقیر و زخمی هستند!
این است عزتی که ما را با آن خفه کرده بودید؟ ذلت از این بیشتر؟!
اگر به این هم اعتراض کنیم اغتشاش است؟!
@Kheradgan_Official
سالهای سال پولی که حق جوانان ما بود به کشوری که باید به ما غرامت می داد، سرازیر شد. نتیجه آنکه امروز همان کشور با بی شرمی و بی حیایی، از نام جعلی برای خلیج فارس استفاده می کند و جوانان ما فقیر و زخمی هستند!
این است عزتی که ما را با آن خفه کرده بودید؟ ذلت از این بیشتر؟!
اگر به این هم اعتراض کنیم اغتشاش است؟!
@Kheradgan_Official
گرامیداشت نافرمانی آدم و حوا در اشعار حافظ
@Kheradgan_Official
در متون ادیان ابراهیمی درباره گناه آدم و حوا و نافرمانی آنها سخن به میان آمده است و بسیاری از نویسندهها و شاعرانی که به ادیان ابراهیمی اعتقاد داشتند، آدم و حوا را سرزنش کردهاند.
آنها بسیاری از رنجهای بشری و گناهان انسان در این دنیا را به گناه اولیه آدم و حوا ربط میدهند. این اشخاص باور دارند که آدم و حوا بهترین جایگاه را داشتند که همانا بهشت بود و با نافرمانی، این جایگاه را از دست دادند.
اما هنرمندان و شاعران بزرگی هم بودند که چنین رویکردی نداشتند. از جمله در آثار حافظ شیرازی، رویکرد متفاوتی به این داستان دیده میشود.
گویا حافظ در برخی از اشعارش به آدم و حوا افتخار کرده است و از اینکه فرزندان آنهاست به خود میبالد.
برای نمونه در جایی میگوید:
ناامیدم مکن از سابقه لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که خوب است و که زشت
نه من از پردهی تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
حافظ نافرمانی آدم و حوا را تبدیل به نمادی در برابر واعظانی کرده بود که در محرابها و منبرها جلوه میکردند (۱)! فقیهانی که در حال مستی فتوا میدادند که می حرام است (۲)!
گویا در اندیشه حافظ، آدم و حوا پس از آن نافرمانی ازلی، ساحت انسانی یافتند و این انسانیت با همه خوبیها و بدیهایش، با همه دردها و شادیهایش، برای حافظ جذاب بوده است. البته در این میان به مهربانی خداوند هم اشاره داشته است.
البته که اشعار حافظ با هنرمندی خاصی سروده شده و برداشتهای متفاوتی از سرودههای او میتوان کرد. شاید به این دلیل بود که حافظ درباره ادیان و اندیشههای مختلف پژوهش کرده بود و دریافته بود که «همه کس طالب یارند» (۳). برای همین، به گونهای شعر میگفت که همه با سرودهاش ارتباط برقرار کنند.
در هر حال به راستی این نافرمانی انسانی که حافظ بارها از آن می گوید، در تاریخ بشر باعث پیشرفت انسان شده است.
اگر از منظری دیگر و با نگاهی اساطیری به داستان نگاه کنیم، باید گفت اگر آدم و حوا در بهشت میماندند، هیچگاه انسان این دستاوردها را نداشت. اصولا اندیشیدن شکل نمیگرفت و هنر و اراده و شعر وجود نداشت.
ما موجوداتی بودیم که هزاران سال فقط در بوستان ازلی چرخ میزدیم و از درخت ممنوعه دوری میجستیم!
این روحیه نافرمانی، برخی انسانها را تبدیل به نیروهای خیر در این جهان کرد که در برابر نیروهای شر و ستمگر ایستادگی کردند.
چه بسیار حاکمان مستبد و ستمگری که میخواستند از انسانها بردههایی گوش به فرمان بسازند ولی نافرمانی انسانی، مستبدان و مستکبران را به زیر خاک برد.
از این روی با آنکه برداشتهای گوناگون میتوان از اشعار حافظ کرد، برداشتی در راستای آنچه در این متن گفته شد هم میتوان از این بیت داشت:
من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود
آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
۲- فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد / که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
۳- عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت / که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست / همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کِنِشت
@Kheradgan_Official
در متون ادیان ابراهیمی درباره گناه آدم و حوا و نافرمانی آنها سخن به میان آمده است و بسیاری از نویسندهها و شاعرانی که به ادیان ابراهیمی اعتقاد داشتند، آدم و حوا را سرزنش کردهاند.
آنها بسیاری از رنجهای بشری و گناهان انسان در این دنیا را به گناه اولیه آدم و حوا ربط میدهند. این اشخاص باور دارند که آدم و حوا بهترین جایگاه را داشتند که همانا بهشت بود و با نافرمانی، این جایگاه را از دست دادند.
اما هنرمندان و شاعران بزرگی هم بودند که چنین رویکردی نداشتند. از جمله در آثار حافظ شیرازی، رویکرد متفاوتی به این داستان دیده میشود.
گویا حافظ در برخی از اشعارش به آدم و حوا افتخار کرده است و از اینکه فرزندان آنهاست به خود میبالد.
برای نمونه در جایی میگوید:
ناامیدم مکن از سابقه لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که خوب است و که زشت
نه من از پردهی تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
حافظ نافرمانی آدم و حوا را تبدیل به نمادی در برابر واعظانی کرده بود که در محرابها و منبرها جلوه میکردند (۱)! فقیهانی که در حال مستی فتوا میدادند که می حرام است (۲)!
گویا در اندیشه حافظ، آدم و حوا پس از آن نافرمانی ازلی، ساحت انسانی یافتند و این انسانیت با همه خوبیها و بدیهایش، با همه دردها و شادیهایش، برای حافظ جذاب بوده است. البته در این میان به مهربانی خداوند هم اشاره داشته است.
البته که اشعار حافظ با هنرمندی خاصی سروده شده و برداشتهای متفاوتی از سرودههای او میتوان کرد. شاید به این دلیل بود که حافظ درباره ادیان و اندیشههای مختلف پژوهش کرده بود و دریافته بود که «همه کس طالب یارند» (۳). برای همین، به گونهای شعر میگفت که همه با سرودهاش ارتباط برقرار کنند.
در هر حال به راستی این نافرمانی انسانی که حافظ بارها از آن می گوید، در تاریخ بشر باعث پیشرفت انسان شده است.
اگر از منظری دیگر و با نگاهی اساطیری به داستان نگاه کنیم، باید گفت اگر آدم و حوا در بهشت میماندند، هیچگاه انسان این دستاوردها را نداشت. اصولا اندیشیدن شکل نمیگرفت و هنر و اراده و شعر وجود نداشت.
ما موجوداتی بودیم که هزاران سال فقط در بوستان ازلی چرخ میزدیم و از درخت ممنوعه دوری میجستیم!
این روحیه نافرمانی، برخی انسانها را تبدیل به نیروهای خیر در این جهان کرد که در برابر نیروهای شر و ستمگر ایستادگی کردند.
چه بسیار حاکمان مستبد و ستمگری که میخواستند از انسانها بردههایی گوش به فرمان بسازند ولی نافرمانی انسانی، مستبدان و مستکبران را به زیر خاک برد.
از این روی با آنکه برداشتهای گوناگون میتوان از اشعار حافظ کرد، برداشتی در راستای آنچه در این متن گفته شد هم میتوان از این بیت داشت:
من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود
آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
۲- فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد / که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
۳- عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت / که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست / همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کِنِشت
حافظ
نوشتارهای پایگاه خردگان درباره حافظ
نگاهی انتقادی به نظرات علی شریعتی درباره ایران باستان و بیست سال اول اسلام
@Kheradgan_Official
شریعتی مینویسد:
اسلام را نگاه کنید، در همان بیست سال اول به اندازهای چهرههای درخشان طلوع میکند که در هزار سال ایران باستانی هرچه میگردی یکیش را نمی یابی!
این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم بر میخوریم اما چه زود دماغ سوخته میخرند! اسمها همه خارجی است، بختیشوع و… آری، اینها دانشمندان روم شرقیاند که از ترس مسیحی شدن ژوستینین در رفته اند و به اینجا آمدهاند و دانشگاه گندیشاپور را ساختهاند، پناهندگان سیاسیاند. پس اوّلین دانشگاه ما را هم در عصر طلایی باستان، یونانیها ساختند!... (۱).
ادعاهای شریعی درباره دانشمندان ایرانی نه تنها توهین آمیز است بلکه نشان دهنده سطح پایین اطلاعات و بی سوادی نویسنده است.
در پاسخ باید گفت:
۱- در ایران باستان دانشمند وجود داشته است و علم و دانش بسیار رواج داشته است. بر عکس ادعای شریعی تعداد آنها اندک نیست و نامها هم کاملا ایرانی بوده است. از جمله میتوان به دانشمندانی مانند آرتاخه، ﺑﻮﺑﺮﺍﻧﺪﺍ، مهرنرسی، ﺟﻬﻦ ﺑﺮﺯﯾﻦ، آذرباد مهراسپندان، بروزیه پزشک، بزرگمهر بختگان و… اشاره کرد (برای دانش بیشتر حتما نگاه کنید به: دانشمندان ایران باستان).
این در حالی است که کشور ایران تهاجمهای بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها میتوان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفا اشاره کرد. در هنگام سلطه خلفا بر ایران تردیدی نداریم که نابودیهای فراوانی رخ داده است. درباره نابودی علم و دانش در این دوره روایات معتبر داریم و هچنین شواهد نشان میدهد که دانشمندان به قتل رسیدند.
برای مثال در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شود آنها را دانست… (۲).
نمی شود اول بیاییم دانشمندان را به قتل برسانیم و سپس بگویید نگاه کنید در ایران باستان اصلا دانشمند نبوده است!
۲- شریعی از چهرههای بیست سال اول اسلام میگوید و گویا آنها را با دانشمندان ایرانی و رومی مقایسه میکند! در واقع این بیست سال اول میشود دوران صدر اسلام یعنی زمانی که اسلام تازه در شبه جزیره عربستان گسترش یافته بود و از آن دوران یا هیچ بنایی، هیچ نوشتهای، هیچ سکهای وجود ندارد یا آثار بسیار بسیار اندک است! با این حال خروارها روایت که همه قرنها بعد نوشته شدند وجود دارند! شریعتی چنین دوران فقیر به لحاظ تمدنی را با هزار سال ایران باستان مقایسه میکند که از آن دوران کتیبهها، اسناد، سکهها و بناهای فراوان باقی مانده است و آثار تمدن دیده می شود! میبینید که این مقایسه از ریشه اشتباه است!
اما سوال اینجاست که بر اساس همین روایات آیا در دوران صدر اسلام دانشمند بوده است؟!
ما در دوران صدر اسلام فقط یک سلمان فارسی را میشناسیم که با آنکه روایتهای مربوط به او با افسانه آمیخته شده ادعا میکنند با علوم مختلف و همچنین فنون نظامی آشنایی داشته است (البته اینکه چنین شخصی را دانشمند بخوانیم جای بررسی دارد).
به جز سلمان فارسی که ایرانی بوده است، صدر اسلام حتی از فقر کسانی که خواندن و نوشتن ساده را هم بلند باشند شدیداً رنج میبرد! برخی میگویند پیامبر اسلام شرط آزادی هر اسیر جنگ بدر را باسواد کردن ۱۰ مسلمان گذاشت و از این طریق تلاش میکرد سواد را ترویج دهد! البته باید اسناد و منابع این ادعا هم بررسی شود.
۳- شریعی درباره ساخت دانشگاه گندیشاپور فرضیهای را بیان کرده است و هیچ منبعی برای آن ذکر نکرده است! ولی اینکه دانشمندان رومی به ایران پناه آوردند و علم را در گندیشاپور گسترش دادند، نه تنها ننگی نیست بلکه نشان میدهد که شاهنشاهی ساسانی و جامعه ایران در مقایسه با روم و امپراتوری روم، یک جامعه آزاد بوده است که نخبگانی که در وطن خویش آزادی ندارند به ایران میآیند تا آزادانه عقاید خود را ابراز کنند و این مایه افتخار هم است.
در واقع ایران آن روزگار پناهگاه دانشمندان و خردمندان سراسر جهان بوده است و در نهایت در یک اقدام کاملا متمدنانه دانشگاهی در یکی از شهرهای مهم ایران ساخته شد.
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- شریعتی، علی. بازگشت به کدام خویش؟، صص ۲۱۴ - ۲۱۷
۲- بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹) آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر. ص ۵۷
@Kheradgan_Official
شریعتی مینویسد:
اسلام را نگاه کنید، در همان بیست سال اول به اندازهای چهرههای درخشان طلوع میکند که در هزار سال ایران باستانی هرچه میگردی یکیش را نمی یابی!
این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم بر میخوریم اما چه زود دماغ سوخته میخرند! اسمها همه خارجی است، بختیشوع و… آری، اینها دانشمندان روم شرقیاند که از ترس مسیحی شدن ژوستینین در رفته اند و به اینجا آمدهاند و دانشگاه گندیشاپور را ساختهاند، پناهندگان سیاسیاند. پس اوّلین دانشگاه ما را هم در عصر طلایی باستان، یونانیها ساختند!... (۱).
ادعاهای شریعی درباره دانشمندان ایرانی نه تنها توهین آمیز است بلکه نشان دهنده سطح پایین اطلاعات و بی سوادی نویسنده است.
در پاسخ باید گفت:
۱- در ایران باستان دانشمند وجود داشته است و علم و دانش بسیار رواج داشته است. بر عکس ادعای شریعی تعداد آنها اندک نیست و نامها هم کاملا ایرانی بوده است. از جمله میتوان به دانشمندانی مانند آرتاخه، ﺑﻮﺑﺮﺍﻧﺪﺍ، مهرنرسی، ﺟﻬﻦ ﺑﺮﺯﯾﻦ، آذرباد مهراسپندان، بروزیه پزشک، بزرگمهر بختگان و… اشاره کرد (برای دانش بیشتر حتما نگاه کنید به: دانشمندان ایران باستان).
این در حالی است که کشور ایران تهاجمهای بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها میتوان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفا اشاره کرد. در هنگام سلطه خلفا بر ایران تردیدی نداریم که نابودیهای فراوانی رخ داده است. درباره نابودی علم و دانش در این دوره روایات معتبر داریم و هچنین شواهد نشان میدهد که دانشمندان به قتل رسیدند.
برای مثال در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شود آنها را دانست… (۲).
نمی شود اول بیاییم دانشمندان را به قتل برسانیم و سپس بگویید نگاه کنید در ایران باستان اصلا دانشمند نبوده است!
۲- شریعی از چهرههای بیست سال اول اسلام میگوید و گویا آنها را با دانشمندان ایرانی و رومی مقایسه میکند! در واقع این بیست سال اول میشود دوران صدر اسلام یعنی زمانی که اسلام تازه در شبه جزیره عربستان گسترش یافته بود و از آن دوران یا هیچ بنایی، هیچ نوشتهای، هیچ سکهای وجود ندارد یا آثار بسیار بسیار اندک است! با این حال خروارها روایت که همه قرنها بعد نوشته شدند وجود دارند! شریعتی چنین دوران فقیر به لحاظ تمدنی را با هزار سال ایران باستان مقایسه میکند که از آن دوران کتیبهها، اسناد، سکهها و بناهای فراوان باقی مانده است و آثار تمدن دیده می شود! میبینید که این مقایسه از ریشه اشتباه است!
اما سوال اینجاست که بر اساس همین روایات آیا در دوران صدر اسلام دانشمند بوده است؟!
ما در دوران صدر اسلام فقط یک سلمان فارسی را میشناسیم که با آنکه روایتهای مربوط به او با افسانه آمیخته شده ادعا میکنند با علوم مختلف و همچنین فنون نظامی آشنایی داشته است (البته اینکه چنین شخصی را دانشمند بخوانیم جای بررسی دارد).
به جز سلمان فارسی که ایرانی بوده است، صدر اسلام حتی از فقر کسانی که خواندن و نوشتن ساده را هم بلند باشند شدیداً رنج میبرد! برخی میگویند پیامبر اسلام شرط آزادی هر اسیر جنگ بدر را باسواد کردن ۱۰ مسلمان گذاشت و از این طریق تلاش میکرد سواد را ترویج دهد! البته باید اسناد و منابع این ادعا هم بررسی شود.
۳- شریعی درباره ساخت دانشگاه گندیشاپور فرضیهای را بیان کرده است و هیچ منبعی برای آن ذکر نکرده است! ولی اینکه دانشمندان رومی به ایران پناه آوردند و علم را در گندیشاپور گسترش دادند، نه تنها ننگی نیست بلکه نشان میدهد که شاهنشاهی ساسانی و جامعه ایران در مقایسه با روم و امپراتوری روم، یک جامعه آزاد بوده است که نخبگانی که در وطن خویش آزادی ندارند به ایران میآیند تا آزادانه عقاید خود را ابراز کنند و این مایه افتخار هم است.
در واقع ایران آن روزگار پناهگاه دانشمندان و خردمندان سراسر جهان بوده است و در نهایت در یک اقدام کاملا متمدنانه دانشگاهی در یکی از شهرهای مهم ایران ساخته شد.
@Kheradgan_Official
پانویس:
۱- شریعتی، علی. بازگشت به کدام خویش؟، صص ۲۱۴ - ۲۱۷
۲- بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹) آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر. ص ۵۷
Forwarded from منتقد
ما پر مصرف نیستیم
سالها در مدرسه و رسانههای رسمی به ما تحمیل میکردند که مردم ایران انرژی را زیاد مصرف میکنند!
میگفتند ما در دنیا در میان چند کشور پر مصرف جهان هستیم!! ما را سرزنش میکردند و میگفتند منابع محدود است! میگفتند چراغها را خاموش کنید، بخاری را خاموش کنید، کم بخورید، تفریح نکنید تا انرژی باقی بماند!
اما حالا با گسترش فضای مجازی و ارتباطات فزاینده آمارهای معتبر منتشر میشود که اتفاقا مردم ایران چندان پرمصرف نیستند! حتی کشور ما در نیمه پایین جدول مصرف کنندگان است!
این در حالی است که بسیاری از سیستمهای سرمایشی و گرمایشی کشور ما پیشرفته نیستند و طبیعتا هدر رفت انرژی هم داریم و با این شرایط باز هم چندان پر مصرف نیستیم! یعنی اتفاقا مردم صرفه جویی میکنند و معلوم نیست منابع چه میشوند؟! میدانیم حکومت صادر کننده انرژی است.
جالب آنکه کشورهای همسایه ما مانند قطر و کویت بسیار پر مصرف هستند. آن وقت ما را با اروپا و امریکا مقایسه میکردند!
یعنی مردم ایران که در کشوری ثروتمند زندگی میکنند محکوم هستند در فقر و نداری زنده بمانند! حکومت با دستگاه تبلیغاتی گسترده همین مردم مظلوم را متهم میکند و سرزنش میکند! در صورتی که خود حکومت مقصر اصلی است.
سالها در مدرسه و رسانههای رسمی به ما تحمیل میکردند که مردم ایران انرژی را زیاد مصرف میکنند!
میگفتند ما در دنیا در میان چند کشور پر مصرف جهان هستیم!! ما را سرزنش میکردند و میگفتند منابع محدود است! میگفتند چراغها را خاموش کنید، بخاری را خاموش کنید، کم بخورید، تفریح نکنید تا انرژی باقی بماند!
اما حالا با گسترش فضای مجازی و ارتباطات فزاینده آمارهای معتبر منتشر میشود که اتفاقا مردم ایران چندان پرمصرف نیستند! حتی کشور ما در نیمه پایین جدول مصرف کنندگان است!
این در حالی است که بسیاری از سیستمهای سرمایشی و گرمایشی کشور ما پیشرفته نیستند و طبیعتا هدر رفت انرژی هم داریم و با این شرایط باز هم چندان پر مصرف نیستیم! یعنی اتفاقا مردم صرفه جویی میکنند و معلوم نیست منابع چه میشوند؟! میدانیم حکومت صادر کننده انرژی است.
جالب آنکه کشورهای همسایه ما مانند قطر و کویت بسیار پر مصرف هستند. آن وقت ما را با اروپا و امریکا مقایسه میکردند!
یعنی مردم ایران که در کشوری ثروتمند زندگی میکنند محکوم هستند در فقر و نداری زنده بمانند! حکومت با دستگاه تبلیغاتی گسترده همین مردم مظلوم را متهم میکند و سرزنش میکند! در صورتی که خود حکومت مقصر اصلی است.
شواهدی از نابودی دانش و کتاب سوزی توسط خلفا در ایران
@Kheradgan_Official
نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی چند قرن در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. شاید رفتار برخی از خلفا نرمتر بود ولی این باعث نمیشد که همه دانش و کتبی که نابود شده بودند باز گردند. دلیل نابودی گسترده دانش و کتب ایرانی، دوران سلطه طولانی خلفا در ایران بود؛ نه صرفا نابودیها در هنگام یورش سپاهیان خلفا به ایران.
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است.
مهم ترین منبع درباره این موضوع یک منبع ارزشمند عربی است که توسط یک نویسنده و پژوهشگر عرب به نام ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی معروف به ابن خلدون نوشته شده است.
در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی روایتی درباره کشتار دانشمندان و استادان زبان و تاریخ آمده است. البته این روایت درباره سوزاندن کتابها در پایتخت نیست بلکه درباره خوارزم است.
اما آن چیزی که محکم تر و قاطع تر از منابع است، شواهد تاریخی میباشد که در ادامه مفصل به این شواهد میپردازیم.
کتابهای دانشگاه گندیشاپور چه شدند؟
وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، کتابهایش هم از بین میرفتند
عدم توجه فاتحان به هنر، معماری و…
@Kheradgan_Official
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13804
@Kheradgan_Official
نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی چند قرن در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. شاید رفتار برخی از خلفا نرمتر بود ولی این باعث نمیشد که همه دانش و کتبی که نابود شده بودند باز گردند. دلیل نابودی گسترده دانش و کتب ایرانی، دوران سلطه طولانی خلفا در ایران بود؛ نه صرفا نابودیها در هنگام یورش سپاهیان خلفا به ایران.
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است.
مهم ترین منبع درباره این موضوع یک منبع ارزشمند عربی است که توسط یک نویسنده و پژوهشگر عرب به نام ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی معروف به ابن خلدون نوشته شده است.
در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی روایتی درباره کشتار دانشمندان و استادان زبان و تاریخ آمده است. البته این روایت درباره سوزاندن کتابها در پایتخت نیست بلکه درباره خوارزم است.
اما آن چیزی که محکم تر و قاطع تر از منابع است، شواهد تاریخی میباشد که در ادامه مفصل به این شواهد میپردازیم.
کتابهای دانشگاه گندیشاپور چه شدند؟
وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، کتابهایش هم از بین میرفتند
عدم توجه فاتحان به هنر، معماری و…
@Kheradgan_Official
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13804
حمله اعراب به ایران
نوشتارهای پایگاه خردگان درباره حمله اعراب به ایران
Forwarded from منتقد
پرچم شیر و خورشید، پرچم باستانی ایران نیست
چندی است که گروهی از هم میهنان ادعا میکنند پرچم شیر و خورشید، پرچم باستانی ایرانیان است. البته رویکرد میهن پرستانه این گروه که شاید هم کم نباشند، قابل ستایش است ولی باید پذیرفت ادعای آنها درست نیست. بهتر است میهن پرستی ما همراه با آگاهی باشد و ادعاهای تاریخی ما همواره بر اساس اسناد و منابع تاریخی باشد.
هر کدام از ما ممکن است زمانی موضوعی را اشتباه متوجه شده باشیم ولی با پژوهش بیشتر و دقیق تر به حقایق دست مییابیم.
پرچم و درفش باستانی ایرانیان همانا درفش کاویانی بوده که نماد مبارزه ایرانیان علیه ظلم و ستمگری است.
در واقع در هیچ کدام از پرچمهای ایران باستان نشان شیر و خورشید وجود نداشته است و پرچمهایی با نشان شیر و خورشید ریشه در تاریخ ایران پس از اسلام دارد.
پرچم سه رنگ با نشان شیر و خورشید و شمشیر ریشه در دوران قاجار دارد و نشان شیر و خورشید بر روی پرچم هم ریشه در دوران صفویان دارد.
اگر در ایران باستان نشانهایی شبیه به شیر و خورشید جدا از درفشها هم به دست آمدهاند بسیار محدود میباشند و جنبه مذهبی داشتهاند نه جنبه ملی.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13794
چندی است که گروهی از هم میهنان ادعا میکنند پرچم شیر و خورشید، پرچم باستانی ایرانیان است. البته رویکرد میهن پرستانه این گروه که شاید هم کم نباشند، قابل ستایش است ولی باید پذیرفت ادعای آنها درست نیست. بهتر است میهن پرستی ما همراه با آگاهی باشد و ادعاهای تاریخی ما همواره بر اساس اسناد و منابع تاریخی باشد.
هر کدام از ما ممکن است زمانی موضوعی را اشتباه متوجه شده باشیم ولی با پژوهش بیشتر و دقیق تر به حقایق دست مییابیم.
پرچم و درفش باستانی ایرانیان همانا درفش کاویانی بوده که نماد مبارزه ایرانیان علیه ظلم و ستمگری است.
در واقع در هیچ کدام از پرچمهای ایران باستان نشان شیر و خورشید وجود نداشته است و پرچمهایی با نشان شیر و خورشید ریشه در تاریخ ایران پس از اسلام دارد.
پرچم سه رنگ با نشان شیر و خورشید و شمشیر ریشه در دوران قاجار دارد و نشان شیر و خورشید بر روی پرچم هم ریشه در دوران صفویان دارد.
اگر در ایران باستان نشانهایی شبیه به شیر و خورشید جدا از درفشها هم به دست آمدهاند بسیار محدود میباشند و جنبه مذهبی داشتهاند نه جنبه ملی.
نوشتار کامل را بخوانید:
https://kheradgan.ir/p/13794