☄ درماندگی آموخته شده
✍امید فراغت
مارتینسلیگمن روانشناس آمریکایی مبدع آزمایش و نظریه درماندگی آموخته شده است.
سلیگمن ۲۰ سگ را از نوزادی" تولگی" داخل یک قفس گذاشت و در آن قفس پدالی طراحی کرد که وقتی سگها فشارش میدادند، درِ قفس باز شده و آنها برای دستشویی کردن به بیرون از قفس میآمدند.
سلیگمن قفس دیگری را نیز همراه با پدال تهیه کرد و ۱۰ سگ از ۲۰ سگ را به این قفس جدید منتقل کرد. اما اینبار قفلی برای قفس دوم گذاشت. سلیگمن روزی ۳ بار به قفس دوم شوک وارد میکرد، ۱۰ سگ وقتی که شوک را میدیدند، پایشان را روی پدال فشار میدادند، اما درِ قفس باز نمیشد! سگها بر اثر این شوک، خود را به در و دیوار قفس میزدند. اما خیلی زود متوجه شدند که پدال کار نمیکند و به جای اینکه خود را به در و دیوار قفس بزنند، همگی در وسط قفس دور هم جمع میشدند و شوک را تحمل میکردند.
بعد از یک ماه سلیگمن این ۱۰ سگ را به پیش ۱۰ سگ قفس اول برگرداند. تصمیم گرفت شوک را به قفس اول هم بدهد و داد؟ فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ به محض اینکه شوک به قفس وارد شد، ۱۰ تا سگ اول بلافاصله پدال را فشار دادند و از قفس خارج شدند. اما ۱۰ سگ قفس دومی با اینکه میدیدند اینبار پدال درست کار کرده و ده سگ خارج شدند، اما از قفس خارج نشدند و دور هم جمع شده و شوک را تحمل میکردند.
در این نقطه بود که سلیگمن یکی از بزرگترین نظریههای روانشناسی خود به نام "درماندگی آموخته شده" را ارائه داد.
درماندگی آموخته شده چیست؟ یعنی وقتی یک نفر در زندگی فردی و اجتماعی، مدت زمانی در عرصههای مختلف زیستی، رنج بکشد و احساس کند کاری از دستش برنمیآید، آن رنج و بدبختی را پذیرفته و باور میکند که دیگر هیچ گاه کاری از دستش برنمیآید و باید تا آخر عمر، آن رنج، بدبختی و بیچارگی را تحمل کند و به تعبیر خودمانی باور میکند بدبخت است و این بدبختی حقش است!
متاسفانه بشر امروز در حکومتهایخودکامه و به تعبیری در جوامع بسته، قد، قواره و مختصات ذهنی و فکریشان، آن چیزی میشود که برایشان طراحی کردهاند و ناخودآگاه در فرآیند زمان به تمام بدبختی و بیچارگیهای تحمیلیشان عادت میکنند.
جامعهای که در تمام عرصههای زیستی، اجازه نداشته باشد از قدرت اراده اختیار و انتخابش استفاده کند، ملتی نگونبخت محسوب شده و به تکامل نمیرسند. چرا که انسانها در آزادی به تکامل میرسند. بنابراین تفاوت مهم جوامعتوسعهیافته با جوامع توسعه نیافته در این است که جوامع توسعهیافته زیر بار هیچ زور، اجبار و فریب و دروغی نمیروند و به تعبیری رنج فقر و بدبختی تحمیلی را ارزش به حساب نمیآورند.
@kavosh_garan
✍امید فراغت
مارتینسلیگمن روانشناس آمریکایی مبدع آزمایش و نظریه درماندگی آموخته شده است.
سلیگمن ۲۰ سگ را از نوزادی" تولگی" داخل یک قفس گذاشت و در آن قفس پدالی طراحی کرد که وقتی سگها فشارش میدادند، درِ قفس باز شده و آنها برای دستشویی کردن به بیرون از قفس میآمدند.
سلیگمن قفس دیگری را نیز همراه با پدال تهیه کرد و ۱۰ سگ از ۲۰ سگ را به این قفس جدید منتقل کرد. اما اینبار قفلی برای قفس دوم گذاشت. سلیگمن روزی ۳ بار به قفس دوم شوک وارد میکرد، ۱۰ سگ وقتی که شوک را میدیدند، پایشان را روی پدال فشار میدادند، اما درِ قفس باز نمیشد! سگها بر اثر این شوک، خود را به در و دیوار قفس میزدند. اما خیلی زود متوجه شدند که پدال کار نمیکند و به جای اینکه خود را به در و دیوار قفس بزنند، همگی در وسط قفس دور هم جمع میشدند و شوک را تحمل میکردند.
بعد از یک ماه سلیگمن این ۱۰ سگ را به پیش ۱۰ سگ قفس اول برگرداند. تصمیم گرفت شوک را به قفس اول هم بدهد و داد؟ فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ به محض اینکه شوک به قفس وارد شد، ۱۰ تا سگ اول بلافاصله پدال را فشار دادند و از قفس خارج شدند. اما ۱۰ سگ قفس دومی با اینکه میدیدند اینبار پدال درست کار کرده و ده سگ خارج شدند، اما از قفس خارج نشدند و دور هم جمع شده و شوک را تحمل میکردند.
در این نقطه بود که سلیگمن یکی از بزرگترین نظریههای روانشناسی خود به نام "درماندگی آموخته شده" را ارائه داد.
درماندگی آموخته شده چیست؟ یعنی وقتی یک نفر در زندگی فردی و اجتماعی، مدت زمانی در عرصههای مختلف زیستی، رنج بکشد و احساس کند کاری از دستش برنمیآید، آن رنج و بدبختی را پذیرفته و باور میکند که دیگر هیچ گاه کاری از دستش برنمیآید و باید تا آخر عمر، آن رنج، بدبختی و بیچارگی را تحمل کند و به تعبیر خودمانی باور میکند بدبخت است و این بدبختی حقش است!
متاسفانه بشر امروز در حکومتهایخودکامه و به تعبیری در جوامع بسته، قد، قواره و مختصات ذهنی و فکریشان، آن چیزی میشود که برایشان طراحی کردهاند و ناخودآگاه در فرآیند زمان به تمام بدبختی و بیچارگیهای تحمیلیشان عادت میکنند.
جامعهای که در تمام عرصههای زیستی، اجازه نداشته باشد از قدرت اراده اختیار و انتخابش استفاده کند، ملتی نگونبخت محسوب شده و به تکامل نمیرسند. چرا که انسانها در آزادی به تکامل میرسند. بنابراین تفاوت مهم جوامعتوسعهیافته با جوامع توسعه نیافته در این است که جوامع توسعهیافته زیر بار هیچ زور، اجبار و فریب و دروغی نمیروند و به تعبیری رنج فقر و بدبختی تحمیلی را ارزش به حساب نمیآورند.
@kavosh_garan
استالین،«پدر خلقهای شوروی»، در جریان پاکسازیهای خونین دهه سی حتی به اقوام و نزدیکان خودش هم رحم نکرد و بسیاری از آن ها را روانه دیار فراموشی کرد.آنهایی که حذف شدند هیچ خیانتی یا جرمی مرتکب نشده بودند بلکه صرفا «احتمال» خیانتشان در آینده بود که موجب حذف آن ها شد.و این «احتمال» را هم خود حضرت استاد با آن شم خطاناپذیر بلشویکیاش تشخیص میداد.
استالین همواره نظارت مستقیم میکرد تا سیصد عضو منتخب کمیته مرکزی حزب کمونیست افراد مخلص و وفاداری نسبت به شخص او باشند .روی این قضیه چنان حساس بود که اجازه ورود حتی یک عنصر نامطمئن را به کمیته مرکزیاش نمیداد.اعتقاد داشت:«وجود حتی یک تخممرغ گندیده در پخت کیک باعث خراب شدن کل کیک میشود.»
استالین در حذف و پاکسازی مخالفین احتمالیاش قاطع و خللناپذیر و زیرک بود.زمانی در اوج دورانی که بعدها به «وحشت استالینی» معروف شد یکی از وزرای قدیمیاش نزد او رفت و گفت: «رفیق استالین! ماموران پلیس مخفی شما مدتیست که مشغول مدرک جمع کردن علیه من هستند و میخواهند مرا متهم به خیانت و جاسوسی بکنند.» استالین جواب داد:«اصلا نگران نباشید.آنها دارند کار خودشان را میکنند و البته گاهی هم زیادهروی میکنند که باید با این زیادهروی مقابله کرد.تا به حال یکی دو بار برای تفتیش به آپارتمان خود من هم آمده اند.آن ها دارند علیه خود من هم مدرک جمع میکنند! کار پلیس مخفی همین است دیگر!» طرف با خیال راحت از کرملین عازم خانهاش شد اما بین راه دستگیر و کمی بعد تیرباران شد.
درست است که استالین بسیاری از دوستان و همکاران قدیم خود را کشت
اما واقعا آدم رفیق بازی بود ، منتهی فقط با کسانی دوستی و رفاقت میکرد که مطلقا هیچ علاقهای به سیاست نداشتند.یک رفیقش از جوانی ورزشکار بود و تا آخر عمر در همین حیطه ماند.یکی دیگر از رفقای قدیمیاش تدریس آشپزی میکرد.استالین تا آخر عمر با اینها رفیق ماند و از خزانه دولت بهترین امکانات مادی را در اختیارشان قرار داد.اما وای به حال رفقای علاقمند به سیاست.یکی از اینها که برای بیش از سی سال صادقانه به او خدمت کرده و سر پیری متهم به خیانت شده و به زودی قرار بود راهی دیار عدم شود خدمت استالین رفت و گفت:«رفیق استالین من سی سال است که صادقانه دارم به شما خدمت میکنم،سزای من مرگ نیست.حقشناسی حکم میکند که از جان من درگذرید». و جواب استالین به او: «حقشناسی صفت سگهاست, سزای تو اعدام است»
چنین است در خدمت دیکتاتور ها بودن.
✍️بیژن اشتری
@kavosh_garan
استالین همواره نظارت مستقیم میکرد تا سیصد عضو منتخب کمیته مرکزی حزب کمونیست افراد مخلص و وفاداری نسبت به شخص او باشند .روی این قضیه چنان حساس بود که اجازه ورود حتی یک عنصر نامطمئن را به کمیته مرکزیاش نمیداد.اعتقاد داشت:«وجود حتی یک تخممرغ گندیده در پخت کیک باعث خراب شدن کل کیک میشود.»
استالین در حذف و پاکسازی مخالفین احتمالیاش قاطع و خللناپذیر و زیرک بود.زمانی در اوج دورانی که بعدها به «وحشت استالینی» معروف شد یکی از وزرای قدیمیاش نزد او رفت و گفت: «رفیق استالین! ماموران پلیس مخفی شما مدتیست که مشغول مدرک جمع کردن علیه من هستند و میخواهند مرا متهم به خیانت و جاسوسی بکنند.» استالین جواب داد:«اصلا نگران نباشید.آنها دارند کار خودشان را میکنند و البته گاهی هم زیادهروی میکنند که باید با این زیادهروی مقابله کرد.تا به حال یکی دو بار برای تفتیش به آپارتمان خود من هم آمده اند.آن ها دارند علیه خود من هم مدرک جمع میکنند! کار پلیس مخفی همین است دیگر!» طرف با خیال راحت از کرملین عازم خانهاش شد اما بین راه دستگیر و کمی بعد تیرباران شد.
درست است که استالین بسیاری از دوستان و همکاران قدیم خود را کشت
اما واقعا آدم رفیق بازی بود ، منتهی فقط با کسانی دوستی و رفاقت میکرد که مطلقا هیچ علاقهای به سیاست نداشتند.یک رفیقش از جوانی ورزشکار بود و تا آخر عمر در همین حیطه ماند.یکی دیگر از رفقای قدیمیاش تدریس آشپزی میکرد.استالین تا آخر عمر با اینها رفیق ماند و از خزانه دولت بهترین امکانات مادی را در اختیارشان قرار داد.اما وای به حال رفقای علاقمند به سیاست.یکی از اینها که برای بیش از سی سال صادقانه به او خدمت کرده و سر پیری متهم به خیانت شده و به زودی قرار بود راهی دیار عدم شود خدمت استالین رفت و گفت:«رفیق استالین من سی سال است که صادقانه دارم به شما خدمت میکنم،سزای من مرگ نیست.حقشناسی حکم میکند که از جان من درگذرید». و جواب استالین به او: «حقشناسی صفت سگهاست, سزای تو اعدام است»
چنین است در خدمت دیکتاتور ها بودن.
✍️بیژن اشتری
@kavosh_garan
☄ایرانی ها بیایید یک شبه خوشبخت یشویم
(۵ پیشنهاد)
ما ایرانیان از فقر و بدبختی رنج می بریم. این را من نمی گویم پای صحبت هر ایرانی که می نشینی از زمین و زمان شاکیست که هر سال دریغ از پارسال. می نالد و راه خلاص می جوید. و جالب اینجاست که راه حل همه این ها را هم درآمد بیشتر می داند. اگر درآمدم و حقوقم بیشتر بود آنگاه ... اما گاهی فکر می کنم ما از فقر مادی و درآمدی به فلاکت دچار نشدیم بلکه از فقر فکری-فرهنگی-رفتاری در عذابیم. 5 پیشنهاد وجود دارد که یک شبه می تواند، سطح بالاتری از خوشبختی را برای همه ما فراهم کند.
1. فقر و فلاکت یعنی اینکه در طبیعت خودمان آشغال بریزیم و از تمیزی طبیعت و خیابان های کشورهای دیگر تعریف کنیم.
خوشبختی یعنی از همین امشب، هیچگونه آشغالی در خیایان، ساحل، دریا و جنگل نریزیم. بدین ترتیب هزینه های پاکسازی به شدت کاهش پیدا می کند و معادل آن هزینه ها را می شود در امور توسعه ای (و نه نگهداشت) خرج کرد و یا دست کم شهر تمیزتری خواهیم داشت و حسرت تمیزی شهرهای خارجی را نخواهیم خورد.
2. فقر و فلاکت یعنی روزانه بیشتر از متوسط دنیا آب، نان و انرژی را مصرف می کنیم و هدر می دهیم. هر کس نداند فکر می کند که ما پول دارترین مردم دنیاییم. اما ما به ریال ریال آنچه هدر می دهیم احتیاج داریم. طبق یک محاسبه هدر رفت آب و نان در ایران معادل 114 تن طلا می باشد. می بینید ما در عین ثروتمندی، فقیریم. ثروت داریم اما خوشبخت نیستیم.خوشبختی یعنی از همین امشب، هر ایرانی یک لیتر آب کمتر مصرف کند، نان را گرامی تر بدارد و از هدر رفت انرژی به هر شکلی جلوگیری کند.
3. فقر یعنی میلیاردها تومان خرج میکنیم نذری بدهیم و در پایان آرزوی شفای بیماری را داریم که برای نداشتن پول درمان میمیرد.خوشبختی یعنی از همین امشب، بیاییم برای یکسال، سفره و نذری و مراسم های اینچنینی را بگذاریم کنار و هزینه آن را تخصیص دهیم به صندوق های نیکوکاری که به درمان بیماران می پردازند. اگر هم نذری و سفره داریم، تمام (تاکید می کنم تمام) غذای آن را به نیازمندان بدهیم و نه اینکه به دوست و آشنا و همسایه ای که از ما سیرترند.
🪧 4. فقر یعنی اینکه روزانه ساعتها وقت مان را در شبکه های اجتماعی می گذارنیم و بخشی از آن را صرف فرو کردن دماغ مان در زندگی خصوصی دیگران می کنیم و بخشی دیگر را صرف فحش دادن در صفحه این بازیگر و آن ورزشکار. یعنی بطالت محض! و بعد آنگاه پشت چراغ قرمز تحمل پنج ثانیه توقف و تعلل دیگران را نداریم انگار که مهم ترین آدم روی زمین هستیم.خوشبختی یعنی اینکه از زمان هایی که به بطالت می گذارنیم بکاهیم، فحش ندهیم و فراموش کنیم که مهم ترین آدم روی زمین هستیم و وقتی پشت فرمان ماشین مان می نشینیم، آرام، صبور و مهربانی را تجربه کنیم.
5. فقر یعنی اینکه کتابخانه ات کوچک تر از یخچالت باشد. فقر یعنی اینکه با هزینه پیتزا مشکل نداشته باشی اما برای هزینه یک کتاب دل درد بگیری.خوشبختی یعنی اینکه از همین امشب تنها پنج درصد از هزینه غذایمان را بگذاریم کنار و کتاب بخریم. کسانی که کتاب می خوانند کمتر به دیگران فحش می دهند. بیشتر با دیگران همدلی پیدا می کنند. دیگران را کمتر به بی شعوری متهم می کنند و در نهایت هم خود آرامش بیشتری دارند و هم دیگران در کنار آنان خوشبخت ترند.
بخش بزرگی از رفاه و خوشبختی حاصل توسعه یافتگی است. اما توسعه یافتگی زمان بر است. ولی برخی از کارها هست که اگر همین الان شروع کنیم نتیجه آن دو ساعت بعد (و نه دو نسل بعد) نمایان می شود. اگر پول نذری هایمان را بدهیم به بیماران، اگر به دیگران فحش ندهیم، اگر آشغال نریزیم و اگر ... اگر بخواهیم که خوشبخت باشیم.
خدا با ملتی است که می خواهد خوشبخت باشد ..
✍دکتر مجتبی لشکربلوکی
@kavosh_garan
(۵ پیشنهاد)
ما ایرانیان از فقر و بدبختی رنج می بریم. این را من نمی گویم پای صحبت هر ایرانی که می نشینی از زمین و زمان شاکیست که هر سال دریغ از پارسال. می نالد و راه خلاص می جوید. و جالب اینجاست که راه حل همه این ها را هم درآمد بیشتر می داند. اگر درآمدم و حقوقم بیشتر بود آنگاه ... اما گاهی فکر می کنم ما از فقر مادی و درآمدی به فلاکت دچار نشدیم بلکه از فقر فکری-فرهنگی-رفتاری در عذابیم. 5 پیشنهاد وجود دارد که یک شبه می تواند، سطح بالاتری از خوشبختی را برای همه ما فراهم کند.
1. فقر و فلاکت یعنی اینکه در طبیعت خودمان آشغال بریزیم و از تمیزی طبیعت و خیابان های کشورهای دیگر تعریف کنیم.
خوشبختی یعنی از همین امشب، هیچگونه آشغالی در خیایان، ساحل، دریا و جنگل نریزیم. بدین ترتیب هزینه های پاکسازی به شدت کاهش پیدا می کند و معادل آن هزینه ها را می شود در امور توسعه ای (و نه نگهداشت) خرج کرد و یا دست کم شهر تمیزتری خواهیم داشت و حسرت تمیزی شهرهای خارجی را نخواهیم خورد.
2. فقر و فلاکت یعنی روزانه بیشتر از متوسط دنیا آب، نان و انرژی را مصرف می کنیم و هدر می دهیم. هر کس نداند فکر می کند که ما پول دارترین مردم دنیاییم. اما ما به ریال ریال آنچه هدر می دهیم احتیاج داریم. طبق یک محاسبه هدر رفت آب و نان در ایران معادل 114 تن طلا می باشد. می بینید ما در عین ثروتمندی، فقیریم. ثروت داریم اما خوشبخت نیستیم.خوشبختی یعنی از همین امشب، هر ایرانی یک لیتر آب کمتر مصرف کند، نان را گرامی تر بدارد و از هدر رفت انرژی به هر شکلی جلوگیری کند.
3. فقر یعنی میلیاردها تومان خرج میکنیم نذری بدهیم و در پایان آرزوی شفای بیماری را داریم که برای نداشتن پول درمان میمیرد.خوشبختی یعنی از همین امشب، بیاییم برای یکسال، سفره و نذری و مراسم های اینچنینی را بگذاریم کنار و هزینه آن را تخصیص دهیم به صندوق های نیکوکاری که به درمان بیماران می پردازند. اگر هم نذری و سفره داریم، تمام (تاکید می کنم تمام) غذای آن را به نیازمندان بدهیم و نه اینکه به دوست و آشنا و همسایه ای که از ما سیرترند.
🪧 4. فقر یعنی اینکه روزانه ساعتها وقت مان را در شبکه های اجتماعی می گذارنیم و بخشی از آن را صرف فرو کردن دماغ مان در زندگی خصوصی دیگران می کنیم و بخشی دیگر را صرف فحش دادن در صفحه این بازیگر و آن ورزشکار. یعنی بطالت محض! و بعد آنگاه پشت چراغ قرمز تحمل پنج ثانیه توقف و تعلل دیگران را نداریم انگار که مهم ترین آدم روی زمین هستیم.خوشبختی یعنی اینکه از زمان هایی که به بطالت می گذارنیم بکاهیم، فحش ندهیم و فراموش کنیم که مهم ترین آدم روی زمین هستیم و وقتی پشت فرمان ماشین مان می نشینیم، آرام، صبور و مهربانی را تجربه کنیم.
5. فقر یعنی اینکه کتابخانه ات کوچک تر از یخچالت باشد. فقر یعنی اینکه با هزینه پیتزا مشکل نداشته باشی اما برای هزینه یک کتاب دل درد بگیری.خوشبختی یعنی اینکه از همین امشب تنها پنج درصد از هزینه غذایمان را بگذاریم کنار و کتاب بخریم. کسانی که کتاب می خوانند کمتر به دیگران فحش می دهند. بیشتر با دیگران همدلی پیدا می کنند. دیگران را کمتر به بی شعوری متهم می کنند و در نهایت هم خود آرامش بیشتری دارند و هم دیگران در کنار آنان خوشبخت ترند.
بخش بزرگی از رفاه و خوشبختی حاصل توسعه یافتگی است. اما توسعه یافتگی زمان بر است. ولی برخی از کارها هست که اگر همین الان شروع کنیم نتیجه آن دو ساعت بعد (و نه دو نسل بعد) نمایان می شود. اگر پول نذری هایمان را بدهیم به بیماران، اگر به دیگران فحش ندهیم، اگر آشغال نریزیم و اگر ... اگر بخواهیم که خوشبخت باشیم.
خدا با ملتی است که می خواهد خوشبخت باشد ..
✍دکتر مجتبی لشکربلوکی
@kavosh_garan
قدرت، مایه حيات صناعت بشری هست، صناعتی که فاقد علت وجودی نهایی خویش است، مگر اینکه صحنه عمل و سخن و محمل شبکه تودرتوی امور و روابط بشری و داستانهای ناشی از آنها باشد.
جهان بدون آنکه انسانها دربارهاش صحبت کنند و بدون آنکه خانه آنها باشد، صناعتی بشری نخواهد بود، بلکه تودهای از اشیای نامرتبط خواهد بود که هر شخص تنها و جدا افتادهای، مختار است شیء دیگری به آن اضافه کند.
امور بشری بدون صناعت بشری که منزلگاه آنها باشد، همانقدر بیثبات، همانقدر بیثمر و همانقدر عبث خواهد بود که خانهبهدوشیهای قبایل چادرنشین.
بدون عمل کردن برای آنکه آغاز تازهای وارد بازی جهان شود که آدمی به لطف زادگیاش قابلیت آن را دارد؛ بدون سخن گفتن برای آنکه «چیزهای تازهای» را که نمود مییابند و میدرخشند، هر قدر هم به طور موقت جامه مادیت بپوشاند و در خاطر زنده نگه دارد؛ بدون ماندگاری دیرپای مصنوعات بشری، آیندگان نیز در یاد کسانی که پس از ایشان میآیند، نخواهند ماند.
#هانا_آرنت
#وضع_بشر
@kavosh_garan
جهان بدون آنکه انسانها دربارهاش صحبت کنند و بدون آنکه خانه آنها باشد، صناعتی بشری نخواهد بود، بلکه تودهای از اشیای نامرتبط خواهد بود که هر شخص تنها و جدا افتادهای، مختار است شیء دیگری به آن اضافه کند.
امور بشری بدون صناعت بشری که منزلگاه آنها باشد، همانقدر بیثبات، همانقدر بیثمر و همانقدر عبث خواهد بود که خانهبهدوشیهای قبایل چادرنشین.
بدون عمل کردن برای آنکه آغاز تازهای وارد بازی جهان شود که آدمی به لطف زادگیاش قابلیت آن را دارد؛ بدون سخن گفتن برای آنکه «چیزهای تازهای» را که نمود مییابند و میدرخشند، هر قدر هم به طور موقت جامه مادیت بپوشاند و در خاطر زنده نگه دارد؛ بدون ماندگاری دیرپای مصنوعات بشری، آیندگان نیز در یاد کسانی که پس از ایشان میآیند، نخواهند ماند.
#هانا_آرنت
#وضع_بشر
@kavosh_garan
☄چیزی در میان است، اساسیتر از آزادی و عدالت که حقوق شهروندی مینامیم؛
✍ هانا آرنت
وقتی درباره جامعهای سخن میگوییم که به دنیا آمدن انسان در آن اهمیت ویژهای ندارد و تعلق نداشتن به آن جامعه، مساله انتخاب فرد نیست، یا رفتار با فرد ربطی به کاری که میکند ندارد، باید توجه داشته باشیم که این افراد به تمامی از حقوق بشر محرومند؛ نه فقط از حق آزادی، بلکه از حق عمل کردن؛ نه تنها از حق اندیشیدن، بلکه از حق بیان عقیده.
ما متوجه حقی میشویم که همان حق بر حقوق است (یعنی قضاوت شدن بر اساس اعمال و نظرات فرد).
میلیون ها نفر در جهان به سبب شرایط سیاسی از این حقوق محروم اند.
@kavosh_garan
✍ هانا آرنت
وقتی درباره جامعهای سخن میگوییم که به دنیا آمدن انسان در آن اهمیت ویژهای ندارد و تعلق نداشتن به آن جامعه، مساله انتخاب فرد نیست، یا رفتار با فرد ربطی به کاری که میکند ندارد، باید توجه داشته باشیم که این افراد به تمامی از حقوق بشر محرومند؛ نه فقط از حق آزادی، بلکه از حق عمل کردن؛ نه تنها از حق اندیشیدن، بلکه از حق بیان عقیده.
ما متوجه حقی میشویم که همان حق بر حقوق است (یعنی قضاوت شدن بر اساس اعمال و نظرات فرد).
میلیون ها نفر در جهان به سبب شرایط سیاسی از این حقوق محروم اند.
@kavosh_garan
«رژیم خودکامه تنها میتواند جوّی از پنهانکاری را بپروراند که در آن، معاملات تقلّبآمیز رواج دارند و چپاولگران میتوانند سودهای هنگفتی برند. در حکومتهای دیگر نیز چنین تمایلاتی وجود دارند، ولی در یک حکومت خودکامه است که این گرایشها لجامگسیخته میشوند. تنها آزادی است که میتواند این تباهیها را، که در واقع در سرشت اینگونه جوامع سرشتهاند، براندازد و از تأثیر زیانبار آنها جلوگیری کند. و باز تنها آزادی است که میتواند اعضای یک اجتماع را از انزوا درآورد، انزوایی که در آن، یک فرد فقط سرگرم امور شخصی خویش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا این آزادی است که انسانها را به تماس با یکدیگر وامیدارد و به آنان احساس عضویت فعاّلانه در اجتماع میبخشد.»
❈ الکسی دو توکویل
📕 انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن
@kavosh_garan
❈ الکسی دو توکویل
📕 انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن
@kavosh_garan
☄مشارکت مردمی حلقه مفقودهی مدیریت
✍حامد دوست مرادی
▪️گائوتوری یکی از فعالان علمی یونسکو در زمینه مشارکت معتقد است فرایند مشارکت، مستلزم تغییر حالت ذهنی و روانی در همه سطوح است. همین تغییر، امکان برقراری مناسبات انسانی واجتماعی جدیدی را موجب می شود و اعتقاد دارد مشارکت را باید هم به عنوان هدف و هم به عنوان وسیله و یکی از نیازهای بشر مورد توجه قرار گیرد. مشارکت شهروندی ،نوعی توزیع مجدد قدرت است که به سبب آن شهروندانی که در حال حاضر در فرایند سیاسی-اقتصادی کنار گذاشته شده اند را قادر می سازد تا به تدریج در آینده شرکت داده شوند.
🔺مشارکت را می توان هم حقوق و هم تکلیف شهروندی محسوب کرد. مشارکت به مفهوم حق این است که حکومت ونهاد های اجتماعی چون شهرداری زمینه مشارکت شهروندان را در جامعه فراهم سازد ومشارکت به مثابه تکلیف به این معناست که شهروندان چنان خود را متقاعد و آماده کرده باشند که مشارکت در فرآیند تصمیم گیری ،اجرا ، نظارت و بهرگیری را در حوزه وظایف ومسولیت خود تعریف کنند.امروزه شهرها را نمی توان مانند گذشته تنها در قالب مدیریت های بوروکراتیک سنتی اداره کرد. پیچیدگی های زندگی شهری امروزه نیاز به مدیریت شهری، وهمکاری و مشارکت شهروندان در اداره امور دارد و اداره شهر بدون مشارکت شهروندان امکان پذیر نیست.
▪️مهم ترین ویژگی جامعه مدرن استفاده فراگير از نظام مديريت مشاركتی با استفاده از سيستم پيشنهادات در مديريت سازمان ها و دستگاه های بزرگ توليدی، اقتصادی، خدماتی و آموزشی بوده است.برای نمونه در انگلستان برای اینکه طرح های شهری به تصویب برسد شش هفته طول می کشد، لذا یکی از مهم ترین ارکان تصویب طرح در کشور انگلستان تایید طرح توسط مردم است. در آمریکا برای رضایت مشارکت مردم در طرح ها از سازمان هایحرفهای ،انجمن ها یا به صورت انفرادی یا به صورت گروهی اظهار نظر میکند تا نتایج بهتری و براساس مختصات و اقلیم آن شهر صورت پذیرد. در این صورت بین مردم و شهرداری رابطه مستقیم پیدا می شود و در مجموع مشارکت مردم در برنامه ریزی شهری در قالب نظر خواهی آنان سبب می شود که طرح های توسعه شهری در این کشور با کیفیت بهتر و مطلوب تری تهیه گردد و رفاه و آسایش شهر نشینان آنها در نظر گرفته شود.
🔺زمانی که مشارکت و گفتگو در میان افراد جامعه باشد همه افراد به سرنوشت جامعه حساس می شوند و سرنوشت خود را از سرنوشت جامعه جدا نمی بینند چون هر شهروندی حق شهروندی دارد. در واقع شهروندان ،معمار جامعه خویش اند. در عین حال اگر در هر جامعه ای استبداد رای وجود داشته باشد و از نظر خواهی مردم امتناع ورزند آن جامعه به زوال و انحطاط می رسد. در کشورهای توسعه نیافته مشارکت شهروندی در مدیریت شهری جایگاهی ندارد؛ همه فکر می کنند خودشان عقل کل هستند و براساس آن تصمیم می گیرند واجرا می کنند. در بسیاری از شهر های استان نگاه مدیریت شهری این است که کاری انجام سریع جمع شود و در اختیار مردم قرار گیرد. ولی یک جاهایی یادشان می رود که این مردمی قرار است از این مطالعه و از این کار بهره ببرند، باید نظرشان را داشته باشیم و ببینیم چه بلای سرشان می آوریم.لذا یکی از عامل های مهم در انحطاط مدیریت کشورهای درحال توسعه عدم مشارکت مردم در طرح ها و استبداد به رای بوده است.
@kavosh_garan
✍حامد دوست مرادی
▪️گائوتوری یکی از فعالان علمی یونسکو در زمینه مشارکت معتقد است فرایند مشارکت، مستلزم تغییر حالت ذهنی و روانی در همه سطوح است. همین تغییر، امکان برقراری مناسبات انسانی واجتماعی جدیدی را موجب می شود و اعتقاد دارد مشارکت را باید هم به عنوان هدف و هم به عنوان وسیله و یکی از نیازهای بشر مورد توجه قرار گیرد. مشارکت شهروندی ،نوعی توزیع مجدد قدرت است که به سبب آن شهروندانی که در حال حاضر در فرایند سیاسی-اقتصادی کنار گذاشته شده اند را قادر می سازد تا به تدریج در آینده شرکت داده شوند.
🔺مشارکت را می توان هم حقوق و هم تکلیف شهروندی محسوب کرد. مشارکت به مفهوم حق این است که حکومت ونهاد های اجتماعی چون شهرداری زمینه مشارکت شهروندان را در جامعه فراهم سازد ومشارکت به مثابه تکلیف به این معناست که شهروندان چنان خود را متقاعد و آماده کرده باشند که مشارکت در فرآیند تصمیم گیری ،اجرا ، نظارت و بهرگیری را در حوزه وظایف ومسولیت خود تعریف کنند.امروزه شهرها را نمی توان مانند گذشته تنها در قالب مدیریت های بوروکراتیک سنتی اداره کرد. پیچیدگی های زندگی شهری امروزه نیاز به مدیریت شهری، وهمکاری و مشارکت شهروندان در اداره امور دارد و اداره شهر بدون مشارکت شهروندان امکان پذیر نیست.
▪️مهم ترین ویژگی جامعه مدرن استفاده فراگير از نظام مديريت مشاركتی با استفاده از سيستم پيشنهادات در مديريت سازمان ها و دستگاه های بزرگ توليدی، اقتصادی، خدماتی و آموزشی بوده است.برای نمونه در انگلستان برای اینکه طرح های شهری به تصویب برسد شش هفته طول می کشد، لذا یکی از مهم ترین ارکان تصویب طرح در کشور انگلستان تایید طرح توسط مردم است. در آمریکا برای رضایت مشارکت مردم در طرح ها از سازمان هایحرفهای ،انجمن ها یا به صورت انفرادی یا به صورت گروهی اظهار نظر میکند تا نتایج بهتری و براساس مختصات و اقلیم آن شهر صورت پذیرد. در این صورت بین مردم و شهرداری رابطه مستقیم پیدا می شود و در مجموع مشارکت مردم در برنامه ریزی شهری در قالب نظر خواهی آنان سبب می شود که طرح های توسعه شهری در این کشور با کیفیت بهتر و مطلوب تری تهیه گردد و رفاه و آسایش شهر نشینان آنها در نظر گرفته شود.
🔺زمانی که مشارکت و گفتگو در میان افراد جامعه باشد همه افراد به سرنوشت جامعه حساس می شوند و سرنوشت خود را از سرنوشت جامعه جدا نمی بینند چون هر شهروندی حق شهروندی دارد. در واقع شهروندان ،معمار جامعه خویش اند. در عین حال اگر در هر جامعه ای استبداد رای وجود داشته باشد و از نظر خواهی مردم امتناع ورزند آن جامعه به زوال و انحطاط می رسد. در کشورهای توسعه نیافته مشارکت شهروندی در مدیریت شهری جایگاهی ندارد؛ همه فکر می کنند خودشان عقل کل هستند و براساس آن تصمیم می گیرند واجرا می کنند. در بسیاری از شهر های استان نگاه مدیریت شهری این است که کاری انجام سریع جمع شود و در اختیار مردم قرار گیرد. ولی یک جاهایی یادشان می رود که این مردمی قرار است از این مطالعه و از این کار بهره ببرند، باید نظرشان را داشته باشیم و ببینیم چه بلای سرشان می آوریم.لذا یکی از عامل های مهم در انحطاط مدیریت کشورهای درحال توسعه عدم مشارکت مردم در طرح ها و استبداد به رای بوده است.
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت اول
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت اول
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت دوم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت دوم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت سوم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت سوم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت چهارم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت چهارم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت پنجم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت پنجم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت ششم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت ششم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت هفتم
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت هفتم
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای روانشناسی_ اجتماعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «دکترین شوک»
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت هشتم (آخز)
@kavosh_garan
☄ظهور سرمایهداری فاجعه
فیلم مستندی بر اساس کتاب "دکترین شوک" با حضور نویسندهی کتاب «نائومی کلاین»
زیرنویس فارسی
قسمت هشتم (آخز)
@kavosh_garan
بتوارگی کالا–یعنی باور به این که کالاها اشیائی جادویی هستند و از قسمی نیروی متافیزیکی ذاتی برخوردارند–امری نیست که صرفن در ذهن ما باشد، یعنی به صورت درک (غلط) ما از واقعیت، بلکه در خود واقعیت نهفته است. (به شباهت دقیق این مفهوم با مفهوم لکانی فانتزی بهعنوان عنصر مقوم هرگونه عمل جنسی «واقعی» توجه کنید: از نظر لکان عمل جنسی «عادی» ما دقیقن به معنای «استمناء با یک شریک جنسی واقعی» است، بهنحوی که میتوان گفت طی آن ما نه با یک دیگری واقعی بلکه با آن دیگریای رابطه برقرار میکنیم که به ابژهی فانتزی ما تقلیل یافته است؛ ما تا آنجا دیگری را میخواهیم که با مختصات فانتزی ساختاربخش میل ما جور باشد).
ما و مانیفست کمونیست
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
ما و مانیفست کمونیست
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
عصر ما حقیقتن عصر نهایتهاست. چرا که ما تحت تهدید دائم دو سرنوشتِ به یک اندازه رعبآور اما ظاهرن در تقابل با یکدیگر قرار داریم: پیشپاافتادگیِ بیپایان و دهشت غیرقابلتصور. خیالپردازی است که به بیشتر مردم امکان میدهد تا با این اشباحِ دوگانه کنار بیایند، خیالی که هنرهای عامهپسند در ابعادی عظیم آن را در اختیارمان میگذارند. زیرا یکی از کارهایی که خیالپردازی قادر به انجام آن است بیرون کشیدن ما از ملالِ غیرقابلتحمل و جدا کردن ما از دهشتهای واقعی یا محتمل بهواسطهی پناه آوردن به موقعیتهای غریب و مخاطرهآمیزی است که در لحظات آخرْ پایانی خوشفرجام را برای ماجرا در اختیارمان میگذارند.
علیه تفسیر
#سوزان_سانتاگ
@Kavosh_garan
علیه تفسیر
#سوزان_سانتاگ
@Kavosh_garan
هر انسانی که نتواند بر پیش داوری خود غلبه کند و از مشاهدهٔ راه های گوناگون تنها به دیدن یک راه اکتفا کند و به این پندار دلخوش کند که آسودگی خیالش به لزوم زدن فلان حدس، دقیقاً همان یک حدس، در فلان جای فلان نسخه خطی بستگی دارد، بهتر است مرحمت کرده و خود را از زحمت پرداختن به کار علمی معاف کند. چنین شخصی هرگز در درون خود عالمی را که «تجربهٔ عاطفی» علم می توان نامید، احساسی نخواهد کرد.
بدون این «مستی» ناب، که اسباب تمسخر نااهلان علم است، بدون این دلباختگی، بدون این یقین... حال اگر تو می توانی همان حدس را بزنی، حرجی نیست، تو بار رسالت دانشمند را بر دوش نخواهی داشت و بهتر است در زندگی راه دیگری را انتخاب کنی...
| کتاب: #جامعه_شناسی_ماکس_وبر | #ژولین_فروند | ترجمه: #عبدالحسین_نیک_گهر
@kavosh_garan
بدون این «مستی» ناب، که اسباب تمسخر نااهلان علم است، بدون این دلباختگی، بدون این یقین... حال اگر تو می توانی همان حدس را بزنی، حرجی نیست، تو بار رسالت دانشمند را بر دوش نخواهی داشت و بهتر است در زندگی راه دیگری را انتخاب کنی...
| کتاب: #جامعه_شناسی_ماکس_وبر | #ژولین_فروند | ترجمه: #عبدالحسین_نیک_گهر
@kavosh_garan
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند، همانهایی که توانایی اندیشیدن ندارند.
#هانا_آرنت
📗تفکر و ملاحظات اخلاقی
@kavosh_garan
#هانا_آرنت
📗تفکر و ملاحظات اخلاقی
@kavosh_garan