Telegram Web Link
Audio
علوم اجتماعی و بحران حل مسئله اجتماعی

🔻مناظرهٔ میثم مهدیار و حامد طاهری‌کیا

@kavosh_garan
Audio
آلودگی هوا، منابع و اثرات بهداشتی آن

🔻رضا فولادی فرد

@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هوش مصنوعی دوست یا دشمن آدمی؟

🔻دکتر حسام نوذری و مانی

@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارل پوپر: دموکراسی در مقابل دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی

@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ابزارهای هوش مصنوعی برای تحقیق و پژوهش (مقاله و پایان‌نامه)

@kavosh_garan
Audio
ابزارهای هوش مصنوعی برای تحقیق و پژوهش (مقاله و پایان‌نامه)

@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محاکمه روشنفکران و تبرئه سیاستمداران

🔻 شهرام اتفاق

@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روند کنونی حکمرانی، به نابودی محیط زیست کشور می‌انجامد

🔻 شهرام اتفاق

@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابتذال شر در حکومت‌های توتالیتر (آیشمن در اورشلیم)
#هانا_آرنت

@kavosh_garan
تبلیغات ، هنر تزریق یک عقیده به توده ها نیست ، بلکه برعکس ، هنر گرفتن یک عقیده از توده ها است ...

در لحظهٔ شکست است که ضعف ذاتی تبلیغات توتالیتر آشکار می‌شود .با از دست رفتن قدرت جنبش ، اعضای آن ناگهان از باورداشت جزمی که تا دیروز جانشان را برایش فدا می‌کردند ، روی برمی‌گردانند.

#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم

@kavosh_garan
🔵 دوره آموزشی آنلاین تحلیل داده‌های نظرسنجی در R

نظرسنجی‌ها یکی از مهم‌ترین منابع تحلیل‌های سیاسی، اجتماعی، مدیریتی و تحقیقات بازاریابی است.

این رویداد برای کسانی طراحی شده است که می‌خواهند با استفاده از تحلیل داده‌های نظرسنجی گزارش‌های تحلیلی ارائه کنند. مطالب این دوره با استفاده از منابع به روز طراحی پژوهش‌های پیمایشی به گونه‌ای طراحی شده که تمامی مراحل این گونه پژوهش‌ها پوشش داده شود.

در تمام طول دوره از داده‌های پروژه‌های واقعی مانند پیمایش «ارزش‌های جهانی»، «عرب بارومتر» و داده‌های پیمایش‌های برگزار شده در ایران استفاده خواهد شد.

اگر به تحلیل داده - خصوصا داده‌های نظرسنجی - علاقه‌مندید، این دوره آموزشی را از دست ندهید.

🔻مهلت ثبت‌نام زودهنگام (۱۵٪ تخفیف): تا ۱۵ آذر ۱۴۰۲


▫️اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام:


B2n.ir/sdar_alhm2


▫️پشتیبانی:
۰۹۳۳۱۰۷۹۰۱۴
@Lili_1374gh

@dlearn_ir
جامعه‌شناسی و نسبت آن با «دیگری»


✍️ #احسام_سلطانی

۱. جامعه‌شناسی از آغاز دغدغه‌ی مشخص کردن حدها و مرزهای خودش را داشته است و سعی کرده است که تا حد امکان مرزهای خودش را از حوزه‌هایی مثل روانشناسی و فلسفه جدا کند. به گمان من، همین دغدغه موجب شکل‌گیری یک پرسش مهم در این قلمرو شده است که همچنان در میان ماست: در جامعه‌شناسی مسئله بر سر چیست؟
اغلب جامعه‌شناسان مهم یا کتابی در پاسخ به این پرسش نوشته‌اند (مثل قواعد روش جامعه‌شناسی دورکیم یا چیستی جامعه‌شناسی از نوربرت الیاس) یا به اشکال مختلف در نوشته‌های خود تلاش کرده‌اند به این پرسش پاسخی قانع‌کننده بدهند.
به گمان من، پاسخ جامعه‌شناسی مسلط به این پرسش این بوده است:
جامعه‌شناسی سخنی است درباره‌ی نظم. حتی آنجا که متفکری بزرگ همچون آدورنو تلاش می‌کند پاسخی متمایز به این پرسش بدهد، نهایتاً می‌گوید: هدف در این حوزه فهم قوانینی است که بی‌نام و نشان بر ما حاکم‌اند.
بنابراین، در اینجا نیز می‌بینیم که فهم نظم حاکم - نظمی که خود را از طریق قواعد و اصول ثابت و... به رخ می‌کشد - هدف نهایی در این قلمرو قلمداد می‌شود.
هدف از بیان این نکته این است که بگویم جامعه‌شناسی مسلط به جای آنکه خودش و موضوع خودش را در چهره‌ی «دیگری» بازیابد، در اصول و قوانین، الگوهای ثابت و تکرارشونده یافته است و به همین دلیل می‌توان گفت که این جامعه‌شناسی همواره سخنی درباره‌ی نظم بوده است.
نخستین رانده شده از این قلمرو کسی نیست جز «دیگری» چرا که اوست بنا به ماهیت خود تن به نظم حاکم نمی‌دهد و همواره پیش‌بینی‌ناپذیر، مبهم و دسترس‌ناپذیر باقی می‌ماند و همچون عاملی خطرناک قلمداد می‌شود که نظم موجود را تهدید می‌کند. بنابراین می‌توان با باومن هم‌صدا شد و گفت: «روایت جامعه‌شناسی از آغاز (اگر بخواهیم اصطلاح باختین را به کار ببریم) تک‌گویانه بود؛ این روایت جمعیت‌های مورد مطالعه‌ی خود را اشیایی محسوب می‌کرد که به نیروی منظومه‌های عوامل بیرونی خودشان حرکت می‌کنند، و «دیگری» در مقام صاحب آگاهی و شریک گفتگو را یا انکار می‌کرد یا نادیده می‌گرفت.»
در واقع جامعه‌شناسی به جای آنکه سخنی «با» دیگری باشد، سخنی «درباره‌» دیگری بوده است و این یعنی اینکه دیگری را به موضوع سخن خود بدل کردن و از او شئ ساختن. «دیگری» در این قلمرو نه یک هم‌سخن بلکه به عنوان موضوع سخن نگریسته شده است، موضوعی که به اشکال مختلف می‌توان آن را دستکاری کرد و آن را به شکل دلخواه درآورد.

۲. طرد دیگری از جامعه‌شناسی به معنای طرد جهان‌های ممکن است و تن دادن به نظم موجود. به تعبیر آدورنو مهم‌ترین مسئله برای کنت این بود: «چگونه باید مهار عنصر پویایی را در دست گرفت.» و محوریت بخشیدن به این موضوع در جامعه‌شناسی خود به معنای برداشتن نخستین قدم‌ها برای مدیریت و مهندسی اجتماعی است، آن هم از طریق طرد یا کنترل امر نابهنگام که همانا «دیگری» است. آدورنو به درستی معتقد بود که از آغاز شکل‌‌گیری جامعه‌شناسی میل به کنترل و مدیریت جامعه و در یک کلام مهندسی اجتماعی در این قلمرو وجود داشته است.
حال می‌توان پرسید: آیا وجود همین گرایش ذاتی در جامعه‌شناسی نبوده است که باعث شده است در این چند دهه در ایران بسیاری به راحتی از آن، علمی اداری و در خدمت نظم حاکم بسازند؟

۳. جامعه‌شناسی در این چند دهه در ایران به «جامعه‌شناسی مسئله اجتماعی» تقلیل یافت و از آن جز مفید بودن و سودمند بودن توقع دیگری نداشتند. بنا بود نقش همدستی سربه‌راه و گوش به فرمان را برای صاحبان قدرت بازی کند و راه‌های مدیریت و کنترل جامعه را به سیاستمداران، و دولت به طور کلی، نشان دهد. به همین دلیل «جامعه‌شناس» نیز تغییر چهره و نام داد و به کارمند یا کارشناس اجتماعی بدل شد که گویی جز وظایفی اداری مسئولیت دیگری ندارد. قربانی این روند چیزی نبود جز تفکر انتقادی و انتقادی اندیشیدن.
نتیجه‌ی این روند ترویج و گسترش تحقیقات صرفاً کمی بود که جز اطلاعات و آمار چیز دیگری به ما نمی‌دهند. این موضوع موجب شد که جامعه‌شناسی و جامعه‌شناس (کارشناس اجتماعی) پشت به مردم و رو به صاحبان قدرت سخن بگوید، رو به کسانی که هزینه‌ی تحقیقات را پرداخت می‌کردند (می‌کنند) و قرار بود که تحقیق، پاسخی به دغدغه‌های آن‌ها باشد. از این نظر می‌توان گفت که این شکل از جامعه‌شناسی در جهت خفه کردن و سرکوب «دیگری» قدم برداشته است و این جامعه‌شناسی به نوعی فراموشی «دیگری» بوده است.

۴. حال شاید بیش از هر زمان دیگری بازگشت به سخن میلز ضروری به نظر می‌رسد:
حال این جامعه نه به اعداد و آمار و اطلاعاتی که از طریق روش‌های کمی به ما ارائه می‌شود، بلکه به بینش جامعه‌شناختی نیاز دارد.

@kavosh_garan
سرچشمه‌های تنهایی
برگردان: مسیحا والا و مسعود رازفر
علی حاتمیان

سامانتا رز هیل دستیار مدیر «مرکز مطالعات سیاسی و علوم انسانیِ هانا آرنت»، و استادیارِ مدعو در کالج باردِ نیویورک و عضو «مؤسسهٔ تحقیقات اجتماعیِ بروکلین» در نیویورک است. او نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌ی هانا آرنت است که در سال ۲۰۲۱ منتشر خواهد شد. آن‌چه در ذیل خواهید خواند برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Samantha Rose Hill, ‘Where loneliness can lead’, Aeon, ۱۶ October 2020.

#سرچشمه‌های_تنهایی
🖋 #سامانتا_رز_هیل
      #هانا_آرنت
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
سرچشمه‌های تنهایی برگردان: مسیحا والا و مسعود رازفر علی حاتمیان سامانتا رز هیل دستیار مدیر «مرکز مطالعات سیاسی و علوم انسانیِ هانا آرنت»، و استادیارِ مدعو در کالج باردِ نیویورک و عضو «مؤسسهٔ تحقیقات اجتماعیِ بروکلین» در نیویورک است. او نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌ی…
تنهایی ما را به کجا می‌کشاند؟

هانا آرنت معتقد بود تنهایی برخلاف خلوت، توان و آزادی ما برای اندیشیدن را از میان می‌برد.

تنهایی در عین اینکه احساس ساده‌ای به نظر می‌رسد، پیچیده است. حرف‌زدن دربارۀ آن دشوار است و خیلی وقت‌ها یا شبیه خاطره‌نویسی‌های رمانتیک می‌شود، یا شبیهِ توصیه‌های پزشکی. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهوری که بسیار به تنهایی می‌اندیشید، معتقد بود تنهایی چیزی فردی نیست، بلکه موجی فراگیر است که با به‌قدرت‌رسیدن حکومت‌های توتالیتر بر جامعه سایه می‌اندازد. اما تنهایی فقط محصولِ توتالیتاریسم نیست، بلکه سرچشمه و تقویت‌کنندۀ آن هم هست. در واقع، وقتی تنها باشیم، مستعد پذیرش تفکرات جزمی می‌شویم.

«لطفاً به‌طور منظم برایم نامه بنویس؛ اگر ننویسی اینجا [از بی‌‌کسی] خواهم مُرد». هانا آرنت معمولاً نامه‌های خود به همسرش را چنین آغاز نمی‌کرد، اما در بهار ۱۹۵۵ خود را در «بیابانی» تنها می‌یافت. آرنت پس از انتشار سرچشمه‌های توتالیتاریسم، به عنوان مدرس به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دعوت شده بود، اما فضای فکری این دانشگاه را نمی‌پسندید. همکارانش از حس طنز بی‌بهره بودند و ابرهای تیرۀ «مک‌کارتیسم» بر حیات اجتماعی آمریکا سایه افکنده بود. به او گفته شده بود که کلاس‌های کارشناسی‌اش با ۳۰ دانشجو برگزار خواهد شد، حال آنکه در عمل با کلاس‌هایی ۱۲۰ نفره روبه‌رو شد. آرنت از حضور هرروزه در کلاس بیزار بود: «نمی‌توانم هر هفته پنج بار در معرض دید عموم قرار بگیرم و هرگز از مقابل چشم دیگران دور نشوم. احساس می‌کنم گویی باید دنبال خودم بگردم». واحه‌ای که او در این بیابان یافت، کارگر باراندازی بود به نام اریک هوفر که به فلسفه روی آورده بود. البته آرنت در مورد او نیز چندان مطمئن نبود و به دوست آلمانی خود، کارل یاسپرس، نوشت که هافر را بهترین چیزی می‌داند که «این کشور در چنته دارد». البته به شوهرش هاینریش بلوشر گفته بود که هافر انسانی «خیلی گرم، اما نه چندان درخشان» است.

آرنت با دوره‌های تنهایی بیگانه نبود. او از همان سنین کودکی حسی عمیق از تفاوت، غریبه‌بودن و طردشدگی را تجربه کرده بود و اغلب ترجیح می‌داد با خودش تنها باشد. وقتی هانا هفت سال داشت، پدرش در اثر بیماری سفلیس درگذشت و او برای اینکه مدرسه نرود و در خانه بماند، از کودکی به انواع بیماری‌ها تمارض می‌کرد. شوهر اول آرنت پس از آتش‌زدن رایشتاگ [توسط نازی‌ها]، برلین و او را ترک کرد؛ بااین‌حال، خود آرنت نیز در نهایت حدود ۲۰ سال دور از وطن زیست. اومی‌دانست که تنهایی بخشی از انسان‌بودن است و هر کسی گاه‌و‌بی‌گاه با این احساس رویارو می‌شود.
نوشتن دربارۀ تنهایی معمولاً به دو شکل اتفاق می‌افتد: یا خاطره‌نویسی اغراق‌آمیز، یا نگاهِ عقلانی و بالینی به تنهایی که آن را چیزی نیازمند درمان می‌داند. هر دو رویکرد خواننده را کمی دلسرد می کند. در یکی از این دو، فرد در تنهایی‌اش غرق می‌شود، و در دیگری، می‌کوشد از هر راه ممکن آن را از میان ببرد. در واقع انتقالِ حس تنهایی بسیار دشوار است، زیرا به محض آغاز سخن از تنهایی، یکی از عمیق‌ترین احساسات انسانی را به موضوعی برای تأمل و تفکر بدل می‌کنیم. زبان نمی‌تواند تنهایی را به چنگ آورد، چراکه تنهایی اصطلاحی کلی است که آن را برای بیان تجربه‌ای شخصی به کار می‌گیریم. در واقع با آنکه همه تنهایی را تجربه می‌کنند، اما این تجربه در هر فرد متفاوت است.

تنهایی (loneliness) در زبان انگلیسی واژۀ نسبتاً جدیدی است. یکی از نخستین موارد استفاده از آن را می‌توان درتراژدی هملت یافت که در حدود سال ۱۶۰۰ به نگارش درآمده است. در این متن پولونیوس به افلیا پیشنهاد می‌کند که «این کتاب را بخوان، می‌تواند به تنهایی تو آب‌ و ‌رنگی ببخشد».
(او به افلیا پیشنهاد می‌کند کتاب دعایی را بخواند تا بدین‌گونه کسی به تنها بودنش در آنجا شک نکند. اینجا معنای این واژه با دیگران نبودن است، نه حس درونی تنهایی).

در طول قرن شانزدهم واعظان مسیحی از «تنهایی» برای ترساندن حاضران از گناه استفاده می‌کردند و از آدم‌ها می‌خواستند تا خودشان را تنها در جهنم یا قبر تصور کنند. حال آنکه در قرن هفدهم همین کاربرد محدود نیز به چشم نمی‌خورد. در سال ۱۶۷۴ جان ری، طبیعی‌دان انگلیسی، «تنهایی» را در فهرست کلمات کم‌کاربرد ثبت کرد و آن را اصطلاحی برای توصیف مکان‌ها و افرادی دانست که «دور از همسایگان و همراهان» به سر می‌برند.

     #بخش_اول

#سرچشمه‌های_تنهایی
#سامانتا_رز_هیل
      #هانا_آرنت

@kavosh_garan
یک سده بعد نیز میزان کاربرد این واژه تغییر چندانی نکرده بود. چنانکه ساموئل جانسون در فرهنگ‌نامۀ زبان انگلیسی (۱۷۵۵)، صفت «تنها» را صرفاً برای توصیف وضعیت تک‌بودن (مانند روباه تنها) یا مکانی بدون سکونت بشر (صخره‌های خالی از سکنه) به کار گرفت که با کاربرد شکسپیر در نمونه‌ای که از هملت نقل شد، هماهنگ و هم‌معنا است.

بدین‌ترتیب تا آغاز سدۀ نوزدهم، تنهایی به یک عمل، عبور از آستانه یا سفر به مکانی خارج از شهر، اشاره داشت و مضمون عاطفی آن چندان پررنگ نبود. از توصیف تنهایی و رهاشدگی برای برانگیختن هراس از عدم در انسان استفاده می‌شد تا انزوای مطلق، بریدگی از دنیا و عشق به خداوند را در نظر آورد. برداشتی که از جنبۀ خاصی معقول به نظر می‌رسید. نخستین واژه‌ با بار منفی دربارۀ خلقت که در سفر آفرینش و پس از خلق انسان به کار گرفته شده چنین است: «و خداوند خدا گفت، خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم».

در قرن نوزدهم و در میانۀ امواج خروشان مدرنیته، تنهایی رفته‌رفته ارتباط خود را با دین از دست داد و با احساس بیگانگی سکولار هم‌نوا شد. استفاده از این اصطلاح پس از سال ۱۸۰۰ با ورود به عصر انقلاب صنعتی به‌شدت افزایش یافت، تا دهۀ ۱۹۹۰ همچنان به گسترش ادامه داد و پس از افتی کوتاه، با آغاز هزارۀ جدید به اوج پیشین خود بازگشت. روی‌آوردن به کاربرد این واژه تا آنجا پیش رفت که تنهایی در «بارتلبیِ محرر: داستانی از وال استریت» نوشتۀ هرمان ملویل در ۱۸۵۳، نقاشی‌های رئالیستی ادوارد هاپر و سرزمین هرز تی.‌اس.‌ الیوت در ۱۹۲۲ چهره‌ای مشخص و انسانی به خود گرفت و با تغذیه از فضای اجتماعی و سیاسی این دوران، به جامه‌ای رمانتیک، شاعرانه و سوگوارانه درآمد.

اما هانا آرنت در اواسط قرن بیستم به شیوۀ دیگری به تنهایی نگریست. از دید او تنهایی کاری است برای انجام‌دادن و امری است برای تجربه‌کردن. در دهۀ ۱۹۵۰ هنگامی که آرنت در پی نگارش کتابی درباره کارل مارکس، آن هم در اوج دوران مک‌کارتیسم بود، اندیشیدن به تنهایی و پیوستگی آن با ایدئولوژی و وحشت را آغاز کرد. او بر آن بود که تجربۀ تنهایی در سایۀ توتالیتاریسم تغییر کرده است:

آنچه انسان‌ها را برای پذیرش سلطۀ توتالیتاریسم در جهانی غیرتوتالیتر آماده می‌سازد، تبدیل شدن «تنهایی» به تجربه‌ای روزمره است؛ تجربه‌ای مرزی که پیش از این به شرایط اجتماعی خاصی در حاشیۀ جامعه، مانند کهن‌سالی، محدود بود.

به‌قدرت‌رسیدنِ نظام‌های توتالیتر سبب شد که تجربۀ گاه‌و‌بی‌گاه تنهایی در شکلِ موجودیتی دائمی متبلور شود. رژیم‌های توتالیتر با تکیه بر انزوا و وحشت، شرایط لازم برای گسترش تنهایی را فراهم آوردند و سپس از طریق تبلیغات ایدئولوژیک به همین تنهایی فراگیر تکیه کردند.

آرنت قبل از عزیمت برای تدریس در برکلی، در سال ۱۹۵۳، مقاله‌ای را با عنوان «ایدئولوژی و ترور» منتشر کرد و در آن به مناسبت هفتادمین زادروز یاسپرس، انزوا، تنهایی و خلوت را بررسی کرد. این مقاله در کنار کتاب سرچشمه‌های توتالیتاریسم، پایه و اساس دورۀ درسی پرمخاطب او را در برکلی، تحت عنوان «توتالیتاریسم» فراهم ساخت. این کلاس به چهار مضمون متفاوت اختصاص یافته بود: فروپاشی نهادهای سیاسی، رشد توده‌ها، امپریالیسم و ​​ظهور احزاب سیاسی به‌منزلۀ ایدئولوژی گروه‌های ذینفع. او در سخنرانی ابتدایی خود بر این مسئله تمرکز کرد که چگونه در عصر مدرن رابطه میان نظریۀ سیاسی و سیاست‌ورزی مورد تردید و بازبینی قرار گرفته است. او چنین استدلال می‌کرد که تمایل عمومی و فزاینده‌ای برای کنار نهادن نظریه به سود باورها و ایدئولوژی‌ها وجود دارد. از دید او «بسیاری بر این باورند که صرف‌نظرکردن از نظریه به طور کامل امکان‌پذیر است؛ که البته صرفاً به این معنا است که می‌خواهند نظریۀ اختصاصی خود که زیربنای گفته‌هایشان است، به عنوان حقیقتی خدشه‌ناپذیر پذیرفته شود».

آرنت به مسیری اشاره می‌کرد که طی آن «ایدئولوژی» همچون تمایلی برای جدایی میان عمل و اندیشه به کار گرفته می‌شود. واژۀ‌ فرانسوی ایدئولوژی نخستین‌بار در انقلاب فرانسه به کار گرفته شد، اما تا زمان انتشار ایدئولوژی آلمانی نوشتۀ مارکس و انگلس و بعدتر ایدئولوژی و اتوپیا نوشتۀ کارل مانهایم به اصطلاحی رایج تبدیل نشده بود.

آرنت در سال ۱۹۵۸ نسخۀ ویرایش‌شده‌ای از مقالۀ «ایدئولوژی و ترور» را به عنوان نتیجه‌گیری جدید به چاپ دوم کتاب سرچشمه‌های توتالیتاریسم افزود.

  #بخش_دوم

#سرچشمه‌های_تنهایی
#سامانتا_رز_هیل
      #هانا_آرنت

@kavosh_garan
Audio
"رسالت جنبش دانشجویی" یا "رسالت مردم در این روزها"

🔻 دکتر مصطفی مهرآیین

این سخنرانی دفاعیه ای است از "پرسش کردن، کتاب خواندن، قصه گویی، روایت گری، نیکوکاری، عشق، شفقت، مهربانی،ایمان به خداوند،نور، امید،دوستی، فریادرسی انسانی، عقلانیت،...." و ما را دعوت به یافتن نور در درون تاریکی می کند و این یعنی مجهز بودن به دو توان: توان زنده ماندن و توان یافتن امید.در آخر شما را دعوت میکنم به تفکر در این نکته که مساله فقرا صرفا ضعف اقتصادی و طرد شدن از قلب اقتصاد نیست،بلکه فقرا علت بودن خود در این دنیا و نیروی مولد حیات خود را از دست می دهند.فقر علت وجودی فقرا و معنای بودن آن ها را منتفی کرده است.به همین دلیل فقیر عاشق می شود و با کنش عاشقانگی یک چیز را می سازد: امر مشترک.فقرا به هم می گویند ما تنها نیستیم.

@kavosh_garan
معرفی کلاس نظریه کلاسیک جامعه شناسی
حسین کمالوند
✳️ فایل صوتی معرفی کلاس: «نظریه‌های جامعه‌شناسی کلاسیک: با تأکید بر کتاب مراحلِ اساسیِ اندیشه در جامعه‌شناسی (ریمون آرون)»

♦️با معرفی: حسین کمالوند (مدرس دوره)

🔺چرا کتاب ریمون آرون مهم است؟

🔺در این کلاس، به چه سرفصل‌هایی خواهم پرداخت؟

🔺زمان ۹۰ دقیقه‌ای کلاس چگونه اداره خواهد شد؟

🔺توضیحاتی در مورد شیوه‌ی ثبت نام، تاریخ شروع و ...

🆔 آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی


🆔
@last_Flaneur        ☜☜☜
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
یک سده بعد نیز میزان کاربرد این واژه تغییر چندانی نکرده بود. چنانکه ساموئل جانسون در فرهنگ‌نامۀ زبان انگلیسی (۱۷۵۵)، صفت «تنها» را صرفاً برای توصیف وضعیت تک‌بودن (مانند روباه تنها) یا مکانی بدون سکونت بشر (صخره‌های خالی از سکنه) به کار گرفت که با کاربرد شکسپیر…
سرچشمه‌ها اثری است که در ۶۰۰ صفحه به بررسی سه جریان یهودستیزی، امپریالیسم و توتالیتاریسم می‌پردازد. آرنت پیوسته روی این متن کار کرد و با گذشت زمان، برای گنجاندنِ حرف‌های جدیدش دربارۀ ظهور هیتلر و استالین، متن رساله نیز تغییر کرد. نتیجه‌گیری اولیه که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد، این واقعیت را منعکس می‌ساخت که حتی اگر رژیم‌های توتالیتر به طور کامل از جهان زدوده شوند، عناصر توتالیتاریسم همچنان باقی خواهد ماند.

به نوشته آرنت راه‌حل‌های توتالیتر ممکن است پس از سقوط رژیم‌های توتالیتر در قالب وسوسه‌های نیرومندی زنده بمانند و هر وقت که به نظر برسد رهایی از دشواری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به روشی شایسته غیرممکن است، بار دیگر سر از خاک برآورند. البته پس از آنکه در سال ۱۹۵۸، مقالۀ «ایدئولوژی و ترور» را به این کتاب افزود، مضمون و آهنگ اثر تغییر کرد و با آنکه آرنت عناصر گوناگونی را در سلطۀ توتالیتاریسم نشان می‌داد، اما جوهرۀ اصلی دولت توتالیتر و پس‌زمینه عمومی ترور را تنهایی دانست.

اما چرا تنهایی مسئلۀ ساده‌ای نیست؟

پاسخ آرنت این است که تنهایی ارتباط میان انسان‌ها را به‌شکلی بنیادین می‌گسلد. او تنهایی را چیزی از سنخ بیابان می‌دانست که فرد حتی در میان دیگران نیز با احساس جدایی و دوری از امور دنیوی و پیوندهای انسانی سر می‌کند. واژه‌ای که او برای تنهایی در زبان مادری خود به کار می‌برد، Verlassenheit است که به معنای حالتی از ول‌شدن یا ترک‌شدن است. استدلال آرنت این است که تنهایی «از جمله رادیکال‌ترین و بیچاره‌کننده‌ترین تجربه‌های انسانی است»، زیرا در تنهایی قادر به درک کامل توانایی خود برای عمل در مقام آدمی نیستیم. در تجربۀ تنهاییْ انسان توانایی تجربۀ هر چیز دیگری را از دست می‌دهد و قادر به آغاز جدیدی نیست.

برای نشان دادن اینکه چرا تنهایی جوهرۀ اصلی توتالیتاریسم و ​​زمینۀ مشترک ترور است، آرنت میان انزوا و تنهایی از یک سو و میان تنهایی و خلوت از سوی دیگر تفاوت می‌نهد. از دید او انزوا امری است که گاه برای فعالیت‌های خلاقانه ضرورت می‌یابد. چنانکه صرف خواندن یک کتاب نیز تا حدی به انزوا نیاز دارد. شخص باید عمداً از دنیا منزوی شود تا جایی برای تجربۀ خلوت ایجاد کند، اما پس از این زمان، همیشه توان بازگشت به شرایط پیشین را دارد:

انزوا و تنهایی مفاهیم یکسانی نیستند. من ممکن است منزوی شوم –یعنی در شرایطی قرار بگیرم که قادر به عمل نباشم، زیرا کسی برای همراهی نداشته باشم- بدون آنکه تنها باشم. و ممکن است تنها باشم –یعنی در شرایطی قرار بگیرم که به عنوان یک شخص احساس کنم همه من را از هر نوع معاشرت انسانی محروم کرده‌اند- بدون آنکه منزوی باشم.

توتالیتاریسم با استفاده از انزوا انسان را از همراهی با دیگران محروم می‌سازد و عمل در جهان را ناممکن می‌سازد، و همزمان فضای خلوت او را از میان می‌برد. به اصطلاحِ آرنت، زنجیر آهنین توتالیتاریسم، توانایی انسان را در حرکت، عمل و تفکر نابود می‌کند و فرد را در انزوای خود در برابر دیگران و در برابر خویشتن خویش قرار می‌دهد. بدین گونه جهان به بیابان تبدیل می‌شود و امکان تجربه و تفکر از میان می‌رود.

جنبش‌های توتالیتر از ایدئولوژی برای منزوی‌کردن افراد استفاده می‌کنند. انزوا به این معنا است که «فرد از دیگران جدا شود یا در این جدایی بماند». آرنت نخستین قسمت از «ایدئولوژی و ترور» را صرف تجزیۀ دستورالعمل‌های ایدئولوژیک می‌کند تا نشان دهد که این فرایند چه مسیری را طی می‌کند:

• ایدئولوژی‌ها از جهانِ تجربه‌های زیسته جدا می‌شوند و امکان تجربۀ جدید را از میان می‌برند.

• ایدئولوژی‌ها در پیِ کنترل و پیش‌بینی جریان تاریخ هستند.

• ایدئولوژی‌ها نه «آنچه هست»، بلکه «آنچه می‌شود» را تبیین می‌کنند.

• ایدئولوژی‌ها در تفکر متکی به آن دسته از رویه‌های منطقی هستند که پیوندی با واقعیت ندارند.

• تفکر ایدئولوژیک اصرار بر «واقعیتی واقعی‌تر» دارند که در پس جهان امور محسوس پنهان است.

نحوۀ تفکر ما دربارۀ جهان بر روابطی که با خود داریم تأثیر می‌گذارد. جنبش‌های ایدئولوژیک پس از آنکه به قدرت رسیدند، با تزریق معنای مخفی به هر واقعه و تجربه در عالم، ناچارند واقعیت را مطابق مدعیات طرح‌شده تغییر دهند. این بدان معناست که دیگر نمی‌توان به واقعی‌بودن تجارب خود در جهان اعتماد کرد، بلکه افراد می‌آموزند به خود و دیگران اعتماد نداشته باشد و ایدئولوژی جنبش را به عنوان یگانه مرجع قابل اعتماد و درست به رسمیت بشناسند.

اما برای اینکه افراد را در معرض ایدئولوژی قرار دهید، ابتدا باید از طریق شک و بدبینی رابطۀ آن‌ها را با خودشان و دیگران تخریب کنید تا نتوانند به داوری‌های خودشان اعتماد کنند.

      #بخش_سوم

#سرچشمه‌های_تنهایی
#سامانتا_رز_هیل
      #هانا_آرنت

@kavosh_garan
سوژۀ ایده‌آل در حکمرانی توتالیتر، نازی یا کمونیست سوژۀ باورمند و متقاعدشده نیست، بلکه فردی است که تمایز میان واقعیت و داستان (یعنی تجربۀ واقعی) و درست و نادرست (یعنی معیارهای تفکر) را از دست داده است.

تنهایی سازمان‌یافتۀ ناشی از ایدئولوژی به تفکر استبدادی می‌انجامد و توانایی فرد را برای تمایز میان واقعیت و داستان (برای داوری) از میان می‌برد. شخص در تنهایی قادر به ادامۀ گفت‌وگو با خود نیست، زیرا توانایی تفکر او به مخاطره افتاده است. تفکر ایدئولوژیک ما را از جهان تجاربِ زیسته دور می‌کند، قوۀ تخیل را از مواد مورد نیازش محروم می‌کند، کثرت را انکار می‌کند و فضای میان انسان‌ها را که برای ارتباط معنادار با دیگران ضروری است، نابود می‌کند. پس از آنکه تفکر ایدئولوژیک ریشه‌های خود را به هر سو گسترش داد، تجربه و واقعیت پیوند با تفکر را از دست می‌دهند و با ایدئولوژی تطابق می‌یابند. به همین دلیل است که آرنت در سخن گفتن از تنهایی، به تجربۀ احساسی آن اکتفا نمی‌کند، بلکه نحوه‌ای از اندیشیدن را در کاربرد این واژه بررسی می‌کند. از دید او تنهایی هنگامی پدیدار می‌شود که تفکر از واقعیت جدا شود و جهان مشترک انسان‌ها با استبداد خواسته‌های منطقی و الزامی جایگزین گردد.

ما بر اساس تجربه می‌اندیشیم و زمانی که تجربه‌های جدیدی برای تفکر در اختیار نداشته باشیم، معیارهای راهنمای خود را برای اندیشه‌ورزی از دست می‌دهیم. اگر فرد خود را به تفکر ایدئولوژیک وادار کند، آزادی درونی‌اش برای تفکر را تسلیم می‌کند. همین فرونهادن آزادی برای استنتاج منطقی است که «فرد را در برابر دیگران مستعدِ انزوا و تنهایی» و پذیرش استبداد می‌سازد. بدین‌گونه حرکت آزاد اندیشه با روند ناگزیر و منفردِ ایدئولوژیک جایگزین می‌گردد.

آرنت در یکی از نوشته‌های روزانۀ خود می‌پرسد «آیا شیوه‌ای از اندیشیدن وجود دارد که استبدادی نباشد؟» او پرسش را با تأکید بر این امر ادامه می‌دهد که هدف اصلی در اینجا ایستادگی در برابر امواج سهمگین ایدئولوژی است. به راستی چه چیزی انسان‌های آزاد را با خود می‌برد؟ به باور آرنت ترس پنهانی که شخص را به ایدئولوژی سوق می‌دهد، هراس از تناقض‌گویی است. این ترس دلیل اصلی پرمخاطره بودن تفکر است، چراکه انسان با اندیشه می‌تواند همۀ باورها و نظرگاه‌های خود و دیگران را دربارۀ جهان از بنیاد برافکند. تفکر می‌تواند ایمان، باورها و حس خودشناسی را خدشه‌دار کند، هر آنچه عزیز می‌داریم، بدان تکیه می‌کنیم یا پروای آن داریم را براندازد و به این ترتیب ما را در یأس و ناکامی فرو برد.

اما زندگی آکنده از هرج‌ومرج است. آدمی در میانۀ آشوب و عدم اطمینان وجودی خویش، نیازمند جایگاه و معنایی است. انسان‌ها نیازمند ریشه‌اند و ایدئولوژی، درست همچون سیرن‌ها در اودیسۀ هومر، در پیوند با همین نیاز زاده می‌شود. با‌این‌حال کسانی که تسلیم آواز آرام‌بخش تفکر ایدئولوژیک شوند، باید از دنیای تجربۀ زیسته روی گردانند. آن‌ها با این کار توانایی رویارویی با خود را در اندیشه از دست می‌دهند، زیرا با این رودررویی همان باورهای ایدئولوژیکی را که به آن‌ها حس هدف و جایگاه بخشیده، از دست خواهند داد. به زبان ساده‌تر، آن‌ها که خود را به ایدئولوژی پیوند می‌زنند، اندیشه‌هایی در سر دارند، اما شخصاً قادر به اندیشیدن نیستند. همین ناتوانی در اندیشیدن، هم‌نوایی با خویشتن و معنابخشی به تجارب زیسته است که انسان‌ها را در دام تنهایی گرفتار می‌کند.

     #بخش_چهارم

#سرچشمه‌های_تنهایی
#سامانتا_رز_هیل
      #هانا_آرنت

@kavosh_garan
تحلیل آرنت از تنهایی و توتالیتاریسم به راحتی قابل هضم نیست، زیرا نوعی روزمرگی و عادی‌بودنِ گرایش‌های توتالیتر و نتیجۀ آن‌ها، یعنی تنهایی را در بر دارد؛ اگر از واقعیت راضی نیستید، اگر خوبی را رها کرده‌اید و همواره در پی چیزی بهترید، اگر تمایلی برای رویارویی با جهان، آنگونه که هست، ندارید، آنگاه آمادۀ پذیرش تفکر ایدئولوژیک و در نتیجه مستعد تنهایی سازمان‌یافته خواهید بود.

وقتی آرنت به شوهرش می‌نوشت که «نمی‌توانم هر هفته پنج بار در معرض دید عموم قرار بگیرم و در واقع هرگز از پیش چشم مردم دور نباشم. باید جایی بیابم و در پی خودم بگردم»، بیهوده از در صحنه بودنِ دائمی گلایه نمی‌کرد. قرارگرفتن مداوم در معرض دید مخاطبان عمومی، هم‌راهی با خویشتن را برای او ناممکن ساخته بود و نمی‌توانست فضای درونی لازم برای اندیشیدن را به دست آورد. او قادر نبود با خود به «خلوت» بنشیند.

این یکی از پارادوکس‌های اساسی تنهایی است. خلوت نیازمند «تنها و جدابودن» است، حال آنکه تنهایی در معاشرت با دیگران شدیدتر از هر زمان دیگری احساس می‌شود.

درست به همان میزان که برای بازشناسی به جهان پدیداریِ عمومی تکیه می‌کنیم، به قلمرو خلوت نیز برای با خویش بودن و اندیشیدن نیاز داریم؛ و این همان نکته‌ای است که آرنت با از دست دادن فضای خلوت خود در برکلی از آن محروم شده بود: «آنچه تنهایی را تاب‌نیاوردنی می‌کند، از دست دادن خویشتن خویش است. واقعیتی که در خلوت دست‌یافتنی و شناخت‌پذیر می‌شود».

شخص در خلوت می‌تواند با خویش همراه شود و با خود به گفت‌وگو بنشیند. او ارتباط با جهان را قطع نمی‌کند زیرا عالمِ تجربه همیشه در اندیشه حاضر است. چنانکه آرنت با نقل قولی از سیسرو می‌نویسد: «آدمی هیچگاه بیشتر از زمانی که بیکار باشد، کار نمی‌کند و هیچگاه کمتر از لحظه‌ای که با خویشتن تنهاست، احساس تنهایی نمی‌کند»؛ و همین خلوت است كه به دست تفكر ایدئولوژیك و استبدادی از میان می‌رود؛ خلوتی که فقدان آن، به‌مثابۀ توانایی برای تفکر با و برای خویش، سرچشمۀ تنهایی سازمان‌یافته است

#بخش_آخر

#سرچشمه‌های_تنهایی
#سامانتا_رز_هیل
  #هانا_آرنت

@kavosh_garan
2024/11/16 10:28:49
Back to Top
HTML Embed Code: