📶درسگفتارهای جامعه شناسی
☄آلفرد شوتس بنیانگذار جامعهشناسی پدیدارشناسانه @kavosh_garan
شوتس بر جهان روزمره تجربه زیسته تأکید میکرد، جهانی که در وهله نخست بر حضور فیزیکی ما و به همین ترتیب بر درک حسی ما از این جهان مبتنی است، و در وهله دوم بر مفاهیمی که ما برای نظم بخشیدن و تفسیر تجربههایمان استفاده میکنیم، مفاهیمی که همواره به شیوهای اجتماعی ساخته میشوند.
🔻نظریات و اصطلاحات شوتس
پدیدارشناسی اجتماعی؛ پدیدارشناسی شاخهای از فلسفه اجتماعی است که در شکل مدرن خود با تفکر اگزیستانسیالیستی کییرکگور، هایدگر، و سارتر در آمیخته و بعدها در اثر فعالیت شوتس به یک سنت جامعهشناسی تبدیل شد. الگوهای جامعهشناختی پدیدارشناسی، تحت تأثیر منابع مختلفی همچون مارکس و نظریهپردازان انتقادی مکتب فرانکفورت قرار گرفت. شوتس کار خود را با انتفاد از ماکس وبر آغاز میکند و سپس از برآیند میان وبر و هوسرل، پدیدارشناسی اجتماعی را پایهگذاری میکند. کاربرد نظریه شوتس در جامعهشناسی بدین صورت است که زندگی روزانه منبع اصلی و دستاول سازنده واقعیت است. در نتیجه واقعیت عینی انکار میشود. شوتس معتقد است بنایی که جامعهشناسان میسازند بر مبنای اطلاعات دستدوم است که تازه خود آنها از زندگی روزانه گرفته شده و واقعیتشان در افراد برحسب افراد متفاوت است.
@kavosh_garan
🔻نظریات و اصطلاحات شوتس
پدیدارشناسی اجتماعی؛ پدیدارشناسی شاخهای از فلسفه اجتماعی است که در شکل مدرن خود با تفکر اگزیستانسیالیستی کییرکگور، هایدگر، و سارتر در آمیخته و بعدها در اثر فعالیت شوتس به یک سنت جامعهشناسی تبدیل شد. الگوهای جامعهشناختی پدیدارشناسی، تحت تأثیر منابع مختلفی همچون مارکس و نظریهپردازان انتقادی مکتب فرانکفورت قرار گرفت. شوتس کار خود را با انتفاد از ماکس وبر آغاز میکند و سپس از برآیند میان وبر و هوسرل، پدیدارشناسی اجتماعی را پایهگذاری میکند. کاربرد نظریه شوتس در جامعهشناسی بدین صورت است که زندگی روزانه منبع اصلی و دستاول سازنده واقعیت است. در نتیجه واقعیت عینی انکار میشود. شوتس معتقد است بنایی که جامعهشناسان میسازند بر مبنای اطلاعات دستدوم است که تازه خود آنها از زندگی روزانه گرفته شده و واقعیتشان در افراد برحسب افراد متفاوت است.
@kavosh_garan
شخصیت هر فرد از طریق هدفی که در زندگی دارد وحدت و انسجام می یابد. بنابراین افکار، احساسات، باورها، اعتقادات، نگرش ها، منشها و کنشهای فرد، بیانی از موجودیت یگانه اوست و تمامی این ها منعکس کننده نقشهای است که به او اجازه میدهد تا به سوی هدفی که برای زندگیاش انتخاب کرده، گام بردارد. کاربست عملی این دیدگاه به شخصیت انسانی، این است که فرد را جزیی ادغام شده در نظام اجتماعی می داند.
📕بررسی روانشناختی خودکامگی
#مانس_اشبربر
@kavosh_garan
📕بررسی روانشناختی خودکامگی
#مانس_اشبربر
@kavosh_garan
Telegram
در گذرِ كتاب
فردوسی میگوید: «ز گیتی یکی کنج ما را بس است».
ما نیز بر آن شدهایم تا کنج آسایش و فراغی برای اهالی کتاب و اندیشه فراهم آوریم.
دعوت میکنیم همراهمان باشید!
📌ناشران محترم در صورت عدم رضایت نشر کتاب تان، از طریق آیدی زیر جهت حذف آن،اطلاع دهید. @zahramehr
ما نیز بر آن شدهایم تا کنج آسایش و فراغی برای اهالی کتاب و اندیشه فراهم آوریم.
دعوت میکنیم همراهمان باشید!
📌ناشران محترم در صورت عدم رضایت نشر کتاب تان، از طریق آیدی زیر جهت حذف آن،اطلاع دهید. @zahramehr
☄تفکر انتقادی چیست؟
تفکر انتقادی نیازمند رویکرد و بینشی متفاوت از «فهم عامه» است. مفهوم «تفاوت» در فلسفه میتواند در خدمت فهم این تفکر قرار گیرد. مواجهه متفاوت با آنچه طبیعی جلوه داده میشود نفس تفکر انتقادی است. این نوع تفکر در پی «آشناییزدایی» از جهان طبیعی است. تفکر انتقادی نه در پی نقض سیستم، بلکه در پی شناسایی و بیرون کشیدن آنچه در سیستم بصورت «بالقوه» موجود است میباشد، تا از این طریق سوژه بتواند «استراتژی»های «بالقوه» موجود را برای محقق کردن «سوژهگی»اش بکار برد. در این برداشت ایجابی از تفکر انتقادی، انواع متفاوت شناخت مشروعیت پیدا میکنند. اما آنچه در ابتدا مهم مینماید مبنا قرار دادنِ اندیشهایی بخردانه است، تا از این طریق امکان گفتگویِ حداقلی مهیا شود. حال در لحظه بعد میتوان از دیگر انواع شناخت برای به منصه ظهور رساندن امکانات «بالقوه» متن، گفتمان و... بهره برد. برای مجهز شدن به ابزار انتقادی، متفکر باید همزمان در آشوب درونی و نظم بیرونی زندگی کند. آشوب درونی در پی «آشناییزدایی» از جهان طبیعی است و نظم بیرونی امکان گفتگوی بخردانه را فراهم میکند. نکته مهم اینجاست این دو یکدیگر را نقض نمیکنند، اما بر هم نیز منطبق نمیشوند؛ اینها صرفاً دو نقطه متضاد هستند و نه دو نقطه متناقض. بنابراین تفکر انتقادی حاصلجمع تضادهاست و نه تناقاضات.
تفکر انتقادی در قالب هیچ سیستم جامعی نمیگنجد. به همین دلیل است که این نوع تفکر در هر لحظه و هر مکان از این پتانیسل برخوردار میشود تا در برخورد با هر پدیدهایی بصورت ایجابی امکانات «بالقوه» آنرا به منصه ظهور برساند. برای رسیدن به این مهم باید از امکان «سنجش» به جای «نقد» یاد کرد تا این رویکرد بدرستی فهم شود ـ همانگونه که ادیب السلطان کتاب کانت را به «سنجش خرد ناب» ترجمه کرده است و نه نقد خرد ناب. متفکر انتقادی با «سنجش» عناصرِ «متفاوت» و بعضاً متضاد پدیده در رابطه با خود و همچنین در رابطه با دیگر پدیدهها، به ظهور آنچه در پدیده «بالقوه» است یاری میرساند. در این نوع مواجهه هدف دیگر مهم نیست، بلکه شیوه رسیدن به هدف از اهمیت برخوردار میشود. تفکر انتقادی این ظرفیت را دارد که گفتگوی «نابههنگام» را محقق کند. در مقابل، تفکر جزمی به این منتج میشود که برای نمونه آنچه در سیستم طبیعی جلوه داده شده و همچنین به مرور از کارکرد برخوردار گشته است اجتنابناپذیر قلمداد شود؛ در نتیجه، نظام طبقاتی فرادست – فرودست مستحکمتر از قبل به استثمار فرودست میپردازد. بنابراین متفکر انتقادی برای متحقق کردن «سوژهگی» از متن عبور کرده به حاشیه میپردازد تا از این طریق جایگاههای طبیعی بازنمایی شده را به زیر سئوال برده و مسالهدار(problematic) کند.
متفکر انتقادی در حالی که به عصر خود تعلق دارد از آن «عبور» میکند. به زعم آگامبن متفکر انتقادی انسانی معاصر است. «معاصر کسی است که نگاهش را به زمان خود میدوزد، اما نه برای مشاهده روشناییها، بلکه برای درک تمامی تاری ها و تیرگیهای آن»(آگامبن، 1389: 12). او در ادامه میگوید: «معاصر بودن نه فقط یعنی توانایی دوختن نگاه به تاری و تیرگی دوران، بلکه به معنای مشاهده نوری در بطن این تاریها و تیرگیها نیز است... معاصر بودن یعنی وقتشناس قراری بودن که لاجرم از دست میرود»(آگامبن: 18).
اندیشه انتقادی، اندیشهایی «مسالهدار»(problematic)است. متفکر انتقادی به پدیدۀ مورد بررسیاش در قالب یک مساله مینگرد. او باید از آنارشی درونی برخوردار باشد تا بتواند پدیده را «مسالهدار» بررسی کند. همانگونه که بیان شد متفکر انتقادی نیازمند بینشی است که بتواند به تضادِ نظم در عین بینظمی، همزمانی در عین ناهمزمانی، و ثبات در عین بیثباتی بپردازد. برای نمونه، فیلم جدایی نادر از سیمین به تضادِ یاد شده میپردازد و کارگردان سعی میکند تا همچون متفکری انتقادی تضادِ ثبات در عین بیثباتی در زندگی را به تصویر کشد. هر چند در این فیلم «امر تروماتیک» به کل وضعیت تعمیم داده میشود، اما کارگردان سعی میکند تا فارغ از هدف و نتیجه، به شیوه و راهِ رسیدن به هدف که خود حاصلجمع تضادهای بسیاری ـ و نه تناقاضات ـ در زندگی است بپردازد. بنابراین متفکر انتقادی باید «تاملات نابههنگام» داشته باشد تا به آنچه نفس تفکر انتقادیست برسد. آنچه مهم است نه تفسیر جهان بلکه کنش در جهان است(کنش هنری، علمی، فلسفی و ...). به عنوان نمونه، «برای دولوز، فلسفه چالش مستمری برای متفاوت اندیشدن از طریق خلق مسالههاست»(کولبروک، 1387: 24). حال شاید باید نتیجه گرفت که اندیشه انتقادی این توانایی را دارد که به شکلی ایجابی با مبنا قرار دادن تفکر بخردانه، که جامعه ما به شدت بدان نیازمند است، برای برقراری امکان گفتگو و در لحظۀ بعد با «عبور» از آن، امکانات «بالقوه
» پدیده را به منصه ظهور برساند
@kavosh_garan
تفکر انتقادی نیازمند رویکرد و بینشی متفاوت از «فهم عامه» است. مفهوم «تفاوت» در فلسفه میتواند در خدمت فهم این تفکر قرار گیرد. مواجهه متفاوت با آنچه طبیعی جلوه داده میشود نفس تفکر انتقادی است. این نوع تفکر در پی «آشناییزدایی» از جهان طبیعی است. تفکر انتقادی نه در پی نقض سیستم، بلکه در پی شناسایی و بیرون کشیدن آنچه در سیستم بصورت «بالقوه» موجود است میباشد، تا از این طریق سوژه بتواند «استراتژی»های «بالقوه» موجود را برای محقق کردن «سوژهگی»اش بکار برد. در این برداشت ایجابی از تفکر انتقادی، انواع متفاوت شناخت مشروعیت پیدا میکنند. اما آنچه در ابتدا مهم مینماید مبنا قرار دادنِ اندیشهایی بخردانه است، تا از این طریق امکان گفتگویِ حداقلی مهیا شود. حال در لحظه بعد میتوان از دیگر انواع شناخت برای به منصه ظهور رساندن امکانات «بالقوه» متن، گفتمان و... بهره برد. برای مجهز شدن به ابزار انتقادی، متفکر باید همزمان در آشوب درونی و نظم بیرونی زندگی کند. آشوب درونی در پی «آشناییزدایی» از جهان طبیعی است و نظم بیرونی امکان گفتگوی بخردانه را فراهم میکند. نکته مهم اینجاست این دو یکدیگر را نقض نمیکنند، اما بر هم نیز منطبق نمیشوند؛ اینها صرفاً دو نقطه متضاد هستند و نه دو نقطه متناقض. بنابراین تفکر انتقادی حاصلجمع تضادهاست و نه تناقاضات.
تفکر انتقادی در قالب هیچ سیستم جامعی نمیگنجد. به همین دلیل است که این نوع تفکر در هر لحظه و هر مکان از این پتانیسل برخوردار میشود تا در برخورد با هر پدیدهایی بصورت ایجابی امکانات «بالقوه» آنرا به منصه ظهور برساند. برای رسیدن به این مهم باید از امکان «سنجش» به جای «نقد» یاد کرد تا این رویکرد بدرستی فهم شود ـ همانگونه که ادیب السلطان کتاب کانت را به «سنجش خرد ناب» ترجمه کرده است و نه نقد خرد ناب. متفکر انتقادی با «سنجش» عناصرِ «متفاوت» و بعضاً متضاد پدیده در رابطه با خود و همچنین در رابطه با دیگر پدیدهها، به ظهور آنچه در پدیده «بالقوه» است یاری میرساند. در این نوع مواجهه هدف دیگر مهم نیست، بلکه شیوه رسیدن به هدف از اهمیت برخوردار میشود. تفکر انتقادی این ظرفیت را دارد که گفتگوی «نابههنگام» را محقق کند. در مقابل، تفکر جزمی به این منتج میشود که برای نمونه آنچه در سیستم طبیعی جلوه داده شده و همچنین به مرور از کارکرد برخوردار گشته است اجتنابناپذیر قلمداد شود؛ در نتیجه، نظام طبقاتی فرادست – فرودست مستحکمتر از قبل به استثمار فرودست میپردازد. بنابراین متفکر انتقادی برای متحقق کردن «سوژهگی» از متن عبور کرده به حاشیه میپردازد تا از این طریق جایگاههای طبیعی بازنمایی شده را به زیر سئوال برده و مسالهدار(problematic) کند.
متفکر انتقادی در حالی که به عصر خود تعلق دارد از آن «عبور» میکند. به زعم آگامبن متفکر انتقادی انسانی معاصر است. «معاصر کسی است که نگاهش را به زمان خود میدوزد، اما نه برای مشاهده روشناییها، بلکه برای درک تمامی تاری ها و تیرگیهای آن»(آگامبن، 1389: 12). او در ادامه میگوید: «معاصر بودن نه فقط یعنی توانایی دوختن نگاه به تاری و تیرگی دوران، بلکه به معنای مشاهده نوری در بطن این تاریها و تیرگیها نیز است... معاصر بودن یعنی وقتشناس قراری بودن که لاجرم از دست میرود»(آگامبن: 18).
اندیشه انتقادی، اندیشهایی «مسالهدار»(problematic)است. متفکر انتقادی به پدیدۀ مورد بررسیاش در قالب یک مساله مینگرد. او باید از آنارشی درونی برخوردار باشد تا بتواند پدیده را «مسالهدار» بررسی کند. همانگونه که بیان شد متفکر انتقادی نیازمند بینشی است که بتواند به تضادِ نظم در عین بینظمی، همزمانی در عین ناهمزمانی، و ثبات در عین بیثباتی بپردازد. برای نمونه، فیلم جدایی نادر از سیمین به تضادِ یاد شده میپردازد و کارگردان سعی میکند تا همچون متفکری انتقادی تضادِ ثبات در عین بیثباتی در زندگی را به تصویر کشد. هر چند در این فیلم «امر تروماتیک» به کل وضعیت تعمیم داده میشود، اما کارگردان سعی میکند تا فارغ از هدف و نتیجه، به شیوه و راهِ رسیدن به هدف که خود حاصلجمع تضادهای بسیاری ـ و نه تناقاضات ـ در زندگی است بپردازد. بنابراین متفکر انتقادی باید «تاملات نابههنگام» داشته باشد تا به آنچه نفس تفکر انتقادیست برسد. آنچه مهم است نه تفسیر جهان بلکه کنش در جهان است(کنش هنری، علمی، فلسفی و ...). به عنوان نمونه، «برای دولوز، فلسفه چالش مستمری برای متفاوت اندیشدن از طریق خلق مسالههاست»(کولبروک، 1387: 24). حال شاید باید نتیجه گرفت که اندیشه انتقادی این توانایی را دارد که به شکلی ایجابی با مبنا قرار دادن تفکر بخردانه، که جامعه ما به شدت بدان نیازمند است، برای برقراری امکان گفتگو و در لحظۀ بعد با «عبور» از آن، امکانات «بالقوه
» پدیده را به منصه ظهور برساند
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
شورش چگونه شکل می گیرد؟
مردم با تحصیل، با کار و با استفاده از استعدادهای خود دوست دارند دیده شوند؛ اما وقتی نابرابری اجازه دیده شدن نمیدهد، منجر به نارضایتی و شورش میشود. این که چه وقت شورش آشکار شود، بستگی به عوامل دیگری دارد. البته شورش فقط اعتراض خیابانی نیست. اعتیاد و خودکشی مصداق شورش است، یعنی شورش فرد علیه خودش.
#دکتر_حسین_راغفر
@kavosh_garan
مردم با تحصیل، با کار و با استفاده از استعدادهای خود دوست دارند دیده شوند؛ اما وقتی نابرابری اجازه دیده شدن نمیدهد، منجر به نارضایتی و شورش میشود. این که چه وقت شورش آشکار شود، بستگی به عوامل دیگری دارد. البته شورش فقط اعتراض خیابانی نیست. اعتیاد و خودکشی مصداق شورش است، یعنی شورش فرد علیه خودش.
#دکتر_حسین_راغفر
@kavosh_garan
Telegram
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
"جامعهشناسی فهم جامعه با تمام واقعیت هايش است.
#علیرضاهمدست
جهت آگهی به این آیدی پیام بدهید
@alirezahamdast
👉https://www.instagram.com/alireza_hamdast
#علیرضاهمدست
جهت آگهی به این آیدی پیام بدهید
@alirezahamdast
👉https://www.instagram.com/alireza_hamdast
Forwarded from 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
☄جامعه استعمار زده، جامعه ی بی تعادل
جامعه استعمار زده خاصه از لحاظ اقتصادی عمیقا نامتعادل است. بعضی از بخشهای اقتصادی که به وسیله استعمارگران مورد بهره برداری قرار گرفته، بسیار توسعه یافته است، ولی سایر بخشهای جامعه به صورت قدیمی، سنتی و غالبا در حد بسیار پایینی از اقتصاد معیشتی باقی مانده است.
به علاوه یکی دیگر از ویژگی های جامعه استعمارزده آن است که بهره برداری از منابع طبیعی رواج فراوان دارد. در حالی که صنایع ثانوی تقریبا وجود ندارد.
جامعه استعمارزده همچنین از لحاظ دیگری نیز نامتعادل است، بدین ترتیب که قشر کوچکی از آن افراد تحصیلکرده در مقابل قشر عظیمی از بی سوادان قرار دارند و به همین علت است که نخبگانِ تحصیلکرده عاقبت محیط خود را ترک نموده و ترک تابعیت می نمایند.
#تغییرات_اجتماعی
#گی_روشه
@kavosh_garan
جامعه استعمار زده خاصه از لحاظ اقتصادی عمیقا نامتعادل است. بعضی از بخشهای اقتصادی که به وسیله استعمارگران مورد بهره برداری قرار گرفته، بسیار توسعه یافته است، ولی سایر بخشهای جامعه به صورت قدیمی، سنتی و غالبا در حد بسیار پایینی از اقتصاد معیشتی باقی مانده است.
به علاوه یکی دیگر از ویژگی های جامعه استعمارزده آن است که بهره برداری از منابع طبیعی رواج فراوان دارد. در حالی که صنایع ثانوی تقریبا وجود ندارد.
جامعه استعمارزده همچنین از لحاظ دیگری نیز نامتعادل است، بدین ترتیب که قشر کوچکی از آن افراد تحصیلکرده در مقابل قشر عظیمی از بی سوادان قرار دارند و به همین علت است که نخبگانِ تحصیلکرده عاقبت محیط خود را ترک نموده و ترک تابعیت می نمایند.
#تغییرات_اجتماعی
#گی_روشه
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
☄ نوازشِ سردستیِ موی کودکان و پوست حیوانات دلالت بر این دارد: این دست می تواند ویران کند. این دست یک قربانی را پیش از زمین زدنِ قربانی دیگر، ناز می کند، و گزینش آن هیچ ربطی به گناهِ قربانی ندارد. ناز و نوازش خبر از آن می دهد که همگان در پیشگاهِ قدرت یکسان اند و فی نفسه وجودی از آن خویش ندارند.
#آدورنو و #هورکهایمر
@kavosh_garan
#آدورنو و #هورکهایمر
@kavosh_garan
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
Photo
☄استالین اداره حکومت را به متملقان سپرد ونیروهای کارآمد را روانه اردوگاهها کرد
✍️ قاسم خرمي
ديروز صدمين سال در گذشت لنين بود . روزي كه او مرد تمام روسيه را اشك و آه فراگرفت. ديروز اما نه جشني برگزار شد نه رژه اي شكل گرفت و نه كسي از انديشه هاي عالم گير او سخن گفت.
حتي مردم روسيه هم در نظر سنجي ها اعلام كرده اند كه بهتر است جنازه موميايي لنين به خاطر هزينه نگهداري سالانه 140 هزار پوندي آن، زودتر به خاك سپرده شود!
لنين البته آدم كوچكي نبود. يكي از فيلسوفان و نظريه پردازان سياسي و اقتصادي زمان خودش به حساب مي آمد بطوريكه به قدرت رسيدن او را خيلي تحقق روياي فيلسوف- شاه و يا حكيم - حاكم مورد نظر افلاطون مي دانستند.
اما لنين كه يك عمر تحت تعقيب پليس تزار بود، خودش در حوزه امنيت به همان راه تزارهاي رفت و پليسي ترين حكومت جهان را بنيان گذاشت و جانشين او استالين، آنرا به اوج رساند و بلاي جان خود كمونيست ها كرد.
هيچ كس، حتي هيتلر، هم به اندازه استالين كمونيست نکشت. كارآمدترين نيروهاي باورمند به كمونيست را روانه اردوگاههاي كار اجباري كرد و اداره حكومت را به متملقان و ستايشگران سپرد
سقوط شوروی برای عبرت آموزی هنوز هم درس های زیادی دارد.
@kavosh_garan
✍️ قاسم خرمي
ديروز صدمين سال در گذشت لنين بود . روزي كه او مرد تمام روسيه را اشك و آه فراگرفت. ديروز اما نه جشني برگزار شد نه رژه اي شكل گرفت و نه كسي از انديشه هاي عالم گير او سخن گفت.
حتي مردم روسيه هم در نظر سنجي ها اعلام كرده اند كه بهتر است جنازه موميايي لنين به خاطر هزينه نگهداري سالانه 140 هزار پوندي آن، زودتر به خاك سپرده شود!
لنين البته آدم كوچكي نبود. يكي از فيلسوفان و نظريه پردازان سياسي و اقتصادي زمان خودش به حساب مي آمد بطوريكه به قدرت رسيدن او را خيلي تحقق روياي فيلسوف- شاه و يا حكيم - حاكم مورد نظر افلاطون مي دانستند.
اما لنين كه يك عمر تحت تعقيب پليس تزار بود، خودش در حوزه امنيت به همان راه تزارهاي رفت و پليسي ترين حكومت جهان را بنيان گذاشت و جانشين او استالين، آنرا به اوج رساند و بلاي جان خود كمونيست ها كرد.
هيچ كس، حتي هيتلر، هم به اندازه استالين كمونيست نکشت. كارآمدترين نيروهاي باورمند به كمونيست را روانه اردوگاههاي كار اجباري كرد و اداره حكومت را به متملقان و ستايشگران سپرد
سقوط شوروی برای عبرت آموزی هنوز هم درس های زیادی دارد.
@kavosh_garan
خطری که امروز تهدیدمان میکند انفعال نیست بلکه فعالیت کاذب است. اشتیاق به " فعال بودن" مشارکت کردن و پنهان ساختن پوچی آنچه جریان دارد.
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸مستند «ماکس هورکهایمر: پرترهی یک روشنگر»
▪️این مستند در سال ۱۹۶۹ توسط «هلموت کارازک» و «کورت زیمرمان» از دلِ مصاحبهای نادر با ماکس هورکهایمر، از متفکران برجستهی مکتب فرانکفورت ساخته شده است. این مستند، برای نخستین بار توسط علیاکبر و علیاصغر نظری، از زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است.
▫️در مقدمه مترجمان آمده است که : غالباً در ایران آدورنو و هورکهایمر را با کتاب دیالکتیک روشنگری و به عنوان اندیشمندانی انقلابی میشناسیم. در این مصاحبه، که در اواخر عمر هورکهایمر انجام شده است، وی نهتنها از قیام دردناک دانشجویی می ۱۹۶۸ حمایت نمیکند، تا آنجا پیش میرود که اندیشۀ انقلاب را از اساس امری نادرست میداند. این جنبه از مکتب فرانکفورت چه برای کسانی که دل در گرو اندیشههای آن دارند و چه برای کسانی که با این نحلۀ فکری همدلی نمیکنند، بسیار آموزنده و جالب توجه است.
🗳SocioMedia
@kavosh_garan
▪️این مستند در سال ۱۹۶۹ توسط «هلموت کارازک» و «کورت زیمرمان» از دلِ مصاحبهای نادر با ماکس هورکهایمر، از متفکران برجستهی مکتب فرانکفورت ساخته شده است. این مستند، برای نخستین بار توسط علیاکبر و علیاصغر نظری، از زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است.
▫️در مقدمه مترجمان آمده است که : غالباً در ایران آدورنو و هورکهایمر را با کتاب دیالکتیک روشنگری و به عنوان اندیشمندانی انقلابی میشناسیم. در این مصاحبه، که در اواخر عمر هورکهایمر انجام شده است، وی نهتنها از قیام دردناک دانشجویی می ۱۹۶۸ حمایت نمیکند، تا آنجا پیش میرود که اندیشۀ انقلاب را از اساس امری نادرست میداند. این جنبه از مکتب فرانکفورت چه برای کسانی که دل در گرو اندیشههای آن دارند و چه برای کسانی که با این نحلۀ فکری همدلی نمیکنند، بسیار آموزنده و جالب توجه است.
🗳SocioMedia
@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اتودِ انقلابیِ "فردریک_شوپن"
(Frédéric_Chopin)
از بزرگ ترین آهنگسازانِ پیانوی لهستانی،
در تاریخِ موسیقیِ کلاسیک
با اجرایِ "آندره_واتس" (André_Watts)
پیانیستِ کلاسیکِ آمریکایی
@kavosh_garan
(Frédéric_Chopin)
از بزرگ ترین آهنگسازانِ پیانوی لهستانی،
در تاریخِ موسیقیِ کلاسیک
با اجرایِ "آندره_واتس" (André_Watts)
پیانیستِ کلاسیکِ آمریکایی
@kavosh_garan
جامعهی آسیبدیده جامعهای است که در آن «خیرات محدود»، یعنی قدرتطلبی و ثروتدوستی و جاهخواهی، بر «خیرات نامحدود»، یعنی معرفت و زیبایی و خیرخواهی، غلبه یافته باشند. آدمیان زیر تأثیر نهادهای اجتماعی و سیاسی ساختارهای روحی متفاوتی پیدا میکنند. ساختار روحی فرد وضع اخلاقی جامعه را بازتاب میدهد. دولت متعادل و مطلوب روح شهروندان را هم متعادل میسازد. بنابراین چون آدمیان زیر تأثیر محیط پیرامون و نظامهای اجتماعی هستند، برای بهسازی زندگی فرد باید نظام سیاسی را دگرگون کرد. حتی فرزانگان و فیلسوفان بالقوه هم از جامعهی تباه اثر میپذیرند. فیلسوفِ اصلاحطلبِ منفرد مانند سقراط کاری ازپیش نمیبرد و ازعهدهی رودررویی با افکار تباه عوام برنمیآید. ساکنان غار سیاه جهل به سخن غارنشین رهیدهای که به نور معرفت رسیده هرگز گوش نخواهند سپرد و چهبسا او را خواهند کشت. پس همان به که فیلسوفان در جامعهی تباه از سیاست کناره بگیرند و خاموشی پیشه کنند. آنها توانایی لازم برای راهنمایی شهروندان در جوامع تباه را ندارند.
از اینجا تا ناکجا
#حسین_بشیریه
@kavosh_garan
از اینجا تا ناکجا
#حسین_بشیریه
@kavosh_garan
☄وداع با دموکراسی/ آیا جهان به سوی خودکامگی بیشتر میرود؟
🔹بسترهای دموکراسی در سراسر جهان در حال تضعیف شدن است؛ از دستکاری انتخابات گرفته تا تحدید حقوقی اموری همانند آزادی بیان و تجمع. بیش از نیمی از کشورهای جهان در معرض سقوط دموکراسی قرار گرفتهاند، بهطوری که ۷۲ درصد از جمعیت جهان زیر سلطه حکومتهای خودکامه زندگی کنند.
🔹بنا به گزارش اخیرموسسه V-Dem سرکوب دولتی سازمانهای جامعه مدنی در ۳۷ کشور و کیفیت انتخابات در ۳۰ کشور در حال بدتر شدن است. این همه در حالی است که ده سال قبل تمامی جنبه های لیبرال دموکراسی در اغلب کشورهای جهان رو به بهبود بود. در جدول رتبهبندی V-Dem، ایران در میان ۱۷۹ کشور مورد بررسی در رتبه ۱۴۹ ایستاده است.
🔹قطبی شدن و بنبست سیاسی نیز چالش بزرگ بعدی است. دموکراسیها برای عملکرد موثر، نیازمند مدارا و تعامل هستند. با این حال، در بسیاری کشورها، اختلافات سیاسی چنان ریشه دوانده است که برای رهبران گروهها و احزاب دشوار است که نقاط مشترکی پیدا کنند.
🔹موج خودکامگی تمام مناطق جهان را برگرفته است. افت دموکراتیک در معیارهای وزنی جمعیت به ویژه در منطقه آسیا، اقیانوسیه و آسیای مرکزی بسیار مشهود است. این روند در آمریکای لاتین و دریای کارائیب نیز قابل توجه است حتی اگر به عنوان یکی از دموکراتیکترین مناطق مانده باشند. / تجارت فردا
@kavosh_garan
🔹بسترهای دموکراسی در سراسر جهان در حال تضعیف شدن است؛ از دستکاری انتخابات گرفته تا تحدید حقوقی اموری همانند آزادی بیان و تجمع. بیش از نیمی از کشورهای جهان در معرض سقوط دموکراسی قرار گرفتهاند، بهطوری که ۷۲ درصد از جمعیت جهان زیر سلطه حکومتهای خودکامه زندگی کنند.
🔹بنا به گزارش اخیرموسسه V-Dem سرکوب دولتی سازمانهای جامعه مدنی در ۳۷ کشور و کیفیت انتخابات در ۳۰ کشور در حال بدتر شدن است. این همه در حالی است که ده سال قبل تمامی جنبه های لیبرال دموکراسی در اغلب کشورهای جهان رو به بهبود بود. در جدول رتبهبندی V-Dem، ایران در میان ۱۷۹ کشور مورد بررسی در رتبه ۱۴۹ ایستاده است.
🔹قطبی شدن و بنبست سیاسی نیز چالش بزرگ بعدی است. دموکراسیها برای عملکرد موثر، نیازمند مدارا و تعامل هستند. با این حال، در بسیاری کشورها، اختلافات سیاسی چنان ریشه دوانده است که برای رهبران گروهها و احزاب دشوار است که نقاط مشترکی پیدا کنند.
🔹موج خودکامگی تمام مناطق جهان را برگرفته است. افت دموکراتیک در معیارهای وزنی جمعیت به ویژه در منطقه آسیا، اقیانوسیه و آسیای مرکزی بسیار مشهود است. این روند در آمریکای لاتین و دریای کارائیب نیز قابل توجه است حتی اگر به عنوان یکی از دموکراتیکترین مناطق مانده باشند. / تجارت فردا
@kavosh_garan
☄سنگ نبشته ای در رُم
✍فرشید رستگاری ( روایت درمانگر)
آوازِ پرنده ای دمیدنِ سحرگاهی را به شهرِ نیم خفته ی رُم نوید داد. در کاخ، به قابله مزد و انعامی دادند، یکی از درباریان به نیابت از ایزد بانوی ونوس و ایزد مارس، ضمن سپاس از به دنیا آوردن نوزادی که پسر بود، به یکی از سربازانِ کاخ دستور داد که قابله را نزدِ پسرش که بیرون از کاخ، منتظر مادر بود، همراهی کند. پسر شگفتی مادر را جویا شد، مادر گفت که پدرِ نوزاد، ایزد مارس است. پسر گفت لابد مانندِ پدر جنگاوری جهانگشا خواهد گردید؛ مادر ادامه داد نه، او عاشق تر و زیباتر از مادرش، ایزد بانوی ونوس خواهد شد، و بسیار آهسته به پسرش و روزِ پسین به زنانی که در کوچه های رُم در رفت و آمد بودند، گفت که اینک شهر به پسرانی که بخشایشگرِ شور و عشق اند، نیاز دارد. قابله از پدرش شنیده بود که خواب گزارانِ بزرگ، خواب پادشاهی را اینگونه تعبیر کرده بودند که پس از بیست سال نبردِ سخت، صلح و عشق، سرزمینِ روم را فراخواهد گرفت. جنگاوران روم پس از فتح سرزمین های شرقی، سرودخوانان به دروازه های شهر رسیدند. قابله همسرش را در میانِ سربازان دید، ستبر و مغرور از جنگی که مارس فاتح آن بود. هنگامی که این دو به خانه بازمی گشتند جارچی نام نوزادِ متولد شده را به مردمان اعلام کرد؛ «کوپیدو» فرزندِ پادشاه مارس و ایزد بانوی ونوس.
سالها بعد پسرِ کوچکِ قابله «تاناتیوس» و سایر کودکان دیگر ، در بیرون از کاخ، همبازیِ کوپیدو شدند. کوپیدو آموزه های خود را به جمع انتقال می داد، او حتی داستانی که مردمانِ شهر در مورد او نقل می کردند را به کودکان دیگر گفت. مردمان باور داشتند که کوپیدو در نوزده سالگی از چلّه ی کمانی که در دست دارد، تیری نامرئی را به قلبِ زیباترین دخترِ رُم نشانه خواهد گرفت و سپس او خدای عشق و زیبایی و برآورده ساختنِ میل خواهد شد. اما او خود، دوست داشت که فاتحی جهانگشا، شود، نه عاشقی پُر شور، که داستان مردمان روم او را به سمت دیگری از زیستن، کشاند. کوپیدو باهوش بود اما در تمامِ طول عمرش، هرگز ندانست که قابله ای که او را به دنیا آورده بود، نه فقط تَن او را به میهمانی جهان که در اصل به پیدایشِ داستانی آغازیده بود و اینک، جهان میزبانِ داستانِ شور و عشق و زیبایی بود که کوپیدو برای همیشه انعکاسِ آن داستان و آن خواسته شد.
سالها بعد از چلّه ی کمانِ کوپیدو تیری نامرئی رها و به قلب دختری زیبا نشانه رفت که پیش تر، تاناتیوس او را دوست داشت. نام آن دختر « هلن بود». کوپیدو شگفت زده شد، زیرا دقیق یک سال قبل از رها شدن آن تیر نامرئی، کوپیدو خود شاهدی بود بر کاشتن نهالِ زیتونی در باغی پُر از درختان انار و سیب و انگور که توسط هلن و تاناتیوس به قصد همسفری در زندگی، کاشته بودند.
شباهنگام، رعد و برقی شدید آرامش را از آسمانِ آبی رُم ستاند. ذهن تاناتیوس آشفته تر از آسمان بود. افکارش تنیده با روایتی که مادرش از کوپیدو برایش شرح داده بود، شد. تاناتیوس با ذهنی آشوبناک، مدام با خود تکرار می کرد که قابله ها فقط فرزندانِ انسانی را به جهان نمی آوردند، بلکه اینان داستان هایی، سنگین و صُلب را به جهان اضافه می کنند. او در داستانِ کوپیدویی که در ذهن داشت، اجازه ی مخالفت با میلِ کوپیدو، نداشت، حتی هنگامی که کوپیدو میل او را نشانه گرفته بود.
بعد ها حکاکی بر پایه ی مجسمه ای از پسری زیباروی که کمانی در دست داشت، نوشت: زندگی و قضاوت ها و رفتار آدمیان برگرفته از روایت هایی است که مادرانِ قابله برای فرزندانشان تعریف می کنند.
@kavosh_garan
✍فرشید رستگاری ( روایت درمانگر)
آوازِ پرنده ای دمیدنِ سحرگاهی را به شهرِ نیم خفته ی رُم نوید داد. در کاخ، به قابله مزد و انعامی دادند، یکی از درباریان به نیابت از ایزد بانوی ونوس و ایزد مارس، ضمن سپاس از به دنیا آوردن نوزادی که پسر بود، به یکی از سربازانِ کاخ دستور داد که قابله را نزدِ پسرش که بیرون از کاخ، منتظر مادر بود، همراهی کند. پسر شگفتی مادر را جویا شد، مادر گفت که پدرِ نوزاد، ایزد مارس است. پسر گفت لابد مانندِ پدر جنگاوری جهانگشا خواهد گردید؛ مادر ادامه داد نه، او عاشق تر و زیباتر از مادرش، ایزد بانوی ونوس خواهد شد، و بسیار آهسته به پسرش و روزِ پسین به زنانی که در کوچه های رُم در رفت و آمد بودند، گفت که اینک شهر به پسرانی که بخشایشگرِ شور و عشق اند، نیاز دارد. قابله از پدرش شنیده بود که خواب گزارانِ بزرگ، خواب پادشاهی را اینگونه تعبیر کرده بودند که پس از بیست سال نبردِ سخت، صلح و عشق، سرزمینِ روم را فراخواهد گرفت. جنگاوران روم پس از فتح سرزمین های شرقی، سرودخوانان به دروازه های شهر رسیدند. قابله همسرش را در میانِ سربازان دید، ستبر و مغرور از جنگی که مارس فاتح آن بود. هنگامی که این دو به خانه بازمی گشتند جارچی نام نوزادِ متولد شده را به مردمان اعلام کرد؛ «کوپیدو» فرزندِ پادشاه مارس و ایزد بانوی ونوس.
سالها بعد پسرِ کوچکِ قابله «تاناتیوس» و سایر کودکان دیگر ، در بیرون از کاخ، همبازیِ کوپیدو شدند. کوپیدو آموزه های خود را به جمع انتقال می داد، او حتی داستانی که مردمانِ شهر در مورد او نقل می کردند را به کودکان دیگر گفت. مردمان باور داشتند که کوپیدو در نوزده سالگی از چلّه ی کمانی که در دست دارد، تیری نامرئی را به قلبِ زیباترین دخترِ رُم نشانه خواهد گرفت و سپس او خدای عشق و زیبایی و برآورده ساختنِ میل خواهد شد. اما او خود، دوست داشت که فاتحی جهانگشا، شود، نه عاشقی پُر شور، که داستان مردمان روم او را به سمت دیگری از زیستن، کشاند. کوپیدو باهوش بود اما در تمامِ طول عمرش، هرگز ندانست که قابله ای که او را به دنیا آورده بود، نه فقط تَن او را به میهمانی جهان که در اصل به پیدایشِ داستانی آغازیده بود و اینک، جهان میزبانِ داستانِ شور و عشق و زیبایی بود که کوپیدو برای همیشه انعکاسِ آن داستان و آن خواسته شد.
سالها بعد از چلّه ی کمانِ کوپیدو تیری نامرئی رها و به قلب دختری زیبا نشانه رفت که پیش تر، تاناتیوس او را دوست داشت. نام آن دختر « هلن بود». کوپیدو شگفت زده شد، زیرا دقیق یک سال قبل از رها شدن آن تیر نامرئی، کوپیدو خود شاهدی بود بر کاشتن نهالِ زیتونی در باغی پُر از درختان انار و سیب و انگور که توسط هلن و تاناتیوس به قصد همسفری در زندگی، کاشته بودند.
شباهنگام، رعد و برقی شدید آرامش را از آسمانِ آبی رُم ستاند. ذهن تاناتیوس آشفته تر از آسمان بود. افکارش تنیده با روایتی که مادرش از کوپیدو برایش شرح داده بود، شد. تاناتیوس با ذهنی آشوبناک، مدام با خود تکرار می کرد که قابله ها فقط فرزندانِ انسانی را به جهان نمی آوردند، بلکه اینان داستان هایی، سنگین و صُلب را به جهان اضافه می کنند. او در داستانِ کوپیدویی که در ذهن داشت، اجازه ی مخالفت با میلِ کوپیدو، نداشت، حتی هنگامی که کوپیدو میل او را نشانه گرفته بود.
بعد ها حکاکی بر پایه ی مجسمه ای از پسری زیباروی که کمانی در دست داشت، نوشت: زندگی و قضاوت ها و رفتار آدمیان برگرفته از روایت هایی است که مادرانِ قابله برای فرزندانشان تعریف می کنند.
@kavosh_garan
☄ما می مانیم تا ایران را به نسل بعد تحویل دهیم.
✍ دکتر محسن رنانی
چهل سال است دارند دانشگاه ایدئولوژیک درست می کنند آخرش چه شد؟ آیا موفق شدند؟ فقط باختند. حالا میخواهند نسخه کاریکاتوری همان چهل سال پیش را تکرار کنند، اما با کدام دانش با کدام منابع با کدام مشروعیت با کدام فرصت؟ شک نیست که خطا می کنند، شک نیست که این جا هم میبازند. در سال ۱۳۹۴ در مناظرهای در شبکه چهار سیما، به فرد مقابلم که میگفت «تا حالا نتوانستهایم چون الگو نداشتهایم» گفتم که اگر در چهار دهه گذشته نتوانستهاید دیگر نمیتوانید، چون دیگر منابع ندارید. حالا میگویم منابع هم که داشته باشند دیگر نمیتوانند چون به قول انیشتین «همان اندیشهای که بحرانهای امروز را ایجاد کرده است، نمیتواند آنها را حل کند». اینان به خاطر نداشتن اندیشهای منسجم و سازگار با دنیای نو، بیشتر پروژههای حیثیتیشان یکبهیک شکست خورده است؛ و حالا دوباره رفتهاند سرخط تا از نو شروع کنند. اما یادشان نیست که هم پیر شدهاند، هم نخبه اندیشمند ندارند که برای شان فکر کند، هم چاههای نفت خالی است، هم فساد تا سراپردهشان پیش رفته است، هم منابع آبی کشور نابود شده است، هم بحران پشت بحران در راه است، و هم نسل نو در پشت سر آنها نیست تا در این ناداری و نادانی حمایتشان کند. فقط اندکی عقل سلیم لازم است که حضرات بفهمند نباید به جنگ ریاضیات بروند:
➕ نسل اولشان که اگر حالا بودند ۱۰۰ تا ۱۲۵ ساله بودند که همه رفتهاند؛
نسل دومشان که حالا ۷۵ تا ۱۰۰ سالهاند چقدر دیگر فرصت دارند؟ ۵ تا ده سال دیگر بیشترشان نیستند؛
نسل سومشان که ۵۰ تا ۷۵ سالهاند، اکثریتشان یا توّاباند یا اخراجی. تعداد کمیشان به زور رانت هنوز حامی ماندهاند. اینها هم دیگر از رده خارجند.
نسل چهارم یعنی ۲۵ تا ۵۰ سالهها «اکثریتشان» یکی از اینهاست: یا منتقد یا معترض یا مخالف یا معارض.
نسل زیر ۲۵ سال را هم که خدا برکتشان بدهد؛ تنها نامی که برازنده آنهاست «نسل عصیان» است.
➕ اما جذابیت مساله این جاست:
نسلهای یک تا ۵۰ سال، سالی یک میلیون و صدهزار نفر به جمعیتشان افزوده میشود؛
و نسلهای ۵۰ تا ۱۰۰ سال، سالی ۶۰۰ هزار نفرشان کم میشود.
به زودی ترازوی نسلها از ناترازی سرنگون میشود.
ترازوی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و فناوری هم از سالها پیش دارد به نفع نسل نو کفّه عوض میکند.
➕ همه این تحولات در بدبینانهترین حالت در زیر ده سال رخ خواهد داد. اما شهود من میگوید برای پنج سال هم انرژی ندارند که با همین روش ادامه بدهند، یا سَرِعقل میآیند یا فرومیریزند.
➕ ما باید در صحنه بمانیم تا بدهیمان را به این نسل بدهیم. نسل نو، «ایران» را از ما طلبکار است. آری، پراستقامت میمانیم تا ایران را «ایران» به او تحویل بدهیم نه سوریه نه لیبی و نه مصر.
@kavosh_garan
✍ دکتر محسن رنانی
چهل سال است دارند دانشگاه ایدئولوژیک درست می کنند آخرش چه شد؟ آیا موفق شدند؟ فقط باختند. حالا میخواهند نسخه کاریکاتوری همان چهل سال پیش را تکرار کنند، اما با کدام دانش با کدام منابع با کدام مشروعیت با کدام فرصت؟ شک نیست که خطا می کنند، شک نیست که این جا هم میبازند. در سال ۱۳۹۴ در مناظرهای در شبکه چهار سیما، به فرد مقابلم که میگفت «تا حالا نتوانستهایم چون الگو نداشتهایم» گفتم که اگر در چهار دهه گذشته نتوانستهاید دیگر نمیتوانید، چون دیگر منابع ندارید. حالا میگویم منابع هم که داشته باشند دیگر نمیتوانند چون به قول انیشتین «همان اندیشهای که بحرانهای امروز را ایجاد کرده است، نمیتواند آنها را حل کند». اینان به خاطر نداشتن اندیشهای منسجم و سازگار با دنیای نو، بیشتر پروژههای حیثیتیشان یکبهیک شکست خورده است؛ و حالا دوباره رفتهاند سرخط تا از نو شروع کنند. اما یادشان نیست که هم پیر شدهاند، هم نخبه اندیشمند ندارند که برای شان فکر کند، هم چاههای نفت خالی است، هم فساد تا سراپردهشان پیش رفته است، هم منابع آبی کشور نابود شده است، هم بحران پشت بحران در راه است، و هم نسل نو در پشت سر آنها نیست تا در این ناداری و نادانی حمایتشان کند. فقط اندکی عقل سلیم لازم است که حضرات بفهمند نباید به جنگ ریاضیات بروند:
➕ نسل اولشان که اگر حالا بودند ۱۰۰ تا ۱۲۵ ساله بودند که همه رفتهاند؛
نسل دومشان که حالا ۷۵ تا ۱۰۰ سالهاند چقدر دیگر فرصت دارند؟ ۵ تا ده سال دیگر بیشترشان نیستند؛
نسل سومشان که ۵۰ تا ۷۵ سالهاند، اکثریتشان یا توّاباند یا اخراجی. تعداد کمیشان به زور رانت هنوز حامی ماندهاند. اینها هم دیگر از رده خارجند.
نسل چهارم یعنی ۲۵ تا ۵۰ سالهها «اکثریتشان» یکی از اینهاست: یا منتقد یا معترض یا مخالف یا معارض.
نسل زیر ۲۵ سال را هم که خدا برکتشان بدهد؛ تنها نامی که برازنده آنهاست «نسل عصیان» است.
➕ اما جذابیت مساله این جاست:
نسلهای یک تا ۵۰ سال، سالی یک میلیون و صدهزار نفر به جمعیتشان افزوده میشود؛
و نسلهای ۵۰ تا ۱۰۰ سال، سالی ۶۰۰ هزار نفرشان کم میشود.
به زودی ترازوی نسلها از ناترازی سرنگون میشود.
ترازوی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و فناوری هم از سالها پیش دارد به نفع نسل نو کفّه عوض میکند.
➕ همه این تحولات در بدبینانهترین حالت در زیر ده سال رخ خواهد داد. اما شهود من میگوید برای پنج سال هم انرژی ندارند که با همین روش ادامه بدهند، یا سَرِعقل میآیند یا فرومیریزند.
➕ ما باید در صحنه بمانیم تا بدهیمان را به این نسل بدهیم. نسل نو، «ایران» را از ما طلبکار است. آری، پراستقامت میمانیم تا ایران را «ایران» به او تحویل بدهیم نه سوریه نه لیبی و نه مصر.
@kavosh_garan