Telegram Web Link
انتهای عقل سیاسی

گونه‌های مختلفی از عقل داریم. یا شاید بهتر باشد بگوییم گونه‌های مختلفی از هوش داریم. عقل معنوی، هوش فلسفی، هوش محاسباتی و چرتکه‌ای، هوش مهندسی، هوش زبانی، هوش ارتباطی، هوش تصویری، حتی هوش موسیقیایی (مانند آفریقایی‌ها و کولی‌ها)، هوش آراستن، عقل زن و‌ خانوادگی، عقل معاش، عقل زندگی سالم، عقل بدن یا sensuality.

هرکسی دنبال گم‌شده خویش است. گم‌شده جمع ما ایرانی‌ها، یعنی آن ویتامینی که ابدا به ما نرسیده، عقل فلسفی نیست. عقل اقتصادی و محاسباتی هم نیست. بعضی‌ها ادعا می‌کنند اگر آخرین تفسیر هگل را با برداشت ماکیاولی مخلوط و رنگ ملاصدرا بهش بدهیم به روشنایی می‌رسیم. یکی دیگر ادعا می‌کند مدرسه اقتصاد هاروارد و شیکاگو حلال مشکلات است. این‌ها دکان خودارضایی ذهنی است. با سابقه پنج‌هزار ساله تمدن مسلما نه نظریه بدیع و ثقیلی احتیاج داریم و نه دکان ایده‌فروشی جدیدی و‌ یا نانخوری جدیدی تحت عنوان دانشکده مدیریت و اقتصاد. چطور کسی می‌تواند به انبوه ذهنیات ایرانی ها نگاه کند و نتیجه بگیرد که ما کمبود فلسفه داریم و یا کم چرتکه می‌اندازیم؟

پس آن عقلی که ایرانی گم کرده چیست؟ چرا ایرانی معاصر این طور داغون شده؟ عقلی را که ندارد فعلا اسمش را بگذاریم عقل سیاسی در معنای وسیع آن. توجه کنید که عقل سیاسی به صورت جمع معنی و تجلی پیدا می کند. یعنی یک صفت جمعی است نه انفرادی. نیز عقل سیاسی با هوش سیاست‌بازی خیلی تفاوت است و بعضا متضاد هم هستند. منظور از عقل سیاسی آن است که انگلیسی ها برای وطن خودشان دارند.

مدت ها فکر می کردم که این عقلی است که از گفتگو و ارتباط و شناخت و اعتماد جمعی حاصل می‌شود. چون ما ارتباط نداریم آن عقل ضایع شده است. مثلا خیل آنهایی که خود را به ایدئولوژی می‌فروشند در عمر خود گفتگوی سالم بین دو عاقل ندیده‌اند. ایدئولوژی، و پول نفت دو عامل بستن درب مکالمه و کاهش عقل بوده‌اند. بعضی‌ها تریاک و شهرنشینی سریع را هم به معادله اضافه کرده‌اند. در واقع، گویی جنون آمد و عقل را دزدید. این فرار از جنون است که باید دنبالش باشیم نه یک عقل محض مجرد.

می توان ادعا کرد که مساله عقل سیاسی فوق با عقل اخلاق در هم آمیخته. ارتباط بدون اعتماد امکان ندارد. مثلا صفات پلید مانند تنگ‌چشمی، تکبر و دروغِ و حرص و درندگی در نسل انقلاب ایران بازتاب یافت و‌ میل به گفتگو و عقل را پایین آورد.

اما چه عقل سیاسی را کاملا سکولار غیرمذهبی و مساله ارتباطی بدانیم و چه جنون سیاسی را ناشی از صفات کریه اخلاقی ملت بدانیم، یک سوال باقی می‌ماند: چرا اینقدر ایرانی گند زد؟ حتی در مقایسه با افغانستان و عراق و ترکیه، حتی در مقایسه با گذشته نزدیک خودش یعنی زمان مرحوم ناصرالدین شاه که کلی آدم حسابی داشتیم، و حتی در خارج کشور! ثانیا، آیا واقعا می‌توان گفت که انگلیسی‌ها در تکبر و دروغ و حرص و تنگ‌چشمی از ما اینقدر بهترند؟ ثالثا، تغییر آدم‌ها با اندرز و بدون شمشیر ممکن نیست. پس آیا بهروزی سیاسی اینقدر ناممکن است؟ و سوالات دیگر.

پاسخ نهایی این جستجو و پرسش هم ساده است و هم قابل مشاهده و فیزیکی. آن عقل اجتماعی سیاسی انگلیسی که از ما کاملا دریغ و‌ دزدیده شد، چیزی نبود جز سنن و آداب و نهادهای سنتی به خصوص سلطنت. اگر ملکه مورچه‌ها را برداری، خانه‌خرابشان کرده‌ای، ولو با شعر نو و کلاس فلسفه مجانی و پول نفت غرقشان کنی.

می‌دانم که انتظار داری قصه‌های هزار و یک شب بشنوی از جمهوری‌خواهان قهرمان و دموکرات‌های آزادیخواه و فلاسفه روشنگر و اقتصاددانان خیرخواه و روشنفکران دلسوخته و عارفان دلواپس با کرامت و خلق آگاه شهیدپرور همیشه در صحنه. برایت متاسفم. حقیقت آن است که این شاه است که جلوی طوفان اراذل و بروز رذایل را می‌گیرد. همیشه همین بوده است. وجود معاویه لعین از خوارج خیلی بهتر بود. در عالم خیال اگر می‌شد یکی از همین اراذل را شاه کرد، به تدریج وضع بهتر می‌شد. احتیاج به ایدئولوژی از بین می‌رفت و همین خودش گشایش بزرگی می‌بود، ولو این گرسنگان سفله حریص دزد در صدر باقی می‌ماندند. نمی‌گویم این انتخاب طبیعی و خوبی است. می‌خواهم اهمیت نهاد را نشان دهم. وجود شاه آداب‌دان بهترین قفل است بر قفس درندگان سیاسی و جنون عامه.

این حرف آخر است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ریچارد نیکسون ۱۹۸۰
بهشت دزدان (چه کوچک و چه بزرگ!)

برخورد سفت و سخت برادران نیروی انتظامی را با جوانک شلوارک‌پوش یا با دختران بدحجاب دیدید؟ حالا آن را مقایسه کنید با برخورد نیروی انتظامی با برادران و خواهران دزد!

هر کسی که در ایران مغازه‌داری کرده باشد، می‌داند که چه انرژی و هزینه‌ای را باید صرف مقابله با دله‌دزدها کند! اگر بفهمند که مواظب نیستی، هر روز و هر ساعت یکی‌شان در حال دستبرد خواهد بود، آن قدر که می‌توانند ورشکستت کنند. حالا اگر یکی‌شان را هم در حین جرم یا بعد از آن دستگیر کنی و به پلیس تحویل دهی، شاهد خواهی بود که، برعکس برخورد با جوانان شلوارک‌پوش و بدحجاب، چه برخورد مومنانه‌ای و رحیمانه‌ای با برادر یا خواهر دزد دارند، و حتی خیلی اوقات میانجی و شفیع دزد می‌شوند! یا آنکه به مغازه‌دار می‌گویند که پیگیری مطلب به دردسرش نمی‌ارزد و بهتر است بی‌خیال شود، چرا که برخورد دادگاه‌ها هم با ایشان حتی مومنانه‌تر و رحیمانه‌تر است!

دوستم و خانمش تصمیم گرفتند که پس‌انداز سال‌ها تلاش‌شان را به نقره تبدیل کنند، چون ارزش پولشان در بانک داشت با تورم از ارزش پِهِن گاو کمتر می‌شد! دو سه ماه بعد دزدان به خانه‌شان زدند و نقره‌ها را دزدیدند. بعدش معلوم شد که در همان محله و همان خیابان مدتی بوده که به خانه‌های مختلف دستبرد زده شده بوده، ولی نیروی انتظامی هیچ کاری نکرده. خوشبختانه دوست ما توانست تصاویری از دزدان که دوربین‌های مداربسته گرفته بودند را به صورت فایل به نیروی انتظامی تحویل دهد، ولی پرسنل نیروی انتظامی علاقه زیادی به دیدن چهره برادران دزد و پیگیری مطلب نشان ندادند. شاید چون فکر کردند خوب نیست که آبروی چند مومن برود! در هر صورت، برعکس شور و اشتیاق و عجله‌ای که برای توقیف اتوموبیل‌ها برای مساله حجاب نشان می‌دهند، در این مورد نه شوری داشتند و نه اشتیاقی و نه عجله‌ای!

یا قوانین مملکت را در نظر بگیرید: اگر دزدی به خانه شما آمد و شما با او درگیر شدید و او آسیب دید یا کشته شد، شما مجرمید!! یا اگر کسی موبایل شما را قاپید، بهتر است درگیر نشوید، چرا که اگر برادر دزد آسیب ببیند، شما محکوم می‌شوید! البته در ایران شرع خیلی مهم است، و طبق شرع اسلام شما حق دفاع از جان و مال خودتان را دارید، ولی توجه کنید که در این مورد از شرع مهم‌تر سلامت برادران و خواهران دزد عزیز است.

البته بعضی «عدالتخواهان قلابی» عنوان می‌کنند که دزدی‌های خیلی بزرگ‌تری چون #دزدی از اوقاف و زمین‌خواری‌های بزرگی در این مملکت جریان دارد (در قزوین و مشهد و شمال تهران و ....) که اصلاً این دله‌دزدی‌ها در پیش آنها هیچ است، و برخورد با آنها حتی مومنانه‌تر و رحیمانه‌تر از برخورد با دزدهای کوچک است! مسلماً نباید این سخن این عدالتخواهان قلابی را جدی گرفت! اینها می‌خواهند حواس امت حزب‌الله را از موارد مهم‌تری چون حجاب پرت کنند. بعضی اقتصاددانان لیبرال (علیهم اللعنه و العذاب) هم گاه‌وبیگاه ابراز می‌کنند که تورم دورقمی خودش بدترین دزدی از جیب فقرا به نفع دولتیان و رانت‌خواران است، ولی مسلماً به حرف این جماعت معلوم‌الحال هم نباید ترتیب اثر داد، چون اینها می‌خواهند جهانی‌سازی و لیبرالیسم و چیزهای مذمومی مانند آن را در جامعه حاکم کنند تا جوانان لخت شوند.

البته برادران و خواهران انقلابی سال 57 افتخارات بزرگی در کارنامه‌های درخشان خود دارند که نباید فراموش شود، از جمله مصادره مینوی خسروشاهی، خودروسازی خیامی، کفش ملی ایروانی، و هزاران #مصادره دیگر! این است که این برادران همیشه وهمه جا نسبت به برادران دیگر خود احساس مومنانه‌تر و رحیمانه‌تری دارند تا نسبت به جوانان فریب‌خورده‌ای که ظواهر شرعی را رعایت نمی‌کنند.
@anti_hypocrisy
اگر شعر #سعدی با #نوای_شجریان باشد و آهنگ‌سازی مشکاتیان، در بین لذت‌های شنیداری کمتر چیزی به هماوردی برخواهد خواست!

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، بر همان سریم!

گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم!

اگر فرشته زبان فارسی تجسدی داشت، به حتم او به شکل سعدی شیرین‌سخن می‌آمد!

به مناسبت روز بزرگداشت سعدی.
@jenabegav
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخت است تصور این که چگونه دوران بچگی ما را، بچگی لااقل دو نسل را، بیمارانی با مشکلات حاد روانی شکل دادند! در مدرسه و تلویزیون و ....

آن وقت بعضی از همان روانی‌ها هنوز از دهه طلایی شصت صحبت می‌کنند.

عجیب نیست که هیچ گونه نوستالژی نسبت به آن ایام ندارم.

@jenabegav
پی‌نوشت: ای وای من! واقعاً بعضی‌‌تان فکر کردید منظورم از "روانی" جناب عموقناد است؟ من از این موجود گوگولی با آن روحیه بچگانه‌اش خیلی هم خوشم می‌آید! اگر روزی روزگاری چند گروگانگیر ایشان را گروگان بگیرند، بنده شجاعانه حاضرم ده‌هزار نفر از روانی‌های واقعی را بدهم تا ایشان آزاد شوند!
بحث‌ در نتایج نظرسنجی

این نظرسنجی یک‌ نکته انحرافی داشت:  تمام گزینه ها به جز گزینه آخر، یعنی شاه، گزینه‌هایی تخیلی بودند که هرگز در تاریخ جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد. یعنی فضایل اخلاقی و انتخاب احسن در یک جمع هرگز اتفاق نیافتاده است. محاسن اخلاقی ردیف‌شده، نه به آسانی قابل مشاهده‌اند و نه قابل رصد و پیگیری. فقط به منظور فریب مخاطب گنجانده شدند، کما آنکه در عالم واقع هم ادعاهای اینگونه فقط راهی برای فریب خواسته یا ناخواسته‌ی مردم است.  هرکدام از آن گزینه های اخلاقی مانند اژدهای پرنده است: وجود ندارد! بگذریم که وقتی جامعه بگوید دنبال مومن مصلح عادل فاضل برای حکومت است، طبیعتا ریاکارترین و دغل‌ترین آدم‌ها را خواهد یافت. شایسته‌گزینی از پایین به بالا کار نمی‌کند.

پس شرایط ایده‌آل اخلاقی را کنار بگذاریم و سراغ قالب  یا سیستم گزینه‌ها برویم. ببینیم کدام سیستم بهتر است.

۱-حکومت شورای فقها سابقه تاریخی ندارد و فقط در حکومت طالبان ظهور پیدا کرده است. میوه آن هم ظلمت معنوی و ‌فقر مادی بوده. اصولا فقه حکومتی نداریم. جز کلیات اخلاقی از قبیل عدل و تساوی و مدارا چیزی در شریعت نداریم که به روش حکومت بینجامد. از چهار تا حکم حد و‌ مجازات نمی‌شود هنر حکومت درآورد و کسی هم در تاریخ چنین ادعایی نداشت. فقه حکومتی سراسر بافتنی و مَن‌درآوردی است و دنبال نظرات حاکم زمان می‌دود. حالا حتی اگر فقه حکومتی هم کاملا موجود بود، جنس مهارت سیاست و حکومت و مدیریت از جنس دانش حقوقی و فقهی جداست. حتی اگر فقه ما یک نظام کامل حقوقی بود، جایگاه حقوقدان با جایگاه رئیس فرق می کند. حتی خلفا چنین ادعاهایی نکردند. خلفا خیلی که به فقها لطف کردند آنها را به مقام قضاوت گماشتند. همانجور که پزشکان نمی توانند ادعای سلطنت کنند به بهانه اینکه همه را  تندرست کنند.  ولایت فقیه مشابه ولایت طبیب و ولایت مهندس و‌ ولایت زارع از اساس حرف کودکانه و خلاف عقل است.  فقیهی که دنبال تخت شاهی باشد اساسا یا سفیه است یا ظالم و همواره دیو  پلیدی از کار درآمده است.(در این مورد حدیث هم داریم!).

۲-مطالب فوق راجع به حکومت عرفا و حکما هم صادق است.

۳-حکومت نظامیان هیچ موقع حکومت خوبی نیست. کشورگشایی با اداره عاقلانه کشور فرق می کند. کشورگشایانی مثل نادر در بلندمدت حاکمان عاقلی نبوده‌اند. در دوران مدرن هم نظامی‌گری فاجعه‌آفرین بوده است.  اصلا شاید خطاهای رضاخان و محمدرضاشاه را بتوان به تربیت و شخصیت نظامی آنها ارتباط داد. تربیت نظامی (و‌ نیز مهندسی) منجر به ذهن متصلب و علاقه به نظام دستوری و زوال مهارت‌های سیاسی می شود.

۴-رای و اعتماد به تکنوکرات‌ها ثمره ترویج بی‌امان نخبه‌گرایی و مایه‌ تاسف است.  اولا شرایط اخلاقی که در مورد سایر گروه ها محال عملی است در مورد اقتصاددان و پرفسور مدیریت محال ذاتی است، چون بنابرتعریف با حقه‌باز سروکار داریم. علم اقتصاد، اگر به معنی علم تخصیص منابع باشد، و نیز علم جامع مدیریت که به درد  کشورداری بخورد نداریم و کلیه مدعیانی که چنین ادعاهایی داشته باشند حقه‌بازند. کسی اگر دنبال نان حلال باشد دنبال این مدارک و ادعاها نمی‌رود. اقتصاددان واقعی ادعای تخصیص منابع و برنامه‌ریزی برای جامعه نمی‌کند و این امر را به بازار باز و آزاد وامی گذارد. «مدیریت علمی» و «مهندسی اجتماعی اقتصادی» عملا فقط در کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی سابقه دارد و تجربه بسیار بدی بوده است. حالا این که بعضی‌ها از فقر علمی و خامی دانشجویان در کشور ما سوءاستفاده می‌کنند و تکنوکراسی را به اندیشه بازار آزاد پیوند می‌زنند داستان مفصلی است. به طور خلاصه خر گیر آورده‌اند. کارنامه بدی هم دارند.

۵-می‌رسیم به انتخاب دموکراتیک که محبوب روشنفکران است. در واقع این تنها انتخاب عملی کسی است که به سنت و شاه اعتقاد ندارد و در عوض به ایده پیشرفت و ترقی اعتقاد دارد.  مشکل دموکراسی بدون شاه آن است که معمولا به ایدئولوژی و پوپولیسم منتهی می‌شود. در کشور ما هم از زمان مشروطه تا مصدق و شورش ۵۷ مردم مدام به دولت‌گرایان، فتنه‌گران و مخالفین آزادی رای داده‌اند. دلیل آن هم ساده است:  فریب خلق جداشده ازشاه راحت است: وعده ایجاد بهشت زمینی از سوی چاچول‌بازان و بازی با عواطف و جهل و نقاط ضعف مردم.

۶- سرانجام سلطنت. تمام کشورهایی که شاه دارند از کشورهای مشابه اوضاع بهتری دارند. هر ایراد و فسادی که یک شخص (شاه) داشته باشد، همان ایراد و‌ فساد در سلطنت گروهی (فقها، عرفا، دلسوزان، غیوران، متخصصین، روشنفکران، نخبگان)  ضرب در میلیون می شود. اگر منظور شایسته‌سالاری است، این امر از شاه بهتر بر می‌آید تا خلق ناآگاه. ضمن آنکه نفس احترام به سنت اولین روش مقابله با خودخواهی و ستون عقل سیاسی است.
جناب گاو
بحث‌ در نتایج نظرسنجی این نظرسنجی یک‌ نکته انحرافی داشت:  تمام گزینه ها به جز گزینه آخر، یعنی شاه، گزینه‌هایی تخیلی بودند که هرگز در تاریخ جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد. یعنی فضایل اخلاقی و انتخاب احسن در یک جمع هرگز اتفاق نیافتاده است. محاسن اخلاقی…
حالا فارغ از نکات جناب اصغر حکمتیار، بعضی دوستان واقعاً به تکنوکرات‌ها و اساتید دانشگاه دلخوش دارند؟ از نظر من، اینها ته لیست‌اند! نه تنها بدی‌های دیگران را دارند، بلکه معمولاً توهمات گنده‌ای هم دارند و می‌خواهند برای همه چیز برنامه‌ریزی کنند. دانشگاه آنها را پر از غرور و خودبزرگ‌بینی می‌کند. و بدتر از همه آنکه تقریباً هیچگاه مسوولیت عواقب کارهایشان و هیچگونه "پوست در بازی" را نمی‌پذیرند!
جناب گاو
سخت است تصور این که چگونه دوران بچگی ما را، بچگی لااقل دو نسل را، بیمارانی با مشکلات حاد روانی شکل دادند! در مدرسه و تلویزیون و .... آن وقت بعضی از همان روانی‌ها هنوز از دهه طلایی شصت صحبت می‌کنند. عجیب نیست که هیچ گونه نوستالژی نسبت به آن ایام ندارم. …
در واکنش به این پست دوستی متنی نوشت که بسیار بامزه بود، ولی مجبور شدم از فحش‌های آبدار آن (و لاجرم مزه‌ی آن) بکاهم تا بشود ان را اینجا درج کرد. بنابراین این شما و این متن سانسور شده‌ی دوست ما:

"این بی‌شرف‌ها در آن زمان یک سری دوگان‌های مَن درآوردی علم کرده بودند، مثل طاغوتی در مقابل عنقلابی، و یا مثل دست زدن در مقابل صلوات، بوی گند دادن یا (ماکزیمم) عطر مشهدی و گلاب در مقابل عطر و ادکلن (آن پدرسوخته‌هاشان که می‌خواستند همراه با مردم همگام با مسوولین باشند tea rose می زدند البته!). البته در همان صلوات هم زیاده‌روی می کردند. وقتی نام بنیانگذار انقلاب‌شان می آمد سه تا صلوات می‌فرستادند، و وقتی نام خود رسول‌الله(ص) می‌آمد یک بار! مهدی بازرگان، صرف نظر از روشنفکر احمق بودنش، اولین کسی بود که به این مساله اعتراض کرد و البته این روانی‌ها خیلی بدشان آمد. بعدا که موقع تصویب قوانین چون اسم خمینی هزار جا می‌آمد، اینها فقط از ۸ ساعتی که در مجلس بودند ۴ ساعتش را صلوات می فرستادند! بعد که دیدند بد چیزی شده، گفتند اگر به جای خمینی بگوییم "امام ره"، یک صلوات کافی است! همین یک قلم برای اثبات قوادی این جماعت کافیست! کراوات در مقابل یقه آخوندی یا یقه گشاده نبسته. موز میوه طاغوتی شد! موزی که ارزانترین میوه در جهان است! من و نسل من از سه سالگی تا ۱۱ سالگی دیگر رنگ موز را ندیدیم. اگر می‌رفتم تهران طرف تجریش سیاه‌شده‌اش را روی گاری به قیمت خدا می فروختند.

رنگها شدند سیاه و بقیه رنگها جلف! مدیر دبستان ناطق اصفهانی به من بچه پسر کلاس دوم دبستانی گیر داده بود که چرا پیراهنت رنگش صورتی است. روز اول در کلاس اول دبستان هم پدرم اصرار داشت که من پیراهنم را عوض کنم و با پیراهن دیگری به مدرسه بروم، چون پیراهنم که کاملا سفید بود روی جیب سمت چپ سینه یک سیب قرمز دوخته شده بود و آن زمان این طاغوتی تلقی می‌شد. مادرم گفت هیچ اشکالی ندارد، ولی تا رفتم فردایش از مدرسه گفتند دیگر این را نپوشی بهتر است! خلاصه حکایت یک انگشتی دست زدن تا دو دستی دست زدن هم این بود که این روانی‌ها می گفتند عنقلاب نکردیم که بعضی‌ها بیایند دست بزنند! اگر هم چیزهایی مثل برنامه کودک و این چیزها بود قطره چکانی آزادی می‌دادند، انگار که آزادی را این بی‌ناموس‌ها صاحب هستند و بقیه همه بَرده‌اند. مدرسه موش‌ها را اجازه پخشش را نمی‌دادند که یعنی چی مدرسه موشها؟!! و تمام مشکل‌شان هم با آهنگِ ابتدای آن بود! با اینکه آهنگسازش یک آخوند بود! آهنگ ورزش صبحگاهی را که قبل از انقلاب باب بود و یک آهنگ ساده بود، همین بدترکیب‌ها گفتند عنقلاب نکردیم که بچه ها را با آهنگ نیناشناش بفرستند سر کلاس! به جایش از جلو نظام پادگانی و بنشین و پاشو سربازی گذاشتند و شعارهای مزخرف حاوی درود به این و آن و بعد هم فحاشی و مرگ به همه دنیا.

الان این کلیپ فحاشی و کتک این جوانک با شلوارک را ببین! این برای ما که آن دوران را دیده‌ایم و با این روانی‌ها سر کردیم چیز عجیب و تازه‌ای نیست! و باز هم همان سخن که "ما شهید ندادیم که...."

"ما عنقلاب نکردیم که..." درد!
"ما شهید ندادیم که..." مرض!
شما در جایش و به منافعش که برسد نه عنقلاب می‌شناسید و نه شهید. کماآنکه دیدیم که تقریباً همه‌ی آن روانی‌های دوران بچگی ما، وقتی خودشان از دایره‌ی خودی‌ها مثل تف پرت شدند بیرون، شدند مخالف سیستم و نظام..."
🔴 چرا از بین این همه #وعده_های_صادق و #مصوبات_قانونی در گل مانده! فقط به اجرایی شدن یک قانون (#حجاب_اجباری) گیر داده اید!؟

مسعود قدک‌پور؛
https://www.tg-me.com/jolgeh_jonoobi

🔴 حکومت تمام پایه‌های اقتدار و مشروعیت خودش را فقط بر اجرایی نمودن یک قانون (حجاب اجباری) قرار داده است؛ چرا!؟

رئیس‌جمهور مثل همیشه با صدایی بلند دستور داد که تمام نهادها و سازمان‌های حکومتی برای مقابله با بی‌حجابی وارد عمل شوند. سپاه هم از طرح خود تحت عنوان: "#سفیران_مهر"! برای مقابله با بی‌حجابی پرده برداشت.

عملیات موشکی و پهبادی در حمله نظامی ایران به اسرائیل #وعده_صادق نام گرفت.

#سرلشکر_باقری و #سردار_سلامی عملیات وعده صادق را منتج به نتیجه کامل و موفقیت‌های آنرا بیش از حد انتظار اعلام کردند، شاید هم خوف و ترس اسرائیل از عدم پاسخ تلافی جویانه به ایران نیز ناشی از همین بوده است!؟

سپاه تردید داشتن به موفقیت‌ها در این عملیات را غیرقانونی اعلام کرد، ناگزیر باید به روایت رسمی حکومت از این عملیات بسنده کرد. اما در ادامه اشاره‌ای مختصری به برنامه‌هایی کنیم که بیش از چند دهه است که در مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، بصورت لایحه قانونی تصویب و لازم‌الاجرا شده‌اند.

بخش بزرگی از این قوانین یا اصلاً اجرا نشده‌اند و یا در صورت اجرا نتایج آن درست بر عکس اهداف تعیین شده به مصیبت‌های بزرگی دامن زده است!

🔴 در زیر بخش‌های بسیار بسیار اندک و ناچیزی از #قوانین و #وعده_های_صادق جمهوری اسلامی ایران که فقط تدوین و تنظیم آن با هزینه های گزاف و سرسام‌آوری همراه بوده، مورد اشاره قرار می گیرد (تا تحلیل آنها غیر قانونی اعلام نشده!):

☑️ مطابق با سند چشم‌انداز بیست ساله افق ۱۴۰۴، جمهوری اسلامی و مردم ایران باید در سال آینده (۱۴۰۴) دارای چنین ویژگی‌ ها و جایگاهی در منطقه آسیا و خاورمیانه گردد:
                 👇👇👇👇👇

1⃣ دست‌یابی به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقهٔ آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز،  خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرم‌افزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.

2⃣ دارای تعامل سازنده و مؤثر با جهان براساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.

3⃣ برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایهٔ اجتماعی در تولید ملی.

4⃣ امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همه‌جانبه و پیوستگی مردم و حکومت.

5⃣ برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، تأمین اجتماعی، فرصت‌های برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده به دور از فقر، فساد، تبعیض و بهره‌مند از محیط‌زیست مطلوب.

6⃣ توسعه‌یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود و متکی بر اصول اخلاقی و ارزش‌های اسلامی، ملی و انقلابی با تأکید بر: مردم‌سالاری دینی، عدالت اجتماعی، آزادی‌های مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسان‌ها و بهره‌مند از امنیت اجتماعی و قضایی.

7⃣ در تصویب برنامه‌های توسعه و بودجه‌های سالیانه، این نکته مورد توجه قرار گیرد که شاخص‌های کمی کلان آن‌ها از قبیل نرخ سرمایه‌گذاری، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی، نرخ اشتغال و تورم، کاهش فاصلهٔ درآمد میان دهک‌های بالا و پایین جامعه، رشد فرهنگ و آموزش و پژوهش و توانایی‌های دفاعی و امنیتی، باید متناسب با سیاست‌های توسعه و اهداف و الزامات چشم‌انداز، تنظیم و تعیین گردد و این سیاست‌ها و هدف‌ها به صورت کامل مراعات شود.

🔴 حالا این قوانین و برنامه‌ها چه طور تدوین شد؟

آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت هیچکدام وعده و یا شعارهای انتخاباتی نبوده اند، این برنامه در بالاترین سطوح ارکان تصمیم‌گیری حکومت تدوین و تنظیم شده و در بالاترین سطوح نهادهایی که وظیفه قانون‌گذاری را دارند به قانون تبدیل شده‌اند.

مجمع تشخیص مصلحت نظام کمیسیون خاصی از اعضای خود را مأمور تدوین این چشم‌انداز کرد و طی یکسال، چشم‌انداز پیشنهادی با برگزاری چهل جلسه کمیسیون مزبور و با کمک گروه‌های زیر تدوین گردید:

گروه کارشناسی «چشم‌انداز» در دبیرخانهٔ مجمع تشخیص مصلحت نظام.
سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کل کشور.
گروه تدوین استراتژی توسعهٔ صنعتی کشور وابسته به وزارت صمت
اینها و صدها استاد دانشگاه و متخصص و پژوهشگر و بوروکرات و تکنوکرات.

یعنی سیرکی کامل از همه طرف، و البته همه هم در این سیرک منتفع و راضی:
از بندبازها، غیب‌گویان، خوابگذاران، شعبده‌بازان، عروسک‌گردان‌ها، میمون‌ها و میمون‌بازها!

✔️گویی که:
مرکز بررسی‌های استراتژیک،
مجمع تشخیص مصلحت نظام،
مجلس شورای اسلامی،
مرکز پژوهش‌های مجلس،
سازمان بازرسی کل کشور،
صدا و سیمای جمهوری اسلامی،
و ده‌ها نهاد بازرسی پنهان و آشکار، وظیفه‌ای جز اجرای
#قانون_حجاب_اجباری را به رسمیت نمی شناسند.
@jenabegav
قصد دارم در این کانال تا چند وقت از اخبار و وقایع و تحلیل‌های روز فاصله بگیرم و به تاریخ بپردازم.

کمربندهای خود را محکم ببندید، چون قصد داریم بسیاری از دروغ‌های تاریخی و کلیشه‌های نادرست را بازگو کنیم. آنچه خواهد آمد ممکن است مطابق میل شما باشد یا نباشد، ممکن است با قضاوت‌ها و ارزیابی‌های ما موافق باشید یا نباشید، ولی تمام سعی خود را می‌کنیم که وقایع و حقایق را بدون دروغ و پنهانکاری بیان کنیم.
@jenabegav
امان از مشهورات تاریخی!

درس اول تاریخ: آنچه که شما، در مورد تاریخ، مسلم و بدیهی می‌پندارید، ممکن است از پایه نادرست و جعلی باشد!

غورمان در تاریخ را با تعدادی از مشهورات تاریخی شروع کنیم که کاملاً و از پایه نادرست‌اند و مورخان آنها را رد می‌کنند، ولی هنوز که هنوز است بسیاری افراد آنها را نقل می‌کنند.

۱- وقتی به ماری آنتونت، ملکه فرانسه، گفته شد که مردم نان ندارند بخورند، جواب داد: "خوب، می‌توانند کیک‌شان را بخورند!" (دروغی که به ملکه بداقبال نسبت داده شد، و الان دیگر هیچ مورخی نیست که نداند این نقل قولی دروغ است).

۲-وقتی فردوسی می‌خواست سرودن شاهنامه را آغاز کند، سلطان محمود غزنوی به او قول داد که برای هر بیت یک سکه طلا به او بدهد، ولی بعدا به دلیل اینکه سلطان خودش ترک بود و در شاهنامه از ترک‌ها بد گفته شده بود به قولش وفا نکرد. (فردوسی شاهنامه را سال‌ها پیش از سلطنت سلطان محمود آغاز کرد. "ترک" هم نه برای محمود و نه برای فردوسی آن نبود که ما امروز می‌اندیشیم. اصلاً در این شک است که آیا سلطان محمود خودش را ترک می‌دانست یا نه!)

۳- فراعنه مصر از بردگان برای ساختن اهرام بزرگ مصر استفاده کردند. (افسانه‌ای که فیلم‌های هالیوودی به آن در دنیا دامن زدند، و خزعبلات چپی‌هایی مثل شریعتی در ایران!)

۴- مسلمانان در فتح مصر کتابخانه عظیم اسکندریه را آتش زدند (وقتی مسلمانان اسکندریه را فتح کردند، دیگر کتابخانه‌ای در کار نبود، یا به چیزی خیلی کوچک و کم‌اهمیت تقلیل پیدا کرده بود. این داستانی است که چند قرن بعد از فتح اسکندریه ساخته شد).

۵- در طی قرون وسطی، کشیشان بر سر این بحث می‌کردند که چند فرشته بر سر یک سوزن همزمان جا می‌گیرند! (یکی از ساخته و پرداخته‌های پروتستان‌ها و اصحاب روشنگری در مورد کلیسا)

۶- ادیسون برق را "اختراع کرد". (او حتی لامپ را هم اختراع نکرد! لامپ چند دهه پیش از آن اختراع شده بود. در کارگاه ادیسون، تکنیسین‌های کارگاه کشف کردند که با وکیوم کردن حباب لامپ، می‌توان لامپ با عمر دراز داشت.)

۷- مهاتما گاندی هند را از دست انگلیسی‌ها آزاد کرد. (نقش گاندی خیلی بیشتر از رهبران دیگر هند نبود. معروفیت گاندی بیشتر به خاطر سیاست "عدم خشونت" او بود)

۸- نرون امپراتور روم، در حالیکه شهر رم می‌سوخت، در حین تماشای آتش ویولون می‌نواخت.

۹- کلمبوس اثبات کرد که زمین‌گرد است، در حالیکه مردم فکر می‌کردند زمین مسطح است. (در اینجا شرح دادیم)

۱۰- فیثاغورسیان کشف اعداد گنگ را پنهان کردند، چون خلاف فلسفه‌شان در مورد طبیعت بود.

مطلب مشابه: مخاطرات تاریخ خواندن

@jenabegav
جناب قدک‌پور (دوستی عزیز که عمری را با شجاعتی بی‌مانند در افشا و ایستادن در مقابل تخریب‌گران محیط زیست گذرانده، همیشه به اصول خود محکم پایبند بوده و در هیچ رانتی شریک نشده) متنی خواندنی در کانال خودش نوشته در مورد حکم اعدام توماج صالحی:
https://www.tg-me.com/jolgeh_jonoobi/2031

پیشنهاد می‌دهم آن را مطالعه کنید!
امیدوارم که این جنون واقعی به واقعیت نپیوندد!
Forwarded from قبل انقلاب
♦️بین بودجه پیشنهادی دولت برای نهادهای فرهنگی عدد تخصیص داده شده به سازمان اوقاف خیلی جالب است.
یک روز امام می‌گفت اوقاف با آن ثروت سرشار را به ما بدهید تا فقر را در ایران ریشه کن کنیم حالا با حجم لفت و لیسی که دارد خودش تبدیل به یکی از سربارهای دولت هم شده است.

#وحید_اشتری

🔴@ghabl_enghelab
جناب گاو
♦️بین بودجه پیشنهادی دولت برای نهادهای فرهنگی عدد تخصیص داده شده به سازمان اوقاف خیلی جالب است. یک روز امام می‌گفت اوقاف با آن ثروت سرشار را به ما بدهید تا فقر را در ایران ریشه کن کنیم حالا با حجم لفت و لیسی که دارد خودش تبدیل به یکی از سربارهای دولت هم شده…
ارقام باورنکردنی است!

اگر ارقام مربوط به حوزه‌های علمیه و‌ طلاب و سازمان‌های پوششی طلاب را جمع بزنیم، و اگر فرض کنیم که به تساوی و‌‌ بدون لفت و‌ لیس پخش خواهد شد (که البته اینگونه نيست!)، و با فرض صدهزار طلبه فعال در کشور، هرکدام به قدر یک کارمند متوسط حقوق خواهند گرفت. تازه این فقط از بودجه دولتی است و ‌شهریه‌های مراجع و سهم‌ امام‌‌ و اوقاف را شامل نمی‌شود. رژیم کلا حوزه علمیه و تشکیلات دین را خریداری کرده است.
البته حدس من این است که اکثر این پول توسط بالاتری‌ها خورده می‌شود.

در ضمن وابستگی اوقاف به بودجه دولت اولا نشان می‌دهد که تاسیس و‌گسترش امام‌زاده‌ها بازگشت اقتصادی نداشته است. این کار فقط به این خاطر صورت می‌گیرد که تنها نوع کاسبی است که حضرات می‌شناسند. ثانیا، همان کسانی که اینقدر وحشتناک سوءمدیریت دارند که تشکیلات عظیم اوقاف را به کسر بودجه می‌اندازند، حاضرند با شما بحث کنند که چگونه اداره کشور و ولایت بر مسلمانان فقط کار آنهاست.
سخنرانی آقای خمینی ـ 18 شهریور 1343 در واکنش به تشکیل وزارت اوقاف
«……..
اینها- عمال اسرائیل در ایران- هر جا انگشت می‌گذاری می‌بینی که یکی از اینهاست مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛ و اللَّه، مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند اینها. اینها آنها بودند که در شمیران تهران توطئه کردند
ناصر الدین شاه را بکشند؛ مملکت ایران را قبضه کنند. شما تاریخ نگاه کنید؛ تاریخ که می دانید. در نیاوران توطئه کردند؛ در نیاوران چند نفر رفتند ناصر الدین شاه را ترور کنند. و یک عده هم در تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان می دانند. اینها در کتابهایشان نوشته اند، در مقالاتشان نوشته اند: حکومت مال ماست؛ باید ما یک سلطنت جدیدی به وجود بیاوریم؛ یک حکومت جدیدی به وجود [بیاوریم ]؛ حکومت عدل. همینهایی که یک همچو سوء نظرها و سوء نیتهایی را دارند، از دربار گرفته تا آن آخر مملکت، از این اشخاص آنجا موجودند.
…………
حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان می خواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. این خواب را به گور می برید- ان شاء اللَّه. شما خیال می کنید که روحانیت اسلام را می شود مثل روحانیت مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا ندارد. بیایند بگویند به کی اتکا دارد. این روحانیت مستقلی که اتکا ندارد به هیچ جا، این طلاب محترمی که با سی- چهل تومان در ماه ساخته اند و زحمت دارند می کشند، اینها دیگر نمی ترسیم ما که طرفدار یک مملکتی و یک دولت دیگری باشند؛ اینها مستقلند در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در می آید؛
……………..
این حرفهای ما یک حرفهای کهنه پوسیده ای
است که بله، دیگر کسی نمی خرد آن را؟! به شما قول می دهم که آلمان هم این را بخرد؛ شما نخرید. یک وزارتخانه دست ما بدهید، یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچه های ما را دارند سوق می دهند به فساد اخلاق، یک- دو- سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان بگذارید، نه اینکه برنامه اش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو- ما را آزاد بگذارید، یک- دو- سه ساعت از برنامه رادیو دست ما بدهید، ما برایش تعیین می کنیم برنامه را که او صحبت کند؛ و من به شما قول می دهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته باشد، نه با وزارت شما مخالفت داشته باشد، نه با ریاست شما مخالفت؛ با هیچ کدام مخالفت ندارد. فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاههای فرستنده، یک مقداری، در دست ما باشد ما مردم را آشنا می کنیم؛ دنیا را آشنا می کنیم به احکام اسلام و اسلاممان؛
…………..
وزارت اوقاف می خواهید درست کنید، باید وزارت اوقاف از ما باشد، نه اینکه شما تعیین کنید. تعیین شما قبول نیست؛ شما ارزش ندارید که تعیین کنید؛ ما باید تعیین کنیم. بگذارید تعیین کنیم ما یک نفر را، یک آقایی را رئیس فرهنگش کنیم، یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم؛ اوقاف را، آن وقت ببینید که این طوری که الآن دارد لوطی خور می شود نخواهد شد؛ تمام مطالب به خودش خواهد رسید. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی شان می کنیم؛ با همین اوقاف، با همین اوقاف، ما فقرا را غنی می کنیم. شما خاضع بشوید برای چند تا حکم اسلام، شما ما را اجازه بدهید که مالیات اسلامی را به آن طوری که اسلام با شمشیر می گرفت بگیریم از مردم، آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی می ماند؟»
استعمار و امپراتوری

مهرپویا علا پستی در مورد تاریخ زیردریایی‌های آلمانی در جنگ جهانی دوم نوشته که جالب است. چند نکته است که در این پست به نظرم بسیار حائز اهمیت است:

۱-داستان امپراتوری وسیع بریتانیا و مستعمره‌های آن از روی یک برنامه مدون و از پیش تنظیم شده نبود. حتی تمرکز تصمیم‌گیری هم وجود نداشت، و اکثر تصمیمات در مورد وضعیتی خاص در منطقه‌ای خاص توسط افسران انگلیسی مستقر در همان جا گرفته می‌شد. در اوج دوره‌ی استعماری بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم، "دفتر مستعمرات" در لندن کمتر از ۷۰ نفر پرسنل داشت (۹۰درصدشان کارمند دون‌پایه یا کارگر ساده)، و کل دفتر امور خارجه کمتر از ۲۰۰ نفر!

به علاوه، استعمار بریتانیایی در پی شکوه ملی و گسترش فرهنگ بریتانیایی و خزعبلاتی مانند آن نبود (برعکس فرانسوی‌ها که می‌خواستند همه را فرانسوی کنند). استعمار بریتانیایی فقط درباره پول بود، آن هم عمدتاً با تجارت! از نیروی عظیم ناوگان انگلیسی برای باز کردن اقتصاد کشورها به تجارت با بریتانیا استفاده می‌شد، و البته خیلی مواقع برای ایجاد انحصار برای شرکت‌های بریتانیایی.

۲- این سخن بسیار درست است: "مستعمره‌داری اصولاً توجیه اقتصادی ندارد و بدون فقیر کردن جمعیت و انحطاط تمدنی شما نمی‌توانید یک امپراتوری بزرگ را چند قرن سرپا نگاه دارید."
کاملاً درست! ولی افزون بر آن، مستعمره‌داری کم‌کم و در طی زمان حتی برای استعمارگر هم باری می‌شود که گاه هزینه‌هایش از دخلش بیشتر می‌شود، یا دردسرهایش آنقدر زیاد می‌شود که دیگر نمی‌ارزد. اینکه انگلیسی‌ها در نیمه اول قرن بیستم کم‌کم از مستعمره هایشان چشم پوشیدند به این‌ دلیل بود، و نه به این خاطر که "انگلیس به عنوان لیبرال‌ترین دولت اروپایی آن زمان قادر به فقیر کردن دائمی مردمش نبود"! البته و صد البته، لیبرالیسم بریتانیایی احتمالاً موجب شد که آنها در مواجهه با شورش‌ها و انقلابات مستعمره‌ها خیلی کمتر از بقیه قدرت‌های استعماری (فرانسه، عثمانی، بلژیک...) بیرحمانه عمل کنند. در حقیقت، نقاطی از جهان که مستعمره انگلیس بودند، امروز وضعیت بهتری نسبت به مستعمرات قبلی دیگر کشورها (مثلاً فرانسه) دارند.

۳- این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است: "اغلب شخصیت‌هایی که ما امروز به‌عنوان نمایندگان فرهنگی ایران یا اسلام می‌شناسیم و گاه به آن‌ها افتخار می‌کنیم متعلق به دورانی بودند که یک امپراتوری فراگیر مثل ساسانی، اموی یا صفوی وجود نداشت."
در حقیقت، از دورانهای بسیار باشکوه فرهنگی در فلات ایران دوره‌هایی بوده است که حکومت متمرکز قوی وجود نداشته است: دوره آل‌بویه و سامانیان، دوره ایلخانیان و گورکانیان (و یا حکومت بیگ‌ها در سرزمین‌های آناتولی). اینکه کمتر کسی از این دوران با عنوان "باشکوه" یاد می‌کند به این دلیل است که برای اکثر افراد و حتی تاریخدانان، باشکوه صفتی است که فقط به یک‌امپراتوری قدرتمند قابل اطلاق است! (در این باره باید خیلی بیشتر نوشت،  انشاءالله!) و البته این ذهنیت بسیاری از "ملی‌گرایان" ما که ایلخانیان و گورکانیان را "ایرانی" حساب نمی‌کنند (بعضی از ایشان حتی قاجار را هم ایرانی حساب نمی‌کنند!!!).

آنچه که در آن با آقای علا موافق نیستم، خوشبینی بیش از حد ایشان به لیبرالیسم و دلباختگی او به لیبرالیسم آنگلوساکسونی است! البته این نیست که با او در این مسأله در تضاد کامل باشم، ولی در توافق هم نیستم. ولی این قسمت بماند برای پستی دیگر.

@jenabegav
جناب گاو
استعمار و امپراتوری مهرپویا علا پستی در مورد تاریخ زیردریایی‌های آلمانی در جنگ جهانی دوم نوشته که جالب است. چند نکته است که در این پست به نظرم بسیار حائز اهمیت است: ۱-داستان امپراتوری وسیع بریتانیا و مستعمره‌های آن از روی یک برنامه مدون و از پیش تنظیم شده…
محافظه‌کاری

حال به بعضی مشکلات در نوشته اشاره شده در متن فوق بپردازیم. ولی اول نکته‌ای را روشن کنم: من بسیار خوشحال خواهم شد اگر همین فردا نظام ایران لیبرال دموکراسی شود! یعنی آنچه می‌نویسم اصلاً به معنای تایید وضع موجود یا تایید هیچ یک از ایدئولوژی‌های ضدلیبرال مدرن نیست!

در نوشته مورد اشاره، از دشمنی آلمانی‌ها با آنگلوساکسون‌ها به دلیل دشمنی‌شان با لیبرالیسم سخن گفته است. اگر سخنرانی‌ها و نوشته‌های هیتلر قبل از شروع جنگ را بخوانید می‌بینید که دقیقا برعکس است. هیتلر مرتب از اینکه آنها با انگلیسی‌ها از یک نژادند و باید با هم متحد شوند صحبت می‌کند، برعکس فرانسوی‌ها که به زعم او هرگز نمی‌توانند متحد آلمان شوند. او قصد داشت با آمریکا نیز اتحاد برقرار کند، و قبل از جنگ، آلمان نازی رابطه خوبی با بسیاری از سرمایه‌داران بزرگ آمریکا داشت. این انگلیس و آمریکا بودند که تصمیم گرفتند در جنگ جهانی دوم وارد شوند! چنین تحریفی در تاریخ به کارهای هواداران یک ایدئولوژی شبیه است که همیشه دوستی‌ها و دشمنی‌ها را ذیل آن ایدئولوژی می‌بینند.

به علاوه، عجیب است چنان شیفتگی به لیبرالیسم نوع آنگلوساکسونی، که دستاورد 200 ساله آن را بالاتر از دستاورد 5000 ساله بشریت بداند! حالا بگذریم از اینکه دستاوردهای دنیای مدرن را چگونه می‌توان به دنیای آنگلوساکسون یا حتی به لیبرالیسم فی‌نفسه تقلیل داد، و از اینکه این گونه ارزش‌گذاری‌ها بر دستاوردهای بشری چه قدر وابسته به جهان‌بینی شخص است، و از اینکه حتی خیلی از افراد با جهان‌بینی کاملاً مدرن هم چنین گزاره‌ای را گزاف خواهند یافت.

از اینها بگذریم و برویم به سراغ چیزی که من مشکل اساسی نگاه لیبرالیستی می‌دانم. چیزی که دوستان لیبرال دوآتشه به آن بی‌توجهند ناثباتی ذاتی یک سیستم کاملاً لیبرال و یا یک لیبرال دموکراسی کامل است. اگر لیبرالیسم آنگلوساکسونی موفق بود، دلیلش این بود که "بر شانهٔ غول‌ها سوار بود" (ضرب‌المثلی انگلیسی)! این نهادهای سنتی بودند که به نظام لیبرال-دموکراسی تداوم و ثبات بخشیدند. در انگلیس، محافظه‌کاری آنگلوساکسون خودش را در تداوم نهادهای پادشاهی و اشراف و مجلس لردها نشان داد، و در آمریکا به صورت چسبیدن به مسیحیت، و تداوم سنت‌های حقوقی انگلیس. فرانسه اواخر قرن 18 از "انقلاب" آمریکا الهام گرفت، ولی دیدیم که سرنوشت انقلاب فرانسه، که بنا بود لیبرالیستی ولی با طرد کلیه نهادهای سنتی باشد، چه شد! شد یکی از نالیبرال‌ترین حکومت‌هایی که فرانسه به خود دیده است!

مشکل اساسی لیبرالیسم این است که در غیاب عناصری از بیرون خودش (مثل نهادهای سنتی) که آن را حفظ کند، خیلی راحت به ضد خودش تبدیل می‌شود. بی‌دلیل نیست که عنصر "لیبرال" کشور آمریکا به (به اصطلاح)"لیبرالیسم" امروزه آمریکا تبدیل شد که تنها هدفش بسط مارکسیسم فرهنگی و ایجاد خفقان به نام "نزاکت سیاسی" است و تحت تسلط چپ قرار دارد. این تسلط گفتمان چپ بر جناح "لیبرال" آمریکا جدید نیست و از زمان ویلسون در دهه 1910 شروع شد. و نیز بیهوده نیست که در چندین دههٔ گذشته این جناح محافظه‌کار آمریکایی بود که به آزادی‌های لیبرالیسم کلاسیک دلبستگی بیشتری نشان داد. با تضعیف نهادهای سنتی در قرن گذشته در آمریکا و انگلیس، دیدیم که چگونه ارزش‌های لیبرال به سرعت به سمت ابتذال و انحطاطی رفتند که امروز در دنیای سیاسی و اجتماعی این کشورها می‌بینیم. حتی در بُعد دموکراسی، نظام سیاسی این کشورها هر روز بیش از پیش به سوی پوپولیسم و نیز تسلط لابی‌های مختلف و الیگارشی گروه‌های فشار پیش می‌رود.

چرایی این بی‌ثباتی یک سیستم کاملاً لیبرال در غیاب نهادهای سنتی را باید به عهده فلاسفه و دانشمندان علوم اجتماعی گذاشت (آیا حرف حسابی در این مورد دارند؟!). من فقط اشاره می‌کنم به دو مورد: یکی موردی که در اینجا ذکرش رفت: انسان بنا بر طبیعتش همواره به دنبال هدفی بالاتر از خودش است. و مورد دوم آنکه، شما نمی‌توانید نظام سلسله‌مراتبی را از یک جامعه بزدایید! طبیعت انسان با مدرنیته تغییر نکرده است و تلاش برای تغییر آن هم لزوما به مهندسی اجتماعی می‌انجامد که قاعدتاً خود بر خلاف اصول لیبرالیسم است.

این ملاحظات ما را می‌رساند به پارادوکس هر تفکر سیاسی محافظه‌کار در دنیای امروز: فرد محافظه‌کار، هر چه قدر هم آزادیخواه باشد، می‌داند (یا به صورتی عمیق حس می‌کند) که آزادی کامل به ضد خود می‌انجامد! او هر چه قدر هم که طرفدار عقل سلیم باشد می‌داند که وقتی به عقل فردی انسان خودمختاری کامل دادی، بلافاصله خود را در تقید و بندگی احساسات و هواهای صاحب خود در خواهد آورد! تمام ایدئولوژی‌های جدید حاصل احساسات غلیظی است که رنگ عقل و استدلال به خود گرفته‌اند. به این دلایل است که شخص محافظه‌کار خواهان محافظت از سنت‌ها (که حاصل عقل جمعی و تجربهٔ نسل‌هاست) و از نهادهای سنتی است، و نه لزوماً به دلیل تعصبی کورکورانه.
@jenabegav
جناب گاو
زمین مسطح است یا گرد؟ در بچگی از تلویزیون و از کتاب‌ها آموختیم که "وقتی کریستف کلمبوس ایده‌ی متهورانه‌ی خود را در مورد گرد بودن زمبن و رفتن با کشتی به سوی غرب برای رسیدن به آسیا مطرح کرد، همه با او مخالف بودند، چون در آن زمان همه فکر می‌کردند که زمین مسطح…
داستان گالیله

وقتی این پست درباره کریستف کلمب و مساله گرد بودن زمین را گذاشتم، عکس‌العملی از چند نفر که همه تحصیلات عالی دانشگاهی داشتند دریافت کردم که حیرت‌زده‌ام کرد! پرسیدند: "مگر گالیله نبود که نشان داد زمین گرد است؟!" این سوال به وضوح فضاحت و رسوایی سیستم آموزشی ما را نشان می‌دهد! دانش‌آموزان و دانشجویان نه تنها دید درست و نقادانه به تاریخ را یاد نمی‌گیرند، بلکه حتی از پیش پا افتاده‌ترین وقایع تاریخی در جهلند.

گالیله حدود یک قرن بعد از کلمب به دنیا آمد، و البته همانطور که گفتم، گرد بودن زمین از دوران باستان شناخته‌شده بود. آنچه امروز گالیله را بیشتر به آن می‌شناسند و آنچه منجر به محاکمه‌اش توسط کلیسا شد، اعتقادش به خورشیدمرکزی بود، و نه اعتقادش به گرد بودن زمین. ولی حتی در این مساله هم بسیاری افراد ذهنیت اشتباه دارند، ذهنیتی که حاصل روایتی خطی از تاریخ است و حاصل ساده‌سازی‌هایی که خیلی اوقات به "غرض" انجام می‌گیرد.

بعضی واقعیت‌های خلاف ذهنیات رایج به طور خلاصه:

۱- نظریه خوشیدمرکزی حتی قبل از ارسطو (چند قرن قبل از میلاد) پیشنهاد شده بود. ولی برعکس گرد بودن زمین که شواهد مستقیم تجربی داشت، خورشیدمرکزی و حرکت زمین نه تنها شواهد تجربی نداشت، بلکه با تمام تجربه‌های بشر آن زمان در تضاد بود! این است که این نظریه نزدیک دوهزار سال به محاق رفت و دیدگاهی غالب شد که با عنوان "هیئت بطلمیوسی" شناخته می‌شود.

۲-نظریه مدرن خورشیدمرکزی نیم قرن قبل از گالیله توسط کوپرنیکوس مطرح شد، و در زمان گالیله بحث در مورد درستی آن در کل اروپا موضوعی داغ بود! کتاب مهم و بسیار تاثیرگذار کپلر چند دهه قبل از کتاب معروف گالیله منتشر شد.

۳-اینکه گمان شود طرفداران زمین‌مرکزی همه عده‌ای خشک‌مغز مذهبی، و طرفداران خورشیدمرکزی همه روشنفکران جسور اهل علم و دانش بودند تصوری کاملاً اشتباه است. اکثر درس‌خوانده‌های آن زمان هنوز به نجوم بطلمیوسی معتقد بودند. کپلر و گالیله در اقلیت بودند. منجم بزرگی چون تیکو براهه، فردی نه چندان مذهبی، به زمین‌مرکزی معتقد بود (البته با مدل خاصی ابداعی خودش). تیکو براهه منجمی بود که کپلر چند سال دستیارش بود و در حقیقت، کپلر قوانین معروفش را با کمک داده‌های دقیق جمع‌آوری‌شده توسط براهه کشف کرد. براهه به دلایل مذهبی و یا تعصب نبود که به زمین‌مرکزی معتقد بود، بلکه چون در چارچوب دانشی که آن زمان از کائنات داشتند خورشیدمرکزی با محاسبات او جور درنمی‌آمد (یعنی دلایل براهه کاملاً علمی بود). به علاوه، آنچه کوپرنیک را به نظریه خورشیدمرکزی رهنمون کرد مشکلاتی در عدم تطابق حرکت سیارات با هیئت بطلمیوسی بود (مشکلاتی که سعی می‌شد با "فلک‌های تدویر" آنها را توضیح داد)، ولی نظیر همین مشکلات در نظریه کوپرنیکی هم بود!

برعکس براهه که دیدگاهش عمدتا تجربی و "علمی" (به معنای مدرن کلمه) بود، کپلر که مدتی دستیار براهه بود و کارش بیشترین تاثیر را در پذیرش خورشیدمرکزی داشت، شخصی بود با گرایشات "عارفانه" و نوافلاطونی، و در کارهایش می‌خواست جلال خدا را نشان دهد.

یا مورد برونو را در نظر بگیرید که به عنوان شهید راه علم به خوردمان داده‌اند! برونو راهبی کاتولیک بود که انواع و اقسام عقاید عجیب و غریب در مورد مسائل رازآمیز و امور کلیسایی داشت، و به خاطر اینها توسط کلیسا محکوم و سوزانده شد! برعکس آنچه مشهور شده، محکومیتش به خاطر اعتقادش به خورشیدمرکزی نبود، بلکه به خاطر عقاید دیگرش که بسیار عجیب و غریب‌تر از هر عقیده رسمی کلیسا بود.

۴- داستان محاکمه گالیله نیز به این سرراستی که گفته می‌شود نیست. اینجا مجال نقل جزئیات را نداریم. فقط کوتاه اشاره کنم که این داستان یک بُعد جالب دارد که کمتر گفته می‌شود: مشکل اصلی گالیله دشمنی پاپ آن زمان با او بود! این پاپ در ابتدا و به خصوص زمانی که فقط یک کاردینال بود، دوست و حامی گالیله بود، ولی خودش مانند اکثر تحصیل‌کردگان زمان خودش به زمین‌مرکزی معتقد بود (هم به خاطر استدلالات براهه، و هم بر اساس تفسیری ظاهری و نو در دوره رنسانساز بعضی آیات کتاب مقدس). وقتی پاپ شد، از دوست خود گالیله خواست که کتابی بنویسد و در آن دلایل هر دو طرف را بدون جانبداری از خورشیدمرکزی که عقیده گالیله بود بنویسد. گالیله کتاب را به صورت دیالوگ دو نفر نوشت، ولی آن کسی که طرفدار زمین‌مرکزی بود در سرتاسر کتاب به شکل شخصی ساده‌لوح نمود کرد (حتی در اسم انتخاب‌شده برای آن شخصیت!). درست یا غلط، پاپ گمان کرد که گالیله در آن کتاب با شیطنت او را به صورت آن شخص ساده‌لوح نمایش داده است! از آن روز پاپ بسیار با گالیله بد شد.

و البته در مورد خود کلیسا و تعامل آن با علم و هنر در دوره‌های مختلف، به خصوص در قرون وسطا، بسیار کج‌فهمی‌ها هست که گفتنش مجالی دیگر می‌طلبد (احتمالا اگر گالیله در قرون وسطا همان نظرات را ابراز می‌کرد کلیسا با او کاری نداشت!).

@jenabegav
اعوجاج در تاریخ

بدتر از دروغ‌های تاریخی، تصویری معوج یا دروغینی است که، از یک برهه‌ی خاص تاریخی یا شخصیتی تاریخی، در ذهن مردم ساخته می‌شود. دروغ‌های تاریخی را نسبتاً راحت می‌توان رسوا کرد، ولی تصویری که در ذهن نقش می‌بندد را نمی‌شود راحت اصلاح و تصحیح کرد!

رمان‌های تاریخی به این دلیل اکثراً مضر به حال تاریخ‌دانی‌اند. هر چه قدر هم شما آگاه باشید که مطالب کتاب رمان لزوماً تاریخی نیستند، باز هم آن مطالب روی تخیل شما اثر می‌گذارند.

از رمان‌ها بدتر فیلم‌های "تاریخی" و مستندهای تلویزیونی تاریخی‌اند. اینها کارشان دراماسازی با کمک تصاویر است، و نه پرداختن به ظرائف تاریخ. البته می‌توانند کمکی به ساختن تصویری از گذشته هم بکنند، ولی در بیشتر اوقات تصویری ساده‌شده، اعوجاج‌یافته و یکطرفه را به خورد بیننده می‌دهند.

همه‌ی اینها چندان مشکلی نداشت، اگر تاریخ را فقط به عنوان نوعی "قصه" حساب می‌کردیم (دید متداول‌تر در میان قدما). ولی الان مردم می‌خواهند از تاریخ "درس بیاموزند"، و انواع ایدئولوژی‌ها از تاریخ برای خوراندن پیام خود استفاده می‌کنند. این چیزی است که سوءتفاهمات و تحریفات تاریخی را خطرناک می‌کند.

ایدئولوژی‌ها اسطوره‌های تاریخی "مثبت" یا "منفی" می‌سازند.

در کشورمان دو شخصیت هستند که به نحو عجیبی اسطوره‌ی ایدئولوژی‌های مختلف و حتی ظاهراً متضاد شده‌اند:

مصدق، که اکثر گروه‌های ایدئولوژیک (از سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها و ملی‌گراها و حتی خیلی از اسلامگراها) به او به چشم یک قهرمان و شهید نگاه می‌کنند.

ناصرالدین‌شاه که مورد نفرت تمام گروه‌های فوق است! مردی که نزدیک نیم قرن سلطنتش را آیینه‌ی تمام‌عیار هر آنچه در ایران مشکل دارد می‌بینند.

به خصوص در مورد ناصرالدین‌شاه، که از همان زمان زندگیش منفور روشنفکران آن زمان بود، روشنفکرانی که به دلائل مختلف با او دشمن بودند. مثلاً خیلی‌شان تعلقات بابیگری داشتند و یا با بابی‌ها همنشین و هم‌پیاله بودند. انواع فیلم‌ها و سریال‌ها و داستان‌های دروغین و نیز داستان‌های راستی که از کانتکست و متن تاریخی خود خارج شده‌اند، و همچنین سال‌ها دروس تاریخ مدارس، آنچنان تصویری نادرست و اعوجاج‌یافته در ذهن مردمان درباره این شاه ساخته‌اند که حد و حصر ندارد.

قصد داریم به این مورد دوم بپردازیم‌، اگرچه بسیاری از افراد از آنچه خواهیم گفت خوششان نخواهد آمد. ولی قبل از رفتن به سراغ این مطلب، این نکته را بگویم: من نه ترکم، نه از قوم قاجار، و نه با قوم‌گراهای ترک نزدیکی و قرابتی دارم. بنابراین آنچه خواهم گفت تلاشی برای ساختن یک تصویر ایدئولوژیک دیگر در ذهن مخاطبانم نیست.

@jenabegav
پی‌نوشت: تصادفاً اتمام این نوشته‌ی کوتاه با سالگرد ترور ناصرالدین‌شاه توسط میرزارضا کرمانی مصادف شد. قبلاً گفته بودم که میرزارضا با چه کسانی یار و رفیق بود! ولی از روابط او و رفقای او (سید جمال و آقاخان کرمانی) با بابی‌ها چیزی نگفته بودم.
2024/11/15 17:13:28
Back to Top
HTML Embed Code: