پیام دکتر میرجلالالدین کزازی به فراخور شب یلدا و یا شب زایش مهر
به نام یزدان دادار و روشن کردگار
شبی که در پیش است، شبی باستانی و آیینیست. این شب، نزد ایرانیان، بسیار گرامی و گرانارج است. زیرا شبیست که مایهی امید و نوید است، همهی ایرانیان را. این شبِ آیینی مانند دیگرشبها و روزهای ویژه در فرهنگ و سرگذشت ایرانیان، شبیست که بر پایهی امید استوار شده است. یکی از بنیادینترین ویژگیها در فرهنگ و منش ایرانی امید است: امید به آیندهای بهتر. آیین شبِ زایش مهر نیز بر این امید بنیاد گرفته است. در این سامانهی نمادشناختی، شبِ پایان پاییز در پی آن، شب آغاز زمستان، درازترین و دیریازترین شب سال است. از سوی دیگر تیرهترین شب نیز؛ زیرا که در آن، تاریکی دیرتر از هر شب دیگر سال به فرجام میرسد. از دیگرسوی، این شب شبیست که سرما و زمستان با آن آغاز میگیرد. در باورهای باستانی ایرانی، تیرگی و شب و سرما پدیدههاییاند اهریمنی؛ زیرا زیانباراند و دلازار ؛ سترونی، خاموشی، پژمردگی را به همراه میآورند؛ اما چرا ایرانیان در این شب، خوانی ویژه، نمادین میگسترند و میکوشند که این شب را، تا دمیدن خورشید و آغاز روز زنده بدارند. پاسخ بدین پرسش بازمیگردد به ارزش و کارکرد بسیارِ امید، نزد ایرانیان. در درازترین و تیرهترین شب سال، نیاز و امید هر ایرانی به دمیدن خورشید و برآمدن روز دلافروز و برخورداری جهان از فروغِ فرورینه بیش از هر زمانیست دیگر، آنان بدینسان آشکار میدارند و استوار که چیرگیِ تیرگی را که اهریمنیست برنمیتابند. مردمانِ فر و فروغ با شب و تاریکی پیوندی نمیتوانند داشت.
بارپروردگارا! ایران ما را، این سرزمین سپند اهورایی را، این سرزمین سپند هزارهها را، این سرزمین سپند فرّ و فروغ و فرهیزش و فرزانگی را، از هر آنچه تاریک است و زیانبار و ویرانگر و اهریمنی، پاس بدار و در زنهار. ایدون باد!
میرجلالالدین کزازی
کرج، مهرشهر
@iranboom_ir
به نام یزدان دادار و روشن کردگار
شبی که در پیش است، شبی باستانی و آیینیست. این شب، نزد ایرانیان، بسیار گرامی و گرانارج است. زیرا شبیست که مایهی امید و نوید است، همهی ایرانیان را. این شبِ آیینی مانند دیگرشبها و روزهای ویژه در فرهنگ و سرگذشت ایرانیان، شبیست که بر پایهی امید استوار شده است. یکی از بنیادینترین ویژگیها در فرهنگ و منش ایرانی امید است: امید به آیندهای بهتر. آیین شبِ زایش مهر نیز بر این امید بنیاد گرفته است. در این سامانهی نمادشناختی، شبِ پایان پاییز در پی آن، شب آغاز زمستان، درازترین و دیریازترین شب سال است. از سوی دیگر تیرهترین شب نیز؛ زیرا که در آن، تاریکی دیرتر از هر شب دیگر سال به فرجام میرسد. از دیگرسوی، این شب شبیست که سرما و زمستان با آن آغاز میگیرد. در باورهای باستانی ایرانی، تیرگی و شب و سرما پدیدههاییاند اهریمنی؛ زیرا زیانباراند و دلازار ؛ سترونی، خاموشی، پژمردگی را به همراه میآورند؛ اما چرا ایرانیان در این شب، خوانی ویژه، نمادین میگسترند و میکوشند که این شب را، تا دمیدن خورشید و آغاز روز زنده بدارند. پاسخ بدین پرسش بازمیگردد به ارزش و کارکرد بسیارِ امید، نزد ایرانیان. در درازترین و تیرهترین شب سال، نیاز و امید هر ایرانی به دمیدن خورشید و برآمدن روز دلافروز و برخورداری جهان از فروغِ فرورینه بیش از هر زمانیست دیگر، آنان بدینسان آشکار میدارند و استوار که چیرگیِ تیرگی را که اهریمنیست برنمیتابند. مردمانِ فر و فروغ با شب و تاریکی پیوندی نمیتوانند داشت.
بارپروردگارا! ایران ما را، این سرزمین سپند اهورایی را، این سرزمین سپند هزارهها را، این سرزمین سپند فرّ و فروغ و فرهیزش و فرزانگی را، از هر آنچه تاریک است و زیانبار و ویرانگر و اهریمنی، پاس بدار و در زنهار. ایدون باد!
میرجلالالدین کزازی
کرج، مهرشهر
@iranboom_ir
شب چله، جشنی به گستردگی اندیشه ایرانشهری
اشکان زارعی
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/16936-shab-chele-andishe-iranshahri.html
@iranboom_ir
اشکان زارعی
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/16936-shab-chele-andishe-iranshahri.html
@iranboom_ir
اران کجاست؟
در متن های تاریخی و جغرافیای تاریخی ایران ، از دیرزمان در کتیبه ها تا کتاب های دوران پس از اسلام و تا سال 1918 ، «اران» نامی بود که با آن سرزمین های شمال رودخانۀ ارس را می نامیدند. در سال 1918 میلادی، در باکو سران حزب مساوات دولتی برپا کردند که نام آن را «جمهوری آذربایجان» نهادند. به دنبال این کار که معنایی جز دزدیدن نام باستانی «استان آذربایجان ایران» و نهادن آن بر «اران» نداشت و خواسته های شوم سیاسی و توسعه طلبانۀ مساواتی های پان ترک و زیردست عثمانی درآن نمایان بود، در ایران و کشورهای حوزۀ تمدنی ایرانی جنجالی برپا شد که دامنه و گستردگی آن را در روزنامه های آن دوران می توان پی گرفت.
دکتر عنایت الله رضا که سال ها در باکو و روسیه شاهد کوشش های پان ترکیست های جمهوری اران (خودخواندۀ آذربایجان) برای نابودی هویت سرزمین های شمال رود ارس بود، در سال 1360 پژوهشی تاریخی با نام «آذربایجان و اران »منتشر کرد که در آن این کوشش های ناشیانه را رسوا کرد. دو دهه بعد ، دکتر رضا دامنۀ این پژوهش را گسترش داد و در قامت کتاب «اران، از دوران باستان تا آغاز عهد مغول» به ایرانیان پیشکش کرد.
برای خواندن معرفی این کتاب روی پیوند (لینک) زیر کلیک کنید:
http://iranchehr.com/?p=13071
@iranboom_ir
در متن های تاریخی و جغرافیای تاریخی ایران ، از دیرزمان در کتیبه ها تا کتاب های دوران پس از اسلام و تا سال 1918 ، «اران» نامی بود که با آن سرزمین های شمال رودخانۀ ارس را می نامیدند. در سال 1918 میلادی، در باکو سران حزب مساوات دولتی برپا کردند که نام آن را «جمهوری آذربایجان» نهادند. به دنبال این کار که معنایی جز دزدیدن نام باستانی «استان آذربایجان ایران» و نهادن آن بر «اران» نداشت و خواسته های شوم سیاسی و توسعه طلبانۀ مساواتی های پان ترک و زیردست عثمانی درآن نمایان بود، در ایران و کشورهای حوزۀ تمدنی ایرانی جنجالی برپا شد که دامنه و گستردگی آن را در روزنامه های آن دوران می توان پی گرفت.
دکتر عنایت الله رضا که سال ها در باکو و روسیه شاهد کوشش های پان ترکیست های جمهوری اران (خودخواندۀ آذربایجان) برای نابودی هویت سرزمین های شمال رود ارس بود، در سال 1360 پژوهشی تاریخی با نام «آذربایجان و اران »منتشر کرد که در آن این کوشش های ناشیانه را رسوا کرد. دو دهه بعد ، دکتر رضا دامنۀ این پژوهش را گسترش داد و در قامت کتاب «اران، از دوران باستان تا آغاز عهد مغول» به ایرانیان پیشکش کرد.
برای خواندن معرفی این کتاب روی پیوند (لینک) زیر کلیک کنید:
http://iranchehr.com/?p=13071
@iranboom_ir
ایرانچهر
جمهوری آذربایجان یا جمهوری اران ؟(نگاهی به کتاب «اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول» [۱])
اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول نوشتۀ : دکتر عنایت الله رضا چاپ اول : 1380 ناشر : مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی ایران سرزمینی که امروزه «جمهوری آذربایجان» نامیده می شود، برای هزاره ها و تا دهۀ …
۱ دی؛ روز زایش خورشید یا جشن خرم روز (نخستین جشن دی ماه) فرخنده باد🌼
روزی که خورشید دوباره پس از بلندترین شب سال طلوع میکند و باز به گیتی زندگی میبخشد☀️
@iranboom_ir
روزی که خورشید دوباره پس از بلندترین شب سال طلوع میکند و باز به گیتی زندگی میبخشد☀️
@iranboom_ir
به مناسبت یکم دی ماه زادروز استاد هنر «محمد نوری»
زادروز: یکم دیماه ۱۳۰۸
درگذشت: نهم امرداد ۱۳۸۹
محمد نوری در اول دی ماه 1308 به دنیا آمد. او آواز را نزد خانم"اولین باغچه بانو" و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فراگرفت. وی شیوه آواز خود را متأثر از بافت و غنای زخمهایِ اساتیدی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی، و محمد سریر میداند. دهه بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، بهویژه نسل جوان بود که بخشی را میتوان متأثر از نشر و پخش وسیعتر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. «محمد نوری» در همین سالها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که روی نغمههای روز مغربزمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شدهبود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سالهای بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانهای به گونهٓ آوازیِ خویش دهد. آوازهای این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژهای کسب کردهاست. این هنرمند در حاشیه سالهای پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعه آوازی، تقریر و ترجمه مقالات و سرودن اشعاری از ترانههای ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او اخیراً چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظههای خوب و مهربانیهای سرشار، و برای نسل امروز، آفریننده شیرینترین خاطرات است. وی ترانههای میهنی زیادی اجرا کردهاست. یکی از مهمترین , زیبا ترین و معروف ترین ترانه های وی, جان مریم نام دارد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/anjoman-ha/1151-mohammad-nori-dargozasht.html
محمد نوری؛ روزگاری تلخ با یک دنیا تنهایی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/959-mohammad-nori.html
در روح و جان محمد نوری مهر میهن موج میزد
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1153-mehr-mihan-mohammad-nori.html
به مناسبت سالگرد درگذشت استاد هنر «محمد نوری»
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/6660-be-yad-mohammad-nori.html
نوشتهای از صدیق تعریف در سوگ زندهیاد محمد نوری - آه، ای وطن، نام تو، همیشه، برلبم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13808-mohammad-nori-sp-1246966776.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
زادروز: یکم دیماه ۱۳۰۸
درگذشت: نهم امرداد ۱۳۸۹
محمد نوری در اول دی ماه 1308 به دنیا آمد. او آواز را نزد خانم"اولین باغچه بانو" و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فراگرفت. وی شیوه آواز خود را متأثر از بافت و غنای زخمهایِ اساتیدی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی، و محمد سریر میداند. دهه بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، بهویژه نسل جوان بود که بخشی را میتوان متأثر از نشر و پخش وسیعتر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. «محمد نوری» در همین سالها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که روی نغمههای روز مغربزمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شدهبود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سالهای بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانهای به گونهٓ آوازیِ خویش دهد. آوازهای این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژهای کسب کردهاست. این هنرمند در حاشیه سالهای پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعه آوازی، تقریر و ترجمه مقالات و سرودن اشعاری از ترانههای ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او اخیراً چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظههای خوب و مهربانیهای سرشار، و برای نسل امروز، آفریننده شیرینترین خاطرات است. وی ترانههای میهنی زیادی اجرا کردهاست. یکی از مهمترین , زیبا ترین و معروف ترین ترانه های وی, جان مریم نام دارد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/anjoman-ha/1151-mohammad-nori-dargozasht.html
محمد نوری؛ روزگاری تلخ با یک دنیا تنهایی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/959-mohammad-nori.html
در روح و جان محمد نوری مهر میهن موج میزد
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1153-mehr-mihan-mohammad-nori.html
به مناسبت سالگرد درگذشت استاد هنر «محمد نوری»
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/6660-be-yad-mohammad-nori.html
نوشتهای از صدیق تعریف در سوگ زندهیاد محمد نوری - آه، ای وطن، نام تو، همیشه، برلبم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13808-mohammad-nori-sp-1246966776.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
گفتوگو با «احسان هوشمند»، جامعهشناس، به بهانه بازخوانی مفهوم «هویت و همبستگی» - هویت ملی به مثابه چسب اجتماعی
علی گلباز
هویت ملی یک سازه اجتماعی است. به عبارتی هویت اجتماعی ذاتی روابط اجتماعی است ولی هویت ملی لزوما یک پدیده ازلی و ابدی نیست چرا که بسیاری از ملتها زاییده دنیای جدید هستند و سرزمینهایی همچون ایران در این میان استثناهای تاریخند و ظهور آگاهی ملی و به تعبیری آگاهی به ایرانیت در کشور ما سابقه چندهزارسالهای دارد. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، این مفهوم یعنی هویت ایرانی ماحصل ارتباط تاریخی، همسرنوشتی، همسرزمینی، شادیها، دردها و رنجهای مشترک است که در حوزه تاریخی و جغرافیای هویتی شکل میگیرد که ما آن را به نام «هویت ملی» میشناسیم. در سرزمین بزرگی مانند ایران و با تاریخ چندهزارساله ممکن است که این هویت اجتماعی دارای ویژگیهایی باشد که آن را از دیگر هویتها جدا میکند که این دیگری میتواند کشورهای همسایهاش باشد. ما میتوانیم برای هویت ایرانی تاریخی بسیار طولانی تعریف کنیم و این به دلیل وجود یک تمدن بسیار دیرین در فلات ایران است که دارای یک امپراتوری بسیار قدرتمندی بوده و ظهور ادیانی چون آیین زرتشت و همسرنوشتی مردمانی که در این امپراتوری زندگی میکردند هم از نظر سیاسی و هم از منظر اجتماعی در این گذر طولانی باهم بودن موجب برآمدن عناصر فرهنگیای شده که به شکلگیری این هویت ملی کمک کرده است. جمع این پدیده با آن ملاحظات اجتماعی، تاریخی و فرهنگی را میتوان «هویت ملی» نامید. این را هم باید خاطرنشان کرد که رابطه دولت و ملت در دنیای جدید موجب سربر آوردن چیزی به نام «هویت ملی» در دنیا شده است. این برای کشورهایی که سابقه کمی دارند و کمتر از چند صدسال از به وجود آمدن آنها میگذرد و طبیعتا این هویت یک پدیده تازهای برای آنهاست. در مورد جامعه ایران به دلیل وجود عناصر دیرین همزیستی اجتماعی، تاریخی و تمدنی به نظر میآید که هویت ملی بسیار پیش از رابطه دولت و ملت در سدههای اخیر به وجود آمده است. ما در آثار بسیاری از نویسندگان و شعرای ایرانی دغدغه «ایران» و «ایرانشهر» را میبینیم و یک نوع آگاهی تاریخی دراینباره وجود داشته است. وجود یک امپراتوری قدرتمند، آیین مذهبی قدرتمند چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام و وجود عناصر فرهنگی مستحکم همچون نوروز که دیر پایش تا به امروز باقی مانده است جامعه ایران را با هم تبدیل به یک جامعه تاریخی کرده که «هویت ملی»اش زاده آگاهی به این «همسرنوشتی» دیرین و تاریخی است. بسیاری از نویسندگان حوزه مطالعات ملی و ناسیونالیسم همچون آنتونی اسمیت و دیگران به این ویژگیهای خاص جامعه ایران اذعان کردهاند.
به نظر من در ابتدا کشور باید راهبرد اصلی خودش را در قبال هویت ملی تعریف کند. این مهمترین کاری است که امروز نیاز جامعه ایران است. راهبردی که به ما کمک میکند هدفگذاری کنیم و برمبنای این اهداف راهکارهایی را برای تعمیق همبستگی ملی تعریف کنیم. در مرحله بعد مهمترین ابزار ما برای تقویت هویت ملی رسانهها و نظام آموزشی است. در این دو حوزه نیاز به تجدیدنظر اساسی است تا فضا در رسانههای عمومی به سمت بحث و بازبینی مباحث مرتبط با هویت ملی پیش رود و این باید در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به بحث گذاشته شود. در کتب درسی تاکید بیشتری باید روی این حوزهها شود. از ابتدای دورههای آموزشی باید فضایی برای آموزش «هویت ملی» درنظر گرفته شود. همچنین در منابع آموزشی آن بخشی را که مربوط به اقوام یا گروههای محلی و سهمشان در اعتلای فرهنگ ملی و برآمدن هویت ملی است باید برجستهتر شود و نخبههای جایجای ایران و سهمشان در اعتلای نام ایران باید پاس داشته شوند. درکتب درسی، قهرمانان ملی باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرند و در کتب درسی جایگاه درخوری پیدا کنند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/12784-hoviat-melli-be-masabe-chasb-melli.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
علی گلباز
هویت ملی یک سازه اجتماعی است. به عبارتی هویت اجتماعی ذاتی روابط اجتماعی است ولی هویت ملی لزوما یک پدیده ازلی و ابدی نیست چرا که بسیاری از ملتها زاییده دنیای جدید هستند و سرزمینهایی همچون ایران در این میان استثناهای تاریخند و ظهور آگاهی ملی و به تعبیری آگاهی به ایرانیت در کشور ما سابقه چندهزارسالهای دارد. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، این مفهوم یعنی هویت ایرانی ماحصل ارتباط تاریخی، همسرنوشتی، همسرزمینی، شادیها، دردها و رنجهای مشترک است که در حوزه تاریخی و جغرافیای هویتی شکل میگیرد که ما آن را به نام «هویت ملی» میشناسیم. در سرزمین بزرگی مانند ایران و با تاریخ چندهزارساله ممکن است که این هویت اجتماعی دارای ویژگیهایی باشد که آن را از دیگر هویتها جدا میکند که این دیگری میتواند کشورهای همسایهاش باشد. ما میتوانیم برای هویت ایرانی تاریخی بسیار طولانی تعریف کنیم و این به دلیل وجود یک تمدن بسیار دیرین در فلات ایران است که دارای یک امپراتوری بسیار قدرتمندی بوده و ظهور ادیانی چون آیین زرتشت و همسرنوشتی مردمانی که در این امپراتوری زندگی میکردند هم از نظر سیاسی و هم از منظر اجتماعی در این گذر طولانی باهم بودن موجب برآمدن عناصر فرهنگیای شده که به شکلگیری این هویت ملی کمک کرده است. جمع این پدیده با آن ملاحظات اجتماعی، تاریخی و فرهنگی را میتوان «هویت ملی» نامید. این را هم باید خاطرنشان کرد که رابطه دولت و ملت در دنیای جدید موجب سربر آوردن چیزی به نام «هویت ملی» در دنیا شده است. این برای کشورهایی که سابقه کمی دارند و کمتر از چند صدسال از به وجود آمدن آنها میگذرد و طبیعتا این هویت یک پدیده تازهای برای آنهاست. در مورد جامعه ایران به دلیل وجود عناصر دیرین همزیستی اجتماعی، تاریخی و تمدنی به نظر میآید که هویت ملی بسیار پیش از رابطه دولت و ملت در سدههای اخیر به وجود آمده است. ما در آثار بسیاری از نویسندگان و شعرای ایرانی دغدغه «ایران» و «ایرانشهر» را میبینیم و یک نوع آگاهی تاریخی دراینباره وجود داشته است. وجود یک امپراتوری قدرتمند، آیین مذهبی قدرتمند چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام و وجود عناصر فرهنگی مستحکم همچون نوروز که دیر پایش تا به امروز باقی مانده است جامعه ایران را با هم تبدیل به یک جامعه تاریخی کرده که «هویت ملی»اش زاده آگاهی به این «همسرنوشتی» دیرین و تاریخی است. بسیاری از نویسندگان حوزه مطالعات ملی و ناسیونالیسم همچون آنتونی اسمیت و دیگران به این ویژگیهای خاص جامعه ایران اذعان کردهاند.
به نظر من در ابتدا کشور باید راهبرد اصلی خودش را در قبال هویت ملی تعریف کند. این مهمترین کاری است که امروز نیاز جامعه ایران است. راهبردی که به ما کمک میکند هدفگذاری کنیم و برمبنای این اهداف راهکارهایی را برای تعمیق همبستگی ملی تعریف کنیم. در مرحله بعد مهمترین ابزار ما برای تقویت هویت ملی رسانهها و نظام آموزشی است. در این دو حوزه نیاز به تجدیدنظر اساسی است تا فضا در رسانههای عمومی به سمت بحث و بازبینی مباحث مرتبط با هویت ملی پیش رود و این باید در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به بحث گذاشته شود. در کتب درسی تاکید بیشتری باید روی این حوزهها شود. از ابتدای دورههای آموزشی باید فضایی برای آموزش «هویت ملی» درنظر گرفته شود. همچنین در منابع آموزشی آن بخشی را که مربوط به اقوام یا گروههای محلی و سهمشان در اعتلای فرهنگ ملی و برآمدن هویت ملی است باید برجستهتر شود و نخبههای جایجای ایران و سهمشان در اعتلای نام ایران باید پاس داشته شوند. درکتب درسی، قهرمانان ملی باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرند و در کتب درسی جایگاه درخوری پیدا کنند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/12784-hoviat-melli-be-masabe-chasb-melli.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
میلاد مادر خوبیها بانوی دو عالم حضرت زهرای مرضیه (س) و روز بزرگداشت مقام مادر و زن بر همه مادران و زنان و دختران سرزمین مقدس ایران فرخنده باد
@iranboom_ir
@iranboom_ir
نمآهنگ مادر
خواننده: سالارعقیلی
آهنگساز: ابوالفضل صادقی نژاد
کارگردان: محمدسیحونی
بازیگران: گلاب آدینه، مونافرجاد و نوراهاشمی
پیشکش به اشکها و لبخندهای مادران ایرانی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34514
نمآهنگ خاطره انگیز ( مادر من )
با هنرمندی: زنده یاد خسرو شکیبایی
در فیلم سینمایی: خواهران غریب
تقدیم به همه مادران سرزمینمان ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34513
خواننده: سالارعقیلی
آهنگساز: ابوالفضل صادقی نژاد
کارگردان: محمدسیحونی
بازیگران: گلاب آدینه، مونافرجاد و نوراهاشمی
پیشکش به اشکها و لبخندهای مادران ایرانی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34514
نمآهنگ خاطره انگیز ( مادر من )
با هنرمندی: زنده یاد خسرو شکیبایی
در فیلم سینمایی: خواهران غریب
تقدیم به همه مادران سرزمینمان ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34513
Telegram
ایران بوم
نمآهنگ مادر
خواننده: سالارعقیلی
آهنگساز: ابوالفضل صادقی نژاد
کارگردان: محمدسیحونی
بازیگران: گلاب آدینه، مونافرجاد و نوراهاشمی
پیشکش به اشکها و لبخندهای مادران ایرانی
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
خواننده: سالارعقیلی
آهنگساز: ابوالفضل صادقی نژاد
کارگردان: محمدسیحونی
بازیگران: گلاب آدینه، مونافرجاد و نوراهاشمی
پیشکش به اشکها و لبخندهای مادران ایرانی
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
پیشکش به مهربان ترین مادر، مام میهن ایران.
فر ایران را می ستاییم.
روز مادر بر همه ی مادران ایرانی خجسته باد.
@iranboom_ir
فر ایران را می ستاییم.
روز مادر بر همه ی مادران ایرانی خجسته باد.
@iranboom_ir
زن در سنگ نوشتههای ساسانی
ناهید زندی
کارشناسی ارشد ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/42579
برپایه نوشتههای بازمانده از ایران کهن می توان تا اندازهای به ارزش و جایگاه زن در جامعه پی برد، اگر چه اسناد بر جا مانده بیشتر بیانگر موقعیت زنان پادشاهان، درباریان و اشراف زادگان است و کمتر میتوان با بهرهگیری از آن از موقعیت اجتماعی زنان عادی آگاه شد ولی ازخلال آن تصویری هرچند مبهم از بانوان ایرانی هویدا میشود. اگر نگاهی به جوامع دیگر در همان روزگار بیفکنیم و آنها را با ایران به مقایسه بنشینیم شاید بتوان به راحتی برای زن در ایران کهن جایگاه نسبتا خوبی متصور شد.
در اوستا از زن و مرد در کنار هم سخن به میان می آید: "اینک فروشی همه ی اشَوَن مردان و اشَوَن زنان را میستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستهی دادخواهی است.
اینک فروشی همۀ اشون مردان و اشون زنان را میستاییم؛ فروشی آنان که اهوره مزدای ِ اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که اوخود نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است. (فروردین یشت،کرده 31،بند148)
درایران باستان بانوان ایزد ویژهای به نام« اردوی سوراناهیتا» داشتهاند که بخشی از اوستا( آبان یشت) به نام او سروده شده است.از دیگر ایزد بانوان میتوان به« چیستا»، ایزد دانایی اشاره کرد که دین یشت برای او سروده شده است.
در میان امشاسپندان سه تن از آنان شخصیت مردانه دارند و سه تن دیگر زن هستند:
- سپندارمذ، فرشته زن و زمین
- امرداد، ایزدبانوی جاودانگی و بی مرگی و نگهبان گیاهان
- خرداد، ایزدبانوی کمال و رسایی و نگهبان آب (حجازی،1385 :56-60)
در تاریخ اساطیری ایران زنانی چون گردآفرید و بانو گشسب نماد دلیری و شجاعت زنان هستند.با نگاهی به گل نوشتههای باروی تخت جمشید نقش ِ برجستهی زنان در هم دوشی و همراهی با مردان به راحتی قابل تشخیص است.در دربار شاهان گاه حتی جایگاه اجتماعی فرزند وابسته به پاکی نژاد مادر او بوده است وپیشینهی خانوادگی مادر در قدرت یافتن پسر تاثیر به سزایی داشته است.نمونه این مساله را در پذیرفته شدن کوروش دوم هخامنشی در میان مادها به سبب نسبت خانوادگی مادرش ماندانا با آنان، می توان مشاهده کرد. بابک پسر ساسان نیز کامیابی خود و خاندانش را بیش از شرایط پدر مدیون خانوادهی مادرش بود، چراکه او از خاندان بازرنگی فارس بود و اردشیر بابکان پیشرفت خود را از این خانواده آغاز کرد وبرپایه روایتهای موجود پس از ازدواج با دختر اردوان پنجم-آخرین پادشاهاشکانی قدرت خود را استوار کرد. حتی اگر این روایت را نادرست و ساختگی بدانیم، نکته جالب کسب مشروعیت از راه دختر پادشاه پیشین است.
ردپای زنان را در امور سیاسی نیز می توان دید،آنان گذشته از نقش رایزنی که بر عهده داشته اند گاه بر تخت پادشاهی تکیه زدهاند.از میان زنانی که با تدبیرشان در اداره امور ایرانشهرو جلوگیری از درگیریهای معمول درباری توانستهاند یکپارچگی ایران را هرچند برای روزگاری کوتاه حفظ کنند، میتوان به مادر شاپور دوم اشاره کرد که پیش از زاده شدن او،تا رسیدنش به سن قانونی برای سلطنت، عهده دار مقام نیابت او بوده است. " پس از مرگ یزدگرد دوم بین دو پسر او- هرمزسوم وپیروز- جنگ در گرفت و در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان که« دینگ» نام داشت در تیسفون سلطنت میکرد." (کریستینسن،1382: 209)
پادشاهی دختران خسروپرویز پوران دخت و آذرمیدخت نیز نمونههای روشنی از قدرت زن ایرانی است. بااین که برخی بر این باورند که به سبب نبود مردی از خاندان ساسان جامعه ناچار پادشاهی آنان را پذیرفته است، در مدت یک سال و چهار ماه پادشاهی پوران دخت و حکومت تقریبا شش ماهه آذرمیدخت تدبیر و کاردانی آنان به اثبات رسیده است.
پوران دخت در زمینهی سیاست خارجی نیز میانه روی و واقع بینی بسیار از خود ابراز داشته و صلیبی که حضرت عیسی را بر آن کشیده بودند و برای به دست آوردن آن اختلاف ها در گرفته بود به بزرگ منشی و تدبیر به روم فرستاد..."(حجازی،1385: 205)
در شاهنامه نیز ابیاتی مبنی بر تدبیر و دادگری وی آمده است:
"چنین گفت پس دخت پوران که من
نخواهم پراکندن انجمن
کسی را که درویش باشد به گنج
توانگر کنم، تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از دردِ او برمن آید گزند
زکشور کنم دور بدخواه را
برآیین ِ شاهان کنم گاه را"
(فردوسی،1387،جلد5، 473)
در بررسی نقش و جایگاه زن در تاریخ و فرهنگ ایران در دوران ساسانیان یکی از منابع مهم سنگ نوشتهها و سنگ نگارههای بازمانده از آن روزگار است و از آن میان شاید یکی از باارزش ترینها سنگ نوشتهی شاپور باشد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ناهید زندی
کارشناسی ارشد ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/42579
برپایه نوشتههای بازمانده از ایران کهن می توان تا اندازهای به ارزش و جایگاه زن در جامعه پی برد، اگر چه اسناد بر جا مانده بیشتر بیانگر موقعیت زنان پادشاهان، درباریان و اشراف زادگان است و کمتر میتوان با بهرهگیری از آن از موقعیت اجتماعی زنان عادی آگاه شد ولی ازخلال آن تصویری هرچند مبهم از بانوان ایرانی هویدا میشود. اگر نگاهی به جوامع دیگر در همان روزگار بیفکنیم و آنها را با ایران به مقایسه بنشینیم شاید بتوان به راحتی برای زن در ایران کهن جایگاه نسبتا خوبی متصور شد.
در اوستا از زن و مرد در کنار هم سخن به میان می آید: "اینک فروشی همه ی اشَوَن مردان و اشَوَن زنان را میستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستهی دادخواهی است.
اینک فروشی همۀ اشون مردان و اشون زنان را میستاییم؛ فروشی آنان که اهوره مزدای ِ اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که اوخود نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است. (فروردین یشت،کرده 31،بند148)
درایران باستان بانوان ایزد ویژهای به نام« اردوی سوراناهیتا» داشتهاند که بخشی از اوستا( آبان یشت) به نام او سروده شده است.از دیگر ایزد بانوان میتوان به« چیستا»، ایزد دانایی اشاره کرد که دین یشت برای او سروده شده است.
در میان امشاسپندان سه تن از آنان شخصیت مردانه دارند و سه تن دیگر زن هستند:
- سپندارمذ، فرشته زن و زمین
- امرداد، ایزدبانوی جاودانگی و بی مرگی و نگهبان گیاهان
- خرداد، ایزدبانوی کمال و رسایی و نگهبان آب (حجازی،1385 :56-60)
در تاریخ اساطیری ایران زنانی چون گردآفرید و بانو گشسب نماد دلیری و شجاعت زنان هستند.با نگاهی به گل نوشتههای باروی تخت جمشید نقش ِ برجستهی زنان در هم دوشی و همراهی با مردان به راحتی قابل تشخیص است.در دربار شاهان گاه حتی جایگاه اجتماعی فرزند وابسته به پاکی نژاد مادر او بوده است وپیشینهی خانوادگی مادر در قدرت یافتن پسر تاثیر به سزایی داشته است.نمونه این مساله را در پذیرفته شدن کوروش دوم هخامنشی در میان مادها به سبب نسبت خانوادگی مادرش ماندانا با آنان، می توان مشاهده کرد. بابک پسر ساسان نیز کامیابی خود و خاندانش را بیش از شرایط پدر مدیون خانوادهی مادرش بود، چراکه او از خاندان بازرنگی فارس بود و اردشیر بابکان پیشرفت خود را از این خانواده آغاز کرد وبرپایه روایتهای موجود پس از ازدواج با دختر اردوان پنجم-آخرین پادشاهاشکانی قدرت خود را استوار کرد. حتی اگر این روایت را نادرست و ساختگی بدانیم، نکته جالب کسب مشروعیت از راه دختر پادشاه پیشین است.
ردپای زنان را در امور سیاسی نیز می توان دید،آنان گذشته از نقش رایزنی که بر عهده داشته اند گاه بر تخت پادشاهی تکیه زدهاند.از میان زنانی که با تدبیرشان در اداره امور ایرانشهرو جلوگیری از درگیریهای معمول درباری توانستهاند یکپارچگی ایران را هرچند برای روزگاری کوتاه حفظ کنند، میتوان به مادر شاپور دوم اشاره کرد که پیش از زاده شدن او،تا رسیدنش به سن قانونی برای سلطنت، عهده دار مقام نیابت او بوده است. " پس از مرگ یزدگرد دوم بین دو پسر او- هرمزسوم وپیروز- جنگ در گرفت و در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان که« دینگ» نام داشت در تیسفون سلطنت میکرد." (کریستینسن،1382: 209)
پادشاهی دختران خسروپرویز پوران دخت و آذرمیدخت نیز نمونههای روشنی از قدرت زن ایرانی است. بااین که برخی بر این باورند که به سبب نبود مردی از خاندان ساسان جامعه ناچار پادشاهی آنان را پذیرفته است، در مدت یک سال و چهار ماه پادشاهی پوران دخت و حکومت تقریبا شش ماهه آذرمیدخت تدبیر و کاردانی آنان به اثبات رسیده است.
پوران دخت در زمینهی سیاست خارجی نیز میانه روی و واقع بینی بسیار از خود ابراز داشته و صلیبی که حضرت عیسی را بر آن کشیده بودند و برای به دست آوردن آن اختلاف ها در گرفته بود به بزرگ منشی و تدبیر به روم فرستاد..."(حجازی،1385: 205)
در شاهنامه نیز ابیاتی مبنی بر تدبیر و دادگری وی آمده است:
"چنین گفت پس دخت پوران که من
نخواهم پراکندن انجمن
کسی را که درویش باشد به گنج
توانگر کنم، تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از دردِ او برمن آید گزند
زکشور کنم دور بدخواه را
برآیین ِ شاهان کنم گاه را"
(فردوسی،1387،جلد5، 473)
در بررسی نقش و جایگاه زن در تاریخ و فرهنگ ایران در دوران ساسانیان یکی از منابع مهم سنگ نوشتهها و سنگ نگارههای بازمانده از آن روزگار است و از آن میان شاید یکی از باارزش ترینها سنگ نوشتهی شاپور باشد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
زن در سنگ نوشتههای ساسانی
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
@iranboom_ir
جداسازی گرجستان از ایران
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، صفحه 14-15
درست با تاجگذاری فتحعلی شاه، آراکلیخان حاکم گرجستان که دل و جان به روسها سپرده و دم از جداسری میزد, درگذشت و پسرش به نام گرگینخان (گئورگی)، به جای او نشست. گرگینخان برخلاف پدر، خود را مانند اسلافش شهروند دولت ایران میدانست. از اینرو، حاضر نشد که از تزار روسیه پیروی کند. او در نامهای به فتحعلیشاه نوشت :1
خود را از چاکران و متعلقان دولت قوی شوکت ایران میداند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقهی قفقاز بهشمار میآورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است.
گرگین خان اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن، دارای نقاط ضعف فراوان بود و حتا کشته شدن مردم تفلیس در دورهی پدر را، به اقدامهای نسنجیده او نسبت داد.
اما روسها که از قتل آقامحمدخان دلیر شده بودند، دوباره آهنگ تسخیر گرجستان را کردند.
روسیان، با وجود اشغال گرجستان، گرگینخان را مانع استیلای کامل خود بر گرجستان میدانستند و احتمال میدادند که بهویژه زیر نفوذ مادر خود و یاری دولت ایران، برای چندمین بار، این سرزمین را از دست بدهند.
از این رو، گرگین خان و خانواده را به سنپترزبورگ تبعید کردند و وی در زندان روسها، زیر شکنجههای توانفرسا، روز 28 سپتامبر 1800 (6 مهر ماه 1179) ، با امضای سندی، از امارات گرجستان به سود تزار، چشمپوشی کرد .2 بدین سان، سلسله باگراتیون (Bagration) یا بغراتیان که از دوران ساسانیان، از سوی دولت ایران، حکومت گرجستان را داشتند و در شاهنشاهی ایران، دارای مقام والا و شایستهای بودند، منقرض شد.
روسها در ضمن، سندهای مجعولی را به امضای وی رسانیدند که در صورت عدم ادای آن، تفلیس از آن روسها میشد. بعدها همین اسناد مجعول را، روسها مستند دعاوی ارضی نسبت به گرجستان قرار دادند و حتا پا را از آن هم فراتر گذاردند و همین ادعا را در مورد گنجه نیز مطرح کردند.
تسیتسی یانف نیز، پیش از آغاز عملیات جنگی علیه شهر گنجه، نامهای به جوادخان زیادلو قاجار حاکم گنجه نوشت و با این استدلال نادرست و سست که چون گنجه، در گذشته تابع گرجستان بوده و از آنجا که گرجستان به تزار تعلق دارد، پس گنجه نیز، متعلق به امپراتور است. جوادخان گنجهای, پاسخ نوشت3:
در این وقت کاغذی که فرستاده بودی رسید و نوشته بودی که در ایام طومار دده فال، گنجه تابع گرجستان بود. این سخنان را هیچ کس نشنیده است. اما پدران ما که عباسقلی خان و سایرین باشند، در گرجستان حاکم بودهاند. هرگاه قبول ننمایند، از مردان پیر اهل گرجستان تحقیق نمایید که عباسقلی خان، در گرجستان حاکم و والی بوده است یا نه و بالفعل مسجد و دکان او در گرجستان هست و خلعت و تعلیقهی او هم در خانهی اهل گرجستان هست و از ایام آراکلی خان و پدر ما، سرحد گنجه و گرجستان معلوم بود که از کجا تا کجاست ... هرگاه بگوییم که پدران ما در گرجستان والی بوده است ... به این سخن، گرجستان را کسی به ما نمیدهد.
با گرم شدن روابط روسیان با فرانسویان بر اثر اتحاد تزار روس با ناپلئون، روسها ساز دیگری کوک کردند و به ناپلئون این گونه اظهار کردند که سرزمینهای اشغالی در قفقاز را خریدهاند.
البته در آن زمان و پیش از آن، خرید و فروش سرزمین میان روسیان و فرانسویان و دیگران در غرب، امر متداولی بود. به عنوان مثال: لویی چهاردهم، بندر دونکرک و ماردیک را از انگلیسها خرید. شارل چهارم فرمانروای مانتو، ناچار شد شهر کازال را به لویی چهاردهم بفروشد. تزار روس در سال 1867م (1255خ) سرزمین آلاسکا را با پهنهای برابر با 000 519 1 کیلومترمربع، به ایالات متحدهی آمریکا فـروخت. هـمچنیـن، در سـال 1803، دولـت فرانسه, ایـالت امـروزی لوییزیانا (Louisiana) را به همان دولت فروخت.
در برابر ادعای روسیان مبنی بر خرید گرجستان و گنجه و ... ، عباس میرزا ولایتعهد، در نامهای به ناپلئون در سال 1183 خ (1804 م / 1219 ق) در رد این ادعای روسیان، نوشت :4
... در این اوقات که کارگزاران آن [قوی]شوکت، رایت عزیمت به ولایات روس افراشته و ایشان را از تعرض سرحدات ممالک ایران ممنوع داشته بودند جواب ایشان بوده است که ممالـک گـنجه و گـرجستان را از اولاد آراکـلیخان والی گـرجستان و جوادخان حاکم گنجه خریده و بدان جهت معترض گردیدهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/8146-joda-sazi-gorjestan-az-iran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، صفحه 14-15
درست با تاجگذاری فتحعلی شاه، آراکلیخان حاکم گرجستان که دل و جان به روسها سپرده و دم از جداسری میزد, درگذشت و پسرش به نام گرگینخان (گئورگی)، به جای او نشست. گرگینخان برخلاف پدر، خود را مانند اسلافش شهروند دولت ایران میدانست. از اینرو، حاضر نشد که از تزار روسیه پیروی کند. او در نامهای به فتحعلیشاه نوشت :1
خود را از چاکران و متعلقان دولت قوی شوکت ایران میداند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقهی قفقاز بهشمار میآورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است.
گرگین خان اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن، دارای نقاط ضعف فراوان بود و حتا کشته شدن مردم تفلیس در دورهی پدر را، به اقدامهای نسنجیده او نسبت داد.
اما روسها که از قتل آقامحمدخان دلیر شده بودند، دوباره آهنگ تسخیر گرجستان را کردند.
روسیان، با وجود اشغال گرجستان، گرگینخان را مانع استیلای کامل خود بر گرجستان میدانستند و احتمال میدادند که بهویژه زیر نفوذ مادر خود و یاری دولت ایران، برای چندمین بار، این سرزمین را از دست بدهند.
از این رو، گرگین خان و خانواده را به سنپترزبورگ تبعید کردند و وی در زندان روسها، زیر شکنجههای توانفرسا، روز 28 سپتامبر 1800 (6 مهر ماه 1179) ، با امضای سندی، از امارات گرجستان به سود تزار، چشمپوشی کرد .2 بدین سان، سلسله باگراتیون (Bagration) یا بغراتیان که از دوران ساسانیان، از سوی دولت ایران، حکومت گرجستان را داشتند و در شاهنشاهی ایران، دارای مقام والا و شایستهای بودند، منقرض شد.
روسها در ضمن، سندهای مجعولی را به امضای وی رسانیدند که در صورت عدم ادای آن، تفلیس از آن روسها میشد. بعدها همین اسناد مجعول را، روسها مستند دعاوی ارضی نسبت به گرجستان قرار دادند و حتا پا را از آن هم فراتر گذاردند و همین ادعا را در مورد گنجه نیز مطرح کردند.
تسیتسی یانف نیز، پیش از آغاز عملیات جنگی علیه شهر گنجه، نامهای به جوادخان زیادلو قاجار حاکم گنجه نوشت و با این استدلال نادرست و سست که چون گنجه، در گذشته تابع گرجستان بوده و از آنجا که گرجستان به تزار تعلق دارد، پس گنجه نیز، متعلق به امپراتور است. جوادخان گنجهای, پاسخ نوشت3:
در این وقت کاغذی که فرستاده بودی رسید و نوشته بودی که در ایام طومار دده فال، گنجه تابع گرجستان بود. این سخنان را هیچ کس نشنیده است. اما پدران ما که عباسقلی خان و سایرین باشند، در گرجستان حاکم بودهاند. هرگاه قبول ننمایند، از مردان پیر اهل گرجستان تحقیق نمایید که عباسقلی خان، در گرجستان حاکم و والی بوده است یا نه و بالفعل مسجد و دکان او در گرجستان هست و خلعت و تعلیقهی او هم در خانهی اهل گرجستان هست و از ایام آراکلی خان و پدر ما، سرحد گنجه و گرجستان معلوم بود که از کجا تا کجاست ... هرگاه بگوییم که پدران ما در گرجستان والی بوده است ... به این سخن، گرجستان را کسی به ما نمیدهد.
با گرم شدن روابط روسیان با فرانسویان بر اثر اتحاد تزار روس با ناپلئون، روسها ساز دیگری کوک کردند و به ناپلئون این گونه اظهار کردند که سرزمینهای اشغالی در قفقاز را خریدهاند.
البته در آن زمان و پیش از آن، خرید و فروش سرزمین میان روسیان و فرانسویان و دیگران در غرب، امر متداولی بود. به عنوان مثال: لویی چهاردهم، بندر دونکرک و ماردیک را از انگلیسها خرید. شارل چهارم فرمانروای مانتو، ناچار شد شهر کازال را به لویی چهاردهم بفروشد. تزار روس در سال 1867م (1255خ) سرزمین آلاسکا را با پهنهای برابر با 000 519 1 کیلومترمربع، به ایالات متحدهی آمریکا فـروخت. هـمچنیـن، در سـال 1803، دولـت فرانسه, ایـالت امـروزی لوییزیانا (Louisiana) را به همان دولت فروخت.
در برابر ادعای روسیان مبنی بر خرید گرجستان و گنجه و ... ، عباس میرزا ولایتعهد، در نامهای به ناپلئون در سال 1183 خ (1804 م / 1219 ق) در رد این ادعای روسیان، نوشت :4
... در این اوقات که کارگزاران آن [قوی]شوکت، رایت عزیمت به ولایات روس افراشته و ایشان را از تعرض سرحدات ممالک ایران ممنوع داشته بودند جواب ایشان بوده است که ممالـک گـنجه و گـرجستان را از اولاد آراکـلیخان والی گـرجستان و جوادخان حاکم گنجه خریده و بدان جهت معترض گردیدهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/8146-joda-sazi-gorjestan-az-iran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
اسنادی نو در رابطه با تغییر زبان در آذربایجان: صریحالملک گنجینهای از نامهای جغرافیایی آذربایجان
عطاءالله عبدی دکترای جغرافیای سیاسی
چکیده
نام مکانها اغلب منعکس کننده الگوی فضایی زبان و لهجه میباشد. به عبارت دیگر نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیای هستند، در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعت ساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. منطقه آذربایجان از نظر مباحث تاریخی برای روشن کردن واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی خود درگیر برخی نظریات متعارض است، یکی از راههای کشف حقیقت، مراجعه به نامهای جغرافیایی این منطقه در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی میباشد که برای رفع برخی ابهامات و کشف واقعیات فرهنگی منطقه از کارایی بسزایی برخوردارند. در این میان برخی منابع دوره صفوی مانند صفوة الصفا و صریح الملک بدلیل اینکه موضوعات مطرح شده در آنها، اغلب در محدوده منطقه آذربایجان قرار دارد، میتواند در شناسایی نامهایی جغرافیایی این منطقه ما را یاری نماید.
تحقیق حاضر در پی بررسی این مسئله است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در متون تاریخی دوره صفویه دارای چه ویژگیای بوده و دچار چه تحولاتی گشتهاند؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کتابخانهای و اسنادی میباشد. نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی بخصوص صریح الملک بیانگر آن است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان(به ویژه نیمه شرقی آن) از نظر زبانی عمدتا" واژه هایی غیر ترکی بوده است و روند تغییر برخی از این اسامی به نامهای ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دوره مورد نظر می باشد.
واژگان کلیدی: صریح الملک، نامهای جغرافیایی، جغرافیای تاریخی، آذربایجان، زبان آذری.
شواهد موجود در اثبات زبان کهن آذربایجان
صاحب نظران رویکرد دوم برای اثبات ادعای خود به مدارک گوناگونی استناد میکنند که بطور کلی در پنج بخش قابل تقسیم می باشد.
1- جزایر زبانی: باقی ماندن جزایر زبانی در منطقه آذربایجان که هنوز هم به زبان کهن آذری صحبت می کنند و در مناطقی مانند خلخال، کلیبر، مرند و ... قابل شناسایی هستند، از جمله دلایل قوی هستند که وجود زبانی متفاوت از زبان کنونی را در منطقه نشان میدهد.
نتیجه گیری
اسامی موجود در متون بررسی شده نشان دهنده آن است که این نامها از نظر مفهوم و ساختار عمدتاً عناصری غیر ترکی هستند، این روند هم در مورد اسامی آبادیها و هم در مورد عوارض طبیعی مانند رودخانه ها, کوهها و ... صدق می کند. نامهای غیر ترکی که از نظر شمار بسیار بیشتر از نامهای ترکی(جدول شماره 5) در مقطع زمانی مورد نظر هست, بیانگر این واقعیت می باشد که باید زبانی متفاوت از زبان ترکی در این منطقه رایج بوده باشد, تا نمود آن را در اسامی جغرافیایی منطقه مشاهده نماییم. در حقیقت بدور از منطق علمی است که تصور کنیم در گذشته اسامی به کاررفته برای شناسایی عناصر جغرافیایی به زبانی متفاوت از زبان و فرهنگ رایج منطقه بوده است، بطوری که در این پژوهش به راحتی می توان ارتباط میان زبان رایج در نواحی جغرافیایی و اسامی جغرافیایی آن را در روند تغییر نامهای اولیه این منطقه به ترکی(جدول شماره 1) مشاهده کرد. به عبارت دیگر در پی تحولات اجتماعی و سیاسی عصر صفوی و با روند فزاینده مهاجرت طوایف ترک به منطقه آذربایجان و در نتیجه غلبه زبان ترکی بر زبان بومی منطقه آذربایجان، تغییراتی در برخی اسامی جغرافیایی صورت گرفته و به نامهایی ترکی تبدیل گردیدهاند.
با در نظر گرفتن این اصل که نامهای جغرافیایی هر منطقه جغرافیایی با زبان و فرهنگ گروههای انسانی ساکن در آن ارتباطی تنگاتنگ دارند و با توجه به غیر ترکی بودن بسیاری از نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در مقطع تاریخی مورد نظر فرضیه این پژوهش یعنی- وجود اسامی جغرافیایی غیر ترکی قبل از مهاجرت ترکان به منطقه آذربایجان بیانگر وجود زبانی به جز زبان ترکی در منطقه آذربایجان می باشد- به اثبات می رسد. در حقیقت نامهای کهن منطقه آذربایجان منشأ گرفته از زبانی غیر از زبان رایج کنونی در منطقه بوده است که تحت تأثیر مسائل جغرافیایی, اجتماعی و سیاسی در سدههای گذشته به مرور در این منطقه رایج شده و زبان بومی آن را حذف کرده است. با اینکه امروزه به جز چند جزیره زبانی پراکنده, اندک اشاراتی در منابع کهن و برخی واژگان راه یافته به زبان ترکی، چیزی از زبان کهن آذربایجان باقی نمانده اما بدون شک شناسایی جای نامهای گوناگون منطقه با بهره گیری از منابع دست اول تاریخی مانند صریح الملک، یکی از راههایی بازسازی چشم اندازهای فرهنگی منطقه آذربایجان می باشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/1742-asnad-no-darbare-taghir-zaban-azari.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
عطاءالله عبدی دکترای جغرافیای سیاسی
چکیده
نام مکانها اغلب منعکس کننده الگوی فضایی زبان و لهجه میباشد. به عبارت دیگر نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیای هستند، در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعت ساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. منطقه آذربایجان از نظر مباحث تاریخی برای روشن کردن واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی خود درگیر برخی نظریات متعارض است، یکی از راههای کشف حقیقت، مراجعه به نامهای جغرافیایی این منطقه در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی میباشد که برای رفع برخی ابهامات و کشف واقعیات فرهنگی منطقه از کارایی بسزایی برخوردارند. در این میان برخی منابع دوره صفوی مانند صفوة الصفا و صریح الملک بدلیل اینکه موضوعات مطرح شده در آنها، اغلب در محدوده منطقه آذربایجان قرار دارد، میتواند در شناسایی نامهایی جغرافیایی این منطقه ما را یاری نماید.
تحقیق حاضر در پی بررسی این مسئله است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در متون تاریخی دوره صفویه دارای چه ویژگیای بوده و دچار چه تحولاتی گشتهاند؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کتابخانهای و اسنادی میباشد. نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی بخصوص صریح الملک بیانگر آن است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان(به ویژه نیمه شرقی آن) از نظر زبانی عمدتا" واژه هایی غیر ترکی بوده است و روند تغییر برخی از این اسامی به نامهای ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دوره مورد نظر می باشد.
واژگان کلیدی: صریح الملک، نامهای جغرافیایی، جغرافیای تاریخی، آذربایجان، زبان آذری.
شواهد موجود در اثبات زبان کهن آذربایجان
صاحب نظران رویکرد دوم برای اثبات ادعای خود به مدارک گوناگونی استناد میکنند که بطور کلی در پنج بخش قابل تقسیم می باشد.
1- جزایر زبانی: باقی ماندن جزایر زبانی در منطقه آذربایجان که هنوز هم به زبان کهن آذری صحبت می کنند و در مناطقی مانند خلخال، کلیبر، مرند و ... قابل شناسایی هستند، از جمله دلایل قوی هستند که وجود زبانی متفاوت از زبان کنونی را در منطقه نشان میدهد.
نتیجه گیری
اسامی موجود در متون بررسی شده نشان دهنده آن است که این نامها از نظر مفهوم و ساختار عمدتاً عناصری غیر ترکی هستند، این روند هم در مورد اسامی آبادیها و هم در مورد عوارض طبیعی مانند رودخانه ها, کوهها و ... صدق می کند. نامهای غیر ترکی که از نظر شمار بسیار بیشتر از نامهای ترکی(جدول شماره 5) در مقطع زمانی مورد نظر هست, بیانگر این واقعیت می باشد که باید زبانی متفاوت از زبان ترکی در این منطقه رایج بوده باشد, تا نمود آن را در اسامی جغرافیایی منطقه مشاهده نماییم. در حقیقت بدور از منطق علمی است که تصور کنیم در گذشته اسامی به کاررفته برای شناسایی عناصر جغرافیایی به زبانی متفاوت از زبان و فرهنگ رایج منطقه بوده است، بطوری که در این پژوهش به راحتی می توان ارتباط میان زبان رایج در نواحی جغرافیایی و اسامی جغرافیایی آن را در روند تغییر نامهای اولیه این منطقه به ترکی(جدول شماره 1) مشاهده کرد. به عبارت دیگر در پی تحولات اجتماعی و سیاسی عصر صفوی و با روند فزاینده مهاجرت طوایف ترک به منطقه آذربایجان و در نتیجه غلبه زبان ترکی بر زبان بومی منطقه آذربایجان، تغییراتی در برخی اسامی جغرافیایی صورت گرفته و به نامهایی ترکی تبدیل گردیدهاند.
با در نظر گرفتن این اصل که نامهای جغرافیایی هر منطقه جغرافیایی با زبان و فرهنگ گروههای انسانی ساکن در آن ارتباطی تنگاتنگ دارند و با توجه به غیر ترکی بودن بسیاری از نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در مقطع تاریخی مورد نظر فرضیه این پژوهش یعنی- وجود اسامی جغرافیایی غیر ترکی قبل از مهاجرت ترکان به منطقه آذربایجان بیانگر وجود زبانی به جز زبان ترکی در منطقه آذربایجان می باشد- به اثبات می رسد. در حقیقت نامهای کهن منطقه آذربایجان منشأ گرفته از زبانی غیر از زبان رایج کنونی در منطقه بوده است که تحت تأثیر مسائل جغرافیایی, اجتماعی و سیاسی در سدههای گذشته به مرور در این منطقه رایج شده و زبان بومی آن را حذف کرده است. با اینکه امروزه به جز چند جزیره زبانی پراکنده, اندک اشاراتی در منابع کهن و برخی واژگان راه یافته به زبان ترکی، چیزی از زبان کهن آذربایجان باقی نمانده اما بدون شک شناسایی جای نامهای گوناگون منطقه با بهره گیری از منابع دست اول تاریخی مانند صریح الملک، یکی از راههایی بازسازی چشم اندازهای فرهنگی منطقه آذربایجان می باشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/1742-asnad-no-darbare-taghir-zaban-azari.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
جشن خرمروز، یکم دیماه فرخنده باد
دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/1402/140208/001/jashn-khoramroz-1dei-.jpg
واژه «ددوش» در زبان اوستایی، در پهلوی «داتار» و در فارسی امروز «دادار» یا «دی»، صفت اهورامزدا و به معنی «آفریدگار» است.
در گاهشماری ایرانی روزهای ۸ و ۱۵ و ۲۳ هرماه و دهمین ماه سال نامزد به «دی» هستند.
چهار جشن اصلی که در دیماه برگزار میشوند، عبارتند از:
۱ جشن خرمروز
2 جشن دیگان یکم
3 جشن دیگان دوم
4 جشن دیگان سوم
جشن خرمروز: نخستین جشن که در روز اورمزد (دادار/دی) یا یکمین روز از دیماه (خورماه) یعنی نخستین روز پس از جشن چله یا یلدا برگزار میشود، «دیدادار جشن» یا «جشن خرمروز» یا «خور روز» (روز خورشید)، و یا «نود روز» (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد.
جشن دیگان یکم: روز هشتم از دیماه یا روز «دی به آذر»، نخستین جشن دیگان برگزار میشود که ابوریحان بیرونی در کتاب «قانون مسعودی» از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام برده است و «کوشیار» از آن با نام «دیجشن» نام برده است.
جشن دیگان دوم: در روز پانزدهم از دیماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (دیبگان/بتیکان) برگزار میشود که نامزد به «جشن دی دوم» نیز هست.
جشن دیگان سوم: در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»،سومین جشن دیگان برگزار میشود.
برگرفته از تاربرگ تلگرامی جشنها / تاربرگ دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.ir/jashnha/78-dei/17688-jashn-khoramroz-1dei.html
دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/1402/140208/001/jashn-khoramroz-1dei-.jpg
واژه «ددوش» در زبان اوستایی، در پهلوی «داتار» و در فارسی امروز «دادار» یا «دی»، صفت اهورامزدا و به معنی «آفریدگار» است.
در گاهشماری ایرانی روزهای ۸ و ۱۵ و ۲۳ هرماه و دهمین ماه سال نامزد به «دی» هستند.
چهار جشن اصلی که در دیماه برگزار میشوند، عبارتند از:
۱ جشن خرمروز
2 جشن دیگان یکم
3 جشن دیگان دوم
4 جشن دیگان سوم
جشن خرمروز: نخستین جشن که در روز اورمزد (دادار/دی) یا یکمین روز از دیماه (خورماه) یعنی نخستین روز پس از جشن چله یا یلدا برگزار میشود، «دیدادار جشن» یا «جشن خرمروز» یا «خور روز» (روز خورشید)، و یا «نود روز» (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد.
جشن دیگان یکم: روز هشتم از دیماه یا روز «دی به آذر»، نخستین جشن دیگان برگزار میشود که ابوریحان بیرونی در کتاب «قانون مسعودی» از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام برده است و «کوشیار» از آن با نام «دیجشن» نام برده است.
جشن دیگان دوم: در روز پانزدهم از دیماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (دیبگان/بتیکان) برگزار میشود که نامزد به «جشن دی دوم» نیز هست.
جشن دیگان سوم: در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»،سومین جشن دیگان برگزار میشود.
برگرفته از تاربرگ تلگرامی جشنها / تاربرگ دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.ir/jashnha/78-dei/17688-jashn-khoramroz-1dei.html
برگی کمتر خوانده شده ازغائلهٔ آذربایجان - نقش برجستهٔ سرتیپ زنگنه و سرهنگ نوربخش
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۴، سال سیزدهم، آذر و دی ماه ۱۳۹۳، رویه ۱۶
روسیان در پی آن بودند که تا آن تاریخ کار آذربایجان را یکسره کنند و در نتیجه آمریکا و انگلیس را برابر کار انجام شده قرار دهند؛ اما پایداری تیپ و هنگ ژاندارمری رضاییه (ارومیه)، رویاهای روسیان را نقش بر آب کرد. تیمسار سرتیپ زنگنه فرمانده تیپ و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمری رضائیه اجازه ندادند که حتا تا 27 آذر 1324 یعنی 3 روز پس از گشایش نشست مسکو، آذربایجان به طور کامل به چنگ فرقهٔ دموکرات بیفتد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14821-bargi-kamtar-khande-shode.html
@iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۴، سال سیزدهم، آذر و دی ماه ۱۳۹۳، رویه ۱۶
روسیان در پی آن بودند که تا آن تاریخ کار آذربایجان را یکسره کنند و در نتیجه آمریکا و انگلیس را برابر کار انجام شده قرار دهند؛ اما پایداری تیپ و هنگ ژاندارمری رضاییه (ارومیه)، رویاهای روسیان را نقش بر آب کرد. تیمسار سرتیپ زنگنه فرمانده تیپ و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمری رضائیه اجازه ندادند که حتا تا 27 آذر 1324 یعنی 3 روز پس از گشایش نشست مسکو، آذربایجان به طور کامل به چنگ فرقهٔ دموکرات بیفتد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14821-bargi-kamtar-khande-shode.html
@iranboom_ir
قصه گوی خوش سخن - سروده ی بانو هما ارژنگی
به یاد استاد باستانی پاریزی
گوهری مردی مقیم خاک شد
نی که خاک، او راهی افلاک شد
پیر دیری، قصه گویی خوش سخن
داستان پرداز دوران کهن
ساده پوشی نرمخوی و بی ریا
نکته سنجی با حقیقت آشنا
با نوا و چامه و شعر و سرود
جان او را الفتی دیرینه بود
همچو غواصی به بحر روزگار،
از دل گنجینه های پرغبار،
از حدیث رفتگان بیشمار،
سرفرازان به گیتی نامدار،
گفته و ناگفته ها را فاش کرد
وان گهرها بهر ما شاباش کرد
از ازل، گویی معلم زاده بود
دل به تعلیم و تعلم داده بود
زین سبب بودش چو کوی دلستان
مجلس درس و مقال باستان
همرهانش یک عصا و یک کلاه
یک عصای کهنه و طی کرده را
هم قدم با گامهایی استوار
یاوری در خستگی ها پایدار
گفت روزی زیرکی با وی که: هان
!این عصا از پیری ات دارد نشان
داد پاسخ با تبسم کای فلان
راز پنهان در عصای من بدان
خود مپنداری به دستم این عصا
!همچو چوبی خشک جان و بی بها
این که میبینی زپاریز آمده
از همان خاک طربخیز آمده
بازگوی کودکی های من است
یادگار کوی زیبای من است
!تا فراموشم نگردد کیستم
!از کجایم، در چه کارم، چیستم
گر چه شهر دلربایان دیده ام،
بارها گرد جهان گردیده ام،
با همه زیبایی شهر فرنگ،
و آنچنان افسونگران شوخ و شنگ
گوشه پاریز کرمان خوشتر است
خاک گوهر بیز ایران خوشتر است
نکته ها گویم زتاریخ کهن
روشنی بخشم به هر بزم سخن
قصه پردازی کنم زین آب و گل
برفرازم نام او از جان و دل
تا جهان داند که من کرمانی ام
عاشق ایرانم و ایرانی ام
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به یاد استاد باستانی پاریزی
گوهری مردی مقیم خاک شد
نی که خاک، او راهی افلاک شد
پیر دیری، قصه گویی خوش سخن
داستان پرداز دوران کهن
ساده پوشی نرمخوی و بی ریا
نکته سنجی با حقیقت آشنا
با نوا و چامه و شعر و سرود
جان او را الفتی دیرینه بود
همچو غواصی به بحر روزگار،
از دل گنجینه های پرغبار،
از حدیث رفتگان بیشمار،
سرفرازان به گیتی نامدار،
گفته و ناگفته ها را فاش کرد
وان گهرها بهر ما شاباش کرد
از ازل، گویی معلم زاده بود
دل به تعلیم و تعلم داده بود
زین سبب بودش چو کوی دلستان
مجلس درس و مقال باستان
همرهانش یک عصا و یک کلاه
یک عصای کهنه و طی کرده را
هم قدم با گامهایی استوار
یاوری در خستگی ها پایدار
گفت روزی زیرکی با وی که: هان
!این عصا از پیری ات دارد نشان
داد پاسخ با تبسم کای فلان
راز پنهان در عصای من بدان
خود مپنداری به دستم این عصا
!همچو چوبی خشک جان و بی بها
این که میبینی زپاریز آمده
از همان خاک طربخیز آمده
بازگوی کودکی های من است
یادگار کوی زیبای من است
!تا فراموشم نگردد کیستم
!از کجایم، در چه کارم، چیستم
گر چه شهر دلربایان دیده ام،
بارها گرد جهان گردیده ام،
با همه زیبایی شهر فرنگ،
و آنچنان افسونگران شوخ و شنگ
گوشه پاریز کرمان خوشتر است
خاک گوهر بیز ایران خوشتر است
نکته ها گویم زتاریخ کهن
روشنی بخشم به هر بزم سخن
قصه پردازی کنم زین آب و گل
برفرازم نام او از جان و دل
تا جهان داند که من کرمانی ام
عاشق ایرانم و ایرانی ام
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
مپندار این شعله افسرده گردد - سپیده کاشانی
سرور اعظم باکوچی، فرزند حسین باکوچی، معروف به «سپیده کاشانی» در اولین روز از مرداد ماه سال 1315 در کاشان دیده به جهان گشود. سپیده کاشانی در سال 1371 بدرود حیات گفت.
سپیده کاشانی
من ایرانیم، آرمانم شهادت
تجلیی هستیست، جان کندن من
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا میتوانی، ز قلبم ربایی
تو عشق میان من و میهن من
مپندار این شعله افسرده گردد
که بعد از من افروزد از مدفن من
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو، توسن من
کنون رود خلق است، دریای جوشان
همه خوشهی خشم شد، خرمن من
جز از جام توحید هرگز ننوشم
زنی گر به تیغ ستم، گردن من
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11897-afsorde-gardad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سرور اعظم باکوچی، فرزند حسین باکوچی، معروف به «سپیده کاشانی» در اولین روز از مرداد ماه سال 1315 در کاشان دیده به جهان گشود. سپیده کاشانی در سال 1371 بدرود حیات گفت.
سپیده کاشانی
من ایرانیم، آرمانم شهادت
تجلیی هستیست، جان کندن من
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا میتوانی، ز قلبم ربایی
تو عشق میان من و میهن من
مپندار این شعله افسرده گردد
که بعد از من افروزد از مدفن من
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو، توسن من
کنون رود خلق است، دریای جوشان
همه خوشهی خشم شد، خرمن من
جز از جام توحید هرگز ننوشم
زنی گر به تیغ ستم، گردن من
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11897-afsorde-gardad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی آقای پیمان حریقی
در آیین ویژهی هفتاد و هشتمین سالگرد نجات آذربایجان ( گریز اهریمن )
پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳
عنوان سخنرانی: جمهوری خود خواندهی مهاباد
@iranboom_ir
در آیین ویژهی هفتاد و هشتمین سالگرد نجات آذربایجان ( گریز اهریمن )
پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳
عنوان سخنرانی: جمهوری خود خواندهی مهاباد
@iranboom_ir
۳ دی ماه زادروز استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ماه ۱۳۰۴ در پاریز - ۵ فروردین ماه ۱۳۹۳) تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران است. یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
رفیق همسالم باستانی پاریزی - شادروان ایرج افشار
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12356-afshar-bastani.html
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی درگذشت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/12160-bastani-parizi.html
به بهانۀ درگذشت پژوهشگر تاریخ ایران - کتابهای روانشاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12174-ketab-bastani-parizi.html
رئیس فرهنگستان علوم: باستانی پاریزی مورخی نجیب و ادیبی ظریف بود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12308-1393-01-21-10-03-55.html
استاد باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12357-ostad-bastani-parizi.html
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
منزلت استادی دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی و مرتبت علمی او در حکمت عملی تاریخ / دکتر مهدی ماحوزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12544-bastani-parizi-martebat-elmi.html
به یاد استاد باستانی پاریزی - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
@iranboom_ir
رفیق همسالم باستانی پاریزی - شادروان ایرج افشار
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12356-afshar-bastani.html
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی درگذشت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/12160-bastani-parizi.html
به بهانۀ درگذشت پژوهشگر تاریخ ایران - کتابهای روانشاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12174-ketab-bastani-parizi.html
رئیس فرهنگستان علوم: باستانی پاریزی مورخی نجیب و ادیبی ظریف بود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12308-1393-01-21-10-03-55.html
استاد باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12357-ostad-bastani-parizi.html
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
منزلت استادی دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی و مرتبت علمی او در حکمت عملی تاریخ / دکتر مهدی ماحوزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12544-bastani-parizi-martebat-elmi.html
به یاد استاد باستانی پاریزی - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آذربایجان - سرودهی شادروان حسین پژمان بختیاری
گشته مغز آشفته از سودای آذربایجان
خسته جان زاندیشۀ فردای آذربایجان
گر شود آن سرزمین بازیچۀ غوغاییان
آتش و خون خیزد از غوغای آذربایجان
سنگ آذربایجان بر سینه کوبند ای عجب
در لباس دوستـی، اعـدای آذربایجان
وینچنین نیرنگ را پوشیده نتوان داشتن
از جهانبین دیدۀ بینای آذربایجان
کانکه با معماری بیگانه طرحی تازه ریخت
پایهافکن گشت و بامانـدای آذربایجان
بیع میهن را دکانی پرشکوه آراست لیک
نیست باب ایـن دکان کالای آذربایجان
نابکاری کز دم بیگـانه جـوید زندگی
دم زند بیخجلت از احیای آذربایجان
آنکه شد بیپرده مستظهر به نیروی رقیب
خوانده خود را مرجع و ملجای آذربایجان
لفظ استقلال دارد ظاهری زیبنـده لیک
نیست خوش این جامه بر بالای آذربایجان
جزئی از ایران بُوَد آن سرزمین، بگشای گوش
کاین سخن را بشنوی زاجزای آذربایجان
جز خروش مهر ایران برنخواهد خاستن
گر تو بخراشی چو چنگ اعضای آذربایجان
در چه عهدی ملّت و ملّیّت مخصوص داشت؟
این تو وان تاریخ عبرتزای آذربایجان
چند تن ناپاکزاد بیوطن گردیدهاند
مر شما را پیشوا، ای وای آذربایجان
قصّۀ ایرانخدایان است و نامهیْ خسروان
شمهای از عزم شـورافزای آذربایجان
سرخط حرّیّت و فرمان مشروطیّت است
پرفروغ از ایزدیطغـرای آذربایجان
جوشش تبریزیان در دفع خصم و پاس مُلک
شاهد است از همّـت والای آذربایجان
روی ایران شد سفید و روز دشمن شد سیاه
قرنها از تیـغ خونپالای آذربایجان
کوفت خواهد تا قیامت کوس ایراندوستی
آسمان بر بام گردونسای آذربایجان
بانگ بیداری برانگیزد ز خواب غفلتش
آنکه دل خوش کرده با رؤیای آذربایجان
حاصل غوغای طفلان است و زنجیر جنون
آنکه بازد عشق با لیلای آذربایجان
دور ماند دست ناپاکان ازان دامان پاک
بکر ماند تا ابـد عـذرای آذربایجان
پژمان بختیاری
خرداد ۱۳۲۵
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/17683-azarbaijan-pejman-bakhtiari.html
@iranboom_ir
گشته مغز آشفته از سودای آذربایجان
خسته جان زاندیشۀ فردای آذربایجان
گر شود آن سرزمین بازیچۀ غوغاییان
آتش و خون خیزد از غوغای آذربایجان
سنگ آذربایجان بر سینه کوبند ای عجب
در لباس دوستـی، اعـدای آذربایجان
وینچنین نیرنگ را پوشیده نتوان داشتن
از جهانبین دیدۀ بینای آذربایجان
کانکه با معماری بیگانه طرحی تازه ریخت
پایهافکن گشت و بامانـدای آذربایجان
بیع میهن را دکانی پرشکوه آراست لیک
نیست باب ایـن دکان کالای آذربایجان
نابکاری کز دم بیگـانه جـوید زندگی
دم زند بیخجلت از احیای آذربایجان
آنکه شد بیپرده مستظهر به نیروی رقیب
خوانده خود را مرجع و ملجای آذربایجان
لفظ استقلال دارد ظاهری زیبنـده لیک
نیست خوش این جامه بر بالای آذربایجان
جزئی از ایران بُوَد آن سرزمین، بگشای گوش
کاین سخن را بشنوی زاجزای آذربایجان
جز خروش مهر ایران برنخواهد خاستن
گر تو بخراشی چو چنگ اعضای آذربایجان
در چه عهدی ملّت و ملّیّت مخصوص داشت؟
این تو وان تاریخ عبرتزای آذربایجان
چند تن ناپاکزاد بیوطن گردیدهاند
مر شما را پیشوا، ای وای آذربایجان
قصّۀ ایرانخدایان است و نامهیْ خسروان
شمهای از عزم شـورافزای آذربایجان
سرخط حرّیّت و فرمان مشروطیّت است
پرفروغ از ایزدیطغـرای آذربایجان
جوشش تبریزیان در دفع خصم و پاس مُلک
شاهد است از همّـت والای آذربایجان
روی ایران شد سفید و روز دشمن شد سیاه
قرنها از تیـغ خونپالای آذربایجان
کوفت خواهد تا قیامت کوس ایراندوستی
آسمان بر بام گردونسای آذربایجان
بانگ بیداری برانگیزد ز خواب غفلتش
آنکه دل خوش کرده با رؤیای آذربایجان
حاصل غوغای طفلان است و زنجیر جنون
آنکه بازد عشق با لیلای آذربایجان
دور ماند دست ناپاکان ازان دامان پاک
بکر ماند تا ابـد عـذرای آذربایجان
پژمان بختیاری
خرداد ۱۳۲۵
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/17683-azarbaijan-pejman-bakhtiari.html
@iranboom_ir