نقش آذربایجان در نوسازی ناسیونالیسم ایرانی
استاد کاوه بیات
علی صادقی تبریزی یکی از این روشنفکران بود. او که از چهرههای آشنا با تحولات فرهنگی ترکیه بود و پارهای از نوشتههای نامق کمال، ادیب ایراندوست عثمانی را نیز به فارسی ترجمه کرده بود، در رشتهنوشتههایی زیر عنوان «ایران و ترک» که در پاییز 1302 در روزنامهی «میهن» منتشر شد با اشاره به پیشینهی تاریخی ایرانی و ایرانیت، تأکید روشنیبیگ را بر عامل زبان، بیجا و بیمناسبت دانسته، ایرانیت را مجموعهای به مراتب فراتر از یک عنصر هویتی واحد فرض کرده و استدلالهایی از این دست را بیاعتبار دانست. علی صادقی تبریزی تا فروکش کردن این بحث در دو - سه سال بعد، پای ثابت آن بود و نوشتههای پرشماری را در این زمینه منتشر کرد.
رضازادهی شفق یکی از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانیای بود که وارد بحث شد. وی در رسالهای زیر عنوانِ «تورک متفکر لرینگ نظر انتباهنه» (به نظر دقتِ متفکر ترک) به صورتی مبسوط و به نحوی سنجیده، آرای روشنیبیگ را مورد بررسی قرار داد و نقد کرد. این رساله که از سوی مجلهی «ایرانشهر» در برلین منتشر شد - و از آنجایی که به ترکی استانبولی نوشته شده بود در آن حوزه نیز بازتاب داشت - در همان روزها در یکی از جراید تهران نیز ترجمه و منتشر شد.
محمود غنیزادهی سلماسی که از سالهای پیش - یعنی از دورهای که در سالهای نهضت مشروطه روزنامهی فریاد را در ارومیه منتشر میکرد - نسبت به تحرکات پانترکیستی آگاه بود و مخاطرات آن را گوشزد میکرد نیز از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانی بود که در این مرحله وارد کار شد و با انتشار رسالهای زیر عنوانِ «روشنیبیگ جواب» از هویت ایرانی آذربایجانی دفاع کرد. این رساله نیز که به زبان ترکی و به صورتی جداگانه در برلن چاپ شد در محافل ترکزبان بازتاب گستردهای داشت.
در کنار این تحرکات که بیشتر جنبهای فردی و پراکنده داشت، حسین کاظمزادهی تبریزی با تأسیس نشریهی «ایرانشهر» در سال 1301 و اختصاص بخش عمدهای از صفحههای آن به این بحث مهم، حرکتی را بنیان نهاد به مراتب گستردهتر از تلاشهای پراکندهی جاری. کاظمزادهی ایرانشهر نیز از فعالان کمیتهی ملیون برلن بود و در هنگام جنگ یکم جهانی، سالهایی را در قلمرو عثمانی سپری کرده بود. ایرانشهر بر خلاف پارهای از جراید تهران که در واکنش به اظهارات روشنیبیگ و همانندانش بیشتر واکنشی احساسی بروز میدادند بر آن شد از بهترین و مناسبترین راه - یعنی راه دانش - وارد بحث شود. از اینرو ضمن ترجمه و انتشار بخشهایی از رسالهی مارکوارت - شرقشناس برجستهی آلمانی - در باب تاریخ کهن آذربایجان و پیشینیهی ایرانی آن، در ادامه از همهی دانشمندان و صاحبنظران خواست که نظر به اهمیت بحث، آن را موضوع تحقیق و بررسی قرار دهند.
در کنار میرزا محمودخان غنیزاده - که پیشتر نیز به او اشاره شد - و مصطفی طباطبایی که هر یک در این زمینه بررسیهایی را ارایه دادند و همچنین نوشتههای خود کاظمزادهی ایرانشهر در این باب، رسالهی «آذری یا زبان باستان آذربایجان» سید احمد کسروی تبریزی را میتوان مهمترین دستآورد این اقتراحِ ایرانشهر دانست، رسالهای که با وجود گذشت هشتاد سال از تاریخ انتشار هنوز هم اهمیت تعیینکنندهی خود را حفظ کرده است.
... همین پیشدرآمد نیز مهم بود و بر شکلگیری ناسیونالیسم ایرانی در این دوره تأثیری قاطع و تعیینکننده بر جا گذاشت؛ چه از لحاظ تعریفهایی که در این عرصه از ایرانی و خصوصیات ایرانی بودن ارائه شد و چه از لحاظ برآمدن نقش زبان فارسی به عنوانِ یکی از ارکانِ اصلی ایرانیت.
بررسی جزو به جزو این تعریفها و اهمیتی که عناصری چون سرزمین، تاریخ و فرهنگ مشترک در آن یافتند از حوصلهی این بررسی خارج است. این که چگونه زبان فارسی نیز به دلیل آن که نخستین هدف حملهی ترکگرایی بود، چنان نقش کلیدی و مهمی در این میان یافت نیز به همچنین.
ولی در پایان و در مقام نوعی نتیجهگیری به موضوع اصلی این بحث، یعنی نقش آذربایجان در ناسیونالیسم ایرانی برمیگردیم.
همانگونه که ملاحظه شد تا جایی که اسناد و گزارشهای موجود بررسی شدهاند رکن اصلی این بحث و وظیفهی رویارویی با پانترکیسم را رجال و روشنفکران آذربایجانی بر عهده داشتهاند: چه روشنفکران و نویسندگانی که در این بررسی از آنها یاد شد و چه شخصیتهای کشوریای چون تقیزاده و ارفع و دیگران که در تشکیلات دولتی وقت بهاین مهم توجه داشتند و در این کوتاه فرصت اشاره به آنها نشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11331-naghsh-azarbaijan-dar-nosazi-nasionalism.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
استاد کاوه بیات
علی صادقی تبریزی یکی از این روشنفکران بود. او که از چهرههای آشنا با تحولات فرهنگی ترکیه بود و پارهای از نوشتههای نامق کمال، ادیب ایراندوست عثمانی را نیز به فارسی ترجمه کرده بود، در رشتهنوشتههایی زیر عنوان «ایران و ترک» که در پاییز 1302 در روزنامهی «میهن» منتشر شد با اشاره به پیشینهی تاریخی ایرانی و ایرانیت، تأکید روشنیبیگ را بر عامل زبان، بیجا و بیمناسبت دانسته، ایرانیت را مجموعهای به مراتب فراتر از یک عنصر هویتی واحد فرض کرده و استدلالهایی از این دست را بیاعتبار دانست. علی صادقی تبریزی تا فروکش کردن این بحث در دو - سه سال بعد، پای ثابت آن بود و نوشتههای پرشماری را در این زمینه منتشر کرد.
رضازادهی شفق یکی از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانیای بود که وارد بحث شد. وی در رسالهای زیر عنوانِ «تورک متفکر لرینگ نظر انتباهنه» (به نظر دقتِ متفکر ترک) به صورتی مبسوط و به نحوی سنجیده، آرای روشنیبیگ را مورد بررسی قرار داد و نقد کرد. این رساله که از سوی مجلهی «ایرانشهر» در برلین منتشر شد - و از آنجایی که به ترکی استانبولی نوشته شده بود در آن حوزه نیز بازتاب داشت - در همان روزها در یکی از جراید تهران نیز ترجمه و منتشر شد.
محمود غنیزادهی سلماسی که از سالهای پیش - یعنی از دورهای که در سالهای نهضت مشروطه روزنامهی فریاد را در ارومیه منتشر میکرد - نسبت به تحرکات پانترکیستی آگاه بود و مخاطرات آن را گوشزد میکرد نیز از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانی بود که در این مرحله وارد کار شد و با انتشار رسالهای زیر عنوانِ «روشنیبیگ جواب» از هویت ایرانی آذربایجانی دفاع کرد. این رساله نیز که به زبان ترکی و به صورتی جداگانه در برلن چاپ شد در محافل ترکزبان بازتاب گستردهای داشت.
در کنار این تحرکات که بیشتر جنبهای فردی و پراکنده داشت، حسین کاظمزادهی تبریزی با تأسیس نشریهی «ایرانشهر» در سال 1301 و اختصاص بخش عمدهای از صفحههای آن به این بحث مهم، حرکتی را بنیان نهاد به مراتب گستردهتر از تلاشهای پراکندهی جاری. کاظمزادهی ایرانشهر نیز از فعالان کمیتهی ملیون برلن بود و در هنگام جنگ یکم جهانی، سالهایی را در قلمرو عثمانی سپری کرده بود. ایرانشهر بر خلاف پارهای از جراید تهران که در واکنش به اظهارات روشنیبیگ و همانندانش بیشتر واکنشی احساسی بروز میدادند بر آن شد از بهترین و مناسبترین راه - یعنی راه دانش - وارد بحث شود. از اینرو ضمن ترجمه و انتشار بخشهایی از رسالهی مارکوارت - شرقشناس برجستهی آلمانی - در باب تاریخ کهن آذربایجان و پیشینیهی ایرانی آن، در ادامه از همهی دانشمندان و صاحبنظران خواست که نظر به اهمیت بحث، آن را موضوع تحقیق و بررسی قرار دهند.
در کنار میرزا محمودخان غنیزاده - که پیشتر نیز به او اشاره شد - و مصطفی طباطبایی که هر یک در این زمینه بررسیهایی را ارایه دادند و همچنین نوشتههای خود کاظمزادهی ایرانشهر در این باب، رسالهی «آذری یا زبان باستان آذربایجان» سید احمد کسروی تبریزی را میتوان مهمترین دستآورد این اقتراحِ ایرانشهر دانست، رسالهای که با وجود گذشت هشتاد سال از تاریخ انتشار هنوز هم اهمیت تعیینکنندهی خود را حفظ کرده است.
... همین پیشدرآمد نیز مهم بود و بر شکلگیری ناسیونالیسم ایرانی در این دوره تأثیری قاطع و تعیینکننده بر جا گذاشت؛ چه از لحاظ تعریفهایی که در این عرصه از ایرانی و خصوصیات ایرانی بودن ارائه شد و چه از لحاظ برآمدن نقش زبان فارسی به عنوانِ یکی از ارکانِ اصلی ایرانیت.
بررسی جزو به جزو این تعریفها و اهمیتی که عناصری چون سرزمین، تاریخ و فرهنگ مشترک در آن یافتند از حوصلهی این بررسی خارج است. این که چگونه زبان فارسی نیز به دلیل آن که نخستین هدف حملهی ترکگرایی بود، چنان نقش کلیدی و مهمی در این میان یافت نیز به همچنین.
ولی در پایان و در مقام نوعی نتیجهگیری به موضوع اصلی این بحث، یعنی نقش آذربایجان در ناسیونالیسم ایرانی برمیگردیم.
همانگونه که ملاحظه شد تا جایی که اسناد و گزارشهای موجود بررسی شدهاند رکن اصلی این بحث و وظیفهی رویارویی با پانترکیسم را رجال و روشنفکران آذربایجانی بر عهده داشتهاند: چه روشنفکران و نویسندگانی که در این بررسی از آنها یاد شد و چه شخصیتهای کشوریای چون تقیزاده و ارفع و دیگران که در تشکیلات دولتی وقت بهاین مهم توجه داشتند و در این کوتاه فرصت اشاره به آنها نشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11331-naghsh-azarbaijan-dar-nosazi-nasionalism.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آیین نکوداشت استاد فرزانه جمشید کیانفر
سخنرانان:
#سیدعلی_آل_داود
#غلامرضا_امیرخانی
#اکبر_ایرانی
#علی_بهرامیان
#صادق_سجادی
#احمد_کتابی
🗓 دوشنبه 19 آذر 1403 ساعت 17
🏡 تالار فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
@iranboom_ir
سخنرانان:
#سیدعلی_آل_داود
#غلامرضا_امیرخانی
#اکبر_ایرانی
#علی_بهرامیان
#صادق_سجادی
#احمد_کتابی
🗓 دوشنبه 19 آذر 1403 ساعت 17
🏡 تالار فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
@iranboom_ir
آذربایجان و کردستان دو عضو جدانشدنی از پیکر ایران
نادر پیمانی
اگر تندباد حوادث قسمتی از شاخ و برگ درخت تنومند وطنمان را شکسته و از ما جدا کرده، خوشبختانه این درخت کهنسال هنوز ریشه در خاک میهنمان دارد و آذربایجان و کردستان دو شاخه اصلی این درختند.
در تمام طول تاریخ در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی، آذربایجان و کردستان جدا از کل ایران و یا بهصورت مستقل نبودهاند (جز سال 1324 تا 1325 که به آن اشاره خواهد شد) و هیچ وقت هم جدایی از ایران خواست مردم غیور و ایراندوست کرد و آذربایجانی نبوده و نیست، زیرا این دو قوم خود را بانی اولین حکومت ملی در ایران و به عبارت گویاتر صاحبخانه میدانند. نه مستاجر و یا مورد تسلط قرار گرفته!! چون معتقدند:
قطره دریاست، اگر با دریا است
ورنه آن قطره و دریا، دریا است
بدبختانه طی دو قرن اخیر، کشور ایران مواجه با تعدی و تجاوز دولت استعمارگر روس، انگلیس و عثمانی شد و قطعاتی از خاک کشورمان را با جنگ و جبر تصاحب کردند. ازجمله قطعات جداشده کردستان که امروز هر قطعه آن جزء یکی از کشورهای عراق، سوریه، ترکیه، ارمنستان و نخجوان محسوب میشوند. و یا قطعه بزرگ منطقه اران را که از آذربایجان جدا کردند و امروز به نام جمهوری آذربایجان خوانده میشود.
با وجود جدایی و گذشت زمان طولانی مردم آذربایجان و کردستان، هنوز علاقه و محبت برادران و خواهران خود را که در آنطرف مرزها زندگی میکنند فراموش نکردهاند. متاسفانه همانگونه که دول بیگانه باعث جدایی میان ما با سایر برادران و خواهران همتبار و همزبانمان شدهاند، امروز هم باز دول خارجی در فکر ایجاد تفرقه و قطعهقطعه کردن دوباره ایران هستند! من حتم دارم که این بار نیز از طرف مردم آذربایجان و کردستان و در مجموع از طرف ملت ایران، مشت محکمی به دهان این یاوهسرایان و تجزیهطلبان کوبیده شود.
دولت عثمانی و روسیه تزاری که هر یک امپراتوری بزرگ و متجاوزی بودند، همیشه در فکر تصرف بخشهای شمالی و غربی کشورمان بودند، و بارها آن مناطق را مورد حمله و تجاوز قرار دادهاند. جنگهای طولانی شاه اسماعیل، شاه عباس صفوی، نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار برای جلوگیری از تجاوزات این دولتها و بیرون راندن آنها از خاک ایران بوده و در تمام جنگها برای حفظ خاک و استقلال ایران مردم آذربایجان و کردستان در صف مقدم جبهه جنگ قرار داشتند.
من به نام یک آذربایجانی اطمینان دارم تا زمانی که در عروق یک فرد آذربایجانی و کردستانی خون ایرانی جریان دارد،همانطوری که بارها نشان دادهایم، خود را اصیلترین ایرانی دانسته و تا آخرین نفر و آخرین نفس از خاک میهنمان دفاع خواهیم کرد.
و اما جریان جدایی آذربایجان و کردستان از ایران که در 21 آذر سال 1324 شروع و در 21 آذر ماه سال 1325 خاتمه پیدا کرد. در این مورد صدها نویسندهی ایرانی و غیر ایرانی با ارایه مدارک و اسناد معتبر کتابهاغ نوشتهاند و بهطور غیر قابل انکار نشان دادهاند که تشکیل دو حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان با حضور ارتش شوروی و با دخالت مستقیم دولت اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت و در تشکیل آن دولتها اکثریت قریب به اتفاق مردم آذربایجان و کردستان کوچکترین دخالتی نداشتند، و دلیل روشن این ادعا عبارت است از اینکه وقتی ارتش شوروی ایران را ترک کرد و دولت ایران نیرو به آذربایجان و کردستان اعزام داشت، به مجرد حرکت نیرو، پیش از آنکه نیروی اعزامی از زنجان بگذرد، مردم اسلحه بهدست گرفته و دولتهای خودمختار و دستنشانده آذربایجان و کردستان را ساقط کردند. حتا اگر دو درصد مردم آذربایجان و کردستان طرفدار حکومتهای خودمختار آذربایجان و کردستان بودند، بهطور حتم آن دولتها به سادگی ساقط نمیشدند و ارتش ایران هم بدون جنگ نمیتوانست وارد آذربایجان و کردستان بشود. ولی شهادت و گزارش مخبرین و خبرنگاران و عکاسان خارجی که همراه نیروی اعزامی به آذربایجان و کردستان رفته بودند،مردم با گل و قربانی کردن به پیشباز نیروی اعزامی آمدند. جالب اینکه اکثر فرماندهان و افسران نیروی اعزامی را که داوطلبانه حاضر به نجات خاک کشورشان شده بودند، افسران آذربایجانی یا کردستانی از قبیل:سرهنگ هاشمی (سرتیپ بعدی)،سرهنگ محمود امین(سرلشگر بعدی)، سرهنگ زنگنه(سرلشگر بعدی)،سرهنگ پولادوند(سرلشگر بعدی)و دهها افسر در درجات مختلف تشکیل میدادند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2398-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نادر پیمانی
اگر تندباد حوادث قسمتی از شاخ و برگ درخت تنومند وطنمان را شکسته و از ما جدا کرده، خوشبختانه این درخت کهنسال هنوز ریشه در خاک میهنمان دارد و آذربایجان و کردستان دو شاخه اصلی این درختند.
در تمام طول تاریخ در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی، آذربایجان و کردستان جدا از کل ایران و یا بهصورت مستقل نبودهاند (جز سال 1324 تا 1325 که به آن اشاره خواهد شد) و هیچ وقت هم جدایی از ایران خواست مردم غیور و ایراندوست کرد و آذربایجانی نبوده و نیست، زیرا این دو قوم خود را بانی اولین حکومت ملی در ایران و به عبارت گویاتر صاحبخانه میدانند. نه مستاجر و یا مورد تسلط قرار گرفته!! چون معتقدند:
قطره دریاست، اگر با دریا است
ورنه آن قطره و دریا، دریا است
بدبختانه طی دو قرن اخیر، کشور ایران مواجه با تعدی و تجاوز دولت استعمارگر روس، انگلیس و عثمانی شد و قطعاتی از خاک کشورمان را با جنگ و جبر تصاحب کردند. ازجمله قطعات جداشده کردستان که امروز هر قطعه آن جزء یکی از کشورهای عراق، سوریه، ترکیه، ارمنستان و نخجوان محسوب میشوند. و یا قطعه بزرگ منطقه اران را که از آذربایجان جدا کردند و امروز به نام جمهوری آذربایجان خوانده میشود.
با وجود جدایی و گذشت زمان طولانی مردم آذربایجان و کردستان، هنوز علاقه و محبت برادران و خواهران خود را که در آنطرف مرزها زندگی میکنند فراموش نکردهاند. متاسفانه همانگونه که دول بیگانه باعث جدایی میان ما با سایر برادران و خواهران همتبار و همزبانمان شدهاند، امروز هم باز دول خارجی در فکر ایجاد تفرقه و قطعهقطعه کردن دوباره ایران هستند! من حتم دارم که این بار نیز از طرف مردم آذربایجان و کردستان و در مجموع از طرف ملت ایران، مشت محکمی به دهان این یاوهسرایان و تجزیهطلبان کوبیده شود.
دولت عثمانی و روسیه تزاری که هر یک امپراتوری بزرگ و متجاوزی بودند، همیشه در فکر تصرف بخشهای شمالی و غربی کشورمان بودند، و بارها آن مناطق را مورد حمله و تجاوز قرار دادهاند. جنگهای طولانی شاه اسماعیل، شاه عباس صفوی، نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار برای جلوگیری از تجاوزات این دولتها و بیرون راندن آنها از خاک ایران بوده و در تمام جنگها برای حفظ خاک و استقلال ایران مردم آذربایجان و کردستان در صف مقدم جبهه جنگ قرار داشتند.
من به نام یک آذربایجانی اطمینان دارم تا زمانی که در عروق یک فرد آذربایجانی و کردستانی خون ایرانی جریان دارد،همانطوری که بارها نشان دادهایم، خود را اصیلترین ایرانی دانسته و تا آخرین نفر و آخرین نفس از خاک میهنمان دفاع خواهیم کرد.
و اما جریان جدایی آذربایجان و کردستان از ایران که در 21 آذر سال 1324 شروع و در 21 آذر ماه سال 1325 خاتمه پیدا کرد. در این مورد صدها نویسندهی ایرانی و غیر ایرانی با ارایه مدارک و اسناد معتبر کتابهاغ نوشتهاند و بهطور غیر قابل انکار نشان دادهاند که تشکیل دو حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان با حضور ارتش شوروی و با دخالت مستقیم دولت اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت و در تشکیل آن دولتها اکثریت قریب به اتفاق مردم آذربایجان و کردستان کوچکترین دخالتی نداشتند، و دلیل روشن این ادعا عبارت است از اینکه وقتی ارتش شوروی ایران را ترک کرد و دولت ایران نیرو به آذربایجان و کردستان اعزام داشت، به مجرد حرکت نیرو، پیش از آنکه نیروی اعزامی از زنجان بگذرد، مردم اسلحه بهدست گرفته و دولتهای خودمختار و دستنشانده آذربایجان و کردستان را ساقط کردند. حتا اگر دو درصد مردم آذربایجان و کردستان طرفدار حکومتهای خودمختار آذربایجان و کردستان بودند، بهطور حتم آن دولتها به سادگی ساقط نمیشدند و ارتش ایران هم بدون جنگ نمیتوانست وارد آذربایجان و کردستان بشود. ولی شهادت و گزارش مخبرین و خبرنگاران و عکاسان خارجی که همراه نیروی اعزامی به آذربایجان و کردستان رفته بودند،مردم با گل و قربانی کردن به پیشباز نیروی اعزامی آمدند. جالب اینکه اکثر فرماندهان و افسران نیروی اعزامی را که داوطلبانه حاضر به نجات خاک کشورشان شده بودند، افسران آذربایجانی یا کردستانی از قبیل:سرهنگ هاشمی (سرتیپ بعدی)،سرهنگ محمود امین(سرلشگر بعدی)، سرهنگ زنگنه(سرلشگر بعدی)،سرهنگ پولادوند(سرلشگر بعدی)و دهها افسر در درجات مختلف تشکیل میدادند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2398-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
کارگاه شاهنامه خوانی تبریز (برخط)
نشست صد و یازدهم
چهارشنبه ۲۱ آذر ساعت ۲۰
با سخنرانی دکتر علیرضا قیامتی
موضوع: شاهنامه ستیزی از قدیم تا جدید
آموزگار: جواد رنجبر درخشیلر
شرح بیت های ستایش خرد
شاهنامه خوان: فاطمه تمجیدی
بیت های نخستین شاهنامه
با همکاری:
انجمن علمی مطالعات صلح ایران
خانه اندیشمندان علوم انسانی
خردسرای فردوسی
بنیاد شاهنامه توس
کانون شاهنامه فردوسی توس
باشگاه شاهنامه پژوهان
رادیو شاهنامه
انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
انجمن افراز
در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
نشست صد و یازدهم
چهارشنبه ۲۱ آذر ساعت ۲۰
با سخنرانی دکتر علیرضا قیامتی
موضوع: شاهنامه ستیزی از قدیم تا جدید
آموزگار: جواد رنجبر درخشیلر
شرح بیت های ستایش خرد
شاهنامه خوان: فاطمه تمجیدی
بیت های نخستین شاهنامه
با همکاری:
انجمن علمی مطالعات صلح ایران
خانه اندیشمندان علوم انسانی
خردسرای فردوسی
بنیاد شاهنامه توس
کانون شاهنامه فردوسی توس
باشگاه شاهنامه پژوهان
رادیو شاهنامه
انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
انجمن افراز
در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
زوایاى تاریک روشن میشود - گفتگو با دکتر حمید احمدى و استاد کاوه بیات درباره اسناد تازه فرقه دموکرات
اسماعیل آزادى
زمانى که «ستارخان» و «باقرخان» خطه پرافتخار آذربایجان را براى پاسدارى از آزادى و مشروطیت ایران که در چنگال استبداد «محمدعلى شاه» و قزاق هاى «لیاخوف» روسى گرفتار شده بود، ترک کردند، شاید هیچ گاه فکر آن را هم نمى کردند که ۳۶ سال بعد، کسانى بخواهند با تکیه بر فرزندان لیاخوف، سرزمین ناجى ایران را به طرفة العینى به کسانى که از آن سوى مرزها با شعار سوسیالیسم آمده بودند، واگذار کنند، اما این اقدام از سوى «سیدجعفر پیشه ورى» و در قالب فرقه دموکرات آذربایجان انجام شد و او با هدف تجزیه طلبى حکومتى خودمختار ایجاد کرد، ولى اقدامات فرقه، پیشه ورى و حامیان خارجىاش مورد اقبال مردم ایران دوست آذر آبادگان قرار نگرفت و تنها یک سال بعد، با قیام ایرانیان آذرى و بسط حاکمیت دولت مرکزى، فرو ریخت و سران فرقه به شوروى فرار کردند. هر چند هواداران پیشه ورى، او را رهبر یک جنبش ملى و خودجوش در آذربایجان معرفى کردهاند و «استالین» را متهم مىکنند که از این جنبش در جهت منافع اتحاد شوروى بهرهبردارى کرده است، اما با انتشار اسناد دفتر سیاسى حزب کمونیست شوروى (پولیت بورو) پرده از خیانتى بزرگ برداشته و آشکار شد که فرقه دموکرات آذربایجان با فرمان مستقیم استالین با هدف جدایى آذربایجان و حتى کردستان ایجاد شده است. در آستانه شصتمین سالگرد این واقعه تاریخى، در میزگردى با حضور آقایان «کاوه بیات» کارشناس و مورخ برجسته آذرى و دکتر «حمید احمدى» کارشناس مسائل قومیت ها، به تحلیل اسناد منتشر شده مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان پرداختهایم که ماحصل آن در پى مىآید.
•در آستانه شصتمین سال بحث فرقه دموکرات و نجات آذربایجان هستیم. بحث هاى تاریخى در این مورد، چه فراز و فرودهایى داشته است؟
بیات: مهم ترین ویژگى این بحث در این است که در سنوات اخیر على الخصوص تا پیش از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، بخش عمده دانش و آگاهى ما از این پدیده، به گزارشهاى یکى از طرفین این مناقشه محدود بوده است. یعنى از یک طرف، ما مقدار زیادى اسناد و گزارش هاى روزبه روز از تحولات جارى در آذربایجان در دست داریم که توسط ارگان هاى دولتى مانند فرماندارى ها، وزارت دارایى و وزارت فرهنگ و... تولید شده است. این گزارش ها تا پیش از چیرگى تشکیلات فرقه دموکرات، جنبه مستقیم داشتند و بعد که دست ارگان هاى حکومت مرکزى از آذربایجان کوتاه شد، جنبه غیرمستقیم و حاشیه اى پیدا کرد. این یک وجه اسناد است که از شکل گرفتن یک حرکت و تشکیل یک حکومت خودمختار تا مراحل پایانى و فروپاشى را در بر مى گیرد، براى بازسازى تاریخى این واقعه بسیار مهم هستند. از طرف دیگر در همین سو، ما گزارش هاى مقامات سیاسى و نظامى متفقین به ویژه بریتانیا و آمریکا را داریم که با دقت و نگرانى، تحولات این حوزه را دنبال مى کردند.
•گزارش روس ها چطور؟
بیات: گزارش شوروىها یک اشکال عمده داشت و اینکه در تعیین و تبیین نیات دولت اتحاد شوروى در برپا داشتن این حرکت و همین طور نیات و اهداف مسکو در برچیدن این حرکت، خیلى ناقص بود. بیشتر روى حدس گمان حدس مى زدند، اما با فروپاشى اتحاد شوروى و بازشدن اسناد و آرشیوهاى بلوک شرق به تدریج، مجموعه گزارش هایى در این زمینه در دسترس پژوهشگران قرار گرفت که میزان دخالت و اهداف روز به روز اتحاد شوروى را از این حرکت روشن مى کند. به ویژه در سال هاى اخیر مخصوصاً با تلاش هایى که در خود جمهورى آذربایجان صورت گرفته است، به ویژه کتاب هاى «دکتر جمیل حسنلى» در مورد فرقه دموکرات ، در واقع اکنون گزارش هاى دقیق و مفصلى نه فقط از کم و کیف شکل گیرى فرقه دموکرات و ارتباط آن با سیاست روز اتحاد شوروى، بلکه از ریز مکانیسم درونى این تحول در اختیار ما قرار گرفته است که اکنون امکان نزدیک شدن به یک ارزیابى نسبتاً جامع از کل این پدیده را فراهم کرده است.
احمدى: اسناد جدید خیلى از نقاط تاریک و سئوال هایى را که در ذهن تحلیل گران و مورخان و روشنفکران ایرانى وجود داشته است، روشن مى کند. البته باید به این نکته توجه کنید که بخشى از اسناد ادبیات رسمى بوده که در روزنامه ها نوشته مى شده است، مثل نوشته هاى آقاى «نجفقلى پسیان». بعضى از آنها نیز نگاه هاى رسمى و حکومتى به فرقه است. بخش دیگرى از اسناد و گزارش ها در بیان خود این گروه ها از فرقه دموکرات گرفته تا بعضى از چپ گرایان دیگر مانند حزب توده بود. البته این گزارش ها پر از شعارها و ابهاماتى بود که روایت هاى کلان و معمولاً ایدئولوژیک ارائه مى دادند و در آنها، نکات تاریک زیادى وجود داشت که بعد از فروپاشى اتحاد شوروى منتشر شد
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/8707-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
اسماعیل آزادى
زمانى که «ستارخان» و «باقرخان» خطه پرافتخار آذربایجان را براى پاسدارى از آزادى و مشروطیت ایران که در چنگال استبداد «محمدعلى شاه» و قزاق هاى «لیاخوف» روسى گرفتار شده بود، ترک کردند، شاید هیچ گاه فکر آن را هم نمى کردند که ۳۶ سال بعد، کسانى بخواهند با تکیه بر فرزندان لیاخوف، سرزمین ناجى ایران را به طرفة العینى به کسانى که از آن سوى مرزها با شعار سوسیالیسم آمده بودند، واگذار کنند، اما این اقدام از سوى «سیدجعفر پیشه ورى» و در قالب فرقه دموکرات آذربایجان انجام شد و او با هدف تجزیه طلبى حکومتى خودمختار ایجاد کرد، ولى اقدامات فرقه، پیشه ورى و حامیان خارجىاش مورد اقبال مردم ایران دوست آذر آبادگان قرار نگرفت و تنها یک سال بعد، با قیام ایرانیان آذرى و بسط حاکمیت دولت مرکزى، فرو ریخت و سران فرقه به شوروى فرار کردند. هر چند هواداران پیشه ورى، او را رهبر یک جنبش ملى و خودجوش در آذربایجان معرفى کردهاند و «استالین» را متهم مىکنند که از این جنبش در جهت منافع اتحاد شوروى بهرهبردارى کرده است، اما با انتشار اسناد دفتر سیاسى حزب کمونیست شوروى (پولیت بورو) پرده از خیانتى بزرگ برداشته و آشکار شد که فرقه دموکرات آذربایجان با فرمان مستقیم استالین با هدف جدایى آذربایجان و حتى کردستان ایجاد شده است. در آستانه شصتمین سالگرد این واقعه تاریخى، در میزگردى با حضور آقایان «کاوه بیات» کارشناس و مورخ برجسته آذرى و دکتر «حمید احمدى» کارشناس مسائل قومیت ها، به تحلیل اسناد منتشر شده مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان پرداختهایم که ماحصل آن در پى مىآید.
•در آستانه شصتمین سال بحث فرقه دموکرات و نجات آذربایجان هستیم. بحث هاى تاریخى در این مورد، چه فراز و فرودهایى داشته است؟
بیات: مهم ترین ویژگى این بحث در این است که در سنوات اخیر على الخصوص تا پیش از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، بخش عمده دانش و آگاهى ما از این پدیده، به گزارشهاى یکى از طرفین این مناقشه محدود بوده است. یعنى از یک طرف، ما مقدار زیادى اسناد و گزارش هاى روزبه روز از تحولات جارى در آذربایجان در دست داریم که توسط ارگان هاى دولتى مانند فرماندارى ها، وزارت دارایى و وزارت فرهنگ و... تولید شده است. این گزارش ها تا پیش از چیرگى تشکیلات فرقه دموکرات، جنبه مستقیم داشتند و بعد که دست ارگان هاى حکومت مرکزى از آذربایجان کوتاه شد، جنبه غیرمستقیم و حاشیه اى پیدا کرد. این یک وجه اسناد است که از شکل گرفتن یک حرکت و تشکیل یک حکومت خودمختار تا مراحل پایانى و فروپاشى را در بر مى گیرد، براى بازسازى تاریخى این واقعه بسیار مهم هستند. از طرف دیگر در همین سو، ما گزارش هاى مقامات سیاسى و نظامى متفقین به ویژه بریتانیا و آمریکا را داریم که با دقت و نگرانى، تحولات این حوزه را دنبال مى کردند.
•گزارش روس ها چطور؟
بیات: گزارش شوروىها یک اشکال عمده داشت و اینکه در تعیین و تبیین نیات دولت اتحاد شوروى در برپا داشتن این حرکت و همین طور نیات و اهداف مسکو در برچیدن این حرکت، خیلى ناقص بود. بیشتر روى حدس گمان حدس مى زدند، اما با فروپاشى اتحاد شوروى و بازشدن اسناد و آرشیوهاى بلوک شرق به تدریج، مجموعه گزارش هایى در این زمینه در دسترس پژوهشگران قرار گرفت که میزان دخالت و اهداف روز به روز اتحاد شوروى را از این حرکت روشن مى کند. به ویژه در سال هاى اخیر مخصوصاً با تلاش هایى که در خود جمهورى آذربایجان صورت گرفته است، به ویژه کتاب هاى «دکتر جمیل حسنلى» در مورد فرقه دموکرات ، در واقع اکنون گزارش هاى دقیق و مفصلى نه فقط از کم و کیف شکل گیرى فرقه دموکرات و ارتباط آن با سیاست روز اتحاد شوروى، بلکه از ریز مکانیسم درونى این تحول در اختیار ما قرار گرفته است که اکنون امکان نزدیک شدن به یک ارزیابى نسبتاً جامع از کل این پدیده را فراهم کرده است.
احمدى: اسناد جدید خیلى از نقاط تاریک و سئوال هایى را که در ذهن تحلیل گران و مورخان و روشنفکران ایرانى وجود داشته است، روشن مى کند. البته باید به این نکته توجه کنید که بخشى از اسناد ادبیات رسمى بوده که در روزنامه ها نوشته مى شده است، مثل نوشته هاى آقاى «نجفقلى پسیان». بعضى از آنها نیز نگاه هاى رسمى و حکومتى به فرقه است. بخش دیگرى از اسناد و گزارش ها در بیان خود این گروه ها از فرقه دموکرات گرفته تا بعضى از چپ گرایان دیگر مانند حزب توده بود. البته این گزارش ها پر از شعارها و ابهاماتى بود که روایت هاى کلان و معمولاً ایدئولوژیک ارائه مى دادند و در آنها، نکات تاریک زیادى وجود داشت که بعد از فروپاشى اتحاد شوروى منتشر شد
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/8707-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ملاحظاتی دربارۀ زبان محاوره آذربایجان
سفرنامۀ پارهای از جهانگردان در دوران قاجاریه
(کوتاه شده از کتاب: مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان – نوشتۀ فیروز منصوری، نشر هزار 09127334266)
سفرنامه بن تان
بنتان،در مراجعت به اروپا،آخرین نامهاش را در ماه نوامبر 1807 [آبان 1186 خورشیدی] نوشته و در آن از ورود عباس میرزا به تبریز، مراسم جشن و سرور مردم یاد کرده و در قسمتی از گزارشهای خود آورده است:
... خیابانهای تبریز را با پارچههای گرانبها آذین بسته بودند، گاهگاه زنان بر پشتبامها جمع شده، فریاد میزدند «ٌقربانت گردم» ولی نگهبانانش آن ها را فوراً به میل یا به زور به داخل خانه میراندند. (ص 106)
(سفرنامه بن تان – ترجمه منصوره اتحادیه – ناشر نامشخص – تهران 1354)
داستان سفر به درون ایران
م.. تانگوان یکی از همراهان ژنرال گاردان، پس از عبور از مرز ماکو (نوامبر 1807 / آبان 1186 خورشیدی)، در خاطراتش مینویسد:
«نخستین دهکده ایرانی که ما در سر راه خود دیدیم،کلیسا کندی بود. ساکنانش افراد فقیر ارمنی و کرد بودند. پس از 7 ساعت راهپیمایی، غروب همان روز به عرب دیزج رسیدیم. این دهکده به وسیله قلعهای که در بالای صخرهای بنا شده، محافظت میشود. سکنه عرب دیزج مخلوطی از کردها و فارسیزبانان است.»
نامههای قفقاز و تفلیس
م. فردریک فریگان، دیپلمات آلمانی الاصل در دربار تزار که برای مذاکره با عباس میرزا، در 14 مه 1812 (24 اردیبهشت 1191)، به تبریز آمد. وی سفرنامهای نگاشته و 60 صفحۀ آن را به بیان اوصاف شهر تبریز و عادات ایرانیان اختصاص داده است. او مینویسد:
من ابداً تعجب نمیکردم که تمامی افسران و اعضای انگلیسی در تبریز، با سلاست و روانی به فارسی سخن میگفتند، و به جزییترین عادات و رسوم کشور احترام و اعتنا نموده و خودشان را با آنها منطبق و هماهنگ میکردند. (ص 5)
در نخستین شب ورود من به تبریز، زلزله اتفاق افتاد. در این شهر زمینلرزه زیاد وقوع مییابد. مردم برای محافظت از صدمه زلزله، از تخته و چوب خانههای موقت میسازند و آنها را «تخته پوش» مینامند. (ص 311) کرپورتر هم، عین همین اصطلاح را در وصف ساختمانهای تبریز به کار برده است.
در تبریز، نسیم ملایم از صبح تا غرور میوزد و هوا را خنک میکند. اهالی محل به باد جنوب که از جانب خلیجفارس میوزد، «باد سموم» میگویند. (ص 323)
فرستاده انگلستان، سرگور اوزلی روز 16 ژوئن 1812 وارد تبریز شد. او خیلی فصیح فارسی صحبت میکرد. (ص 364)
زبان مردم شوشی (شیشه)
جرج کپل، در سال 1825 م / 1204 خ، دربارۀ زبان اهالی شیشه مینویسد:
زبان اهالی شوشی نوعی لهجۀ ترکی است. ولی به غیر از ارامنه، عموم مردم به فارسی مینویسند و میخوانند. تجارت آنان به وسیله ارامنه بین شهرهای شکی، نخجوان، خوی و تبریز برقرار است. رسوم و عادات آنان عیناً مانند ایرانیان است. به دیدن ویرانههای بردع قدیم رفتم، ملای دهکده به دیدن من آمد و به فارسی سخن میگفت ... در شماخی مصاحبه من با فرمانده پاسگاه روسی، بهوسیله یکی از کارمندان که فارسی و ترکی را میدانست، انجام گرفت.
سفر زمستانی در روسیه در بلندیهای قفقاز
«رابرت منیال که در سال 1828 م/ 1207 خورشیدی» از گنجه دیدن کرده است، مینویسد:
«شهر گنجه پنج هزار نفر جمعیت دارد و تمامی آنان مسلمان و از پیروان شیعه هستند. زبانی که در اینجا تکلم میکنند لهجه ترکی است اما مردم به فارسی مینویسند و میخوانند.»
سه سال در ایران
جورج فولر سیاستمدار و جهانگرد انگلیسی (1836-1831 م/ 15-1210 خورشیدی)
ج. فولر، سیاستمدار و جهانگرد باذوق انگلیسی، خاطرات و مشاهدات خود را به تفصیل نگاشته و کلمات و اصطلاحات را گاه به همان لفظی که از اهالی محل میشنیده، ثبت میکرده است.
او در ضمن گزارش مسافرت تهران – تبریز، بعد از قزوین، از چادرهای ایلات و چراگاههای پیرامون آن یاد میکند و مینویسد:
در یکی از دهات، گرفتاری پیدا کردم و مرا به خانهها راه نمیدادند. اهالی نسبت به تهاجم روسها نفرت و انزجار نشان میدادند و مرا هم روس میپنداشتند و به من میگفتند: «روس پدرسوخته» و اجازه نمیدادند به آستانشان پا بگذارم. (ص 11)
بعد از خرمدره، به هنگام طلوع فجر (صبح کاذب) به نزدیک چادرهای سیاه ایلات رسیدیم. قاطرچی فارغبال، سوار بر الاغ، در حالی که قاطرهای ردیف شده کاروان را از راه میبرد، با صدای رسا و رغبت و غنا، اشعار فردوسی و حافظ و سعدی را با آهنگ میخواند. منظومههای ایرانی در میان مردم خیلی ارزش و احترام دارند، حتی نازلترین آنها در خوانندگان، ذوق و الهام و نفوذ معنوی ایجاد میکند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2633-molahezati-darbare-zaban-mohavere-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سفرنامۀ پارهای از جهانگردان در دوران قاجاریه
(کوتاه شده از کتاب: مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان – نوشتۀ فیروز منصوری، نشر هزار 09127334266)
سفرنامه بن تان
بنتان،در مراجعت به اروپا،آخرین نامهاش را در ماه نوامبر 1807 [آبان 1186 خورشیدی] نوشته و در آن از ورود عباس میرزا به تبریز، مراسم جشن و سرور مردم یاد کرده و در قسمتی از گزارشهای خود آورده است:
... خیابانهای تبریز را با پارچههای گرانبها آذین بسته بودند، گاهگاه زنان بر پشتبامها جمع شده، فریاد میزدند «ٌقربانت گردم» ولی نگهبانانش آن ها را فوراً به میل یا به زور به داخل خانه میراندند. (ص 106)
(سفرنامه بن تان – ترجمه منصوره اتحادیه – ناشر نامشخص – تهران 1354)
داستان سفر به درون ایران
م.. تانگوان یکی از همراهان ژنرال گاردان، پس از عبور از مرز ماکو (نوامبر 1807 / آبان 1186 خورشیدی)، در خاطراتش مینویسد:
«نخستین دهکده ایرانی که ما در سر راه خود دیدیم،کلیسا کندی بود. ساکنانش افراد فقیر ارمنی و کرد بودند. پس از 7 ساعت راهپیمایی، غروب همان روز به عرب دیزج رسیدیم. این دهکده به وسیله قلعهای که در بالای صخرهای بنا شده، محافظت میشود. سکنه عرب دیزج مخلوطی از کردها و فارسیزبانان است.»
نامههای قفقاز و تفلیس
م. فردریک فریگان، دیپلمات آلمانی الاصل در دربار تزار که برای مذاکره با عباس میرزا، در 14 مه 1812 (24 اردیبهشت 1191)، به تبریز آمد. وی سفرنامهای نگاشته و 60 صفحۀ آن را به بیان اوصاف شهر تبریز و عادات ایرانیان اختصاص داده است. او مینویسد:
من ابداً تعجب نمیکردم که تمامی افسران و اعضای انگلیسی در تبریز، با سلاست و روانی به فارسی سخن میگفتند، و به جزییترین عادات و رسوم کشور احترام و اعتنا نموده و خودشان را با آنها منطبق و هماهنگ میکردند. (ص 5)
در نخستین شب ورود من به تبریز، زلزله اتفاق افتاد. در این شهر زمینلرزه زیاد وقوع مییابد. مردم برای محافظت از صدمه زلزله، از تخته و چوب خانههای موقت میسازند و آنها را «تخته پوش» مینامند. (ص 311) کرپورتر هم، عین همین اصطلاح را در وصف ساختمانهای تبریز به کار برده است.
در تبریز، نسیم ملایم از صبح تا غرور میوزد و هوا را خنک میکند. اهالی محل به باد جنوب که از جانب خلیجفارس میوزد، «باد سموم» میگویند. (ص 323)
فرستاده انگلستان، سرگور اوزلی روز 16 ژوئن 1812 وارد تبریز شد. او خیلی فصیح فارسی صحبت میکرد. (ص 364)
زبان مردم شوشی (شیشه)
جرج کپل، در سال 1825 م / 1204 خ، دربارۀ زبان اهالی شیشه مینویسد:
زبان اهالی شوشی نوعی لهجۀ ترکی است. ولی به غیر از ارامنه، عموم مردم به فارسی مینویسند و میخوانند. تجارت آنان به وسیله ارامنه بین شهرهای شکی، نخجوان، خوی و تبریز برقرار است. رسوم و عادات آنان عیناً مانند ایرانیان است. به دیدن ویرانههای بردع قدیم رفتم، ملای دهکده به دیدن من آمد و به فارسی سخن میگفت ... در شماخی مصاحبه من با فرمانده پاسگاه روسی، بهوسیله یکی از کارمندان که فارسی و ترکی را میدانست، انجام گرفت.
سفر زمستانی در روسیه در بلندیهای قفقاز
«رابرت منیال که در سال 1828 م/ 1207 خورشیدی» از گنجه دیدن کرده است، مینویسد:
«شهر گنجه پنج هزار نفر جمعیت دارد و تمامی آنان مسلمان و از پیروان شیعه هستند. زبانی که در اینجا تکلم میکنند لهجه ترکی است اما مردم به فارسی مینویسند و میخوانند.»
سه سال در ایران
جورج فولر سیاستمدار و جهانگرد انگلیسی (1836-1831 م/ 15-1210 خورشیدی)
ج. فولر، سیاستمدار و جهانگرد باذوق انگلیسی، خاطرات و مشاهدات خود را به تفصیل نگاشته و کلمات و اصطلاحات را گاه به همان لفظی که از اهالی محل میشنیده، ثبت میکرده است.
او در ضمن گزارش مسافرت تهران – تبریز، بعد از قزوین، از چادرهای ایلات و چراگاههای پیرامون آن یاد میکند و مینویسد:
در یکی از دهات، گرفتاری پیدا کردم و مرا به خانهها راه نمیدادند. اهالی نسبت به تهاجم روسها نفرت و انزجار نشان میدادند و مرا هم روس میپنداشتند و به من میگفتند: «روس پدرسوخته» و اجازه نمیدادند به آستانشان پا بگذارم. (ص 11)
بعد از خرمدره، به هنگام طلوع فجر (صبح کاذب) به نزدیک چادرهای سیاه ایلات رسیدیم. قاطرچی فارغبال، سوار بر الاغ، در حالی که قاطرهای ردیف شده کاروان را از راه میبرد، با صدای رسا و رغبت و غنا، اشعار فردوسی و حافظ و سعدی را با آهنگ میخواند. منظومههای ایرانی در میان مردم خیلی ارزش و احترام دارند، حتی نازلترین آنها در خوانندگان، ذوق و الهام و نفوذ معنوی ایجاد میکند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2633-molahezati-darbare-zaban-mohavere-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
غائله آذربایجان در مقام بخشی از یک بحران جهانی
استاد کاوه بیات
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39653
در این یادداشت که به مناسبت سالروز واقعه 21 آذر 1325 روز رهایی آذربایجان از سلطه بیگانگان تدوین شده، تأکید اصلی بر تحلیل علل پیشامد و چگونگی حل و فصل آن رشتهوقایع، در چارچوب گستردهتر مجموعه حوادث و رخدادهایی استوار است که در منظری کلی با نقاط تفاوت و تشابهی چند در کل حوزه تحت تصرف ارتش سرخ در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم جریان داشت.
کمتر دورهای از تاریخ معاصر جهان را میتوان سراغ داشت که از لحاظ دگرگون ساختن مناسبات بینالملل همانند سالهای پایانی جنگ دوم جهانی، مهم و تأثیرگذار باشد. اگرچه – به ظاهر- این سالهای پایانی جنگ اول جهانی بود که با توأم شدن با فروپاشی امپراتوریهای بزرگ –عثمانی، روسیه تزاری و اتریش- مجار- و برآمدن مجموعهای از کشورهای جدید، میبایست چنان اهمیت تعیینکنندهای را به خود اختصاص دهد ولی در واقع فرایندی که در آن سالها آغاز شد، تنها با پیشامد جنگ دوم جهانی صورتی کم و بیش نهایی یافت. جنگ اول جهانی به پایان نرسید، متوقف شد. بیست سال وقت لازم بود که آن رویارویی با تجدید رمق پارهای از اصلیترین نیروهای درگیر به صورتی دیگر آغاز و بالاخره بعد از پنج شش سال جنگ و کشتار، به شکلی کم و بیش نهایی پایان پذیرد.
سعی و تلاش برای تبدیل انقلاب 1917 روسیه به یک «انقلاب جهانی» یا به عبارت دیگر توسعه نفوذ بلشویکها به مرزهای سابق امپراتوری روسیه و حدودی به مراتب فراتر از آن، از جمله ویژگیهای تاریخ آن دوره بود؛ این سعی و تلاش بنا به مجموعهای از علل مختلف- ازجمله بیرمقی کلی فوقالذکر- به نتیجه نرسید. نه در اروپا به نتیجه مورد نظر بلشویکها منجر شد و نه در آسیا. حال آن که در تمامی این موارد علاوه بر تحریک و تشجیع اقشار و جوامع ناراضی از وضعیت موجود – ناراضی از تفاوتهای طبقاتی و چیرگی قدرتهای امپریالیست و انبوهی از دیگر عوامل مشابه - در بسیاری اوقات از نیروی نظامی ارتش سرخ نیز برای تغییر نظام حکومتی سایر کشورها استفاده شد، ولی همان گونه که اشاره شد، در آن دور نخست، این تلاش به نتیجه نرسید. در ایران سالهای بعد از جنگ جهانی اول نیز همانند آنچه در فنلاند ، لهستان، مجارستان و... گذشت، شاهد تحریکات سیاسی و مداخلات نظامی بلشویک ها بودیم.
***
امکان تشکیل یک دولت نسبتاً باثبات و نیرومند – در قیاس با دولتهای بیثبات و ضعیف پیشین و بعدی – تحت رهبری قوام السلطنه یکی از آن عوامل بود. سیاست اولیه قوام در ایفای نقش یک دولت «دموکرات» و «مردمی» از طریق انضمام تنی چند از سران حزب توده در هیأت دولت و اعطای امتیازاتی دیگر به شوروی، دولتی همانند دولتهایی که در همان ایام در اروپای شرقی در جهت تأمین منافع شوروی تشکیل شده و عمل میکردند نیز در فراهم آوردن زمینه حل و فصل بحران آذربایجان مؤثر بود. هیچ بعید نیست که تشکیل چنین دولتی، با همراهی و مماشات آشکاری که نسبت به اتحاد شوروی در پیش گرفته بود برای مدتی این تصور را در مسکو ایجاد کرده باشد حالا که احتمال دستیابی بر کل ایران فراهم مینماید چرا فقط به یک قسمت از آن اکتفا شود، آن هم با این همه رسوایی.
این دوره مماشات و همراهی با اتحاد شوروی و عوامل داخلی آن به درازا نکشید و پس از خروج قوای شوروی از ایران و آنگاه برکناری وزرای تودهای از ترکیب دولت در اواخر مهرماه 1325 برای خاتمه دادن به غائله آذربایجان خط مشی جدیدی اتخاذ شد.
یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت این سیاست جدید دولت و فروپاشی سریع تشکیلات برکشیده روسها در تبریز و مهاباد، فقدان حداقلی از مشروعیت و حمایت مردمی بود. به رغم یک تهیه و تدارک گسترده در طول پنج سال حضور نیروهای نظامی و امنیتی روسیه شوروی در بخشهای شمالی ایران، آنگاه که در آذرماه 1325 زمینه رویارویی فراهم آمد در بسیاری از نقاط تمرکز دموکراتها، از میانه و تبریز گرفته تا خوی و ارومیه و... از یکی دو روز پیش از رسیدن نیروهای اعزامی، مردم خود وارد عمل شده و بساط فرقه را در هم پیچیدند. درواقع واحدهای نظامی پس از استقرار در آن حدود جز جلوگیری از آشوب و اغتشاش و اعاده انتظام، وظیفه دیگری پیش روی نیافتند.
آنچه در فاصله پاییز 1324 تا پاییز 1325 در ایران اتفاق افتاد، بخشی بود از یک سیاست کلی مسکو در بهرهبرداری از فعل و انفعالات نظامی سالهای جنگ دوم جهانی، در چارچوب تأمین اهداف درازمدت امپراتوری روسیه برای توسعه هرچه گستردهتر متصرفات خود. این سیاست در بخشهای وسیعی از قلمرو ارتش سرخ با توفیق روبهرو شد و در بخشهایی همانند قسمتهای شمالی ایران یا حوزه تحت اشغال اتریش با ناکامی مواجه شد. در این تغییر و تبدیل – همانگونه که ملاحظه شد – هم عوامل خارجی اثر داشتند و هم عوامل داخلی.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
استاد کاوه بیات
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39653
در این یادداشت که به مناسبت سالروز واقعه 21 آذر 1325 روز رهایی آذربایجان از سلطه بیگانگان تدوین شده، تأکید اصلی بر تحلیل علل پیشامد و چگونگی حل و فصل آن رشتهوقایع، در چارچوب گستردهتر مجموعه حوادث و رخدادهایی استوار است که در منظری کلی با نقاط تفاوت و تشابهی چند در کل حوزه تحت تصرف ارتش سرخ در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم جریان داشت.
کمتر دورهای از تاریخ معاصر جهان را میتوان سراغ داشت که از لحاظ دگرگون ساختن مناسبات بینالملل همانند سالهای پایانی جنگ دوم جهانی، مهم و تأثیرگذار باشد. اگرچه – به ظاهر- این سالهای پایانی جنگ اول جهانی بود که با توأم شدن با فروپاشی امپراتوریهای بزرگ –عثمانی، روسیه تزاری و اتریش- مجار- و برآمدن مجموعهای از کشورهای جدید، میبایست چنان اهمیت تعیینکنندهای را به خود اختصاص دهد ولی در واقع فرایندی که در آن سالها آغاز شد، تنها با پیشامد جنگ دوم جهانی صورتی کم و بیش نهایی یافت. جنگ اول جهانی به پایان نرسید، متوقف شد. بیست سال وقت لازم بود که آن رویارویی با تجدید رمق پارهای از اصلیترین نیروهای درگیر به صورتی دیگر آغاز و بالاخره بعد از پنج شش سال جنگ و کشتار، به شکلی کم و بیش نهایی پایان پذیرد.
سعی و تلاش برای تبدیل انقلاب 1917 روسیه به یک «انقلاب جهانی» یا به عبارت دیگر توسعه نفوذ بلشویکها به مرزهای سابق امپراتوری روسیه و حدودی به مراتب فراتر از آن، از جمله ویژگیهای تاریخ آن دوره بود؛ این سعی و تلاش بنا به مجموعهای از علل مختلف- ازجمله بیرمقی کلی فوقالذکر- به نتیجه نرسید. نه در اروپا به نتیجه مورد نظر بلشویکها منجر شد و نه در آسیا. حال آن که در تمامی این موارد علاوه بر تحریک و تشجیع اقشار و جوامع ناراضی از وضعیت موجود – ناراضی از تفاوتهای طبقاتی و چیرگی قدرتهای امپریالیست و انبوهی از دیگر عوامل مشابه - در بسیاری اوقات از نیروی نظامی ارتش سرخ نیز برای تغییر نظام حکومتی سایر کشورها استفاده شد، ولی همان گونه که اشاره شد، در آن دور نخست، این تلاش به نتیجه نرسید. در ایران سالهای بعد از جنگ جهانی اول نیز همانند آنچه در فنلاند ، لهستان، مجارستان و... گذشت، شاهد تحریکات سیاسی و مداخلات نظامی بلشویک ها بودیم.
***
امکان تشکیل یک دولت نسبتاً باثبات و نیرومند – در قیاس با دولتهای بیثبات و ضعیف پیشین و بعدی – تحت رهبری قوام السلطنه یکی از آن عوامل بود. سیاست اولیه قوام در ایفای نقش یک دولت «دموکرات» و «مردمی» از طریق انضمام تنی چند از سران حزب توده در هیأت دولت و اعطای امتیازاتی دیگر به شوروی، دولتی همانند دولتهایی که در همان ایام در اروپای شرقی در جهت تأمین منافع شوروی تشکیل شده و عمل میکردند نیز در فراهم آوردن زمینه حل و فصل بحران آذربایجان مؤثر بود. هیچ بعید نیست که تشکیل چنین دولتی، با همراهی و مماشات آشکاری که نسبت به اتحاد شوروی در پیش گرفته بود برای مدتی این تصور را در مسکو ایجاد کرده باشد حالا که احتمال دستیابی بر کل ایران فراهم مینماید چرا فقط به یک قسمت از آن اکتفا شود، آن هم با این همه رسوایی.
این دوره مماشات و همراهی با اتحاد شوروی و عوامل داخلی آن به درازا نکشید و پس از خروج قوای شوروی از ایران و آنگاه برکناری وزرای تودهای از ترکیب دولت در اواخر مهرماه 1325 برای خاتمه دادن به غائله آذربایجان خط مشی جدیدی اتخاذ شد.
یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت این سیاست جدید دولت و فروپاشی سریع تشکیلات برکشیده روسها در تبریز و مهاباد، فقدان حداقلی از مشروعیت و حمایت مردمی بود. به رغم یک تهیه و تدارک گسترده در طول پنج سال حضور نیروهای نظامی و امنیتی روسیه شوروی در بخشهای شمالی ایران، آنگاه که در آذرماه 1325 زمینه رویارویی فراهم آمد در بسیاری از نقاط تمرکز دموکراتها، از میانه و تبریز گرفته تا خوی و ارومیه و... از یکی دو روز پیش از رسیدن نیروهای اعزامی، مردم خود وارد عمل شده و بساط فرقه را در هم پیچیدند. درواقع واحدهای نظامی پس از استقرار در آن حدود جز جلوگیری از آشوب و اغتشاش و اعاده انتظام، وظیفه دیگری پیش روی نیافتند.
آنچه در فاصله پاییز 1324 تا پاییز 1325 در ایران اتفاق افتاد، بخشی بود از یک سیاست کلی مسکو در بهرهبرداری از فعل و انفعالات نظامی سالهای جنگ دوم جهانی، در چارچوب تأمین اهداف درازمدت امپراتوری روسیه برای توسعه هرچه گستردهتر متصرفات خود. این سیاست در بخشهای وسیعی از قلمرو ارتش سرخ با توفیق روبهرو شد و در بخشهایی همانند قسمتهای شمالی ایران یا حوزه تحت اشغال اتریش با ناکامی مواجه شد. در این تغییر و تبدیل – همانگونه که ملاحظه شد – هم عوامل خارجی اثر داشتند و هم عوامل داخلی.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
غائله آذربایجان در مقام بخشی از یک بحران جهانی
مبارزان آذربایجانی که علیه پیشهوری میجنگیدند
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
@iranboom_ir
مبارزان آذربایجانی که علیه پیشهوری میجنگیدند
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
@iranboom_ir
غائله آذربایجان در مقام بخشی از یک بحران جهانی
سران فرقه نشسته بر زير عكس لنين و استالين
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
@iranboom_ir
سران فرقه نشسته بر زير عكس لنين و استالين
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
@iranboom_ir
دو سند از برپایی و فرجام فرقهی دموکرات آذربایجان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16932-2sanad-farjam-ferghe-9609.html
سندیکم :
فرمان دفتر سياسي کميته مرکزي اتحاد جماهير شوروي به مير [جعفر] باقراوف، دبير کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروی درباره :
« اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و
ديگر استان هاي شمالي ايران»
6 ژوئيه 1945 [16 امرداد 1324]
بهکلي سري
به رفيق باقراوف
اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در جنوب آذربايجان و ديگر استان هاي شمالي ايران.
1ـ لازم است که اقدامات مقدماتي براي ايجاد منطقهي خود مختار ملي آذربايجان [oblast] با اختيارات گسترده در داخل کشور ايران آغاز گردد .
همزمان، جنبش تجزيه طلبي جداگانه در استان هاي گيلان، مازندران، گرگان و خراسان ايجاد گردد .
2ـ ايجاد يك حزب دموكرات در آذربايجان جنوبي، به نام «حزب دموكرات آذربايجان» [فرقه دموکرات آذربايجان]، با هدف راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي. ايجاد حزب دموکرات در آذربايجان جنوبي، بايد همزمان با تجديد سازمان تشکيلات حزب توده ايران در آذربايجان جنوبي و ادغام آن و همهي هواداران جنبش تجزيه طلبي، از هرگروه [در فرقه دموکرات] انجام شود .
3ـ در ميان کردهاي شمال ايران، اقدامات مقتضي براي جذب آنان به جنبش تجريه طلبي مجزا، براي ايجاد منطقهي خودمختار ملي کردستان، به عمل آيد .
4ـ استقرار يک گروه از کارگران مسئول، براي راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي و همآهنگ كردن اقدامات آنان، با سرکنسول اتحاد جماهير شوروي در تبريز
نظارت عالي اين گروه، به باقراوف و يعقوباوف سپرده شود .
5ـ مسئوليت کارهاي مقدماتي انتخابات آذربايجان جنوبي براي پانزدهمين دورهي قانونگزاري مجلس ايران، به عهدهي کميته، مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (باقراوف و ابراهيماوف) گذارده ميشود تا اطمينان حاصل گردد که انتخابشوندگان از هواداران جنبش تجزيهي طلبي برپايه شعارهاي [اصول] زير ميباشند...
6ـ ايجاد گروههاي رزمنده، مسلح به جنگافزارهاي ساخت خارج، با هدف فراهم آوردن امكان دفاع براي هواداران شوروي [و] فعالان جنبش تجريهطلبي دموكراتيك و سازمانهاي حزب [فرقهي دموكرات آذربايجان]
مسئوليت اين مهم به عهده رفيق [نيکلاي] بولگانين، همراه با رفيق باقراوف گذارده شود.
7ـ ايجاد انجمن روابط فرهنگي ايران و جمهوري سوسياليستي شوروي آذربايجان براي تقويت اقدامهاي فرهنگي و تبليغاتي در آذربايجان جنوبي .
8ـ براي جلب توده هاي وسيع به جنبش تجريه طلبي، لازم مي دانيم که «انجمن دوستاران آذربايجان شوروي» در تبريز و در تمامي نواحي آذربايجان جنوبي و گيلان، تشکيل شود .
9ـ كميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، مامور است که يك مجلهي مصور در باکو براي پخش در ايران و 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، ايجاد کند .
10ـ بنگاه انتشارات دولتي (Yudin) متعهد است كه سه ماشين چاپ مسطح در اختيار کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان قرار دهد تا براي ايجاد امکان چاپ (tipografskaya baza) براي حزب دموکرات آذربايجان جنوبي [فرقه دموكرات آذربايجان]، بکار گرفته شود .
11ـ مسئوليت تهيهي کاغذ خوب براي چاپ مجلهي مصور در باکو و همچنين 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، به عهدهي Narkomvneshtorg ]کميسر خـلق بـراي تجارت خـارجي[ (رفيـق ]آناستاس[ ميکويان) گذارده شود. جمع تيراژ کم تر از 30000 نسخه نباشد.
12ـ به كميسارياي خلق براي امور داخلي جمهوري آذربايجان، اجازه داده شود که زير نظر رفيق باقراوف، براي كساني كه مامور اجراي اين اقدامات ميباشند، اجازهي رفت به ايران و بازگشت از ايران صادر گردد .
13ـ براي تامين هزينههاي جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و انتخابات پانزدهمين دورهي قانون گذاري مجلس، کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، از صندوق ويژهي با اختصاص يك ميليون روبل ارز خارجي («براي تبديل به تومان»)، ايجاد كند .
ششم ژوئيه 1945، دفتر سياسي کميته مرکزي
ماخذ: AR SPIHMDA, f. 1, s. 89 , i. 189 , v. 4- 5
( جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی )
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16932-2sanad-farjam-ferghe-9609.html
سندیکم :
فرمان دفتر سياسي کميته مرکزي اتحاد جماهير شوروي به مير [جعفر] باقراوف، دبير کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروی درباره :
« اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و
ديگر استان هاي شمالي ايران»
6 ژوئيه 1945 [16 امرداد 1324]
بهکلي سري
به رفيق باقراوف
اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در جنوب آذربايجان و ديگر استان هاي شمالي ايران.
1ـ لازم است که اقدامات مقدماتي براي ايجاد منطقهي خود مختار ملي آذربايجان [oblast] با اختيارات گسترده در داخل کشور ايران آغاز گردد .
همزمان، جنبش تجزيه طلبي جداگانه در استان هاي گيلان، مازندران، گرگان و خراسان ايجاد گردد .
2ـ ايجاد يك حزب دموكرات در آذربايجان جنوبي، به نام «حزب دموكرات آذربايجان» [فرقه دموکرات آذربايجان]، با هدف راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي. ايجاد حزب دموکرات در آذربايجان جنوبي، بايد همزمان با تجديد سازمان تشکيلات حزب توده ايران در آذربايجان جنوبي و ادغام آن و همهي هواداران جنبش تجزيه طلبي، از هرگروه [در فرقه دموکرات] انجام شود .
3ـ در ميان کردهاي شمال ايران، اقدامات مقتضي براي جذب آنان به جنبش تجريه طلبي مجزا، براي ايجاد منطقهي خودمختار ملي کردستان، به عمل آيد .
4ـ استقرار يک گروه از کارگران مسئول، براي راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي و همآهنگ كردن اقدامات آنان، با سرکنسول اتحاد جماهير شوروي در تبريز
نظارت عالي اين گروه، به باقراوف و يعقوباوف سپرده شود .
5ـ مسئوليت کارهاي مقدماتي انتخابات آذربايجان جنوبي براي پانزدهمين دورهي قانونگزاري مجلس ايران، به عهدهي کميته، مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (باقراوف و ابراهيماوف) گذارده ميشود تا اطمينان حاصل گردد که انتخابشوندگان از هواداران جنبش تجزيهي طلبي برپايه شعارهاي [اصول] زير ميباشند...
6ـ ايجاد گروههاي رزمنده، مسلح به جنگافزارهاي ساخت خارج، با هدف فراهم آوردن امكان دفاع براي هواداران شوروي [و] فعالان جنبش تجريهطلبي دموكراتيك و سازمانهاي حزب [فرقهي دموكرات آذربايجان]
مسئوليت اين مهم به عهده رفيق [نيکلاي] بولگانين، همراه با رفيق باقراوف گذارده شود.
7ـ ايجاد انجمن روابط فرهنگي ايران و جمهوري سوسياليستي شوروي آذربايجان براي تقويت اقدامهاي فرهنگي و تبليغاتي در آذربايجان جنوبي .
8ـ براي جلب توده هاي وسيع به جنبش تجريه طلبي، لازم مي دانيم که «انجمن دوستاران آذربايجان شوروي» در تبريز و در تمامي نواحي آذربايجان جنوبي و گيلان، تشکيل شود .
9ـ كميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، مامور است که يك مجلهي مصور در باکو براي پخش در ايران و 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، ايجاد کند .
10ـ بنگاه انتشارات دولتي (Yudin) متعهد است كه سه ماشين چاپ مسطح در اختيار کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان قرار دهد تا براي ايجاد امکان چاپ (tipografskaya baza) براي حزب دموکرات آذربايجان جنوبي [فرقه دموكرات آذربايجان]، بکار گرفته شود .
11ـ مسئوليت تهيهي کاغذ خوب براي چاپ مجلهي مصور در باکو و همچنين 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، به عهدهي Narkomvneshtorg ]کميسر خـلق بـراي تجارت خـارجي[ (رفيـق ]آناستاس[ ميکويان) گذارده شود. جمع تيراژ کم تر از 30000 نسخه نباشد.
12ـ به كميسارياي خلق براي امور داخلي جمهوري آذربايجان، اجازه داده شود که زير نظر رفيق باقراوف، براي كساني كه مامور اجراي اين اقدامات ميباشند، اجازهي رفت به ايران و بازگشت از ايران صادر گردد .
13ـ براي تامين هزينههاي جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و انتخابات پانزدهمين دورهي قانون گذاري مجلس، کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، از صندوق ويژهي با اختصاص يك ميليون روبل ارز خارجي («براي تبديل به تومان»)، ايجاد كند .
ششم ژوئيه 1945، دفتر سياسي کميته مرکزي
ماخذ: AR SPIHMDA, f. 1, s. 89 , i. 189 , v. 4- 5
( جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی )
@iranboom_ir
www.iranboom.ir
دو سند از برپایی و فرجام فرقهی دموکرات آذربایجان
حدود و ثغور مرزهای آذربایجان در دوران باستان
عزیز طالعی مدرس گروه تاریخ دانشگاه ارومیه
سرزمین آذربایجان که امروزه شامل استان های آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل و زنجان میباشد. یکی از ایالتهای باستانی و مهم ایران است که بر اساس اسناد و مدارک تاریخی و باستان شانسی از هزاران سال پیش، محل سکونت اقوام و جوامع مختلف انسانی بوده است.
بنابر دادهها و مدارک تاریخی، آذربایجان در دوران هخامنشیان و پیش از آن جزوی از قلمرو ماد بوده است و قسمت شمال غربی آن را تشکیل میداده است. تاریخ این ناحیه را پیش از تاسیس نخستین دولت فراگیر و مستقل در ایـران، یعنی دولت ماد، باید در تاریخ دولت اورارتو و قبایلی که در نواحی مختلف آن میزیستند، جستجو کرد. آشوریها که قبل از تاسیس دولت ماد، غرب و مرکز ایران را بارها مورد تاخت و تاز قرار دادهاند، ناحیه میان رود ارس و کوههای اَوین (در خوی) و قره داغ (در اهر) را « سان گی بوتو» مینامیدند. این ناحیه در قرون هشتم و نهم پیش از میلاد در قلمرو اوراتو بوده است. کادوسیان در دره قراسو ساکن بودند و اورارتوها و «مانائیتها» در مغرب، جنوب و شرق دریاچه ارومیه حاکمیت داشتند و در بخش شمالی آن، قبیله دالیان سکونت داشتند1.
به نظر بارتولد خاورشناس روس، پیش از حمله اسکندر مقدونی، آذربایجان بخش جداییناپذیر از سرزمین ماد بود و سیستم اداری جداگانهای نداشت. تاریخ آذربایجان به عنوان یک ناحیه مشخص و دارای مرزهای سیاسی و جغرافیایی که شناسایی حدود آن خصوصاً در قسمتهای شمالی در بعضی موارد باعث ارائه نظرات مختلف شده است، بعد از حمله اسکندر و حاکمیت و دستیابی آتروپات سردار ایرانی در آن جا، آغاز میشود.
جغرافی نگاران عهد قدیم، ماد را به دو یا سه بخش تقسیم کردهاند. ماد بزرگ که با عراق عجم قرون بعد مطابق است و ماد کوچک، شامل آذربایجان و قسمتی از کردستان میشد. بعضی به سه «ماد» قائل شده و ماد رازی، یا ری را جزو عراق عجم دانستهاند2.
دیاکونوف مولف تاریخ ماد در مورد تقسیم بندی ماد و بخش غربی آن چنین مینگارد: «ماد، همچون سرزمینی تاریخی و به مفهوم وسیع کلمه در عهد باستان، اراضیای را که در سمت شمال به رود ارس و قلههای البرز (در جنوب دریای خزر) و از مشرق صحرای شوره زار دشت کویر و از مغرب و جنوب به سلسله جبال زاگرس محدود بوده، شامل میگشته. اراضی یاد شده از لحاظ جغرافیایی [و تاریخی] به سه بخش تقسیم میگردد. بخش نخست که ما بخش غربی یا «ماد آتروپاتن» خواهیمش خواند، از رود ارس در شمال تا کوه الوند در جنوب ممتد بوده در ناحیهی دریاچهی ارومیه و رودهای جغتو و دیگر رودهایی که به موازات آن به دریاچهی مزبور میریزند و هم چنین ناحیهی دره قزل اوزن (سفید رود) که جبال البرز را قطع کرده است، نزدیک شهر کنونی رشت به دریای خزر میریزد، شامل بوده است. سراسر این ناحیه [آذربایجان و کردستان] را سلسله جبالی که از شمال به جنوب و یا از شمال غربی به جنوب شرقی ممتدند پوشانده است»3
هم او در مورد مرزهای شمال غربی ماد باستان مینویسد: ماد باستان از شمال غربی با ارواتور (و بعدها با ارمنستان) و از جانب شمال با آلبانی [اران] هم مرز بوده است، سرانجام ناحیه تاریخی ماد به دو بخش تقسیم شد. بخش شمال غربی آن، به نام ماد آتروپاتن [آتورپاتکان – آذربایجان] موسوم گردید و مستقلاً راهی دیگر در طریق تعالی و رشد پیمود و با تاریخ تکامل آلبانی [که از لحاظ قومی و فرهنگی به آتروپاتن نزدیک بوده] و در آن سوی ارس واقع بوده قرابت داشت.4
مرزهای شمالی آذربایجان، بعد از استقرار آتروپات در آنجا ثابت نبوده است. دکتر عباس زریاب خوئی5 براساس تالیفات جغرافینویسان یونانی، به این نتیجه رسیده است که مرزهای آذربایجان در پیش از اسلام از طرف شمال به سرزمین خزرها محدود میشد و از مغرب رود ارس، حد فاصل آن و ارمنستان بود، و از جنوب غربی تا دریاچهی مانتیانی (در کتاب استرابن «سپاوتا» که به «گپاوتا» (کبودان)6 «از کلمه ارمنی Gaboid »)، یعنی تا دریاچه ارومیه گسترده بود.
از فحوای کلام بعضی دیگر از نظریه پردازان نیز بر میآید که سرزمینهای آن سوی رود ارس، هر چند نام آتورپاتگان نداشته و آلبانی نامیده میشده است، ولی از لحاظ اداری و سیاسی تابع آتورپاتگان [آذربایجان] بودهاند. به نظر دیاکونوف آتروپات تا حدودی بر قفقاز شرقی نظارت داشته است.7 آتروپات کوششی برای الحاق مستقیم آن قبایل [آلبانی] به قلمرو ماد به عمل نیاورد. بلکه سعی کرد ایشان خود را متحدان ماد اعلام کنند.
پورداود نیز نظری مشابه با نظر دیاکونوف ارائه کرده است:«در دوره شهریاران آتورپاتگان، گاهی سرزمین فرمانروایی آنها از مرزها گذشته، به خاکهای همسایه کشیده میشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2295-hodod-soghr-azarbaijan-dar-doran-bastan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عزیز طالعی مدرس گروه تاریخ دانشگاه ارومیه
سرزمین آذربایجان که امروزه شامل استان های آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل و زنجان میباشد. یکی از ایالتهای باستانی و مهم ایران است که بر اساس اسناد و مدارک تاریخی و باستان شانسی از هزاران سال پیش، محل سکونت اقوام و جوامع مختلف انسانی بوده است.
بنابر دادهها و مدارک تاریخی، آذربایجان در دوران هخامنشیان و پیش از آن جزوی از قلمرو ماد بوده است و قسمت شمال غربی آن را تشکیل میداده است. تاریخ این ناحیه را پیش از تاسیس نخستین دولت فراگیر و مستقل در ایـران، یعنی دولت ماد، باید در تاریخ دولت اورارتو و قبایلی که در نواحی مختلف آن میزیستند، جستجو کرد. آشوریها که قبل از تاسیس دولت ماد، غرب و مرکز ایران را بارها مورد تاخت و تاز قرار دادهاند، ناحیه میان رود ارس و کوههای اَوین (در خوی) و قره داغ (در اهر) را « سان گی بوتو» مینامیدند. این ناحیه در قرون هشتم و نهم پیش از میلاد در قلمرو اوراتو بوده است. کادوسیان در دره قراسو ساکن بودند و اورارتوها و «مانائیتها» در مغرب، جنوب و شرق دریاچه ارومیه حاکمیت داشتند و در بخش شمالی آن، قبیله دالیان سکونت داشتند1.
به نظر بارتولد خاورشناس روس، پیش از حمله اسکندر مقدونی، آذربایجان بخش جداییناپذیر از سرزمین ماد بود و سیستم اداری جداگانهای نداشت. تاریخ آذربایجان به عنوان یک ناحیه مشخص و دارای مرزهای سیاسی و جغرافیایی که شناسایی حدود آن خصوصاً در قسمتهای شمالی در بعضی موارد باعث ارائه نظرات مختلف شده است، بعد از حمله اسکندر و حاکمیت و دستیابی آتروپات سردار ایرانی در آن جا، آغاز میشود.
جغرافی نگاران عهد قدیم، ماد را به دو یا سه بخش تقسیم کردهاند. ماد بزرگ که با عراق عجم قرون بعد مطابق است و ماد کوچک، شامل آذربایجان و قسمتی از کردستان میشد. بعضی به سه «ماد» قائل شده و ماد رازی، یا ری را جزو عراق عجم دانستهاند2.
دیاکونوف مولف تاریخ ماد در مورد تقسیم بندی ماد و بخش غربی آن چنین مینگارد: «ماد، همچون سرزمینی تاریخی و به مفهوم وسیع کلمه در عهد باستان، اراضیای را که در سمت شمال به رود ارس و قلههای البرز (در جنوب دریای خزر) و از مشرق صحرای شوره زار دشت کویر و از مغرب و جنوب به سلسله جبال زاگرس محدود بوده، شامل میگشته. اراضی یاد شده از لحاظ جغرافیایی [و تاریخی] به سه بخش تقسیم میگردد. بخش نخست که ما بخش غربی یا «ماد آتروپاتن» خواهیمش خواند، از رود ارس در شمال تا کوه الوند در جنوب ممتد بوده در ناحیهی دریاچهی ارومیه و رودهای جغتو و دیگر رودهایی که به موازات آن به دریاچهی مزبور میریزند و هم چنین ناحیهی دره قزل اوزن (سفید رود) که جبال البرز را قطع کرده است، نزدیک شهر کنونی رشت به دریای خزر میریزد، شامل بوده است. سراسر این ناحیه [آذربایجان و کردستان] را سلسله جبالی که از شمال به جنوب و یا از شمال غربی به جنوب شرقی ممتدند پوشانده است»3
هم او در مورد مرزهای شمال غربی ماد باستان مینویسد: ماد باستان از شمال غربی با ارواتور (و بعدها با ارمنستان) و از جانب شمال با آلبانی [اران] هم مرز بوده است، سرانجام ناحیه تاریخی ماد به دو بخش تقسیم شد. بخش شمال غربی آن، به نام ماد آتروپاتن [آتورپاتکان – آذربایجان] موسوم گردید و مستقلاً راهی دیگر در طریق تعالی و رشد پیمود و با تاریخ تکامل آلبانی [که از لحاظ قومی و فرهنگی به آتروپاتن نزدیک بوده] و در آن سوی ارس واقع بوده قرابت داشت.4
مرزهای شمالی آذربایجان، بعد از استقرار آتروپات در آنجا ثابت نبوده است. دکتر عباس زریاب خوئی5 براساس تالیفات جغرافینویسان یونانی، به این نتیجه رسیده است که مرزهای آذربایجان در پیش از اسلام از طرف شمال به سرزمین خزرها محدود میشد و از مغرب رود ارس، حد فاصل آن و ارمنستان بود، و از جنوب غربی تا دریاچهی مانتیانی (در کتاب استرابن «سپاوتا» که به «گپاوتا» (کبودان)6 «از کلمه ارمنی Gaboid »)، یعنی تا دریاچه ارومیه گسترده بود.
از فحوای کلام بعضی دیگر از نظریه پردازان نیز بر میآید که سرزمینهای آن سوی رود ارس، هر چند نام آتورپاتگان نداشته و آلبانی نامیده میشده است، ولی از لحاظ اداری و سیاسی تابع آتورپاتگان [آذربایجان] بودهاند. به نظر دیاکونوف آتروپات تا حدودی بر قفقاز شرقی نظارت داشته است.7 آتروپات کوششی برای الحاق مستقیم آن قبایل [آلبانی] به قلمرو ماد به عمل نیاورد. بلکه سعی کرد ایشان خود را متحدان ماد اعلام کنند.
پورداود نیز نظری مشابه با نظر دیاکونوف ارائه کرده است:«در دوره شهریاران آتورپاتگان، گاهی سرزمین فرمانروایی آنها از مرزها گذشته، به خاکهای همسایه کشیده میشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2295-hodod-soghr-azarbaijan-dar-doran-bastan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ایران بوم
معرفی کتاب بحران آذربایجان http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/1627-bohran-azarbaijan.html @iranboom_ir
معرفی کتاب بحران آذربایجان
بحران آذربایجان
و طنین جهانی آن بهویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
دکتر مصطفی دبیری
نشر نامک
چاپ اول، 1386
شمارگان: 1100 نسخه
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37140
کتاب حاضر پژوهشی تازه است دربارهی بحران آذربایجان از منظر سندهای سازمان ملل متحد. ایران که در هر دو جنگ جهانی اعلام بیطرفی کرده بود از سوی نیروهای نظامی درگیرِ جنگ اشغال شد و هر بار بهدستیاری نیروهای اشغالگر با پیدایش حکومتی یاغی، در یکی از استانهای کشور، روبهرو شد و یکپارچگیاش در معرض خطری جدّی قرار گرفت. ویژگی برجستهی رژیمهای شورشی این بود که خود را متأثّر از ایدئولوژی کمونیسم دانسته و آشکارا نغمهی تجزیهطلبی و استقلال از ایران را ساز کردند.
نخستینِ آنها در استان گیلان، بیدرنگ پس از اشغال آن توسط ناوگان دریایی ارتش سرخ در 1298 خورشیدی (1920 م.)، بهوجود آمد و خود را «جمهوری شوروی گیلان» نامید. دومین نظامِ یاغی، بهدنبال اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، در آذربایجان ایجاد شد و در این ماجرا از پشتیبانی مستقیمِ نیروی نظامی بیگانه در آن سامان برخوردار شد. در هر دو مورد زمامداران ایران به هر دری زدند و به هر مرجعی روی آوردند تا به موجودیّت حکومت شورشی در استانِ آشوبزده پایان دهند و اقتدار ملی را دوباره برقرار کنند. در رخدادِ گیلان از جامعهی ملل کمک خواسته و در بحران آذربایجان به سازمان ملل متحد شکایت برده شد.
این کتاب به تلاشهای جهانیِ رویدادِ دوم میپردازد؛ از مقدمات اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 تا بازگرداندن اقتدار ملی در آذربایجان، و به ویژه شرحِ جریانات ناظر بر فرستادن موضوع به «شورای امنیت» و بازسازی جوّ غالباً متشنج مباحثات آن، و همچنین تشریح شرایطِ سخت و فرسایندهای که سیاستگذاران ایران با آن روبهرو بودند. شایستهی اشاره است که دخالتِ اتحاد شوروی در پیدایش «فرقهی دموکرات» نخستین عامل بود که متفقین غربی را نسبت به صداقتِ رهبران شوروی بدگمان کرد و اولین آثار شکاف در اتّحاد زمان جنگ را پدید آورد و سرآغاز آنچه در روابط بینالملل «جنگ سرد» نام گرفته، شد.
مصطفی دبیری، نویسندهی کتاب، که خود تحصیلات عالی را با دریافت لیسانس و دکترای حقوق بینالملل از فرانسه به پایان رسانده و دارای دیپلم تخصصی در زمینهی تحوّل دیپلماسی چندجانبه و گسترش اصول حقوق بینالملل از انستیتو مطالعات عالی بینالملل ژنو است، نزدیک به بیست سال در خدمتِ دیپلماسی ملّی و بیش از پانزده سال به عنوان مأمورِ عالیرتبهی سازمان ملل متحد کار کرده است. وی با بهرهگیری از تجربیات و مطالعات ممتد خود در کار سازمانهای بینالملل و با دلبستگی به تاریخ ایران به بررسی پارهای از گرفتاریهای ایران در نیمهی اول قرن بیستم پرداخته و با توجه خاص دو مورد از آن، یعنی «استمداد از شورای جامعهی ملل دربارهی گیلان» و «شکایت به شورای امنیت سازمان ملل در باب آذربایجان»، را شرح داده است. هدف او از این کار نشان دادن حساسیت ژئوپلتیک جایگاه ایران در جهان و نیز ضرورت آگاهی هر چه بیشتر ایرانیان از اهمیت فوقالعادهی این وقایع بوده است.
***
انتشار کتاب «بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد»
خواندن این کتاب برای درک پیچیدگی ها و دشواری هایی که بر سر راه یک ملت در پهنه ی جهان به دست همسایگان ناخلف و بیگانگان استعمارگر پدید می آید، سودمند و لازم است؛ به ویژه برای آنکه به یاد داشته باشیم، در این جهان همواره دولت های بسیار محترمی هستند که کشورهای جهان را تنها برای «پل پیروزی» شدن می پسندند و نه کشوری صاحب حق در بده بستان های سیاسی و اقتصادی و اندیشگی.
بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
نوشته: دکتر مصطفی دبیری
« بحران آذربایجان » که با خودداری دولت اتحاد جماهیر شوروی از بیرون بردن نیروهای نظامی خود از خاک ایران و اقدام غیرمستقیم به تاسیس دو دولت پوشالی پیشه وری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد در سال ۱۳۲۴ خورشیدی آغاز شد، در تاریخ سیاست بین الملل نقطه ی آغاز « جنگ سرد میان شرق و غرب » قلمداد می شود. کشور ایران که با اعلام بی طرفی خود را از درگیری های قدرت های بزرگ کنار کشیده بود، با بهانه جویی های آنها و متهم کردن ایران به همکاری با آلمان نازی، در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ به دست نیروهای انگلستان از جنوب و اتحاد جماهیر شوروی مورد یورش قرار گرفت و اشغال شد. از آن روز تا روز پایان رسمی جنگ جهانی دوم، ایرانیان با پیامدهای نابودگر جنگی که در آغاز آن نقشی نداشتند و اشغال خاک خود دست به گریبان بودند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/1627-bohran-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بحران آذربایجان
و طنین جهانی آن بهویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
دکتر مصطفی دبیری
نشر نامک
چاپ اول، 1386
شمارگان: 1100 نسخه
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37140
کتاب حاضر پژوهشی تازه است دربارهی بحران آذربایجان از منظر سندهای سازمان ملل متحد. ایران که در هر دو جنگ جهانی اعلام بیطرفی کرده بود از سوی نیروهای نظامی درگیرِ جنگ اشغال شد و هر بار بهدستیاری نیروهای اشغالگر با پیدایش حکومتی یاغی، در یکی از استانهای کشور، روبهرو شد و یکپارچگیاش در معرض خطری جدّی قرار گرفت. ویژگی برجستهی رژیمهای شورشی این بود که خود را متأثّر از ایدئولوژی کمونیسم دانسته و آشکارا نغمهی تجزیهطلبی و استقلال از ایران را ساز کردند.
نخستینِ آنها در استان گیلان، بیدرنگ پس از اشغال آن توسط ناوگان دریایی ارتش سرخ در 1298 خورشیدی (1920 م.)، بهوجود آمد و خود را «جمهوری شوروی گیلان» نامید. دومین نظامِ یاغی، بهدنبال اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، در آذربایجان ایجاد شد و در این ماجرا از پشتیبانی مستقیمِ نیروی نظامی بیگانه در آن سامان برخوردار شد. در هر دو مورد زمامداران ایران به هر دری زدند و به هر مرجعی روی آوردند تا به موجودیّت حکومت شورشی در استانِ آشوبزده پایان دهند و اقتدار ملی را دوباره برقرار کنند. در رخدادِ گیلان از جامعهی ملل کمک خواسته و در بحران آذربایجان به سازمان ملل متحد شکایت برده شد.
این کتاب به تلاشهای جهانیِ رویدادِ دوم میپردازد؛ از مقدمات اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 تا بازگرداندن اقتدار ملی در آذربایجان، و به ویژه شرحِ جریانات ناظر بر فرستادن موضوع به «شورای امنیت» و بازسازی جوّ غالباً متشنج مباحثات آن، و همچنین تشریح شرایطِ سخت و فرسایندهای که سیاستگذاران ایران با آن روبهرو بودند. شایستهی اشاره است که دخالتِ اتحاد شوروی در پیدایش «فرقهی دموکرات» نخستین عامل بود که متفقین غربی را نسبت به صداقتِ رهبران شوروی بدگمان کرد و اولین آثار شکاف در اتّحاد زمان جنگ را پدید آورد و سرآغاز آنچه در روابط بینالملل «جنگ سرد» نام گرفته، شد.
مصطفی دبیری، نویسندهی کتاب، که خود تحصیلات عالی را با دریافت لیسانس و دکترای حقوق بینالملل از فرانسه به پایان رسانده و دارای دیپلم تخصصی در زمینهی تحوّل دیپلماسی چندجانبه و گسترش اصول حقوق بینالملل از انستیتو مطالعات عالی بینالملل ژنو است، نزدیک به بیست سال در خدمتِ دیپلماسی ملّی و بیش از پانزده سال به عنوان مأمورِ عالیرتبهی سازمان ملل متحد کار کرده است. وی با بهرهگیری از تجربیات و مطالعات ممتد خود در کار سازمانهای بینالملل و با دلبستگی به تاریخ ایران به بررسی پارهای از گرفتاریهای ایران در نیمهی اول قرن بیستم پرداخته و با توجه خاص دو مورد از آن، یعنی «استمداد از شورای جامعهی ملل دربارهی گیلان» و «شکایت به شورای امنیت سازمان ملل در باب آذربایجان»، را شرح داده است. هدف او از این کار نشان دادن حساسیت ژئوپلتیک جایگاه ایران در جهان و نیز ضرورت آگاهی هر چه بیشتر ایرانیان از اهمیت فوقالعادهی این وقایع بوده است.
***
انتشار کتاب «بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد»
خواندن این کتاب برای درک پیچیدگی ها و دشواری هایی که بر سر راه یک ملت در پهنه ی جهان به دست همسایگان ناخلف و بیگانگان استعمارگر پدید می آید، سودمند و لازم است؛ به ویژه برای آنکه به یاد داشته باشیم، در این جهان همواره دولت های بسیار محترمی هستند که کشورهای جهان را تنها برای «پل پیروزی» شدن می پسندند و نه کشوری صاحب حق در بده بستان های سیاسی و اقتصادی و اندیشگی.
بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
نوشته: دکتر مصطفی دبیری
« بحران آذربایجان » که با خودداری دولت اتحاد جماهیر شوروی از بیرون بردن نیروهای نظامی خود از خاک ایران و اقدام غیرمستقیم به تاسیس دو دولت پوشالی پیشه وری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد در سال ۱۳۲۴ خورشیدی آغاز شد، در تاریخ سیاست بین الملل نقطه ی آغاز « جنگ سرد میان شرق و غرب » قلمداد می شود. کشور ایران که با اعلام بی طرفی خود را از درگیری های قدرت های بزرگ کنار کشیده بود، با بهانه جویی های آنها و متهم کردن ایران به همکاری با آلمان نازی، در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ به دست نیروهای انگلستان از جنوب و اتحاد جماهیر شوروی مورد یورش قرار گرفت و اشغال شد. از آن روز تا روز پایان رسمی جنگ جهانی دوم، ایرانیان با پیامدهای نابودگر جنگی که در آغاز آن نقشی نداشتند و اشغال خاک خود دست به گریبان بودند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/1627-bohran-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آشنایی با دیدگاه های صادق هدایت ، درباره ی فرقه ی تجزیه طلب پیشه وری
در تاریخ معاصر ایران ، گروهی از روشنفکران ایرانی در نوشته های خود در باره ی گروهی شیاد خودفروخته که در روزهای اشغال ایران (در جنگ جهانی دوم از 1320 تا 1324 خورشیدی) ، به دست سه دولت انگلستان و شوروی و آمریکا در استان های آذربایجان و مهاباد دست به تاسیس جمهوری ؟؟!!! زدند ، اظهار نظر کرده اند . میلاد عظیمی ، پژوهشگر معاصر با جستجو در نوشته های صادق هدایت دیدگاه های او در باره ی تشکل جاسوس و شوروی ساخته ی « فرقه ی دموکرات آذربایجان » و پیشه وری را یافته و در قالب مقاله ای منتشر کرده است . خواندن این مقاله نشان می دهد که ، کسانی که دشمنی با یک « دولت » چشم آنها را کور کرده است و چیزی به جز « دشمنی با نظام حاکم » نمی بینند ، سرانجام از چه جاهایی سر در می آورند و در کشتی چه کسانی خواهند نشست .
برای خواندن مقاله ی میلاد عظیمی روی پیوند زیر کلیک کنید :
http://iranchehr.com/?p=10266
در تاریخ معاصر ایران ، گروهی از روشنفکران ایرانی در نوشته های خود در باره ی گروهی شیاد خودفروخته که در روزهای اشغال ایران (در جنگ جهانی دوم از 1320 تا 1324 خورشیدی) ، به دست سه دولت انگلستان و شوروی و آمریکا در استان های آذربایجان و مهاباد دست به تاسیس جمهوری ؟؟!!! زدند ، اظهار نظر کرده اند . میلاد عظیمی ، پژوهشگر معاصر با جستجو در نوشته های صادق هدایت دیدگاه های او در باره ی تشکل جاسوس و شوروی ساخته ی « فرقه ی دموکرات آذربایجان » و پیشه وری را یافته و در قالب مقاله ای منتشر کرده است . خواندن این مقاله نشان می دهد که ، کسانی که دشمنی با یک « دولت » چشم آنها را کور کرده است و چیزی به جز « دشمنی با نظام حاکم » نمی بینند ، سرانجام از چه جاهایی سر در می آورند و در کشتی چه کسانی خواهند نشست .
برای خواندن مقاله ی میلاد عظیمی روی پیوند زیر کلیک کنید :
http://iranchehr.com/?p=10266
ایرانچهر
آینه ای از خامی و ناتمامی روشنفکران (خیالات صادق هدایت از غائلۀ فرقۀ دموکرات در ترازوی واقعیت تاریخی)
روزشمار غائلۀ آذربایجان به کوشش: کاوه بیات – رضا آذری شهرضایی چاپ اول : اسفند 1396 1136 ص – 90000 تومان ناشر : شرکت شیرازه کتاب ما شماره تلفن برای خرید پس…
خاکم بسر، ز غصه بسر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی بسر کنم
من آن نیم بمرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
۲۰ آذرماه، زادروز میرزاده عشقی گرامی باد
@iranboom_ir
خاک وطن که رفت چه خاکی بسر کنم
من آن نیم بمرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
۲۰ آذرماه، زادروز میرزاده عشقی گرامی باد
@iranboom_ir
معشـــــوق عشقی اي وطن - شادروان میرزاده عشقی
خــــاكــــــم به سر ، زغصه به سر خاك اگر كنم
خـــــاک وطن كه رفت ، چه خاكی به سر كنم ؟
آوخ ، كــلاه نيست وطـــــن ، گـــــــر كه از سرم
برداشتند فــــكـــر كــــــلاهي دگــــــــر كــــــنم
مــــرد آن بود كه اين كلهش ، برسر است و من
نـــــــــــامـــردم ار كه بی كله ، آنی به سر كنم
مــــن آن نيـــــــم كــــــــه يكسره تدبير مملكت
تسليــــــــم هـــــــرزه گـــــــــرد قضا و قدر كنــم
زيــــــــر و زَبَر اگــــــــر نكنـــــــي خــاک خصم را
ای چــــــــــرخ! زيــــــــــر و روی تو زير و زبَر كنم
جــــــــاييست آروزی مـــن ، ار من به آن رسم
از روي نعـــــــــش لشكـــــــــر دشمـن گذر كنم
هــــــــــر آنچـــــه ميكني بكن اي دشمن قوی
مـــــــــن نيز اگــــــــر قــــوی شدم از تو بتر كنم
مـــــن آن نيـــــم بــــه مرگ طبيعی شوم هلاک
وین كـــــــاسه خون به بستر راحت هدر كنم
معشـــــوق عشقی اي وطن اي عشق پاک من
اي آن كـــــــه ذكـــر عشق تو شام و سحر كنم
عشقت نه سرسری ست كه از سر به در شود
مهـــــرت نـــــــه عارضي ست كه جاي دگر كنم!
عشـــــق تــــــــو در وجــــــودم و مهر تو در دلم
بـــــــــا شير انـــــــدرون شد و با جان به در كنم
@iranboom_ir
خــــاكــــــم به سر ، زغصه به سر خاك اگر كنم
خـــــاک وطن كه رفت ، چه خاكی به سر كنم ؟
آوخ ، كــلاه نيست وطـــــن ، گـــــــر كه از سرم
برداشتند فــــكـــر كــــــلاهي دگــــــــر كــــــنم
مــــرد آن بود كه اين كلهش ، برسر است و من
نـــــــــــامـــردم ار كه بی كله ، آنی به سر كنم
مــــن آن نيـــــــم كــــــــه يكسره تدبير مملكت
تسليــــــــم هـــــــرزه گـــــــــرد قضا و قدر كنــم
زيــــــــر و زَبَر اگــــــــر نكنـــــــي خــاک خصم را
ای چــــــــــرخ! زيــــــــــر و روی تو زير و زبَر كنم
جــــــــاييست آروزی مـــن ، ار من به آن رسم
از روي نعـــــــــش لشكـــــــــر دشمـن گذر كنم
هــــــــــر آنچـــــه ميكني بكن اي دشمن قوی
مـــــــــن نيز اگــــــــر قــــوی شدم از تو بتر كنم
مـــــن آن نيـــــم بــــه مرگ طبيعی شوم هلاک
وین كـــــــاسه خون به بستر راحت هدر كنم
معشـــــوق عشقی اي وطن اي عشق پاک من
اي آن كـــــــه ذكـــر عشق تو شام و سحر كنم
عشقت نه سرسری ست كه از سر به در شود
مهـــــرت نـــــــه عارضي ست كه جاي دگر كنم!
عشـــــق تــــــــو در وجــــــودم و مهر تو در دلم
بـــــــــا شير انـــــــدرون شد و با جان به در كنم
@iranboom_ir
روز جهانی کوهستان گرامی باد
۱۱ دسامبر برابر با ۲۱ آذرماه « #روز_جهانی_کوهستان » است.
@iranboom_ir
کوهها باهمند و تنهایند - نوشته شادروان دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
بخش نخست
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8201-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-1.html
بخش دوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8298-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-2.html
بخش سوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8414-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-3.html
بخش چهارم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8480-koh-ha-ba-hamnd-
#کوهستان #کوه #روز_جهانی_کوهستان #زیست_بوم #محیط_زیست #ایران_بوم #ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۱۱ دسامبر برابر با ۲۱ آذرماه « #روز_جهانی_کوهستان » است.
@iranboom_ir
کوهها باهمند و تنهایند - نوشته شادروان دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
بخش نخست
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8201-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-1.html
بخش دوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8298-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-2.html
بخش سوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8414-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-3.html
بخش چهارم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8480-koh-ha-ba-hamnd-
#کوهستان #کوه #روز_جهانی_کوهستان #زیست_بوم #محیط_زیست #ایران_بوم #ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نقدی بر کتاب «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان»
نادر پیمایی
در سال 1999 میلادی برابر 1378 خورشیدی نویسندهای از اهالی جمهوری آذربایجان (اران سابق) به نام آقای جمیل حسنلی که مدعی است بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آزاد شدن کشورهای تحت سلطه حکوت کمونیستی شوروی توانسته با دستیابی به اسناد، اقدام به نوشتن کتاب مستند تاریخی تحت عنوان «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان» نموده است و این کتاب در سال 2005 میلادی برابر با 1384 خورشیدی از طرف آقای منصور همامی به فارسی ترجمه و در ایران چاپ و منتشر شده .
هر خوانندهای که درباره جریانات و حوادثی که بعد از سوم شهریور 1320 تا بیست و یکم آذر 1325 ( 1941 – 1946 )در آذربایجان به وقوع پیوسته اطلاعاتی داشته باشد با خواندن این کتاب به خوبی متوجه خواهد شد که نویسنده خواسته باعنوان کردن مسائل مربوط به تشکیل و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان، عقاید و نظرات خود را درباره یکپارچه بودن جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران در گذشته، و همگون و یکی بودن مردم دو منطقه از لحاظ فرهنگ و تمدن و زبان و سابقهی تاریخی بیان کند و نتیجه بگیرد که چون آذربایجان تاریخی که در جنوب ارس واقع است، تحت سلطهی فارسها قرار گرفته !! پس از هر لحاظ در بدترین شرایط بهسر برده و خواهان جداشدن از ایران و پیوستن به برادران و خواهران خود در شمال رود ارس هستند ؟!
برای اینکه مطالب مندرج در کتاب به درستی مورد نقد قرار بگیرد نوشته ایشان را از دو دید مورد بررسی قرار میدهیم :
الف ـ مسائل حاکم بر روابط سیاسی بین ایران و شوروی، علل فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان.
ب ـ اظهار عقیده و نظرات شخصی نویسنده درباره سوابق تاریخی و فرهنگی دو منطقه آذربایجان و عواملی که در گذشته باعث جدایی دو آذربایجان شده و خواست امروز مردم دو منطقه که به هم پیوستن دو آذربایجان است .
نقد مربوط به بند ( الف)
با گذشت بیش از شصت سال از زمان اشغال ایران بهوسیلهی قوای انگلیس و شوروی، در مورد اقدامات و فعالیتهایی که طی سالهای اشغال ایران از طرف دولت شوروی برای تجزیه استانهای آذربایجان و بخشهایی از کردستان انجام شده بر مبنای اطلاعات و اسنادی که سالها قبل از فروپاشی شوروی از طرف کشورهای انگلیس و آمریکا، و همچنین بعد از فروپاشی شوروی ارائه شده، صدها کتاب و مقاله از طرف نویسندههای ایرانی و غیر ایرانی منتشر شده است.
از سوی دیگر ملت ایران مخصوصا مردم آذربایجان خود ناظر و شاهد ماجراها و اتفاقات بودند، ثانیا به علت انتشار اطلاعات و اسناد به شرح فوق مطلب یا موضوع نگفتهای نمانده بود که آقای جمیل حسنلی فکر کند با دستیابی به آرشیو اسناد محرمانه موفق به کشف اسرار بزرگی شده اند !؟ فرق نوشته آقای حسنلی با نوشتهی دیگران در این است که مطالبی را که ایشان نوشته اند در هر قسمت با گذاشتن رقم و شمارههایی به منابعی از قبیل شماره ... جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی ـ پرونده ... برگ ... اشاره کردهاند .
با ذکر اسامی چند کتاب به اطلاع آقای جمیل حسنلی و همفکرانش میرسانم که تمام آن چه را که ایشان در مورد فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به استناد مدارک آرشیوهای محرمانه شوروی در سال 1999 نوشته، چند دهه قبل از ایشان نویسندگان مختلف در کتابهای بهشرح زیر این مطالب را به نوع دیگری نوشتهاند :
* غائلهی آذربایجان ، نویسنده خان بابا بیانی
* ما وبیگانگان، نویسنده دکتر نصرت الله جهانشاهلو معاون اول پیشهوری (حکومت دموکرات آذربایجان )
* آذربایجان در ایران معاصر، ( زبان انگلیسی)، دکتر ایرج اتابکی، نویسنده، ترجمه آقای محمدکریم اشراق
* تاریخ تجزیهی ایران ـ دفتر یکم ـ تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان، نویسنده، دکتر هوشنگ طالع
* مسکو (زمستان سرد 1324) ، نویسنده دکتر هوشنگ طالع
* آذربایجان کجاست ؟ ، نویسنده دکتر جلال متینی
* تاریخ آذربایجان یا آتورپاتگان در آینه زمان، نویسنده نادر پیمایی
* آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز، نویسنده دکتر عنایتالله رضا ( عضو سابق کمیته رهبری سازمان جوانان حزب توده )
* آذربایجان واران، نویسنده دکتر عنایتالله رضا
* اران، نه آذربایجان . ترک زبان، نه ترک، نوشتهی کیکاووس هومان
آقای حسنلی! من و همه افراد همسال من بهخوبی به یاد داریم که چند روز قبل از 21 آذر سال 1324 کامیونهای ارتش شوروی انواع تفنگها و اسلحهها را به روستاها حمل کرده و در مواردی حتا با زور تهدید از روستانشینان میخواستند که مسلح شده و تحت سرکردگی افرادی که تعیین شده بودند (مهاجرین و عوامل شوروی) به پادگانهای نظامی و پاسگاههای ژاندارمری و کلانتریها حملهور بشوند، آیا این است معنی جنبش ملی خودجوش ؟
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/2610-naghd-ketab-faraz-forod.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نادر پیمایی
در سال 1999 میلادی برابر 1378 خورشیدی نویسندهای از اهالی جمهوری آذربایجان (اران سابق) به نام آقای جمیل حسنلی که مدعی است بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آزاد شدن کشورهای تحت سلطه حکوت کمونیستی شوروی توانسته با دستیابی به اسناد، اقدام به نوشتن کتاب مستند تاریخی تحت عنوان «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان» نموده است و این کتاب در سال 2005 میلادی برابر با 1384 خورشیدی از طرف آقای منصور همامی به فارسی ترجمه و در ایران چاپ و منتشر شده .
هر خوانندهای که درباره جریانات و حوادثی که بعد از سوم شهریور 1320 تا بیست و یکم آذر 1325 ( 1941 – 1946 )در آذربایجان به وقوع پیوسته اطلاعاتی داشته باشد با خواندن این کتاب به خوبی متوجه خواهد شد که نویسنده خواسته باعنوان کردن مسائل مربوط به تشکیل و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان، عقاید و نظرات خود را درباره یکپارچه بودن جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران در گذشته، و همگون و یکی بودن مردم دو منطقه از لحاظ فرهنگ و تمدن و زبان و سابقهی تاریخی بیان کند و نتیجه بگیرد که چون آذربایجان تاریخی که در جنوب ارس واقع است، تحت سلطهی فارسها قرار گرفته !! پس از هر لحاظ در بدترین شرایط بهسر برده و خواهان جداشدن از ایران و پیوستن به برادران و خواهران خود در شمال رود ارس هستند ؟!
برای اینکه مطالب مندرج در کتاب به درستی مورد نقد قرار بگیرد نوشته ایشان را از دو دید مورد بررسی قرار میدهیم :
الف ـ مسائل حاکم بر روابط سیاسی بین ایران و شوروی، علل فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان.
ب ـ اظهار عقیده و نظرات شخصی نویسنده درباره سوابق تاریخی و فرهنگی دو منطقه آذربایجان و عواملی که در گذشته باعث جدایی دو آذربایجان شده و خواست امروز مردم دو منطقه که به هم پیوستن دو آذربایجان است .
نقد مربوط به بند ( الف)
با گذشت بیش از شصت سال از زمان اشغال ایران بهوسیلهی قوای انگلیس و شوروی، در مورد اقدامات و فعالیتهایی که طی سالهای اشغال ایران از طرف دولت شوروی برای تجزیه استانهای آذربایجان و بخشهایی از کردستان انجام شده بر مبنای اطلاعات و اسنادی که سالها قبل از فروپاشی شوروی از طرف کشورهای انگلیس و آمریکا، و همچنین بعد از فروپاشی شوروی ارائه شده، صدها کتاب و مقاله از طرف نویسندههای ایرانی و غیر ایرانی منتشر شده است.
از سوی دیگر ملت ایران مخصوصا مردم آذربایجان خود ناظر و شاهد ماجراها و اتفاقات بودند، ثانیا به علت انتشار اطلاعات و اسناد به شرح فوق مطلب یا موضوع نگفتهای نمانده بود که آقای جمیل حسنلی فکر کند با دستیابی به آرشیو اسناد محرمانه موفق به کشف اسرار بزرگی شده اند !؟ فرق نوشته آقای حسنلی با نوشتهی دیگران در این است که مطالبی را که ایشان نوشته اند در هر قسمت با گذاشتن رقم و شمارههایی به منابعی از قبیل شماره ... جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی ـ پرونده ... برگ ... اشاره کردهاند .
با ذکر اسامی چند کتاب به اطلاع آقای جمیل حسنلی و همفکرانش میرسانم که تمام آن چه را که ایشان در مورد فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به استناد مدارک آرشیوهای محرمانه شوروی در سال 1999 نوشته، چند دهه قبل از ایشان نویسندگان مختلف در کتابهای بهشرح زیر این مطالب را به نوع دیگری نوشتهاند :
* غائلهی آذربایجان ، نویسنده خان بابا بیانی
* ما وبیگانگان، نویسنده دکتر نصرت الله جهانشاهلو معاون اول پیشهوری (حکومت دموکرات آذربایجان )
* آذربایجان در ایران معاصر، ( زبان انگلیسی)، دکتر ایرج اتابکی، نویسنده، ترجمه آقای محمدکریم اشراق
* تاریخ تجزیهی ایران ـ دفتر یکم ـ تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان، نویسنده، دکتر هوشنگ طالع
* مسکو (زمستان سرد 1324) ، نویسنده دکتر هوشنگ طالع
* آذربایجان کجاست ؟ ، نویسنده دکتر جلال متینی
* تاریخ آذربایجان یا آتورپاتگان در آینه زمان، نویسنده نادر پیمایی
* آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز، نویسنده دکتر عنایتالله رضا ( عضو سابق کمیته رهبری سازمان جوانان حزب توده )
* آذربایجان واران، نویسنده دکتر عنایتالله رضا
* اران، نه آذربایجان . ترک زبان، نه ترک، نوشتهی کیکاووس هومان
آقای حسنلی! من و همه افراد همسال من بهخوبی به یاد داریم که چند روز قبل از 21 آذر سال 1324 کامیونهای ارتش شوروی انواع تفنگها و اسلحهها را به روستاها حمل کرده و در مواردی حتا با زور تهدید از روستانشینان میخواستند که مسلح شده و تحت سرکردگی افرادی که تعیین شده بودند (مهاجرین و عوامل شوروی) به پادگانهای نظامی و پاسگاههای ژاندارمری و کلانتریها حملهور بشوند، آیا این است معنی جنبش ملی خودجوش ؟
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/2610-naghd-ketab-faraz-forod.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آذرآبادگان من ، جان جانان من است(فایلهای صوتی ویژهٔ روز آذربایجان)
چامه آذرآبادگان به مناسبت 21 آذر بوسیلهی رویا زاکاریان سروده شده است. متن چامه را از اینجا و پیوند فایل صوتی آهنگ آذرآبادگان با صدای داریوش اقبالی را از اینجا دریافت کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/azarbaijan-daryoush.mp3
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/606-azarabadegan-daryoush.html
صدای سخنرانی دکتر بهزادی (نقش دکتر محمد مصدق و قوام السلطنه در نجات آذربایجان) در نشست مهرگان ویژه 21 آذر 1386از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Drbehzadi.wma
گفتگوی دکتر هوشنگ طالع با دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار (دستیار پیشه وری، از اعضای 53 نفر، از بنیانگذاران حزب توده، مسئول تشکیلات جوانان حزب توده، کسی که ژاندارمری و شهربانی زنجان را در جریان آشوب تجزیه یکساله آذربایجان خلع سلاح کرد و نویسنده کتاب خاطرات سیاسی "ما و بیگانگان" در تاریخ 20/9/1386 سه شنبه ساعت 18.45 ازاینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/jahanshahloo.wma
صدای اعتراض زیبا مقدم (نادری) {از نوادگان سردار ملی ایران ستارخان بزرگ است برای کسانی که بر مزار این بزرگمرد گرد آمده اند و ندای جدایی و تجزیه سر داده اند} را می توانید از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/naderi-sattarkhan.wma
فایل صوتی گفتگوی استاد شهریار پیرامون آذربایجان با حجم کم از اینجا و با کیفیت خوب از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Shahriar-be-yad-azarbaijan.mp3
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/608-roze-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
#آذربایجان #روز_نجات_آذربایجان #21_آذر
چامه آذرآبادگان به مناسبت 21 آذر بوسیلهی رویا زاکاریان سروده شده است. متن چامه را از اینجا و پیوند فایل صوتی آهنگ آذرآبادگان با صدای داریوش اقبالی را از اینجا دریافت کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/azarbaijan-daryoush.mp3
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/606-azarabadegan-daryoush.html
صدای سخنرانی دکتر بهزادی (نقش دکتر محمد مصدق و قوام السلطنه در نجات آذربایجان) در نشست مهرگان ویژه 21 آذر 1386از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Drbehzadi.wma
گفتگوی دکتر هوشنگ طالع با دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار (دستیار پیشه وری، از اعضای 53 نفر، از بنیانگذاران حزب توده، مسئول تشکیلات جوانان حزب توده، کسی که ژاندارمری و شهربانی زنجان را در جریان آشوب تجزیه یکساله آذربایجان خلع سلاح کرد و نویسنده کتاب خاطرات سیاسی "ما و بیگانگان" در تاریخ 20/9/1386 سه شنبه ساعت 18.45 ازاینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/jahanshahloo.wma
صدای اعتراض زیبا مقدم (نادری) {از نوادگان سردار ملی ایران ستارخان بزرگ است برای کسانی که بر مزار این بزرگمرد گرد آمده اند و ندای جدایی و تجزیه سر داده اند} را می توانید از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/naderi-sattarkhan.wma
فایل صوتی گفتگوی استاد شهریار پیرامون آذربایجان با حجم کم از اینجا و با کیفیت خوب از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Shahriar-be-yad-azarbaijan.mp3
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/608-roze-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
#آذربایجان #روز_نجات_آذربایجان #21_آذر
روز 20 آذر 1325 ، هنوز سران فرقهی دروغین دموکرات آذربایجان شعار میدادند : « اوفلمک وار ، دونمک یوخ »
( مرگ هست ، بازگشت نیست ) ؛ اما خیزش مردم تبریز در بامداد روز 21 آذر 1325 ، نشان داد که برای خائنان :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
هنوز پگاه در راه بود
که آذرخشِ خشمِ مردمِ تبریز
تیرگی اهریمنی را از هم درید .
آنگاه ، تُندر خروشِ مردمِ تبریز
شهر را لرزاند :
« هم مرگ هست ، هم بازگشت » .
از نوبر و امیرخیز و خیابان ،
تا سرخاب و شتربان ؛
از چرندآب و درب گجیل ،
تا باغبیشه و ششکلان ؛
تا دور دستهای دور ... ،
تُندر میخروشید :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
دکتر هوشنگ طالع - 21 آذر 1365
@iranboom_ir
( مرگ هست ، بازگشت نیست ) ؛ اما خیزش مردم تبریز در بامداد روز 21 آذر 1325 ، نشان داد که برای خائنان :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
هنوز پگاه در راه بود
که آذرخشِ خشمِ مردمِ تبریز
تیرگی اهریمنی را از هم درید .
آنگاه ، تُندر خروشِ مردمِ تبریز
شهر را لرزاند :
« هم مرگ هست ، هم بازگشت » .
از نوبر و امیرخیز و خیابان ،
تا سرخاب و شتربان ؛
از چرندآب و درب گجیل ،
تا باغبیشه و ششکلان ؛
تا دور دستهای دور ... ،
تُندر میخروشید :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
دکتر هوشنگ طالع - 21 آذر 1365
@iranboom_ir
جمهوری مهاباد در بوته نقد فصلنامه گفتگو
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/majjaleh/1581-jomhori-moahabad-naghd.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/majjaleh/1581-jomhori-moahabad-naghd.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به مناسبت 21 آذرماه ( هفتاد و هشتمین سالگرد گریز اهریمن) - مریم فیروز (فرمانفرمائیان) و فرقه دموکرات آذربایجان
دکتر علی علی بابایی درمنی
در مورد ارتباط حزب تودۀ ایران و فرقۀ دموکرات آذربایجان تاکنون پژوهشهای بسیاری صورت گرفته، که از میان آنها میتوان به مقالۀ یرواند ابراهامیان با عنوان «آذربایجان: حزب توده و فرقه دموکرات» ترجمۀ قدرت الله روشنی زعفرانلو، یادنامه یغما، 1370، ص 454 تا 496 و همچنین کتابهای دیگر این نویسنده، ایران بین دو انقلاب اشاره کرد. آبراهامیان با اینکه از خیانت شاخۀ آذربایجانی حزب توده به منافع ملی ایران یاد کرده، و گزارش میدهد که در 16 شهریور 1324ش، کمیتۀ محلی حزب توده در آذربایجان خود را منحل کرده و به فرقۀ تجزیه طلب می پیوندد ( آبراهامیان، 1391: 492)، ولی با این حال می افزاید که حزب توده بیانیه ای شدید اللحن در محکومیت این اقدام تجزیه طلبانه فرقه تهیه کرده بوده که با "تشر" سفیر شوروی از صدور آن میپرهیزد ( همان: 496). آبراهامیان همچنین می افزاید که از میان نشریات توده ای تنها "ظفر" است که رویکردی همدلانه با تجزیه طلبان دارد، و سایر نشریات توده ای اقدام فرقه را تایید نمیکنند ( همان: 498-501).
با این حال نظرات دیگری نیز در مورد ارتباط حزب توده با فرقۀ دموکرات آذربایجان وجود دارد، که از میان آنها می توانیم به دیدگاه خلیل ملکی اشاره کنیم که به هنگام غائلۀ فرقه از اعضای حزب توده بوده است. ملکی چنین می گوید: «سران حزب توده که نقش وکیل مدافع منافع شوروی در ایران به عهده گرفتند، از فرقۀ غیر قابل دفاع دموکرات آذربایجان صد در صد دفاع کردند.» ( ملکی، 1360: 430) با جمع بندی این دو دیدگاه به این نتیجه میرسیم که رهبری مخالفان اقدام فرقۀ دموکرات آذربایجان در تجزیۀ بخشی از خاک ایران در میان توده ای ها، با خلیل ملکی بوده است و به نظر می رسد که بخش اعظم کمیتۀ مرکزی حزب توده رویکردی همدلانه با فرقۀ دموکرات داشته اند، زیرا با کناره گیری خلیل ملکی از حزب توده، این حزب با فراغ بال، در فروردین 1327، و در کنگره نیمه مخفی خود در تهران اتحاد خود را با فرقۀ دموکرات آذربایجان و کردستان اعلام میکند ( آبراهامیان، 1391: 384).
نگاه همدلانۀ حزب توده به فرقۀ دموکرات آذربایجان در خاطرات مریم فیروز، عضو کمیتۀ مرکزی حزب توده و مسئول تشکیلات دموکراتیک زنان حزب توده، منعکس شده است. تاکنون خاطرات مریم فیروز کمتر به عنوانی سندی دربارۀ روابط حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان مورد توجه واقع شده است، توجه شما را به بخش هایی از این خاطرات جلب می کنم:
« *- غائلۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان را چگونه ارزیابی می کنید؟
مریم فیروز: اعضای این فرقه اکثرا انسان های درست و با گذشتی بودند که عموما زندان کشیده و زجر دیده بودند. و هدفشان ایران [بخوانید تجزیۀ ایران] بود. فرقه رفتن شاه و آزادی ایران را می خواست. گرچه در بینشان افکار نادرستی هم بود، ولی بیشتر افسانههایی برای آنها ساخته بودند. من در آن دوران به آذربایجان رفتم. کوشش آنها این بود که مردم را نگه دارند، ولی آنچه به سر مردم آمد، فرقه نکرد. حال دیگر این حقیقت آشکار شده است، که فرقه کاری به مردم نداشت. می دانید وقتی فرقه از هم پاشید و شاه به آذربایجان رفت، جلوی پای او جوان آذربایجانی را قربانی کردند.
*- از شخصیت پیشه وری چه می توانید بگویید؟
مریم فیروز: او شخصیت بزرگواری بود. من این را غلط می دانم که می گویند، می خواست جدا کند. او علاقه مند به ایران [بخوانید تجزیۀ ایران]، زندان دیده و در جریان مبارزه استخوان خرد کرده بود. پیشه وری آنقدر که من دیدم و می دانم، به هیچ وجه معتقد نبود که آذربایجان باید جدا شود. او نسبت به ایران و مبارزه اش خیلی علاقه مند بود. گرچه مرگش تا حدی مرموز بود، ولی من از نحوۀ کشته شدنش!! اطلاعی ندارم.
*- شخصیت سیاسی و فکری غلام یحیی دانشیان چگونه بود؟
مریم فیروز: او برای من آدمی بود که با شاه مبارزه کرد، شخصیتی ساده و بی ریا، معتقد به این راه [بخوانید بیراهه خیانت به وطن] و بسیار با شخصیت بود...او برای من بسیار ارزش داشت، چند بار در جلسات حزبی و دو سه بار هم در آذربایجان او را دیده بودم و گفتم که منزلمان هم آمده بود. گرچه برای شناخت افراد باید روابط نزدیکتری داشت، ولی برای من همینکه فردی کارکرده و زحمت کشیده باشد، ارزش دارد.» ( فیروز، 1374: 131-132)
منابع:
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، تهران، 1391.
فیروز، مریم، خاطرات، انشارات اطلاعات، تهران، 1374.
ملکی، خلیل، خاطرات سیاسی، رواق، تهران، 1360.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16930-maryam-firozferghe-demokrat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر علی علی بابایی درمنی
در مورد ارتباط حزب تودۀ ایران و فرقۀ دموکرات آذربایجان تاکنون پژوهشهای بسیاری صورت گرفته، که از میان آنها میتوان به مقالۀ یرواند ابراهامیان با عنوان «آذربایجان: حزب توده و فرقه دموکرات» ترجمۀ قدرت الله روشنی زعفرانلو، یادنامه یغما، 1370، ص 454 تا 496 و همچنین کتابهای دیگر این نویسنده، ایران بین دو انقلاب اشاره کرد. آبراهامیان با اینکه از خیانت شاخۀ آذربایجانی حزب توده به منافع ملی ایران یاد کرده، و گزارش میدهد که در 16 شهریور 1324ش، کمیتۀ محلی حزب توده در آذربایجان خود را منحل کرده و به فرقۀ تجزیه طلب می پیوندد ( آبراهامیان، 1391: 492)، ولی با این حال می افزاید که حزب توده بیانیه ای شدید اللحن در محکومیت این اقدام تجزیه طلبانه فرقه تهیه کرده بوده که با "تشر" سفیر شوروی از صدور آن میپرهیزد ( همان: 496). آبراهامیان همچنین می افزاید که از میان نشریات توده ای تنها "ظفر" است که رویکردی همدلانه با تجزیه طلبان دارد، و سایر نشریات توده ای اقدام فرقه را تایید نمیکنند ( همان: 498-501).
با این حال نظرات دیگری نیز در مورد ارتباط حزب توده با فرقۀ دموکرات آذربایجان وجود دارد، که از میان آنها می توانیم به دیدگاه خلیل ملکی اشاره کنیم که به هنگام غائلۀ فرقه از اعضای حزب توده بوده است. ملکی چنین می گوید: «سران حزب توده که نقش وکیل مدافع منافع شوروی در ایران به عهده گرفتند، از فرقۀ غیر قابل دفاع دموکرات آذربایجان صد در صد دفاع کردند.» ( ملکی، 1360: 430) با جمع بندی این دو دیدگاه به این نتیجه میرسیم که رهبری مخالفان اقدام فرقۀ دموکرات آذربایجان در تجزیۀ بخشی از خاک ایران در میان توده ای ها، با خلیل ملکی بوده است و به نظر می رسد که بخش اعظم کمیتۀ مرکزی حزب توده رویکردی همدلانه با فرقۀ دموکرات داشته اند، زیرا با کناره گیری خلیل ملکی از حزب توده، این حزب با فراغ بال، در فروردین 1327، و در کنگره نیمه مخفی خود در تهران اتحاد خود را با فرقۀ دموکرات آذربایجان و کردستان اعلام میکند ( آبراهامیان، 1391: 384).
نگاه همدلانۀ حزب توده به فرقۀ دموکرات آذربایجان در خاطرات مریم فیروز، عضو کمیتۀ مرکزی حزب توده و مسئول تشکیلات دموکراتیک زنان حزب توده، منعکس شده است. تاکنون خاطرات مریم فیروز کمتر به عنوانی سندی دربارۀ روابط حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان مورد توجه واقع شده است، توجه شما را به بخش هایی از این خاطرات جلب می کنم:
« *- غائلۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان را چگونه ارزیابی می کنید؟
مریم فیروز: اعضای این فرقه اکثرا انسان های درست و با گذشتی بودند که عموما زندان کشیده و زجر دیده بودند. و هدفشان ایران [بخوانید تجزیۀ ایران] بود. فرقه رفتن شاه و آزادی ایران را می خواست. گرچه در بینشان افکار نادرستی هم بود، ولی بیشتر افسانههایی برای آنها ساخته بودند. من در آن دوران به آذربایجان رفتم. کوشش آنها این بود که مردم را نگه دارند، ولی آنچه به سر مردم آمد، فرقه نکرد. حال دیگر این حقیقت آشکار شده است، که فرقه کاری به مردم نداشت. می دانید وقتی فرقه از هم پاشید و شاه به آذربایجان رفت، جلوی پای او جوان آذربایجانی را قربانی کردند.
*- از شخصیت پیشه وری چه می توانید بگویید؟
مریم فیروز: او شخصیت بزرگواری بود. من این را غلط می دانم که می گویند، می خواست جدا کند. او علاقه مند به ایران [بخوانید تجزیۀ ایران]، زندان دیده و در جریان مبارزه استخوان خرد کرده بود. پیشه وری آنقدر که من دیدم و می دانم، به هیچ وجه معتقد نبود که آذربایجان باید جدا شود. او نسبت به ایران و مبارزه اش خیلی علاقه مند بود. گرچه مرگش تا حدی مرموز بود، ولی من از نحوۀ کشته شدنش!! اطلاعی ندارم.
*- شخصیت سیاسی و فکری غلام یحیی دانشیان چگونه بود؟
مریم فیروز: او برای من آدمی بود که با شاه مبارزه کرد، شخصیتی ساده و بی ریا، معتقد به این راه [بخوانید بیراهه خیانت به وطن] و بسیار با شخصیت بود...او برای من بسیار ارزش داشت، چند بار در جلسات حزبی و دو سه بار هم در آذربایجان او را دیده بودم و گفتم که منزلمان هم آمده بود. گرچه برای شناخت افراد باید روابط نزدیکتری داشت، ولی برای من همینکه فردی کارکرده و زحمت کشیده باشد، ارزش دارد.» ( فیروز، 1374: 131-132)
منابع:
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، تهران، 1391.
فیروز، مریم، خاطرات، انشارات اطلاعات، تهران، 1374.
ملکی، خلیل، خاطرات سیاسی، رواق، تهران، 1360.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16930-maryam-firozferghe-demokrat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir