جشن آذرگان در یک نگاه
دكتر شاهين سپنتا
نام جشن : آذرگان. زمان برگزاری: در نُهمین روز از آذرماه که نام روز و ماه یکی می شود یعنی روز آذر در ماه آذر ، جشن « آذرگان » برگزار می شود. انگیزه برگزاری:فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان. نگاهی به جایگاه آذر در فرهنگ ایران: «آذر» در اوستا «آتَر/ آتَرش» و در پهلوی «آتُر / آتَخش» و در فارسی امروز « آذر / آتش» است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیده های طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده های هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشن های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.
آذر در متن های کهن : در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند.همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش! ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا ... به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ! افروخته باش در این خانه ! پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه ! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه! به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! آسایش آسان! پناه آسان ! آسایش فراوان! فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند... »
گل ویژه جشن آذرگان : در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « درباره چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گل ها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « ... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... آذریون آذر را ... » .
در متون فارسی گل آذریون را با نام های دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی ، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمان های گوناگون نام « آذرگون » را بر گل های مشابه نهاده اند.
در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژه های آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است ، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گل های او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگ های ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن می شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر …(از امثله ٔ فوق و نیز از مندرجات فرهنگ ها و لغت های طبی چنین مستفاد می شود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه ٔ مختلف معانی مختلف می داده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/10922-jashn-azargan-dar-yek-negah.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دكتر شاهين سپنتا
نام جشن : آذرگان. زمان برگزاری: در نُهمین روز از آذرماه که نام روز و ماه یکی می شود یعنی روز آذر در ماه آذر ، جشن « آذرگان » برگزار می شود. انگیزه برگزاری:فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان. نگاهی به جایگاه آذر در فرهنگ ایران: «آذر» در اوستا «آتَر/ آتَرش» و در پهلوی «آتُر / آتَخش» و در فارسی امروز « آذر / آتش» است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیده های طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده های هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشن های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.
آذر در متن های کهن : در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند.همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش! ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا ... به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ! افروخته باش در این خانه ! پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه ! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه! به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! آسایش آسان! پناه آسان ! آسایش فراوان! فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند... »
گل ویژه جشن آذرگان : در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « درباره چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گل ها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « ... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... آذریون آذر را ... » .
در متون فارسی گل آذریون را با نام های دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی ، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمان های گوناگون نام « آذرگون » را بر گل های مشابه نهاده اند.
در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژه های آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است ، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گل های او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگ های ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن می شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر …(از امثله ٔ فوق و نیز از مندرجات فرهنگ ها و لغت های طبی چنین مستفاد می شود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه ٔ مختلف معانی مختلف می داده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/10922-jashn-azargan-dar-yek-negah.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آذرگان جشن پاسداشت آتش
حسین زندی
آذر نام ایزد نگهبان آتش است در زبان پهلوی این نام به صورت (atur) و در اوستا و فارسی باستان (atar) آمده است. در فارسی امروز به معنی خود آتش است که با اگنی هندی یکی است . در اوستا آمده است «آذر پسر اهورامزدا را می ستائیم تو را ای آذر مقدس پسر اهورامزدا و سرور راستی می ستائیم» . روز نهم هر ماه و ماه نهم هر سال خورشیدی به نام این ایزد است و آذر روز از آذر ماه که نام روز و ماه یکی است را آذرگان مینامند و آن را در ایران باستان جشن می گرفتند . نام این جشن آذرگان است که به آن «آذرجشن» هم گفته اند .
مسعود سعد:
ای خرامنده سرو تابان ماه
روز آذر می چو آذر خواه
در بندهش آمده است: گل آذرگون مختص ایزد آذر است و نیز آمده است: آذر،نگهبان آتش هایی است که در آتشگاه نشیند و برای نابود ساختن و از میان بردن دروغ، و نگهبانی آفریدگان آمده یاد شده است.
ابوریحان نیز از این روز با عناوین«آذر عید» یا«آذر جشن»نام می برد . روز نهم ماه آذر عیدی است که آنرا برای توافق دو نام،آذرجشن می نامند و در این روز به افروختن آتش احتیاج می یابند و این روز عید آتش است و به نام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است موسوم است و زرتشت امر کرده که در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و قربانی ها را به آتش نزدیک کنند و در امور عالم مشاوره کنند و در برهان قاطع آمده است:اما روز نهم از ماه آذر را ایرانیان چون نوروز و مهرگان ارج نهاده و مبارک و خجسته می شمردند. در این روز آتشکده ها را آراسته و آذین بندی می کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه ای برای جشن برگزار می کردند. نظافت و پاکیزگی از جمله ستردن موی سر و چیدن ناخن در این روز نیک بود.
-در میان جشن های ایرانی پس از جشن چهارشنبه سوری و جشن سده که امروزه از جشن های بزرگ آتش محسوب می شوند (جشن سده را جشن پیدایش آتش می دانند).در ایران باستان آذرگان و شهریورگان را نیز جشن آتش می دانستند و به عبارت دیگر عنصر آتش در این دو جشن نیز از اساسی ترین عناصر جشن بوده . آتش یکی از چهار عنصر اصلی (آب ، آتش،خاک و باد) است و در کنار آب از اجزا تشکیل دهنده بیشتر جشن هاست.آتش نزد همه و باشندگان ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و هست و این اهمیت مختص زرتشتیان نیست سهرودی آتش را برادر نور می داند . امروزه نیز دراویش به ویژه قادری های کردستان مراسم خود را در کنار آتش برپا می دارند و در نزد مذاهب دیگر نیز گرامی داشته شده است .
-چگونگی برگزاری جشن:
به جز نام این جشن که بر اساس اصل همیشگی هرگاه نام روزو نام ماه یکی شود آن روز را جشن می گیرند و اشاره های گنگی که ابوریحان و گردیزی بر اساس متون زرتشتی به این جشن ها نموده اند از چگونگی و ویژگی آیین های برگزاری این جشن ها آگاهی درستی در دست نیست.
با توجه به اینکه زرتشتی ها در پاسداری و برگزاری این جشن همواره کوشیده اند اما نمی توان این جشن را جشنی زرتشتی دانست .دلیل ماندگاری این جشن در بین پیروان این دین این است که زرتشت دین رسمی بوده و آن را به صورت مراسمی مذهبی با سنن و آداب آیینی در درون باورمندان خود نگه داری کرده است در زمان برگزاری نیز اختلاف وجود دارد به دلیل کبیسه گیری زرتشتی ها سوم آذر و دیگران درنهم آذر آن را برگزار می کنند.
به جز مسئله کبیسه گیری که در اغلب جشن ها اختلاف نظر بین زرتشتی ها و دیگر ایرانیان وجود دارد مسئله تغییرات اقلیمی و آب و هوایی هم از مسائل اختلاف انگیز است . همین تغییرات باعث سوءتفاهم بسیاری شده به طور مثال برخی جشن های فصلی با زمان های متغیر و گوناگون مانند جشن برداشت یا درو و یا جشن شکوفه ها نسبت به سرما و گرمای آب و هوایی در مناطق مختلف با فاصله برگزار می شود به همین دلیل کاتبان و نویسندگان آذرجشن را با آذرگان یکی دانسته اند.
-اگرچه به طور دقیق و قطعی از کیفیت و چگونگی برگزاری این جشن اطلاعی در دست نیست اما بدون اینکه با نا آگاهی بدعت گزاری نویی صورت بگیرد می توان از گرد هم آمدن و دیدارها به بهانه ی این جشن استفاده کرد و به همبستگی و شادمانی و سرور که از ویژگی انسان ایرانی است بهره جست.
منابع:
1-آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
2-خرده اوستا
3-اساطیر ایران مهرداد بهار
4- اوستا
5-دیوان مسعود سعدسلمان
6-ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستین سن
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/10918-azargan-jashn-pasasht-atash.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حسین زندی
آذر نام ایزد نگهبان آتش است در زبان پهلوی این نام به صورت (atur) و در اوستا و فارسی باستان (atar) آمده است. در فارسی امروز به معنی خود آتش است که با اگنی هندی یکی است . در اوستا آمده است «آذر پسر اهورامزدا را می ستائیم تو را ای آذر مقدس پسر اهورامزدا و سرور راستی می ستائیم» . روز نهم هر ماه و ماه نهم هر سال خورشیدی به نام این ایزد است و آذر روز از آذر ماه که نام روز و ماه یکی است را آذرگان مینامند و آن را در ایران باستان جشن می گرفتند . نام این جشن آذرگان است که به آن «آذرجشن» هم گفته اند .
مسعود سعد:
ای خرامنده سرو تابان ماه
روز آذر می چو آذر خواه
در بندهش آمده است: گل آذرگون مختص ایزد آذر است و نیز آمده است: آذر،نگهبان آتش هایی است که در آتشگاه نشیند و برای نابود ساختن و از میان بردن دروغ، و نگهبانی آفریدگان آمده یاد شده است.
ابوریحان نیز از این روز با عناوین«آذر عید» یا«آذر جشن»نام می برد . روز نهم ماه آذر عیدی است که آنرا برای توافق دو نام،آذرجشن می نامند و در این روز به افروختن آتش احتیاج می یابند و این روز عید آتش است و به نام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است موسوم است و زرتشت امر کرده که در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و قربانی ها را به آتش نزدیک کنند و در امور عالم مشاوره کنند و در برهان قاطع آمده است:اما روز نهم از ماه آذر را ایرانیان چون نوروز و مهرگان ارج نهاده و مبارک و خجسته می شمردند. در این روز آتشکده ها را آراسته و آذین بندی می کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه ای برای جشن برگزار می کردند. نظافت و پاکیزگی از جمله ستردن موی سر و چیدن ناخن در این روز نیک بود.
-در میان جشن های ایرانی پس از جشن چهارشنبه سوری و جشن سده که امروزه از جشن های بزرگ آتش محسوب می شوند (جشن سده را جشن پیدایش آتش می دانند).در ایران باستان آذرگان و شهریورگان را نیز جشن آتش می دانستند و به عبارت دیگر عنصر آتش در این دو جشن نیز از اساسی ترین عناصر جشن بوده . آتش یکی از چهار عنصر اصلی (آب ، آتش،خاک و باد) است و در کنار آب از اجزا تشکیل دهنده بیشتر جشن هاست.آتش نزد همه و باشندگان ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و هست و این اهمیت مختص زرتشتیان نیست سهرودی آتش را برادر نور می داند . امروزه نیز دراویش به ویژه قادری های کردستان مراسم خود را در کنار آتش برپا می دارند و در نزد مذاهب دیگر نیز گرامی داشته شده است .
-چگونگی برگزاری جشن:
به جز نام این جشن که بر اساس اصل همیشگی هرگاه نام روزو نام ماه یکی شود آن روز را جشن می گیرند و اشاره های گنگی که ابوریحان و گردیزی بر اساس متون زرتشتی به این جشن ها نموده اند از چگونگی و ویژگی آیین های برگزاری این جشن ها آگاهی درستی در دست نیست.
با توجه به اینکه زرتشتی ها در پاسداری و برگزاری این جشن همواره کوشیده اند اما نمی توان این جشن را جشنی زرتشتی دانست .دلیل ماندگاری این جشن در بین پیروان این دین این است که زرتشت دین رسمی بوده و آن را به صورت مراسمی مذهبی با سنن و آداب آیینی در درون باورمندان خود نگه داری کرده است در زمان برگزاری نیز اختلاف وجود دارد به دلیل کبیسه گیری زرتشتی ها سوم آذر و دیگران درنهم آذر آن را برگزار می کنند.
به جز مسئله کبیسه گیری که در اغلب جشن ها اختلاف نظر بین زرتشتی ها و دیگر ایرانیان وجود دارد مسئله تغییرات اقلیمی و آب و هوایی هم از مسائل اختلاف انگیز است . همین تغییرات باعث سوءتفاهم بسیاری شده به طور مثال برخی جشن های فصلی با زمان های متغیر و گوناگون مانند جشن برداشت یا درو و یا جشن شکوفه ها نسبت به سرما و گرمای آب و هوایی در مناطق مختلف با فاصله برگزار می شود به همین دلیل کاتبان و نویسندگان آذرجشن را با آذرگان یکی دانسته اند.
-اگرچه به طور دقیق و قطعی از کیفیت و چگونگی برگزاری این جشن اطلاعی در دست نیست اما بدون اینکه با نا آگاهی بدعت گزاری نویی صورت بگیرد می توان از گرد هم آمدن و دیدارها به بهانه ی این جشن استفاده کرد و به همبستگی و شادمانی و سرور که از ویژگی انسان ایرانی است بهره جست.
منابع:
1-آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
2-خرده اوستا
3-اساطیر ایران مهرداد بهار
4- اوستا
5-دیوان مسعود سعدسلمان
6-ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستین سن
http://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/10918-azargan-jashn-pasasht-atash.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دكتر علی رواقی: راه ترویج زبان فارسی از سیاست میگذرد
دكتر علی رواقی استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین یکی از پژوهشگرانی است که سالها در زمینه زبان فارسی در تاجیکستان فعالیت کرده است.
او نابسامانی وضع زبان فارسی در کشورهای دیگر را ناشی از سیاستگذاری غلط میداند.
رواقی در بحث وضع نامطلوب زبان فارسی در کشورهای فارسی زبان نیز بر این باور است که نهادهای فرهنگی ما کار مهمی انجام ندادهاند.
مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانید.
درباره مشکلات آموزش زبان فارسی در خارج از کشور صحبت بفرمایید و اینکه چرا آموزش زبان فارسی در خارج از ایران اوضاع خوبی ندارد؟
اگر بخواهید وارد این مسائل بشوید، وارد مسائل سیاسی شدهاید. در دورهای رایزنیهای فرهنگی افرادی را در کشورهای دیگر میگذاشتند که فارسی هم بلد نبودند. اینها وقتی فارسی بلد نیستند چطور میخواهند به ترویج زبان فارسی در کشورهای دیگر بپردازند؟ قبلا رایزنان فرهنگی کشورمان در نقاط مختلف دنیا چهرههایی در حد مرحوم امین ریاحی، مرحوم مجتبی مینوی و فتحالله مجتبایی بودند، اما حالا چه؟ از طرف دیگر ارتباط ما از نظر تدریس زبان فارسی تقریبا با دنیا قطع شده است. کشورهای دیگر هم خیلی از ما درخواستی اعزام استاد ندارند؛ مگر اینکه ما استادان زبان فارسی را به کشورهایی مثل اکراین یا ونزوئلا بفرستیم. این مشکلات وجود دارد، اما اینکه بخواهیم وضع زبان فارسی را در افغانستان و تاجیکستان بررسی کنیم، بحث دیگری است.
پس بهتر است درباره اوضاع زبان فارسی در کشورهایی مثل تاجیکستان و افغانستان صحبت کنیم.
زبان فارسی ما باید بتواند بر زبان تاجیکی غلبه کند و در کنارش اگر از گویشهای مختلف هم بهرهوری داشته باشد، اشکالی ندارد. مراکز فرهنگی ما طی سالهای گذشته اقدام مهمی در این زمینه انجام ندادهاند. ممکن است نهادهای فرهنگی در حوزههایی مثل نقاشی، خط یا سینما کارهایی در کشورهای فارسی زبان انجام داده باشند، اما در حوزه زبان کاری نکردند. خود دولت با دولت کشورهای فارسی زبان مراودهای نداشته که بخواهد در قِبل آن استاد زبان فارسی از ایران به آنجا اعزام کند. از طرفی هم آنها به دلایل سیاسی و بروز برخوردهایی که میبینم روز به روز بدتر میشود، زبان فارسی را پذیرا نبودند. در نتیجه استادی هم را که به کشورهای فارسی زبان اعزام میشود بهعنوان استاد نمیبینند.
آقای قزوه که چند سالی هند بوده بارها انتقاد کرده وضع زبان فارسی در آن کشور که در گذشته به عنوان یکی از پایگاههای اصلی زبان فارسی بوده، نامناسب است. علتش چیست؟ ما مگر نمیتوانیم آنجا استاد اعزام کنیم؟
علتش سرمایهگذاری نکردن است. الان فرهنگستان در گروه شبه قاره هند با بسیاری از استادان آن کشور و همین طور استادان پاکستانی ارتباط دارد. این استادان مقاله مینویسند. آن دسته از استادان کشورهای دیگر که با مراکز فرهنگی ایران پیوند دارند، همکاری میکنند. اینها استادان قدیمی هستند که کتابهای مهمی چاپ کردهاند. البته پشتیبانی هم میشدند. مثلا کتابهایشان در ایران منتشر میشد، اما امروز اگر آنها بخواهند کتابشان را چاپ کنند، آیا دستگاههای فرهنگی ایران میتوانند با مشکلات کاغذ، چنین کاری انجام دهند؟ زمانی از ایران استاد به هند اعزام میشد و استادان هند هم برای آموزش اینجا میآمدند، اما الان این طور نیست. حالا فرهنگستان تلاش دارد با راهاندازی بنیادی به اسم «بنیاد سعدی» این ارتباط را دوباره شکل دهد.
در کشورهایی مثل هند و تاجیکستان کرسی آموزش زبان فارسی برای مقطع دکتری وجود دارد، اما استادی نیست که مسلط باشد. گفته میشود استادان زبان فارسی که قرار است در این کشورها تدریس کنند، خودشان زبان فارسی بلد نیستند.
فرمایش شما درست است. علتش به یک بحث تاریخی برمیگردد. 70 سال به دلیل رژیم کمونیستی، ارتباطی بین تاجیکها و ما وجود نداشته است. من اسم این دوران را «گسل فرهنگی» گذاشتهام. به دلیل این گسل، تاجیکها فارسی امروزی و واژگان ما را نمیشناسند. مثلا واژگان مشترکی داریم که دو معنی دارد، آنها را هم نمیشناسند. زمانی که دکتر شبستری سفیر تاجیکستان بود تلاشهای زیادی کرد. من هم گاهی میرفتم. مثلا تمام تابلوها در آن کشور فارسی شد، به هر حال مشکلات زیاد است. در حال حاضر موسسه فرهنگی اکو با توجه به ظرفیتی که دارد میتواند کارهای زیادی در این زمینه انجام دهد.
البته با راهاندازی گروه برون مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم میتوان کارهایی انجام داد؟
بله. ما در فرهنگستان هم خوب عمل نکردیم.
تاجیکها نسبت به زبان فارسی استقبال نشان میدهند؟
خودِ شخصی بله.
نظام آموزشی تاجیکستان چطور؟
نه. آنها ترجیح میدهند خودشان درس بدهند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17574-rah-tarvij-zaban-farsi-dr-ravaghi.html
@iranboom_ir
دكتر علی رواقی استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین یکی از پژوهشگرانی است که سالها در زمینه زبان فارسی در تاجیکستان فعالیت کرده است.
او نابسامانی وضع زبان فارسی در کشورهای دیگر را ناشی از سیاستگذاری غلط میداند.
رواقی در بحث وضع نامطلوب زبان فارسی در کشورهای فارسی زبان نیز بر این باور است که نهادهای فرهنگی ما کار مهمی انجام ندادهاند.
مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانید.
درباره مشکلات آموزش زبان فارسی در خارج از کشور صحبت بفرمایید و اینکه چرا آموزش زبان فارسی در خارج از ایران اوضاع خوبی ندارد؟
اگر بخواهید وارد این مسائل بشوید، وارد مسائل سیاسی شدهاید. در دورهای رایزنیهای فرهنگی افرادی را در کشورهای دیگر میگذاشتند که فارسی هم بلد نبودند. اینها وقتی فارسی بلد نیستند چطور میخواهند به ترویج زبان فارسی در کشورهای دیگر بپردازند؟ قبلا رایزنان فرهنگی کشورمان در نقاط مختلف دنیا چهرههایی در حد مرحوم امین ریاحی، مرحوم مجتبی مینوی و فتحالله مجتبایی بودند، اما حالا چه؟ از طرف دیگر ارتباط ما از نظر تدریس زبان فارسی تقریبا با دنیا قطع شده است. کشورهای دیگر هم خیلی از ما درخواستی اعزام استاد ندارند؛ مگر اینکه ما استادان زبان فارسی را به کشورهایی مثل اکراین یا ونزوئلا بفرستیم. این مشکلات وجود دارد، اما اینکه بخواهیم وضع زبان فارسی را در افغانستان و تاجیکستان بررسی کنیم، بحث دیگری است.
پس بهتر است درباره اوضاع زبان فارسی در کشورهایی مثل تاجیکستان و افغانستان صحبت کنیم.
زبان فارسی ما باید بتواند بر زبان تاجیکی غلبه کند و در کنارش اگر از گویشهای مختلف هم بهرهوری داشته باشد، اشکالی ندارد. مراکز فرهنگی ما طی سالهای گذشته اقدام مهمی در این زمینه انجام ندادهاند. ممکن است نهادهای فرهنگی در حوزههایی مثل نقاشی، خط یا سینما کارهایی در کشورهای فارسی زبان انجام داده باشند، اما در حوزه زبان کاری نکردند. خود دولت با دولت کشورهای فارسی زبان مراودهای نداشته که بخواهد در قِبل آن استاد زبان فارسی از ایران به آنجا اعزام کند. از طرفی هم آنها به دلایل سیاسی و بروز برخوردهایی که میبینم روز به روز بدتر میشود، زبان فارسی را پذیرا نبودند. در نتیجه استادی هم را که به کشورهای فارسی زبان اعزام میشود بهعنوان استاد نمیبینند.
آقای قزوه که چند سالی هند بوده بارها انتقاد کرده وضع زبان فارسی در آن کشور که در گذشته به عنوان یکی از پایگاههای اصلی زبان فارسی بوده، نامناسب است. علتش چیست؟ ما مگر نمیتوانیم آنجا استاد اعزام کنیم؟
علتش سرمایهگذاری نکردن است. الان فرهنگستان در گروه شبه قاره هند با بسیاری از استادان آن کشور و همین طور استادان پاکستانی ارتباط دارد. این استادان مقاله مینویسند. آن دسته از استادان کشورهای دیگر که با مراکز فرهنگی ایران پیوند دارند، همکاری میکنند. اینها استادان قدیمی هستند که کتابهای مهمی چاپ کردهاند. البته پشتیبانی هم میشدند. مثلا کتابهایشان در ایران منتشر میشد، اما امروز اگر آنها بخواهند کتابشان را چاپ کنند، آیا دستگاههای فرهنگی ایران میتوانند با مشکلات کاغذ، چنین کاری انجام دهند؟ زمانی از ایران استاد به هند اعزام میشد و استادان هند هم برای آموزش اینجا میآمدند، اما الان این طور نیست. حالا فرهنگستان تلاش دارد با راهاندازی بنیادی به اسم «بنیاد سعدی» این ارتباط را دوباره شکل دهد.
در کشورهایی مثل هند و تاجیکستان کرسی آموزش زبان فارسی برای مقطع دکتری وجود دارد، اما استادی نیست که مسلط باشد. گفته میشود استادان زبان فارسی که قرار است در این کشورها تدریس کنند، خودشان زبان فارسی بلد نیستند.
فرمایش شما درست است. علتش به یک بحث تاریخی برمیگردد. 70 سال به دلیل رژیم کمونیستی، ارتباطی بین تاجیکها و ما وجود نداشته است. من اسم این دوران را «گسل فرهنگی» گذاشتهام. به دلیل این گسل، تاجیکها فارسی امروزی و واژگان ما را نمیشناسند. مثلا واژگان مشترکی داریم که دو معنی دارد، آنها را هم نمیشناسند. زمانی که دکتر شبستری سفیر تاجیکستان بود تلاشهای زیادی کرد. من هم گاهی میرفتم. مثلا تمام تابلوها در آن کشور فارسی شد، به هر حال مشکلات زیاد است. در حال حاضر موسسه فرهنگی اکو با توجه به ظرفیتی که دارد میتواند کارهای زیادی در این زمینه انجام دهد.
البته با راهاندازی گروه برون مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم میتوان کارهایی انجام داد؟
بله. ما در فرهنگستان هم خوب عمل نکردیم.
تاجیکها نسبت به زبان فارسی استقبال نشان میدهند؟
خودِ شخصی بله.
نظام آموزشی تاجیکستان چطور؟
نه. آنها ترجیح میدهند خودشان درس بدهند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17574-rah-tarvij-zaban-farsi-dr-ravaghi.html
@iranboom_ir
ایران و ماجرای اعاده حاکمیت بر جزایر سهگانه خلیجفارس
مجید تفرشی
این یادداشت مرور کوتاهی است بر روند تحولات منتهی به اعاده مالکیت حاکمیت تاریخی ایران بر این جزایر در سال 1971 م (1350 ش). مطالب مورد استفاده در این یادداشت، خلاصهای از چهار تا پنج هزار برگ از اسناد تازه آزادشده در آرشیو ملی بریتانیا هستند که بیشتر آنها با چالش اداری- حقوقی نگارنده با وزارت خارجه و آرشیو ملی بریتانیا و بر اساس قانون دسترسی آزادانه به اسناد از طبقهبندی خارج شدهاند.
به تصریح گزارش محرمانه 29 آوریل «فیلیپ آلوت» مشاور حقوقی وزارت خارجه بریتانیا، اجداد شیوخ قواسم که مدعی مالکیت جزایر سهگانه بودند تا سال 1887 تابع ایران بوده و در بندر لنگه سکونت داشتهاند. یکی از مهمترین مستندات تاریخی و حقوقی مالکیت ایران بر این جزایر، نقشه مهم و مشهور اهدایی از سوی ملکه ویکتوریا به ناصرالدینشاه است که در سال 1886 تهیه و در سال 1888 اهدا شده است.
آن نقشه تاریخی که توسط لرد سالزبوری وزیر خارجه وقت بریتانیا به ایران اهدا شد، چند سال قبل و پس از سالها ناپدید بودن و جا به جا شدن، به همت دکتر «نقی طبرسا»، پژوهشگر معاصر مسایل خلیجفارس، در آرشیو وزارت خارجه ایران پیدا شد. در این نقشه تاریخی، مساحان رسمی وزارت دریاداری بریتانیا، صریحا و به شیوهای غیرقابل تردید و تفسیر، جزایر مورد اختلاف سهگانه خلیجفارس را به رنگ قلمروی متعلق به کشور ایران رنگآمیزی کردهاند. براساس گزارش حقوقی وزارت خارجه بریتانیا، دستکم سه نقشه رسمی دیگر در آن کشور به تاریخهای 1832، 1892 و 1897 بر مالکیت ایران بر جزایر سهگانه تصریح شده است.
در همین گزارش و چند گزارش دیگر تصریح شده که تنب بزرگ و کوچک در اوایل قرن نوزدهم (1835) به کشور ایران تعلق داشته و حکام قواسم ابوموسی نیز تبعه و مالیاتدهنده ایران و بخشی از حکومت بندرلنگه بودهاند. حتی خود مقامات دیپلماتیک بریتانیا از جمله ویلیام لوس در اوج بحران جزایر با ایران در نشست 14 سپتامبر 1971 خود با شیوخ شارجه و راسالخیمه تصریح کرد: «رجوع به تاریخ کمکی به ادعای شیوخ درباره مالکیت جزایر نمیکند.»
نهایتا صبح روز 30 نوامبر 1971، یک روز پس از خروج کامل نیروهای نظامی بریتانیا از خلیجفارس و یک روز قبل از اعلان رسمی تاسیس دولت امارات متحده عربی، نیروهای ایرانی به طور کامل در جزایر تنببزرگ، تنبکوچک و ابوموسی مستقر شدند. هنگام ورود نیروهای ایرانی به ابوموسی، شیخ صقر برادر شیخ خالد امیر شارجه رسما از سوی حکومتش به نیروهای ایرانی تبریک و خوشامد گفت. مساله اعاده مالکیت جزایر سهگانه توسط امیرعباس هویدا نخستوزیر ایران به اطلاع نمایندگان مجلس ایران نیز رسید.
یک مرور کلی بر این اسناد نشان میدهد که اولا دولت وقت ایران از هیچ کوششی برای بازپسگیری جزایر سهگانه کوتاهی نکرد و ثانیا هیچ دولتی در ایران در گذشته، حال و آینده در شرایطی نبوده و نخواهد بود که بتواند یا بخواهد بر سر مالکیت و حاکمیت این جزایر با بیگانگان گفتوگو و معامله کند.
اسناد تاریخی نشان میدهد که از ابتدای تاریخ در سدههای اخیر تا سال 1971 و تاسیس دولت امارات، شیوخ عرب منطقه خلیجفارس (شامل شارجه و راسالخیمه) در مناطق مورد ادعای مالکیت آنان بهطور متناوب یکی از این سه وضعیت را داشته و از این موارد خارج نبودند: یا تحتالحمایه و مالیاتدهنده حکومتهای محلی یا مرکزی ایران بودند، یا تحتالحمایه حکومت بریتانیا یا دزدانی دریایی بودند که به شکل یاغی و شورشی در منطقه عمل میکردهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/4599-iran-va-majaraye-eade-hakemiat-bar-jazayer-segane.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
مجید تفرشی
این یادداشت مرور کوتاهی است بر روند تحولات منتهی به اعاده مالکیت حاکمیت تاریخی ایران بر این جزایر در سال 1971 م (1350 ش). مطالب مورد استفاده در این یادداشت، خلاصهای از چهار تا پنج هزار برگ از اسناد تازه آزادشده در آرشیو ملی بریتانیا هستند که بیشتر آنها با چالش اداری- حقوقی نگارنده با وزارت خارجه و آرشیو ملی بریتانیا و بر اساس قانون دسترسی آزادانه به اسناد از طبقهبندی خارج شدهاند.
به تصریح گزارش محرمانه 29 آوریل «فیلیپ آلوت» مشاور حقوقی وزارت خارجه بریتانیا، اجداد شیوخ قواسم که مدعی مالکیت جزایر سهگانه بودند تا سال 1887 تابع ایران بوده و در بندر لنگه سکونت داشتهاند. یکی از مهمترین مستندات تاریخی و حقوقی مالکیت ایران بر این جزایر، نقشه مهم و مشهور اهدایی از سوی ملکه ویکتوریا به ناصرالدینشاه است که در سال 1886 تهیه و در سال 1888 اهدا شده است.
آن نقشه تاریخی که توسط لرد سالزبوری وزیر خارجه وقت بریتانیا به ایران اهدا شد، چند سال قبل و پس از سالها ناپدید بودن و جا به جا شدن، به همت دکتر «نقی طبرسا»، پژوهشگر معاصر مسایل خلیجفارس، در آرشیو وزارت خارجه ایران پیدا شد. در این نقشه تاریخی، مساحان رسمی وزارت دریاداری بریتانیا، صریحا و به شیوهای غیرقابل تردید و تفسیر، جزایر مورد اختلاف سهگانه خلیجفارس را به رنگ قلمروی متعلق به کشور ایران رنگآمیزی کردهاند. براساس گزارش حقوقی وزارت خارجه بریتانیا، دستکم سه نقشه رسمی دیگر در آن کشور به تاریخهای 1832، 1892 و 1897 بر مالکیت ایران بر جزایر سهگانه تصریح شده است.
در همین گزارش و چند گزارش دیگر تصریح شده که تنب بزرگ و کوچک در اوایل قرن نوزدهم (1835) به کشور ایران تعلق داشته و حکام قواسم ابوموسی نیز تبعه و مالیاتدهنده ایران و بخشی از حکومت بندرلنگه بودهاند. حتی خود مقامات دیپلماتیک بریتانیا از جمله ویلیام لوس در اوج بحران جزایر با ایران در نشست 14 سپتامبر 1971 خود با شیوخ شارجه و راسالخیمه تصریح کرد: «رجوع به تاریخ کمکی به ادعای شیوخ درباره مالکیت جزایر نمیکند.»
نهایتا صبح روز 30 نوامبر 1971، یک روز پس از خروج کامل نیروهای نظامی بریتانیا از خلیجفارس و یک روز قبل از اعلان رسمی تاسیس دولت امارات متحده عربی، نیروهای ایرانی به طور کامل در جزایر تنببزرگ، تنبکوچک و ابوموسی مستقر شدند. هنگام ورود نیروهای ایرانی به ابوموسی، شیخ صقر برادر شیخ خالد امیر شارجه رسما از سوی حکومتش به نیروهای ایرانی تبریک و خوشامد گفت. مساله اعاده مالکیت جزایر سهگانه توسط امیرعباس هویدا نخستوزیر ایران به اطلاع نمایندگان مجلس ایران نیز رسید.
یک مرور کلی بر این اسناد نشان میدهد که اولا دولت وقت ایران از هیچ کوششی برای بازپسگیری جزایر سهگانه کوتاهی نکرد و ثانیا هیچ دولتی در ایران در گذشته، حال و آینده در شرایطی نبوده و نخواهد بود که بتواند یا بخواهد بر سر مالکیت و حاکمیت این جزایر با بیگانگان گفتوگو و معامله کند.
اسناد تاریخی نشان میدهد که از ابتدای تاریخ در سدههای اخیر تا سال 1971 و تاسیس دولت امارات، شیوخ عرب منطقه خلیجفارس (شامل شارجه و راسالخیمه) در مناطق مورد ادعای مالکیت آنان بهطور متناوب یکی از این سه وضعیت را داشته و از این موارد خارج نبودند: یا تحتالحمایه و مالیاتدهنده حکومتهای محلی یا مرکزی ایران بودند، یا تحتالحمایه حکومت بریتانیا یا دزدانی دریایی بودند که به شکل یاغی و شورشی در منطقه عمل میکردهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/4599-iran-va-majaraye-eade-hakemiat-bar-jazayer-segane.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
گفتوگو با میهمان ارانی و پاسخ به دوست آذربایجانی
دکتر مهیار دیباور
به او یادآوری کردم ضمن این که شعرهای ترکی استاد شهریار در مقایسه با اشعار پارسی وی، محدود و کم شمار است، خودش جای به جای سروده هایش بر ایرانی تبار بودنش تأکید نموده و ریشه و تبار ایرانی آذربایجانیان را نیز یادآوری نموده است:
مادر ایران ندارد چون تو فرزند دلیر / روز سختی، چشم امّید از تو دارد همچنان / بی کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو / جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان.
همچنین این اشعار استاد شهریار را درباره آذربایجان و دائر بر ایران پرستی استاد برای وی به ترکی ترجمه نمودم:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو / پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان / اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس / ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان / گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه یی / صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان.
برای شناخت جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی، متخلص به نظامی گنجهای و پی بردن به تبار ایرانیاش، باید پیش از هر چیز، سرودهها و میراث گرانبهای ادبی او را خواند. شاعر بلند آوازه ما، در سُرایش منظومه «لیلی و مجنون» که داستانی تازی است، بهتر و رساتر از هر کس دیگر، خود را ایرانی میخواند.
محمد بن احمد شمس الدین مقدسی (با دال مخفف و زبردار) در احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم که در سده چهارم هجری نوشته شده، آورده است: ‹‹ در ارّان، به ارّانی سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است. ›› (پارسی ارانی با پارسی دری، تفاوت اندکی میداشته). گیراگوس گاندزاکسی، کشیش و تاریخ نگار ارمنی، که دست بر قضا، اهل گنجه و همروزگار نظامی گنجه ای نیز میبوده، مینویسد: ‹‹شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از ارمنیان است.›› شایان ذکر است این تاریخ نویس، در جای جای کتاب خویش از عرب و ترک با نام خودشان یاد کرده و آنها را از پارسیان یعنی ایرانیان جدا کرده است؛ یعنی آنگاه که مردمان گنجه و ارّان را پارسی مینامد، آنها را به سبب زبان و نژادشان، از دیگر اقوام انیرانی نورسیده جدا میکند. نُزهت المجالس، که در سده هفتم هجری و به دست یک ادیب ارانی یعنی جمال الدین خلیل شروانی نوشته شده و گردآورد یا مجموعه ای از سروده های سه سد (سیصد) شاعر ایرانی است، نیز از بیست و چهار شاعر پارسی گوی گنجه نام میبرد و محض نمونه، حتا به یک تن شاعر ترک زبان نیز اشاره ای نمیکند.
نظامی گنجه ای به میهن خویش، ایران، میبالد و به تعبیر امروزی، یک میهن پرست راستین است:
همه عالَم، تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس، خجل
چون که ایران، دل زمین باشد / دل ز تن، به بوَد، یقین باشد.
و در پرداختن به داستان نیاکان ایرانی و آیین های کهن چنان پیشتازی میکند که سرزنش و خرده گیری برخی اطرافیان را برمی انگیزد و از قول ایشان چنین می آورد:
درِ توحید زن کاوازه داری / چرا رسم مغان را تازه داری؟
نظامی از تنگ چشمی ترکان، که هم اشاره به ترکیب چهره مغولی آنها دارد و هم به تنگ چشمی و کوته نظری ایشان دلالت میکند، چنین یاد میکند:
ز بس کاورده ام در چشمها نور / ز ترکان، تنگ چشمی کرده ام دور.
نظامی دیدگاه خویش را درباره سُرایش و آفرینش به زبان ترکی، که با تازش تیره های کوچنده و تازشگر ترک و پایگیری حکومتهای ترک تبار همزمان بوده، چنین میسُراید:
ترکی، صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن، سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید / او را سخن بلند باید.
گویی این دو بیت زیبا و استوار شاعر گنجه از پس سده های گذشته، در گوش جان هر ایرانی حقجوی با انصافی طنین انداز میشود، چنان که با دور اندیشی تمام، این چامه ها را در تبرّی از ترکی گویی و برای روز مبادایی چون امروز و در پاسخ به سارقان فرهنگی سروده و به یادگار گذارده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/13663-goftego-arani-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر مهیار دیباور
به او یادآوری کردم ضمن این که شعرهای ترکی استاد شهریار در مقایسه با اشعار پارسی وی، محدود و کم شمار است، خودش جای به جای سروده هایش بر ایرانی تبار بودنش تأکید نموده و ریشه و تبار ایرانی آذربایجانیان را نیز یادآوری نموده است:
مادر ایران ندارد چون تو فرزند دلیر / روز سختی، چشم امّید از تو دارد همچنان / بی کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو / جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان.
همچنین این اشعار استاد شهریار را درباره آذربایجان و دائر بر ایران پرستی استاد برای وی به ترکی ترجمه نمودم:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو / پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان / اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس / ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان / گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه یی / صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان.
برای شناخت جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی، متخلص به نظامی گنجهای و پی بردن به تبار ایرانیاش، باید پیش از هر چیز، سرودهها و میراث گرانبهای ادبی او را خواند. شاعر بلند آوازه ما، در سُرایش منظومه «لیلی و مجنون» که داستانی تازی است، بهتر و رساتر از هر کس دیگر، خود را ایرانی میخواند.
محمد بن احمد شمس الدین مقدسی (با دال مخفف و زبردار) در احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم که در سده چهارم هجری نوشته شده، آورده است: ‹‹ در ارّان، به ارّانی سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است. ›› (پارسی ارانی با پارسی دری، تفاوت اندکی میداشته). گیراگوس گاندزاکسی، کشیش و تاریخ نگار ارمنی، که دست بر قضا، اهل گنجه و همروزگار نظامی گنجه ای نیز میبوده، مینویسد: ‹‹شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از ارمنیان است.›› شایان ذکر است این تاریخ نویس، در جای جای کتاب خویش از عرب و ترک با نام خودشان یاد کرده و آنها را از پارسیان یعنی ایرانیان جدا کرده است؛ یعنی آنگاه که مردمان گنجه و ارّان را پارسی مینامد، آنها را به سبب زبان و نژادشان، از دیگر اقوام انیرانی نورسیده جدا میکند. نُزهت المجالس، که در سده هفتم هجری و به دست یک ادیب ارانی یعنی جمال الدین خلیل شروانی نوشته شده و گردآورد یا مجموعه ای از سروده های سه سد (سیصد) شاعر ایرانی است، نیز از بیست و چهار شاعر پارسی گوی گنجه نام میبرد و محض نمونه، حتا به یک تن شاعر ترک زبان نیز اشاره ای نمیکند.
نظامی گنجه ای به میهن خویش، ایران، میبالد و به تعبیر امروزی، یک میهن پرست راستین است:
همه عالَم، تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس، خجل
چون که ایران، دل زمین باشد / دل ز تن، به بوَد، یقین باشد.
و در پرداختن به داستان نیاکان ایرانی و آیین های کهن چنان پیشتازی میکند که سرزنش و خرده گیری برخی اطرافیان را برمی انگیزد و از قول ایشان چنین می آورد:
درِ توحید زن کاوازه داری / چرا رسم مغان را تازه داری؟
نظامی از تنگ چشمی ترکان، که هم اشاره به ترکیب چهره مغولی آنها دارد و هم به تنگ چشمی و کوته نظری ایشان دلالت میکند، چنین یاد میکند:
ز بس کاورده ام در چشمها نور / ز ترکان، تنگ چشمی کرده ام دور.
نظامی دیدگاه خویش را درباره سُرایش و آفرینش به زبان ترکی، که با تازش تیره های کوچنده و تازشگر ترک و پایگیری حکومتهای ترک تبار همزمان بوده، چنین میسُراید:
ترکی، صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن، سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید / او را سخن بلند باید.
گویی این دو بیت زیبا و استوار شاعر گنجه از پس سده های گذشته، در گوش جان هر ایرانی حقجوی با انصافی طنین انداز میشود، چنان که با دور اندیشی تمام، این چامه ها را در تبرّی از ترکی گویی و برای روز مبادایی چون امروز و در پاسخ به سارقان فرهنگی سروده و به یادگار گذارده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/13663-goftego-arani-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سالروز درگذشت «مفتون امینی» شاعر ایرانگرای
«یدالله امینی» متخلص به «مفتون» در روز پنجشنبه، دهم آذرماه ۱۴۰۱، در سن ۹۶ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
«یدالله مفتون امینی» متولد ۲۱ خرداد سال ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ (آذربایجان غربی) بود. او دانشآموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. امینی در آغاز شاعری کلاسیک و کهنپرداز بود، اما بعدها به شعر بیوزن و قالبهای نوپردازانه روی آورد.
مفتون با شاعرانی، چون شهریار، رهی معیری و فریدون مشیری دوستی داشته، شعر «دریاچه» اش را در خرداد ۱۳۳۱ سروده است.
مجموعههای شعر «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنونهای دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژهها و حسها و حالها»، «طلایی / خاکستری / رگبار»، «گزینه اشعار»، «آجی چای»، «مستقیم تا نرسیده به صبح» از جمله آثار منتشرشده این شاعرند.
@iranboom_ir
«یدالله امینی» متخلص به «مفتون» در روز پنجشنبه، دهم آذرماه ۱۴۰۱، در سن ۹۶ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
«یدالله مفتون امینی» متولد ۲۱ خرداد سال ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ (آذربایجان غربی) بود. او دانشآموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. امینی در آغاز شاعری کلاسیک و کهنپرداز بود، اما بعدها به شعر بیوزن و قالبهای نوپردازانه روی آورد.
مفتون با شاعرانی، چون شهریار، رهی معیری و فریدون مشیری دوستی داشته، شعر «دریاچه» اش را در خرداد ۱۳۳۱ سروده است.
مجموعههای شعر «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنونهای دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژهها و حسها و حالها»، «طلایی / خاکستری / رگبار»، «گزینه اشعار»، «آجی چای»، «مستقیم تا نرسیده به صبح» از جمله آثار منتشرشده این شاعرند.
@iranboom_ir
ارک تبریز / مفتون (یدالله) امینی
منظومه ارک، در قالب ترکیب بند پانزده بندی است که هر بند آن هفت مصراع را متضمن است که شاعر پس از بیان عظمت دیرین ارک تبریز ، به ستم هایی که از جانب ستم پیشگان تاریخ چون مغول و ایلخانیان و سلطنت تزار وحکومت عثمانی بر آن یادگار شکوه دیرین رفته، سخن می گوید:
....
از آن همه خون که ریخت بر دامن
پوشیده قبای سرخ پیروزی
آتشزن خویش گشت تا گردد
پایان ده رسم آتش افروزی
در شام سیاه خود شکوفانید
پیغام سپید صبح پیروزی
همراه نوید صلح جاویدان
ای ارک ترا به جان آزادی
همواره مدافع وطن باشی
ناظر بگذشته های شور انگیز
یاد آورعزت کهن باشی
چون برسر کوی عشق من بودی
شاهد به نیاز قلب من باشی
ای شاهد بس امید و بس حرمان
با یاد تو موج می زند در من
یک صبح بزرگ و شاد آذر گان
وز من هنر حماسه می خواهد
خون وشرف نژاد آذرگان
من نیز حواله می دهم آنرا
بر خشم و خروش باد آذرگان
در دامن کوه ارغوانی رنگ
ای ارک به نام مردم ایران
در وصف تو چامه دری گویم
انسان همه جا پدر یکی دارد
من خود سخن از برادری گویم
بگذار که چند کلمه هم با تو
اکنون به زبان مادری گویم
ای مادر خاطرات تاریخی...
بندها و منظومه های زیبا وگرم وپرخون دیگری در باره ارک ومردم بزرگ و افتخار آفرین تبریز در کتاب
کولاک هست که روان سراینده تا ابد از آن ها رامش می برد
روانش مینوی باد
@iranboom_ir
منظومه ارک، در قالب ترکیب بند پانزده بندی است که هر بند آن هفت مصراع را متضمن است که شاعر پس از بیان عظمت دیرین ارک تبریز ، به ستم هایی که از جانب ستم پیشگان تاریخ چون مغول و ایلخانیان و سلطنت تزار وحکومت عثمانی بر آن یادگار شکوه دیرین رفته، سخن می گوید:
....
از آن همه خون که ریخت بر دامن
پوشیده قبای سرخ پیروزی
آتشزن خویش گشت تا گردد
پایان ده رسم آتش افروزی
در شام سیاه خود شکوفانید
پیغام سپید صبح پیروزی
همراه نوید صلح جاویدان
ای ارک ترا به جان آزادی
همواره مدافع وطن باشی
ناظر بگذشته های شور انگیز
یاد آورعزت کهن باشی
چون برسر کوی عشق من بودی
شاهد به نیاز قلب من باشی
ای شاهد بس امید و بس حرمان
با یاد تو موج می زند در من
یک صبح بزرگ و شاد آذر گان
وز من هنر حماسه می خواهد
خون وشرف نژاد آذرگان
من نیز حواله می دهم آنرا
بر خشم و خروش باد آذرگان
در دامن کوه ارغوانی رنگ
ای ارک به نام مردم ایران
در وصف تو چامه دری گویم
انسان همه جا پدر یکی دارد
من خود سخن از برادری گویم
بگذار که چند کلمه هم با تو
اکنون به زبان مادری گویم
ای مادر خاطرات تاریخی...
بندها و منظومه های زیبا وگرم وپرخون دیگری در باره ارک ومردم بزرگ و افتخار آفرین تبریز در کتاب
کولاک هست که روان سراینده تا ابد از آن ها رامش می برد
روانش مینوی باد
@iranboom_ir
پوریوتکیشی
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
1- دیباچه
در این مقاله به «پوریوتکیشی» یا کیش نخستین مردمان ایرانی میپردازیم، هرچند متأسفانه به دلیل منابع محدود وآگاهیهای کم جز یادآوریهای نیاکان در بعضی اندرزنامههای پهلوی آگاهی چندانی نسبت به پیدایش این کیش نداریم، لیکن همین آگاهی کم چنان مینماید که کیش نخستینِ مردمانِ ایرانی با آمدن آیین زرتشت کاملا از میان نرفته بلکه به دلیل قوت نکات مثبت با دین نو آمیخته و به ماندگاری خود ادامه داده است.
در این مقاله پس از ذکر واژه و موارد به کار رفته در اوستا ومتون پهلوی کوشش کردهایم تا با دادههای موجود جدایی میان پوریوتکیشی و مهرپرستی را نشان دهیم، کاری که انجام آن سخت و نتیجهاش ناچیز است. نخست اینکه منابع برای پژوهش اندک است و دوم اینکه متنهای مربوط به پوریوتکیشی بیشتر مربوط به اندرزنامه است ولی درباره مهرپرستان چنین نیست. درباره پوریوتکیشی متن مینوی خرد اندکی ما را با رویکرد این دین آشنا میسازد.
2- معنا و مفهوم:
2-1- واژه:
بخش نخست در اوستایی: پَئو ئیریُو و در پهلوی: پوریوت>فرَتوم. (fratum <pūryūt <Paoiryo)/ واژه انگلیسی priority به معنای «اولویت» قابل مقایسه با شکل اوستایی و پهلوی این واژه است.
بخش دوم در اوستایی: تِکَـِشان و درپهلوی و پارسی: کیش. ( kīš <tkaeša). این بخش دوم یعنی کیش را عموماً و البته در امروز به معنای دین میگیریم ولی کیش در پارسی امروز معنای تبار را نیز میرساند و حمل معنای امروزی در معنای دیروز باید کمی آهسته انجام بگیرد.
فرهنگ واژههای اوستای احسان بهرامی پوریوتکیشان را چنین تعریف میکند: «دارندگان پوریوتکیشی. کسانی که دینشان و یا کیششان، کیش نخستین میباشد. در اوستا: Paoiryo-tkaeša: دینداران پیش از زمان زرتشت (پیشترین دین) دین یکتاپرستی که همیستارش «نبا نزدیشْتَ» است. /Nabanazdištaیشت13-90: / Paoiryo-tkaešanąn3/6 یسنا: 1و18. یسنا 3و22. یسنا 4و24. یسنا 26و6. یشت 13و 156»(واژههای اوستا، احسان بهرامی).
2-2- معنا
متنهای ایرانی (اوستا، متون پهلوی) از نخستین دینِ مردمانِ ایرانی نام میبرند و برخی قواعد و آثار اخلاقی این دین را برمیشمرند ولی نامی بر آن نمینهند و صرفاً از آن به گونه «کیش نخستین» یاد میکنند. هرچند برخی از پژوهشگران عبارت «پوریوتکیشی» را نامِ دین فرض کردهاند. صاحب دانشنامه مزدیسنا زیر واژه پوریوتکیشان مینویسد: «در یسنای1 بند 18، و یسنای 23 بند 2 و فروردین یشت بند 17 آمده و به معنای نخستین آموزگاران کیش است. در سنت متأخر برخی از نامداران را در جزو آنان شمردهاند که از این جملهاند: ویونگهان و تریتَ. پئوئیریو به معنی نخستین و تکئیش به معنی کیش است. خاورشناسان پوریوتکیشان را به نخستین آموزگاران دین یا نخستین پیامبران یا نخستین گروندگان دین و پیروان اولیه ترجمه کردهاند. نَبا-نزدیشتان نیز با پوریوت کیشان به معنی نخستین آموزگاران و دانایانِ پیش میباشند. در خود اوستا هم به چنین دانایانی که رهنمای مردم و پیشوای دینی بودهاند اشاره شده است از آن جمله ویونگهان پدر جمشید و آبتین پدر فریدون و اَترَت پدر گرشاسپ و پوروشسپ پدر زرتشت. به قول کتب پهلوی اگر آنها را به معنی داناکانِ پیشینکان بگیریم به خطا نرفتهایم.» (دانشنامه مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری).
مهرداد بهار پوریوتکیشان را نخستین آموزندگان دین مزدا دانسته که در عصری مقدم بر زرتشت یا هخامنشیان به تبلیغ دین مزدایی مشغول بودهاند. (پژوهش در اساطیر ایران: 507).
ذبیح الله صفا از قول دوهارله چنین گفته است: «در روایات مذهبی مزدیسنان تاریخ بشر ظاهراً به سه دوره تقسیم میشود: نخست عصر مردمی بنام «پَرَذاتَ». دوم دوره گروهی موصوف به صفت «پئوئیریو تْکَئِشَ» یعنی نخستین آموزندگان کیش یا نخستین دینداران که مرکب است از دو جزءِ پَئوئیریو یعنی نخستین و تْکَئِشَ که معادل آن در زبان فارسی کیش است. سوم دوره مردمی به نام «نَبانَزدیشْتَ» یا مردم دوره-های نزدیک و معاصر و بنا بر عقیده اشپیگل نیاکان نزدیک.»(حماسه سرایی در ایران: 397).
3- پوریوت کیشی- مهرپرستی
اینکه «پوریوتکیشی» را جدای از «کیشِ مهر» بدانیم و یا همان، مطلبی است که نیاز به اثبات دارد.
منابع پژوهش درباره پوریوتکیشی متنهای پهلوی است که ویژگیهایی را در قالب اندرزنامه برای «پوریوتکیشان» به اثبات رساندهاند که میتوانیم تا حدودی با رویکردها و ویژگیهای این دین آشنا شویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/17201-kish-nokhostin-aghazadeh.html
@iranboom_ir
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
1- دیباچه
در این مقاله به «پوریوتکیشی» یا کیش نخستین مردمان ایرانی میپردازیم، هرچند متأسفانه به دلیل منابع محدود وآگاهیهای کم جز یادآوریهای نیاکان در بعضی اندرزنامههای پهلوی آگاهی چندانی نسبت به پیدایش این کیش نداریم، لیکن همین آگاهی کم چنان مینماید که کیش نخستینِ مردمانِ ایرانی با آمدن آیین زرتشت کاملا از میان نرفته بلکه به دلیل قوت نکات مثبت با دین نو آمیخته و به ماندگاری خود ادامه داده است.
در این مقاله پس از ذکر واژه و موارد به کار رفته در اوستا ومتون پهلوی کوشش کردهایم تا با دادههای موجود جدایی میان پوریوتکیشی و مهرپرستی را نشان دهیم، کاری که انجام آن سخت و نتیجهاش ناچیز است. نخست اینکه منابع برای پژوهش اندک است و دوم اینکه متنهای مربوط به پوریوتکیشی بیشتر مربوط به اندرزنامه است ولی درباره مهرپرستان چنین نیست. درباره پوریوتکیشی متن مینوی خرد اندکی ما را با رویکرد این دین آشنا میسازد.
2- معنا و مفهوم:
2-1- واژه:
بخش نخست در اوستایی: پَئو ئیریُو و در پهلوی: پوریوت>فرَتوم. (fratum <pūryūt <Paoiryo)/ واژه انگلیسی priority به معنای «اولویت» قابل مقایسه با شکل اوستایی و پهلوی این واژه است.
بخش دوم در اوستایی: تِکَـِشان و درپهلوی و پارسی: کیش. ( kīš <tkaeša). این بخش دوم یعنی کیش را عموماً و البته در امروز به معنای دین میگیریم ولی کیش در پارسی امروز معنای تبار را نیز میرساند و حمل معنای امروزی در معنای دیروز باید کمی آهسته انجام بگیرد.
فرهنگ واژههای اوستای احسان بهرامی پوریوتکیشان را چنین تعریف میکند: «دارندگان پوریوتکیشی. کسانی که دینشان و یا کیششان، کیش نخستین میباشد. در اوستا: Paoiryo-tkaeša: دینداران پیش از زمان زرتشت (پیشترین دین) دین یکتاپرستی که همیستارش «نبا نزدیشْتَ» است. /Nabanazdištaیشت13-90: / Paoiryo-tkaešanąn3/6 یسنا: 1و18. یسنا 3و22. یسنا 4و24. یسنا 26و6. یشت 13و 156»(واژههای اوستا، احسان بهرامی).
2-2- معنا
متنهای ایرانی (اوستا، متون پهلوی) از نخستین دینِ مردمانِ ایرانی نام میبرند و برخی قواعد و آثار اخلاقی این دین را برمیشمرند ولی نامی بر آن نمینهند و صرفاً از آن به گونه «کیش نخستین» یاد میکنند. هرچند برخی از پژوهشگران عبارت «پوریوتکیشی» را نامِ دین فرض کردهاند. صاحب دانشنامه مزدیسنا زیر واژه پوریوتکیشان مینویسد: «در یسنای1 بند 18، و یسنای 23 بند 2 و فروردین یشت بند 17 آمده و به معنای نخستین آموزگاران کیش است. در سنت متأخر برخی از نامداران را در جزو آنان شمردهاند که از این جملهاند: ویونگهان و تریتَ. پئوئیریو به معنی نخستین و تکئیش به معنی کیش است. خاورشناسان پوریوتکیشان را به نخستین آموزگاران دین یا نخستین پیامبران یا نخستین گروندگان دین و پیروان اولیه ترجمه کردهاند. نَبا-نزدیشتان نیز با پوریوت کیشان به معنی نخستین آموزگاران و دانایانِ پیش میباشند. در خود اوستا هم به چنین دانایانی که رهنمای مردم و پیشوای دینی بودهاند اشاره شده است از آن جمله ویونگهان پدر جمشید و آبتین پدر فریدون و اَترَت پدر گرشاسپ و پوروشسپ پدر زرتشت. به قول کتب پهلوی اگر آنها را به معنی داناکانِ پیشینکان بگیریم به خطا نرفتهایم.» (دانشنامه مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری).
مهرداد بهار پوریوتکیشان را نخستین آموزندگان دین مزدا دانسته که در عصری مقدم بر زرتشت یا هخامنشیان به تبلیغ دین مزدایی مشغول بودهاند. (پژوهش در اساطیر ایران: 507).
ذبیح الله صفا از قول دوهارله چنین گفته است: «در روایات مذهبی مزدیسنان تاریخ بشر ظاهراً به سه دوره تقسیم میشود: نخست عصر مردمی بنام «پَرَذاتَ». دوم دوره گروهی موصوف به صفت «پئوئیریو تْکَئِشَ» یعنی نخستین آموزندگان کیش یا نخستین دینداران که مرکب است از دو جزءِ پَئوئیریو یعنی نخستین و تْکَئِشَ که معادل آن در زبان فارسی کیش است. سوم دوره مردمی به نام «نَبانَزدیشْتَ» یا مردم دوره-های نزدیک و معاصر و بنا بر عقیده اشپیگل نیاکان نزدیک.»(حماسه سرایی در ایران: 397).
3- پوریوت کیشی- مهرپرستی
اینکه «پوریوتکیشی» را جدای از «کیشِ مهر» بدانیم و یا همان، مطلبی است که نیاز به اثبات دارد.
منابع پژوهش درباره پوریوتکیشی متنهای پهلوی است که ویژگیهایی را در قالب اندرزنامه برای «پوریوتکیشان» به اثبات رساندهاند که میتوانیم تا حدودی با رویکردها و ویژگیهای این دین آشنا شویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/17201-kish-nokhostin-aghazadeh.html
@iranboom_ir
پیکرک و الهه های باروری در شهر سوخته - نیایش گاههای ۵ هزارساله
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/16800-khabar-960201-014.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/16800-khabar-960201-014.html
@iranboom_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گمشدهای از تاریخ ری آشکار شد
کاوشهای باستانشناسی در دژ رشکان منجر به پیدایش آثاری از «عصر مفرغ جدید» شهرری شد.
بر این اساس بخش گمشده تاریخ ری آشکار و سفالهایی کشف شد که احتمال میرود محل سکونت و گورستان نیز در این منطقه یافت شود.
@iranboom_ir
کاوشهای باستانشناسی در دژ رشکان منجر به پیدایش آثاری از «عصر مفرغ جدید» شهرری شد.
بر این اساس بخش گمشده تاریخ ری آشکار و سفالهایی کشف شد که احتمال میرود محل سکونت و گورستان نیز در این منطقه یافت شود.
@iranboom_ir
۱۲ آذر ۱۳۱۸، ژاله آموزگار ـ استاد زبانهای باستانی ایران و از مفاخر فرهنگی کشورمان ـ به دنیا آمد.
ژاله آموزگار در ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی زاده شد.
@iranboom_ir
ژاله آموزگار در ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی زاده شد.
@iranboom_ir
دکتر ژاله آموزگار (زادهٔ ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی) استاد زبانهای باستانی ایران و از مفاخر فرهنگی کشورمان است. او دکتری زبانهای باستانی (زبانهای ایرانی و ادبیات مزدیسنی) از دانشگاه سوربن دارد.
ژاله آموزگار عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بودهاست و هماکنون به مدت ۴۶ سال است که به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول است و بسیاری از استادان رشتههای گوناگون این دانشکده، از شاگردان وی بودهاند.
نوروز - استاد ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/12108-noroz-amozegar.html
شادباش - دکتر ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/jashnha/67-jostar/10893-shadbash.html
آشنایی با ایران شناسان - احمد تفضلی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11412-ashenaei-ba-iran-shenasan.html
زندگینامه علمی شادروان دکتر احمد تفضلی ( ۱۶ آذرماه ۱۳۱۶ - ۲۴ دیماه ۱۳۷۵)
به قلم استاد ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33831
نقدی بر «امپراتوری فراموش شده؛ فرهنگ، هنر و تمدن هخامنشیان» - امپراتوری ماندگار ایران شناسی
دکتر ژاله آموزگار
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3977-emperatori-faramosh-shode-ketab.html
چرا زبان فارسی ماندگار شد؟ / سخنرانی استاد ژاله آموزگار در انجمن بینالمللی ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/16482
ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ می کنیم, به آب می زنیم از آتش میگذریم اما نمی گذاریم فره ایرانی به دست انیران بیفتد .
#ژاله_آموزگار
http://www.aparat.com/v/0hrXz
کتاب الکترونیکی خط در اسطوره ها
نویسنده: دکتر ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/25512
در متون ادبیات پارسی بارها به واژه «سپنج»، «سرای سپنج» و... برخورده ایم. مقاله زیر بنام «واژه سپنج و کاربرد آن» از دکتر ژاله آموزگار می باشد در این باره می باشد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37094
#ژاله_آموزگار : زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد، زیرا همه جای ایران سرای اوست. او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد.
ژاله آموزگار: خوشحالم به سرزمینی تعلق دارم که مردمانش از دیرباز بزرگ اندیشیده اند و هرگز به خدایان زمینی و سنگ و بت دل نبسته اند.
ژاله آموزگار عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بودهاست و هماکنون به مدت ۴۶ سال است که به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول است و بسیاری از استادان رشتههای گوناگون این دانشکده، از شاگردان وی بودهاند.
نوروز - استاد ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/12108-noroz-amozegar.html
شادباش - دکتر ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/jashnha/67-jostar/10893-shadbash.html
آشنایی با ایران شناسان - احمد تفضلی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11412-ashenaei-ba-iran-shenasan.html
زندگینامه علمی شادروان دکتر احمد تفضلی ( ۱۶ آذرماه ۱۳۱۶ - ۲۴ دیماه ۱۳۷۵)
به قلم استاد ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33831
نقدی بر «امپراتوری فراموش شده؛ فرهنگ، هنر و تمدن هخامنشیان» - امپراتوری ماندگار ایران شناسی
دکتر ژاله آموزگار
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3977-emperatori-faramosh-shode-ketab.html
چرا زبان فارسی ماندگار شد؟ / سخنرانی استاد ژاله آموزگار در انجمن بینالمللی ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/16482
ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ می کنیم, به آب می زنیم از آتش میگذریم اما نمی گذاریم فره ایرانی به دست انیران بیفتد .
#ژاله_آموزگار
http://www.aparat.com/v/0hrXz
کتاب الکترونیکی خط در اسطوره ها
نویسنده: دکتر ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/25512
در متون ادبیات پارسی بارها به واژه «سپنج»، «سرای سپنج» و... برخورده ایم. مقاله زیر بنام «واژه سپنج و کاربرد آن» از دکتر ژاله آموزگار می باشد در این باره می باشد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37094
#ژاله_آموزگار : زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد، زیرا همه جای ایران سرای اوست. او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد.
ژاله آموزگار: خوشحالم به سرزمینی تعلق دارم که مردمانش از دیرباز بزرگ اندیشیده اند و هرگز به خدایان زمینی و سنگ و بت دل نبسته اند.
درآمدی بر واژهشناسی آبادیهای دیرین آذربایجان
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 77، شهریور و مهر 1392، صفحه 34 تا 36
دکتر مهیار دیباور
پیوندهای فرهنگی آذربایجان و اران با ایران چنان ژرف، دامنهدار و ناگسستنی است که حتا شمردن آنها، زمانی فراخ میخواهد ولی یکی از سادهترین و شیرینترین این پیوندها، نامهای دیرین کوهها، رودها، شهرها و آبادیهاست. برخورد با نامهایی مانند فاراب [روستایی میان خلخال و میانه ]، داراب [ روستایی نزدیک سراب]، دستجرد [ روستایی نزدیک آذرشهر و نیز روستایی در بخش خروانق شهــرسـتان ورزقان]، بسطام [ روستایی نزدیـک قـره ضیاء الدین]، گـیلانـده [روسـتایی نزدیک هشتجین اردبیل]، رشت آباد [روستایی نزدیک اهر]، لاهرود [روستایی نزدیک مشکین شهر]، دربند [روستایی در هشترود] و بودن همین نامها در جاهای دیگر ایران زمین، همچنین نامهای زیبا و ریشهداری مانند شروان، نخچوان، باکو، لنکران، نارداران، اردوباد، شوشه، گنجه، اهورا، نریمان و دهها دیگر چون اینها در سرزمین اران، انبازش [ اشتراک ] دیرین فرهنگی و زبانی اران و آذربایجان با ایران زمین را به گونهای ساده و سرراست نشان میدهد.
گرچه نام برخی آبادیهای آذربایجان، پس از چیرگی زبانی ترکان دگرگون شده ولی با یک بررسی میتوان به این نکته پی برد که بیشتر نامهای ترکی آبادیها دو دستهاند:
الف ـ نـام آبادی برگردان واژه به واژه نام پیشین و دیرین است مانند ایشکه سو [ آب باریک ]، یالقوز آغاج [ یکّه دار ]، ایستی بولاغ [ گرمخانی، خانی برابر چشمه است ]، سوگودلو [ بیدک ]، گردکانلو [ گردکانک ]، قوزلو [ جوزدان ] و قزلجه [ سرخجه ].
ب ـ دسته دیگر از نامهای ترکی، از نگر زبان شناسی، نوپدید هستند و دیرینگی آنها تنها به چند سده یا حتا چند دهه میرسد، به گونهای که سالمندان روستا، پیدایش آنجا یا دگرگونی نام روستا را به یاد میآورند، مانند چناقچی و روشن آباد در شهرستان خداآفرین که روستاهایی نوبنیاد هستند. گرمسیرها یا قشلاقها نیز از این دسته به شمار میروند که بیشتر آنها نام قشلاق بر سر یا پی خود دارند، مانند قشلاق مددلو و قلی بیگ لو در شهرستان خداآفرین، مدینه قشلاقی در شهرستان پارس آباد و نام تنهای قشلاق در نزدیک گاوگان و خوی. برخی نامهای نوپدید یا آبادیهای نوبنیاد نیز که آنها را در این دسته جای میدهیم، نام آدمی یا تیرهای ( ایلی ) است که پسوند بستگی ( نسبت ) لو، دارد و نامهایی از این دست در آذربایجان فراوانند، مانند خمارلو، شاملو، عاشقلو، محمودلو و صفرلو. برخی دیگر از این دست نامها، به روشنی نشان میدهد که آن آبادی، نشستگاه ( اتراق ) تیرهای تاختگر ( مهاجم ) یا کوچنده بوده یا اینجو و اقطاع [ زمینهای بخشیده شده خان مغول یا ترک ] بوده است، مانند : یای شهری [ تابستانگاه ] که روستایی در دامنه نیمروز خاوری ( جنوب شرقی ) سهند است، پاشابیگ [ روستایی در بخش نظرکهریزی شهرستان هشترود]، علیرضا چای [ رود و روستایی نزدیک اهر ]، قره بابا و علی خلج [ روستاهایی در شهرستان بستان آباد ].
چون نگارنده، به شوند ( به سبب ) کار خود، در شهرستانهای گوناگون آذربایجان باشنده بوده و در هرکدام از آنها زمانی زیسته و باز به شوند کار خود، بیشتر روستاها را یکایک گشتهام، این هوده ( نتیجه ) برایم به روشنی بدست آمده است که چون بومیان آبادیهای آذربایجان به کشت و باغداری میپرداختهاند، روستاها را از دیرباز در جایی مانند کنار رودخانه نهادهاند که کشاورزی و باغداری برایشان آسان باشد ولی تیرههای کوچنده که پیشهای جز دامداری نمیدانسته و نمیتوانستهاند، در چمنزارها و چراگاهها جایگزین میشدند و باز برای همین است که اکنون نیز بسیاری از واژههای وابسته به یکجانشینی و شهرگانی ( تمدن ) مانند واژههای خانهسازی، کشاورزی و باغبانی، در ترکی آذربایجان، آذری هستند، همچون بیل، کلنگ، پنجره، خانه باغ، شخم، گاوآهن [ در ترکی گافِین شده است ]، شانه [ ابزار کشاورزی ] و دهها دیگر. این رشته، سر دراز دارد و نشانههای دیرینگی زبان پارسی و نیم زبانهای ایرانی مانند آذری، تاتی و هرزنی در آذربایجان فراوانند.
باری به باره مهادین ( موضوع اصلی ) نوشتار بازگردیم. نامهای گوهرین ( اصیل ) آبادیهای آذربایجان، خود دو دستهاند : یکدسته، چم ( معنی ) پیچیدهای ندارند و نامهایی زیبا، ساده و گوشنواز هستند، مانند مهربان [ در سراب ]، کندوان [ در اسکو ]، نمین [ در اردبیل ]، زرین، مهمان، آسایش، سیه دولان [ دول، واژه آذری دلو، برابر سطل است و اکنون نیز دولچه در ترکی بکار میرود ]، گله ده، مُهردار، گشایش، تلخاب، دامناب، دربند، برهده و دودِه [ همگی در هشترود ].
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/10369-vaje-shenasi-badi-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 77، شهریور و مهر 1392، صفحه 34 تا 36
دکتر مهیار دیباور
پیوندهای فرهنگی آذربایجان و اران با ایران چنان ژرف، دامنهدار و ناگسستنی است که حتا شمردن آنها، زمانی فراخ میخواهد ولی یکی از سادهترین و شیرینترین این پیوندها، نامهای دیرین کوهها، رودها، شهرها و آبادیهاست. برخورد با نامهایی مانند فاراب [روستایی میان خلخال و میانه ]، داراب [ روستایی نزدیک سراب]، دستجرد [ روستایی نزدیک آذرشهر و نیز روستایی در بخش خروانق شهــرسـتان ورزقان]، بسطام [ روستایی نزدیـک قـره ضیاء الدین]، گـیلانـده [روسـتایی نزدیک هشتجین اردبیل]، رشت آباد [روستایی نزدیک اهر]، لاهرود [روستایی نزدیک مشکین شهر]، دربند [روستایی در هشترود] و بودن همین نامها در جاهای دیگر ایران زمین، همچنین نامهای زیبا و ریشهداری مانند شروان، نخچوان، باکو، لنکران، نارداران، اردوباد، شوشه، گنجه، اهورا، نریمان و دهها دیگر چون اینها در سرزمین اران، انبازش [ اشتراک ] دیرین فرهنگی و زبانی اران و آذربایجان با ایران زمین را به گونهای ساده و سرراست نشان میدهد.
گرچه نام برخی آبادیهای آذربایجان، پس از چیرگی زبانی ترکان دگرگون شده ولی با یک بررسی میتوان به این نکته پی برد که بیشتر نامهای ترکی آبادیها دو دستهاند:
الف ـ نـام آبادی برگردان واژه به واژه نام پیشین و دیرین است مانند ایشکه سو [ آب باریک ]، یالقوز آغاج [ یکّه دار ]، ایستی بولاغ [ گرمخانی، خانی برابر چشمه است ]، سوگودلو [ بیدک ]، گردکانلو [ گردکانک ]، قوزلو [ جوزدان ] و قزلجه [ سرخجه ].
ب ـ دسته دیگر از نامهای ترکی، از نگر زبان شناسی، نوپدید هستند و دیرینگی آنها تنها به چند سده یا حتا چند دهه میرسد، به گونهای که سالمندان روستا، پیدایش آنجا یا دگرگونی نام روستا را به یاد میآورند، مانند چناقچی و روشن آباد در شهرستان خداآفرین که روستاهایی نوبنیاد هستند. گرمسیرها یا قشلاقها نیز از این دسته به شمار میروند که بیشتر آنها نام قشلاق بر سر یا پی خود دارند، مانند قشلاق مددلو و قلی بیگ لو در شهرستان خداآفرین، مدینه قشلاقی در شهرستان پارس آباد و نام تنهای قشلاق در نزدیک گاوگان و خوی. برخی نامهای نوپدید یا آبادیهای نوبنیاد نیز که آنها را در این دسته جای میدهیم، نام آدمی یا تیرهای ( ایلی ) است که پسوند بستگی ( نسبت ) لو، دارد و نامهایی از این دست در آذربایجان فراوانند، مانند خمارلو، شاملو، عاشقلو، محمودلو و صفرلو. برخی دیگر از این دست نامها، به روشنی نشان میدهد که آن آبادی، نشستگاه ( اتراق ) تیرهای تاختگر ( مهاجم ) یا کوچنده بوده یا اینجو و اقطاع [ زمینهای بخشیده شده خان مغول یا ترک ] بوده است، مانند : یای شهری [ تابستانگاه ] که روستایی در دامنه نیمروز خاوری ( جنوب شرقی ) سهند است، پاشابیگ [ روستایی در بخش نظرکهریزی شهرستان هشترود]، علیرضا چای [ رود و روستایی نزدیک اهر ]، قره بابا و علی خلج [ روستاهایی در شهرستان بستان آباد ].
چون نگارنده، به شوند ( به سبب ) کار خود، در شهرستانهای گوناگون آذربایجان باشنده بوده و در هرکدام از آنها زمانی زیسته و باز به شوند کار خود، بیشتر روستاها را یکایک گشتهام، این هوده ( نتیجه ) برایم به روشنی بدست آمده است که چون بومیان آبادیهای آذربایجان به کشت و باغداری میپرداختهاند، روستاها را از دیرباز در جایی مانند کنار رودخانه نهادهاند که کشاورزی و باغداری برایشان آسان باشد ولی تیرههای کوچنده که پیشهای جز دامداری نمیدانسته و نمیتوانستهاند، در چمنزارها و چراگاهها جایگزین میشدند و باز برای همین است که اکنون نیز بسیاری از واژههای وابسته به یکجانشینی و شهرگانی ( تمدن ) مانند واژههای خانهسازی، کشاورزی و باغبانی، در ترکی آذربایجان، آذری هستند، همچون بیل، کلنگ، پنجره، خانه باغ، شخم، گاوآهن [ در ترکی گافِین شده است ]، شانه [ ابزار کشاورزی ] و دهها دیگر. این رشته، سر دراز دارد و نشانههای دیرینگی زبان پارسی و نیم زبانهای ایرانی مانند آذری، تاتی و هرزنی در آذربایجان فراوانند.
باری به باره مهادین ( موضوع اصلی ) نوشتار بازگردیم. نامهای گوهرین ( اصیل ) آبادیهای آذربایجان، خود دو دستهاند : یکدسته، چم ( معنی ) پیچیدهای ندارند و نامهایی زیبا، ساده و گوشنواز هستند، مانند مهربان [ در سراب ]، کندوان [ در اسکو ]، نمین [ در اردبیل ]، زرین، مهمان، آسایش، سیه دولان [ دول، واژه آذری دلو، برابر سطل است و اکنون نیز دولچه در ترکی بکار میرود ]، گله ده، مُهردار، گشایش، تلخاب، دامناب، دربند، برهده و دودِه [ همگی در هشترود ].
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/10369-vaje-shenasi-badi-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
از گذشتههاي ايران
ژاله آموزگار
چاپ اول1396،انتشارات معين
قطع وزيري، 530صفحه، جلد سخت
35000 تومان
@iranboom_ir
ژاله آموزگار
چاپ اول1396،انتشارات معين
قطع وزيري، 530صفحه، جلد سخت
35000 تومان
@iranboom_ir
آذربایجان در روزگار باستان
داریوش احمدی
پژوهشگر تاریخ
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39606
1
در روزگار پادشاهی هخامنشیان (330-550 پ.م.) بیگمان استان ماد (Māda پارسی باستان)، سرزمین کنونی آذربایجان را نیز در برمیگرفته است. در کتیبهی بیستون از کشور ماد در کنار ارمنستان، کاپادوکیه و پارت نام برده شده، که به این ترتیب به نظر میرسد گسترهی ماد از آذربایجان غربی تا تهران کنونی را شامل میشده است.
با توجه به پیوندهای نزدیک فرهنگی و سیاسی پارسها و مادها، در کتیبهی بیستون، معمولاً از پارسها در کنار مادها و همچون مردمانی واحد سخن رفته است:
* دروغ در میان مردم، هم در پارس هم در ماد، و در میان دیگر مردمان فزونی گرفت.
* همهی مردم برضد کمبوجیه شوریدند؛ آنان به او (بردیا) روی آوردند، هم پارس هم ماد، و نیز مردمان دیگر.
* من مردم را در جایگاهشان مستقر ساختم، پارس، ماد و مردمان دیگر را.
* سپاه پارسی و مادی را گسیل داشتم.
یادکرد نام ماد در ردیف نخست کشورهای تابعه، در شماری از کتیبههای شاهانهی هخامنشی (مانند DNa §3، DSe 21، XPh §3) گواه جایگاه برجستهی مادها در گسترهی شاهنشاهی هخامنشی است. مرکز ماد، همدان (Hagmatāna پارسی باستان/ Ecbátana یونانی) نیز اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی بود (کسنفن، کوروپدیا 8/6/22؛ آثنائوس، ضیافت فرزانگان 12/8). به روایت هردوت (3/92) مادها به همراه پَریکانیها و اُرثُکوریبانتها دهمین ساتراپی امپراتوری را تشکیل داده و سالانه 450 تالنت نقره مالیات میپرداختند.
به نظر میرسد که مادها در زمینهی هنرهای تزیینی مهارت ویژهای داشتهاند؛ چرا که به گواهی کتیبهی DSf §13 از استادکاران مادی برای طلاکاری و دیوارآرایی کاخ داریوش بزرگ در شوش بهره گرفته شده بود.
هردوت (7/62) ضمن شرح ترکیب سپاه خشایارشا در زمان حمله به یونان (480 پ.م.) یادآور میشود که پارسها و مادها سازوبرگ و جامهی یکسانی داشتند. در این زمان، فرماندهی رزمندگان مادی بر عهدهی تیگرانسِ (Tigranes) هخامنشی بود.
2
فرماندهی سپاهیان ماد، کادوسان، آلبانیا (اران کنونی) و سَکِسیان در نبرد سرنوشتسازی که میان ارتش هخامنشی و مهاجمان مقدونیایی در آوردگاه گوگَمِلا در 331 پ.م. رخ داد، بر عهدهی آتورپات1 بود (آریانوس، آناباسیس 3/8/4). پس از شکست داریوش سوم و چیرگی مقدونیان بر قلمرو هخامنشی، اسکندر اُکسیداتس پارسی را در زمان توقف در همدان به فرمانداری ماد گماشت (آریانوس 3/20/3؛ کوینتوس کورتیوس، تاریخ اسکندر، 6/2/11). اما وی در 27-328 پ.م. اکسیداتس را، که از او ناخشنود بود، برکنار کرد و آتورپات را - که در این زمان بهناگزیر فاتح مقدونیایی را به سروری شناخته بود - به فرمانداری ماد منصوب نمود (آریانوس 4/18/3؛ کوینتوس کورتیوس 8/3/17).
آتورپات در 24-325 پ.م.، بریاکسس مادی را، که خود را شاه مادها و پارسها خوانده بود، به همراه همدستان شورشیاش، در زمان حضور اسکندر در پاسارگاد، تسلیم وی نمود (آریانوس 6/29/3). اندکی بعد دختر وی نیز به ازدواج با «پردیکاس» (Perdiccas)، یارِ نزدیک و جانشین اسکندر، درآمد (آریانوس 7/4/5؛ یوستینوس، گزیدهی تاریخ فیلیپی 13/4/13). پیداست که در این زمان آتورپات جایگاه برجستهای در نزد حاکمان جدید امپراتوری پارس یافته بود.
پس از مرگ اسکندر در 323 پ.م. کشور ماد به دو بخش تقسیم شد: ماد کوچک (بخش شمال غربی) به «آتورپات» و ماد بزرگ (بخش شرقی) به «پیثون» (Python) واگذار گردید (دیودروس سیسیلی، کتابخانهی تاریخی 18/3/3؛ یوستینوس 13/4/13). از این زمان به بعد، نام آتورپات بر این بخش از سرزمین ماد نهاده و «آتورپاتکان» (از *Ātṛpātakāna ایرانی باستان) خوانده شد.2و3 به تصریح استرابو (جغرافیا 11/13/1): «آتورپات کشور خود را از وابستگی به مقدونیان بازداشت و پس از آن که اعلام پادشاهی نمود، این کشور را در چارچوب دولتی مستقل سامان داد و تا به این روزگار (حدود 20 م.) توالی جانشینی فرزندانش پایدار است و جانشینانش با شاهان ارمنستان و سوریه، و در زمانهای بعد، با شاهان اشکانی پیوند زناشویی بستهاند».
3
دانستههای ما دربارهی جانشینان آتورپات در عصر سلوکیان بسیار ناچیز است. به روایت پولیبیوس (تواریخ 5/55/10-1) در پی شورش مُلُن، فرماندار ماد، آنتیوخوس سوم (187-223 پ.م.)، پادشاه سلوکی، در پی سرکوبی وی و شاهکانی که تدارکات و جنگجویان بایسته را برای او فراهم آورده بودند، برآمد (220 پ.م.). در رأس این عده، اَرتَبَرزنس4، فرماندار آتورپاتکان، قرار داشت که مهمترین و فعالترین همدست مُلُن بود. اما ارتبرزنس به علت کهولت سن سازشگری با آنتیوخوس را ترجیح داد و با وی قرارداد صلحی بست که برای شاه سلوکی کاملاً خشنودکننده بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
داریوش احمدی
پژوهشگر تاریخ
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39606
1
در روزگار پادشاهی هخامنشیان (330-550 پ.م.) بیگمان استان ماد (Māda پارسی باستان)، سرزمین کنونی آذربایجان را نیز در برمیگرفته است. در کتیبهی بیستون از کشور ماد در کنار ارمنستان، کاپادوکیه و پارت نام برده شده، که به این ترتیب به نظر میرسد گسترهی ماد از آذربایجان غربی تا تهران کنونی را شامل میشده است.
با توجه به پیوندهای نزدیک فرهنگی و سیاسی پارسها و مادها، در کتیبهی بیستون، معمولاً از پارسها در کنار مادها و همچون مردمانی واحد سخن رفته است:
* دروغ در میان مردم، هم در پارس هم در ماد، و در میان دیگر مردمان فزونی گرفت.
* همهی مردم برضد کمبوجیه شوریدند؛ آنان به او (بردیا) روی آوردند، هم پارس هم ماد، و نیز مردمان دیگر.
* من مردم را در جایگاهشان مستقر ساختم، پارس، ماد و مردمان دیگر را.
* سپاه پارسی و مادی را گسیل داشتم.
یادکرد نام ماد در ردیف نخست کشورهای تابعه، در شماری از کتیبههای شاهانهی هخامنشی (مانند DNa §3، DSe 21، XPh §3) گواه جایگاه برجستهی مادها در گسترهی شاهنشاهی هخامنشی است. مرکز ماد، همدان (Hagmatāna پارسی باستان/ Ecbátana یونانی) نیز اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی بود (کسنفن، کوروپدیا 8/6/22؛ آثنائوس، ضیافت فرزانگان 12/8). به روایت هردوت (3/92) مادها به همراه پَریکانیها و اُرثُکوریبانتها دهمین ساتراپی امپراتوری را تشکیل داده و سالانه 450 تالنت نقره مالیات میپرداختند.
به نظر میرسد که مادها در زمینهی هنرهای تزیینی مهارت ویژهای داشتهاند؛ چرا که به گواهی کتیبهی DSf §13 از استادکاران مادی برای طلاکاری و دیوارآرایی کاخ داریوش بزرگ در شوش بهره گرفته شده بود.
هردوت (7/62) ضمن شرح ترکیب سپاه خشایارشا در زمان حمله به یونان (480 پ.م.) یادآور میشود که پارسها و مادها سازوبرگ و جامهی یکسانی داشتند. در این زمان، فرماندهی رزمندگان مادی بر عهدهی تیگرانسِ (Tigranes) هخامنشی بود.
2
فرماندهی سپاهیان ماد، کادوسان، آلبانیا (اران کنونی) و سَکِسیان در نبرد سرنوشتسازی که میان ارتش هخامنشی و مهاجمان مقدونیایی در آوردگاه گوگَمِلا در 331 پ.م. رخ داد، بر عهدهی آتورپات1 بود (آریانوس، آناباسیس 3/8/4). پس از شکست داریوش سوم و چیرگی مقدونیان بر قلمرو هخامنشی، اسکندر اُکسیداتس پارسی را در زمان توقف در همدان به فرمانداری ماد گماشت (آریانوس 3/20/3؛ کوینتوس کورتیوس، تاریخ اسکندر، 6/2/11). اما وی در 27-328 پ.م. اکسیداتس را، که از او ناخشنود بود، برکنار کرد و آتورپات را - که در این زمان بهناگزیر فاتح مقدونیایی را به سروری شناخته بود - به فرمانداری ماد منصوب نمود (آریانوس 4/18/3؛ کوینتوس کورتیوس 8/3/17).
آتورپات در 24-325 پ.م.، بریاکسس مادی را، که خود را شاه مادها و پارسها خوانده بود، به همراه همدستان شورشیاش، در زمان حضور اسکندر در پاسارگاد، تسلیم وی نمود (آریانوس 6/29/3). اندکی بعد دختر وی نیز به ازدواج با «پردیکاس» (Perdiccas)، یارِ نزدیک و جانشین اسکندر، درآمد (آریانوس 7/4/5؛ یوستینوس، گزیدهی تاریخ فیلیپی 13/4/13). پیداست که در این زمان آتورپات جایگاه برجستهای در نزد حاکمان جدید امپراتوری پارس یافته بود.
پس از مرگ اسکندر در 323 پ.م. کشور ماد به دو بخش تقسیم شد: ماد کوچک (بخش شمال غربی) به «آتورپات» و ماد بزرگ (بخش شرقی) به «پیثون» (Python) واگذار گردید (دیودروس سیسیلی، کتابخانهی تاریخی 18/3/3؛ یوستینوس 13/4/13). از این زمان به بعد، نام آتورپات بر این بخش از سرزمین ماد نهاده و «آتورپاتکان» (از *Ātṛpātakāna ایرانی باستان) خوانده شد.2و3 به تصریح استرابو (جغرافیا 11/13/1): «آتورپات کشور خود را از وابستگی به مقدونیان بازداشت و پس از آن که اعلام پادشاهی نمود، این کشور را در چارچوب دولتی مستقل سامان داد و تا به این روزگار (حدود 20 م.) توالی جانشینی فرزندانش پایدار است و جانشینانش با شاهان ارمنستان و سوریه، و در زمانهای بعد، با شاهان اشکانی پیوند زناشویی بستهاند».
3
دانستههای ما دربارهی جانشینان آتورپات در عصر سلوکیان بسیار ناچیز است. به روایت پولیبیوس (تواریخ 5/55/10-1) در پی شورش مُلُن، فرماندار ماد، آنتیوخوس سوم (187-223 پ.م.)، پادشاه سلوکی، در پی سرکوبی وی و شاهکانی که تدارکات و جنگجویان بایسته را برای او فراهم آورده بودند، برآمد (220 پ.م.). در رأس این عده، اَرتَبَرزنس4، فرماندار آتورپاتکان، قرار داشت که مهمترین و فعالترین همدست مُلُن بود. اما ارتبرزنس به علت کهولت سن سازشگری با آنتیوخوس را ترجیح داد و با وی قرارداد صلحی بست که برای شاه سلوکی کاملاً خشنودکننده بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
آذربایجان در روزگار باستان
سکهای از پاکروس، شاه ماد آتورپاتکان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
@iranboom_ir
سکهای از پاکروس، شاه ماد آتورپاتکان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
@iranboom_ir
آذربایجان در روزگار باستان
پیکرهی یک مادی (راست) و یک پارسی (چپ) در سنگنگارهی نقش رستم
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
@iranboom_ir
پیکرهی یک مادی (راست) و یک پارسی (چپ) در سنگنگارهی نقش رستم
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/3762-azarbaijan-dar-rozegar-astan.html
@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☑️ 13 آذر سالروز درگذشت استاد بی بدیل آواز ایران جلالالدین تاج اصفهانی
🎥 اجرای تصنیف "آتش دل" استاد تاج اصفهانی، با همراهی استادان جلیل شهناز، حسن کسایی و امیرناصر افتتاح
@iranboom_ir
🎥 اجرای تصنیف "آتش دل" استاد تاج اصفهانی، با همراهی استادان جلیل شهناز، حسن کسایی و امیرناصر افتتاح
@iranboom_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضی از رفتارها برای فرد دارای معلولیت آزار دهنده است.
🔹به مناسبت سوم دسامبر روز جهانی افراد دارای معلولیت
@iranboom_ir
🔺️ روزجهانی معلولین گرامی باد
🗓 ۱۲ آذر
@iranboom_ir
🔹به مناسبت سوم دسامبر روز جهانی افراد دارای معلولیت
@iranboom_ir
🔺️ روزجهانی معلولین گرامی باد
🗓 ۱۲ آذر
@iranboom_ir
نگاهی به تاریخپژوهی ایرانی
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
یادکرد شیوه پژوهش و ذکر اَسناد و راویان وچگونگی گردآوردن منابع برای پژوهش و در نهایت پرداختن کتاب، در میان دانشمندان و بزرگان ما سخن ازین گفتارارزشمند دارد که یک جریان دانشی بزرگی بر سرتاسر کانونهای دانشی کشور حاکم بوده تا آن جا که این بزرگان از وَرارود تا بغداد؛ در پرداختنِ کار دانشی، خود را ملزم به پاسداشت آن میدیدهاند. این نگاه دانشی درباره تاریخ ایران بسی جدیتر دنبال میشده است.
مورخان جدید که در تاریخ ایران پیش از اسلام مطالعه میکنند همواره در تحقیق تاریخ ایران از سلسله سلاطین ماد آغاز میکنند و آن چه را که در شاهنامه در باب پیشدادیان و کَیان مییابیم از مقوله خرافات میشمرند. به عقیده من این حکم نتیجه عدم استقصاء و تحقیق است و هیچ داستان ملی و عام که از آغاز مورد قبول همگان شود و از روزگاران بسیار قدیم آثاری از آن بیابیم ممکن نیست بی اصل و اختراعی باشد. از این روی به صرف این که از هوشنگ و جمشید و کیقباد و کاوس و کیخسرو کتیبهیی بر صخرههای جبال نمانده یا اثری از زیر تودههای خاک به دست نیامده نمیتوان وجود ایشان را یکباره انکار کرد و دروغ و بیاساس شمرد.
یادکرد شیوه پژوهش و ذکر اَسناد و راویان وچگونگی گردآوردن منابع برای پژوهش و در نهایت پرداختن کتاب، در میان دانشمندان و بزرگان ما سخن ازین گفتارارزشمند دارد که یک جریان دانشی بزرگی بر سرتاسر کانونهای دانشی کشور حاکم بوده تا آن جا که این بزرگان از وَرارود تا بغداد؛ در پرداختنِ کار دانشی، خود را ملزم به پاسداشت آن میدیدهاند. این نگاه دانشی درباره تاریخ ایران بسی جدیتر دنبال میشده است. بدین ترتیب که ارائه سلسله اَسناد و ذکر توالی کتب تاریخی از گذشتههای دور، استفاده از اشخاص معتبر، و ذکر شیوه پژوهشی پیشینگان، برای جلوگیری از ایجاد شبهه و خدشه بیگانگان در هویت و تاریخ و سرزمینهای ایرانی، از سوی بزرگان ما در همه دورهها رعایت شده است. دیباچه این مقاله به ضرورت از دیباچه مقاله «نگاه ایرانی به تحدیدحدودمرزهای ایران و نگاهی به نامواژههای پارس، ایران، سرزمینهایایرانی، ایرانشهر»1 از نگارنده، آورده شد. این مقاله به شیوه تاریخنویسی و تاریخپژوهی ایرانی میپردازد.
رویکرد ایرانی داشتن به متون: یعنی تاریخ ایران را براساس متون تاریخ سنتی خودمان بخوانیم. نخستین سندی که برای هر قوم ملاک عمل است تاریخ سنتیایی است که در متون خود نقل شده است. منابع دست دوم، نوشتههای دیگر کشورها درباره یک کشوراست. درکشور ما گویا این جریان واژگونه شده است و رویکرد ما به تاریخمان براساس منابع دست دوم میباشد، و درینباره همانند دیگرشاخههای دانشی، زیرهیاهوی غرب، یونانی عملکردهایم، یعنی تاریخمان را طبق گزارشهای هرودوت از زمان ماد وهخامنشیان میدانیم. و باز گویا یونانیمآبیای که دردوران سلوکیه و آغاز پارتی اندر ایران رواج داشته هنوز هم به قوت خود باقی است وتحلیلها و نوشتههای دانشمندان ما درباره تاریخ ایران ودیگردانشها زیر نفوذ نوشتههای هرودوت و یونانیگریِ غربیها است. همچنانی که به عقیده برخی در زبانشناسی نیز رویکرد غربی به زبانهای آریایی و تحلیل واژههای نواحی میانرودان، سوریه، فلسطین ومصر درگروهزبانهای کِنتوم وندیده انگاشتن گروه زبانهای سَتِمو رویکردغربی به کوچ آریاها باعث پنهان ماندن تاریخ ما در این حوزه-های تاریخیِ مهم بوده است. (درخشانی،جهانشاه، دانشنامه کاشان،جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان). غربیها غیر از نگاه یونانی در استدلالهایشان رویکرد دینی را نیز درعرصههای دانشی ازجمله زبانشناسی بهکاربستهاند. اِسناددادن آغازدانشها و درواقع ابتدا به ساکن امور بر اساس منابع یهودی (تورات) ازین دست است.
مانند این که آغاز نوشتن و اختراع خط را به قومی متزلزل به نام آرامیها نسبت میدهند. به روایت تورات آرام، پسر پنجم نوح است(نک:دهخدا). نخستین سند پیدایی خط در تپه یحیی کرمان متعلق به 4500، و شهرسوخته سیستان متعلق به 3200 پیش ازمیلاد است. آنجا که سندهست به متون دینی یهود استدلال میکنند و سند را نمیپذیرند و آنجای که سندی نیست میگویند چون سندی درین باره نیست نمیتوان فلان سخن را باور کرد. مانند کاربرد واژه اَریان: ایران درکتیبههای اشکانی، که چون سند دیگری درین باره ازآن زمان نیست چنین استدلال میکنند که نامِ ایران دردوره ساسانی وبه صورت یک ایده از جانب حکومت مطرح شده است! ومردمش مرزها را نمیشناختند، و پیش از آن به کار نرفته است!(دریایی، تورج، روزنامه اعتماد،) درهرصورت ما نمیتوانیم به متونِ خودی استدلال کنیم!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14749-negahi-be-tarikh-pajohi-irani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
یادکرد شیوه پژوهش و ذکر اَسناد و راویان وچگونگی گردآوردن منابع برای پژوهش و در نهایت پرداختن کتاب، در میان دانشمندان و بزرگان ما سخن ازین گفتارارزشمند دارد که یک جریان دانشی بزرگی بر سرتاسر کانونهای دانشی کشور حاکم بوده تا آن جا که این بزرگان از وَرارود تا بغداد؛ در پرداختنِ کار دانشی، خود را ملزم به پاسداشت آن میدیدهاند. این نگاه دانشی درباره تاریخ ایران بسی جدیتر دنبال میشده است.
مورخان جدید که در تاریخ ایران پیش از اسلام مطالعه میکنند همواره در تحقیق تاریخ ایران از سلسله سلاطین ماد آغاز میکنند و آن چه را که در شاهنامه در باب پیشدادیان و کَیان مییابیم از مقوله خرافات میشمرند. به عقیده من این حکم نتیجه عدم استقصاء و تحقیق است و هیچ داستان ملی و عام که از آغاز مورد قبول همگان شود و از روزگاران بسیار قدیم آثاری از آن بیابیم ممکن نیست بی اصل و اختراعی باشد. از این روی به صرف این که از هوشنگ و جمشید و کیقباد و کاوس و کیخسرو کتیبهیی بر صخرههای جبال نمانده یا اثری از زیر تودههای خاک به دست نیامده نمیتوان وجود ایشان را یکباره انکار کرد و دروغ و بیاساس شمرد.
یادکرد شیوه پژوهش و ذکر اَسناد و راویان وچگونگی گردآوردن منابع برای پژوهش و در نهایت پرداختن کتاب، در میان دانشمندان و بزرگان ما سخن ازین گفتارارزشمند دارد که یک جریان دانشی بزرگی بر سرتاسر کانونهای دانشی کشور حاکم بوده تا آن جا که این بزرگان از وَرارود تا بغداد؛ در پرداختنِ کار دانشی، خود را ملزم به پاسداشت آن میدیدهاند. این نگاه دانشی درباره تاریخ ایران بسی جدیتر دنبال میشده است. بدین ترتیب که ارائه سلسله اَسناد و ذکر توالی کتب تاریخی از گذشتههای دور، استفاده از اشخاص معتبر، و ذکر شیوه پژوهشی پیشینگان، برای جلوگیری از ایجاد شبهه و خدشه بیگانگان در هویت و تاریخ و سرزمینهای ایرانی، از سوی بزرگان ما در همه دورهها رعایت شده است. دیباچه این مقاله به ضرورت از دیباچه مقاله «نگاه ایرانی به تحدیدحدودمرزهای ایران و نگاهی به نامواژههای پارس، ایران، سرزمینهایایرانی، ایرانشهر»1 از نگارنده، آورده شد. این مقاله به شیوه تاریخنویسی و تاریخپژوهی ایرانی میپردازد.
رویکرد ایرانی داشتن به متون: یعنی تاریخ ایران را براساس متون تاریخ سنتی خودمان بخوانیم. نخستین سندی که برای هر قوم ملاک عمل است تاریخ سنتیایی است که در متون خود نقل شده است. منابع دست دوم، نوشتههای دیگر کشورها درباره یک کشوراست. درکشور ما گویا این جریان واژگونه شده است و رویکرد ما به تاریخمان براساس منابع دست دوم میباشد، و درینباره همانند دیگرشاخههای دانشی، زیرهیاهوی غرب، یونانی عملکردهایم، یعنی تاریخمان را طبق گزارشهای هرودوت از زمان ماد وهخامنشیان میدانیم. و باز گویا یونانیمآبیای که دردوران سلوکیه و آغاز پارتی اندر ایران رواج داشته هنوز هم به قوت خود باقی است وتحلیلها و نوشتههای دانشمندان ما درباره تاریخ ایران ودیگردانشها زیر نفوذ نوشتههای هرودوت و یونانیگریِ غربیها است. همچنانی که به عقیده برخی در زبانشناسی نیز رویکرد غربی به زبانهای آریایی و تحلیل واژههای نواحی میانرودان، سوریه، فلسطین ومصر درگروهزبانهای کِنتوم وندیده انگاشتن گروه زبانهای سَتِمو رویکردغربی به کوچ آریاها باعث پنهان ماندن تاریخ ما در این حوزه-های تاریخیِ مهم بوده است. (درخشانی،جهانشاه، دانشنامه کاشان،جلد3، آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان). غربیها غیر از نگاه یونانی در استدلالهایشان رویکرد دینی را نیز درعرصههای دانشی ازجمله زبانشناسی بهکاربستهاند. اِسناددادن آغازدانشها و درواقع ابتدا به ساکن امور بر اساس منابع یهودی (تورات) ازین دست است.
مانند این که آغاز نوشتن و اختراع خط را به قومی متزلزل به نام آرامیها نسبت میدهند. به روایت تورات آرام، پسر پنجم نوح است(نک:دهخدا). نخستین سند پیدایی خط در تپه یحیی کرمان متعلق به 4500، و شهرسوخته سیستان متعلق به 3200 پیش ازمیلاد است. آنجا که سندهست به متون دینی یهود استدلال میکنند و سند را نمیپذیرند و آنجای که سندی نیست میگویند چون سندی درین باره نیست نمیتوان فلان سخن را باور کرد. مانند کاربرد واژه اَریان: ایران درکتیبههای اشکانی، که چون سند دیگری درین باره ازآن زمان نیست چنین استدلال میکنند که نامِ ایران دردوره ساسانی وبه صورت یک ایده از جانب حکومت مطرح شده است! ومردمش مرزها را نمیشناختند، و پیش از آن به کار نرفته است!(دریایی، تورج، روزنامه اعتماد،) درهرصورت ما نمیتوانیم به متونِ خودی استدلال کنیم!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14749-negahi-be-tarikh-pajohi-irani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir