Telegram Web Link
Audio
آواز: دولتمند خال اف
آهنگ: شاهنامه وطن است
ترانه سرا: گلرخسار صفی

@iranboom_ir
آواز: دولتمند خال اف
آهنگ: شاهنامه وطن است
ترانه سرا: گلرخسار صفی

شاهنامه
شاهنامه سخن است،
سخن بی‌مرگی.

شاهنامه روح است،
به تن بی‌مرگی.

شاهنامه وطن است،
وطن بی‌مرگی.
آری، آری، شاهنامه وطن است!

وطنی کز من و تو،
نتوانند به شمشیر و به تزویر،
ربودن.

شاهنامه خرد است،
خردی که به جهان آموزد،
هنر از اجل جهل نمردن.

شاهنامه ادب است،
ادبی کز ثمر سبز درختش،
جاودان بهره بگیریم.

شاهنامه نفس است،
 نفسی کز من و تو گر بربایند،
بمیریم!
بمیریم!
بمیریم!

@iranboom_ir
درستی و نادرستی در علم

دکتر محمدرضا توکلى صابرى

دوستان، علم از اشتباهات درست شده است، ولی اشتباهاتی که ارتکاب آنها مفید است، زیرا کم‌کم ما را به واقعیت هدایت می‌کند. 
ژول ورن نویسنده فرانسوی


تدریجی بودن انباشت معرفت

چطور می‌شود که زمانی یک نظریه، یک پدیده، یک محصول فناوری، یک ابداع رواج می‌یابد و در بارهٔ آن تبلیغ می‌شود و زمانی دیگر مصرف آنها ممنوع شده و از رواج می‌افتد و حتی از مصرف آن نهی می‌شود. یعنی معیار صدق و کذب در علم چیست؟ و چگونه یک نظریه یا یک فناوری درست از نادرست باز شناخته می‌شود.

انباشت علم و معرفت انسانی تدریجی و زمانبر است. هرچه زمان می‌گذرد دانش ما در مورد جهان بیشتر می‌شود و آن را بهتر می‌شناسیم و بیشتر کنترل می‌کنیم. تاثیر ابداعات و اختراعات بر زندگی مردمان را در صد سال پیش از این در نظر بگیرید و با زمان حال مقایسه کنید. نه تلفن بود و نه خودرو، نه تلویزیون بود و نه سینما، نه ماهواره بود، نه هواپیما، نه کامپیوتر بود و نه اینترنت. اگر به صد سال پیش تر از آن بازگردید می بینید بسیاری ابداعات و اختراعاتی که در صد سال پیش از این بود در دویست سال پیشتر نبود، مانند کشتی بخار و قطار. صد سال پیش در مورد نظریه نسبیت و یا نانوتکنولوژی چیزی دانسته نبود. نظریه های علمی که حقیقت آنها ثابت شده است، تغییر ناپذیرند. کرویت و چرخش زمین، مسیر مستقیم نور، میدان جاذبه از این گروه حقایق علمی هستند. اما گاهی در مرزهای جدید و ناشناخته دانش نظریات مختلفی ابراز می شود و هر از چندی یکی بیشتر از دیگری محبوبیت و قبول عام می گیرد تا اینکه مدارک و شواهد کافی انباشته شود و به صورت یک حقیقت علمی درآید.

پس از کشف عنصر رادیوم و پرتوهای آن توسط ماری کوری و همسرش پیر کوری در سال  ١٨٩٨ این عنصر به سرعت برای رادیوگرافی به کار رفت. کشف این عنصر و خواص آن چنان هیجانی به پا کرد که به آن همچون یک عنصر سحرآمیز نگریسته می‌شد. از این عنصر برای ساختن محلول برای حمام کردن در آن، تزریق آن و نوشیدن و استنشاق مایعات اشعه دیده استفاده می‌شد. سالها بعد با انباشت تجربیات و مطالعات زیاد خطرات تماس با این عنصر شناخته شد. ماری کوری و پیر کوری هردو به علت تماس زیاد با تشعشعات این عنصر دچار عوارض مختلف حاصل از سرطان شدند و درگذشتند. این یک نمونه از انباشت اطلاعات در طی زمان و برعکس شدن جهت مصرف یک عنصر رادیواکتیو است. تنها راه رسیدن به این نتیجه فرآیند انباشت اطلاعات در طی زمان بوده است.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/17450-dorosti-nadorosti-dar-elm.html

@iranboom_ir
فلات ایران

دکتر هوشنگ طالع

در درازای تـاریخ این سرزمین، یعنی از چند هـزار سال پیش تـا کمابیش دو سده‌ی اخیر، قلمرو فرمان‌روایی « دولت ایـران»‌، پهنه‌ی « فلات ایـران » بود.

فلات یا پشته (نجد) ایـران‌، یک واحد شناخته  شده‌ی جغرافیایی در سطح جهانی است. مرزهای فلات ایـران، در شمال عبارتند از آن سوی کوه‌های قفقاز و رودخانه‌ی سیردریا(سیحون) و از خاوران، فلات پامیرو رود سند. از جنوب اقیانوس هند و آن‌سوی خلیج فارس و از باختر، رودخانه‌‌ی فرات.

چنان که گفته شد، این سرزمین پهناور که بیش از چهار میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد‌، در درازای چند هـزار سال‌، قلمرو دولت ایـران بود. البته در زمان‌های بسیار‌، این قلمرو از پهنه‌ی فلات ایـران فراتر رفته است و در زمان‌هایی نیز‌، چندین دولت ایرانی (در آرامش و یا جنگ  و ستیز) در کنار هم در این پهنه فرمان‌روایی داشته‌اند.

بـا آغاز سده ی نوزدهم میلادی‌، دولت ایـران مورد یورش سازمان یافته‌ی استعمار گران اروپایی‌، یعنی امپراتوری‌های روس و انگلیس قرار گرفت. در دوره‌ای کم‌تر از هفتاد سال‌، دولت ایـران وسیله‌ی دو امپراتوری مزبور، به طور کامل تجزیه شد و بخش‌های پهناوری از آن، تحت سلطه‌ی روس‌ها و پاره‌ای نیز زیر چنگِ بریتانیا قرار گرفت. در این میان بـا دخالت‌های آشکار و نظامی بریتانیا و بـا تحمیل قرارداد پاریس‌، بخش‌ مستقل باقی مانده‌ از حاصل تجزیه نیز دوباره، پاره شد.

بـا ظهور دولت عثمانی در این بخش از جهان، هجوم دولت مزبور به سرزمین‌های دولت ایـران، چندین سده به درازا کشید و به دنبال فراز و فرودهای بسیار در جنگ‌های میان دو دولت‌، بخش‌هایی از سرزمین‌های ایـران در غرب از دست رفت که مرزهای کنونی در غرب ایـران زمین‌، حاصل آن است.

چنان که گفته شد‌، بـا آغاز سده ی نوزدهم میلادی‌، فراگشت تجزیه‌ی کامل دولت ایـران در اثر یورش‌ نظامی روس‌ها و انگلیس‌ها‌،‌آغاز شد و در فاصله‌ی زمانی میان1192 تـا 260 خورشیدی (1813 تا 1881 میلادی‌)، یعنی تنها عرض 68 سال‌، به کلی فرو پاشید. قراردادهای منجر به تجزیه‌ی « ایـران »‌، عبارتند از:

قرارداد گلستان (1813 م / 1192 خ): برپایه‌ی این قرارداد‌، بخش‌ بزرگی از سرزمین‌های قفقاز به اشغال روس‌ها در آمد.

قرارداد ترکمان‌چای (1828 م/ 1206 خ ) یا قرارداد تجزیه‌ی سرتاسری قفقاز

قرارداد پاریس ( 1857 م/ 1235 خ ): برپایه‌ی این قرارداد‌، دیوار جدایی میان مردم ایـران و افغانستان کشیده شد.

تجزیه مکران و بلوچستان ( 1871 م/ 1250 خ )

قرارداد آخال ( 1881 م/ 1260 خ ): تجزیه‌ی سرتاسری سرزمین‌های خوارزم و فرارود و الحاق آن سرزمین‌ها به امپراتوری روسیه تزاری.

اما از آن جایی که در فراگشت تجزیه‌ی « دولت ایـران » در سده‌ی نوزدهم میلادی‌، پایتخت دولت ایـران در شهر تهـران قرار داشت‌، بـا هر تجزیه و جدایی‌، نـام « ایـران» برای باقی مانده‌ی آن بخش که در برگیرنده‌ی پایتخت یعنی « تهـران » بود‌، باقی ماند.

از این رو‌، در سال‌های اخیر به دلیل عدم روشن‌گری لازم‌، دو مفهوم « دولت ایـران » از گاه کهن تـا تجزیه‌ی این واحد در قرن نوزدهم و دولت حاصل از تجزیه ( به دلایلی که در بالا گفته شد )‌، در یکدیگر تداخل کرده و در نتیجه سبب ایجاد بدفهمی‌ها و گژفهمی‌های بسیاری شده است.

از این رو‌، برای « میراث‌داران » دولت ایـران از گاه‌کهن تـا همین سال‌های اخیر‌، این توهم ایجاد شده است که منظور از واژه‌ی ایـران‌، سرزمین و دولت کنونی ایـران است. در حالی که اگر پایتخت دولت ایـران در دوران تجزیه‌های اخیر فلات ایـران‌، در شهر کابل یا بخارا و یا.‌.‌.‌، قرار داشت‌، امروز بخش‌هایی که شهر کابل یا بخارا و یا...‌، در آن قرار دارند‌، به نام « ایـران » خوانده می‌شد. در آن صورت، « ایـران » امروزی بدون تردید‌، نام دیگری می‌داشت و...

از این رو‌، باید که میان دو نام‌همسان اما بـا مفهوم نام‌همسان‌، فرق  گذارد. شاید راه این است که از دولت ایـران‌، از عهد کهن تـا سده‌ی نوزدهم میلادی‌، به نام « ایـران بزرگ » یا « ایـران واحد (یگانه)»‌، یا به اصطلاح هم خانمان افغانستانی « آریانا » و به گفته‌ی درست‌تر « ایرانا »‌، ‌نام ببریم. اما باید دانست برگزیدن هر یک از این نام‌ها و یا هر نام دیگری که بتواند فرق میان این دو مفهوم ( بـا نام همسان ولی درون مایه‌ی ناهمسان‌، به گونه‌ای که یکی‌، جزیی از دیگری است و نه همه‌ی آن) را آشکار کند‌، متضمن اجماع همه‌ی فرزندان این پدر است.

این چیزی است که امروز، اهمیت آن برای تـاریخ‌نگاری و بررسی پیشینه‌ی کهنِ مردمانی که امروز از هم جدا افتاده‌اند و در واحدهای سیاسی گوناگون زندگی می‌کنند‌، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شود.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/2978-falat-iran.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
واژه‌های مصوّب حوزهٔ موسیقی

واژه‌های زیر بخشی از مجموعهٔ‌ واژگان موسیقی است که در جلسه‌های 25/11/90 و 2/12/90 به تصویب شورای واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی رسیده است.

 
معادل فارسی                  واژهٔ بیگانه
درنگ                           fermata
سازگزینی                in strumentation
اشاره                                 cue 
اشاره‌نما                    numbers cue
کلید                               valve
کلید پیستونی                   piston valve  
کلید چرخشی                     votary valve
آوایه                                vocalise
آوایه‌خوانی                     vocalization
پس‌ضرب                      off-beat
آکوارد شکسته                   broken chord

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4369-vaje-mosavab-hoze-mosighi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پاپیروس‎های پارسی میانه از دوران حکومت ساسانیان در مصر

پس از این که کسرا (خسرو دوم ) برای 14 سال حکمرانی کرد، بیزانسی‎ها موریس امپراتور خود را برکنار کرده و کشتند و مردی به نام فروکاس رابه جای او به تخت سلطنت نشاندند. همه‎ جانشینانش را نیز از میان بردند و تنها پسرش، به نزد خسرو پناهنده شد.

هنگامی که خسرو خبر بیزانسی‎ها را شنید از این که رومی‎ها پیروی از موریس را سرباز زده‎اند و او را کشته‎اند بسیار برانگیخته شد. او در حمایت از پسر موریس به متصرفات بیزانس حمله برد و مصر و اسکندریه را تا سرزمین نوبیا به تصرف درآورد و در سال بیست و هشتم از دوران فرمانروایی خود، کلید شهر اسکندریه را به پسر موریس داد. (سال 617 میلادی )(1)

برای دومین بار در تاریخ، ایرانیان شمال آفریقا را گشودند که به مدت بیش از یک دهه به طول انجامید. آن‌ها نه تنها مصر را گرفتند، که لیبی شمالی تا جنوب و تایباد یعنی مرز سلطنت نوبیان را نیز گشودند.(2) گرفتن خاور نزدیک و آفریقای شمالی در زمان فرمانروایی خسرو دوم (590 تا 628 میلادی) که به نام پرویز (پیروزمند) نامدار بود، روی داد.

این آخرین پیروزی دوران میانی پیش از آمدن تازیان بود.

برای نمونه از وام‏ده ی پارسیان به مصر می‌‎توان از جشن سال نو به نام نوروز نام برد. نوروز جشن آیین سال نو و یکی از بزرگترین جشن‎های مردم ایران است.

پس از یورش تازیان، نوروز هم‎چنان به وسیله‎ی مصریان جشن گرفته می‎شد.

آنان با پوشاک نو و در بهترین آرایش‎ها به دید و بازدید و بزم تا شب می‎پرداختند.

این جشن در سده‎ی چهاردهم و زمان سلطنت سلسله مملوک محدود شد ولی تا زمان کلیسا ادامه یافت.(3)

آیین دیگری که به وسیله‎ی ایرانیان ساسانی به مصر راه یافت، آیین روز صلیب مقدس بود. این آیین سال روز یافتن صلیبی را که مسیح بر آن مصلوب شده بود زنده‎ نگه می‎داشت.

رخنه‎ی ساسانیان در هنر قبطی نیز شایان نگرش است، تا جایی که نساجی «آتینو» و صنایع دستی از عاج نیز از آنان به وام گرفته شده‎اند.(4)

بیشتر پاپیروس‎ها در فایوم مربوط به دوران سلطنت خسرو دوم یافت شدند،(7) و هم اکنون از مهم‎ترین منبع‎های نخستین این دوران هستند.(8) این پاپیروس‎ها دارای فهرست‎های تجهیزات، نام‎های افراد، درجه‎ها و سازمان‎ نظامی آن‌ها‎ست. پاپیروس‎های پارسی میانه آگاهی‎هایی درباره‎ی وزن و اندازه، را در بر دارند.(9) این پاپیروس‎ها در شناختن شیوه‎ای که حروف نوشته‎ می‎شدند، فرماندهان خوانده می‎شدند و درباره‌‎ی این که نام و نشان و درجه‎شان چگونه گفته می‎شد بسیار سود‎مندند.

هانسن و دیگران همچون J. de Menasce(10) و از مهم‎ترین  اساتید در این مورد D.Weber بسیاری از آن‌ها را چاپ کرده‎اند.(11)

در نوشتار‎های پارسی میانه زرتشتی، مصر با نام: «آجیپتوس» است و جایگاه آن به گونه‎ی زیر در بندهش آمده است: «آجیپتوس بوم» که مصر نیز خوانند (سرزمین آجیپتوس که مصر نیز خوانده می‎شود) رودی که در این سرزمین جاری است رود نیل نام دارد.

پاپیروس‎ها، تعدادی از شهر‎های مصر مثل بابل، توفیس و کاینون و چندی دیگر را نام برده‎اند که مرکز اشغال سرزمین به وسیله‎ی پارسیان بود.

http://iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/3357-papiros-sasani-dar-mesr.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
کتاب ايران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه‌ نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
خلاصه:
نگر تا نداری به‌ بازی‌‌ جهان‌
نه‌ برگردی‌ از نيک‌ پی‌ همرهان‌
«فردوسی»

شاهنامه‌ كتابی است‌ كه‌ هر ايرانی‌ بايد به‌ نوعی آن‌ را بشناسد، زيرا كتاب‌ سرنوشت‌ ايران‌ است‌. «ايران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه‌» به‌ قصد آن‌ تدوين‌ شده‌ است‌ كه‌ جوانان‌ و نيز همه‌ كسانی‌ كه‌ هنوز توفيق‌ آشنایی‌ با اصل‌ آن‌ را پيدا نكرده‌اند، دست‌ آنها را در دست‌ اين‌ كتاب‌ بگذارد.
سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ جهان‌ بينی‌ شاهنامه‌، كه‌ از جهتی‌ همان‌ جهان‌ بينی‌ ايران‌ باستان‌ است‌، بر چه‌ قرار بوده‌ است‌.
بخش‌ آغازين‌ كتاب‌ به‌ تشريح‌ اين‌ موارد می‌پردازد:
خدا و تقدير - جهان‌ - خرد - آز - ايران‌ - مهر - زن‌ - نام‌ - آزادی‌ - فرهنگ‌ - مرگ‌ - نخبگان‌ - ادب‌ - رفتار با دشمن‌ - طيف‌ عرفانی - طيف‌ خيامی - نيرنگ‌ در جنگ‌؛ و آنگاه‌ به‌ اين‌ سؤال‌ ختم‌ می‌شود: از شاهنامه‌ چه‌ می‌آموزيم‌؟
بدنه‌ اصلی‌ كتاب‌ داستان‌های‌ برجسته شاهنامه‌ را به‌ تأمل‌ می‌گذارد، چون‌ داستان‌ ضحاک و كاوه‌ و فريدون‌ و زال‌ و رودابه‌ و هفت‌ خان‌ رستم‌ و رستم‌ و سهراب‌ و داستان‌ سياوش‌ و جنگ‌ ايران‌ و توران‌ و داستان‌ فرود و بيژن‌ و منيژه‌ و داستان‌ رستم‌ و اسفنديار و پايان‌ كار رستم‌، كه‌ هر يک‌ مفهوم‌ عميق‌ انسانی‌ای در خود دارند.
در ديباچه‌ كتاب‌ آمده‌ است‌:
«شاهنامه فردوسی‌ بيش‌ از هر كتاب‌ ديگر در زبان‌ فارسی‌ سرگذشت‌ و روح‌ مردم‌ باستانی‌ ايران‌ را در خود بازتاب‌ داده‌ است‌. بنابراين‌ می‌توانيم‌ از او گواهی هایی‌ بگيريم‌ كه‌ ايرانی‌ چگونه‌ كسی بوده‌ است‌ و از زندگی‌ چه‌ می‌خواسته‌.»
«مردم‌ به‌ كتابی‌ چون‌ شاهنامه‌ از دو جهت‌ نگاه‌ می‌كردند: يكی‌ سياسی‌، يعنی وسيله بازيافت‌ شخصیت ملّی‌ خود، و ديگری‌ انسانی‌، يعنی‌ كتاب‌ حكمت‌ و عبرت‌ و دستور نامه‌ زندگی‌.»
«ركن‌های‌ اصلی‌ انديشه‌ مردم‌ اين‌ سرزمين‌، چون‌ عرفان‌ و عشق‌ و جوانمردی‌ و آزادمنشی‌ از او مايه‌ گرفته‌اند، هرچند بعد از اسلام‌ برحسب‌ اوضاع‌ و احوال‌ متفاوت‌، تغيير رنگ‌ يافته‌ باشند.»
«شاهنامه‌ كتاب‌ واقع‌ بينی‌ است‌. انسان‌ را از موضع‌ خاكی‌ خود بر نمی‌كَند. آسمان‌ جای‌ خود دارد و زمين‌ جای‌ خود. هر چه‌ هست‌ و نيست‌ بايد در همين‌ زمين‌ عايد آدمی‌ گردد.»
«جهان‌ بينی شاهنامه‌، حاصل‌ يک دوران‌ دراز تجربه‌ قوم‌ ايرانی‌ است‌، در يک سرزمين‌ پر ماجرا و پر كشاكش‌ و به‌ ما می‌گويد كه‌ چگونه‌ بايد زندگی‌ كرد. شاهنامه‌، با آنكه‌ از زمان های‌ دور حرف‌ می زند، آموزه‌هايش‌ هنوز راهگشا هستند، و می‌توان‌ گفت‌ كه‌ با همه قدمت‌، تازه‌ترين‌ كتاب‌ زبان‌ فارسی‌ است‌.»
اين‌ تأليف‌ جلد دومی‌ نيز خواهد داشت‌، تحت‌ عنوان‌ «ساسانيان‌ از نگاه‌ شاهنامه‌» كه‌ نيمه‌ تاريخی‌ شاهنامه‌ را در بر می گيرد.

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5516-

@iranboom_ir
دیوار ستبر

داریوش افروزاردبیلی
@iranboom_ir

غرق در اندیشه بود و این پرسش، چون چنگک از مغز خوشامد آویخت که :"به راستی، چه کسانی وبا چه آهنگی و چگونه این دیوار ستبر را برکشیده اند؟

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/16817-divar-setabr-9603.html

____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
۲۵ سال پیش در ۱۱ خرداد ۱۳۷۸، استاد دکتر مهدی روشن‌ضمیر ـ ادیب و زبان‌شناس ـ درگذشت.
یادش گرامی.

@iranboom_ir
یازدهم خردادماه ۱۳۰۲، زادروز دکتر محمد امین ریاحی، ادیب، تاریخ پژوه، شاهنامه پژوه است.
یادش گرامی باد

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2150-mohammad-amin-riahi-khoei-1.html

@iranboom_ir
ترانه‌هایی از ۶۰ شاعر اران و شروان

شادروان دکتر محمد امین ریاحی

https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43585

در نزهة‌المجالس جمال خلیل شروانی که در نیمه اوّل قرن هفتم در شروان تألیف شده، ترانه‌های فراوانی از گویندگان آن سوی ارس (شروان و اران) از 6 شهر: گنجه، شروان، بیلقان، تفلیس، دربند، باکو به یادگار مانده است که نمونه‌هایی از آثار هزاران شاعر پارسی‌گوی از یاد رفته، و دلیل روشنی بر دیرینگی گسترش فرهنگ ایرانی در آن دیار است. در آن کتاب اشعار شاعرانی هم هست که به شهر معینی نسبت نیافته‌اند و حدس زده می‌شود که از همان نواحی باشند.
در اینجا به منظور یادکرد آن فارسی سرایان فراموش شده، از هر شاعر (به تفکیک شهرهای آنها) ترانه‌ای می‌آوریم:

گنجه:

 می کهنه و گل تازه
در عشق، همه جهان پرآوازه ماست
وین واقعه بیش از حد و اندازه ماست
در مجلس ما گر می و گل نیست چه باک
کان بت، می کهنه و گل تازه ماست
 برهان حسین گنجه ای

 بادام ز چشم می فروشی ، یا نه؟
با من صنما به مهر کوشی یا نه؟
 وز ما سخن وفا نیوشی یا نه؟
گیرم که زلب شکر به من می ندهی
بادام ، ز چشم می‌فروشی یا نه؟
 جمال گنجه‌ای
 
  در دفتر عمر . . .
در دفتر عمر هر چه زان ما بود
  همواره به یاد آن بت یغما بود
خوشدل بودم بدان که جان زان من است
 آن نیز چو دیدم « وله ایضا » بود
 حمید پسر رشید گنجه ای

 گل بکار و دوست بگزین
شاید که دلت زهر بدی پرهیزد
 گل کار که خار اگر نکاری خیزد
تو دوست گزین که با تو مهر آمیزد                         دشمنت زمانه خود هزار انگیزد
 خطیب گنجه ای

بهشت خالی!
گویند بهشت را کجا یابد مست
 وز دوزخ، آزاد که بتواند جست؟
گر میخواران جمله به دوزخ باشند
 پس بنمایم بهشت را چون کف دست!


   . . . مشک غلام خط اوست!
در عالم جان خطبه به نام خط اوست                       صبح دل عشّاق ز شام خط اوست
تشبیه خطش به مشک می کردم عقل                       گفتا: غلطی مشک غلام خط اوست !
 دختر خطیب گنجه

چشم است نه گوش! . . .
از دیده به جز پرده دریدن ناید
 جز گریه و خونابه چکیدن ناید
گفتم مگری، نمی‌نیوشد چه کنم؟
چشم است نه گوش از او شنیدن ناید!
    رشید گنجه ای

 چندان که از او بیش خورم، تشنه‌ترم!
تا بر رخ زیبای تو باشد نظرم
    هر لحظه بود آرزویت بیشترم
اندر لب تو آب حیاتی است که من
 چندان که از او بیش خورم تشنه‌ترم
 رضی گنجه ای
 
 تنه زدن به معشوق مست!
مستش دیدم، گرفته راه خانه
خلقی با او، زخویش و زبیگانه
خود را به ستم بر او زدم مردانه
 زآنگونه که با شمع کند پروانه!
  رضیه گنجه‌ای
 
  در لعل تو آب کوثر و من تشنه!
ای گشته به لطفت ابر بهمن تشنه
 هجرانْت به خون، چو دشمن تشنه
مپسند که در کوی کرم نیست روا
 در لعل تو آب کوثر و من تشنه!
  سعد رعد گنجه‌ی

من نای تو نیستم که دمهات خورم!
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
  یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که «چو چنگ در برت بنوازم!»
  من نای تو نیستم که دمهات خورم!
امیر شمس‌لدین اسعد گنجه‌ی

آماج
دندان تو بر لؤلؤ عاج نهد
خاک قدمت بر سر ما تاج نهد
از بهر گمان ابرو و تیر مژه
  دل، دیده هدف کند بر آماج نهد
  شمس عمرگنجه‌ای

شفتالو (= بوسه)
بشنو، بفروش بر رهی شفتالو
چون کم شود، ار بیش نهی شفتالو
امروز به زر بده که باشد به از آنک
 فردا به یکی سیب دهی شفتالو
 قاضی شهاب گنجه‌ای
 
 به دار آویخته به!
هندوی تو را گردن و سرپنجه به!
 مشکین همه از حلقه فرو ریخته به!
در زیر کله مکن به زندان او را
 او هست کشنده من، آویخته به!
  عیانی گنجه‌ای
 
 دود آتش رخسار
تا ماه رخت روشنی حسن بکاست
 در حجره فرقت آرمیدن خوش ماست
اشک دو هزار کس درآورد به چشم
 آن دود که از آتش رخسار تو خاست
    فخر گنجه‌ای
 
  هر چند خوشت نیاید ! . . .
از صحبت دوستان بریدن خوش نیست
  در حجره فرقت آرمیدن خوش نیست
هر چند خوشت نیاید، این می گویم
  دل بریدن و روی درکشیدن خوش نیست!
  مختصر گنجه‌ای

دنباله نوشتار:
 http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/556-aran-shervan-taraneh.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
⭕️اگر در زمین آب نبود به این شکل در می آمد

@iranboom_ir
استاد ابراهیمی دینانی

‍ حرف اینست که حافظ، مجموع معارف ایران باستان را با مجموع معارف اسلامی در آمیخته است. در واقع، می توانم بگویم: عصاره ی تفکر ابن سینا و سهروردی و حتی فردوسی در حافظ، قابل مشاهده است؛ یعنی اگر تفکر فردوسی و ابن سینا و سهروردی را در زیباترین بیان خلاصه کنیم، از آن، غزل حافظ استخراج خواهد شد.
اشاره ی حافظ به فردوسی، کم نیست. به همین جهت است که غزل حافظ، به نظر حماسی می رسد و گاهی عملا حماسی است و از مضامین شعرفردوسی سرشار است. به همین ترتیب از دیدگاه های سهروردی هم نشانه های زیادی در زبان و بیان حافظ، یافت می شود.
حافظ بزرگ، در مجموع، ایران پیش از اسلام و ایران پس از اسلام را در هم آمیخته، یک وحدت شخصی به وجود آورده است، اما نه به گونه ی ترکیبی، که این دو را، جداجدا در کنار هم بگذارد. حافظ یک شخص است و با فصاحت و بلاغتی که آن را «خداداد» می داند، از معارف ایرانی و اسلامی یک چیز ساخته بود.
جناب خواجه، هنر بیان خودش را «خداداد» می خواند و واقعا هم چنین است.
من بارها گفته ام که غزل حافظ به گونه ای است که عارف ترین انسانها و فیلسوف ترین انسان، با خواندن آنها، گمشده ی خودشان را پیدا می کنند.

برگرفته از تاربرگ استاد دینانی به نقل از کتاب حافظ معنوی، ص ۱۶۱-۱۶۲

@iranboom_ir
پرده برداری از تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی در تهران‌

‌خرداد ماه سال ۱۳۳۸ با برپايي مراسمي با شكوه، از مجسمه ابوالقاسم فردوسي در ميدان فردوسي شهر تهران پرده برداري شد. ترديد نيست که فردوسي بيش از هركس ديگر به ايران و ايراني خدمت بي شائبه كرده است. فرق فردوسي با ساير ايراندوستان بنام، در اين بوده است كه بدون چشمداشت عمر خود را وقف خدمت به وطن و زبان فارسي كرد. او بسال 1020 میلادی در توس درگذشت و ايرانيان هر روز كه مي گذرد بيشتر متوجه عمق و عظمت خدمات بي دريغ فردوسي مي شوند.
مهرماه سال 1313 کار نوسازي آرامگاه فردوسي در توس پس از شش سال به پایان رسید و بيستم این ماه طي مراسمي كم نظير با حضور ايرانشناسان سراسر جهان، اديبان كشور و مقامات فرهنگي و دولتي گشايش يافت. ایرانشناسان شرکت کننده در مراسم ضمن قطعنامه ای به فردوسي لقب «ميهندوسترين ايرانيان» داده شد كه عمر خود را داوطلبانه صرف خدمت به ايران، تاريخ آن و زبان پارسي كرد و تاريخ ايران (شاهنامه) را به شعر در آورد.
مورخان متفقا فردوسی را تنها فرد در سراسر تاريخ بشر خوانده اند كه بدون هرگونه دریافت، همه عمر خود را صرف زنده كردن تاريخ وطنش (ايران)، خصلت هاي نيك هموطنان (ايرانيان) و زبان نياكان (زبان پارسي) و شناساندن فرهنگ و تمدن كهن ميهنش كرد و به نوشته دكتر رضا زاده شفق، شصت هزار بيت شعر گفت تا شكوه ايران باقي بماند و باعث افتخار و دلگرمي نسلهاي بعد باشد تا بدانند كه چه ميراثي گرانبها و با عظمت برايشان باقي مانده است و با همه توان بكوشند كه اين ميراث همچنان سربلند و بزرگ و عزيز باقي بماند. فردوسي براي به نظم در آوردن تاريخ ايران، اسناد فراوان خواند كه خود او گفته است:
«بسي رنج بردم بسي نامه (مكتوب و سند)
خواندم ـ زگفتار تازي (اسنادي كه به زبان عربي نوشته شده بود) و از پهلواني (اسنادي كه به پارسي دوران اشكاني و ساساني بود)».
به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي كه ايرانيان بايد هميشه مرهون زحمات، احساس و عواطف وطندوستانه او باشند يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شده بود، مجلس با تصویب قطنعامه از او تقدیر کرده بود و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري شده است. در همان هفته در خيابان تخت جمشيد (طالقاني) تهران زيباترين مدرسه نوبنياد كشور به نام فردوسي نامگذاري شد.
در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابانها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعدا مدارس تازه ساز و دانشگاه، كه اين قدرشناسي ها باز هم براي مردي كه گفت:
همه سر به سر تن به كشتن دهيم
به از آن كه ايران به دشمن دهيم»، كم است.

تاربرگ امروز در تاریخ / دكتر كيهاني زاده

@iranboom_ir
الا خاک ایران  که  پرگوهری
زهرچه  گمان  پرورد  برتری

همه کوه و دشتت  بُود  زرنشان
که رشک بهشتی و آن را سری

تو را  زیبد  ای خاک  با فرهی
به کیوان  فرازی  سر سروری

و خورشید و هر اختر  کهکشان
نگینت   بگردد  بر  انگشتری

همه  شیر و  گُردند چو فرزند  تو
که بر دامن مهر خود پروری

تو را گفته یزدان:  که ای ملک جم
منت  داده ام بر جهان سروری

هرآن کس بُود  خصم تو درجهان
بداند که  دینش  بُود کافری

همه عشق  سینا  تویی ای وطن
که  اورا  تو جانی به تن  دلبری
            ۱۳۹۱/۱۱/۱۵
بیگی ( سینا ) لنگرودی

از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند

@iranboom_ir
(۱۵ خرداد - ۵ ژوئن)
🌱روز جهانی محیط زیست

امروز پنجم ژوئن روز جهانی محیط زیست است.

@iranboom_ir
اولویت محیط زیست کدام است؟ - عباس محمدی

کنت وات، در سرآغاز کتاب مبانی محیط زیست می‌گوید: «شاید این نکته که مسایل بوم‌شناسی خالص از بعضی جهات بهتر هستند، درست باشد، ولی اگر فرزندان ما و همسالان آن‌ها اقدام عاجل و موثری درمورد آلودگی هوا و عواقب آن به عمل نیاورند، نوه‌های ما ممکن است دیگر قادر به مطالعه‌ی مسایل بوم‌شناسی خالص نباشند». این نکته، بیش از سه دهه پیش گفته شده و اکنون با روند تخریب شدیدی که جهان در پیش داشته، نه نوه‌های ما، بلکه فرزندان‌مان فرصت مطالعه‌ی بسیاری از مسایل زیستی را از دست خواهند داد یا (درموردهایی مانند مطالعه‌ی بخش‌های گسترده‌ای از جنگل‌های بارانی) از دست داده اند.
حکایت ما دوستداران محیط زیست (و البته بیشتر افراد جامعه‌ی بشری) حکایت کاروانیانی است که راهزنان بر ایشان تاخته اند؛ در این حال، بیش از هر چیز نگاهداشت آن‌چه که داریم اهمیت دارد. برای مثال، مهم حفظ مواد خوراکی‌مان است و نه وسواس و تدقیق در نوع غذا. ترجمان گفته‌ی کنت وات برای فعالان محیط زیست این است که زمان زیادی در دسترس نیست تا آسوده خاطر، دل به اکولوژی محض یا مطالعه‌های به کلی آکادمیک بدهیم‌؛ باید هرچه سریع‌تر جلوی تخریب و آلوده‌سازی محیط زیست را بگیریم تا آن فرصت مطالعاتی مطلوب‌، برای همیشه از دست نرود. من در جاهای دیگری هم اشاره کرده ام که معضل محیط زیست  بیشتر یک موضوع اجتماعی است تا یک امر فنی خاص. به بیان دیگر، در این مورد کم‌تر با یک معمای علمی، و بسیار بیشتر با یک مشکل مربوط به تضاد رفتاری و دیدگاهی طبقه‌های فرادست جامعه با مصالح جامعه، روبرو هستیم. حل این مشکل، نه با فعالیت در آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌ها واتاق‌های فکر بلکه تا حد زیادی از طریق مبارزه‌ی اجتماعی فرادست می آید.

توجه به این مساله، برای کسانی که می‌خواهند به‌راستی کاری برای محیط زیست کنند، از این جهت اهمیت دارد که به آنان کمک می‌کند تا اولویت‌های خود را در تلاش برای حفاظت محیط زیست، مشخص سازند. آیا باید به ایجاد مراکز علمی و تحقیقاتی بیشتر پرداخت، یا با کارهای آموزشی همگانی و فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی، مردم را به مقابله با افراد و سازمان‌های مخرب محیط زیست فراخواند؟ آیا باید خویشتن را غرق در مطالعه‌ی علمی برای پی بردن به رازهای تباهی محیط زیست کرد، یا با دریافت چکیده‌ی دانشی که در مرکزهای علمی معتبر جهان به دست آمده وارد کارزار اجتماعی با تبهکارانی شد که برای به دست آوردن سود بیشتر محیط را ویران می‌کنند؟ شاید بگویند که هرکدام از این رویکردها، بسته به علاقه و استعداد شخصی یا امکانات موجود، جایگاه و ارزش خود را دارد و نمی‌توان یکی را بر دیگری برتر دانست.

اما، موضوع این است که در شرایط مشخص کنونی ایران کدام رویکرد اولویت دارد. به نظر من، در سمت دولت و در سیاست‌گزاری‌های کلان، لازم است که به جای ایجاد دانشکده‌های بیشتر برای محیط زیست و دیگر علوم زیستی، به ارتقای مراکز موجود پرداخت، و به جای پروردن شمار زیادی دانش‌آموخته با انبان‌های محفوظات ، انسان‌های اجتماعی چالش‌گر و منتقد و جستجوکننده تربیت کرد. اگر مشکل محیط زیست ما با تحصیلات  و پرورش شماری دکتر و مهندس حل می شد، پس چرا در 15-10 سال گذشته که صدها دانش آموخته‌ی محیط زیست از دانشگاه‌های کشور بیرون آمده اند، وضع محیط زیست به مراتب خراب‌تر از گذشته شده است؟! چرا دانشکده‌های محیط زیست و استادان و دانشجویان و دانش آموختگان این دانشکده‌ها که به چند هزار نفرمی رسند، در جنبش محیط زیستی حضور چشم‌گیر ندارند، و اصلا چرا خود منشا هیچ جنبش محیط زیستی نبوده اند؟! چرا در تجمع‌های اعتراض به اوضاع غم‌بار محیط زیست کشور، معمولا فقط چند ده نفر شرکت می‌کنند و از آن صدها مهندس  و دکتر و استاد دانشگاه خبری نیست؟! آیا  «شان» نخبگان ما اجازه نمی‌دهد که در حرکت‌های خیابانی و آموزش‌های چهره به چهره و برنامه‌های پاک سازی شرکت کنند، یا روحیه‌ی تسلیم‌طلبانه‌ای که در دانشگاه‌های ما ترویج می‌شود و تمکینی که بیشتر جوانان ما به این وضع دارند‌، سبب‌ساز این بی‌عملی است؟

نمونه‌های بسیاری را در زمینه‌های دیگر می‌توان یادآور شد که سامانه‌ی آموزش رسمی ما نتوانسته در آن‌ها مولد و منشا اثر باشد. شاید آشکارترین نمود این بیماری را در موضوع معماری و ساختمان ‌سازی بتوان دید که با گذشت حدود هشتاد سال از تاسیس دانشکده‌های فنی و دانش‌آموخته شدن هزاران مهندس و دکتر در این رشته، شهرها و روستاهایی داریم با بافت و هویت مخدوش و ساختمان‌هایی بدمنظر و سست‌بنیان و ناهماهنگ با محیط زیست و میراث فرهنگی.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16559-olaviat-mohit-zist-950310-007.html

@iranboom_ir
🌱روز جهانی محیط زیست
(۱۵ خرداد - ۵ ژوئن)

امروز پنجم ژوئن روز جهانی محیط زیست است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/40978

هر سال روز 5 ژوئن (۱۵ خرداد ماه) دوستداران و علاقه‌مندان به طبیعت روز جهانی محیط‌زیست را گرامی می‌دارند.


روز محیط زیست و پیامد های بی مهری با طبیعت - ...و طبیعت هم‌ کار خو د را می‌کند
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5308-va-tabiat-kar-khod-ra.html

#روز_جهانی_محیط‌_زیست
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5314-roz-jahani-mohit-zist-40sale.html

ما و مناسبت‌های محیط زیستی جهان
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/404-zist-boom-va-ma.html


در هفته‌ی محیط زیست کاری بکنیم!
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16557-dar-hafte-mohitzist-950310.html

اولویت محیط زیست کدام است؟
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16559-olaviat-mohit-zist-950310-007.html

جای خالی ایران در روز جهانی محیط زیست!
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5299-jaye-khali-iran-dar-roz-jahani-mohit-zist.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
رضا داوری اردکانی (زادهٔ ۱۵ خرداد ۱۳۱۲)، فیلسوف و متفکر ایرانی و استاد بازنشستهٔ گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران است. داوری اردکانی از بدو تأسیس فرهنگستان علوم (۱۳۶۸) عضو پیوستهٔ فرهنگستان علوم است و از سال ۱۳۷۷، ریاست این فرهنگستان را بر عهده دارد. او از چهره‌های شاخص در حوزهٔ نظریه‌پردازی فرهنگی و اندیشهٔ فلسفی ایران به‌شمار می‌آید. او همچنین عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است. داوری اردکانی همچنین از اعضای هیئت مؤسس انجمن فلسفه میان‌فرهنگی ایران است و در حال حاضر یکی از اعضای هیئت مدیرهٔ این انجمن نیز می‌باشد. او یکی از چهره‌های ماندگار است.

@iranboom_ir
ایران یک نام نیست، یک حقیقت است - راه آینده را باید از تاریخ ایران بپرسیم

سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/40981

در باب معنی و اهمیت وطن هم نظرها یکسان نیست، تا آنجا که ممکن است کسی بگوید تعلق اشخاص به این یا آن وطن اهمیت ندارد و مهم انسان بودن است.

این حرف خوبی است، اما متأسفانه گوینده‌اش از شرایط انسان بودن و زندگی انسانی خبر ندارد.
مگر آن‌که وطن را جایی بی‌نام و در قرب حق بداند.

ولی به‌هرحال کسانی که ایران را چیزی بیش از یک نام نمی‌دانند بدانند که این نام را ما اختیار نکرده‌ایم بلکه ما نام و عنوان خود را از ایران گرفته‌ایم.

نام ایران چندان ثبات و دوام داشته است که مدعی هر چه بکوشد نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. نامی را که نتوان تغییر داد، نام نیست. حقیقت است!

ایران با اینکه یک موجودیت واحد است همواره شئون متفاوت اما به هم بسته سیاسی و فرهنگی و تاریخی داشته است. در زمان‌های دور شأن سیاسی آشکارتر بوده اما در دوره‌ی اسلامی لااقل تا زمان صفویه با اینکه رسوم سیاسی سابق کم و بیش محفوظ بوده، شأن فرهنگی ایران جلوه بیشتر پیدا کرده است.

در دوران صفویان ایران فرهنگی و ایران سیاسی در عرض یکدیگر قرار گرفتند.

مهم این است که بپذیریم ایرانی بوده است و هست و ما نیز به آن بسته ایم. چیزی که فهم این معنی را دشوار می کند تلقی مکانیکی از تاریخ و انسان است. ما معمولاً توجه نمی کنیم یا از یاد می بریم که انسان در نسبت و ارتباطش با دیگران و با تاریخ، انسان می شود. او موجودی نیست که همواره در هر زمان و هر جا فهم و درک ثابت داشته باشد زیرا ادراک یک امر صرفاً فیزیولوژیک و روانشناختی نیست که ساختار ثابت داشته باشد. اگر هم آن را کار مغز بدانیم باید توجه کنیم که مغز انسان با جهان انسانی تناسب و تناظر دارد. چنانکه یکی از اجزاء مغز مرکز حافظه است و اگر این مرکز آسیب ببیند، ادراک مختل می شود یعنی آدمی بدون حافظه ادراک ندارد.

ایران هم تاریخی است که در وجود مردمانش تحقق یافته است و ما هم اکنون نیز کم و بیش به آن بسته ایم و به این بستگی نیاز داریم و برای اینکه آن را تجدید و حفظ و مستحکم کنیم باید به آن بیندیشیم.

همه مردمان در جهان خاص خود در نسبت با تاریخ و وطن خویش زندگی می کنند و راه می جویند و به جایی می رسند. افراد ممتاز در هر جامعه آنان اند که بیشترین بستگی را به فرهنگ و تاریخ خود دارند. آن که بی تاریخ است، درک و علم و خرد و هنر ندارد.

نکته دیگر اینکه دانایی و تفکر و خرد ایران را در فلسفه و کلام و فقه و حدیث محدود نباید دانست و مگر نه اینکه ایران شاعرانی دارد که در زمره بزرگان شعر تاریخ اند. شعر و علم و تفکر را از تدبیر و نظم امور جدا ندانیم یعنی اگر دانش و معرفت و شعر نبود، قدرت سیاسی هم پشتوانه نداشت. ایران صرف ایران سیاسی نیست بلکه شأن بزرگ فرهنگی دارد و این شأن در مرزهای جغرافیایی و سیاسی ایران کنونی محدود نمی شود. ایران تاریخی و فرهنگی گر چه دگرگونیها و گشتها و گسستها داشته، در حافظه تاریخی ایرانیان محفوظ مانده و در دوره اسلامی در شعر و ادب فارسی و مخصوصاً در شعر فردوسی قوام تازه یافته و در زمانی که خطر هجوم نظامی آن را به نابودی تهدید می کرده با شعر مولوی و سعدی و حافظ و با دانش و معرفت متفکران و هنرمندان بلا را از سر گذرانده و راهش را ادامه داده است. مهاجمان هم در فرهنگ ایران تحلیل رفته و عاقبت ایرانی شده اند و حتی اخلافشان در خارج از ایران در ترویج و نشر فرهنگ و ادب و علم و معرفت ایرانی کوشیدند.

ما اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم به تاریخ چند هزار ساله ایران وابسته ایم و آینده ما به نحوه وابستگی و پیوستگیمان بستگی دارد.

در زمانی که کارها دشوار و راهها پر آشوب می شود و باید در میان پریشانیها و آشفتگیها راهی جست یا گشود، تاریخ است که به دادمان می رسد و یاد گذشته نوری به آینده می افکند. راه آینده ایران تکرار رسم دیرین نیست و از آینده جهان هم نمی تواند به کلی مستقل باشد. اکنون تا حدودی تکلیف هر کشوری در نقشه جغرافیایی فکری و فرهنگی و سیاسی جهان معین می شود.

مع هذا آنها که می خواهند آینده داشته باشند باید راه آینده خود را از تاریخ بپرسند. ما هم این راه را باید از تاریخ ایران بپرسیم. این راه حتی اگر در دوره هایی دستخوش گسیختگی شده باشد پیوندش به کلی با گذشته قطع نشده و به هر حال با زمان تاریخی (که البته مراد زمان فیزیک و تقویم نیست) و گسست هایش بی مناسبت نیست.

دنباله نوشتار:
http://www.mehrnews.com/news/4073247/

@iranboom_ir
2024/10/01 10:18:39
Back to Top
HTML Embed Code: