Telegram Web Link
بازآفرینیِ سوگْ سرودی کهن در فیلمنامه‌ای امروزین
سیاوش خوانی، بهرام بیضایی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4871-bazafarini-sogh-siavash-sorodi-kohan.html

@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/aks-ha/gonagon/8902/bam/bam2.jpg

سالگرد زلزله بم

زمین‌لرزه بم به شدت ۶٫۶ ریشتر در ساعت ۵:۲۶ بامداد ۵ دی ۱۳۸۲ شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. بیش از 25 هزار نفر در این زمین لرزه جان باختند.
ضمن همدردی با بازماندگان زمین لرزه سال 1382، یاد و خاطر درگذشتگان آن حادثه را گرامی می‌داریم.


من ترا بار دگر می‌سازم – سرودۀ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1693-man-tora-degar-bar-misazam.html


ویژه بم؛ ارگ از 2 هزار سال قبل تا زلزله
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/1698-vije-bam-2hezar-sale-ghabl.html

کشف سه گورستان قدیمی در بم
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/1708-kshf-se-gorestan-bam.html

ویژه بم: ارگ بم، بام فرو ریخته کرمان
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/3798-arge-bam-bam-fororikhte-kerman.html

گزارشی از ارگ بم و گردشگری در استان کرمان
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/3962-gozaresh-az-arg-bam.html

سفر به تاریخ از کوچه های بزرگترین بنای خشتی جهان- ارگ بم؛ الماس کویر
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/4217-arg-bam-almas-kavir.html

#ارگ_راین؛ دومین بنای خشتی بزرگ جهان - نگینی درخشان در قلب تاریخ کرمان
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/4298-arg-rain.html

گسل بم رمز حیات تمدن 2500 ساله - از زمین لرزه بم تا سد زیر زمینی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/4594-gosal-bam-ramz-hayat-tamadon-2500sale.html

شهریار عدل در آستانۀ سالگرد زلزلۀ بم خبر داد: کشف پرستش‌گاه‌های جدید و نخستین دیوار دفاعی در بم
http://www.iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/8864-1391-10-02-18-51-06.html

پس از 9 سال ارگ هنوز مغموم است و بم محزون
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/8906-pas-az-9-sal-arg-bam-hanoz-maghmom.html

گزارش تصویری: 9 سال از روزی که صدهزار ایرانی بی‌خانمان شدند می‌گذرد - پسری زیر زمین بود؛ پدر بیل نداشت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/8907-aks-9sal-az-rozi-ke-100hezar-irani-bikhaneman.html


خودنمایی آوارها در ارگ بم - احیاء قلعه تاریخی؛ شاید وقتی دیگر
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/8908-khodnamaei-avarha-dar-arg-bam.html


به مناسبت نهمین سالگرد #زلزله_بم که فراموش کردنش ناممکن است - عبرت‌های آموزنده از پدیده طبیعی زلزله
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/8918-1391-10-09-08-40-36.html


در گذر از سالگرد زلزله دلخراش بم، 5 دی 82
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/8919-sar-gozar-az-salgard-zelzele-delkharash-bam-dei-1382.html


#ارگ_بم و داستانهای شگفت تاریخی - از اردشیر درازدست تا لطفعلی خان زند
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/9310-1392-01-16-20-05-48.html


بغض #گل_پونه‌ها ...
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/11174-boghz-gol-pone.html


#استاد_شجریان: نیازمنـد نهیـب بـه خـود هستیـم
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/11193-niazmand-nahib-be-khod-hastim.html


#بم؛ نگاهی دوباره
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/12023-bam-negahi-dobare.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ایران بوم
رمز‌گشایی از طرح تجزیه‌ی نرم ایران - 1 دکتر هوشنگ طالع از طرح «هلال خضیب» تا طرح «برنارد لوئیس»، طرح سرهنگ رالف پیترز و... هیچ‌کدام نتوانست تمامیت سرزمین ایران را مورد مخاطره قرار دهد. در این میان باید به خاطر داشت که صدام‌حسین نیز با هم‌کاری شورای ملی مقاومت…
.
.
.
.
.
فدرالیسم از هر نوع آن اعم از سیاسی یا اقتصادی، اشتباه و خطرناک‌ترین تصمیم دولت در ایران و بویژه مقطع کنونی است.

فدرالیسم شیوه حکمرانی مناسب دولت-ملتهای متنوعی است که با یک پیمان گردهم جمع شده‌اند و هیچ سنخیتی با بافت جمعیتی، جغرافیایی و سیاسی ایران ندارد.

#نه_به_فدرالیسم

@iranboom_ir
برخی از کتابهای منتشر شده دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، در یک نگاه

@iranboom_ir
#ایران_دورت_بگردم - ارگ بم

عکاس: سیاوش مقدم

@iranboom_ir
✳️ دینانی: اگر ایرانی ها نبودند تاریخ اسلام لبریز از داعشی ها می شد

استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی فیلسوف متاله معاصر در آیین گرامی داشت اش که از سوی انجمن مفاخر در روز سه‌شنبه ۵ دی‌ماه ۱۳۹۶ برگزار شد گفت: اگر ایرانی ها نبودند معلوم نبود چه بر سر اسلام می آمد شاید تاریخ اسلام مملو از داعشی ها می شد.

@Iranboom_ir
تأملی در دیدگاههای دکتر دینانی در کتاب «هستی ومستی»؛ نگاه جدید به زندگی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/10743-ketab-hasti-masti.html

@iranboom_ir
مقدمه دکتر ابراهیمی دینانی بر کتاب خرد گفتگو

تردیدی نمی‌توان داشت که در همه‌ی ادیان الهی و آموزه‌های مذهبی، انسان برتر از موجودات دیگر شناخته شده و افضل کائنات به شمار آمده است. به همین جهت بار تکلیف و مسئولیت سنگین آسمانی نیز بر دوش او نهاده شده است. شاعر عارف این مسئله‌ی اساسی و اصل بنیادی را در یک بیت خلاصه کرده و به صورتی زیبا چنین گفته است: آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه‌ی فال به نام من دیوانه زدند.

حکما و فلاسفه‌ی باستان نیز از این مسئله غافل نبوده‌اند و در تعریف منطقی انسان از عنوان حیوان ناطق سخن به میان آورده‌اند. کلمه‌ی ناطق که از واژه‌ی نطق گرفته می‌شود به معنی سخن گفتن است. ولی در نظر این بزرگان، حقیقت سخن جز ظهور فکر و آشکار شدن اندیشه چیز دیگری نیست. بنابراین وقتی فلاسفه‌ی باستان در تعریف انسان از حیوان ناطق سخن می‌گویند، در واقع به عقل و اندیشه‌ی او اشاره می‌کنند و البته معلوم است که عقل و آگاهی عقلی از هر چیز دیگری در این عالم برتر و بالاتر شناخته می‌شود. اکنون اگر عقل و آگاهی از مقام والا و جایگاه ویژه برخوردار است، سخن نیز که جز ظهور اندیشه و آگاهی چیز دیگری نیست، از همین مقام و مرتبه برخوردار خواهد بود. عارف شاعر دیگر ما نیز به همین مسئله اشاره کرد آنجا که می‌گوید: ای برادر تو همه اندیشه‌ای/مابقی تو استخوان و ریشه‌ای.

مراجعه به آثار فلاسفه‌ی مغرب‌ زمین در این چند قرن اخیر به ویژه بعد از کانت نیز نشان می‌دهد که این اندیشمندان بیش از آن که از هستی‌شناسی سخن بگویند، بر مسئله‌ی شناخت‌شناسی تکیه می‌کنند و درباره‌ی مسئله‌ی معرفت به تامل می‌پردازند. اهمیت این مسئله وقتی بیشتر می‌شود که بدانیم هر آنچه مورد تفکر قرار می‌گیرد، همواره بیرونی بوده و به عنوان آنچه غیر از «من» است، مورد توجه قرار می‌گیرد. با توجه به همین مسئله است که می‌توان دریافت، همیشه شناسنده غیر از شناخته‌ شده است. درست است که اتحاد عاقل و معقول در آثار حکمای اسلامی به درستی مطرح شده و به اثبات رسیده است، ولی اتحاد عاقل و معقول به اتحاد و یگانگی در وجود اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که هستی معقول در عالم ادراک غیر از هستی عاقل، چیز دیگری نیست. اما این اتحاد و یگانگی در وجود به ثنویت و دوگانگیِ دو عنوان عاقل و معقول یا شناسنده و شناخته‌شده پاسخ نمی دهد و جای این پرسش همچنان باقی می‌ماند که چرا از آنچه واحد و یگانه است، دو مفهوم متفاوت و دو عنوان مختلف تحت عنوان شناسنده و شناخته‌شده انتزاع می‌گردد؟

حکمای اسلامی در مقام پاسخ به این پرسش گفته‌اند؛ اتحاد عاقل و معقول در مورد معقول بالذات صادق است و معقول بالذات همان چیزی است که در عقل، تحقق می‌پذیرد. اما آنچه در جهان بیرون از ذهن موجود است، معقول بالعرض بوده و با عاقل، متحد و یگانه شناخته نمی‌شود و دوباره در اینجا باز می‌گردیم به آنچه در سابق ذکر کردیم و یادآور شدیم که هرآنچه مورد تفکر قرار می‌گیرد، همواره بیرونی است و غیر از «من» شناخته می‌شود. بنابراین تفکر و آنچه در اصطلاح فلاسفه‌ی مسلمان، علم حصولی خوانده می‌شود، در عین اینکه می‌تواند منشأ اتحاد و یگانگی بوده باشد، موجب اختلاف و دوگانگی نیز خواهد بود؛ زیرا در ذات علم و آگاهی حیث التفاتی حضور دارد و هر علمی همواره به یک معلوم اشاره دارد و آن را در خارج از خود نشان می‌دهد.

آنچه درباره‌ی علم و آگاهی گفته شد، در مورد سخن و گفتار نیز صادق است زیرا سخن، ظهور اندیشه است و گفتار،جلوه‌ی آگاهی شناخته می‌شود. اکنون اگر بپذیریم که گفتار،جلوه‌ی آگاهی و علم است، به این امر نیز اعتراف خواهیم کرد که آثار و احکام علم و آگاهی بر سخن و گفتار نیز بار می‌گردد. معنی این سخن آن است که اگر علم، التفات به معلوم خارجی است و با آنچه در جهان خارجی موجود است تفاوت دارد، ناچار باید پذیرفت که «گفتن» نیز غیر از آن چیزی است که «گفته» شناخته می‌شود. به عبارت دیگر می‌توان گفت؛ نسبت میان علم با معلوم خارجی که در اصطلاح فلاسفه‌ی مسلمان،معلوم بالعرض خوانده می‌شود همانند نسبت میان گفتن و گفته است. علم،از آن جهت که علم است و قائم به عالم شناخته می‌شود با معلوم خارجی که یک معلوم بالعرض به شمار می‌آید، تفاوت دارد. گفتن نیز از آن جهت که فقط گفتن است و قائم به گوینده شناخته می‌شود،غیر از آن چیزی است که گفته به شمار می‌آید.

اکنون در اینجا این پرسش پیش می‌آید که آیا گفته از گفتن ناشی می‌شود یا اینکه گفتن به گفته تقلیل پیدا می‌کند؟عین این پرسش در مورد علم و معلوم خارجی که معلوم بالعرض خوانده می‌شود هم مطرح می‌گردد و گفته می‌شود که آیا این معلوم خارجی است که در پرتو نور علم، معلوم می‌گردد و یا اینکه علم به واسطه‌ی آنچه معلوم خارجی خوانده می‌شود،تحقق پیدا می‌کند؟

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/hekmat-falsafe/13766-

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
معرفی کتاب راهنمای جهانی آتشکده‌های زردشتیان

نوشته: مرزبان جمشیدی گیارا
مترجم: الهام یعقوبیان
انتشارات: مام میهن

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3655-rahnamaye-jahani-

@iranboom_ir
ریاض‌العاشقین کتابِ شاعران پارسی‌گوی قره‌باغ [کوراباغ] ‌قفقاز
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13740-riaz-asheghan.html

@iranboom_ir
ریاض‌العاشقین کتابِ شاعران پارسی‌گوی قره‌باغ [کوراباغ] ‌قفقاز

ریاض‌العاشقین
نوشتهٔ: میرزا صدرای مجتهدزاده قره‌باغی
تدوین: یحیی خانمحمد آذری
تهران: آفرینش،  ۱۳۷۳

ریاض‌العاشقین کتابی است در بار‌ه‌ی شاعران قره‌باغ یا «کورا‌باغ»‌  که به همت میزاصدرای مجتهد زاده‌ی قره باغی فراهم آمده است که در آن از 79 تن از شاعران  زن و مرد دیار قره‌باغ  قفقاز با آوردن قطعاتی از اشعار آنان و نیز نگاره‌ی برخی از آنان نام برده شده است.

محمدعلی تربیت، در باره‌ی این کتاب و مولف این تذکره می‌نویسد:

«او محمد بن میرزاصدرای قره‌باغی است و کتابی در سنه 1325 [ مهی / 1286 خ ] به عنوان ریاض العاشقین مشتمل بر شعرای قره‌باغ و منتخبات اشعارشان در ترکی و فارسی و صورت تمثال آنان تالیف کرده که جلد اولش در تاریخ 1328 [ مهی / 1289 ] ] و در استانبول چاپ شده و آن ترجمه ترکی تذکره‌ی نواب است که قبل از آن تالیف و چاپ شده است» ( دانشمندان آذربایجان  ـ چاپ دوم ـ تهران ـ ر324 ).

باید گفته شود که اصل فارسی تذکره‌ی نواب در دست‌رس نیست ( امکان دارد که در آینده به دست آید )‌ و  آقای یحیی خان‌محمد آذری پژوهنده‌ی پرکار کشورمان، آن را از روی ترجمه‌ی ترکی تذکره‌ی نواب به فارسی بر گردانده اند و از سوی نشر آفرینش در پاییز سال 1373 روانه‌ی بازار نشر گردیده است.

شاعرانی که شعرهای آنان در این تذکره آورده شده‌اند، همزمانند با دوران آقامحمدخان قاجار، فتح‌علی‌شاه قاجار و سپس دوران تجزیه قفقاز از ایران بر اثر دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای.
در میان شاعران قره‌باع [‌کوراباغ ]، شمار بانوان قابل توجه است و به ویژه این که این بانوان در دوران زندگانی خود، بسیار سرشناس بودند و مورد توجه. از شاعران بلند آوازه‌ای که در این تذکره از وی یادشده است، مهدی‌قلی خان داغستانی ( وفا ) است. وی در جدایی از وطن اصلی «ایران» قطعه‌ی ای دارد که از عشق به میهن موج می‌زند:

بوی جان آید از هوای وطن         دل و جان «وفا» فدای وطن
گر بریزیم خون برای وطن        لاله روید ز دشت‌های وطن
در دلم نیست جز محبت او        این چنین بوده اقتضای وطن
دولت و ملک جاودانی یافت       هرکه دل‌داده در وفای وطن

در زیر نام شاعران خطه‌ی قره باغ [ کوراباغ ] به ترتیب الفبا آورده می‌شوند :

آصف لیزانی ( آصف )، آغا بیگم آغا (‌ملولی )، آقامیرمهدی ( خزایی )، آقا محمد، ابراهم بیگ حلاج‌زاده  ( آذر )، ابوالفتح خان جوانشیر ( طوطی )، احمد بیگ، احمد بیگ جوانشیر، اسد بیگ وزیراوف ( اسد )، بابابیگ ( اسد )، بابابیگ ( شاکر )، جعفرقلی خان جوانشیر( نوا )، حاجی ملا نجف‌قلی قراباغی (‌شمس )، حاجی میرحمزه ( نگاری )، حاجی میرزا عبدالعلی، حسن بیگ ( هادی )، حسن‌آقا عارف (‌عارف )، خداداد بیگ حلاج زاده، خورشید بانو بیگم جوانشیر ( ‌ناتوان )، زین العابدین ( ‌ساغری )، سعدی، طالب بیگ وزیر اوف، عاشق پری، عاشق‌علی ( علی )، عباس بیگ حلاج‌زاده ( عاصی )، عبدالله جانی‌زاده ( عبدالله )، علی آقا واقف ( عالم )، فاطمه خانم ( کمینه )، فرخ ( فرخی )، قاسم بیگ ( ذاکر )، قاسم بیگ ذاکر ثانی ( ذاکر )، قنبر ولدعلی، کربلایی صفی ( واله ) ‌، کربلایی قهرمان، کریم بیگ ویر اوف ( طالب اوغلی )، محمد بیگ جوانشیر (‌عاشق )،   تصویر محمدعلی بیگ (مخفی )، محمدعلی بیگ (‌مخفی )، محمودبیگ وزیراوف (محمود )، مشهدی اسد، مشهدی ایوب ( باکی )، مشهدی حسین (‌سائل )، مشهدی عبدل قرهباغی (‌شاهین )‌، ‌مشهدی علی‌اکبر (شاکر)،‌ مشهدی علی‌مدد، مشهدی مرتضی ( روسیاه)، مشهدی یوسف ( مصری )، ملااسماعیل (محزون )، ملاپناه ( واقف )، ملاخلیل شاکی ابدال (شاکی)، ملاعلی خلیفه، ملامحمد قاضی، ملاولی (ودادی)، مهدی‌قلی‌خان داغستانی ( وفا )، میرحسین بیگ       ( وفا )، میرحسین بیگ ( سالار )، میرزا ابراهیم ( صبا )، میرزا ابوالقاسم قاضی ( ملک )، میرزا بگ بابا ( فنا )، میرزا جان مدداوف، میرزا جعفر ( جعفر )، میرزا حسن ( حسن )‌، میرزا حسن بیگ ( سالک )، میرزا حق‌وردی ( صفا )، میرزا صادق، میرزا عباس ( ترابی خاکی )، میرزاعلی ( عاشق )، میرزا علی قاضی، میرزا علی‌قلی، میرزا کریم خان،‌ میرزا محمد ( کاتب )، میرز امحمدقلی حکیم ( طبیب )، میرزا محرم‌، ناصر، یوسف کوسه

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13740-riaz-asheghan.html

____

لطفا به کا
نال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بازآفرینی حکایت‌های سعدی 2 - آهسته و پیوسته

نیما شادگان

بود و بود و بود. در شهری کوچک، در حاشیه ی کویر، جوانی زندگی می‌کرد به نام خسرو که بسیار تیزرو و چالاک بود. او پاهایی قوی و نیرومند داشت. در دویدن کسی به گرد او نمی‌رسید. به همین خاطر خیلی به خودش می‌بالید و مغرور بود.

روزی در شهرشان خبری دهان به دهان چرخید:

- حاکم‌خان مهمانی داده.

- حاکم خان همه را به شکارگاهش دعوت کرده.

- مرغ و پلو می‌دهند. هر که می‌خواهد غذای چرب و چیلی بخورد باید برود باغ حاکم.

اما مگر باغ حاکم نزدیک بود؟ از شهر تا باغ نصف روز راه بود. حاکم این مهمانی را در شکارگاهش برگزار کرده بود. مکانی دور و زیبا که در تپه‌هایی اطراف شهر قرار داشت. برای بعضی از مردم این مهمانی مهم نبود. بعضی‌ها برایشان مهم بود اما حوصلة این راه دور را نداشتند. اما بعضی‌ها به طرف باغ حاکم راهی شدند. یکی از این بعضی‌ها همان خسرو بود که اول قصه گفتیم تیزپا بود و تندتند راه می‌رفت.

خسرو اول راه، توی جاده پیرمردی را دید که آهسته آهسته قدم برمی‌داشت و هر از گاهی می‌ایستاد، نفسی تازه می‌کرد و دوباره به راهش ادامه می‌داد. اصلاً نمی‌توانست چنین آدم هایی را تحمل کند. کمی از سرعتش کم کرد و با غرور به پیرمرد گفت: «ای جوان قدیمی، چرا نمی‌توانی مثل من تند بدوی؟ زندگی دارد می‌دود، تو چرا راه می‌روی؟»

پیرمرد، دستی برایش تکان داد و گفت: «برو جوان، عجله کن ببینم به کجا می‌رسی.» و سر به زیر، راهش را ادامه داد. خسرو در دل به او خندید و مسخره‌اش کرد: «عجله کن ببینم به کجا می‌رسی. هه! اینجور آدم ها مرا به یاد سنگ می‌اندازند که انگار سال هاست چسبیده‌اند به زمین. باید مثل باد بود. اینطوری...» نگاهی به انتهای جاده انداخت و سرعت گرفت. تندتر و تندتر دوید. رفت و رفت تا به درختی رسید که کنار جاده سایه انداخته بود. سربالایی بود و احساس می‌کرد پاهایش دیگر رمق ندارند و آن سربالایی را نمی‌تواند تحمل کند. نفسش به شماره افتاده بود.

زیر سایۀ درخت نشست تا کمی استراحت کند. اما نشستن زیر درخت همان و به خوابی خوش فرو رفتن همان. کم‌کم پلک هایش سنگین شدند و روی هم آمدند.

آن قدر خوابش عمیق شد که خواب دید. خواب دید پای سفره حاکم نشسته و دو لپی در حال خوردن مرغ و پلو است. خواب دید ران مرغی در دست دارد و هرچه دندان می‌زند جویده نمی‌شود. ناگهان از خواب پرید. اطراف را نگاه کرد. خبری از مهمانی نبود. در عوض پیرمردی را دید که از جاده می‌گذرد و او را نگاه می‌کند. پیرمرد که لبخند زیبایی بر لب داشت، گفت: «انگار خسته شدی!»

خسرو خود را نباخت. «من! نه، خسته نیستم، ولی کمی استراحت بد نیست. الان دوباره از شما پیشی می‌گیرم و جلو می‌افتم. حالا می‌بینی.»

اما وقتی از جایش بلند شد، احساس کرد تمام استخوان ها و ماهیچه‌هایش درد می‌کنند. دیگر آن توان و انرژی گذشته را نداشت. از درد نالۀ کوتاهی سر داد. پیرمرد برگشت و نگاهش کرد: «چه شده؟ درد داری؟ گمانم چاییده باشی. وقتی به این جا رسیدی عرق داشتی، عرقت بادخورده و سردت شده و سرما خوردی.» خسرو قدمی برداشت و گفت: «انگار همین طور است که شما می‌گویی. تمام عضلاتم درد می‌کنند. چه کار کنم؟»

پیرمرد دستش را گرفت و آرام کشید. با صدایی که پر از آرامش دنیا دید‌گان بود، گفت: «بیا. آهسته آهسته با من بیا تا دوباره گرم شوی.»

وقتی خسرو با او همقدم شد، سربالایی به نظرش طولانی و کشدار می‌آمد. پیرمرد هم این را احساس می‌کرد. اما سعی کرد با صحبت کردن سختی راه را کم کند. با یک پند و اندرز شروع کرد: «ببین پسرم. تو در ابتدای راه به من گفتی زندگی دارد می‌دود، تو چرا آهسته می‌روی؟ حالا من به تو می‌گویم که زندگی هر چه شتاب داشته باشد تو باید درست راه بروی. لابد نتیجۀ تند رفتن را دیدی؟ در حالی که اگر آهسته و پیوسته می‌رفتی، این طور در راه نمی‌ماندی. مگر نشنیده‌ای که گفته‌اند: رفتن و نشستن بهتر از دویدن و بُریدن است. اسب تندرو با شتاب می‌رود و زود خسته می‌شود، اما شتر آهسته می‌رود و شب و روز هم که برود خسته نمی‌شود.»

حرف‌های پیرمرد برای خسرو، شیرین و پندآموز بود. آنقدر گرم حرف و گفت‌وگو بودند که نفهمیدند کی به باغ حاکم رسیدند.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/2299-aheste-peivaste.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
2024/12/27 11:14:04
Back to Top
HTML Embed Code: