پیشکش به مهربان ترین مادر، مام میهن ایران.
فر ایران را می ستاییم.
روز مادر بر همه ی مادران ایرانی خجسته باد.
@iranboom_ir
فر ایران را می ستاییم.
روز مادر بر همه ی مادران ایرانی خجسته باد.
@iranboom_ir
زن در سنگ نوشتههای ساسانی
ناهید زندی
کارشناسی ارشد ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/42579
برپایه نوشتههای بازمانده از ایران کهن می توان تا اندازهای به ارزش و جایگاه زن در جامعه پی برد، اگر چه اسناد بر جا مانده بیشتر بیانگر موقعیت زنان پادشاهان، درباریان و اشراف زادگان است و کمتر میتوان با بهرهگیری از آن از موقعیت اجتماعی زنان عادی آگاه شد ولی ازخلال آن تصویری هرچند مبهم از بانوان ایرانی هویدا میشود. اگر نگاهی به جوامع دیگر در همان روزگار بیفکنیم و آنها را با ایران به مقایسه بنشینیم شاید بتوان به راحتی برای زن در ایران کهن جایگاه نسبتا خوبی متصور شد.
در اوستا از زن و مرد در کنار هم سخن به میان می آید: "اینک فروشی همه ی اشَوَن مردان و اشَوَن زنان را میستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستهی دادخواهی است.
اینک فروشی همۀ اشون مردان و اشون زنان را میستاییم؛ فروشی آنان که اهوره مزدای ِ اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که اوخود نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است. (فروردین یشت،کرده 31،بند148)
درایران باستان بانوان ایزد ویژهای به نام« اردوی سوراناهیتا» داشتهاند که بخشی از اوستا( آبان یشت) به نام او سروده شده است.از دیگر ایزد بانوان میتوان به« چیستا»، ایزد دانایی اشاره کرد که دین یشت برای او سروده شده است.
در میان امشاسپندان سه تن از آنان شخصیت مردانه دارند و سه تن دیگر زن هستند:
- سپندارمذ، فرشته زن و زمین
- امرداد، ایزدبانوی جاودانگی و بی مرگی و نگهبان گیاهان
- خرداد، ایزدبانوی کمال و رسایی و نگهبان آب (حجازی،1385 :56-60)
در تاریخ اساطیری ایران زنانی چون گردآفرید و بانو گشسب نماد دلیری و شجاعت زنان هستند.با نگاهی به گل نوشتههای باروی تخت جمشید نقش ِ برجستهی زنان در هم دوشی و همراهی با مردان به راحتی قابل تشخیص است.در دربار شاهان گاه حتی جایگاه اجتماعی فرزند وابسته به پاکی نژاد مادر او بوده است وپیشینهی خانوادگی مادر در قدرت یافتن پسر تاثیر به سزایی داشته است.نمونه این مساله را در پذیرفته شدن کوروش دوم هخامنشی در میان مادها به سبب نسبت خانوادگی مادرش ماندانا با آنان، می توان مشاهده کرد. بابک پسر ساسان نیز کامیابی خود و خاندانش را بیش از شرایط پدر مدیون خانوادهی مادرش بود، چراکه او از خاندان بازرنگی فارس بود و اردشیر بابکان پیشرفت خود را از این خانواده آغاز کرد وبرپایه روایتهای موجود پس از ازدواج با دختر اردوان پنجم-آخرین پادشاهاشکانی قدرت خود را استوار کرد. حتی اگر این روایت را نادرست و ساختگی بدانیم، نکته جالب کسب مشروعیت از راه دختر پادشاه پیشین است.
ردپای زنان را در امور سیاسی نیز می توان دید،آنان گذشته از نقش رایزنی که بر عهده داشته اند گاه بر تخت پادشاهی تکیه زدهاند.از میان زنانی که با تدبیرشان در اداره امور ایرانشهرو جلوگیری از درگیریهای معمول درباری توانستهاند یکپارچگی ایران را هرچند برای روزگاری کوتاه حفظ کنند، میتوان به مادر شاپور دوم اشاره کرد که پیش از زاده شدن او،تا رسیدنش به سن قانونی برای سلطنت، عهده دار مقام نیابت او بوده است. " پس از مرگ یزدگرد دوم بین دو پسر او- هرمزسوم وپیروز- جنگ در گرفت و در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان که« دینگ» نام داشت در تیسفون سلطنت میکرد." (کریستینسن،1382: 209)
پادشاهی دختران خسروپرویز پوران دخت و آذرمیدخت نیز نمونههای روشنی از قدرت زن ایرانی است. بااین که برخی بر این باورند که به سبب نبود مردی از خاندان ساسان جامعه ناچار پادشاهی آنان را پذیرفته است، در مدت یک سال و چهار ماه پادشاهی پوران دخت و حکومت تقریبا شش ماهه آذرمیدخت تدبیر و کاردانی آنان به اثبات رسیده است.
پوران دخت در زمینهی سیاست خارجی نیز میانه روی و واقع بینی بسیار از خود ابراز داشته و صلیبی که حضرت عیسی را بر آن کشیده بودند و برای به دست آوردن آن اختلاف ها در گرفته بود به بزرگ منشی و تدبیر به روم فرستاد..."(حجازی،1385: 205)
در شاهنامه نیز ابیاتی مبنی بر تدبیر و دادگری وی آمده است:
"چنین گفت پس دخت پوران که من
نخواهم پراکندن انجمن
کسی را که درویش باشد به گنج
توانگر کنم، تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از دردِ او برمن آید گزند
زکشور کنم دور بدخواه را
برآیین ِ شاهان کنم گاه را"
(فردوسی،1387،جلد5، 473)
در بررسی نقش و جایگاه زن در تاریخ و فرهنگ ایران در دوران ساسانیان یکی از منابع مهم سنگ نوشتهها و سنگ نگارههای بازمانده از آن روزگار است و از آن میان شاید یکی از باارزش ترینها سنگ نوشتهی شاپور باشد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ناهید زندی
کارشناسی ارشد ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/42579
برپایه نوشتههای بازمانده از ایران کهن می توان تا اندازهای به ارزش و جایگاه زن در جامعه پی برد، اگر چه اسناد بر جا مانده بیشتر بیانگر موقعیت زنان پادشاهان، درباریان و اشراف زادگان است و کمتر میتوان با بهرهگیری از آن از موقعیت اجتماعی زنان عادی آگاه شد ولی ازخلال آن تصویری هرچند مبهم از بانوان ایرانی هویدا میشود. اگر نگاهی به جوامع دیگر در همان روزگار بیفکنیم و آنها را با ایران به مقایسه بنشینیم شاید بتوان به راحتی برای زن در ایران کهن جایگاه نسبتا خوبی متصور شد.
در اوستا از زن و مرد در کنار هم سخن به میان می آید: "اینک فروشی همه ی اشَوَن مردان و اشَوَن زنان را میستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستهی دادخواهی است.
اینک فروشی همۀ اشون مردان و اشون زنان را میستاییم؛ فروشی آنان که اهوره مزدای ِ اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که اوخود نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است. (فروردین یشت،کرده 31،بند148)
درایران باستان بانوان ایزد ویژهای به نام« اردوی سوراناهیتا» داشتهاند که بخشی از اوستا( آبان یشت) به نام او سروده شده است.از دیگر ایزد بانوان میتوان به« چیستا»، ایزد دانایی اشاره کرد که دین یشت برای او سروده شده است.
در میان امشاسپندان سه تن از آنان شخصیت مردانه دارند و سه تن دیگر زن هستند:
- سپندارمذ، فرشته زن و زمین
- امرداد، ایزدبانوی جاودانگی و بی مرگی و نگهبان گیاهان
- خرداد، ایزدبانوی کمال و رسایی و نگهبان آب (حجازی،1385 :56-60)
در تاریخ اساطیری ایران زنانی چون گردآفرید و بانو گشسب نماد دلیری و شجاعت زنان هستند.با نگاهی به گل نوشتههای باروی تخت جمشید نقش ِ برجستهی زنان در هم دوشی و همراهی با مردان به راحتی قابل تشخیص است.در دربار شاهان گاه حتی جایگاه اجتماعی فرزند وابسته به پاکی نژاد مادر او بوده است وپیشینهی خانوادگی مادر در قدرت یافتن پسر تاثیر به سزایی داشته است.نمونه این مساله را در پذیرفته شدن کوروش دوم هخامنشی در میان مادها به سبب نسبت خانوادگی مادرش ماندانا با آنان، می توان مشاهده کرد. بابک پسر ساسان نیز کامیابی خود و خاندانش را بیش از شرایط پدر مدیون خانوادهی مادرش بود، چراکه او از خاندان بازرنگی فارس بود و اردشیر بابکان پیشرفت خود را از این خانواده آغاز کرد وبرپایه روایتهای موجود پس از ازدواج با دختر اردوان پنجم-آخرین پادشاهاشکانی قدرت خود را استوار کرد. حتی اگر این روایت را نادرست و ساختگی بدانیم، نکته جالب کسب مشروعیت از راه دختر پادشاه پیشین است.
ردپای زنان را در امور سیاسی نیز می توان دید،آنان گذشته از نقش رایزنی که بر عهده داشته اند گاه بر تخت پادشاهی تکیه زدهاند.از میان زنانی که با تدبیرشان در اداره امور ایرانشهرو جلوگیری از درگیریهای معمول درباری توانستهاند یکپارچگی ایران را هرچند برای روزگاری کوتاه حفظ کنند، میتوان به مادر شاپور دوم اشاره کرد که پیش از زاده شدن او،تا رسیدنش به سن قانونی برای سلطنت، عهده دار مقام نیابت او بوده است. " پس از مرگ یزدگرد دوم بین دو پسر او- هرمزسوم وپیروز- جنگ در گرفت و در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان که« دینگ» نام داشت در تیسفون سلطنت میکرد." (کریستینسن،1382: 209)
پادشاهی دختران خسروپرویز پوران دخت و آذرمیدخت نیز نمونههای روشنی از قدرت زن ایرانی است. بااین که برخی بر این باورند که به سبب نبود مردی از خاندان ساسان جامعه ناچار پادشاهی آنان را پذیرفته است، در مدت یک سال و چهار ماه پادشاهی پوران دخت و حکومت تقریبا شش ماهه آذرمیدخت تدبیر و کاردانی آنان به اثبات رسیده است.
پوران دخت در زمینهی سیاست خارجی نیز میانه روی و واقع بینی بسیار از خود ابراز داشته و صلیبی که حضرت عیسی را بر آن کشیده بودند و برای به دست آوردن آن اختلاف ها در گرفته بود به بزرگ منشی و تدبیر به روم فرستاد..."(حجازی،1385: 205)
در شاهنامه نیز ابیاتی مبنی بر تدبیر و دادگری وی آمده است:
"چنین گفت پس دخت پوران که من
نخواهم پراکندن انجمن
کسی را که درویش باشد به گنج
توانگر کنم، تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از دردِ او برمن آید گزند
زکشور کنم دور بدخواه را
برآیین ِ شاهان کنم گاه را"
(فردوسی،1387،جلد5، 473)
در بررسی نقش و جایگاه زن در تاریخ و فرهنگ ایران در دوران ساسانیان یکی از منابع مهم سنگ نوشتهها و سنگ نگارههای بازمانده از آن روزگار است و از آن میان شاید یکی از باارزش ترینها سنگ نوشتهی شاپور باشد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
زن در سنگ نوشتههای ساسانی
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2930-zan-dar-sang-neveshtehaye-sasani.html
@iranboom_ir
جداسازی گرجستان از ایران
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، صفحه 14-15
درست با تاجگذاری فتحعلی شاه، آراکلیخان حاکم گرجستان که دل و جان به روسها سپرده و دم از جداسری میزد, درگذشت و پسرش به نام گرگینخان (گئورگی)، به جای او نشست. گرگینخان برخلاف پدر، خود را مانند اسلافش شهروند دولت ایران میدانست. از اینرو، حاضر نشد که از تزار روسیه پیروی کند. او در نامهای به فتحعلیشاه نوشت :1
خود را از چاکران و متعلقان دولت قوی شوکت ایران میداند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقهی قفقاز بهشمار میآورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است.
گرگین خان اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن، دارای نقاط ضعف فراوان بود و حتا کشته شدن مردم تفلیس در دورهی پدر را، به اقدامهای نسنجیده او نسبت داد.
اما روسها که از قتل آقامحمدخان دلیر شده بودند، دوباره آهنگ تسخیر گرجستان را کردند.
روسیان، با وجود اشغال گرجستان، گرگینخان را مانع استیلای کامل خود بر گرجستان میدانستند و احتمال میدادند که بهویژه زیر نفوذ مادر خود و یاری دولت ایران، برای چندمین بار، این سرزمین را از دست بدهند.
از این رو، گرگین خان و خانواده را به سنپترزبورگ تبعید کردند و وی در زندان روسها، زیر شکنجههای توانفرسا، روز 28 سپتامبر 1800 (6 مهر ماه 1179) ، با امضای سندی، از امارات گرجستان به سود تزار، چشمپوشی کرد .2 بدین سان، سلسله باگراتیون (Bagration) یا بغراتیان که از دوران ساسانیان، از سوی دولت ایران، حکومت گرجستان را داشتند و در شاهنشاهی ایران، دارای مقام والا و شایستهای بودند، منقرض شد.
روسها در ضمن، سندهای مجعولی را به امضای وی رسانیدند که در صورت عدم ادای آن، تفلیس از آن روسها میشد. بعدها همین اسناد مجعول را، روسها مستند دعاوی ارضی نسبت به گرجستان قرار دادند و حتا پا را از آن هم فراتر گذاردند و همین ادعا را در مورد گنجه نیز مطرح کردند.
تسیتسی یانف نیز، پیش از آغاز عملیات جنگی علیه شهر گنجه، نامهای به جوادخان زیادلو قاجار حاکم گنجه نوشت و با این استدلال نادرست و سست که چون گنجه، در گذشته تابع گرجستان بوده و از آنجا که گرجستان به تزار تعلق دارد، پس گنجه نیز، متعلق به امپراتور است. جوادخان گنجهای, پاسخ نوشت3:
در این وقت کاغذی که فرستاده بودی رسید و نوشته بودی که در ایام طومار دده فال، گنجه تابع گرجستان بود. این سخنان را هیچ کس نشنیده است. اما پدران ما که عباسقلی خان و سایرین باشند، در گرجستان حاکم بودهاند. هرگاه قبول ننمایند، از مردان پیر اهل گرجستان تحقیق نمایید که عباسقلی خان، در گرجستان حاکم و والی بوده است یا نه و بالفعل مسجد و دکان او در گرجستان هست و خلعت و تعلیقهی او هم در خانهی اهل گرجستان هست و از ایام آراکلی خان و پدر ما، سرحد گنجه و گرجستان معلوم بود که از کجا تا کجاست ... هرگاه بگوییم که پدران ما در گرجستان والی بوده است ... به این سخن، گرجستان را کسی به ما نمیدهد.
با گرم شدن روابط روسیان با فرانسویان بر اثر اتحاد تزار روس با ناپلئون، روسها ساز دیگری کوک کردند و به ناپلئون این گونه اظهار کردند که سرزمینهای اشغالی در قفقاز را خریدهاند.
البته در آن زمان و پیش از آن، خرید و فروش سرزمین میان روسیان و فرانسویان و دیگران در غرب، امر متداولی بود. به عنوان مثال: لویی چهاردهم، بندر دونکرک و ماردیک را از انگلیسها خرید. شارل چهارم فرمانروای مانتو، ناچار شد شهر کازال را به لویی چهاردهم بفروشد. تزار روس در سال 1867م (1255خ) سرزمین آلاسکا را با پهنهای برابر با 000 519 1 کیلومترمربع، به ایالات متحدهی آمریکا فـروخت. هـمچنیـن، در سـال 1803، دولـت فرانسه, ایـالت امـروزی لوییزیانا (Louisiana) را به همان دولت فروخت.
در برابر ادعای روسیان مبنی بر خرید گرجستان و گنجه و ... ، عباس میرزا ولایتعهد، در نامهای به ناپلئون در سال 1183 خ (1804 م / 1219 ق) در رد این ادعای روسیان، نوشت :4
... در این اوقات که کارگزاران آن [قوی]شوکت، رایت عزیمت به ولایات روس افراشته و ایشان را از تعرض سرحدات ممالک ایران ممنوع داشته بودند جواب ایشان بوده است که ممالـک گـنجه و گـرجستان را از اولاد آراکـلیخان والی گـرجستان و جوادخان حاکم گنجه خریده و بدان جهت معترض گردیدهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/8146-joda-sazi-gorjestan-az-iran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، صفحه 14-15
درست با تاجگذاری فتحعلی شاه، آراکلیخان حاکم گرجستان که دل و جان به روسها سپرده و دم از جداسری میزد, درگذشت و پسرش به نام گرگینخان (گئورگی)، به جای او نشست. گرگینخان برخلاف پدر، خود را مانند اسلافش شهروند دولت ایران میدانست. از اینرو، حاضر نشد که از تزار روسیه پیروی کند. او در نامهای به فتحعلیشاه نوشت :1
خود را از چاکران و متعلقان دولت قوی شوکت ایران میداند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقهی قفقاز بهشمار میآورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است.
گرگین خان اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن، دارای نقاط ضعف فراوان بود و حتا کشته شدن مردم تفلیس در دورهی پدر را، به اقدامهای نسنجیده او نسبت داد.
اما روسها که از قتل آقامحمدخان دلیر شده بودند، دوباره آهنگ تسخیر گرجستان را کردند.
روسیان، با وجود اشغال گرجستان، گرگینخان را مانع استیلای کامل خود بر گرجستان میدانستند و احتمال میدادند که بهویژه زیر نفوذ مادر خود و یاری دولت ایران، برای چندمین بار، این سرزمین را از دست بدهند.
از این رو، گرگین خان و خانواده را به سنپترزبورگ تبعید کردند و وی در زندان روسها، زیر شکنجههای توانفرسا، روز 28 سپتامبر 1800 (6 مهر ماه 1179) ، با امضای سندی، از امارات گرجستان به سود تزار، چشمپوشی کرد .2 بدین سان، سلسله باگراتیون (Bagration) یا بغراتیان که از دوران ساسانیان، از سوی دولت ایران، حکومت گرجستان را داشتند و در شاهنشاهی ایران، دارای مقام والا و شایستهای بودند، منقرض شد.
روسها در ضمن، سندهای مجعولی را به امضای وی رسانیدند که در صورت عدم ادای آن، تفلیس از آن روسها میشد. بعدها همین اسناد مجعول را، روسها مستند دعاوی ارضی نسبت به گرجستان قرار دادند و حتا پا را از آن هم فراتر گذاردند و همین ادعا را در مورد گنجه نیز مطرح کردند.
تسیتسی یانف نیز، پیش از آغاز عملیات جنگی علیه شهر گنجه، نامهای به جوادخان زیادلو قاجار حاکم گنجه نوشت و با این استدلال نادرست و سست که چون گنجه، در گذشته تابع گرجستان بوده و از آنجا که گرجستان به تزار تعلق دارد، پس گنجه نیز، متعلق به امپراتور است. جوادخان گنجهای, پاسخ نوشت3:
در این وقت کاغذی که فرستاده بودی رسید و نوشته بودی که در ایام طومار دده فال، گنجه تابع گرجستان بود. این سخنان را هیچ کس نشنیده است. اما پدران ما که عباسقلی خان و سایرین باشند، در گرجستان حاکم بودهاند. هرگاه قبول ننمایند، از مردان پیر اهل گرجستان تحقیق نمایید که عباسقلی خان، در گرجستان حاکم و والی بوده است یا نه و بالفعل مسجد و دکان او در گرجستان هست و خلعت و تعلیقهی او هم در خانهی اهل گرجستان هست و از ایام آراکلی خان و پدر ما، سرحد گنجه و گرجستان معلوم بود که از کجا تا کجاست ... هرگاه بگوییم که پدران ما در گرجستان والی بوده است ... به این سخن، گرجستان را کسی به ما نمیدهد.
با گرم شدن روابط روسیان با فرانسویان بر اثر اتحاد تزار روس با ناپلئون، روسها ساز دیگری کوک کردند و به ناپلئون این گونه اظهار کردند که سرزمینهای اشغالی در قفقاز را خریدهاند.
البته در آن زمان و پیش از آن، خرید و فروش سرزمین میان روسیان و فرانسویان و دیگران در غرب، امر متداولی بود. به عنوان مثال: لویی چهاردهم، بندر دونکرک و ماردیک را از انگلیسها خرید. شارل چهارم فرمانروای مانتو، ناچار شد شهر کازال را به لویی چهاردهم بفروشد. تزار روس در سال 1867م (1255خ) سرزمین آلاسکا را با پهنهای برابر با 000 519 1 کیلومترمربع، به ایالات متحدهی آمریکا فـروخت. هـمچنیـن، در سـال 1803، دولـت فرانسه, ایـالت امـروزی لوییزیانا (Louisiana) را به همان دولت فروخت.
در برابر ادعای روسیان مبنی بر خرید گرجستان و گنجه و ... ، عباس میرزا ولایتعهد، در نامهای به ناپلئون در سال 1183 خ (1804 م / 1219 ق) در رد این ادعای روسیان، نوشت :4
... در این اوقات که کارگزاران آن [قوی]شوکت، رایت عزیمت به ولایات روس افراشته و ایشان را از تعرض سرحدات ممالک ایران ممنوع داشته بودند جواب ایشان بوده است که ممالـک گـنجه و گـرجستان را از اولاد آراکـلیخان والی گـرجستان و جوادخان حاکم گنجه خریده و بدان جهت معترض گردیدهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/8146-joda-sazi-gorjestan-az-iran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
اسنادی نو در رابطه با تغییر زبان در آذربایجان: صریحالملک گنجینهای از نامهای جغرافیایی آذربایجان
عطاءالله عبدی دکترای جغرافیای سیاسی
چکیده
نام مکانها اغلب منعکس کننده الگوی فضایی زبان و لهجه میباشد. به عبارت دیگر نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیای هستند، در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعت ساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. منطقه آذربایجان از نظر مباحث تاریخی برای روشن کردن واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی خود درگیر برخی نظریات متعارض است، یکی از راههای کشف حقیقت، مراجعه به نامهای جغرافیایی این منطقه در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی میباشد که برای رفع برخی ابهامات و کشف واقعیات فرهنگی منطقه از کارایی بسزایی برخوردارند. در این میان برخی منابع دوره صفوی مانند صفوة الصفا و صریح الملک بدلیل اینکه موضوعات مطرح شده در آنها، اغلب در محدوده منطقه آذربایجان قرار دارد، میتواند در شناسایی نامهایی جغرافیایی این منطقه ما را یاری نماید.
تحقیق حاضر در پی بررسی این مسئله است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در متون تاریخی دوره صفویه دارای چه ویژگیای بوده و دچار چه تحولاتی گشتهاند؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کتابخانهای و اسنادی میباشد. نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی بخصوص صریح الملک بیانگر آن است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان(به ویژه نیمه شرقی آن) از نظر زبانی عمدتا" واژه هایی غیر ترکی بوده است و روند تغییر برخی از این اسامی به نامهای ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دوره مورد نظر می باشد.
واژگان کلیدی: صریح الملک، نامهای جغرافیایی، جغرافیای تاریخی، آذربایجان، زبان آذری.
شواهد موجود در اثبات زبان کهن آذربایجان
صاحب نظران رویکرد دوم برای اثبات ادعای خود به مدارک گوناگونی استناد میکنند که بطور کلی در پنج بخش قابل تقسیم می باشد.
1- جزایر زبانی: باقی ماندن جزایر زبانی در منطقه آذربایجان که هنوز هم به زبان کهن آذری صحبت می کنند و در مناطقی مانند خلخال، کلیبر، مرند و ... قابل شناسایی هستند، از جمله دلایل قوی هستند که وجود زبانی متفاوت از زبان کنونی را در منطقه نشان میدهد.
نتیجه گیری
اسامی موجود در متون بررسی شده نشان دهنده آن است که این نامها از نظر مفهوم و ساختار عمدتاً عناصری غیر ترکی هستند، این روند هم در مورد اسامی آبادیها و هم در مورد عوارض طبیعی مانند رودخانه ها, کوهها و ... صدق می کند. نامهای غیر ترکی که از نظر شمار بسیار بیشتر از نامهای ترکی(جدول شماره 5) در مقطع زمانی مورد نظر هست, بیانگر این واقعیت می باشد که باید زبانی متفاوت از زبان ترکی در این منطقه رایج بوده باشد, تا نمود آن را در اسامی جغرافیایی منطقه مشاهده نماییم. در حقیقت بدور از منطق علمی است که تصور کنیم در گذشته اسامی به کاررفته برای شناسایی عناصر جغرافیایی به زبانی متفاوت از زبان و فرهنگ رایج منطقه بوده است، بطوری که در این پژوهش به راحتی می توان ارتباط میان زبان رایج در نواحی جغرافیایی و اسامی جغرافیایی آن را در روند تغییر نامهای اولیه این منطقه به ترکی(جدول شماره 1) مشاهده کرد. به عبارت دیگر در پی تحولات اجتماعی و سیاسی عصر صفوی و با روند فزاینده مهاجرت طوایف ترک به منطقه آذربایجان و در نتیجه غلبه زبان ترکی بر زبان بومی منطقه آذربایجان، تغییراتی در برخی اسامی جغرافیایی صورت گرفته و به نامهایی ترکی تبدیل گردیدهاند.
با در نظر گرفتن این اصل که نامهای جغرافیایی هر منطقه جغرافیایی با زبان و فرهنگ گروههای انسانی ساکن در آن ارتباطی تنگاتنگ دارند و با توجه به غیر ترکی بودن بسیاری از نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در مقطع تاریخی مورد نظر فرضیه این پژوهش یعنی- وجود اسامی جغرافیایی غیر ترکی قبل از مهاجرت ترکان به منطقه آذربایجان بیانگر وجود زبانی به جز زبان ترکی در منطقه آذربایجان می باشد- به اثبات می رسد. در حقیقت نامهای کهن منطقه آذربایجان منشأ گرفته از زبانی غیر از زبان رایج کنونی در منطقه بوده است که تحت تأثیر مسائل جغرافیایی, اجتماعی و سیاسی در سدههای گذشته به مرور در این منطقه رایج شده و زبان بومی آن را حذف کرده است. با اینکه امروزه به جز چند جزیره زبانی پراکنده, اندک اشاراتی در منابع کهن و برخی واژگان راه یافته به زبان ترکی، چیزی از زبان کهن آذربایجان باقی نمانده اما بدون شک شناسایی جای نامهای گوناگون منطقه با بهره گیری از منابع دست اول تاریخی مانند صریح الملک، یکی از راههایی بازسازی چشم اندازهای فرهنگی منطقه آذربایجان می باشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/1742-asnad-no-darbare-taghir-zaban-azari.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
عطاءالله عبدی دکترای جغرافیای سیاسی
چکیده
نام مکانها اغلب منعکس کننده الگوی فضایی زبان و لهجه میباشد. به عبارت دیگر نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیای هستند، در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعت ساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. منطقه آذربایجان از نظر مباحث تاریخی برای روشن کردن واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی خود درگیر برخی نظریات متعارض است، یکی از راههای کشف حقیقت، مراجعه به نامهای جغرافیایی این منطقه در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی میباشد که برای رفع برخی ابهامات و کشف واقعیات فرهنگی منطقه از کارایی بسزایی برخوردارند. در این میان برخی منابع دوره صفوی مانند صفوة الصفا و صریح الملک بدلیل اینکه موضوعات مطرح شده در آنها، اغلب در محدوده منطقه آذربایجان قرار دارد، میتواند در شناسایی نامهایی جغرافیایی این منطقه ما را یاری نماید.
تحقیق حاضر در پی بررسی این مسئله است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در متون تاریخی دوره صفویه دارای چه ویژگیای بوده و دچار چه تحولاتی گشتهاند؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کتابخانهای و اسنادی میباشد. نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی بخصوص صریح الملک بیانگر آن است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان(به ویژه نیمه شرقی آن) از نظر زبانی عمدتا" واژه هایی غیر ترکی بوده است و روند تغییر برخی از این اسامی به نامهای ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دوره مورد نظر می باشد.
واژگان کلیدی: صریح الملک، نامهای جغرافیایی، جغرافیای تاریخی، آذربایجان، زبان آذری.
شواهد موجود در اثبات زبان کهن آذربایجان
صاحب نظران رویکرد دوم برای اثبات ادعای خود به مدارک گوناگونی استناد میکنند که بطور کلی در پنج بخش قابل تقسیم می باشد.
1- جزایر زبانی: باقی ماندن جزایر زبانی در منطقه آذربایجان که هنوز هم به زبان کهن آذری صحبت می کنند و در مناطقی مانند خلخال، کلیبر، مرند و ... قابل شناسایی هستند، از جمله دلایل قوی هستند که وجود زبانی متفاوت از زبان کنونی را در منطقه نشان میدهد.
نتیجه گیری
اسامی موجود در متون بررسی شده نشان دهنده آن است که این نامها از نظر مفهوم و ساختار عمدتاً عناصری غیر ترکی هستند، این روند هم در مورد اسامی آبادیها و هم در مورد عوارض طبیعی مانند رودخانه ها, کوهها و ... صدق می کند. نامهای غیر ترکی که از نظر شمار بسیار بیشتر از نامهای ترکی(جدول شماره 5) در مقطع زمانی مورد نظر هست, بیانگر این واقعیت می باشد که باید زبانی متفاوت از زبان ترکی در این منطقه رایج بوده باشد, تا نمود آن را در اسامی جغرافیایی منطقه مشاهده نماییم. در حقیقت بدور از منطق علمی است که تصور کنیم در گذشته اسامی به کاررفته برای شناسایی عناصر جغرافیایی به زبانی متفاوت از زبان و فرهنگ رایج منطقه بوده است، بطوری که در این پژوهش به راحتی می توان ارتباط میان زبان رایج در نواحی جغرافیایی و اسامی جغرافیایی آن را در روند تغییر نامهای اولیه این منطقه به ترکی(جدول شماره 1) مشاهده کرد. به عبارت دیگر در پی تحولات اجتماعی و سیاسی عصر صفوی و با روند فزاینده مهاجرت طوایف ترک به منطقه آذربایجان و در نتیجه غلبه زبان ترکی بر زبان بومی منطقه آذربایجان، تغییراتی در برخی اسامی جغرافیایی صورت گرفته و به نامهایی ترکی تبدیل گردیدهاند.
با در نظر گرفتن این اصل که نامهای جغرافیایی هر منطقه جغرافیایی با زبان و فرهنگ گروههای انسانی ساکن در آن ارتباطی تنگاتنگ دارند و با توجه به غیر ترکی بودن بسیاری از نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در مقطع تاریخی مورد نظر فرضیه این پژوهش یعنی- وجود اسامی جغرافیایی غیر ترکی قبل از مهاجرت ترکان به منطقه آذربایجان بیانگر وجود زبانی به جز زبان ترکی در منطقه آذربایجان می باشد- به اثبات می رسد. در حقیقت نامهای کهن منطقه آذربایجان منشأ گرفته از زبانی غیر از زبان رایج کنونی در منطقه بوده است که تحت تأثیر مسائل جغرافیایی, اجتماعی و سیاسی در سدههای گذشته به مرور در این منطقه رایج شده و زبان بومی آن را حذف کرده است. با اینکه امروزه به جز چند جزیره زبانی پراکنده, اندک اشاراتی در منابع کهن و برخی واژگان راه یافته به زبان ترکی، چیزی از زبان کهن آذربایجان باقی نمانده اما بدون شک شناسایی جای نامهای گوناگون منطقه با بهره گیری از منابع دست اول تاریخی مانند صریح الملک، یکی از راههایی بازسازی چشم اندازهای فرهنگی منطقه آذربایجان می باشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/1742-asnad-no-darbare-taghir-zaban-azari.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
جشن خرمروز، یکم دیماه فرخنده باد
دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/1402/140208/001/jashn-khoramroz-1dei-.jpg
واژه «ددوش» در زبان اوستایی، در پهلوی «داتار» و در فارسی امروز «دادار» یا «دی»، صفت اهورامزدا و به معنی «آفریدگار» است.
در گاهشماری ایرانی روزهای ۸ و ۱۵ و ۲۳ هرماه و دهمین ماه سال نامزد به «دی» هستند.
چهار جشن اصلی که در دیماه برگزار میشوند، عبارتند از:
۱ جشن خرمروز
2 جشن دیگان یکم
3 جشن دیگان دوم
4 جشن دیگان سوم
جشن خرمروز: نخستین جشن که در روز اورمزد (دادار/دی) یا یکمین روز از دیماه (خورماه) یعنی نخستین روز پس از جشن چله یا یلدا برگزار میشود، «دیدادار جشن» یا «جشن خرمروز» یا «خور روز» (روز خورشید)، و یا «نود روز» (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد.
جشن دیگان یکم: روز هشتم از دیماه یا روز «دی به آذر»، نخستین جشن دیگان برگزار میشود که ابوریحان بیرونی در کتاب «قانون مسعودی» از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام برده است و «کوشیار» از آن با نام «دیجشن» نام برده است.
جشن دیگان دوم: در روز پانزدهم از دیماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (دیبگان/بتیکان) برگزار میشود که نامزد به «جشن دی دوم» نیز هست.
جشن دیگان سوم: در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»،سومین جشن دیگان برگزار میشود.
برگرفته از تاربرگ تلگرامی جشنها / تاربرگ دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.ir/jashnha/78-dei/17688-jashn-khoramroz-1dei.html
دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/1402/140208/001/jashn-khoramroz-1dei-.jpg
واژه «ددوش» در زبان اوستایی، در پهلوی «داتار» و در فارسی امروز «دادار» یا «دی»، صفت اهورامزدا و به معنی «آفریدگار» است.
در گاهشماری ایرانی روزهای ۸ و ۱۵ و ۲۳ هرماه و دهمین ماه سال نامزد به «دی» هستند.
چهار جشن اصلی که در دیماه برگزار میشوند، عبارتند از:
۱ جشن خرمروز
2 جشن دیگان یکم
3 جشن دیگان دوم
4 جشن دیگان سوم
جشن خرمروز: نخستین جشن که در روز اورمزد (دادار/دی) یا یکمین روز از دیماه (خورماه) یعنی نخستین روز پس از جشن چله یا یلدا برگزار میشود، «دیدادار جشن» یا «جشن خرمروز» یا «خور روز» (روز خورشید)، و یا «نود روز» (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد.
جشن دیگان یکم: روز هشتم از دیماه یا روز «دی به آذر»، نخستین جشن دیگان برگزار میشود که ابوریحان بیرونی در کتاب «قانون مسعودی» از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام برده است و «کوشیار» از آن با نام «دیجشن» نام برده است.
جشن دیگان دوم: در روز پانزدهم از دیماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (دیبگان/بتیکان) برگزار میشود که نامزد به «جشن دی دوم» نیز هست.
جشن دیگان سوم: در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»،سومین جشن دیگان برگزار میشود.
برگرفته از تاربرگ تلگرامی جشنها / تاربرگ دکتر شاهین سپنتا
http://www.iranboom.ir/jashnha/78-dei/17688-jashn-khoramroz-1dei.html
برگی کمتر خوانده شده ازغائلهٔ آذربایجان - نقش برجستهٔ سرتیپ زنگنه و سرهنگ نوربخش
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۴، سال سیزدهم، آذر و دی ماه ۱۳۹۳، رویه ۱۶
روسیان در پی آن بودند که تا آن تاریخ کار آذربایجان را یکسره کنند و در نتیجه آمریکا و انگلیس را برابر کار انجام شده قرار دهند؛ اما پایداری تیپ و هنگ ژاندارمری رضاییه (ارومیه)، رویاهای روسیان را نقش بر آب کرد. تیمسار سرتیپ زنگنه فرمانده تیپ و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمری رضائیه اجازه ندادند که حتا تا 27 آذر 1324 یعنی 3 روز پس از گشایش نشست مسکو، آذربایجان به طور کامل به چنگ فرقهٔ دموکرات بیفتد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14821-bargi-kamtar-khande-shode.html
@iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۴، سال سیزدهم، آذر و دی ماه ۱۳۹۳، رویه ۱۶
روسیان در پی آن بودند که تا آن تاریخ کار آذربایجان را یکسره کنند و در نتیجه آمریکا و انگلیس را برابر کار انجام شده قرار دهند؛ اما پایداری تیپ و هنگ ژاندارمری رضاییه (ارومیه)، رویاهای روسیان را نقش بر آب کرد. تیمسار سرتیپ زنگنه فرمانده تیپ و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمری رضائیه اجازه ندادند که حتا تا 27 آذر 1324 یعنی 3 روز پس از گشایش نشست مسکو، آذربایجان به طور کامل به چنگ فرقهٔ دموکرات بیفتد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14821-bargi-kamtar-khande-shode.html
@iranboom_ir
قصه گوی خوش سخن - سروده ی بانو هما ارژنگی
به یاد استاد باستانی پاریزی
گوهری مردی مقیم خاک شد
نی که خاک، او راهی افلاک شد
پیر دیری، قصه گویی خوش سخن
داستان پرداز دوران کهن
ساده پوشی نرمخوی و بی ریا
نکته سنجی با حقیقت آشنا
با نوا و چامه و شعر و سرود
جان او را الفتی دیرینه بود
همچو غواصی به بحر روزگار،
از دل گنجینه های پرغبار،
از حدیث رفتگان بیشمار،
سرفرازان به گیتی نامدار،
گفته و ناگفته ها را فاش کرد
وان گهرها بهر ما شاباش کرد
از ازل، گویی معلم زاده بود
دل به تعلیم و تعلم داده بود
زین سبب بودش چو کوی دلستان
مجلس درس و مقال باستان
همرهانش یک عصا و یک کلاه
یک عصای کهنه و طی کرده را
هم قدم با گامهایی استوار
یاوری در خستگی ها پایدار
گفت روزی زیرکی با وی که: هان
!این عصا از پیری ات دارد نشان
داد پاسخ با تبسم کای فلان
راز پنهان در عصای من بدان
خود مپنداری به دستم این عصا
!همچو چوبی خشک جان و بی بها
این که میبینی زپاریز آمده
از همان خاک طربخیز آمده
بازگوی کودکی های من است
یادگار کوی زیبای من است
!تا فراموشم نگردد کیستم
!از کجایم، در چه کارم، چیستم
گر چه شهر دلربایان دیده ام،
بارها گرد جهان گردیده ام،
با همه زیبایی شهر فرنگ،
و آنچنان افسونگران شوخ و شنگ
گوشه پاریز کرمان خوشتر است
خاک گوهر بیز ایران خوشتر است
نکته ها گویم زتاریخ کهن
روشنی بخشم به هر بزم سخن
قصه پردازی کنم زین آب و گل
برفرازم نام او از جان و دل
تا جهان داند که من کرمانی ام
عاشق ایرانم و ایرانی ام
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به یاد استاد باستانی پاریزی
گوهری مردی مقیم خاک شد
نی که خاک، او راهی افلاک شد
پیر دیری، قصه گویی خوش سخن
داستان پرداز دوران کهن
ساده پوشی نرمخوی و بی ریا
نکته سنجی با حقیقت آشنا
با نوا و چامه و شعر و سرود
جان او را الفتی دیرینه بود
همچو غواصی به بحر روزگار،
از دل گنجینه های پرغبار،
از حدیث رفتگان بیشمار،
سرفرازان به گیتی نامدار،
گفته و ناگفته ها را فاش کرد
وان گهرها بهر ما شاباش کرد
از ازل، گویی معلم زاده بود
دل به تعلیم و تعلم داده بود
زین سبب بودش چو کوی دلستان
مجلس درس و مقال باستان
همرهانش یک عصا و یک کلاه
یک عصای کهنه و طی کرده را
هم قدم با گامهایی استوار
یاوری در خستگی ها پایدار
گفت روزی زیرکی با وی که: هان
!این عصا از پیری ات دارد نشان
داد پاسخ با تبسم کای فلان
راز پنهان در عصای من بدان
خود مپنداری به دستم این عصا
!همچو چوبی خشک جان و بی بها
این که میبینی زپاریز آمده
از همان خاک طربخیز آمده
بازگوی کودکی های من است
یادگار کوی زیبای من است
!تا فراموشم نگردد کیستم
!از کجایم، در چه کارم، چیستم
گر چه شهر دلربایان دیده ام،
بارها گرد جهان گردیده ام،
با همه زیبایی شهر فرنگ،
و آنچنان افسونگران شوخ و شنگ
گوشه پاریز کرمان خوشتر است
خاک گوهر بیز ایران خوشتر است
نکته ها گویم زتاریخ کهن
روشنی بخشم به هر بزم سخن
قصه پردازی کنم زین آب و گل
برفرازم نام او از جان و دل
تا جهان داند که من کرمانی ام
عاشق ایرانم و ایرانی ام
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
مپندار این شعله افسرده گردد - سپیده کاشانی
سرور اعظم باکوچی، فرزند حسین باکوچی، معروف به «سپیده کاشانی» در اولین روز از مرداد ماه سال 1315 در کاشان دیده به جهان گشود. سپیده کاشانی در سال 1371 بدرود حیات گفت.
سپیده کاشانی
من ایرانیم، آرمانم شهادت
تجلیی هستیست، جان کندن من
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا میتوانی، ز قلبم ربایی
تو عشق میان من و میهن من
مپندار این شعله افسرده گردد
که بعد از من افروزد از مدفن من
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو، توسن من
کنون رود خلق است، دریای جوشان
همه خوشهی خشم شد، خرمن من
جز از جام توحید هرگز ننوشم
زنی گر به تیغ ستم، گردن من
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11897-afsorde-gardad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سرور اعظم باکوچی، فرزند حسین باکوچی، معروف به «سپیده کاشانی» در اولین روز از مرداد ماه سال 1315 در کاشان دیده به جهان گشود. سپیده کاشانی در سال 1371 بدرود حیات گفت.
سپیده کاشانی
من ایرانیم، آرمانم شهادت
تجلیی هستیست، جان کندن من
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا میتوانی، ز قلبم ربایی
تو عشق میان من و میهن من
مپندار این شعله افسرده گردد
که بعد از من افروزد از مدفن من
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو، توسن من
کنون رود خلق است، دریای جوشان
همه خوشهی خشم شد، خرمن من
جز از جام توحید هرگز ننوشم
زنی گر به تیغ ستم، گردن من
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11897-afsorde-gardad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی آقای پیمان حریقی
در آیین ویژهی هفتاد و هشتمین سالگرد نجات آذربایجان ( گریز اهریمن )
پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳
عنوان سخنرانی: جمهوری خود خواندهی مهاباد
@iranboom_ir
در آیین ویژهی هفتاد و هشتمین سالگرد نجات آذربایجان ( گریز اهریمن )
پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳
عنوان سخنرانی: جمهوری خود خواندهی مهاباد
@iranboom_ir
۳ دی ماه زادروز استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ماه ۱۳۰۴ در پاریز - ۵ فروردین ماه ۱۳۹۳) تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران است. یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
رفیق همسالم باستانی پاریزی - شادروان ایرج افشار
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12356-afshar-bastani.html
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی درگذشت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/12160-bastani-parizi.html
به بهانۀ درگذشت پژوهشگر تاریخ ایران - کتابهای روانشاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12174-ketab-bastani-parizi.html
رئیس فرهنگستان علوم: باستانی پاریزی مورخی نجیب و ادیبی ظریف بود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12308-1393-01-21-10-03-55.html
استاد باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12357-ostad-bastani-parizi.html
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
منزلت استادی دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی و مرتبت علمی او در حکمت عملی تاریخ / دکتر مهدی ماحوزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12544-bastani-parizi-martebat-elmi.html
به یاد استاد باستانی پاریزی - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
@iranboom_ir
رفیق همسالم باستانی پاریزی - شادروان ایرج افشار
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12356-afshar-bastani.html
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی درگذشت
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/12160-bastani-parizi.html
به بهانۀ درگذشت پژوهشگر تاریخ ایران - کتابهای روانشاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12174-ketab-bastani-parizi.html
رئیس فرهنگستان علوم: باستانی پاریزی مورخی نجیب و ادیبی ظریف بود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12308-1393-01-21-10-03-55.html
استاد باستانی پاریزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12357-ostad-bastani-parizi.html
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
منزلت استادی دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی و مرتبت علمی او در حکمت عملی تاریخ / دکتر مهدی ماحوزی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12544-bastani-parizi-martebat-elmi.html
به یاد استاد باستانی پاریزی - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12828-be-yad-ostad-bastani-parizi.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آذربایجان - سرودهی شادروان حسین پژمان بختیاری
گشته مغز آشفته از سودای آذربایجان
خسته جان زاندیشۀ فردای آذربایجان
گر شود آن سرزمین بازیچۀ غوغاییان
آتش و خون خیزد از غوغای آذربایجان
سنگ آذربایجان بر سینه کوبند ای عجب
در لباس دوستـی، اعـدای آذربایجان
وینچنین نیرنگ را پوشیده نتوان داشتن
از جهانبین دیدۀ بینای آذربایجان
کانکه با معماری بیگانه طرحی تازه ریخت
پایهافکن گشت و بامانـدای آذربایجان
بیع میهن را دکانی پرشکوه آراست لیک
نیست باب ایـن دکان کالای آذربایجان
نابکاری کز دم بیگـانه جـوید زندگی
دم زند بیخجلت از احیای آذربایجان
آنکه شد بیپرده مستظهر به نیروی رقیب
خوانده خود را مرجع و ملجای آذربایجان
لفظ استقلال دارد ظاهری زیبنـده لیک
نیست خوش این جامه بر بالای آذربایجان
جزئی از ایران بُوَد آن سرزمین، بگشای گوش
کاین سخن را بشنوی زاجزای آذربایجان
جز خروش مهر ایران برنخواهد خاستن
گر تو بخراشی چو چنگ اعضای آذربایجان
در چه عهدی ملّت و ملّیّت مخصوص داشت؟
این تو وان تاریخ عبرتزای آذربایجان
چند تن ناپاکزاد بیوطن گردیدهاند
مر شما را پیشوا، ای وای آذربایجان
قصّۀ ایرانخدایان است و نامهیْ خسروان
شمهای از عزم شـورافزای آذربایجان
سرخط حرّیّت و فرمان مشروطیّت است
پرفروغ از ایزدیطغـرای آذربایجان
جوشش تبریزیان در دفع خصم و پاس مُلک
شاهد است از همّـت والای آذربایجان
روی ایران شد سفید و روز دشمن شد سیاه
قرنها از تیـغ خونپالای آذربایجان
کوفت خواهد تا قیامت کوس ایراندوستی
آسمان بر بام گردونسای آذربایجان
بانگ بیداری برانگیزد ز خواب غفلتش
آنکه دل خوش کرده با رؤیای آذربایجان
حاصل غوغای طفلان است و زنجیر جنون
آنکه بازد عشق با لیلای آذربایجان
دور ماند دست ناپاکان ازان دامان پاک
بکر ماند تا ابـد عـذرای آذربایجان
پژمان بختیاری
خرداد ۱۳۲۵
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/17683-azarbaijan-pejman-bakhtiari.html
@iranboom_ir
گشته مغز آشفته از سودای آذربایجان
خسته جان زاندیشۀ فردای آذربایجان
گر شود آن سرزمین بازیچۀ غوغاییان
آتش و خون خیزد از غوغای آذربایجان
سنگ آذربایجان بر سینه کوبند ای عجب
در لباس دوستـی، اعـدای آذربایجان
وینچنین نیرنگ را پوشیده نتوان داشتن
از جهانبین دیدۀ بینای آذربایجان
کانکه با معماری بیگانه طرحی تازه ریخت
پایهافکن گشت و بامانـدای آذربایجان
بیع میهن را دکانی پرشکوه آراست لیک
نیست باب ایـن دکان کالای آذربایجان
نابکاری کز دم بیگـانه جـوید زندگی
دم زند بیخجلت از احیای آذربایجان
آنکه شد بیپرده مستظهر به نیروی رقیب
خوانده خود را مرجع و ملجای آذربایجان
لفظ استقلال دارد ظاهری زیبنـده لیک
نیست خوش این جامه بر بالای آذربایجان
جزئی از ایران بُوَد آن سرزمین، بگشای گوش
کاین سخن را بشنوی زاجزای آذربایجان
جز خروش مهر ایران برنخواهد خاستن
گر تو بخراشی چو چنگ اعضای آذربایجان
در چه عهدی ملّت و ملّیّت مخصوص داشت؟
این تو وان تاریخ عبرتزای آذربایجان
چند تن ناپاکزاد بیوطن گردیدهاند
مر شما را پیشوا، ای وای آذربایجان
قصّۀ ایرانخدایان است و نامهیْ خسروان
شمهای از عزم شـورافزای آذربایجان
سرخط حرّیّت و فرمان مشروطیّت است
پرفروغ از ایزدیطغـرای آذربایجان
جوشش تبریزیان در دفع خصم و پاس مُلک
شاهد است از همّـت والای آذربایجان
روی ایران شد سفید و روز دشمن شد سیاه
قرنها از تیـغ خونپالای آذربایجان
کوفت خواهد تا قیامت کوس ایراندوستی
آسمان بر بام گردونسای آذربایجان
بانگ بیداری برانگیزد ز خواب غفلتش
آنکه دل خوش کرده با رؤیای آذربایجان
حاصل غوغای طفلان است و زنجیر جنون
آنکه بازد عشق با لیلای آذربایجان
دور ماند دست ناپاکان ازان دامان پاک
بکر ماند تا ابـد عـذرای آذربایجان
پژمان بختیاری
خرداد ۱۳۲۵
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/17683-azarbaijan-pejman-bakhtiari.html
@iranboom_ir
ژاله علو درگذشت
ژاله علو، هنرمند باسابقه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون امروز دوشنبه (۳ دی ۱۴۰۳) در سن ۹۷ سالگی درگذشت. فعالیتهای فرهنگی و هنری این هنرمند در طول عمرش باعث شده بود او را به نامهایی مانند «دختر خورشید» و «شوکت سینمای ایران» نیز بنامند.
@iranboom_ir
ژاله علو متولد ۱۳۰۶ تهران است. او از برگزیدگان هشتمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۹ معرفی شد.
از نخستین فعالیتهای هنری علو گویندگی زنده در رادیو است. همچنین از کارهای تلویزیونی این هنرمند پیشکسوت میتوان به سریالهایی چون «تفنگ سرپُر»، «شیخ بهایی»، «روزی روزگاری»، « امیرکبیر»، «مختارنامه»، «مشق عشق»، «روزهای زندگی» و ... اشاره کرد.
ژاله علو، هنرمند باسابقه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون امروز دوشنبه (۳ دی ۱۴۰۳) در سن ۹۷ سالگی درگذشت. فعالیتهای فرهنگی و هنری این هنرمند در طول عمرش باعث شده بود او را به نامهایی مانند «دختر خورشید» و «شوکت سینمای ایران» نیز بنامند.
@iranboom_ir
ژاله علو متولد ۱۳۰۶ تهران است. او از برگزیدگان هشتمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۹ معرفی شد.
از نخستین فعالیتهای هنری علو گویندگی زنده در رادیو است. همچنین از کارهای تلویزیونی این هنرمند پیشکسوت میتوان به سریالهایی چون «تفنگ سرپُر»، «شیخ بهایی»، «روزی روزگاری»، « امیرکبیر»، «مختارنامه»، «مشق عشق»، «روزهای زندگی» و ... اشاره کرد.
زندگینامه ژاله علو به نقل از دانشنامه سینمای ایران بدین شرح است:
محل تولد: تهران
نام اصلی شوکت علو.
(همسر سابق نصرت الله محتشم بازیگر سینما و تئاتر).
فارغ التحصیل دانشسرای مقدماتی تهران (۱۳۲۶) و فارغ التحصیل هنرستان هنرپیشگی تهران (۱۳۲۹). فعالیت در تئاتر (۱۳۲۷) اجرای نمایش در تئاتر فردوسی و دهقان.
گوینده رادیو و فعالیت در دوبله از سال ۱۳۳۱ با فیلم مادر اسماعیل کوشان به جای عصمت دلکش و بازیگرانی مانند سوفیا لورن جینالولو ،برجیدا گلوریا سوانسون و آلیدا والی دوبله کارتونهای ،پینوکیو گربه های اشرافی سیندرلا زیبای خفته و سفید برفی و هفت کوتوله . سرپرستی و گویندگی فیلم و مجموعه های تلویزیونی جادوگر شهر زمرد، دور از خانه، سویینی زن اتمی و...
عمده نمایشها: ماری مادلن، شعله، لبخند، مرموز، تلافی،آغا محمدخان قاجار،جاسوسه، توپاز، دزد ناشی، سرباز فداکار، شاه صفی، مهمانان سمج.
مجموعههای تلویزیونی: امیرکبیر ،گرگ ها، گالشهای مادر بزرگ ، بخش چهار جراحی وزیر مختار، روزی روزگاری، آوای فاخته، بی بی یون، سنگ و شیشه، همسران، این خانه دور است، سرزمین من و نقابداران زیر چتر خورشید، بگذار آفتاب برآید، روزهای زندگی، تفنگ سر پر، آی آدم ها، روشن تر از خاموشی.
شروع فعالیت در سینما با بازی در فیلم طوفان زندگی (علی دریابیگی، ۱۳۲۷).
و بازی در فیلمهای چون: «طوفان زندگی» علی دریابیگی (۱۳۲۷)، «زندانی» امیر اسماعیل کوشان (۱۳۲۷)، «واریته بهار» (پرویز خطیبی (۱۳۲۸)، «افسونگر» (اسماعیل کوشان (۱۳۳۱)، «آغا محمدخان قاجار» (نصرت الله محتشم، (۱۳۳۳)، «عروس دجله» (نصرت الله محتشم (۱۳۳۳)، «ماجرای زندگی» (نصرت الله محتشم (۱۳۳۳) «اتهام» (شاپور یاسمی، ۱۳۳۵)، «یعقوب لیث» (علی ،کسمایی (۱۳۳۶)، «بیژن و منیژه» (منوچهر زمانی، ۱۳۳۷)، «طلسم شکسته» (سیامک یاسمی، ۱۳۳۷)، «بی ستاره ها» (خسرو پرویزی ۱۳۳۸)، «پیمان دوستی» (مهدی رییس فیروز ۱۳۳۹)، «صفر علی» (سعید نیوندی (۱۳۳۹)، «دندان افعی» اسماعیل کوشان (۱۳۴۰)، «طلای سفید» (جمشید شیبانی ۱۳۴۱)، «نوذری» (ژرژ لیچنسکی ۱۳۴۱)، «گذشت بزرگ» (ناصر ملک مطیعی ۱۳۴۶)، «پنجره» (جلال مقدم، ۱۳۴۹)، «شیرین و فرهاد» (اسماعیل کوشان ۱۳۴۹)، «طوقی» (علی حاتمی ۱۳۴۹)، «لیلی و مجنون» (سیامک یاسمی، ۱۳۴۹)، «پل» (خسرو پرویزی ۱۳۵۰)، «داش آکل» (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۰)، اتل متل توتوله(ایرج قادری، ۱۳۵۱)، قلندر (علی حاتمی ۱۳۵۱)، غریب (غلامرضا سرکوب ۱۳۵۲)، صدای صحرا (نادر ابراهیمی ۱۳۵۴) ، واسطه ها (حسن محمدزاده ۱۳۵۶)، زمان از دست رفته (پوران درخشنده، ۱۳۶۸) پرواز را به خاطر بسپار (حمید رخشانی ۱۳۷۱)، جنگ نفت کش ها (محمدرضا بزرگ نیا ۱۳۷۲)، آدم برفی (داود میرباقری ۱۳۷۲)، پری (داریوش مهرجویی ۱۳۷۳)، روز واقعه (شهرام اسدی ۱۳۷۳)، طالع سعد (زهرا مهستی بدیعی ۱۳۷۴)، زن امروز (مجید قاری زاده ۱۳۷۵)، سلطان (مسعود کیمیایی ۱۳۷۵)، مسافر ری (داود میرباقری ۱۳۷۹) و مهمان مامان داریوش مهرجویی (۱۳۸۲)، مجبوریم (رضا درمیشیان سال ۱۳۹۷) و فصل ماهی سفید (قربان نجفی ۱۳۹۸).
@iranboom_ir
محل تولد: تهران
نام اصلی شوکت علو.
(همسر سابق نصرت الله محتشم بازیگر سینما و تئاتر).
فارغ التحصیل دانشسرای مقدماتی تهران (۱۳۲۶) و فارغ التحصیل هنرستان هنرپیشگی تهران (۱۳۲۹). فعالیت در تئاتر (۱۳۲۷) اجرای نمایش در تئاتر فردوسی و دهقان.
گوینده رادیو و فعالیت در دوبله از سال ۱۳۳۱ با فیلم مادر اسماعیل کوشان به جای عصمت دلکش و بازیگرانی مانند سوفیا لورن جینالولو ،برجیدا گلوریا سوانسون و آلیدا والی دوبله کارتونهای ،پینوکیو گربه های اشرافی سیندرلا زیبای خفته و سفید برفی و هفت کوتوله . سرپرستی و گویندگی فیلم و مجموعه های تلویزیونی جادوگر شهر زمرد، دور از خانه، سویینی زن اتمی و...
عمده نمایشها: ماری مادلن، شعله، لبخند، مرموز، تلافی،آغا محمدخان قاجار،جاسوسه، توپاز، دزد ناشی، سرباز فداکار، شاه صفی، مهمانان سمج.
مجموعههای تلویزیونی: امیرکبیر ،گرگ ها، گالشهای مادر بزرگ ، بخش چهار جراحی وزیر مختار، روزی روزگاری، آوای فاخته، بی بی یون، سنگ و شیشه، همسران، این خانه دور است، سرزمین من و نقابداران زیر چتر خورشید، بگذار آفتاب برآید، روزهای زندگی، تفنگ سر پر، آی آدم ها، روشن تر از خاموشی.
شروع فعالیت در سینما با بازی در فیلم طوفان زندگی (علی دریابیگی، ۱۳۲۷).
و بازی در فیلمهای چون: «طوفان زندگی» علی دریابیگی (۱۳۲۷)، «زندانی» امیر اسماعیل کوشان (۱۳۲۷)، «واریته بهار» (پرویز خطیبی (۱۳۲۸)، «افسونگر» (اسماعیل کوشان (۱۳۳۱)، «آغا محمدخان قاجار» (نصرت الله محتشم، (۱۳۳۳)، «عروس دجله» (نصرت الله محتشم (۱۳۳۳)، «ماجرای زندگی» (نصرت الله محتشم (۱۳۳۳) «اتهام» (شاپور یاسمی، ۱۳۳۵)، «یعقوب لیث» (علی ،کسمایی (۱۳۳۶)، «بیژن و منیژه» (منوچهر زمانی، ۱۳۳۷)، «طلسم شکسته» (سیامک یاسمی، ۱۳۳۷)، «بی ستاره ها» (خسرو پرویزی ۱۳۳۸)، «پیمان دوستی» (مهدی رییس فیروز ۱۳۳۹)، «صفر علی» (سعید نیوندی (۱۳۳۹)، «دندان افعی» اسماعیل کوشان (۱۳۴۰)، «طلای سفید» (جمشید شیبانی ۱۳۴۱)، «نوذری» (ژرژ لیچنسکی ۱۳۴۱)، «گذشت بزرگ» (ناصر ملک مطیعی ۱۳۴۶)، «پنجره» (جلال مقدم، ۱۳۴۹)، «شیرین و فرهاد» (اسماعیل کوشان ۱۳۴۹)، «طوقی» (علی حاتمی ۱۳۴۹)، «لیلی و مجنون» (سیامک یاسمی، ۱۳۴۹)، «پل» (خسرو پرویزی ۱۳۵۰)، «داش آکل» (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۰)، اتل متل توتوله(ایرج قادری، ۱۳۵۱)، قلندر (علی حاتمی ۱۳۵۱)، غریب (غلامرضا سرکوب ۱۳۵۲)، صدای صحرا (نادر ابراهیمی ۱۳۵۴) ، واسطه ها (حسن محمدزاده ۱۳۵۶)، زمان از دست رفته (پوران درخشنده، ۱۳۶۸) پرواز را به خاطر بسپار (حمید رخشانی ۱۳۷۱)، جنگ نفت کش ها (محمدرضا بزرگ نیا ۱۳۷۲)، آدم برفی (داود میرباقری ۱۳۷۲)، پری (داریوش مهرجویی ۱۳۷۳)، روز واقعه (شهرام اسدی ۱۳۷۳)، طالع سعد (زهرا مهستی بدیعی ۱۳۷۴)، زن امروز (مجید قاری زاده ۱۳۷۵)، سلطان (مسعود کیمیایی ۱۳۷۵)، مسافر ری (داود میرباقری ۱۳۷۹) و مهمان مامان داریوش مهرجویی (۱۳۸۲)، مجبوریم (رضا درمیشیان سال ۱۳۹۷) و فصل ماهی سفید (قربان نجفی ۱۳۹۸).
@iranboom_ir
🎼قطعه «تو ای پر کجایی»
اثر زنده ياد همايون خرم
با صداي زنده ياد حسين قوامي
شعر: سايه
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهاندری نمیگشائی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه مهر نشان گرفته ام
بوی ترا زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهاندری نمیگشائی
دل من سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
بر آب و آئینه چو مهت جویم
تو ای پری کجائی ؟
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجائی ؟
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
@iranboom_ir
اثر زنده ياد همايون خرم
با صداي زنده ياد حسين قوامي
شعر: سايه
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهاندری نمیگشائی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه مهر نشان گرفته ام
بوی ترا زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهاندری نمیگشائی
دل من سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
بر آب و آئینه چو مهت جویم
تو ای پری کجائی ؟
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجائی ؟
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
@iranboom_ir
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
عباس کشتکاران
منظور خردمند من، آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحبنظری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
آری چه کنم؟ فتنه دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بی خبری بود
در مرگ چنین خواجه، خواجه محمدابراهیم باستانی پاریزی که نه کاری است خُرد، رو به خواجهٔ شیراز بردم، برای آغاز سخن؛ سخنی که در آغاز سال نمیدانستم رنگ غم میگیرد، از رفتن بزرگی، دوستی، صاحبنظری که مرا با او بیش از پنجاه سال، الفت و همسخنی بود.
ابوالحسن علی بن مسعودی (متوفی به سال 325 ق)، در کتاب پرارزش خویش «مُروج الذّهب»، تاریخ را امری مقدس و مورخ را امین دانسته که «چیزی از معانی آن را تحریف کند یا قسمتی از آن را تغییر دهد، یا نکتهای از آن را محو کند، یا چیزی از توضیحات آن را متشبه یا دگرگون یا واژگون کند، یا تباه یا مختصر کند، یا به دیگری نسبت دهد، یا بیفزاید، از هر ملت و فرقه که باشد، غصب و انتقام و بلایای سخت خدا چنان بر او فرود آید، که صبرش ناچیز و فکرش حیران شود.»1
باستانی پاریزی از جمله نادرهمردانی بود که شرط امانت را در نقل روایتها و نشان دادن رویدادهای تاریخی به حد وسواس رعایت میفرمود، که در میان او و خواجه ابوالفضل بیهقی ـ صاحب تاریخ بیهقی ـ که قرن به هزاره رسیده است، کمتر مورخی توانسته است، بدان گونه باشد که مسعودی گفته است.
آن خواجه بیهق مینویسد که در آنچه در تاریخ آورده، «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان گرفتهاند و شمّهای بیش یاد نکردهاند؛ اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را ملامت افزاید، طمع دارم ایشان را که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد، که آخر هیچ حکایت از نکتهای که به کار آید، خالی نباشد.»2
و باستانی که من او را «خواجهٔ پاریز» مینامیدم و او از سر همان بزرگی و فروتنی میفرمود: «من از خواجگان پاریز نیستم، ملازادهام» که پدرش حاجآخوند در پاریز سالها در سلک متکلمان، بر منبر مردم را ارشاد میفرمود و در لباس واعظان، برکشته کربلا مرثیه مِیرانده و مردم را با صد نوا، میگریانده و همین خواجه ما، در بسیاری از آن مراثی، پیشخوان پدر بوده است، به گفته خود او، «و اما مادرم از سلسله خواجگان بوده است»، و من بدو که: «مرادْ خواجگیِ نسب نیست؛ خواجگی به بزرگی و شایستگی شماست که باید خواجگی بیهق و خواجهٔ شیراز و حافظ قرآن نیز از همین خواجگی برآمده باشد.»
و این بزرگ خواجه ما سبکش در همه نوشتههای خویش، اگرچه به نگاه بیهنرانی که به عیب نظر میکنند و به حسد چشم دیدن هنر دیگران را ندارند، درازنویس و از این شاخه بدان شاخه پریدن بود، اما آنان که شیفته هنرند و از ارباب غرض نیستند، یعنی همین پارسیگویان و پارسیخوانان، او را نه از «مبرمان» میشمرند، و نه از خواندن آثار او، «ملالتشان میافزود» که خواجه ابوالفضل بیهقی، به همان گونه که آوردیم، از خوانندگان کتاب خویش خواسته او را از «مبرمان نشمرند» و اگر کتاب او «دراز شود»، او را ببخشایند و اگر کسی را که از خواندن تاریخ بیهقی، به چند بار، ملالت پدیدآمده باشد، توان گفت که از آثار خواجه محمد ابراهیم باستانی نیز که ای کاش میماند و شمار کتابهای خویش را به صد میرساند و بیشتر، که مجموعه نوشتههای او، که هر چندتای آن به کتابی جای گرفته، به نزدیک هزار است، نیز ملالت پدید نمیآرد، که شمار چاپهای کتاب او، که به دهبار و بیشتر رسیده، میرسانَد این خواجه را مریدان بسیار بوده است و هنوز نیز، هرچند قالب تهی کرده، هست که:
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شادروان دکتر عباس زریاب خوئی، که او نیز یکی از چند تن معدود استادانی است که شایستگی نام استاد را داشت و وجودش در عرصه ادب و فرهنگ پارسی مغتنم بود، و من بارها از زبان باستانی پاریزی، قدر و بزرگی او را شنیده و هم در نوشتهها به هنگامی که به نام زریاب خوئی میرسد، میتوان خواند، درباره باستانی پاریزی در مقدمه حماسه کویر آورده است: «باستانی پاریزی از جمله اشخاص نادری است که استعداد نویسندگی را با شمّ تاریخ یکجا جمع کرده است، که هم نویسنده برجستهای است و هم مورخ بزرگی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/
عباس کشتکاران
منظور خردمند من، آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحبنظری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
آری چه کنم؟ فتنه دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بی خبری بود
در مرگ چنین خواجه، خواجه محمدابراهیم باستانی پاریزی که نه کاری است خُرد، رو به خواجهٔ شیراز بردم، برای آغاز سخن؛ سخنی که در آغاز سال نمیدانستم رنگ غم میگیرد، از رفتن بزرگی، دوستی، صاحبنظری که مرا با او بیش از پنجاه سال، الفت و همسخنی بود.
ابوالحسن علی بن مسعودی (متوفی به سال 325 ق)، در کتاب پرارزش خویش «مُروج الذّهب»، تاریخ را امری مقدس و مورخ را امین دانسته که «چیزی از معانی آن را تحریف کند یا قسمتی از آن را تغییر دهد، یا نکتهای از آن را محو کند، یا چیزی از توضیحات آن را متشبه یا دگرگون یا واژگون کند، یا تباه یا مختصر کند، یا به دیگری نسبت دهد، یا بیفزاید، از هر ملت و فرقه که باشد، غصب و انتقام و بلایای سخت خدا چنان بر او فرود آید، که صبرش ناچیز و فکرش حیران شود.»1
باستانی پاریزی از جمله نادرهمردانی بود که شرط امانت را در نقل روایتها و نشان دادن رویدادهای تاریخی به حد وسواس رعایت میفرمود، که در میان او و خواجه ابوالفضل بیهقی ـ صاحب تاریخ بیهقی ـ که قرن به هزاره رسیده است، کمتر مورخی توانسته است، بدان گونه باشد که مسعودی گفته است.
آن خواجه بیهق مینویسد که در آنچه در تاریخ آورده، «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان گرفتهاند و شمّهای بیش یاد نکردهاند؛ اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را ملامت افزاید، طمع دارم ایشان را که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد، که آخر هیچ حکایت از نکتهای که به کار آید، خالی نباشد.»2
و باستانی که من او را «خواجهٔ پاریز» مینامیدم و او از سر همان بزرگی و فروتنی میفرمود: «من از خواجگان پاریز نیستم، ملازادهام» که پدرش حاجآخوند در پاریز سالها در سلک متکلمان، بر منبر مردم را ارشاد میفرمود و در لباس واعظان، برکشته کربلا مرثیه مِیرانده و مردم را با صد نوا، میگریانده و همین خواجه ما، در بسیاری از آن مراثی، پیشخوان پدر بوده است، به گفته خود او، «و اما مادرم از سلسله خواجگان بوده است»، و من بدو که: «مرادْ خواجگیِ نسب نیست؛ خواجگی به بزرگی و شایستگی شماست که باید خواجگی بیهق و خواجهٔ شیراز و حافظ قرآن نیز از همین خواجگی برآمده باشد.»
و این بزرگ خواجه ما سبکش در همه نوشتههای خویش، اگرچه به نگاه بیهنرانی که به عیب نظر میکنند و به حسد چشم دیدن هنر دیگران را ندارند، درازنویس و از این شاخه بدان شاخه پریدن بود، اما آنان که شیفته هنرند و از ارباب غرض نیستند، یعنی همین پارسیگویان و پارسیخوانان، او را نه از «مبرمان» میشمرند، و نه از خواندن آثار او، «ملالتشان میافزود» که خواجه ابوالفضل بیهقی، به همان گونه که آوردیم، از خوانندگان کتاب خویش خواسته او را از «مبرمان نشمرند» و اگر کتاب او «دراز شود»، او را ببخشایند و اگر کسی را که از خواندن تاریخ بیهقی، به چند بار، ملالت پدیدآمده باشد، توان گفت که از آثار خواجه محمد ابراهیم باستانی نیز که ای کاش میماند و شمار کتابهای خویش را به صد میرساند و بیشتر، که مجموعه نوشتههای او، که هر چندتای آن به کتابی جای گرفته، به نزدیک هزار است، نیز ملالت پدید نمیآرد، که شمار چاپهای کتاب او، که به دهبار و بیشتر رسیده، میرسانَد این خواجه را مریدان بسیار بوده است و هنوز نیز، هرچند قالب تهی کرده، هست که:
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شادروان دکتر عباس زریاب خوئی، که او نیز یکی از چند تن معدود استادانی است که شایستگی نام استاد را داشت و وجودش در عرصه ادب و فرهنگ پارسی مغتنم بود، و من بارها از زبان باستانی پاریزی، قدر و بزرگی او را شنیده و هم در نوشتهها به هنگامی که به نام زریاب خوئی میرسد، میتوان خواند، درباره باستانی پاریزی در مقدمه حماسه کویر آورده است: «باستانی پاریزی از جمله اشخاص نادری است که استعداد نویسندگی را با شمّ تاریخ یکجا جمع کرده است، که هم نویسنده برجستهای است و هم مورخ بزرگی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/
۴ دی ماه، سالروز درگذشت استاد کریم ساعی است. سازنده پارک ساعی تهران و کسی که درختان خیابان ولیعصر را کاشت تا از زیباترین خیابانهای دنیا باشد.
یادش گرامی باد.
دکتر ساعی مرد بزرگی بود که به جنگل هویت داد و امروز منابع طبیعی با تلاش ایشان هویت پیدا کرده است.
پدر جنگلبانی ایران در سال 1319 اداره جنگلبانی را بنا نهاد و به همراه همکارانش قانون و مقررات جنگل را تدوین کرد و به تصویب مجلس آن زمان رساند.
مرحوم استاد ساعی در سال 1289 در شهر مشهد به دنیا آمد و به دنبال علوم و فنون جنگلبانی رفته و این علم را در ایران پایهگذاری کرد.
استاد کریم ساعی در چهارم دی 1331 بر اثر سانحه سقوط هواپیمای مسافربری در 43 سالگی دارفانی را وداع گفت و پیکر وی در دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران به خاک سپرده شد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/14848-marasem-bozorgdasht-jangalbani.html
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
دکتر ساعی مرد بزرگی بود که به جنگل هویت داد و امروز منابع طبیعی با تلاش ایشان هویت پیدا کرده است.
پدر جنگلبانی ایران در سال 1319 اداره جنگلبانی را بنا نهاد و به همراه همکارانش قانون و مقررات جنگل را تدوین کرد و به تصویب مجلس آن زمان رساند.
مرحوم استاد ساعی در سال 1289 در شهر مشهد به دنیا آمد و به دنبال علوم و فنون جنگلبانی رفته و این علم را در ایران پایهگذاری کرد.
استاد کریم ساعی در چهارم دی 1331 بر اثر سانحه سقوط هواپیمای مسافربری در 43 سالگی دارفانی را وداع گفت و پیکر وی در دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران به خاک سپرده شد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/14848-marasem-bozorgdasht-jangalbani.html
@iranboom_ir
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹، پنجکنت) از شاعران نامی ایران در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است.
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یعقوب لیث از رویگری تا فرمانروایی
انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان برگزار می کند
بررسی روزگار یعقوب لیث
چگونگی فرمانروایی یعقوب لیث
یعقوب لیث و زبان فارسی
روز چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ از ساعت ۱۷:۰۰
اهواز، امانیه، روبروی سازمان انتقال خون، کوچه کناری کمیته امداد، بن بست سمت چپ، خانه سمن ها و انجمن های مردم نهاد
انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان برگزار می کند
بررسی روزگار یعقوب لیث
چگونگی فرمانروایی یعقوب لیث
یعقوب لیث و زبان فارسی
روز چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ از ساعت ۱۷:۰۰
اهواز، امانیه، روبروی سازمان انتقال خون، کوچه کناری کمیته امداد، بن بست سمت چپ، خانه سمن ها و انجمن های مردم نهاد
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
دادخدا سیمالدیناف
تاکنون در باره شمار اشعار آدم الشعرا ابوعبدالله رودکی بحث و اندیشههای زیادی مطرح شده و تخمین و گمانهای مختلفی زده شده که بیشتر مبتنی بر روایت رشیدی سمرقندی (شاعر قرن ۱۲) است.
این پاره شعر رشیدی سمرقندی که در کتاب "شعرالعجم" شبلی نعمانی محفوظ مانده، برای پژوهشگران آثار رودکی تقریبا منبعی یگانه محسوب می شود:
گر سری یابد به عالم کس به نیکو شاعری،
رودکی را بر سر آن شاعران زیبد سری.
شعر او را بر شمردم سیزده ره صد هزار،
هم فزون آید اگر چونان که باید بشمری.
بنا بر روایت رشیدی سمرقندی تعداد اشعار رودکی "سیزده ره صد هزار"، یعنی بیش از یک میلیون (بیت یا مصراع) بوده است. اما بر اساس پژوهشها، از اشعار استاد رودکی بیش از هزار بیت برای ما محفوظ مانده است که از این تعداد مقداری به ابوشکور بلخی، منجک ترمذی، شاکر بخارایی، طیان مرغزی، لبیبی و شعرای دیگر منسوب دانسته میشود.
محققان ادبیات این دوره درست دریافتهاند که از قرن ۱۰ دیوانهای اشعار بیشتر شاعران دوره اول نظم پارسی دری به دلایل گوناگون نابود گردیده است که اشعار گمشده استاد رودکی نیز شامل آن میشود.
اکنون آن اشعاری که امروز به رودکی نسبت میدهند، تقریباً هزار و چند بیت است، اما تعدادی از این ابیات هم احتمالا به شاعران دیگر همزمان رودکی منسوب بوده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
@iranboom_ir
دادخدا سیمالدیناف
تاکنون در باره شمار اشعار آدم الشعرا ابوعبدالله رودکی بحث و اندیشههای زیادی مطرح شده و تخمین و گمانهای مختلفی زده شده که بیشتر مبتنی بر روایت رشیدی سمرقندی (شاعر قرن ۱۲) است.
این پاره شعر رشیدی سمرقندی که در کتاب "شعرالعجم" شبلی نعمانی محفوظ مانده، برای پژوهشگران آثار رودکی تقریبا منبعی یگانه محسوب می شود:
گر سری یابد به عالم کس به نیکو شاعری،
رودکی را بر سر آن شاعران زیبد سری.
شعر او را بر شمردم سیزده ره صد هزار،
هم فزون آید اگر چونان که باید بشمری.
بنا بر روایت رشیدی سمرقندی تعداد اشعار رودکی "سیزده ره صد هزار"، یعنی بیش از یک میلیون (بیت یا مصراع) بوده است. اما بر اساس پژوهشها، از اشعار استاد رودکی بیش از هزار بیت برای ما محفوظ مانده است که از این تعداد مقداری به ابوشکور بلخی، منجک ترمذی، شاکر بخارایی، طیان مرغزی، لبیبی و شعرای دیگر منسوب دانسته میشود.
محققان ادبیات این دوره درست دریافتهاند که از قرن ۱۰ دیوانهای اشعار بیشتر شاعران دوره اول نظم پارسی دری به دلایل گوناگون نابود گردیده است که اشعار گمشده استاد رودکی نیز شامل آن میشود.
اکنون آن اشعاری که امروز به رودکی نسبت میدهند، تقریباً هزار و چند بیت است، اما تعدادی از این ابیات هم احتمالا به شاعران دیگر همزمان رودکی منسوب بوده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
@iranboom_ir