نقش احزاب دوران انقلاب مشروطیت در سازماندهی مهاجرت و ایجاد کمیتهی دفاع ملی
حسن اصغری
میتوان گفت که انقلاب مشروطیت در [... تاریخ معاصر]، بزرگترین حادثهی تاریخی تحولساز ایران بوده است. متأسفانه پژوهشگران ما تاکنون به ریشههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمینهساز این انقلاب نپرداختهاند و تحلیلی موشکافانه و روشنگرانه از آن ارایه ندادهاند. با توجه به اسناد و مدارک وقایعنگارانهی موجود، میتوان دربارهی حوادث و رویدادها و مواضع سیاسی و اجتماعی شخصیتها و بازیگران دوران انقلاب، مطلب نوشت و کتاب تدوین کرد اما تکرار و بازنگاری وقایع و اعمال و رفتار شخصیتهای نقشدار در وقایع انقلاب، هیچ تأثیری در گشایش زوایای تاریک و پنهان و هنوز کشفنشدهی تحولات انقلاب ندارد و چراغی هر چند کمسو بر تاریکیها نمیافکند. شاهدیم که نویسندگان و پژوهشگران در چند دههی اخیر به بازنگاری وقایع انقلاب مشروطیت دست زدهاند، اما دیدهایم که آثار اینان حتا قدرت القا و ارایهی حوادث نگاشتهشدهی مرجع شصت ـ هفتاد سال پیش وقایعنگاران را نیز ندارد و نوعی بازنویسی و تکرار کمرنگ و کمقوت کتابهای گذشتهاند. ارایهی اطلاعات تاریخی دست سوم و چهارم، بدون نگاه ژرفکاوانه به زمینههای شالودهای، هیچ روزنهای نو نمیگشاید.
به نظر من، با اتکا به نظرگاه فلسفهی تاریخ و با شناخت زیرساختهای اقتصادی و موقعیت تاریخی و روساختهای فرهنگی در مقطع ویژهی اواخر دورهی انقلاب مشروطیت میتوان به بازیابی زمینههای وقایع انقلاب مشروطیت دست یافت. نقش جناحها و احزاب و جمعیتهای سیاسی و فرهنگی و آرایش طبقاتی و نقش روحانیان و دخالت کشورهای بیگانه از جمله روسیه و انگلیس و آلمان و عثمانی و تا حدودی فرانسه، هر کدام نیاز به نگارش و تدوین کتابی قطور دارند که هنوز کسانی آستین بالا نزدهاند و جاده خالی است و رهرو میطلبد. البته در نبودِ پژوهشگران جدی و حرفهای در این زمینهها، ناگزیر دست نویسندگان غیرحرفهای بالا میرود تا گام در جاده گذارند و به چیزی نظر اندازند که مشغلهی ذهنیشان نیست.
مهاجرت و تشکیل «کمیتهی دفاع ملی» یکی از وقایع مهم و حرکتساز تاریخ انقلاب مشروطیت است. مهاجرت ملیون از تهران به قم و کرمانشاه که به تشکیل شورایی به نام «کمیتهی دفاع ملی» منجر شد. با تشکیل این کمیته، دولتی در دولت ایران پدید آمد و اعلام کرد که «کمیتهی دفاع ملی» برای مقابله با تجاوز لشگریان دو دولت روسیه و انگلیس ایجاد شده است. دراین تاریخ، یعنی 1915، لشگریان دولت روسیهی تزاری و امپراتوری بریتانیا در برخی نقاط ایران از جمله قزوین و بوشهر و شیراز و رشت و چند ماه بعد در همدان و کرمانشاه و کاشان پایگاه نظامی ایجاد کرده بودند و دولت مرکزی نیز قادر به دفاع و واکنش سیاسی در مقابل دو دولت متجاوز نبود.
«کمیتهی دفاع ملی» گروههایی را به ولایات ایران فرستاد تا مردم را بسیج کنند و برای جنگ با ارتشهای روس و انگلیس آماده نگاه دارند. شونمان، کنسول آلمان که در کرمانشاه بود، به قم آمد و باب کمک دولت آلمان به مهاجران را گشود. فرستادگان آلمان پول و اسلحه و افسران آموزشدیدهی آلمانی را نیز در اختیار شبهنظامیان کمیتهی دفاع ملی یعنی امیرحشمت قرار دادند که از رهبران حزب دموکرات و از کوشندگان آغاز خیزش مشروطهخواهی بود. رهبران کمیتهی دفاع ملی، امیرحشمت را به فرماندهی دو هزار شبهنظامی گماردند. امیرحشمت مأمور شد که برای تصرف پایتخت حرکت کند. قشون امیرحشمت با فرماندهان با سابقهای همچون سردار محیی (معزالسلطان)، سرهنگ ابوالحسنخان زند که با گروهی از ژاندارمهای دولتی به کمیتهی دفاع ملی پیوسته بود، سرتیپ قزاق ابوالفتحزاده و سرهنگ قزاق منشیزاده و احساناللهخان دوستدار و عدهای دیگر که سابقهی جنگ با قوای محمدعلی شاه و مستبدان را داشتند، تشکیل شده بود. حاجیخان، پسر علی مسیو نیز جزو فرماندهان قشون امیرحشمت بود که در جنگ رباطکریم بهدست قشون روس کشته شد. دو برادر او نیز قبلاً در تبریز بهدست روسها به دار آویخته شده بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حسن اصغری
میتوان گفت که انقلاب مشروطیت در [... تاریخ معاصر]، بزرگترین حادثهی تاریخی تحولساز ایران بوده است. متأسفانه پژوهشگران ما تاکنون به ریشههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمینهساز این انقلاب نپرداختهاند و تحلیلی موشکافانه و روشنگرانه از آن ارایه ندادهاند. با توجه به اسناد و مدارک وقایعنگارانهی موجود، میتوان دربارهی حوادث و رویدادها و مواضع سیاسی و اجتماعی شخصیتها و بازیگران دوران انقلاب، مطلب نوشت و کتاب تدوین کرد اما تکرار و بازنگاری وقایع و اعمال و رفتار شخصیتهای نقشدار در وقایع انقلاب، هیچ تأثیری در گشایش زوایای تاریک و پنهان و هنوز کشفنشدهی تحولات انقلاب ندارد و چراغی هر چند کمسو بر تاریکیها نمیافکند. شاهدیم که نویسندگان و پژوهشگران در چند دههی اخیر به بازنگاری وقایع انقلاب مشروطیت دست زدهاند، اما دیدهایم که آثار اینان حتا قدرت القا و ارایهی حوادث نگاشتهشدهی مرجع شصت ـ هفتاد سال پیش وقایعنگاران را نیز ندارد و نوعی بازنویسی و تکرار کمرنگ و کمقوت کتابهای گذشتهاند. ارایهی اطلاعات تاریخی دست سوم و چهارم، بدون نگاه ژرفکاوانه به زمینههای شالودهای، هیچ روزنهای نو نمیگشاید.
به نظر من، با اتکا به نظرگاه فلسفهی تاریخ و با شناخت زیرساختهای اقتصادی و موقعیت تاریخی و روساختهای فرهنگی در مقطع ویژهی اواخر دورهی انقلاب مشروطیت میتوان به بازیابی زمینههای وقایع انقلاب مشروطیت دست یافت. نقش جناحها و احزاب و جمعیتهای سیاسی و فرهنگی و آرایش طبقاتی و نقش روحانیان و دخالت کشورهای بیگانه از جمله روسیه و انگلیس و آلمان و عثمانی و تا حدودی فرانسه، هر کدام نیاز به نگارش و تدوین کتابی قطور دارند که هنوز کسانی آستین بالا نزدهاند و جاده خالی است و رهرو میطلبد. البته در نبودِ پژوهشگران جدی و حرفهای در این زمینهها، ناگزیر دست نویسندگان غیرحرفهای بالا میرود تا گام در جاده گذارند و به چیزی نظر اندازند که مشغلهی ذهنیشان نیست.
مهاجرت و تشکیل «کمیتهی دفاع ملی» یکی از وقایع مهم و حرکتساز تاریخ انقلاب مشروطیت است. مهاجرت ملیون از تهران به قم و کرمانشاه که به تشکیل شورایی به نام «کمیتهی دفاع ملی» منجر شد. با تشکیل این کمیته، دولتی در دولت ایران پدید آمد و اعلام کرد که «کمیتهی دفاع ملی» برای مقابله با تجاوز لشگریان دو دولت روسیه و انگلیس ایجاد شده است. دراین تاریخ، یعنی 1915، لشگریان دولت روسیهی تزاری و امپراتوری بریتانیا در برخی نقاط ایران از جمله قزوین و بوشهر و شیراز و رشت و چند ماه بعد در همدان و کرمانشاه و کاشان پایگاه نظامی ایجاد کرده بودند و دولت مرکزی نیز قادر به دفاع و واکنش سیاسی در مقابل دو دولت متجاوز نبود.
«کمیتهی دفاع ملی» گروههایی را به ولایات ایران فرستاد تا مردم را بسیج کنند و برای جنگ با ارتشهای روس و انگلیس آماده نگاه دارند. شونمان، کنسول آلمان که در کرمانشاه بود، به قم آمد و باب کمک دولت آلمان به مهاجران را گشود. فرستادگان آلمان پول و اسلحه و افسران آموزشدیدهی آلمانی را نیز در اختیار شبهنظامیان کمیتهی دفاع ملی یعنی امیرحشمت قرار دادند که از رهبران حزب دموکرات و از کوشندگان آغاز خیزش مشروطهخواهی بود. رهبران کمیتهی دفاع ملی، امیرحشمت را به فرماندهی دو هزار شبهنظامی گماردند. امیرحشمت مأمور شد که برای تصرف پایتخت حرکت کند. قشون امیرحشمت با فرماندهان با سابقهای همچون سردار محیی (معزالسلطان)، سرهنگ ابوالحسنخان زند که با گروهی از ژاندارمهای دولتی به کمیتهی دفاع ملی پیوسته بود، سرتیپ قزاق ابوالفتحزاده و سرهنگ قزاق منشیزاده و احساناللهخان دوستدار و عدهای دیگر که سابقهی جنگ با قوای محمدعلی شاه و مستبدان را داشتند، تشکیل شده بود. حاجیخان، پسر علی مسیو نیز جزو فرماندهان قشون امیرحشمت بود که در جنگ رباطکریم بهدست قشون روس کشته شد. دو برادر او نیز قبلاً در تبریز بهدست روسها به دار آویخته شده بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حقوق ایران در دریای مازندران
دکتر هوشنگ طالع دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران عنوان کرد:
پذیرش سهم کمتر از 50 درصد، در حکم تجزیهی ایران است
رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ایران از این دریا که زمانی کاسپین خوانده میشد، مدت زمانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تقسیم شدن آن به چند کشور، به محل بحث و جدل دولتهای این کشورها تبدیل شده است به نحوی که در این مدت آنها با تاکید بر منافع ملی خود، خواهان سهم بیشتر کشورشان از این دریا شدهاند. از اینرو موضوع رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ما از این دریای غنی مدتی است که با فراز و نشیبهایی روبهرو شده است تا آنجا که چندی پیش منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران ارائه برخی تحلیلها مبنی بر اینکه «سهم ایران از دریای خزر زمانی 50 درصد بوده است» را نادرست خواند و اظهار داشت: «سهم ایران از این دریا هیچگاه 50 درصد نبوده و این رقم منطقی نیست و هیچ قراردادی هم درباره آن وجود ندارد».
این اظهارات، صریحترین اظهار نظر یک مقام بلندپایهی ایرانی در نفی قراردادهای متقن گذشته بوده است. برای بررسی قرارداد مودت (1921) و تجارت و بحرپیمایی (1940) میان ایران و شوروی، به سراغ دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و نویسندهی چندین کتاب با محوریت «تجزیهی ایران» رفتیم.
لازم به اشاره است که در پرسشهایمان، نخست پیشینهی تاریخی دریای مازندران و سابقهی اختلافها میان ایران و روسیه را جویا شده، سپس وارد به بحث حقوق ایران در دریای مازندران شدیم.
رژیم حقوقی دریای مازندران بر چه اصولی بنا شده است و قرارداد مودت میان ایران و شوروی حاوی چه اصول و بندهایی است؟ آیا این قرارداد نمیتواند نافی ادعاهایی باشد که این روزها در نفی سهم 50 درصدی ایران از دریای مازندران مطرح می شود؟
در حال حاضر، رژیم حقویق دریای مازندران بر پایهی قرارداد مودت (1921) و بازرگانی و بحرپیمایی (1940)، میان دولت ایران و اتحاد شوروی استوار است.
چنان که اشاره شد، بر پایهی فصل یازدهم قرارداد 1921 و نیز بند 4 ماده 12 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی 1940، ایران و اتحاد جماهیر شوروی از نظر کشتیرانی و بهرهبرداری از منابع آبزیان دریای مازندران دارای حق برابر و مساویاند. مهم آن که سفیر کبیر دولت اتحاد شوروی در تهران که قرارداد 1940 را از سوی دولت خود امضا کرده است، در روز امضای قرارداد (5 فروردین 1319 - 25 مارس 194) در نامهای به وزیر امور خارجهی ایران، با روشنی کامل از دریای مازندران به عنوان دریای ایران و شوروی نام میبرد.
وی به وزیر امور خارجه ایران مینویسد: «... با نهایت توقیر مراتب زیر را به استحضار آن جناب میرساند:... نظر به اینکه دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
در پاسخ، وزیر خارجهی ایران به ماتوی فیلیموتو، سفیرکبیر دولت اتحاد شوروی مینویسد: «... با کمال توقیر وصول نامه مورخ 25 مارس 1940 آن جناب را که به مضمون ذیل است تایید مینمایم ... دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
ماده 13 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی میان ایران و شوروی، تصریح میکند: «...طرفین متعاهدین بر طبق اصولی که در عهدنامهی مورخ 6 فوریه 1921 بین ایران و جمهوری متحده سوسیالیستی شوروی روسیه اعلام گردیده است، موافقت دارند که در تمام دریای خزر کشتیهایی جز کشتیهای متعلق به ایران یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و یا متعلق به اتباع و بنگاههای بازرگانی و حمل و نقل کشوری یکی از طرفین متعاهدین که زیر پرچم ایران یا پرچم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سیر مینمایند، نمیتواند وجود داشته باشد...»
بدینسان، مفاد قراردادهای 1921 و 1940 و نیز نامههای پیوست قرارداد 1940، روشن میسازند که:
1. دریای مازندران یک دریای بسته است.
2. این دریا در ید مالکیت و حاکمیت متساوی دو دولت ایران و شوروی قرار دارد.
3. از آنجا که تحدید حدودی در دریای مزبور میان ایران و شوروی به عمل نیامده است، مالکیت و حاکمیت دو دولت بر این دریا به گونه مشاع است.
برای تاکید بر این امر که دریای مازندران یک دریای بسته است، تبصره ماده دوم قانون راجعبه اکتشافات و بهرهبرداری از منابع طبیعی فلاتقارهی ایران مصوب بیست و هشتم خرداد ماه 1334، تصریح شده است: «... در مورد بحر خزر مبنای عمل طبق اصول حقوق بینالمللی مربوط به دریای بسته بوده و میباشد ...»
اما اگر نگاهی به نقشهی دریای مازندران بیندازیم و بخواهیم آن را بخش کنیم بخشی از 50 درصد حقوق ایران در پهنههای آبی دیگران میافتد و به ظاهر منطقی نیست!
حقوق 50 درصدی ایران مشاع است، درست مانند یک شرکت سهامی که سهامش از آن دو شریک با حقوق برابر است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/2568-hoghogh-iran-darya-mazandaran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع دربارهی حقوق ایران در دریای مازندران عنوان کرد:
پذیرش سهم کمتر از 50 درصد، در حکم تجزیهی ایران است
رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ایران از این دریا که زمانی کاسپین خوانده میشد، مدت زمانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تقسیم شدن آن به چند کشور، به محل بحث و جدل دولتهای این کشورها تبدیل شده است به نحوی که در این مدت آنها با تاکید بر منافع ملی خود، خواهان سهم بیشتر کشورشان از این دریا شدهاند. از اینرو موضوع رژیم حقوقی دریای مازندران و سهم ما از این دریای غنی مدتی است که با فراز و نشیبهایی روبهرو شده است تا آنجا که چندی پیش منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران ارائه برخی تحلیلها مبنی بر اینکه «سهم ایران از دریای خزر زمانی 50 درصد بوده است» را نادرست خواند و اظهار داشت: «سهم ایران از این دریا هیچگاه 50 درصد نبوده و این رقم منطقی نیست و هیچ قراردادی هم درباره آن وجود ندارد».
این اظهارات، صریحترین اظهار نظر یک مقام بلندپایهی ایرانی در نفی قراردادهای متقن گذشته بوده است. برای بررسی قرارداد مودت (1921) و تجارت و بحرپیمایی (1940) میان ایران و شوروی، به سراغ دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و نویسندهی چندین کتاب با محوریت «تجزیهی ایران» رفتیم.
لازم به اشاره است که در پرسشهایمان، نخست پیشینهی تاریخی دریای مازندران و سابقهی اختلافها میان ایران و روسیه را جویا شده، سپس وارد به بحث حقوق ایران در دریای مازندران شدیم.
رژیم حقوقی دریای مازندران بر چه اصولی بنا شده است و قرارداد مودت میان ایران و شوروی حاوی چه اصول و بندهایی است؟ آیا این قرارداد نمیتواند نافی ادعاهایی باشد که این روزها در نفی سهم 50 درصدی ایران از دریای مازندران مطرح می شود؟
در حال حاضر، رژیم حقویق دریای مازندران بر پایهی قرارداد مودت (1921) و بازرگانی و بحرپیمایی (1940)، میان دولت ایران و اتحاد شوروی استوار است.
چنان که اشاره شد، بر پایهی فصل یازدهم قرارداد 1921 و نیز بند 4 ماده 12 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی 1940، ایران و اتحاد جماهیر شوروی از نظر کشتیرانی و بهرهبرداری از منابع آبزیان دریای مازندران دارای حق برابر و مساویاند. مهم آن که سفیر کبیر دولت اتحاد شوروی در تهران که قرارداد 1940 را از سوی دولت خود امضا کرده است، در روز امضای قرارداد (5 فروردین 1319 - 25 مارس 194) در نامهای به وزیر امور خارجهی ایران، با روشنی کامل از دریای مازندران به عنوان دریای ایران و شوروی نام میبرد.
وی به وزیر امور خارجه ایران مینویسد: «... با نهایت توقیر مراتب زیر را به استحضار آن جناب میرساند:... نظر به اینکه دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
در پاسخ، وزیر خارجهی ایران به ماتوی فیلیموتو، سفیرکبیر دولت اتحاد شوروی مینویسد: «... با کمال توقیر وصول نامه مورخ 25 مارس 1940 آن جناب را که به مضمون ذیل است تایید مینمایم ... دریای خزر که طرفین متعاهدین آن را دریای ایران و شوروی میدانند...»
ماده 13 قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی میان ایران و شوروی، تصریح میکند: «...طرفین متعاهدین بر طبق اصولی که در عهدنامهی مورخ 6 فوریه 1921 بین ایران و جمهوری متحده سوسیالیستی شوروی روسیه اعلام گردیده است، موافقت دارند که در تمام دریای خزر کشتیهایی جز کشتیهای متعلق به ایران یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و یا متعلق به اتباع و بنگاههای بازرگانی و حمل و نقل کشوری یکی از طرفین متعاهدین که زیر پرچم ایران یا پرچم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سیر مینمایند، نمیتواند وجود داشته باشد...»
بدینسان، مفاد قراردادهای 1921 و 1940 و نیز نامههای پیوست قرارداد 1940، روشن میسازند که:
1. دریای مازندران یک دریای بسته است.
2. این دریا در ید مالکیت و حاکمیت متساوی دو دولت ایران و شوروی قرار دارد.
3. از آنجا که تحدید حدودی در دریای مزبور میان ایران و شوروی به عمل نیامده است، مالکیت و حاکمیت دو دولت بر این دریا به گونه مشاع است.
برای تاکید بر این امر که دریای مازندران یک دریای بسته است، تبصره ماده دوم قانون راجعبه اکتشافات و بهرهبرداری از منابع طبیعی فلاتقارهی ایران مصوب بیست و هشتم خرداد ماه 1334، تصریح شده است: «... در مورد بحر خزر مبنای عمل طبق اصول حقوق بینالمللی مربوط به دریای بسته بوده و میباشد ...»
اما اگر نگاهی به نقشهی دریای مازندران بیندازیم و بخواهیم آن را بخش کنیم بخشی از 50 درصد حقوق ایران در پهنههای آبی دیگران میافتد و به ظاهر منطقی نیست!
حقوق 50 درصدی ایران مشاع است، درست مانند یک شرکت سهامی که سهامش از آن دو شریک با حقوق برابر است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/2568-hoghogh-iran-darya-mazandaran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
وکیلان نخستین دورهٔ مجلس شورای ملی
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
@iranboom_ir
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/14959-naghsh-ahzab-enghelab-mashrote.html
@iranboom_ir
وضعیت اقتصاد در دوران مشروطیت
دکتر انور خامهای
برای این که بفهمیم این که انقلاب مشروطه یعنی مشروطهطلبانِ دورهی اول چه تحول اقتصادی ایجاد کردند و چه قدمهایی را در این راه برداشتند باید نخست بدانیم که وضع اقتصادی پیش از این زمان، یعنی پیش از مشروطیت و در دورهی استبدادِ قاجاری، چه بوده است؟ توجه دارید که کمتر دربارهی آن دوره صحبت شده است یا کمتر اشخاص به خصوص جوانها و نسلهای جدید دربارهی آن اطلاع دارند.
در آن دوره شاه خلاصه ظلالله بود و منشأ تمام قوا و تمام امور. همه چیز در دست او بود و مشروعیتاش هم با زوری که داشت تأمین میشد. همچنین این مشروعیت متکی بود بر خاندانهایی استبدادی که خود متکی بودند به یک قبیله یا ایلی، و یکی هم به اصطلاح عدهای که وعاظالسلطنه میگفتند. اینها از لحاظ مذهبی به قدرت مطلقهی شاه مشروعیت میبخشیدند. شاه معمولاً بر این سیستم اداری ــ که اکنون وجود دارد و باید گفت با مشروطیت تقریباً پیدا شده و در همه جای دنیا هم کموبیش هست ــ مالک و فرمانروای مطلق بود؛ یعنی، در حقیقت تمام سرزمینِ ایران اساساً متعلق به شاه و ملک او بود. منتها اگر کسی مالک بود این را در حقیقت باید گفت که از یک شاهی، یا شاه حاضر یا شاههای قبل، گرفته بوده و الا هر وقت شاه میخواست میتوانست از هر کسی سلب مالکیت بکند چون مالک مطلق شناخته میشد. از لحاظ مادی هم باز همینطور بود گرچه اصل «اناس ملطون الا اموالهم و انفسهم» هم از طرف مردم و هم از طرف شاه قبول شده بود ولی در عمل شاه مسلط بر نفوس و اموال و انفس و همه چیز اشخاص بود و هر کار میخواست میتوانست برای ادارهی کشور بکند.
شاه والیهایی را به استانها معرفی میکرد و هر والی در هر ایالتی که بود همان نقش و قدرتی را داشت که شاه در کل کشور داشت. یعنی او هم هر کاری را که میخواست، در حقیقت به نام این که شاه او را معرفی کرده و با استفاده از قدرت کلی شاه، میتوانست انجام دهد؛ حتی اگر کسی را میخواست بکشد و مالش را ضبط کند. حد و حسابی برای قدرت مطلقهی والی در کار نبود و البته او هم والیهایی را با همان شرایط به شهرستانها میفرستاد که آن موقع ولایت میگفتند. البته قدرت هر کدام از اینها در هر محل تا حدی بستگی داشت به شخصیت خودشان که قدرت مطلقه داشتند و قدرت مطلقه آنها هم مانند خود شاه تا حدی محدود میشد به بعضی از روحانیان خیلی بزرگ یا برخی از رجال خیلی معروف که تا حدی مجبور بودند با آنها در کارهای مهم مشورتی بکنند. ولی اصل کلی و حقوقی همان بود که عرض کردم و هر کدام، مستقل و مستبد و مطلقالعنان بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/4680-vazeiat-eghtesad-dar-doran-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر انور خامهای
برای این که بفهمیم این که انقلاب مشروطه یعنی مشروطهطلبانِ دورهی اول چه تحول اقتصادی ایجاد کردند و چه قدمهایی را در این راه برداشتند باید نخست بدانیم که وضع اقتصادی پیش از این زمان، یعنی پیش از مشروطیت و در دورهی استبدادِ قاجاری، چه بوده است؟ توجه دارید که کمتر دربارهی آن دوره صحبت شده است یا کمتر اشخاص به خصوص جوانها و نسلهای جدید دربارهی آن اطلاع دارند.
در آن دوره شاه خلاصه ظلالله بود و منشأ تمام قوا و تمام امور. همه چیز در دست او بود و مشروعیتاش هم با زوری که داشت تأمین میشد. همچنین این مشروعیت متکی بود بر خاندانهایی استبدادی که خود متکی بودند به یک قبیله یا ایلی، و یکی هم به اصطلاح عدهای که وعاظالسلطنه میگفتند. اینها از لحاظ مذهبی به قدرت مطلقهی شاه مشروعیت میبخشیدند. شاه معمولاً بر این سیستم اداری ــ که اکنون وجود دارد و باید گفت با مشروطیت تقریباً پیدا شده و در همه جای دنیا هم کموبیش هست ــ مالک و فرمانروای مطلق بود؛ یعنی، در حقیقت تمام سرزمینِ ایران اساساً متعلق به شاه و ملک او بود. منتها اگر کسی مالک بود این را در حقیقت باید گفت که از یک شاهی، یا شاه حاضر یا شاههای قبل، گرفته بوده و الا هر وقت شاه میخواست میتوانست از هر کسی سلب مالکیت بکند چون مالک مطلق شناخته میشد. از لحاظ مادی هم باز همینطور بود گرچه اصل «اناس ملطون الا اموالهم و انفسهم» هم از طرف مردم و هم از طرف شاه قبول شده بود ولی در عمل شاه مسلط بر نفوس و اموال و انفس و همه چیز اشخاص بود و هر کار میخواست میتوانست برای ادارهی کشور بکند.
شاه والیهایی را به استانها معرفی میکرد و هر والی در هر ایالتی که بود همان نقش و قدرتی را داشت که شاه در کل کشور داشت. یعنی او هم هر کاری را که میخواست، در حقیقت به نام این که شاه او را معرفی کرده و با استفاده از قدرت کلی شاه، میتوانست انجام دهد؛ حتی اگر کسی را میخواست بکشد و مالش را ضبط کند. حد و حسابی برای قدرت مطلقهی والی در کار نبود و البته او هم والیهایی را با همان شرایط به شهرستانها میفرستاد که آن موقع ولایت میگفتند. البته قدرت هر کدام از اینها در هر محل تا حدی بستگی داشت به شخصیت خودشان که قدرت مطلقه داشتند و قدرت مطلقه آنها هم مانند خود شاه تا حدی محدود میشد به بعضی از روحانیان خیلی بزرگ یا برخی از رجال خیلی معروف که تا حدی مجبور بودند با آنها در کارهای مهم مشورتی بکنند. ولی اصل کلی و حقوقی همان بود که عرض کردم و هر کدام، مستقل و مستبد و مطلقالعنان بودند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/4680-vazeiat-eghtesad-dar-doran-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
ناشر: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
سال انتشار: 13870
این اثر که مجموعه ای از مقالات پژوهشگران محققان و دانشگاهیان آذربایجانی است در سی و چهار مقاله به بررسی ”نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران“ می پردازد و از پنج بخش با مقالات صاحبنظران و پژوهشگران شکل گرفته است در بخش اوّل در پنج مقاله به بررسی وضعت و نقش آذربایجان در ایران قبل از اسلام پرداخته شده است، بخش دوم با هفت مقاله به تاریخ این سامان در دورهی اسلامی میپردازد. بخش سوم با عنوان ”آذربایجان رسمیت تشیع و هویت ایرانی“ با پنج مقاله به موضوعات مهم شکلگیری دولت صفوی، رسمیت مذهب شیعه در آذربایجان و شکلگیری هویت ایرانی اختصاص یافته است. بخش چهارم که مفصلترین قسمت این مجموعه نیز میباشد به مرور تاریخ آذربایجان در ایران معاصر میپردازد که شامل مقالاتی از پژوهشگران و صاحبنظران تاریخ از جنگهای روسیه علیه ایران تا سال 57 است. در بخش بعدی به نقش و جایگاه آذربایجان در فرهنگ و ادب پارسی می پردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
@iranboom_ir
به کوشش: رحیم نیکبخت
ناشر: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
سال انتشار: 13870
این اثر که مجموعه ای از مقالات پژوهشگران محققان و دانشگاهیان آذربایجانی است در سی و چهار مقاله به بررسی ”نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران“ می پردازد و از پنج بخش با مقالات صاحبنظران و پژوهشگران شکل گرفته است در بخش اوّل در پنج مقاله به بررسی وضعت و نقش آذربایجان در ایران قبل از اسلام پرداخته شده است، بخش دوم با هفت مقاله به تاریخ این سامان در دورهی اسلامی میپردازد. بخش سوم با عنوان ”آذربایجان رسمیت تشیع و هویت ایرانی“ با پنج مقاله به موضوعات مهم شکلگیری دولت صفوی، رسمیت مذهب شیعه در آذربایجان و شکلگیری هویت ایرانی اختصاص یافته است. بخش چهارم که مفصلترین قسمت این مجموعه نیز میباشد به مرور تاریخ آذربایجان در ایران معاصر میپردازد که شامل مقالاتی از پژوهشگران و صاحبنظران تاریخ از جنگهای روسیه علیه ایران تا سال 57 است. در بخش بعدی به نقش و جایگاه آذربایجان در فرهنگ و ادب پارسی می پردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
@iranboom_ir
آرمانهای انقلاب مشروطه
دکتر حمید احمدی
بخش اعظم نگاه ما ایرانیها به انقلاب مشروطه، کاهشگرایانه است. بهقول طرفداران ایدئولوژی علم، دچار یک تقلیلگرایی (Reductionism) هستیم و انقلاب مشروطه را از کل به یکی از عناصر آن کاهش میدهیم. سپس بر آن پایه، در مورد آرمانها، پیآمدها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت تحلیل میکنیم. چنین نگرشی خطاساز است.
پیش از اینکه دربارهی دستیابی یا عدم دستیابی به آرمانهای انقلاب مشروطه سخن بگویم، به برخی از این مشکلاتِ خوانشی دربارهی آرمانهای انقلاب مشروطه اشاره میکنم. بهنظر من در پنجاه سال اخیر، چه تحلیلگران و پژوهشگران و چه سیاستمداران و روزنامهنگاران، در روششناسی و معرفتشناسی انقلاب مشروطیت دچار مشکلات اساسی شدهاند.
مشکل روششناسی از دو بعد قابل بررسی است: مطالعه یا تحلیل ما از انقلاب مشروطه تحلیلی علمی نیست؛ یعنی، بهجای اینکه انقلاب را در زمان خودش تحلیل کنیم، بر اساس زمانهی خود و در نتیجه، آرمانها و علایق و ارزشها و مسایل و دغدغههای امروزی خودمان آن را بحث و تحلیل میکنیم. بنابراین نمیتوانیم درک درستی از انقلاب داشته باشیم و آنچه میگوییم مشکلات امروزی ماست. باید نخست انقلاب مشروطه را بر اساس شرایط و دادههای مهم زمان خودش و منابع دست اول مورد مطالعه قرار دهیم.
مشکل دوم ما این است که انقلاب مشروطه در عمدهی آثار و نوشتههای امروزی از دید نخبهگرایی - آنهم نخبگان اپوزیسیون ایران - بررسی شده است. یعنی اکثر نیروهای مخالف - احزاب چپ و راست یا مذهبی - که اکثراً نخبهگرا و در مقام اپوزیسیون بودهاند، بهجای بررسی جامع از دید مردم و جامعه، از زاویهی دیدگاه و دغدغههای خودشان نسبت به نظام و ارزشهای سیاسی، بهتحلیل انقلاب مشروطه میپردازند. آشکار است اگر ما صرفاً به مسایل و ارزشهای نخبگان و منافع آنها تکیه کنیم درک جامعی از موضوع و تحولات زمانه نخواهیم داشت. عمدهی تحولات اجتماعی نه بر اساس دغدغههای نخبگان، بلکه بر اساس درک جمعی و منافع جمعی جامعه روی داده است.
مشکل بعدی در بررسی انقلاب مشروطه، مشکل معرفتشناسی است. ما در چگونگی درک انقلاب مشروطیت با دو مشکل اساسی روبهرو هستیم. یکی: دیدگاه تقلیلگرایانه به انقلاب مشروطیت؛ یعنی، این انقلاب را نه با توجه به کلیهی آرمانها و اهدافی که داشت، بلکه صرفاً در یک جزء و بر اساس یکی از آرمانها تحلیل میکنیم و این یک خطای معرفتشناسانه است. در این رابطه، کسانی که انقلاب مشروطیت را مطالعه میکنند، آن را در یک بعد، یعنی بحث دموکراسی و آزادی میبینند و دیگر ابعاد آن فراموش میشود. بهعبارت دیگر، اینکه انقلاب مشروطیت پیروز شده یا شکست خورده و چه پیآمدهایی داشته را بر اساس این دیدگاه تقلیلگرایانه تحلیل میکنیم. این باعث میشود ماهیت انقلاب مشروطه را درک نکنیم.
مشکل دیگر اینکه است نگاه ما به انقلاب مشروطیت، نگاهی سیاسی ـ ایدئولوژیک بوده است؛ یعنی، آن را بر اساس ایدئولوژیهایی که با جریانهای سیاسی رابطه دارند، بررسی میکنیم. عدهای آن را بر اساس دیدگاههای چپ نگاه میکنند، یعنی بر پایهی دیدگاههای سوسیال دموکراسی و دیدگاههای چپ ارتدوکسی و انواع و اقسام نگاههای چپ مدرنی که وجود دارد. بنابراین انقلاب مشروطیت ایران خلاصه میشود در فعالیتها، اهداف و دیدگاههای چپگرایانهی افرادی چون حیدرخان عمواوغلو و دیگران، و چون اینها از بین رفتند پس انقلاب مشروطه هم شکست خورده و پروندهاش بسته میشود. آنهایی که دیدگاه مذهبی دارند همه چیز را به شیخ فضلالله نوری نسبت میدهند و به این نتیجه میرسند چون ایشان را اعدام کردند، پس مشروطه شکست خورد.
مشکل دیگری که بهویژه در تحلیلهای پنجاه سال اخیر به آن دچار شدهایم، انتزاعی اندیشیدن است. یعنی بهجای آنکه که بیشتر به واقعیات و منابع دست اول آن دوران و آنچه رخ داده و مورد نظر مردم و جریانهای سیاسی بوده توجه کنیم، به بحثهای نظری و انتزاعی و مدلهای نظری مربوط به دیگر کشورها میپردازیم. زمانی، مارکسیسم مسلط بود و از آن دید بررسی میکردیم و میگفتیم وضع انقلاب مشروطه چنین است و در دورهای، پستمدرنیسم. از طرفی اکنون در علوم اجتماعی دانشجویان و استادان بهجای آنکه مشروطه را بر اساس دادهها و اهداف زمان خودش بررسی کنند، این که بر آن چه گذشته، چه خواستها و آمال و آرزوهایی داشته؛ بیشتر در پی آن هستند که مدل نظری فلان نظریهپرداز مارکسیست، مدرن، پستمدرن، انتقادی یا... چه میگوید؟ دادههایی را که در ذهن داریم بر اساس یک مدل نظری تحلیل میکنیم و دوباره به بیراهه میرویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/1169-armanhaye-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر حمید احمدی
بخش اعظم نگاه ما ایرانیها به انقلاب مشروطه، کاهشگرایانه است. بهقول طرفداران ایدئولوژی علم، دچار یک تقلیلگرایی (Reductionism) هستیم و انقلاب مشروطه را از کل به یکی از عناصر آن کاهش میدهیم. سپس بر آن پایه، در مورد آرمانها، پیآمدها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت تحلیل میکنیم. چنین نگرشی خطاساز است.
پیش از اینکه دربارهی دستیابی یا عدم دستیابی به آرمانهای انقلاب مشروطه سخن بگویم، به برخی از این مشکلاتِ خوانشی دربارهی آرمانهای انقلاب مشروطه اشاره میکنم. بهنظر من در پنجاه سال اخیر، چه تحلیلگران و پژوهشگران و چه سیاستمداران و روزنامهنگاران، در روششناسی و معرفتشناسی انقلاب مشروطیت دچار مشکلات اساسی شدهاند.
مشکل روششناسی از دو بعد قابل بررسی است: مطالعه یا تحلیل ما از انقلاب مشروطه تحلیلی علمی نیست؛ یعنی، بهجای اینکه انقلاب را در زمان خودش تحلیل کنیم، بر اساس زمانهی خود و در نتیجه، آرمانها و علایق و ارزشها و مسایل و دغدغههای امروزی خودمان آن را بحث و تحلیل میکنیم. بنابراین نمیتوانیم درک درستی از انقلاب داشته باشیم و آنچه میگوییم مشکلات امروزی ماست. باید نخست انقلاب مشروطه را بر اساس شرایط و دادههای مهم زمان خودش و منابع دست اول مورد مطالعه قرار دهیم.
مشکل دوم ما این است که انقلاب مشروطه در عمدهی آثار و نوشتههای امروزی از دید نخبهگرایی - آنهم نخبگان اپوزیسیون ایران - بررسی شده است. یعنی اکثر نیروهای مخالف - احزاب چپ و راست یا مذهبی - که اکثراً نخبهگرا و در مقام اپوزیسیون بودهاند، بهجای بررسی جامع از دید مردم و جامعه، از زاویهی دیدگاه و دغدغههای خودشان نسبت به نظام و ارزشهای سیاسی، بهتحلیل انقلاب مشروطه میپردازند. آشکار است اگر ما صرفاً به مسایل و ارزشهای نخبگان و منافع آنها تکیه کنیم درک جامعی از موضوع و تحولات زمانه نخواهیم داشت. عمدهی تحولات اجتماعی نه بر اساس دغدغههای نخبگان، بلکه بر اساس درک جمعی و منافع جمعی جامعه روی داده است.
مشکل بعدی در بررسی انقلاب مشروطه، مشکل معرفتشناسی است. ما در چگونگی درک انقلاب مشروطیت با دو مشکل اساسی روبهرو هستیم. یکی: دیدگاه تقلیلگرایانه به انقلاب مشروطیت؛ یعنی، این انقلاب را نه با توجه به کلیهی آرمانها و اهدافی که داشت، بلکه صرفاً در یک جزء و بر اساس یکی از آرمانها تحلیل میکنیم و این یک خطای معرفتشناسانه است. در این رابطه، کسانی که انقلاب مشروطیت را مطالعه میکنند، آن را در یک بعد، یعنی بحث دموکراسی و آزادی میبینند و دیگر ابعاد آن فراموش میشود. بهعبارت دیگر، اینکه انقلاب مشروطیت پیروز شده یا شکست خورده و چه پیآمدهایی داشته را بر اساس این دیدگاه تقلیلگرایانه تحلیل میکنیم. این باعث میشود ماهیت انقلاب مشروطه را درک نکنیم.
مشکل دیگر اینکه است نگاه ما به انقلاب مشروطیت، نگاهی سیاسی ـ ایدئولوژیک بوده است؛ یعنی، آن را بر اساس ایدئولوژیهایی که با جریانهای سیاسی رابطه دارند، بررسی میکنیم. عدهای آن را بر اساس دیدگاههای چپ نگاه میکنند، یعنی بر پایهی دیدگاههای سوسیال دموکراسی و دیدگاههای چپ ارتدوکسی و انواع و اقسام نگاههای چپ مدرنی که وجود دارد. بنابراین انقلاب مشروطیت ایران خلاصه میشود در فعالیتها، اهداف و دیدگاههای چپگرایانهی افرادی چون حیدرخان عمواوغلو و دیگران، و چون اینها از بین رفتند پس انقلاب مشروطه هم شکست خورده و پروندهاش بسته میشود. آنهایی که دیدگاه مذهبی دارند همه چیز را به شیخ فضلالله نوری نسبت میدهند و به این نتیجه میرسند چون ایشان را اعدام کردند، پس مشروطه شکست خورد.
مشکل دیگری که بهویژه در تحلیلهای پنجاه سال اخیر به آن دچار شدهایم، انتزاعی اندیشیدن است. یعنی بهجای آنکه که بیشتر به واقعیات و منابع دست اول آن دوران و آنچه رخ داده و مورد نظر مردم و جریانهای سیاسی بوده توجه کنیم، به بحثهای نظری و انتزاعی و مدلهای نظری مربوط به دیگر کشورها میپردازیم. زمانی، مارکسیسم مسلط بود و از آن دید بررسی میکردیم و میگفتیم وضع انقلاب مشروطه چنین است و در دورهای، پستمدرنیسم. از طرفی اکنون در علوم اجتماعی دانشجویان و استادان بهجای آنکه مشروطه را بر اساس دادهها و اهداف زمان خودش بررسی کنند، این که بر آن چه گذشته، چه خواستها و آمال و آرزوهایی داشته؛ بیشتر در پی آن هستند که مدل نظری فلان نظریهپرداز مارکسیست، مدرن، پستمدرن، انتقادی یا... چه میگوید؟ دادههایی را که در ذهن داریم بر اساس یک مدل نظری تحلیل میکنیم و دوباره به بیراهه میرویم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/1169-armanhaye-enghelab-mashrote.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
سالگرد درگذشت دکتر رحیم نیکبخت
دکتر رحیم نیکبخت نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در ۱۵ امرداد ۱۴۰۰ خورشیدی در ۵۰ سالگی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا چشم از جهان فروبست.
شادروان نیکبخت، پژوهشگر پرتلاشی بود که در راستای همبستگی ملی و هویت ایرانی میکوشید. درواقع ایران یکی از بهترین فرزندانش را از دست داد.
این پژوهندهی آذربایجانی کارهای پژوهشی ارزشمندی را در راه پاسداشت هویت ایرانی و مبارزه با واگرایی قومی-قبیلهای ایرانستیز به انجام رساند.
وی در خط مقدم نبرد با پانترکیسم ویرانگر و ایرانسوز بود و با دلایل و شواهد علمی و مستند در اثبات همگرایی ایرانیان و واهیبودن ادعاهای قبیلهی دستنشاندهی بیگانه در زمینهی هویتسازی و تاریخسازی واگرایانه میکوشید.
کتابها و جستارهای ارزشمند و مستندی از این فرزند آذری ایرانزمین به یادگار مانده است که یکی از آنها که به کوشش وی به چاپ رسید «نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران» است.
یاد و نام استاد نیکبخت در کنار بزرگان آذری ایرانزمین گره خورده است.
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی / شادروان رحیم نیکبخت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
روانشاد منوچهر مرتضوی؛ بنیادگذار بازشناسی هویت ایرانی اسلامی آذربایجان / شادروان رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2520-motazavi-bonyad-gozar-bazshenasi-iran-eslami.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
#رحیم_نیکبخت
دکتر رحیم نیکبخت نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در ۱۵ امرداد ۱۴۰۰ خورشیدی در ۵۰ سالگی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا چشم از جهان فروبست.
شادروان نیکبخت، پژوهشگر پرتلاشی بود که در راستای همبستگی ملی و هویت ایرانی میکوشید. درواقع ایران یکی از بهترین فرزندانش را از دست داد.
این پژوهندهی آذربایجانی کارهای پژوهشی ارزشمندی را در راه پاسداشت هویت ایرانی و مبارزه با واگرایی قومی-قبیلهای ایرانستیز به انجام رساند.
وی در خط مقدم نبرد با پانترکیسم ویرانگر و ایرانسوز بود و با دلایل و شواهد علمی و مستند در اثبات همگرایی ایرانیان و واهیبودن ادعاهای قبیلهی دستنشاندهی بیگانه در زمینهی هویتسازی و تاریخسازی واگرایانه میکوشید.
کتابها و جستارهای ارزشمند و مستندی از این فرزند آذری ایرانزمین به یادگار مانده است که یکی از آنها که به کوشش وی به چاپ رسید «نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران» است.
یاد و نام استاد نیکبخت در کنار بزرگان آذری ایرانزمین گره خورده است.
معرفی کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران
به کوشش: رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2517-
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی / شادروان رحیم نیکبخت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
روانشاد منوچهر مرتضوی؛ بنیادگذار بازشناسی هویت ایرانی اسلامی آذربایجان / شادروان رحیم نیکبخت
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2520-motazavi-bonyad-gozar-bazshenasi-iran-eslami.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
#رحیم_نیکبخت
شعر و ادب فارسی در آران و آذربایجان دوران ایلخانی
شادروان رحیم نیکبخت
آذربایجان و آران دو کانون مهم فرهنگ و هویت ایران... است. قسمت عمده شعر و ادب فارسی در این دو کانون مهم توسط اندیشمندان و شاعران... خلق گردیده است که بخش قابل توجه آثاری که در مورد تاریخ ادبیات ایران نگاشته شده را به خود اختصاص داده است.1
قبل از شروع بحث لازم به ذکر است که درخصوص شعر و ادب فارسی آران، کتاب ارزشمند استاد عزیز «دولتآبادی» اطلاعات گرانقدری وجود دارد؛2 ضمن آنکه اثر دیگر این استاد، «تذکره سخنوران آذربایجان»3 در موضوع مورد بحث، محل مراجعه محققان و پژوهشگران است.
آنچه در این مقاله مدنظر است، ارائه گزارشی از شعر و ادب فارسی در این دو کانون فرهنگی در دوران ایلخانان براساس دو کتاب ارزشمند «نزههالمجالس» اثر «جمال خلیل شیروانی» و «سفینه تبریز» به خط «ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی» به عنوان طرح موضوع که امید است با درک ضرورت و اهمیت آن مراکز دانشگاهی به بررسی تخصصی موضوع همت گمارند. کتاب نخست در مورد شعر و ادب فارسی در آران و کتاب دوم در مورد آذربایجان و تبریز در این عصر اهمیت بسیار دارد.
آران
«نزههالمجالس»4 مجموعهای از رباعیات است که توسط یکی از ادیبان خوش ذوق شیروانی گردآوری گردیده است. دکتر «محمد امین ریاحی» در مورد این کتاب مینویسد:
«نزههالمجالس، ارزندهترین گنجینه ترانههای ایرانی، نغزترین نمونههای هنر شعر اصیل ایرانی وی والاترین و ژرفترین یادگارهای اندیشه ایرانی است... مجموعه بیش از چهار هزار رباعی از نزدیک به سیصد شاعر تابناکترین دورههای شعر فارسی، سدههای پنجم و ششم و هفتم است، که نام و یاد و آثار بیشتر سرایندگان آن قرون از بین رفته، و آنچه مانده غنیمتی ارزنده و گرامی داشتنی است...»5
ایشان در قسمتی دیگر هم در مورد اهمیت این اثر نوشتهاند:
«چون ایک کتاب در هفت قرن و نیم پیش در شروان تألیف شده ترانههای فراوانی از شاعران کهن از یاد رفته شمال غرب ایران از دو سوی ارس در سینه دارد که از نظر شناخت دیرینگی فرهنگ ایرانی در آن سامان و آشنایی ما با زبان و سبک سرایندگان آن دیار نظیری برای آن نمیتوان یافت.»6
این اثر برای نزهت و خوش وقت مجلس شروانشاه در هفده باب تنظیم شده که هر باب به چند نمط (زمینه) تقسیم شده که همه آن، نود و شش موضوع است. یکی دو برگ از آغاز کتاب که در نیایش خدا و ستایش پیامبر (ص) بوده است، در دست نیست. مصحح این اثر، تاریخ تألیف کتاب «نزههالمجالس» را بین سالهای 622 تا 683 هجری قمری میداند که تاریخ اول اشاره به علاءالدین شروانشاه فریبرز سوم پسر گرشاسب است که گویا تا سال 649 پادشاهی کرده است و تاریخ دوم به قریبنه رباعی 1270 این مجموعه برمیگردد که به نام صاحب سعید شمسالدین ثبت شده است و وی کسی جز خواجه شمسالدین و صاحب «دیوان جوینی»، وزیر هولاکو، آباقا و تکودار مقتول در سال 683 به دست ارغون نیست.7 تألیف و گردآوری این مجموعه در اوایل قرن هفتم هجری قمری صورت گرفته است و تنها نسخهای هم که از آن وجود دارد، در اوایل قرن هشتم (25 شوال 731هجری) نگاشته شده است که در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود.8
اهمیت این اثر- چنانکه اشاره گردید- در درج بیشتر رباعیات شاعران شمال غرب ایران است. البته این به معنای آن نیست که مولف- جمال خلیل شروانی- فقط رباعیات برتر آذربایجان و آران را انتخاب کرده باشد، بلکه وی از رباعیات شاعران سایر نواحی ایران هم انتخاب و درج کرده است. رباعیات زیبای شاعرانی چون کمال اسماعیل، صدر خجندی، حسن غزنوی، جمال اصفهانی، یمین اصفهانی، خیام و... در این اثر وجود دارد.9
طبیعی است سرودهها شاعران نزدیک به محیط تألیف و شعر مولف از دو سوی ارس بیشتر در این کتاب جا داشته باشد. دکتر «امین ریاحی» تعداد شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه را به این شرح آورده است:
«از گنجه 24 تن، از شروان 18 تن، از هر یک از دو شهر تفلیس و بیلقان 5 تن، از باکو و دربند از هر یک یک تن، از یازده شهر آذربایجان و زنجان هم نام و شعر شاعرانی به این تعداد آمده است: مراغه 7 تن، تبریز 5 تن، ابهر 3 تن، خوی زنجان و اهر هر یک یک تن، اردبیل و اشنو و سجاس و خونج و خلاط و موصل هر یک یک تن، شعر دو شاعر از گیلان هم (طبعا به سبب نزدیکی به محل تألیف) آمده که قدیمیترین فارسیگویان آن دیارند.»10
نام شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه فهرستوار چنین است:11
1- ابوعلا شاپورف 2- ابوالفضل تبریزی، 3- ابوالقاسم، 4- قاضی ابوالمجد، 5- اسدی، 6- اسمعیل فارسی، 7- اطلسی، 8- بختیار شروانی، 9- بدر تفلیسی، 10- بدرالدین محمود، 11- بدیع بیلقانی، 12- برهان گنجهای، 13- بها شروانی،
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
@iranboom_ir
شادروان رحیم نیکبخت
آذربایجان و آران دو کانون مهم فرهنگ و هویت ایران... است. قسمت عمده شعر و ادب فارسی در این دو کانون مهم توسط اندیشمندان و شاعران... خلق گردیده است که بخش قابل توجه آثاری که در مورد تاریخ ادبیات ایران نگاشته شده را به خود اختصاص داده است.1
قبل از شروع بحث لازم به ذکر است که درخصوص شعر و ادب فارسی آران، کتاب ارزشمند استاد عزیز «دولتآبادی» اطلاعات گرانقدری وجود دارد؛2 ضمن آنکه اثر دیگر این استاد، «تذکره سخنوران آذربایجان»3 در موضوع مورد بحث، محل مراجعه محققان و پژوهشگران است.
آنچه در این مقاله مدنظر است، ارائه گزارشی از شعر و ادب فارسی در این دو کانون فرهنگی در دوران ایلخانان براساس دو کتاب ارزشمند «نزههالمجالس» اثر «جمال خلیل شیروانی» و «سفینه تبریز» به خط «ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی» به عنوان طرح موضوع که امید است با درک ضرورت و اهمیت آن مراکز دانشگاهی به بررسی تخصصی موضوع همت گمارند. کتاب نخست در مورد شعر و ادب فارسی در آران و کتاب دوم در مورد آذربایجان و تبریز در این عصر اهمیت بسیار دارد.
آران
«نزههالمجالس»4 مجموعهای از رباعیات است که توسط یکی از ادیبان خوش ذوق شیروانی گردآوری گردیده است. دکتر «محمد امین ریاحی» در مورد این کتاب مینویسد:
«نزههالمجالس، ارزندهترین گنجینه ترانههای ایرانی، نغزترین نمونههای هنر شعر اصیل ایرانی وی والاترین و ژرفترین یادگارهای اندیشه ایرانی است... مجموعه بیش از چهار هزار رباعی از نزدیک به سیصد شاعر تابناکترین دورههای شعر فارسی، سدههای پنجم و ششم و هفتم است، که نام و یاد و آثار بیشتر سرایندگان آن قرون از بین رفته، و آنچه مانده غنیمتی ارزنده و گرامی داشتنی است...»5
ایشان در قسمتی دیگر هم در مورد اهمیت این اثر نوشتهاند:
«چون ایک کتاب در هفت قرن و نیم پیش در شروان تألیف شده ترانههای فراوانی از شاعران کهن از یاد رفته شمال غرب ایران از دو سوی ارس در سینه دارد که از نظر شناخت دیرینگی فرهنگ ایرانی در آن سامان و آشنایی ما با زبان و سبک سرایندگان آن دیار نظیری برای آن نمیتوان یافت.»6
این اثر برای نزهت و خوش وقت مجلس شروانشاه در هفده باب تنظیم شده که هر باب به چند نمط (زمینه) تقسیم شده که همه آن، نود و شش موضوع است. یکی دو برگ از آغاز کتاب که در نیایش خدا و ستایش پیامبر (ص) بوده است، در دست نیست. مصحح این اثر، تاریخ تألیف کتاب «نزههالمجالس» را بین سالهای 622 تا 683 هجری قمری میداند که تاریخ اول اشاره به علاءالدین شروانشاه فریبرز سوم پسر گرشاسب است که گویا تا سال 649 پادشاهی کرده است و تاریخ دوم به قریبنه رباعی 1270 این مجموعه برمیگردد که به نام صاحب سعید شمسالدین ثبت شده است و وی کسی جز خواجه شمسالدین و صاحب «دیوان جوینی»، وزیر هولاکو، آباقا و تکودار مقتول در سال 683 به دست ارغون نیست.7 تألیف و گردآوری این مجموعه در اوایل قرن هفتم هجری قمری صورت گرفته است و تنها نسخهای هم که از آن وجود دارد، در اوایل قرن هشتم (25 شوال 731هجری) نگاشته شده است که در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود.8
اهمیت این اثر- چنانکه اشاره گردید- در درج بیشتر رباعیات شاعران شمال غرب ایران است. البته این به معنای آن نیست که مولف- جمال خلیل شروانی- فقط رباعیات برتر آذربایجان و آران را انتخاب کرده باشد، بلکه وی از رباعیات شاعران سایر نواحی ایران هم انتخاب و درج کرده است. رباعیات زیبای شاعرانی چون کمال اسماعیل، صدر خجندی، حسن غزنوی، جمال اصفهانی، یمین اصفهانی، خیام و... در این اثر وجود دارد.9
طبیعی است سرودهها شاعران نزدیک به محیط تألیف و شعر مولف از دو سوی ارس بیشتر در این کتاب جا داشته باشد. دکتر «امین ریاحی» تعداد شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه را به این شرح آورده است:
«از گنجه 24 تن، از شروان 18 تن، از هر یک از دو شهر تفلیس و بیلقان 5 تن، از باکو و دربند از هر یک یک تن، از یازده شهر آذربایجان و زنجان هم نام و شعر شاعرانی به این تعداد آمده است: مراغه 7 تن، تبریز 5 تن، ابهر 3 تن، خوی زنجان و اهر هر یک یک تن، اردبیل و اشنو و سجاس و خونج و خلاط و موصل هر یک یک تن، شعر دو شاعر از گیلان هم (طبعا به سبب نزدیکی به محل تألیف) آمده که قدیمیترین فارسیگویان آن دیارند.»10
نام شعرای آرانی و آذربایجانی این مجموعه فهرستوار چنین است:11
1- ابوعلا شاپورف 2- ابوالفضل تبریزی، 3- ابوالقاسم، 4- قاضی ابوالمجد، 5- اسدی، 6- اسمعیل فارسی، 7- اطلسی، 8- بختیار شروانی، 9- بدر تفلیسی، 10- بدرالدین محمود، 11- بدیع بیلقانی، 12- برهان گنجهای، 13- بها شروانی،
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/2146-sher-adab-ilkhani-aran-azarbaijan.html
@iranboom_ir
مفتاح الفضلا یکی از قدیمیترین فرهنگهای فارسی است که محمدبن داود بن محمد بن محمود شادی آبادی آن را در سدۀ نهم در شبۀ قارۀهند تالیف کرده است.مدخلهای این فرهنگ براساس حرف اول و آخر کلمه در دو قسم ترتیب داده شده است:
قسم واژههای مرکب و اصطلاحات شعری.مولف کوشیده است هم اصول تدوین “فرهنگ شعری” را رعایت کند و هم با ارائه تعریفهای گستردهتر و کاربردیتر ,اولین قدمها را به سوی تدوین فرهنگ عمومی زبان فارسی بردارد.
@iranboom_ir
قسم واژههای مرکب و اصطلاحات شعری.مولف کوشیده است هم اصول تدوین “فرهنگ شعری” را رعایت کند و هم با ارائه تعریفهای گستردهتر و کاربردیتر ,اولین قدمها را به سوی تدوین فرهنگ عمومی زبان فارسی بردارد.
@iranboom_ir
از فرمان مظفرالدین شاه تا فرمان مشروطیت
محمدحسین خسروپناه
روز ۲۸ جمادی الثانی ۱۳۲۴ هجری قمری / ۲۱ ژوئیه ی ۱۹۰۶ میلادی، روزنامه ی ایران « قانون عدلیه » را منتشر کرد. مظفرالدین شاه و عین الدوله، صدراعظم می پنداشتند با انتشار این قانون و دستور شاه برای اجرای آن، اعتصاب و بست نشینی در تهران خاتمه می یابد ؛ زیرا، تا آن زمان اساسی ترین درخواست معترضان و بست نشینان تاسیس عدالتخانه بود. برخلاف انتظار شاه و صدراعظم، بست نشینان اهمیتی به قانون عدلیه ندادند و نسخه های روزنامه ی ایران را « هر کس دستش آمد پاره کرد.» ( ۱ ) واکنش مردم موجب شد تا مظفرالدین شاه و برخی از متنفذان دربار بیش از بیش به وخامت اوضاع و ناتوانی حکومت پی ببرند. بر اساس اخباری که به دربار می رسید، آنها متوجه شده بودند از یک سو، شمار بست نشینان تهران به سرعت روبه افزایش است. چنان که در ۲۶ جمادی الثانی ۱۳۲۴ / ۱۹ ژوئیه ی ۱۹۰۶، بست نشینی با پنجاه نفر آغاز شد و ده روز بعد، در ۷ جمادی الثانی / ۲۹ ژوئیه تعداد آنها به حدود سیزده هزار نفر افزایش یافت که بیش از یک سوم مردان تهران بود. علاوه بر این، اجتماع آنها به مرکزی برای فراگیری مباحث و مطالب ممنوعه مبدل شده بود. « در زیر هر چادر و در هر گوشه جمعی دور هم نشسته و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آنها را تعلیم می دهد. » ( ۲ ) همین تعالیم اولیه موجب شد تا بست نشینان به جای « افتتاح عدالتخانه » خواستار تشکیل مجلس شورای ملی شوند و آن را به عنوان اصلی ترین درخواست خود به همراه چهار تقاضای دیگر به مظفرالدین شاه اعلام کنند. در ضمن، تحت تاثیر دانش آموزان دارالفنون زمزمه هایی هم در باره ی مزایای حکومت جمهوری در بین بست نشینان جریان داشت. « در میان مردم صحبت بود که ما جمهور]ی[ و حریت می خواهیم. دیگر تا به کی در دست مالک الرقابی بوده باشیم ؟» ( ۳ ) از سوی دیگر، علی رغم تلاش حکومت برای جلوگیری از انتشار اخبار وقایع تهران، از برخی از شهرها تلگراف هایی به عنوان همبستگی با بست نشینان و معترضان به تهران و قم مخابره می شد. این تلگراف ها نشانه ی جدی احتمال گسترش اعتراض به دیگر شهرها بود.حکومتی که توانایی سرکوبی معترضان تهران را نداشت، چگونه می خواست معترضان چند شهر را سرکوب کند ؟ گو اینکه علایمی از نارضایتی برخی از فرماندهان نظامی فوج های تهران دیده می شد و احتمال پیوستن آنها به بست نشینان بسیار بود.( ۴ ) مجموعه ی این شرایط به همراه همدلی و همکاری برخی از شاهزادگان و درباریان با معترضان موجب شد تا مظفرالدین شاه و متنفذان دربار به این نتیجه برسند که تداوم بحران موجود خطرناک است و باید هرچه سریع تر چاره ای برای برطرف کردن آن بیندیشند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10101-az-farman-mozafardin-shah-ta-farman-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
محمدحسین خسروپناه
روز ۲۸ جمادی الثانی ۱۳۲۴ هجری قمری / ۲۱ ژوئیه ی ۱۹۰۶ میلادی، روزنامه ی ایران « قانون عدلیه » را منتشر کرد. مظفرالدین شاه و عین الدوله، صدراعظم می پنداشتند با انتشار این قانون و دستور شاه برای اجرای آن، اعتصاب و بست نشینی در تهران خاتمه می یابد ؛ زیرا، تا آن زمان اساسی ترین درخواست معترضان و بست نشینان تاسیس عدالتخانه بود. برخلاف انتظار شاه و صدراعظم، بست نشینان اهمیتی به قانون عدلیه ندادند و نسخه های روزنامه ی ایران را « هر کس دستش آمد پاره کرد.» ( ۱ ) واکنش مردم موجب شد تا مظفرالدین شاه و برخی از متنفذان دربار بیش از بیش به وخامت اوضاع و ناتوانی حکومت پی ببرند. بر اساس اخباری که به دربار می رسید، آنها متوجه شده بودند از یک سو، شمار بست نشینان تهران به سرعت روبه افزایش است. چنان که در ۲۶ جمادی الثانی ۱۳۲۴ / ۱۹ ژوئیه ی ۱۹۰۶، بست نشینی با پنجاه نفر آغاز شد و ده روز بعد، در ۷ جمادی الثانی / ۲۹ ژوئیه تعداد آنها به حدود سیزده هزار نفر افزایش یافت که بیش از یک سوم مردان تهران بود. علاوه بر این، اجتماع آنها به مرکزی برای فراگیری مباحث و مطالب ممنوعه مبدل شده بود. « در زیر هر چادر و در هر گوشه جمعی دور هم نشسته و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آنها را تعلیم می دهد. » ( ۲ ) همین تعالیم اولیه موجب شد تا بست نشینان به جای « افتتاح عدالتخانه » خواستار تشکیل مجلس شورای ملی شوند و آن را به عنوان اصلی ترین درخواست خود به همراه چهار تقاضای دیگر به مظفرالدین شاه اعلام کنند. در ضمن، تحت تاثیر دانش آموزان دارالفنون زمزمه هایی هم در باره ی مزایای حکومت جمهوری در بین بست نشینان جریان داشت. « در میان مردم صحبت بود که ما جمهور]ی[ و حریت می خواهیم. دیگر تا به کی در دست مالک الرقابی بوده باشیم ؟» ( ۳ ) از سوی دیگر، علی رغم تلاش حکومت برای جلوگیری از انتشار اخبار وقایع تهران، از برخی از شهرها تلگراف هایی به عنوان همبستگی با بست نشینان و معترضان به تهران و قم مخابره می شد. این تلگراف ها نشانه ی جدی احتمال گسترش اعتراض به دیگر شهرها بود.حکومتی که توانایی سرکوبی معترضان تهران را نداشت، چگونه می خواست معترضان چند شهر را سرکوب کند ؟ گو اینکه علایمی از نارضایتی برخی از فرماندهان نظامی فوج های تهران دیده می شد و احتمال پیوستن آنها به بست نشینان بسیار بود.( ۴ ) مجموعه ی این شرایط به همراه همدلی و همکاری برخی از شاهزادگان و درباریان با معترضان موجب شد تا مظفرالدین شاه و متنفذان دربار به این نتیجه برسند که تداوم بحران موجود خطرناک است و باید هرچه سریع تر چاره ای برای برطرف کردن آن بیندیشند.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10101-az-farman-mozafardin-shah-ta-farman-mashrotiat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
جلد دوم فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیات داستانی و نمایشی منتشر شد
کتاب «فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیات داستانی و نمایشی (۱۳۰۰-۱۳۱۰)» تألیف سعید رفیعی خضری منتشر شد. این کتاب جلد دوم از دفتر اول این مجموعه است و به همّت گروه نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب حاضر در بردارندۀ اصطلاحات زبانی در ادبیّات داستانی و نمایشی در دوران پس از جنگ جهانی اوّل و دورۀ پهلوی اول است.
کتاب فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیات داستانی و نمایشی (۱۳۰۰-۱۳۱۰)، تألیف سعید رفیعی خضری در ۳۹۳ صفحه و به قیمت ۲۸۵هزارتومان در نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است.
علاقهمندان میتوانند برای خرید این کتاب با کتابفروشی فرهنگستان (شمارۀ ۸۸۶۴۲۴۹۷ / آقای عفیفی ۰۹۱۲۶۹۴۷۱۴۴) تماس بگیرند.
@iranboom_ir
کتاب «فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیات داستانی و نمایشی (۱۳۰۰-۱۳۱۰)» تألیف سعید رفیعی خضری منتشر شد. این کتاب جلد دوم از دفتر اول این مجموعه است و به همّت گروه نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب حاضر در بردارندۀ اصطلاحات زبانی در ادبیّات داستانی و نمایشی در دوران پس از جنگ جهانی اوّل و دورۀ پهلوی اول است.
کتاب فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیات داستانی و نمایشی (۱۳۰۰-۱۳۱۰)، تألیف سعید رفیعی خضری در ۳۹۳ صفحه و به قیمت ۲۸۵هزارتومان در نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است.
علاقهمندان میتوانند برای خرید این کتاب با کتابفروشی فرهنگستان (شمارۀ ۸۸۶۴۲۴۹۷ / آقای عفیفی ۰۹۱۲۶۹۴۷۱۴۴) تماس بگیرند.
@iranboom_ir
خیال کنسطیطوسیون (مشروطیت) داشتم
فریدون آدمیت
میرزا یعقوبخان، مترجم سفارت روس بود. پس از آنکه دولت او را تبعید نمود (1278ق/ ) دیگر رنگ ایران را ندید. دورهی آخر زندگیش را در اسلامبول گذراند تا مرد (1298 ق/ ). در آنجا رسالهای در نقشه اصلاحات ایران به عنوان «عریضه» به ناصرالدین شاه نوشته ... است. در آن رساله چند جا از امیرکبیر یاد کرده است. و یادداشتی هم از گفتوگوی خودش با امیر آورده، آنگاه که آن وزیر معزول گشته، ولی هنوز روانه تبعیدگاه کاشان نگردیده بود. مطلب شایان توجه روایت اوست از سخن امیر مبنی بر اینکه: «خیال کنسطیطوسیون» داشت ـ و گرچه مجالش ندادند و روسها مانع بودند، او همچنان در پی فرصت میگشت که بدین کار برآید.
دلیلی نداریم که در اعتبار روایت میرزا یعقوبخان، اساسا تردید نماییم. سایر روایتهایی که در آن رساله آورده ماخذ صحیح تاریخی دارند. و نیز آنچه از زبان امیر راجعبه دستخطهای ناصرالدین شاه بازگو کرده، با متن همان اسناد که امروزه به دست ما رسیده، بیکم و کاست است میآید. از اینرو شبهه داشتن در درستی نقل قول او معقول نیست.
اما توضیحی در معنی گفته امیر لازم میآید: با توجه به شرایط تاریخی زمان، منظور میرزاتقیخان از لغت «کنسطیطوسیون» نوعی «دولت منتظم» بوده است. یعنی محدودیت ارادهی فردی ـ و ادارهی مملکت را برپایه قواعد و اصول استوار ساختن و حقوق و جان و مال افراد را از اعمال خودسرانه مصون داشتن. به تعبیری دیگر نفی سنت مالکالرقابی، و اینکه هرگاه یکی از ارکان دولت مورد اتهامی قرار گیرد، بدون رسیدگی حکمی صادر نگردد. چنین اصلاحی را قبلا رشید پاشا صدراعظم همزمان امیر، در نظام سیاست عثمانی کرده بود و با اعلام «خط شریف گلخانه» (1255 ق/ ) پایه دولت منتظم عثمانی را ریخت. اتفاقا رشید پاشا به پالمرستون گفت: یکی از انگیزههایش در گنجانیدن قانون امنیت جانی در فرمان گلخانه همین بود که پس از آن، جان وزیران بازیچهی هوی و هوس سلطان عثمانی قرار نگیرد. و چون وزیری معزول گشت، سلطان نتواند او را خودسرانه به دست دژخیم بسپرد.1 این قرینه زهربار تاریخ است که میرزا تقیخان هم قضیه «کنسطیطوسیون» را در ارتباط با حق زندگی افراد مطرح ساخت ـ زیرا در آن نظام سیاسی، وزیر معزولی مثل خودش، دیگر حق هستی نداشت. گفت: سرانجام شاه «مرا قربان خواهند کرد». در ضمن باید یادآور شویم گذشته از اینکه امیر از فرمان گلخانه آگاهی داشت، همواره از اروپاییان درباره «سیستم حکومت» غربی میپرسید و با آنها گفتوگو مینمود. در یکی از نامههای رسمی خود نیز به این مطلب اشاره نموده که: جمیع مردم انگلیس به موجب «قوانین ولایتی در محافظه، همه مساوی میباشند، آنها املاکشان و ادیانشان در کمال رفاهیت میباشد». همچنین به گفته منشی سفارت انگلیس: امیر در پی «قانون و عدالت» بود.2
نتیجه اینکه اصل روایت میرزا یعقوبخان معتبر است. در ضمن، این نکته هم آمده که، روس «مانع» آن نقشه امیر بود، اما انگلیس در باطن وعدهی «همراهی» داده بود. مخالفت و ممانعت روس طبیعی است. ولی در گزارشهای رسمی وزیر مختار انگلیس، چیزی از این مقوله نیافتیم که میرزاتقیخان اندیشهی خود را با او به میان گذارده باشد.اگر امیر در چنان مسالهی مهمی با وزیر مختار انگلیس صحبت داشته باشد، خیلی بعید و در استثنایی است که آن ایلچی، دولت خود را آگاه ننموده باشد. البته یکجا وزیر مختار انگلیس به امیر مینویسد: «دوستدار خود میداند که منظور باطنی آن جناب است که قواعد نیک مردم ایران را ترقی دهند، و قواعد ظلم و تعدی و اجحاف را از میان آنها و حکام برطرف سازند.»3 ولی این غیر از وضع «کنسطیطوسیون» میباشد. به هر صورت، رد خصوص آن نکته خاص یعنی عنوان کردن مطلب با انگلیس، مدرک دیگری به دست ما نرسیده است. با همه آن توضیحات که در واقع نکتهای را مبهم نگذاریم، یکی از استادان تاریخ عقاید سیاسی تفسیر یا سوء تفسیری از روایت میرزا یعقوب خان نموده است. بدینمعنی که «کنسطیطوسیون»را با مفهوم دموکراسی و حقوق آزادی خلط کرده، و برپایهی همین خلط معنی آن را مغایر سیاست میرزا تقیخان شناخته است. این خلط ذهنی ناشی از اشتباه در مفهوم عینی و ساده «کنسطیطوسیون» است که تنها دلالت دارد بر حکومت با اصول در تقابل بیقاعدگی و خودکامگی و سیاست با اصول میتواند انواع مختلف داشته باشد که یکی ازی آنها نظام دموکراسی است. در زمان امیرکبیر، اساسا مساله دموکراسی و حقوق آزادی مطرح نبود. امیر به روایت میرزا یعقوب خان، بر آن بود که اگر بتواند قواعدی بنهد که خودسری و خودکامگی پادشاه و حکام را سد کند، و پایهی نظام تازهای را بنیان گذارد..
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/3090-khial-konstitosioan-dashtam.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
فریدون آدمیت
میرزا یعقوبخان، مترجم سفارت روس بود. پس از آنکه دولت او را تبعید نمود (1278ق/ ) دیگر رنگ ایران را ندید. دورهی آخر زندگیش را در اسلامبول گذراند تا مرد (1298 ق/ ). در آنجا رسالهای در نقشه اصلاحات ایران به عنوان «عریضه» به ناصرالدین شاه نوشته ... است. در آن رساله چند جا از امیرکبیر یاد کرده است. و یادداشتی هم از گفتوگوی خودش با امیر آورده، آنگاه که آن وزیر معزول گشته، ولی هنوز روانه تبعیدگاه کاشان نگردیده بود. مطلب شایان توجه روایت اوست از سخن امیر مبنی بر اینکه: «خیال کنسطیطوسیون» داشت ـ و گرچه مجالش ندادند و روسها مانع بودند، او همچنان در پی فرصت میگشت که بدین کار برآید.
دلیلی نداریم که در اعتبار روایت میرزا یعقوبخان، اساسا تردید نماییم. سایر روایتهایی که در آن رساله آورده ماخذ صحیح تاریخی دارند. و نیز آنچه از زبان امیر راجعبه دستخطهای ناصرالدین شاه بازگو کرده، با متن همان اسناد که امروزه به دست ما رسیده، بیکم و کاست است میآید. از اینرو شبهه داشتن در درستی نقل قول او معقول نیست.
اما توضیحی در معنی گفته امیر لازم میآید: با توجه به شرایط تاریخی زمان، منظور میرزاتقیخان از لغت «کنسطیطوسیون» نوعی «دولت منتظم» بوده است. یعنی محدودیت ارادهی فردی ـ و ادارهی مملکت را برپایه قواعد و اصول استوار ساختن و حقوق و جان و مال افراد را از اعمال خودسرانه مصون داشتن. به تعبیری دیگر نفی سنت مالکالرقابی، و اینکه هرگاه یکی از ارکان دولت مورد اتهامی قرار گیرد، بدون رسیدگی حکمی صادر نگردد. چنین اصلاحی را قبلا رشید پاشا صدراعظم همزمان امیر، در نظام سیاست عثمانی کرده بود و با اعلام «خط شریف گلخانه» (1255 ق/ ) پایه دولت منتظم عثمانی را ریخت. اتفاقا رشید پاشا به پالمرستون گفت: یکی از انگیزههایش در گنجانیدن قانون امنیت جانی در فرمان گلخانه همین بود که پس از آن، جان وزیران بازیچهی هوی و هوس سلطان عثمانی قرار نگیرد. و چون وزیری معزول گشت، سلطان نتواند او را خودسرانه به دست دژخیم بسپرد.1 این قرینه زهربار تاریخ است که میرزا تقیخان هم قضیه «کنسطیطوسیون» را در ارتباط با حق زندگی افراد مطرح ساخت ـ زیرا در آن نظام سیاسی، وزیر معزولی مثل خودش، دیگر حق هستی نداشت. گفت: سرانجام شاه «مرا قربان خواهند کرد». در ضمن باید یادآور شویم گذشته از اینکه امیر از فرمان گلخانه آگاهی داشت، همواره از اروپاییان درباره «سیستم حکومت» غربی میپرسید و با آنها گفتوگو مینمود. در یکی از نامههای رسمی خود نیز به این مطلب اشاره نموده که: جمیع مردم انگلیس به موجب «قوانین ولایتی در محافظه، همه مساوی میباشند، آنها املاکشان و ادیانشان در کمال رفاهیت میباشد». همچنین به گفته منشی سفارت انگلیس: امیر در پی «قانون و عدالت» بود.2
نتیجه اینکه اصل روایت میرزا یعقوبخان معتبر است. در ضمن، این نکته هم آمده که، روس «مانع» آن نقشه امیر بود، اما انگلیس در باطن وعدهی «همراهی» داده بود. مخالفت و ممانعت روس طبیعی است. ولی در گزارشهای رسمی وزیر مختار انگلیس، چیزی از این مقوله نیافتیم که میرزاتقیخان اندیشهی خود را با او به میان گذارده باشد.اگر امیر در چنان مسالهی مهمی با وزیر مختار انگلیس صحبت داشته باشد، خیلی بعید و در استثنایی است که آن ایلچی، دولت خود را آگاه ننموده باشد. البته یکجا وزیر مختار انگلیس به امیر مینویسد: «دوستدار خود میداند که منظور باطنی آن جناب است که قواعد نیک مردم ایران را ترقی دهند، و قواعد ظلم و تعدی و اجحاف را از میان آنها و حکام برطرف سازند.»3 ولی این غیر از وضع «کنسطیطوسیون» میباشد. به هر صورت، رد خصوص آن نکته خاص یعنی عنوان کردن مطلب با انگلیس، مدرک دیگری به دست ما نرسیده است. با همه آن توضیحات که در واقع نکتهای را مبهم نگذاریم، یکی از استادان تاریخ عقاید سیاسی تفسیر یا سوء تفسیری از روایت میرزا یعقوب خان نموده است. بدینمعنی که «کنسطیطوسیون»را با مفهوم دموکراسی و حقوق آزادی خلط کرده، و برپایهی همین خلط معنی آن را مغایر سیاست میرزا تقیخان شناخته است. این خلط ذهنی ناشی از اشتباه در مفهوم عینی و ساده «کنسطیطوسیون» است که تنها دلالت دارد بر حکومت با اصول در تقابل بیقاعدگی و خودکامگی و سیاست با اصول میتواند انواع مختلف داشته باشد که یکی ازی آنها نظام دموکراسی است. در زمان امیرکبیر، اساسا مساله دموکراسی و حقوق آزادی مطرح نبود. امیر به روایت میرزا یعقوب خان، بر آن بود که اگر بتواند قواعدی بنهد که خودسری و خودکامگی پادشاه و حکام را سد کند، و پایهی نظام تازهای را بنیان گذارد..
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/3090-khial-konstitosioan-dashtam.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
iranboom.ir
خیال کنسطیطوسیون (مشروطیت) داشتم
۲۵ سال پیش در ۱۷ امرداد ۱۳۷٨، غلامعلی رعدی آذرخشی ـ ادیب، شاعر و از مقامات فرهنگی ایران ـ درگذشت.
#غلامعلی_رعدی_آذرخشی در سال ۱۲۸۸ در محله #ششگلان #تبریز به دنیا آمد.
@iranboom_ir
#غلامعلی_رعدی_آذرخشی در سال ۱۲۸۸ در محله #ششگلان #تبریز به دنیا آمد.
@iranboom_ir
پرویز شاپور در۵ خرداد ۱۳۰۲ در قم متولدشدودر ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ در تهران درگذشت. شهرت او به دلیل نگارش کاریکلماتور، نوشتههای کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند. علاوه بر آفرینش کاریکلماتورها، در طراحی سیاهقلم نیز توانا بود. وی در سی سال نخست نه نوشت و نه نگاشت، اما در ۴۶ سال بعدی آثار کمحجم ولی پرمحتوایی برجای گذاشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
احسان هوشمند مردم شناس و استاد جامعه شناسی:
در ایران قومیت به مفهوم اروپایی آن وجود ندارد.
زبان فارسی،زبان فرهنگی، تاریخی، ملی و تمدنی ایرانیان است.
هیچ مطالعه آماری و آکادمیکی نشان نمی دهد که تفاوت های معناداری در برنامه های توسعه در سکونتگاه های زبانی مثلا بین آذربایجانی ها با فارس زبان ها وجود دارد.
حدود هزار سال است که همه مردم ایران اعم از اینکه زبان گفتاری و زبان محلی شان چیست، بخش قابل توجه و جدی ای از تولیدات فرهنگی، فکری، فلسفی، هنری، اجتماعی و تاریخی خودشان را به زبان فارسی ارائه کردند
در ایتالیا زبان های محلی رقیبی در برابر زبان ملی تلقی و همه آنها نابود شدند و سخن گفتن به آن زبان ها هم در کشورهای همسایه مثل ترکیه ممنوع شد ولی در ایرانی هیچ وقت یکسانسازی زبانی اتفاق نیافتاد.
گروهی که متاثر از دولتهای قفقاز هستند، دائما به فضاسازی بی پایه و غیرعلمی درمورد زبان های محلی مشغولاند.
ایران کشوری موزائیکی نیست،ایران از نظر هویتی و فرهنگی یک فرش است که تار و پود ملت آن به وسیله تاریخ و فرهنگ به هم بافته شده است.
گروهی میخواهند زبان های محلی را در برابر زبان ملی ما بگذارند.
مجموعه گویش ها و زبان های محلی در کشورهای اروپایی به قیمت ایجاد یک زبان فراگیر و استاندارد ملی قربانی شدند ولی در ایران چنین نشد.
نوروز به عنوان مهمترین شاخصه ایرانیت در میان تمامی گروه های ساکن در ایران ریشه های تاریخی ژرفی دارد.
منبع: روزنامه ستاره صبح
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
در ایران قومیت به مفهوم اروپایی آن وجود ندارد.
زبان فارسی،زبان فرهنگی، تاریخی، ملی و تمدنی ایرانیان است.
هیچ مطالعه آماری و آکادمیکی نشان نمی دهد که تفاوت های معناداری در برنامه های توسعه در سکونتگاه های زبانی مثلا بین آذربایجانی ها با فارس زبان ها وجود دارد.
حدود هزار سال است که همه مردم ایران اعم از اینکه زبان گفتاری و زبان محلی شان چیست، بخش قابل توجه و جدی ای از تولیدات فرهنگی، فکری، فلسفی، هنری، اجتماعی و تاریخی خودشان را به زبان فارسی ارائه کردند
در ایتالیا زبان های محلی رقیبی در برابر زبان ملی تلقی و همه آنها نابود شدند و سخن گفتن به آن زبان ها هم در کشورهای همسایه مثل ترکیه ممنوع شد ولی در ایرانی هیچ وقت یکسانسازی زبانی اتفاق نیافتاد.
گروهی که متاثر از دولتهای قفقاز هستند، دائما به فضاسازی بی پایه و غیرعلمی درمورد زبان های محلی مشغولاند.
ایران کشوری موزائیکی نیست،ایران از نظر هویتی و فرهنگی یک فرش است که تار و پود ملت آن به وسیله تاریخ و فرهنگ به هم بافته شده است.
گروهی میخواهند زبان های محلی را در برابر زبان ملی ما بگذارند.
مجموعه گویش ها و زبان های محلی در کشورهای اروپایی به قیمت ایجاد یک زبان فراگیر و استاندارد ملی قربانی شدند ولی در ایران چنین نشد.
نوروز به عنوان مهمترین شاخصه ایرانیت در میان تمامی گروه های ساکن در ایران ریشه های تاریخی ژرفی دارد.
منبع: روزنامه ستاره صبح
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
دلیل اینکه ادب فارسی در این دوره،در فاصله آغاز سده هفتم تا آغاز سده نهم،به چنان مرتبه ای دست یافت که فراتر رفتن از آن تاکنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است،از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه ای در ادب نیست،بیان "خاطره قومی" مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده اند.
به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.
شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.
🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه
@iranboom_ir
به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.
شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.
🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه
@iranboom_ir
سرزمین های از دست رفته و حقوق ملی ایران در دریای مازندران
دکتر میر مهرداد میرسنجری
1- تمامی مرزهای گسترده ایران در دریا و خشکی در دوران معاصر همواره در حال تهدید بوده و هستند.در شمال غربی ، با تحمیل معاهده های 1813گلستان و1828 ترکمانچای ( قفقاز ) و در شمال شرقی ، با تحمیل معاهده 1881 م. (ورارود و خراسان بزرگ ) ، روسیه بر بخش های وسیعی از ایران سلطه یافت و با این که بلشویک ها به " غاصبانه " بودن سیاست دولت تزاری سابق اقرار کردند ، حتی آن بخش هایی که شوروی متعهد به بازگرداندن آن شده بود (منطقه فیروزه ) هنوز به ایران بازگردانده نشده است .
درشرق جدایی ایران شرقی شامل هرات همیشه ایرانی و افغانستان توسط دسیسه های انگلیس به انجام رسید . در جنوب، با این که خلیج فارس همواره به صورت دریای داخلی ایران به شمار می رفت هیچ گاه از آسیب استعمارگران به دور نماند که به طور نمونه می توان به توطئه جدایی بحرین توسط انگلستان اشاره کرد . مجمع الجزایری که هزاران سال بخشی از خاک ایران محسوب می شد با دخالت های مستمر انگلستان و تهدید های مکرر آن ها به سازمان های جهانی از ایران تجزیه شد و با این عمل نفوذ انگلستان و آمریکا بیش از پیش افزایش یافت و پایگاه های نظامی آنها در نخستین منبع انرژی جهان ( خلیج فارس ایران ) مستحکم و استوار گردیدنظیر همین برنامه بلند مدت حضور آمریکا را می توان در دریای مازندران نیز رد یابی کرد .بنا براین روشنگری و مرور پیوسته اتفاق های ناگوار پیشین جدایی سرزمین های ایرانی می تواند چراغی باشد برای جبران تصمیمات نادرست پیشینیان توسط میهن دوستان ایرانی در آینده.
2- بر اساس اسناد موجود و تفسیر حقوقی آن دریای مازندران طبق معاهدات 1921 و 1940 به صورت مساوی میان دو کشور ایران و روسیه تقسیم شده و هر دو کشور بر برابری حاکمیت و اصل تساوی حقوق همه جانبه یکدیگر در این دریا تاکید کرده اند.
این بدین معنا است که ایران و شوروی در تمام عرصه دریا،از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، به جز 12 مایل خط ساحلی که محدوده ماهیگیری اختصاصی هر یک از دو کشور است از حق کشتیرانی و بهره برداری مساوی بر خوردارند یعنی همه منابع بستر و زیر بستر دریا به دو کشور تعلق دارد چه نفت وگاز، چه آبزیان.
بنابراین به زعم برخی که مصرانه منکر حق 50 درصدی ایران هستند،این حق در قراردادهای 1921 و 1940 گنجانده شده ولو ایران در طول این سال ها نخواسته باشد یا نتوانسته باشد از این حقوق مسلم خود استفاده نماید .بنا براین عدم استفاده ایران از این حقوق در گذشته نمی تواند توجیهی برای عدم وجود این حقوق برای ایران تلقی شود.
3-با توجه به کاربرد نام دریای "کاسپین" برای اکثر کشورهای دنیا و "بحر القزوین" برای کشورهای عربی،کاربرد نام خزر با هیچ منطقی برای ایرانیان زیبنده نیست و بسیار به جا خواهد بود که دستگاه سیاست خارجی ایران نسبت به تغییر این نام به دریای "مازندران" یا دریای "کاسپین" اقدام نماید.
4-بر اساس اصل جانشینی دولت ها کاهش سهم ایران از یک دوم به یک پنجم بی معنا است و تقسیم کشور شوروی به چهار کشور نمی تواند حق50درصدی ایران را به یک پنجم تقلیل دهد .چرا که تغییرات جغرافیای سیاسی هر کشورتنها به خودش مربوط است. اگر به طور مثال شوروی به ده کشور ساحلی در دریایی مازندران تقسیم شود،(مثلا جمهوری داغستان در ساحل دریا از روسیه جدا شود) باید بپذیریم سهم ایران نیز یک یازدهم تقلیل یابد.
5- دور نگاه داشتن و منزوی کردن ایران از فعالیت های کلان منطقه ای از جمله تشکیل اجلاس آتی کشور های ساحلی دریای مازندران بدون حضور ایران ،پروژه های عظیم نفت و گاز منطقه دریای مازندران مثل خط لوله نوموکو و و نقش آفرینی ترکیه بدون حضور ایران در میانجیگری میان اران و شروان و ارمنستان(به رغم پیشینه تاریخی تعلق این مناطق به ایران) می تواند به عنوان بخش هایی ازسناریویی مشابه برای دسیسه چینی غاصبانه علیه حاکمیت سرزمینی ایران در آینده تلقی شود.
6- مسایل و معضلات بزرگ محیط زیستی دریای مازندران که توسط کشور های ساحلی آن به ایران تحمیل می شود متاسفانه حساسیت لازم را بر نینگیخته است. از آن جمله آلو دگی شدید نفتی دریا ناشی از بهره برداری از بیش از 1500 حلقه چاه نفتی از سوی دولت باکو است که عمدتا به ساحل نشینان ایرانی دریا ی مازندران تحمیل می شود و عبور خطوط لوله نفت و گاز از بستر دریا می تواند این مشکلات را تشدید نماید.
7- به هر روی در حال حاضر ایران که تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مالک 50 درصد از سطح و بستر دریا بود، هم اکنون تنها کشوری است که از منابع و ذخایر انرژی این دریا کاملا بی بهره است و این امر می تواند تا آینده یی طولانی سبب وارد آمدن لطمات جدی به منافع ملی ایران در دریای مازندران شود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/7-maaz4.html
@iranboom_ir
دکتر میر مهرداد میرسنجری
1- تمامی مرزهای گسترده ایران در دریا و خشکی در دوران معاصر همواره در حال تهدید بوده و هستند.در شمال غربی ، با تحمیل معاهده های 1813گلستان و1828 ترکمانچای ( قفقاز ) و در شمال شرقی ، با تحمیل معاهده 1881 م. (ورارود و خراسان بزرگ ) ، روسیه بر بخش های وسیعی از ایران سلطه یافت و با این که بلشویک ها به " غاصبانه " بودن سیاست دولت تزاری سابق اقرار کردند ، حتی آن بخش هایی که شوروی متعهد به بازگرداندن آن شده بود (منطقه فیروزه ) هنوز به ایران بازگردانده نشده است .
درشرق جدایی ایران شرقی شامل هرات همیشه ایرانی و افغانستان توسط دسیسه های انگلیس به انجام رسید . در جنوب، با این که خلیج فارس همواره به صورت دریای داخلی ایران به شمار می رفت هیچ گاه از آسیب استعمارگران به دور نماند که به طور نمونه می توان به توطئه جدایی بحرین توسط انگلستان اشاره کرد . مجمع الجزایری که هزاران سال بخشی از خاک ایران محسوب می شد با دخالت های مستمر انگلستان و تهدید های مکرر آن ها به سازمان های جهانی از ایران تجزیه شد و با این عمل نفوذ انگلستان و آمریکا بیش از پیش افزایش یافت و پایگاه های نظامی آنها در نخستین منبع انرژی جهان ( خلیج فارس ایران ) مستحکم و استوار گردیدنظیر همین برنامه بلند مدت حضور آمریکا را می توان در دریای مازندران نیز رد یابی کرد .بنا براین روشنگری و مرور پیوسته اتفاق های ناگوار پیشین جدایی سرزمین های ایرانی می تواند چراغی باشد برای جبران تصمیمات نادرست پیشینیان توسط میهن دوستان ایرانی در آینده.
2- بر اساس اسناد موجود و تفسیر حقوقی آن دریای مازندران طبق معاهدات 1921 و 1940 به صورت مساوی میان دو کشور ایران و روسیه تقسیم شده و هر دو کشور بر برابری حاکمیت و اصل تساوی حقوق همه جانبه یکدیگر در این دریا تاکید کرده اند.
این بدین معنا است که ایران و شوروی در تمام عرصه دریا،از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، به جز 12 مایل خط ساحلی که محدوده ماهیگیری اختصاصی هر یک از دو کشور است از حق کشتیرانی و بهره برداری مساوی بر خوردارند یعنی همه منابع بستر و زیر بستر دریا به دو کشور تعلق دارد چه نفت وگاز، چه آبزیان.
بنابراین به زعم برخی که مصرانه منکر حق 50 درصدی ایران هستند،این حق در قراردادهای 1921 و 1940 گنجانده شده ولو ایران در طول این سال ها نخواسته باشد یا نتوانسته باشد از این حقوق مسلم خود استفاده نماید .بنا براین عدم استفاده ایران از این حقوق در گذشته نمی تواند توجیهی برای عدم وجود این حقوق برای ایران تلقی شود.
3-با توجه به کاربرد نام دریای "کاسپین" برای اکثر کشورهای دنیا و "بحر القزوین" برای کشورهای عربی،کاربرد نام خزر با هیچ منطقی برای ایرانیان زیبنده نیست و بسیار به جا خواهد بود که دستگاه سیاست خارجی ایران نسبت به تغییر این نام به دریای "مازندران" یا دریای "کاسپین" اقدام نماید.
4-بر اساس اصل جانشینی دولت ها کاهش سهم ایران از یک دوم به یک پنجم بی معنا است و تقسیم کشور شوروی به چهار کشور نمی تواند حق50درصدی ایران را به یک پنجم تقلیل دهد .چرا که تغییرات جغرافیای سیاسی هر کشورتنها به خودش مربوط است. اگر به طور مثال شوروی به ده کشور ساحلی در دریایی مازندران تقسیم شود،(مثلا جمهوری داغستان در ساحل دریا از روسیه جدا شود) باید بپذیریم سهم ایران نیز یک یازدهم تقلیل یابد.
5- دور نگاه داشتن و منزوی کردن ایران از فعالیت های کلان منطقه ای از جمله تشکیل اجلاس آتی کشور های ساحلی دریای مازندران بدون حضور ایران ،پروژه های عظیم نفت و گاز منطقه دریای مازندران مثل خط لوله نوموکو و و نقش آفرینی ترکیه بدون حضور ایران در میانجیگری میان اران و شروان و ارمنستان(به رغم پیشینه تاریخی تعلق این مناطق به ایران) می تواند به عنوان بخش هایی ازسناریویی مشابه برای دسیسه چینی غاصبانه علیه حاکمیت سرزمینی ایران در آینده تلقی شود.
6- مسایل و معضلات بزرگ محیط زیستی دریای مازندران که توسط کشور های ساحلی آن به ایران تحمیل می شود متاسفانه حساسیت لازم را بر نینگیخته است. از آن جمله آلو دگی شدید نفتی دریا ناشی از بهره برداری از بیش از 1500 حلقه چاه نفتی از سوی دولت باکو است که عمدتا به ساحل نشینان ایرانی دریا ی مازندران تحمیل می شود و عبور خطوط لوله نفت و گاز از بستر دریا می تواند این مشکلات را تشدید نماید.
7- به هر روی در حال حاضر ایران که تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مالک 50 درصد از سطح و بستر دریا بود، هم اکنون تنها کشوری است که از منابع و ذخایر انرژی این دریا کاملا بی بهره است و این امر می تواند تا آینده یی طولانی سبب وارد آمدن لطمات جدی به منافع ملی ایران در دریای مازندران شود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/7-maaz4.html
@iranboom_ir
مضرات محصولات تغییر ژنتیکی (تراریخته) برای محیط
محصولات اصلاحشده ژنتیکی و میزان افزایش علفکشی که به واسطه آنها استفاده میشود میتواند برای پرندگان، حشرات، دوزیستان و اکوسیستمهای دریایی و ارگانیسم موجودات زنده داخل خاک مضر باشد. این مسئله تنوع زیستی را کاهش میدهد. منابع آبی را آلوده میسازد.
بهعنوان مثال محصولات اصلاحشده رفتارهای پروانهها را تغییر میدهد. جمعیت این حشرات در آمریکا 50 درصد کاهش یافته است. علفکش «راندآپ» باعث کاهش زاد و ولد در دوزیستان میشود و اختلالات هورمونی ایجاد میکند و حتی خسارتهای اندامی در حیوانات در دُزهای پایین مشاهده شده است. / آنتی بیوتروریسم
@iranboom_ir
محصولات اصلاحشده ژنتیکی و میزان افزایش علفکشی که به واسطه آنها استفاده میشود میتواند برای پرندگان، حشرات، دوزیستان و اکوسیستمهای دریایی و ارگانیسم موجودات زنده داخل خاک مضر باشد. این مسئله تنوع زیستی را کاهش میدهد. منابع آبی را آلوده میسازد.
بهعنوان مثال محصولات اصلاحشده رفتارهای پروانهها را تغییر میدهد. جمعیت این حشرات در آمریکا 50 درصد کاهش یافته است. علفکش «راندآپ» باعث کاهش زاد و ولد در دوزیستان میشود و اختلالات هورمونی ایجاد میکند و حتی خسارتهای اندامی در حیوانات در دُزهای پایین مشاهده شده است. / آنتی بیوتروریسم
@iranboom_ir