Telegram Web Link
"نقل است که وقتی به دیهی رسید. آنجا زاهدی بود در خود مانده و دِماغی در خود پدید کرده. شیخ او را به دعوت خواند. او اجابت نکرد، گفت: "من زاهدم و سی سال است تا به روزه‌ام و خلق دانند که چنین است." شیخ گفت: برو غربالی کاه بدزد تا از خود برهی!"

▪️چشیدن طعم وقت: از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر، با مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، ص 110.

زاهدان، چنان که می‌دانیم، در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما، که عمدتا بر مدارِ باطلِ سفاهت و تزویر و ریا گردیده است، مغرور به زهد و طاعت خویش بوده‌اند. غرور و خودبینی، در کنار ریاکاری، ظاهرنگری، عیب‌بینی، و جزم‌اندیشی از جمله آفاتِ سهمناک و مهلکی بوده که زهد را به نمایش دروغین و دل‎آزاری مبدل ساخته است. نمایشی که نه تنها هیچ نسبتی با روح ایمان و دینداری ندارد بلکه درست در نقطۀ مقابل آن قرار می‌گیرد و درخت دین و ایمان را چون موریانه‌های سمجی ذره ذره در نهان می‌پوساند. بی‌جهت نیست که در دیوان حافظ، از زاهدان و ادا و اطوار آنان، این همه به نقد و طعن و طنز و کراهت یاد شده است. جوهر دینداری در نگاه حافظ اخلاص است. و این چیزی است که زاهدان ریایی با آن کاملا بیگانه هستند. از این حیث، حافظ را باید وامدار عارفان بزرگ خراسان، و به طور خاص ابوسعید ابوالخیر دانست، که سرحلقۀ اهل ملامت روزگار خویش بوده است.

"از همین نقطۀ اخلاص و مبارزۀ با "ریا" است که او [ابوسعید] به حل مشکلات روحی انسان می‌پردازد و معتقد است همۀ رنجها و مصائبی که انسان تحمل می‌کند نتیجۀ خودخواهی و ظاهرسازی اوست، همان چیزی که در تعبیر او "نفس" خوانده می‌شود. او بزرگترین دشمن انسان را همین حس خودخواهی و در نتیجه ظاهرسازی و یا توجه به نفس می‌داند و معتقد است "طاغوتِ" هر کس نفس اوست و "یارِ بدآموزی" که انسان را از آن بر حذر داشته‌اند همین نفس است و حتی بهشت و جهنم از دیدگاه او در همین نقطه است که آنجا که توییِ تو (= نفس و تمایلات نفس و در نتیجه ظاهرسازی و ریاکاری‌ها) با توست آنجا دوزخ است و آنجا که تو نیستی (یعنی میدانی برای خودخواهی‌ها وجود ندارد) بهشت است. "حجاب میان بنده و خدای آسمان و زمین نیست. عرش و کرسی نیست. پنداشت و منیِ تو حجاب است، از میان برگیر و به خدا رسیدی". (شفیعی کدکنی، مقدمه اسرار التوحید، ص هشتاد و هفت).

بدین ترتیب، اشارتِ شگفت و طعن‌آلود ابوسعید به آن زاهد خام و عبوسی که دعوت او را از سر عُجب و غرورِ ناشی از زهد و طاعت خویش اجابت نکرد، روشن‌تر دانسته می‌شود. "برو غربالی کاه بدزد تا از خود برهی!"، چراکه در نگاه شیخ، گناهی که در آدمی اندکی نیاز و رقّت و انکسار و شکستگی پدید آورد هزار بار شریف‌تر و بهتر است از عبادت و طاعتی که او را دچار خودبینی و عُجب و کِبر و غرور، و شیفتگی نسبت به خود سازد.

@irajrezaie
حیلت رها کن، عاشقا

ایرج شهبازی

شخص حیله‌گر به جای این که از راه‌های درست و طبیعی در پی اهداف خود باشد، از شیوه‌هایی مانند دروغ‌گویی، پنهان‌کاری، ابهام‌سازی، بزرگ‌نمایی، کوچک‌نمایی، واقع‌گریزی و نظایر آنها بهره می‌گیرد. بی‌گمان استفاده از این رذیلت‌ها نیاز به هوشمندی زیادی دارد، ولی فرد حیله‌گر از هوش خود به بدترین شکل ممکن استفاده می‌کند. او قوانین هستی را نادیده می‌گیرد و می‌خواهد از راه‌های زودبازده و میان‌بُر به مقصود خود برسد.

در مسائل مادی می‌توان با حیله‌گری به اهداف خود رسید؛ یعنی می‌توان با مکر و فریب به قدرت سیاسی دست یافت، به پول و موقعیت اجتماعی رسید، در امتحانات قبول شد، مدرک دکترا جعل کرد و صدها کار دیگر انجام داد. همۀ این امور در عالم مادیات امکان‌پذیرند، اما در عالم اخلاق و روابط و معنویات نمی‌توان از این راه به موفقیت دست یافت.

می‌توان مدرک جعل کرد، ولی نمی‌توان به این ترتیب دانشمند شد. می‌توان با حیله‌گری به مقامات دینیِ رسید، اما تجربۀ عمیق ایمانی با این شیوه‌ به دست نمی‌آید. می‌توان با فریبکاری کسی را تصاحب کرد، اما نمی‌توان عشق و احترام او را به دست آورد. مطلوب‌های روانی مانند رضایت و آرامش و شادی و امید و نظایر آنها هم به هیچ وجه با حیله‌گری به دست نمی‌آیند.

در عالم سیاست هم می‌توان با حیله‌گری به قدرت رسید، اما از این راه نمی‌توان رشد و پیشرفت پایدار ایجاد کرد و روابط نیکویی با شهروندان پدید آورد. دوام حکومت به عدالت و شفقت و دانایی و مسئولیت‌پذیری و نقدپذیری منوط است و حکومتی که بدون این فضیلت‌ها، می‌کوشد با تکیه بر فریب و نیرنگ، قدرت را در اختیار خود بگیرد، قطعاً خطا می‌کند. تاریخ نشان داده است که هیچ حکومتی با فریب نتوانسته است دوام پیدا کند. حیله و تزویر و تقلب هر حکومت نیرومندی را از درون متلاشی می‌کند.

مطالعۀ تاریخ نشان می‌دهد که هیچ کس نتوانسته است با حیله‌گری به سود راستین دست یابد و منافع خود را به شکل درستی تأمین کند.

از سوی دیگر انسانِ حیله‌گر، با همۀ هوشمندی و تواناییِ عقلی‌اش، قدرت دیدن همۀ جوانب مسأله را ندارد و به احتمال زیاد به خودش آسیب می‌زند. حیله‌گری درواقع به معنای نادیده گرفتن واقعیت‌ها و کنار گذاشتن روال طبیعیِ پدیده‌هاست و همین باعث می‌شود که شخص حیله‌گر به جای دنیای واقعی، دنیایی خیالی را بسازد و همۀ نقشه‌های خود را بر اساس آن پیش ببرد. از آنجاکه این دنیای خیالی پایی در عالم واقعیت ندارد، شخص باید با نیروی ذهنی و تخیل خود همۀ ابعاد و جوانب آن را بسنجد و طراحی کند، اما بین بخش‌های مختلفِ روایتی که شخص حیله‌گر برمی‌سازد، همواره شکاف‌ها و فاصله‌هایی وجود دارد و این باعث می‌شود روایت او مبهم و غیرقابل فهم باقی بماند.

به هر حال از آنجا که شخص حیله‌گر در جهان واقعی زندگی نمی‌کند و می‌خواهد از راه‌های نادرست و نامتعارف به نتیجه برسد، هر قدر که باهوش و زیرک باشد، بخش‌هایی از واقعیت را نادیده می‌گیرد و در درازمدت به خود آسیب می‌زند. در بسیاری از مواقع افراد زیرک در دامی که با هزار زحمت طراحی کرده‌اند، می‌افتند و از بین می‌روند.

از سوی دیگر، فریبکاری بزرگ‌ترین زیانی است که دامنگیر افراد فریبکار می‌شود. اکر کسی از زیان‌ها و خطراتِ اخلاقی و شخصیتیِ حیله‌گری آگاه باشد، به خوبی می‌داند که هیچ مجازاتی برای حیله‌گری بالاتر از حیله‌گر بودن نیست. شخص حیله‌گر از حیث اخلاقی سقوط می‌کند و اعتماد و عشق را در روابط خود از دست می‌دهد و این زیان کمی نیست. شاید به همین جهت باشد که مولانا می‌گوید: خدا فرعون را از طریق حیله‌های خود او می‌فریفت؛ یعنی فرعون فریبِ حیله‌های خود را می‌خورد و به دست خویش، خود را تباه می‌کرد. شاید معنای این سخن آن باشد که هر گونه دیگرفریبی درواقع به معنای دقیق کلمه خودفریبی است. شخص مادام که خود را فریب نداده باشد، نمی‌تواند به فریب دادن دیگران روی بیاورد. از این روست که غالباً شخص فریبکار از طریق فریب‌های خود نابود می‌شود:
فرعون عالمی را بفریبد و نداند
کان خائن دغا را هم در دغا فریبی
‏(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۲۹۴۵)

با توجه به این مسائل، هر کس که خواهان سعادت خود است، باید مطلقاً حیله و نیرنگ را از زندگی خود حذف کند و در نهایت صداقت و راستی، امور زندگی خود را پیش ببرد. زیرک واقعی کسی است که دست از زرنگی بردارد و سادگی پیشه کند:  
هر کس که ز عیاری و حیله ببرید
والله که چو او زیرک و عیاری نیست
‏(همان، رباعی ۳۸۵)

درست است که حیله‌گری مختصر ذوق و لذتی دارد و انسان را از راه‌های سریع و زودبازده به مقصد می‌رساند، ولی اگر دقیق و عمیق نگاه کنیم، می‌بینیم که لذت آن به زیان‌ها و خطراتش نمی‌ارزد و در هر حال راستی بهتر از فریبکاری است:  
در دروغ و مکر ذوقی هست، لیک
آن نمی‌ارزد، همان به راستک
‏(همان، غزل ۱۳۲۰)

@irajshahbazi
در کف ندارم سنگ من
دکتر محمدجواد اعتمادی
"در کف ندارم سنگ من، با کس ندارم جنگ من
بر کس نگیرم تنگ من، زیرا خوشم چون گلستان"

چهل چراغ از غزلیات شمس

جستجویی در اشارات مولانا در دیوان شمس




@hozoormolana
نکته‌ای درباره‌ی روابط انسانی

ایرج شهبازی

بسیاری از افراد تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا باعث ناراحتی و دل‌خوریِ دوست خود نشوند. آنها حساسیت‌های او را می‌شناسند و سعی می‌کنند به حریم آن حساسیت‌ها نزدیک نشوند تا رابطه را حفظ کنند. باید بدانیم که رابطه‌ای که باید با سانسور کردن خود، با نقاب زدن، با توجیه فراوان و یا با صبر بیش از حد از آن مراقبت کرد، مدت‌ها پیش تمام شده است و شکل ظاهری آن نیز دیر یا زود از بین خواهد رفت؛ پس بهتر است در نهایت صداقت برخورد کنیم و به زور، دیگری را در زندگی خود حفظ نکنیم. چنین رابطه‌ای هر چه زودتر به پایان برسد، بهتر است.

برای نمونه فرض کنید که شما می‌دانید یکی از دوستانتان شخصی بسیار عصبانی است و هر لحظه ممکن است دست‌خوش عصبانیت شود. شما به علت این که نمی‌خواهید او را از دست بدهید، کاری نمی‌کنید که خشم او را برانگیزد و همواره با آرامش و مهر با او برخورد می‌کنید. شما سال‌ها به این رفتار خود ادامه می‌دهید و یک رابطۀ آکنده از ترس و نگرانی را ادامه می‌دهید و به این ترتیب حال خود را بد می‌کنید.

به نظر می‌رسد ادامۀ چنین رابطه‌ای درست نیست. روابط سالم در آزادی و احترام و شفافیت و اعتماد پدید می‌آیند و می‌بالند. رابطه‌ای که با نادیده گرفتن خود آن را حفظ می‌کنیم، به هیچ وجه رابطۀ سالمی نیست. حتی بهتر است که ما گه‌گاه اگاهانه رفتارهایی انجام دهیم که خشم دوستمان را تحریک می‌کند. اگر دوستی ما برای او ارزشمند باشد، حاضر می‌شود بهای آنها را بپردازد و خشم خود را مهار کند و اگر چنین نیست، بهتر است که او زودتر از ما برنجد و رابطه به پایان برسد.

به قول استاد اصغر فرهادی، یک پایان تلخ از یک تلخی بی‌پایان بهتر است. رنج قطع رابطه یک دفعه رخ می‌دهد و نهایتاً در چند ماه به پایان می‌رسد، اما رنجِ رابطۀ ناسالم ممکن است تمام عمر ما را نابود کند. پایان یافتن روابط ناسالم حادثۀ بسیار شیرینی است و باید آن را جشن گرفت. خشم و کینه و زودرنجی و کین‌توزیِ دوست ما دیر یا زود خود را نشان می‌دهد؛ پس بهتر است زودتر این اتفاق بیفتد و عمر و دیگر سرمایه‌های وجودی ما تباه نشود. اگر رفتارهای ناپسند و اخلاقیات زشتِ دوست ما آشکار شد، نه تنها نباید ناراحت باشیم، بلکه باید جشن بگیریم و شُکر کنیم:

يار تو چون دشمنى پيدا كند
گَرِّ حِقْد و رشكِ او بيرون زند،
تو از آن اِعراضِ او افغان مكن!
خويشتن را ابله و نادان مكن!‏
بلكه شُكرِ حق كن و نان بخش كن!
كه نگشتى در جوالِ او كهُن‏
از جوالش زود بيرون آمدى
تا بجويى يارِ صدقِ سَرمدى‏
(مثنوی، د ۵/ ۱۵۱۷ - ۱۵۱۳)

@irajshahbazi
دوستان عزیزم
سلام، وقتتون به خیر و شادی
امیدوارم که هر جای این جهان زیبا هستید، سلامت و سربلند باشید.

متنی لطیف و درخشان، از جانی ولش، با صدای حیرت‌آور نصرالله مدقالچی، به شما تقدیم می‌کنم. این متن به گابریل گارسیا مارکز منسوبه که درست نیست. به هر حال این متن خیلی خوندنیه. امیدوارم که این مهرواژه‌ها را بارها بخونید و بشنوید و در آنها تأمل کنید.
گوارای وجودتون

ایرج شهبازی
سوم مردادماه ۱۴۰۳
جانی وِلش

اگر خداوند فقط لحظه‌اي از ياد مي‌بُرد كه عروسكي پارچه‌اي بيش نيستم و قطعه‌اي از زندگي به من هديه مي‌داد، شايد نمي‌گفتم همۀ آنچه مي‌انديشيدم و همه‌ي گفته‌هايم. اشيا را دوست مي‌داشتم، نه به سبب قيمتشان كه معنايشان. رويا را به خواب ترجيح مي‌دادم؛ زيرا فهميده‌ام به ازاي هر دقيقه چشم به هم گذاشتن، شصت ثانيه نور از دست مي‌دهيم. راه مي‌رفتم آن ‌گاه كه ديگران مي‌ايستادند. بيدار مي‌ماندم به گاهِ خوابِ آن‌ها و گوش مي‌دادم وقتي كه در سخنند و چه قدر از خوردنِ يك بستني لذّت مي‌بردم.  

اگر خداوند فقط تكّه‌اي از زندگي به من مي‌بخشيد، ساده لباس مي‌پوشيدم، عريان يله مي‌شدم زير نور آفتاب، نه فقط جسمم، بلكه روحم را عريان مي‌كردم. اگر مرا قلبي بود، تنفرم را مي‌نوشتم روي يخ و چشم مي‌دوختم به حضورِ آفتاب. 

نه فقط با خيال ونگوك، شعري از بِنِدِتّي را روي ستاره‌ها نقش مي‌زدم، بلكه ترانه‌اي از سِرات، شباهنگي مي‌شد كه براي ماه مي‌خواندم. اشك به پاي گل‌هاي سرخ مي‌ريختم، تا دردِ ناشي از خارهايشان را درك كنم و همچنين سرخيِ بوسه بر گلبرگ‌هايشان.
 
الهی! اگر تكّه‌اي زندگي از آنِ من بود، براي بيان احساسم به ديگران، يك ‌روز هم تأخير نمي‌كردم. براي گفتنِ اين ‌حقيقت به مردم كه دوستشان دارم و براي شوقِ شيدايي، انسان‌ها را قانع مي‌كردم كه چه اشتباه بزرگي‌ است گريز از عشق به ‌علتِ پيري. حال آن كه پير مي‌شوند وقتي عشق نمي‌ورزند.

به يك كودك بال مي‌بخشيدم بي آن كه در چگونگيِ پروازش دخالت كنم. به سال‌مندان مي‌آموختم كه مرگ با فراموشي مي‌آيد، نه پيري.
اي انسان‌ها! چه قدر از شما آموخته‌ام. آموخته‌ام كه همه مي‌خواهند به قلّه برسند، حال آن كه لذّتِ حقيقي در بالا رفتن از كوه نهفته است. آموخته‌ام زماني كه كودك براي اولين ‌بار انگشت پدر را مي‌گيرد، او را اسيرِ خود مي‌كند تا هميشه.

آموخته‌ام كه يك انسان فقط زماني حق دارد به هم‌نوعش از بالا نگاه كند كه دستِ ياري به سويش دراز كرده باشد. چه بسيار چيزها از شما آموخته‌ام، ولي افسوس كه هيچ‌كدام به كار نمي‌آيند وقتي كه در يك تابوت آرام مي‌گيرم تا به همّتِ شانه‌هاي پرمهرِ شما به خانۀ تنهايي‌ام بروم. هميشه آن‌چه را بگو كه احساس مي‌كني و عمل كن به آن‌چه مي‌انديشي.

آه! كه اگر بدانم امروز آخرين‌ بار خواهد بود كه تو را خفته مي‌بينم، با تمامِ وجود در آغوش مي‌گرفتمت و خداوند را به‌خاطر اين‌كه توانسته‌ام نگهبان روحت باشم، شكر مي‌گفتم. اگر بدانم امروز آخرين ‌بار خواهد بود كه تو را در حالِ خروج از خانه مي‌بينم، به آغوش مي‌كشيدمت. فقط براي آن‌كه اندكي بيش‌تر بماني، صدايت مي‌زدم. 

آه! که اگر بدانم امروز آخرين ‌بار خواهد بود كه صدايت را مي‌شنوم، فردفردِ كلماتت را ضبط مي‌كردم تا بي‌نهايت‌بار بشنومشان. 

آه! كه اگر بدانم اين آخرين ‌بار است كه مي‌بينمت، فقط يك ‌چيز مي‌گفتم: دوستت دارم بي‌آن‌كه ابلهانه بپندارم که تو خود مي‌داني. 

هميشه يك ‌فردايي هست و زندگي براي بهترين‌كارها فرصتي به ما مي‌دهد، اما اگر اشتباه كنم و امروز همۀ آن چيزي باشد كه از عمر براي ما مانده، فقط مي‌خواهم به تو يك‌چيز بگويم: دوستت دارم، تا هيچ‌گاه از ياد نبري.

فردا براي هيچ‌كس تضمين نشده، پير يا جوان. شايد امروز آخرين ‌باري باشد كه كساني را مي‌بيني كه دوستشان داري؛ پس زمان از كف مده! عمل كن، همين ‌امروز. شايد فردا هيچ‌وقت نيايد و تو بي‌شك تأسفِ روزي را خواهي‌ خورد كه فرصت داشتي براي يك ‌لبخند، يك‌ آغوش، اما مشغوليت‌هاي زندگي، تو را از برآوردن آخرين خواستۀ آن‌ها بازداشتند. 

دوستانت را حفظ كن و نيازت را به آن‌ها مدام در گوششان زمزمه كن. مهربانانه دوستشان داشته باش. زمان را براي گفتنِ يك «متأسفم»، «مرا ببخش»، «متشكرم» و ديگر مهرواژه‌هايي كه مي‌داني، از دست مده!

هيچ‌كس تو را به ‌خاطر افكار پنهانت به ياد نمي‌آرد؛ پس، از خداوند، خِرَد و تواناييِ بيان احساساتت را طلب كن تا دوستانت بدانند حضورشان تا چه‌ حد براي تو عزيز است.

@irajshahbazi
مجموعه درسگفتارهای حلقه دیدگاه نو

دوره اول

🔹 کتاب خدا و انسان در تهران
🔸 مدرس: دکتر حسین کمالی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم

🔹 کتاب پرسش‌های کشنده اثر تامس نیگل
🔸 مدرس: دکتر جواد حیدری
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم

🔹 تکنولوژی و زیست‌جهان
🔸 مدرس: دکتر حسین کاجی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم

🔹 کتاب در باب یقین اثر ویتگنشتاین
🔸 مدرس: دکتر سروش دباغ
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

دوره دوم

🔹 کتاب تفکر سیاسی اثر گلن تیندر
🔸 مدرس: دکتر محمدمهدی مجاهدی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم

🔹 کتاب خدا و اخلاق اثر آن جفری
🔸 مدرس: دکتر یاسر میردامادی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم

🔹 کتاب حقیقت و روش اثر گادامر
🔸 مدرس: دکتر امیر مازیار
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم

دوره سوم

🔹 علم و شبه علم
🔸 مدرس: دکتر کیارش آرامش
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم

🔹 کتاب اینها همه یعنی چه اثر تامس نیگل
🔸 مدرس: دکتر جواد حیدری
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم

🔹 کتاب مبانی بی مبنا (ویتگنشتاین و هایدگر)
🔸 مدرس: دکتر سروش دباغ
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم

🔹 کتاب صد سال عشق مجازی
🔸 مدرس: دکتر محمود فتوحی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم


🔹 @didgahenochannel
#حلقه_دیدگاه_نو
مجموعه درسگفتارهای حلقه دیدگاه نو

دوره چهارم

🔹 کاوش‌های پرسش‌محور در شناخت تاریخ
🔸 مدرس: دکتر حسین کمالی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

🔹 شبکه‌های اجتماعی و اخلاق
🔸 مدرس: دکتر حسین کاجی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

دوره پنجم

🔹 تاریخ‌نگاری اندیشه‌نگر
🔸 مدرس: دکتر حسین کمالی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

🔹 سلوک اگزیستنسیل در روزگار کنونی
🔸 مدرس: دکتر سروش دباغ
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم

🔹 کتاب حرف آخر اثر تامس نیگل
🔸 مدرس: دکتر جواد حیدری
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

🔹 اضطراب آنلاین
🔸 مدرس: دکتر حسین کاجی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم

🔹 @didgahenochannel
#حلقه_دیدگاه_نو
مجموعه درسگفتارهای حلقه دیدگاه نو

دوره ششم


🔹 مقولات مستشرقانه در شناخت تاریخ و فرهنگ
🔸 مدرس: دکتر حسین کمالی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم

🔹 کتاب رویا، استعاره و زبان دین
🔸 مدرس: امیر مازیار
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم

🔹 کتاب برابری و جانبداری اثر تامس نیگل
🔸 مدرس: دکتر جواد حیدری
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم

🔹 افسردگی آنلاین
🔸 مدرس: دکتر حسین کاجی
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم

🔹 @didgahenochannel
#حلقه_دیدگاه_نو
دوستان عزیزم
لطفا از این گنجینه‌ی ارزشمند که گروه حلقه‌ی دیدگاه نو، به رایگان، در اختیار علاقه‌مندان گذاشته‌اند، استفاده کنید.
ایرج شهبازی pinned «فهرست کامل سخنرانی‌ها، در کانال تلگرامی ایرج شهبازی دوستان عزیزم سلامی چو بوی خوش آشنایی در زیر، فهرست کامل سخنرانی‌های کانال تلگرامی‌ام را به شما تقدیم می‌کنم. این مجموعه شامل ۲۸۸ سخنرانی است که در فاصلۀ سال‌های ۱۳۹۰ تا پایان ۱۴۰۲ ایراد شده‌اند. بی اغراق…»
معرفی چند کتاب خوب درمورد شاهنامه برای کودکان و نوجوانان

در طول سالیان گذشته، بارها برخی از دوستان که مایلند دانش‌آموزان یا فرزندان خود را با متون کهن ادبی آشنا کنند، از من درمورد بازنویسی‌های شاهنامه برای کودکان و نوجوانان سؤال کرده‌اند و من به خاطر فقدان تخصص در این حوزه، جوابی برای پرسش‌های این دوستان نداشتم.

اخیراً از بانوی فاضل، خانم سارا حسینی که دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات کودک هستند، دربارۀ این موضوع مهم سؤال کردم و ایشان بزرگوارانه من را راهنمایی کردند. ضمن آرزوی تن‌درستی و پیروزی برای آن بانوی گرامی، با استفاده از توضیحات ایشان، چند کتاب خوب را به والدین گرامی و معلمان عزیز پیشنهاد می‌کنم و امیدوارم که با استفاده از این متون، نورچشمی‌هایشان را با گنجینۀ عظیم شاهنامۀ فردوسی آشنا کنند.

۱) داستان‌های شاهنامه، بازآفرینی محمدرضا یوسفی. این مجموعۀ پنجاه جلدی که خانۀ ادبیات آن را چاپ کرده است، برای گروه‌های سنی ب و ج (دانش‌آموزان دوره‌ی ابتدایی) مناسب است. اگرچه نویسندۀ این مجموعه از متن اصلی شاهنامه فاصله می‌گیرد، کتاب او دارای جذابیت‌های داستانی زیادی است و می‌تواند به خوبی کودکان و نوجوانان را جذب کند و زمینه‌ی آشنایی آنها با شاهنامه را فراهم آورد. اما به هر حال خواننده‌ باید مراقب باشد و همه‌ی مطالب این مجموعه را از آنِ شاهنامه نداند.

۲) شاهنامۀ کودک و نوجوان، از محمدناصر مودودی. این مجموعه زبانی ساده و روان و زیبا دارد و بدون هیچ گونه تغییری، قصه‌های شاهنامه را برای گروه‌های سنی دال و هـ (دانش‌آموزان متوسطۀ اول و دوم) روایت می‌کند. این مجموعه که نشر دیباچه آن را چاپ کرده است، دارای نقشۀ شاهنامه و یک راهنما برای خواندن داستان‌های شاهنامه نیز هست که کارِ خواندنِ شاهنامه را آسان‌تر می‌کنند.

۳) قصه‌های شاهنامه، از آتوسا صالحی. این مجموعه برخلاف مجموعۀ قبلی، از زمرۀ بازنویسی‌های خلاق و بلکه از گروه بازآفرینی‌های متون کهن است. نویسنده به شکلی خلاقانه، در عین حفظ پیرنگ داستان‌های شاهنامه، داستان‌هایی جذاب و دلکش را پدید می‌آورد که می‌توانند به خوبی کودکان و نوجوانان را با شاهنامه آشنا کنند. این مجموعه که دوازده جلد دارد، توسط نشر افق چاپ شده است. این مجموعه هم برای گروه‌های سنی دال و هـ (یعنی دانش‌آموزان متوسطۀ اول و دوم) مناسب است.

ایرج شهبازی
۱۱ شهریورماه ۱۴۰۳

@irajshahbazi
عشق

آغاز عشق عزم بر این است که اجازه بدهیم کسی که دوستش داریم، خودش باشد؛ او را طوری تغییر ندهیم تا در قالب ذهنیات ما بگنجد. اگر قادر به عشق ورزیدن به خود حقیقی معشوق نیستیم، بلکه تنها شباهت‌های او به خودمان را دوست داریم، پس عاشق او نیستیم؛ عاشق بازتابی از تصویر خودمان در آیینه‌ی وجود اوییم.

تامس مرتُن، به نقل از انیاگرام، از ایان مورگان کرون و همکارش. ترجمه‌ی شیما الهی. نشر آسیم. ص ۳۱۰.

@irajshahbazi
اطلاع‌رسانی درمورد کلاس حکمت‌های زندگی در مثنوی

به یاری خدا دهمین دورۀ کلاس حکمت‌های زندگی در مثتوی معنوی را از روز یک‌شنبه، هشتم مهرماه آغاز می‌کنیم.

در این دوره چند حکمت زیبا و عمیق از دفتر پنجم مثنوی را با هم می‌خوانیم و راجع به موضوعاتی مانند مدیریت خشم، جبر و اختیار، سرنوشت، تاویل قرآن، قانون‌های هستی، غم و شادی، روان‌شناسی زهد، دم غنیمت شمردن، دوراندیشی، معرفت‌شناسی و نظایر آنها سخن می‌گوییم.

این حکمت‌ها به گونه‌ای انتخاب شده‌اند که فارغ از مباحثِ نظریِ صِرف، آموزه‌هایی کاربردی در اختیار مخاطب قرار می‌دهند و کیفیت زندگی او را بهبود می‌بخشند.

این دوره، به همت مؤسسه‌ی سپهر مهر، در روزهای یک‌شنبه، از ساعت ۳۰ : ۱۶ تا ۱۸، در سالن آمفی تئاتر سرای محله‌ی پارک ساعی، برگزار می‌شود و شهریه‌ی آن، برای هشت جلسه، سیصد و پنجاه هزار تومان است.

برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید با شماره تلفن ۰۹۹۶۶۴۸۰۷۵۶ و یا با آیدی تلگرام @Sepehr_mehro2 تماس بگیرید.

ایرج شهبازی
۲۴ شهریورماه ۱۴۰۳

@irajshahbazi
@sepehr_mehr
🔺 حکمت‌های زندگی در مثنوی (دوره دهم)

🔻 دکتر ایرج شهبازی

🔹 زمان: روزهای یک‌شنبه ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸

🔸 تاریخ شروع: ۸ مهرماه ۱۴۰۳

🔸مکان: خیابان ولی‌عصر، پارک ساعی، سالن آمفی‌تئاتر سرای محله‌ی ساعی

♦️ هزینهٔ ثبت‌نام: ۳۵۰ هزار تومان (۸ جلسه)

🔸دوره به صورت حضوری و آنلاین (در فضای اسکای روم) برگزار می‌شود.


تلفن و آیدی تلگرام جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

09966480756

https://www.tg-me.com/Sepehr_mehro2

🆔@irajshahbazi
🆔@sepehr_mehr
میلاد پیامبر گرامی اسلام را به دوستداران ایشان تبریک عرض می‌کنم. به همین مناسبت، گزیده‌ای از سخنان پیامبر را که در مثنوی معنوی آمده‌اند، تقدیم شما می‌کنم. امیدوارم از این سخنان و تفسیرهایی که مولانا از آنها به دست داده است، حظ فراوان ببرید.

ایرج شهبازی
۳۱ شهریورماه ۱۴۰۳
2024/10/01 18:52:07
Back to Top
HTML Embed Code: