Telegram Web Link
.
"انسان گُرگِ انسان است"


هیچ حیوانی درنده‌خوتر از بشر نیست، او پلیدترینِ پلیدی‌هاست.. تنها به روزنۀ کوچکی نیاز دارد تا به میانجی زهری کُشنده همه چیز و همه کس را نابود کند..

#توماس_هابز

🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
فون تریه دیوارها را بر می دارد و تصویری واقعبینانه از انسانیت فراموش شده را به تصویر می کشد.

نیکول: من فقط دارم ازت می پرسم؛ چقدر از اینکه واقعا انسان باشی ترسیدی؟

🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
منطق ساکنان داگویل همان منطق " همه اینگونه اند" است. آنها با خود می گویند: وقتی همه از گریس بیگاری می کشند چرا من نکشم؟ وقتی همه به گریس تجاوز می کنند چرا من نکنم؟
فون تریه این جمله که "اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را می کرد" را چالش می کشد و نشان می دهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است، نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض اینکه دیگران هم در موقعیت های مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها می سازد.
به عقیده هانا آرنت " گناه، بر خلاف مسئولیت، همواره تمایزبخش است؛ گناه، امری عمیقاً شخصی است"
عمومیت بخشیدن به عمل خلاف ارزش های اجتماعی با منطق گناهکاری همگان چیزی از بار مسئولیت کسی نمی کاهد و هر فرد باید خود پاسخگوی اعمال خود باشد.‌
فون تریه با قتل فجیع ساکنان داگویل مسئولیت انسان در قبال کنش هایش را یادآوری می کند.
در فیلم‌های فون تریر خصوصا سه‌گانه‌ی شاهکار او یعنی شکستن امواج، رقصنده در تاریکی و داگویل، زن به عنوان سوژه‌ای است که قربانی می‌شود. قربانی اراده‌ی دیگری. اساسا از دیدگاه ژیژک، زن در جامعه‌ی مرد سالار نقش قربانی را می‌پذیرد. زنی که با باور راسخ و اراده‌ای از شجاعت در مقابل قانون عرف می‌ایستد. از دید لویناس زن انتخاب می‌کند که جانشین دیگری باشد و این به دلیل خوبی بیش از حد اوست که لاکان آن را سوژه‌ی منحرف می‌نامد. سوژه‌ای که به ابزار دیگری تبدیل شده است (همانند گریس در داگویل).

این که جنبش فمنیسم اساسا مخالف لاکان است، برای نپرداختن او به امر زنانه و مفهوم ژوییسانسِ زنانه است، در کنار آنکه لویناس نیز به این مفهوم می‌رسد که امر زنانه به خاطر آزادی و هویت انسانی قابل احترام نیست بلکه جایگاه او رها شده است؛ هر دو اشاره به قربانی شدن و انفعال زنانه دارد.
#فرهاد_قنبری
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
همه چيز در داگويل فرضي است به جز آدم هاي شهر. نبودن ديوارها موجب مي شود که ما درآن واحد بتوانيم تمام مردم شهر را ببينيم. و شايد اين روايت طعنه اي باشد بر زندگي ما در قرن ٢١ كه حتي خصوصي ترين لحظاتمان هم با امكانات جديد مي توانند در معرض ديد همگان قرار گيرند و ديگر در اين قرن چيزي به اسم حريم خصوصي وجود خارجي نداشته باشد. شايد هم فون تريه ميخواسته كه بيننده را در جايگاه خدا قرار دهد تا بتوانند سير تبديل شدن بشریت به سگي را به طور كامل مشاهده كند.

🔘 همه چیز روی صحنه می گذرد. صحنه به مثابه ی صحنه دیده می شود. خانه ای در کار نیست. آنچه هست صرفا خطوطی است روی زمین که نشان می دهند که این خانه است و این خیابان اما این موجب نمی شود که همذات پنداری از بین برود. حتی بیشتر باعث می شود که ما به درون تنش های زندگی درونی پرتاب بشویم.
مساله این نیست که باور ساده لوحانه از طریق آبرونی و خلاف آمد واسازی شود. فون تریه می خواهد جادو را جدی بگیرد.
راز این است که حتی وقتی بدانیم که این یک فیلم است و روی صحنه می گذرد باز هم مسحور می شویم
این جادوی بنیادین فیلم است. شما صحنه ای اغواگر می بینید، سپس به شما نشان می دهد که این یک فیلم است، صحنه ای بازی و نمایش است. ولی شما همچنان مسحور می شوید. توهم ادامه دارد. اما چیزی واقعی در توهم هست. واقعی تر از واقعیتی که در پس آن هست.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
اگر هابز، انسان را گرگ انسان نامید، داگویل از این هم ژرف تر می کاود و می کوشد نشان بدهد که چگونه بشر در منحط ترین وضعیتهای رفتارشان، عنکبوت وار شکار خود را زنده نگه می دارند تا بیشتر بیازارند.

#مقصود_فراستخواه


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داگویل: نابودی جامعه توسط جامعه

داستان یک جامعه بزرگ در مقیاس کوچک دهکده!


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
مدتى‌ست که اعتیادم را به الکل و مواد مخدر ترک کرده‌ام. به همین دلیل دیگر مطمئن نیستم که بتوانم به فیلم‌سازى ادامه دهم، چون من براى خلاقیت، احتیاج به وارد شدن به یک دنیاى موازى دارم که این فقط با نوشیدن یک بطری وُدکا در روز میسر می‌شد، حال که نمى‌توانم از مشروبات الکلى استفاده کنم یا مواد مخدر بکشم دیگر خلاق نخواهم بود و این باعث نگرانى‌ام است. من غیر از فیلم «نیمفومانیاک» بقیه‌ى فیلم‌هایم را در حال مستى نوشته و کارگردانى کردم. نوشتن داگویل، ١٢ روز طول کشید در صورتى که در حالت هشیارى ١٨ ماه براى نوشتن نیمفومانیاک وقت گذاشتم.

[لارس فون تریه در مصاحبه با یک روزنامه‌ی دانمارکی]
Join 👉 @honar7modiran
در گفت‌و‌گویی بین فون‌تریه و اندرسون:
اندرسون: میدونی لارس، وقتی داشتم داگویل را می‌دیدم برای من در مورد آمریکا نبود، در مورد هر شهر/اجتماع کوچکِ کوته‌فکری می‌توانست باشد، آمریکایی نبود تا اینکه آن سکانس پایانی اتفاق می‌افتد.
فون‌تریه: نه من کاملا موافقم. تنها کاری که من در مورد آمریکا کردم یا چیزی که باید در ارتباط با آن دانسته شود، یک نوع احساس مثبت است که من سعی دارم خلق کنم. صحنه‌ها یا احساساتی که از اشتاین‌بک یا مارک تواین به یاد دارم.
🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
هروقت از شعارهای توخالی اهمیت انسانیت در تمدن‌های مدرن خسته شدید و به این مرحله از هرج و مرج رسیدید که اجرای عدالت بوسیله‌ی انتقام طعم و رنگ و بوی زیباتری داره و اشتراک‌گذاری افکارتون رو هم خطرناک می‌بینید، داگویل فون‌تریه در انتهای یک جنگل مخوف با لحنی عریان در انتظار شماست.

🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داگویل تنها در مورد آمریکا نیست، بلکه تمثیلی از تمام تمدن‌های بشری است و نیشخندی به مفهموم “انسانیت” است.
در داگویل فون تریه نشان می دهد که اجرای عدالت بوسیله‌ی انتقام بسیار با معنا تر و حتی زیبا‌تر از بخشش است.

#دانیال_زین_العابدینی


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داگویل، آن روی دیگر مسیح
«اگر کسی به طرف راست گونه ات سیلی زد طرف چپ آن را هم در اختیارش بگذار» متی فصل ۵ آیه ٣٩
در ادبیات و هنر غرب، مسیح نمادی از بخشش و برادری است. حتی برخی بر این باورند که خیانت یهودا به خواسته و اصرار خود مسیح بوده و گرنه هیچگاه او را تسلیم صلیب نمی کرد. در واقع، آرمان مسیح قربانی کردن خویش برای بدست آوردن صلح و آشتی برای مردم بوده است.
لارس فون‌تریه کارگردان مشهور و خاص دانمارکی در فیلم داگویل روایت نوینی از مسیح دارد. مسیحی که بعد از گونه ی چپ، تمام این و جسمش را در برابر مردم داگویل قرار می دهد. زیرا تا آخرین لحظه به نجاتشان امیدوار است. اما هرچه می گذرد، نه تنها بیدار نمی شوند بلکه روز به روز نقاب بیشتر کنار می رود و چهره ی پست حیوانی شان پدیدار می گردد. آنها جز غرایز چیز دیگری ندارند.

و اینک آخرالزمان: «بهتر است لباس خود را بفروشید و شمشیری بخرید!»
لوقا فصل ٢٢ آیه ٣۶

چنان بلاهایی بر گریس می آید که او را با بخشش بیگانه می کند؛ اما نه بخاطر خودش بلکه بخاطر نجات دنیا از شر چنین حیوانات دوپایی. تا آنچه بر سر او آوردند بر سر دیگری نیاید...

مجازات یا بخشش مسئله این است!

فیلم داگویل بی پرده و در صحنه‌های زیادی به حق مجازات و مسئله مجازات اشاره می کند. مثلا گریس به سبب این‌که به تام شک کرده خود را مستحق مجازات می داند یا خود را مستحق نان صدقه تام نمی داند چون استخوان سگ را دزدیده و باید تاوان آن را پس دهد.
جیسون پسر چاک کتک را مجازات عادلانه خود مطرح می کند و... تام در سکانش پایانی ترس و ضعف و حقارت خود را خصلت غیر قابل انکار انسانی مطرح می کند که سزاوار مجازات نیست!
گریس، مسیح وار رنج و مشقت بسیار را می پذیرد. در مقابل تجاوازات پی در پی به روح و جسمش تاب می آورد و حتی رام تر می شود(سمت چپ صورتش را برای سیلی جلو می آورد) اما بر خلاف فیلم های دیگر فون تریر این رویه را تا انتها ادامه نمی دهد و مجازات متجاوزان را بر می گزیند. در این فیلم شاید نمایش پدر قدرتمند و گریس، دخترش، اشاره ای به تثلیث مسیحیان هم باشد. پسر مسیح وار است و پدر قدرت مطلق،"خدای گانگستر" عنوان یکی از نقدهای فرانسویان بر این فیلم است که دیدگاه فوق را نقد می کند. پدر، گریس را به این تفکر راهنمایی می کند که بخشش این موجودات سگی عین بی عدالتی است و حق بخشش گناهکاران، بشریت را به خطر می اندازد و سزاوار نیست.
فیلم تلاش می کند تا مخاطب را به جایی ببرد که خود تصمیم بگیرد که باید این افراد را قضاوت و مجازات کرد و یا نه؟ این که بخشش سگان درنده و دادن فرصت به آن ها آیا موجب تکرار فجایع و جنایات بشری نخواهد شد؟
در مونولوگ گریس با خودش که توسط "جان هارت" روایتگر بیان می شود، نتیجه نهایی گرفته و حکم صادر می شود. داگویل شهری است لعنت گریبانگیرش می شود مانند آن چه در آیه انجیل به آن اشاره شد و این به سبب اعمال اهالی آن است. آن ها، خود بخشش را پذیرا نشده اند.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
«در نظام‌های دیکتاتوری همه چیز حتی پانزده دقیقه پیش از فروپاشی خوب به نظر می‌رسد.»

هانا آرنت

🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
دروغگویی، خصلتِ آدمیزاده؛

بعضی وقتا آدم حتی به خودش هم نمیتونه راست بگه...





🎥 راشامون ۱۹۵۰

Join 👉 @honar7modiran
این روایت پُراستعاره، هم‌چنین آکنده از شخصیت‌های قالبی ـ نه به معنای منفی کلمه ـ روایت ادبی و سینمائی آمریکائی است که بیشتر از آن‌که حاصل تمایل فون تریه به اختراع چیزها از نو باشد، ظاهر شده‌اند یا اشباحشان احضار شده‌اند تا در پرتو ‌نوری دیگر‌ دیده شوند.
این نور دیگر همان است که در داگویل بارها بدان اشاره می‌شود ـ از جمله از قول بن گازارای نابینا ـ و تکان‌دهنده‌ترین تغییر بصری در چشم‌انداز مقتصدانهٔ فیلم هم تغییرات کوچک نوری است که دنیای بیرون و به‌طوری استعاری خالق آسمانی را به یاد می‌آورد و ‌داگویل‌ را تغییر شکل می‌دهند: مثل جائی‌که ‌گریس‌ با تابیدن نور مهتاب به قول راوی تمام نابهنجاری‌ها و زشتی‌های شهر را یک‌باره می‌بیند و تصمیم به قتل عام مردم می‌گیرد. این ساختار انتزاعی، ضمناً بدون یکی از هوشمندانه، ادیبانه، کنایه‌آمیز و ـ با صدای فوق‌العادهٔ جان هرت ـ شنیدنی‌ترین متن‌های روایت روی تصویرِ تمام سینما، قابل تصور نیست. داگویل اسارت مکانی شهری در انتهای یک بن‌بست کوهستانی و اسارت مردمش را در بند اخلاقیات ریاکارانه و محافظه‌کارانه‌ای که به‌تدریج در برخورد با ‌گریس‌، پوشالی بودنشان به تلخی برملا می‌شود، بی‌نیاز از دنیای واقعیِ بیرون از صحنه، با قدرت تمام منتقل می‌کند. در ابتدا تماشاگر گمان نمی‌برد که این میزانسنِ فقیرانهٔ بازیِ تجسم را بتواند مدت زیادی تاب بیاورد، ولی داگویل نزدیک به سه ساعت است و دست از ذهن تماشاگرش نمی‌کشد. مصیبت ‌گریس‌ در دستان مردمی که آموزه‌های مسیحی‌ را وارونه اجرا می‌کنند و نیکی را با پلیدی پاسخ می‌دهند.

داگویل ـ با یک مقدمه و نُه بخش ـ هم‌گام با شکیبائی و بخشندگی مسیحی ‌گریس‌ به پیش می‌رود تا به پایانی مخوف یعنی انتقام فجیع او ـ که یادآور حکایت عهد عتیق است ـ از مردم ناسپاس شهر می‌رسد. تمام بازیگران در پرتو آن ‌نور دیگر‌ می‌درخشند اما کیدمن کاری کارستان در زمینهٔ باور تمام‌عیار فضا و نقش می‌کند. دوربین روی دست و قطع‌های بی‌مقدمه فون تریر حس پیچیده‌ای از فضای تیاتری فیلم خلق می‌کنند و استفاده از موسیقی کلاسیک ـ به ویژه باخ ـ نبوغ‌آمیز و از یاد نرفتنی است. داگویل این ظن عده‌ای را که وون تریر دستخوش نفرتی کتمان‌ناپذیر از آمریکاست تقویت کرد (پس از تصویری که رقصنده در تاریکی از زندگ مهاجران در آمریکا به دست داد) و واکنش‌های تند و تیزی از بعضی منتقدان آمریکائی دریافت کرد. اما خود فون تریر گفته که هنگام ساخت فیلم قوانین دست‌وپاگیر جدید دانمارک برای مهاجران ذهنش را مشغول کرده بود! شاید در این‌جا دغدغهٔ محدودیت، تخیل نامحدود ‌کودک وحشتناک‌ را به بلندترین پروازش واداشته است، چون گرچه فیلم‌های قبلی فون تریر با معیارهای ما برای تماشای فیلم‌ها چالش می‌کردند، داگویل فیلمی است که از تمام ‌موانع‌ می‌گذرد و ... شاهکار می‌شود.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#Gif
گریس: «فکر می‌کنم دنیا بدون داگویل جای بهتری خواهد بود.»

فون تریه کارگردان مشهور دانمارکی که به بی‌پروایی شهره است، بی‌پرده حرفش را در قالب یکی از دیالوگ‌های نهایی «گریس» زده است: «فکر می‌کنم دنیا بدون داگویل جای بهتری خواهد بود.» اگرچه این گزاره تا حدی بحث‌برانگیز است، اما به‌راستی جهان بدون وجود حکومت‌های نابردباری که کارشان به نسل‌کشی کشیده، جای بهتری نخواهد بود؟

#یاسین_محمدی
🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
.
بلاخره روز انتقام فرا میرسه

‏فون‌تریه رو همیشه قابل تحسین هست. به خاطر جسارتش و به خاطر دغدغه‌ی بسیار مهمش: نمایش مرز میان انسانیت و حیوانیت.
خیلی وقتا با دیدن خوی حیوانیِ انسان، یاد #داگویل میافتم. یاد سکانس پایانی وحشتناکش و اون حس شیرین انتقام!

🎬Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
در جهان داگویل سوژه مردانه هم متجاوز است هم ناجی زن است! مردان داگویل همگی به گریس تجاوز  می کنند ولی در انتها این پدر است که او را نجات میدهد و گریس پی می برد که عشق ورزی نقطه ضعف او و باعث تباهی اوست. او در زیر سایه قدرت پدر سزاری بیرحم میشود و عدالت را به نحوی افلاطونی به اجرا می گذراد ولی گریس دیگر خودش نیست بلکه فقط کانالی است برای نمایش قدرت پدرانه! پدر به او یاد می دهد که قدرت زیاد هم بد نیست! در جهانی که منطق تنازع برای بقا همچنان پابرجاست(ولو در پوشش اخلاق و تمدن) زن نیز باید در پی کسب قدرت باشد قدرتی که در موارد لازم دست او را بگیرد، برخلاف بسیاری از خوانش های چپی، سینمای فون تریه ضد زن نیست بلکه تنها وضعیت موجود را منعکس می کند، او به زنان نشان میدهد که دچار توهماتی از نوع رهایی نشوند زیرا همچنان در زنجیرهای تاریخ مردسالار اسیرند. آنها اگر برده جنسی نباشند در بهترین حالت می توانند دختر خوبی برای پدر باشند. آری داگویل نمایش تمدن عصر ماست با تمام کاستی هایش، از جمله نابرابری جنسیتی!

🔘 شخصیت گریس در بخش پایانی بیشتر روشن می شود. پدر گریس او را متهم به خود خواهی می‌کند. پدرش معتقد است همانطور که او تاوان گناهانش را داده بقیه هم باید تاوان گناهانشان را بدهند. 
آری گریس متکبر بود اما تکبری از نوعی دیگر. تکبری که سبب می‌شد به راحتی فریب بخورد و گاز زدن سیب سرخ در دراخل وانت، خود شاهد بر این مدعاست. پدرش به او می‌گوید: هرکسی باید پاسخ‌گوی عملش باشد، اما تو اصلاً فرصت پاسخ گویی را به آنها نمی‌دهی، این نهایت تکبر است.
تکبر گریس درآن بود که او خود را بسیار بزرگ‌تر ازآن تصور می‌کردکه جزای بدی دیگران را بدهد و این احساس را ناخودآگاه در زیر واژه‌هایی مانند فداکاری و انسان دوستی پنهان می‌کرد.
وقتی گریس در زیر نور ماه می ایستد ناگهان به یک شهود باطنی می‌رسد و جواب تمام سوالاتش را پیدا می کند.
اگر گریس هم مثل آنها رفتارکرده بود الان نمی‌توانست ازکارهای زشت آنها ابراز ناراحتی‌کند. اما وقت‌آن رسیده بود که آنها تنبیه شوند. این‌کار به خاطر دیگر شهر‌ها، به خاطر بشریت و به خاطر انسانها و خود گریس ستمدیده بود. گریس نیز خود جزیی از این بشریت بود.
گریس می خواهد از قدرتش استفاده‌کند زیرا می‌خواهد دنیای بهتری بسازد. قدرت چیز بدی نیست هرکسی می‌تواند طبق سلیقه‌اش از آن استفاده کند. و به این ترتیب است که او شهر را به آتش می کشد، درست‌ترین کاری‌که می شد انجام داد.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
نمایش «بونکر»

نویسنده و کارگردان: جلال تهرانی
بازیگران: حمیدرضا آذرنگ، سارا رسول‌زاده

ساعت ۷ عصر
در مجموعه تئاتر لبخند

تهیه بلیت از تیوال:
http://tiwall.com/p/bunker2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی کوتاه از سکانس پایانی فیلم داگویل


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
دیالوگ‌های این فیلم بسیار عالی هست.  در انتهای فیلم، دختر، پدر را متهم به گستاخ بودن می‌کند و میگه من کسی نیستم که افراد را قضاوت می‌کنم، این تو هستی. پدر که به ظاهر باید آدم بدِ داستان باشد، به دخترش می‌گوید تو نمی‌توانی آدم‌ها را قضاوت کنی چون باهاشون هم‌دردی می‌کنی و تنها کاری که انجام می‌دهی سرزنش کردن موقعیت‌ها و حوادث هست و دلیلش این هست که فکر می‌کنی از یک استاندارد بالایی برخوردار هستی که بقیه توانایی رسیدن به چنین استانداری را ندارند.
در واقع، بخشش تو ناشی از غرور و تکبری هست که داری و این خیلی بده.
وقتی روند داستان را نگاه می‌کنی که در مقابل فردی که بهش تجاوز کرده، سکوت می‌کنه و آن را می‌بخشه و میگه طبیعت این فرد همین هست نتیجه‌اش میشه که تمام مردهای شهر بهش تجاوز می‌کنند.
فیلم می‌خواهد بگوید که بخشیدن آدم‌ها همیشه خوبی، نیست بعضی وقت‌ها ظلم در حق آن‌ها هست. به قول گانگستر فیلم، مجازاتی که تو شایسته دریافت آن هستی، بقیه هم شایسته دریافتش هستند. اگر این حق مجازات را از آن‌ها بگیری در واقع در حق آن‌ها ظلم بزرگی مرتکب شده‌ای. البته بدیهی هست که فیلم نمیگه افراد را نبخشید، یا افراد را مجازات کنید بلکه به کلیشه‌های رایج حمله کرده. در واقع این فیلم با چارچوب‌های اخلاقی کلنجار می‌رود . فرصت خوبی برای فکر کردن می‌دهد.
در ارتباطات بین فردی باید مکانیزم‌هایی رو رعایت کنیم. باید بتونیم برخلاف گریس اعتراض کنیم محکوم کنیم و انسان‌ها رو در شرایطی بگذاریم که حقوق ما رو رعایت کنند.
در انتها گریس همه اهالی را می‌کشد. دلیلش هم این هست که بخشش‌های بیجا و اینکه افراد را در مقابل تصمیماتشان، مسئول نمی‌دانیم و شرایط سخت معیشتی و موقیت‌ها را سرزنش می‌کنیم در نهایت ما را به یک آدم وحشی تبدیل می‌کند که فقط انتقام می‌خواهیم بگیریم.
اگر قرار باشد انتقام نگیریم باید توانایی اعتراض و سرزنش کردن افراد برای چیزهایی که ما را ناراحت کرده داشته باشیم و بخشش و اخلاق‌مداری «نابجا» نداشته باشیم.
شاید اگر طبیعت انسان را بشناسیم اون موقع خوب می‌فهمیم که باید در جامعه فرمانده- قانون و مجریان قانون وجود داشته باشه و باید یادبگیرم گریس نباشیم چون دست آخر تبدیل به یک انسان افراطی و خشونت‌گر میشیم و کمر به قتل همه آدمها می دیم.
#علیرضا_بیکی
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
2024/11/16 13:55:41
Back to Top
HTML Embed Code: