Telegram Web Link
فیلمهای جاده ای فیلم هایی دوست داشتنی هستند که اکثرأ با رشد و تغییر شخصیت ها در طول سفر شکل جذابی به خود می گیرند، مثل فیلم هایی از قبیل جاده، تلما و لوییز، نبراسکا، پاریس تگزاس، توت فرنگی های وحشی، سرزمین آواره ها، مترسک، بانی و کلاید، مرد بارانی و تعدادی دیگر فیلم دوست داشتنی.
ویژگی بارز این فیلم ها رشد فردی و تحولات شخصیتی در قبال سفر و تغییرات مکانیست. در واقع فیلم های جاده ای منطبق بر زندگی ما هستند که زندگی سفری از تولد تا مرگ با تحولات بسیار است.
فیلم چشم اندازی در مه از این لحاظ یکی از فیلمهای جذاب جاده ایست که دو مسافر ما در این سفر به تحولات بزرگی دست پیدا می کنند و از کودکی به بلوغ و رشد ذهنی- شناختی نائل می شوند.
چیزی که این فیلم را با دیگر آثار جاده ای متمایز میکند جستجو برای یافتن پدری است که از همان ابتدای فیلم معلوم می شود که مفهومی استعاری دارد. این جستجوی پدر نمادین، معنای فیلم را و دروازه های تخیل ما را تا ابدیت و بی کرانگی می گشاید. سکانسهای شاعرانه فیلم و موسیقی اعجاب انگیزاش که خود به شخصیتی روایت گر در طول فیلم بدل می شود افق های نامحدودی را در مقابل ما روشن می کند که کمتر فیلمی در تاریخ سینما توانسته به این مهم دست یابد. این دو کودک جزئی از وجود ما می شوند و ما به همراه آنان از تاریکی سفری را شروع می کنیم که پایان چشم انداز ما در مه درختی خواهد بود که هر کداممان می توانیم برداشتی از آن داشته باشیم و به اینگونه این فیلم دروازه ای می شود به سمت بینهایت که به نظرم هدف متعالی هنر همین است.
سینمای شعرگونه آنجلوپلوس همچون شعری ناب ما را به دوردست های ساحات وجودیمان می برد و گرد و غبار فراموشی را از آن میل درونی ما در جستجوی حقیقت می زداید. سفر در این فیلم از قید زمان و مکان خارج شده و ما را ازل به ابدیتی می رساند که چشم اندازمان روشن و شفاف در مقابل آیینه وجودمان نمایان می شود.

#احسان_جعفری_سپهر

🎬 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
🎞 اثر بی‌نظیر آنجلوپولوس، روایت دردناک خواهر و برادری که به دنبال پدرشون سفر عجیبی رو آغاز می‌کنن. موسیقی متن فیلم ورای تصوره...تلخ، تلخ و تلخ.

◾️آن پیرمرد ویولن‌زن، آهنگ سفر را می‌نواخت. تئاتر نمادی از واقعیت تلخ‌ موجود‌ است و سینما نشانه‌ای از حقیقت‌ را‌ درخـور‌ ‌ ‌دارد... هنر‌ وسیله‌ای است که می‌توان‌ با‌ آن به حقیقت‌ دست یافت.

🎬 Landscape in the Mist (1988)

Join 👉 @honar7modiran
🎞 در پایان ارائه ۱۳۹ ام " چشم اندازی در مه"، ضمن تشکر از همراهی و توجه شما گرانمایگان،ازهمکاری آقایان امین بذرافکن، حمید بهرامی و مهران زارعیان  کمال تشکر را دارم.

قدردانی ازمطالب عزیزان بزرگوار:
شهرام زعفرانلو، علیرضا توانا، عباس نصرالهی، محمد علیزاده دهنوی، حامد یوسفی، کیهان صفایی، محمد حسینی،سعید کاشانی، محمد علی رضی، مهران بهروز فغانی، بهنام شریفی و احسان جعفری سپهر
@artchanel
@cinemag1
@oscarfilm1
@TVONLINE7
@seven_art20
@anatomyfilm
@movielandch
@myworld1990
@cinemaofficial
@classiccinema
@CinemaUnique
@OnefilmOnelife
@Cinemamodern
@shahram_zaferanlo
@CinemaParadisooo
@OfficialCinemaTwitter
@cinemaforeverchannel
🌐 وبسایت کافه نقد_مجله سینما_مجله فارابی_منظوم_سینما فارس_گیمفا
🙏🙏🙏
ارائه بعدی:  داگویل ۲۰۰۳

  کارگردان: لارس فون تریر


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
🎥Dogville 2003
داگويل
بازیگران: نيکول کيدمن، هریت آندرسون، پائول بتانی، جیمز کان، لوران باکال و...
ژانر:درام.مرموز
محصول: دانمارک
کارگردان و فیلمنامه نویس: لارس فون تریر
فیلمبردار : آنتونی داد منتل

🏆 جوایز: 21 برد و 33 نامزدی.
فون تریه برای ساخت این فیلم نامزد نخل طلای بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن شد.
یک بازیگر در این فیلم برنده جایزه اسکار است که نیکول کیدمن می باشد؛ همچنین پنج نامزد جایزه اسکار در بین بازیگران دیده می شود که شامل: جیمز کان، لورن باکال، پاتریشا کلارکسون، سر جان هرت و کلویی سونی می باشند.

📝خلاصه داستان:
داگویل شهر کوهستانی در ایالات متحده می باشد که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان هایی ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند، تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به این شرط که او بتواند در طی دو هفته ...
🎬 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 تریلر فیلم : داگویل


🎬 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
⁉️ چرا باید این فیلم رو دید

لارس فون تریر خود گفته است که میزانسن فیلمش "داگویل" را که یک تئاترِ تصویربرداری شده است از ترانه "جنی و دزدان دریایی" در اپرای سه پولی برتولت برشت گرفته است. او مجموعه ای از درخشانترین ستارگان سینمای جهان را به انگیزه استفاده از تیپ/شخصیت آنها کنار یکدیگر قرار داده: نیکول کیدمن، لورن باکال (کشف "هاوکز" در "داشتن و نداشتن")، جیمز کان (بازیگر هر دو قسمت "پدرخوانده" کاپولا)، هریت اندرسن (کشف اینگمار برگمان برای "فریادها و نجواها")، و...داگویل اولین قسمت از سه گانه ی "آمریکا، سرزمین فرصت های طلایی" است که قسمت دوم آن مندرلی در سال 2005 اکران شد و قسمت سوم آن "واشنگتن" هنوز ساخته نشده است.

🔘 نیچه در تبارشناسی اخلاق می‌گوید: اگر می‌خواهیم هشیار و آگاه باشیم، باید یاد بگیریم که به پارس کردن سگ‌های وحشی در زیرزمین خانه‌ گوش فرا دهیم.
سخن نیچه معطوف به مواجه با تعارضات درونی است، تا هنگامی که با زوزه‌‌ی گرگ‌های درون‌مان که زیر اخلاق شفقت و نیکخواهی پنهان شده‌اند آگاهانه روبرو نشویم، نخواهیم توانست که با مسائل بنیادین در عمل و در موقعیت واقعی  مواجه‌ای انسانی داشته باشیم.
در این رابطه فیلم (داگویل) ساخته‌ی لارنس فون‌تریه سال ۲۰۰۳ ، متضمن همین نظر نیچه است. روایت مردمان ساده‌، خوب و زحمتکش یک دهکده که پارس سگ‌های اعماق وجود خود را زیر اخلاق مهربانی و خیرخواهی پنهان کرده‌اند. اما از قضا در موقعیتی قرار می‌گیرند که می‌توانند سگ‌های زیرزمین ِپنهان ِ خود را به سهولت آزاد کنند.
آنگاه هست که شاهد فجیع‌ترین و شنیع‌ترین اقدامات آنان بر وجود یک زن با بازی (نیکول کیدمن) هستیم که شرح آن هم آسان نیست.
شرّی که تنها در میدان جنگ و مبارزه سیاسی و یا تنها با آدم‌های خبیث نمود ندارد.  
فیلم داگویل با اقتباس از آراء نیچه نشان می‌دهد که شر همه جا حاضر است و شر در وجود همه خانه کرده و می‌تواند در شرایط خاص خودش را  آشکار کند. شر و خباثت بخشی از وجود ماست.

#فریده_بهرامی
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
نقد انسانی
بسیاری از منتقدان داگویل را فیلمی ضد امریکایی می دانند که به سختی از امریکا و ارزشهای آن انتقاد میکند ولی من داگویل را به این سادگی نمی دانم. درست است که داگویل بر ارزش ها و عقاید امریکا انتقاد می کند ولی علاوه بر آن به موضوع  ایده ی به وجود آمدن امریکا نیز اشاره دارد(َAmerican Dream). داگویل باز هم به این سادگی نیست و منتقد مسایل کلی تری نیز هست که با ظرافت تمام به آنها اشاره می کند.
داگویل فیلمی است که واقعیت های انسانی را نشان میدهد شاید این جنبه ای از انسان  که او در فیلم نشان می دهد (حرص-خودخواهی-سو استفاده-منفعت طلبی و……..)باب میل بسیاری از افراد نسیت و آنها به انسانی سراسر خوب و خیر خواه و……..اعتقاد دارند که در زندگی روزمره ما ردی از آنها را نمی بینیم و بیشتر یه قصه های پریان می ماند تا زندگی واقعی.
داگویل جنبه های منفی وجود آدمی, برخورد های اجتماعی افراد,منفعت طلبی, حرص و طمع وجود آدمی را نشان می دهد که زیاد هم ما با آنها نا آشنا نیستیم.
علاوه بر این به باورها و اعتقادات مردم که در جامعه وجود دارد نیز می پردازد و نسبت به آنها بدبین است. داگویل فیلمی است که ذات طماع انسان را می شناسد (هرچه به او بدهی بیشتر میخواهد) و به خودپسندی جوامع و عدم توجه به کشورهای دیگر رانیز(بیشتر آمریکا)نشان می دهد. داگویل شهری است که هرچه گریس را نیازمند تر می بیند سعی می کند بیشتر از آن کار بکشد و آن را زیر چرخ های خود له کند.
در داگویل هیچ خونه ای, هیچ منظره ای, هیچ ماده ای جز انسان وجود ندارد داگویل فیلمی است انسانی. فونتریر سعی کرده است تمام عناصر غیر انسانی را از فیلم حذف کند تا مخاطب فقط به انسان توجه کند و  خود را دریابد.
حرف آخر داگویل فیلمی است که برای یادآوری بعضی صفات انسانی ارزش یکبار دیدن را دارد.


داگویل اولین سری از سه گانه ی "آمریکا، سرزمین فرصت های طلایی" ست که توسط راجر ایبرت، فیلمی ضد آمریکایی نامیده شد.فیلمبرداری عجیب و بدیع این فیلم که تماما در استودیو انجام شد نیز در نوع خود سبک جدیدی از میزانسن را معرفی کرد.
سینمای مینیمالیستی فون تریه با رگه های فلسفی  و کنایه های تند سیاسی روزنه ای ست رو به جهانی تازه در اخلاق و سیاست که زبانی بدیع در سینما می آفریند. فیلم داگویل نشان میدهد که فون تریه همانقدر که هنرمند است فیلسوف و سیاستمدار نیز هست بی شک آیندگان او را استاد بی بدیل هنر هفتم خواهند نامید.
فیلم در یک مقدمه و نه بخش ساخته شده است. به علت فقر تصاویر متنوع، بیشتر از دیالوگ استفاده شده و راوی نیز به‌کمک روایت داستان می آید و همه‌ی اینها باعث شده که فیلم هرچه بیشتر جنبه‌ی تئاتری پیدا کند.
فیلم، آمریکای اوایل قرن بیستم زمانی که رکود بزرگ اقتصادی به وجود آمده را نشان می دهد. و وضع مهاجرانی که آمریکا را سرزمین فرصت های طلایی می دانستند.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانسی از فیلم داگویل


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
زن در سینمای #لارس_فون‌تریه

ـــ زنی با یک باور قوی در قلب‌ش، زنی‌که جرأت می‌کند برخلاف عرف معمول عمل کند.


▫️امیلی واتسن_شکستن امواج
▫️بیورک_رقصنده در تاریکی
▫️نیکول کیدمن_داگویل
▫️شارلوت گایزنبورگ_ضدمسیح

Join 👉 @honar7modiran
معرفی شهر
این قصهٔ غم‌انگیز داگ ویل است. شهر به صحنهٔ نه چندان بزرگی محدود شده و خطوط گچی روی زمین، دیوارها و خیابان‌ها را تعیین کرده‌اند(همهٔ صحنه‌ها در یک استودیو فیلم‌برداری شده‌اند)، از سقف و دیوارها نشانی نیست و خطوط سادهٔ هندسی، حریم‌ها را نشان می دهد. فون تری‌یه تلاش می‌کند با حد اکثر استفاده از نمای عمومی، حرکت و واکنش آدم‌ها را به معنی ذاتی‌شان برگرداند. بنابراین با اثری روبه‌رو هستیم که از تمهیدات تئاتری مدد می‌جوید و ما عمدتا جز نماهای عمودی هر آن‌چه را در این حیطهٔ تعریف شده می‌گذرد می‌بینیم. تفکیک شب و روز را زمینه روشن می‌کند. زمینهٔ سیاه مترادف با شب، و زمینهٔ سپید مترادف با روز است. فون تری‌یه این محیط بدون افق و بسته را با مضمون «همهٔ آدم‌های زندانی قواعد بسته و تعریف‌شده‌ای هستند» نمادی از آمریکای حصار کشیده دور خود در مقایسه با سایر کشورها-مثلا اروپایی‌ها-می‌داند.
دوربینی که برای اولین‌بار نمای پلان شهر را نشان می‌دهد، نام خیابان اصلی «الم» جلب‌نظر می‌کند. جایی که نشانه‌های مجموعه فیلم‌های معروف سینمای وحشت ساختهٔ وس کریون، الم استریت‌ها، تداعی می‌شوند!
فون تری‌یه برخلاف قضاوت برخی ژورنالیست‌های آمریکایی نسبت به مؤلفه‌های آمریکایی شناخت بسیاری دارد.
چنان‌که در این مقدمه فضای اولیهٔ شهر را مشابه توصیف بسیاری از قصه‌ها و فیلم‌های آمریکایی می‌یابیم. صدای رئیس جمهور آمریکا از رادیو به گوش می‌رسد و دوربین ما را با یکی از شخصیت‌های اصلی، تام ادیسن جونیور (پل بتانی) آشنا می‌کند. نام او طعنه‌آمیزانه مستقیما یادآور مخترع نام‌آور آمریکایی-در زمینهٔ برق، تلفن و سینما یعنی همهٔ آن عوامل ارتباطی و آگاهی‌دهنده‌است. بتانی با کلام متقاعدکننده‌اش نماینده و سخنگوی تلویحی این‌جامعهٔ بدون با تفکر روستایی به شمار می‌رود. سادگی و صفای ظاهری‌اش یادآور گری کوپر و جیمز استوارت-قهرمانان کلیدی سینمای کلاسیک آمریکا-است. پدرش کتاب تام سایر نوشتهٔ مارک تواین را در دست دارد، نمونه‌ای‌ترین قهرمان کودک صفت آمریکایی دورمانده از معیارهای شهرهای بزرگ و کثیف: ماجراجو، دریادل و حقیقت‌جو، و قاعدتا «داگ ویل» پرت افتاده در دل کوه‌های راکی باید پرورش‌دهندهٔ فرزندان از تیرهٔ تام سایر باشد. فون تری‌یه به ارزیابی دوبارهٔ این انگاره‌های آمریکایی می‌پردازد.
داگ ویل حاوی یک مقدمه و ٩ بخش است. جمله‌های یک راوی(جان هارت) فصل‌ها را پیوند داده و به آن‌ها وحدت می‌بخشد. همه‌چیز با ترکیب «یکی بود یکی نبود» شروع می‌شود، مثل بسیاری از فیلم‌های کلاسیک هالیوودی.
#حمیدرضا_صدر
🎬 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
شهر روی صحنه
فیلم از همان نمای آغازین، نمایش پلان یک شهر که دوربین عمود بر آن پایین آمده و در وضعیت افقی قرار می گیرد، تماشاگر را غافلگیر می کند.

در طراحی صحنه داگ ویل دیواری وجود ندارد. خانه ها، کلیسا، فروشگاه، معدن متروکه و هر ساختمان دیگری در این شهر دورافتاده، تنها با خطی ترسیم شده روی زمین مشخص شده است. به خاطر نمایش گونگی صحنه ها و میزان سن های تئاتری، حذف ساختمان ها و اشیا و طراحی صحنه مینیمال، کاگردان به شیوه ای خاص سعی در ایجاد فضایی متکی بر کنش های انسانی و درونیات آدم ها دارد.
تمام حریم ها در فیلم با استفاده از خطوط ترسیمی روی زمین نشان داده شده اند.
حتی شهر یک سگ به اسم موسی دارد که روی زمین کشیده شده است و کنارش نوشته شده است Dog. به این ترتیب همه چیز در داگویل فرضی است به جز آدم های شهر. نبودن دیوارها موجب می شود که ما درآن واحد بتوانیم تمام مردم شهر را ببینیم. اگر کسی قصد ورود به خانه ای را داشته باشد، به در می کوبد، به دری که وجود ندارد، در حالی که صدای ضربه زدن به در را می شنویم. در چنین فضایی که حجاب از شهر برکنده شده، و جزئیاتی در کار نیست، همه چیز به گونه ای است که تماشاگر را فقط بر افکار و خواسته ها و امیال انسان های درون فیلم متمرکز می کند. کارگردان با فضاسازی مینیمال سعی در رخنه نمودن بر اعماق پنهان آدم ها و آشکار نمودن جوهر و ذات آنها دارد.
داگ ویل" فیلمی است که بدون استفاده از عناصر آشنا در فضاسازی، به خلق فضا نایل آمده، فضایی که تماشاگر را وادار می کند خانه ها، کلیسا، فروشگاه، معدن و بقیه ساختمان ها موجود در شهر را در ذهن خود ترسیم نماید و باز و بسته شدن در ها را از طریق صدای آن تصویر کند. البته باید توجه داشت که عمده ترین کارکرد حذف عناصر معماری و اسباب زاید صحنه در این فیلم خاص، ارتباط پیوسته و مداومی است که تماشاگر با شخصیت های درون قصه برقرار می نماید.

درمقدمه‌ی فیلم هم فون تریه دو نشانه را برای تماشاچی گذاسته است تا ذهن او را به این موضوع نزدیک کند که دارد اوضاع وخیم مردم آمریکا را نشان می‌دهد. هنگامی که رادیو اعلام می‌کند که حالا رییس جمهور می‌خواهد صحبت کند، پدر تام رادیو را خاموش میکند. و همچنین کتاب تام سایر که در دست پدر تام است.
در جای دیگری وقتی راوی خانم جینر و خواهرش را معرفی می‌کند می‌گوید: اونها تنها کسانی‌ بودند که درتمام رأی‌گیری‌ها و انتخابات شرکت می‌کردند. اما از وقتی ثبت نام در انتخابات پولی شد خیر دموکراسی را هم زدند. همه‌ی اینها نشان می دهد مردم تاچه حد احساس نارضایتی می‌کرده‌اند.
داگویل فیلمی است جامعه شناختی و حتی روان شناختی. فیلمی که در این خشکستان فیلم خوب ارزش چند بار دیدن را دید.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
داگ‌ویل به وضوح در تضاد با ‎#دگما۹۵ ساخته شده؛ مانیفستی که سال ۹۵ توسط فون‌تریه و ‎#توماس_وینتربرگ نوشته شد.
‏۳-طبق دگما۹۵ باید از هرگونه تغییری در محیط فیلم‌برداری خودداری کرد. هدف رهایی سینما از تکنولوژی و ابزار تا حد امکان بود. ابزارهایی که بیشتر در جهت اغواگری کار می‌کردن تا هنر! فیلم‌ها باید طوری ساخته می‌شدند که تماشاگر هر اتفاقی را همان‌طور که واقعاً رخ داده و بدون بزک ببینه.
داگ‌ویل اما در یک استودیو ساخته شده. خانه‌ها دیوار ندارن، خیابانها فقط با خط‌کشی‌های روی زمین مشخص شدن. زمان‌ها از طریق نورپردازی تداعی می‌شن و برخلاف ایده‌آلِ دگما۹۵ ابزارها فقط نقش انتقالی ندارن و ازشان در خلق درام استفاده شده.
در چنین فضای غریب ِ رادیکالی حفظ تمرکز تماشاگر چالش اصلی کارگردانه، آن‌هم در مکانی عامدانه دو بعدی و بدون دیوار که آگاهی تماشاگر از رویدادها همواره از بازیگران بیشتره.غلبه‌‌ی فون‌تریه بر این چالش با استفاده از فیلمنامه و بازی بازیگرانه که داگ‌ویل رو فیلم مهمی در تاریخ سینما کرده.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
👤 #لارس_فون‌تریه:

ـــ زن‌ها مرا تسخیر خواهند کرد. قبل از شروع فیلم «داگویل»، بیورک به نیکول کیدمن نوشته بود که این نقش را قبول نکند چون من «روحش را می‌خورم». وقتی داستانی را می‌نویسم همیشه درباره خودم است و اطرافم شخصیت‌های زن هستند. اما درست قبل از شروع فیلم، نقش‌ها را برعکس می‌کنم و یک زن نقش اول می‌شود. این کارم به این خاطر است که هیچ مردی بعد گلایه نمی‌کند که چرا نقش مردها کم اهمیت است ولی تماشاگران زن از من انتقاد خواهند کرد که چرا تصویری کاریکاتوری از زن‌ها نشان داده‌ام.

لذت مالیخولیا؛ گفتگوی استفان دلرم با لارس فون‌تریه/ ترجمۀ مسعود منصوری/ فصلنامۀ فیلمخانه/ شمارۀ ۱
🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داگويل از اون فیلم هایی هست که ذات خیلی از ما آدم هارو که خیلی وقت ها پنهانش میکنیم رو برملا میکنه.
توی فیلم ما با همچین فضایی سر و کار داریم. البته مهم فضا نیست، مهم نُه بخش فیلم هست که قراره اینجا اتفاق بیفته که ممکنه خوشایند هرکسی نباشه ولی مطمئنم لذت میبرید.

🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
📝یادداشت اسلاوی ژیژک بر فیلم داگویل به کارگردانی لارس فون تریه

شروع فیلم معرفی این مکان در دکوری خط کشی شده است که مثل نقشه هوایی یک منطقه به نظر می رسد. صدای راوی: ((داگویل در کوه های راکی ایالات متحده آمریکا بود؛ این بالا، جایی که جاده ها به پایان حتمی خود می رسیدند، نزدیک ورودی معدن رها شده نقره. ساکنین داگویل که مردم روراستی بودند شهرشان را دوست داشتند.))
با فون تریه، نه فقط مساله باور مطرح می شود بلکه به شکلی ژرف اندیشانه یا تمثیلی باور به خود سینما مطرح می‌شود. اینکه چگونه امروزه هنوز مردم به جادوی سینما باور دارند. در داگویل، تمام یک شهر روی یک صحنه چیده شده است. البته اکثر موارد سینما همین گونه است اما اینجا صحنه به عنوان صحنه دیده می شود. وقایع در مکانی به عنوان داگویل اتفاق می افتند، شهر کوچکی که در آن خانه ای نیست. تنها خطوطی روی کف وجود دارد که مشخص می کند این خانه است، این خیابان. مرموز است که چرا این مانع باور ما برای همذات پنداری نمی شود؟ که هر چیزی، بیشتر مارا به داخل تنش های زندگی درونی می کشد. منظور این نیست که باور ساده اندیشانه به کار صدمه زده و از طریق وارونه کاری ساختار شکنی شده است. فون تریه می خواهد با جادو جدی باشد. وارونه کاری به خدمت گرفته شده که مارا مجبور به باور کند. رمز کار در این است که حتی اگر بدانیم چه همه چیز روی صحنه چیده شده، و همه چیز ساختگی است، باز هم مارا افسون می کند. این جادوی بنیادی این فیلم است. شما شاهد نوعی صحنه اغواگرید، بعد می فهمید که این صحنه ساختگی است. ماشین های گرداننده صحنه از پشت دیده می شوند اما هنوز مفتون آن هستید. توهم همچنان پافشاری می کند. چیزی واقعی در توهم هست، واقعی تر از واقعیتی که در پشت آن است.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
داگویل لارس فون تریر جایی‌ست در میان ناکجاآباد (اتوپیا) و دگرجا (هِتِروتوپیا). در این فیلم زبانِ بازنمایی به منظرِ بی‌اندازه کمینه‌گرایِ (مینی‌مال) خود محدود است: جهان خارج هیچ است، دیوارها صرفاً خط‌هایی بر روی زمین هستند و مشخصه‌ی خانه‌ها با یک عنصر منحصربفرد نشان‌پردازی شده‌اند. این فضا دقیقاً مشابه هر فضای دیگری در سینماست، این فضا، از آنجایی که همین واقعیت موجود را بازنمایی می‌کند، خارج از این واقعیت هم به حیات خود ادامه می‌دهد. به واقع هتروتوپیا در اینجا پرسشگری در باب رابطه‌ی برقرار شده بین سوژه و بازنمایی ا‌ست، آنگونه که برای مثال در تابلوی نقاشی مشهور رنه مگریت (این یک چپق نیست) نیز مطرح شده است. بنابراین استتیک فیلم توسط این بازنمایی مینی‌مال است که خلق می‌شود و در ادامه به حسی قوی از کلاستروفوبیا (مرض ترس از فضای تنگ ومحصور) استحاله می‌یابد.
🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
‏در داگویل نه دری وجود دارد نه دیواری. مخاطب با نگاه مذهبی به خداوند در جایگاه او قرار میگیرد و به اتفاقات مینگرد. این شهر داستان پلیدی‌ و زشتی‌های جامعه انسانیست.



🎬 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
2024/11/16 12:55:13
Back to Top
HTML Embed Code: