Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نادین_حصاری

فیلم، شروعی از میان تاریکی دارد و با دیالوگ (تو ترسیدی؟ ) آغاز می شود. در ادامه نیز تاریکی و نور و سایه ابزارها برای نشان دادن مفهوم فیلم هستند...

🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨

Join 👉 @honar7modiran
این فیلم، در طرح خود از استعاره سود می‌جوید، در همان اولین پلان فیلم، از استعاره سود می‌جوید. صفحه تاریک است، دو کودک از قعر تاریکی به جلوی دوربین می‌آیند و آن‌ها را می‌بینیم، سپس سعی می کنند سوار بر قطاری بشوند تا سفرشان آغاز بشود. این که دو کودک از دل تاریکی وارد فیلم می‌شوند، همان استعاره‌ای است که از آن گفتیم. دو کودک داستان ما، معلوم نیست چگونه، از کجا و با چه گذشته‌ای پا به این مکان می‌گذارند، تنها چیزی که درباره‌شان می‌دانیم، این است که سفری در پیش دارند و هدفشان، جستجوی پدر است.
این استعاره زمانی به معنای خود دست پیدا می‌کند که دو کودک، در انتهای فیلم و با رد شدن از مرز آلمان، دوباره به قعر همان تاریکی‌ای فرو می‌روند که گویی در ابتدای فیلم از همان‌جا آمده بودند. در انتهای فیلم، تکلیف اینکه آیا دو کودک توانسته‌اند جان سالم به در ببرند یا نه معلوم نیست و هیچ پاسخی به این سوال که آیا پدرشان پیدا شده نیز داده نمی‌شود. در واقع، انگیزه‌ی اصلی قهرمانان داستان در انتهای فیلم فراموش شده و پاسخی به یکی از سوالات اصلی فیلم داده نمی‌شود و سرنوشت پیرنگ فیلم در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند؛ و همین نکته نشان‌گر عدول سازمان‌یافته‌ی آنجلوپولوس از قواعد فیلم‌سازی است. زیرا که آنجلوپولوس با این عمل، نه هدف سفر و نتیجه‌اش، بلکه خود نفس سفر و طی کردن مسیر را بدل به مهم‌ترین عنصر درون‌مایگانی فیلمش می‌کند.
داستان سفر این دو کودک را اگر استعاره‌ای از مسیر زندگی هر انسانی در طول زندگی‌اش بخوانیم، پر بی‌راه نگفته‌ایم. آن‌ها انسان‌هایی هستند که معلوم نیست از چه مبدأ و نقطه‌ی آغازی پا به این جهان می‌گذارند، سفری پر از سختی و مراحل مختلف را طی می‌کنند و در انتها نیز، با مرگ احتمالی‌شان (زیرا که در انتهای فیلم کودکان در تاریکی گم می‌شوند و صدای شلیک تیر می‌آید)، دوباره پا به جهانی ناشناخته می‌گذارند که همچون مبدأ و نقطه‌ی آغازشان، گنگ است. ما انسان‌ها نیز در طول مسیر زندگی خود با چنین کلیتی مواجه‌ایم. هم‌چون آن کودکان، از اینکه چگونه زندگی‌مان شروع شد و چگونه پا به این جهان گذاشتیم نا آگاه‌ایم و در انتها نیز هیچ دید روشنی از پایان زندگی و جهان پس از مرگ‌مان نداریم. تنها چیزی که می‌توانیم از آن مطمئن باشیم و با ژرف‌نگری به دید  روشنی نسبت به آن دست یابیم، مسیر زندگی‌مان و مراحلی است که در آن طی می‌کنیم. و آنجلوپولوس نیز با استفاده‌ای هوشمندانه از ژانر جاده‌ای و عنصر سفر، به خوبی توانسته این عناصر را در فیلمی شاعرانه که به دنبال بازنمایی وضعیت زندگی است بگنجاند.
فیلم آنجلوپولوس، با اینکه به طور کلی مسیر زندگی انسان را تصویر می‌کند، اما به دنبال دادن پند و اندرز اخلاقی برای بهتر طی کردن مسیر زندگی نیست. این فیلم هیچ پیام و پند و اندرزی را در خود جای نداده و به شکلی حکیمانه، همراه با بیننده و قهرمانان داستان خود، به دنبال جستجو است. آنجلوپولوس به شکلی شاعرانه به دنبال بازنمایی وضعیت زندگی انسان، مراحلی که در طول زندگی طی می‌کند و احساستی که در این مسیر شکل می‌گیرند است. بی‌دلیل نیست که قهرمانان داستان فیلم در «جستجوی» چیزی هستند و به دنبال آن حرکت می‌کنندو ما نیز رد این جستجو را دنبال می‌کنیم. «پدر»، که هدف این کودکان است، هر چقدر که در فیلم به جلوتر پیش می‌رویم، بیشتر و بیشتر به مفهومی استعاری و بنیادین بدل می‌شود. این که آیا این دو کودک پدری مشخص دارند یا نه در فیلم، در هاله‌ای از ابهام است.
تا به انتهای فیلم پدر بیشتر از اینکه موجودی واقعی از جنس پوست و استخوان باقی بماند، بدل به مفهومی انتزاعی می‌شود که ایمان داشتن به وجود او و راز و نیاز کردن با او، قدرت ادامه دادن مسیر را به کودکان می‌دهد. کودکان بعد از مرحله از زندگی، خطاب به پدر چیزی می‌گویند و از سختی‌های راه، چیزهایی که یاد گرفته‌اند و شوق بسیاری که برای دیدار او دارند صحبت می‌کنند. پدر، مفهومی انتزاعی است که ایمان داستن به آن قهرمانان داستان را به حرکت در می‌آورد و به آن‌ها دلیلی برای ادامه دادن می‌دهد و اینکه آیا اصلا وجود دارد یا نه، در هاله‌ای از ابهام است.
با توجه به اینکه کلیت داستان فیلم استعاره‌ای از زندگی انسان است، پدر نیز می‌تواند استعاره‌ای از باوری باشد که انسان را در این مسیر همراهی می‌کند. با توجه به اینکه در تورات و انجیل، خدا را «پدر» خطاب می‌کنند، می‌توان گفت که مفهوم پدر در این فیلم، می‌تواند استعاره‌ای از خداوند باشد. دو قهرمان، در جستجوی خداوند سفری را طی می‌کنند و در این سفر به رشدی درونی می‌رسند. رابطه‌ای که قهرمانان داستان با خداوند برقرار می‌کنند بی شباهت به رابطه‌ای که انسان‌های مومن با خدای خود برقرار می‌کنند نیست و از همین جهت است که این موضوع قابل بررسی است.
#محمدعلی_رضی
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
#قابهای_ماندگار 🖼 "معصومیت"

نمایی از شاهکار تئو آنجلوپولوس
💢 فیلم: چشم اندازی در مه ۱۹۸۸


Join 👉 @honar7modiran
وولا و الکساندروس در مسیر سفری که برای شناخت گذشته خود در آن گام نهاده اند، بزرگ میشوند و به درک حقیقت تلخ آفرینش نائل میشوند. در کودکی به بلوغ میرسند و درد را با تمام وجود لمس میکنند. چشم اندازی در مه مسیری است برای بلوغ، اما تلخ و سینه سوز است. نه تصویری از مادر می بینیم و نه امیدی به رسیدن به پدر داریم. الکساندروس در خوابهایش پدر رویایی شان را تجسم می کند و وولا از رویاهای برادر کوچکش محافظت میکند.

دو کودک به سوی درخت می‌دوند، آن را در آغوش می‌گیرند و از فاصله‌ی دور به نظر می‌رسد که با درخت یکی شده‌اند. آن‌ها عروج کرده‌اند. تلاش آن‌ها برای پیدا کردن پدرشان احتمالاً به مرگشان ختم شد.
از نمای پایانی فیلم می‌توان برداشت‌های مختلفی کرد، ولی دقیقاً به خاطر همین است که یکی از بهترین نماهای پایانی در تاریخ سینماست.
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
در مورد نمای پایانی چشم اندازی در مه:
اولین پایانی که برای چشم اندازی در مه نوشتم، دو کودک را نشان میداد که در مه گم میشوند. اما پس از خواندن فیلمنامه برای دخترم، نتوانستم اندوه موجود در چشمانش را تحمل کنم. این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او حق را به دخترم داد. دخترم دائم از من میپرسید: خانه کجاست؟ پدر کجاست؟ نمیتوانستم جوابی به او بدهم، اما سعی کردم با قرار دادن درخت در پایان فیلم، به شیوه ی خودم پاسخش را بدهم..
👤 #آنجلوپلوس
🎥 Landscape in the Mist 1988

Join 👉 @honar7modiran
داستان سفر این دو کودک را می‌توان استعاره ای از مسیر زندگی هر انسانی در طول زندگی اش بخوانیم. آن ها انسان هایی هستند که معلوم نیست از چه مبدأ و نقطه ی آغازی پا به این جهان می گذارند، سفری پر از سختی و مراحل مختلف را طی می کنند و در انتها نیز، با مرگ احتمالی شان، دوباره پا به جهانی ناشناخته می گذارند که همچون مبدأ و نقطه ی آغازشان، گنگ و مبهم است.
پلان آخر فیلم، که می توان آن را استعاره ی حکیمانه ی آنجلو پولوس از جهان پس از مرگ دانست. همان چشم اندازی است در مه، که تنها قطعیتی است که در زندگی مان می توانیم از آن سخن بگوییم. این که مسیر پیش رویمان را هیچ گاه نمی توانیم واضح ببینیم و ابهام و عدم قطعیت، تنها چیزهایی هستند که می توان با قطعیت از آن ها سخن گفت...
🎥 Landscape in the Mist 1988

Join 👉 @honar7modiran
Forwarded from قلمرو نقد (...)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۱ شهریور/
📽️روز ملی سینمای ایران

📽️روز ملی سینما (در بی‌عبارت‌ترین روز تقویم ما جای گرفته! اما اشکالی ندارد، چون فرهنگ و سینما هر روزه و همه مکانی‌است و در این دوران ضد سینما، خودش یک امکان دیگر برای مطرح کردن آن) این روز را روز سینماگران و منتقدان سینمایی می‌دانم و همین بی‌عبارتی و بی‌ربط بودن و خارج از همه مناسبت‌ بودن‌ها، تبدیل شده است به یک منطقه معلوم، به یک نقطه عزیمت...

#رضا_درستکار
#سینمای_ایران
#آغاز_پایان_ماموریت‌های_غیرممکن

شکرخدا هیچ‌کدام از مزخرفات این چند سال در این کارتون نیست.

@r_dorost
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چشم اندازی در مه،
شاهکاری از جنس سفر. باز هم آنجلوپولوس، باز هم سینمایی صامت و کرکننده، لطیف و برنده!
افسوس که “سفر” همانگونه که چنین سکانس‌زیبایی را می‌آفریند همواره با رنج و درد توام میشود و تو اگر اهل زندگی بودی، اگر خواستی روشنایی را از دل داستان‌های نیمه‌کاره بیرون بکشی، خواسته‌ یا ناخواسته میپردازی هزینه‌هارا، خانه و وطن را به مقصدی نامعلوم ترک میگویی، از مرغان‌دریایی ترسیده از باران جدا میشوی‌، موتور عزیزت را به حراج میگذاری و میفروشی خودت را در ایستگاه آخر.
حالا دیگر نخواهی ترسید، در گذشتن از زمینه‌ای خاکستری و سرد، به حقیقت رسیده‌ای
و اما یک‌سوال جاماند، حقیقت چه بود؟
🎥 Landscape in the Mist 1988

Join 👉 @honar7modiran
Landscape in the Mist - قسمت ۱۳
پادکست صندلی
درباره فیلم چشم‌اندازی در مه به کارگردانی تئو آنجلوپولوس.

🎙#پرنیان_روشن
@sandalipodcast


Join 👉@honar7modiran
▪️تئو آنجلوپولوس

ــ فیلم‌های من همیشه بر یک وسعت زمانی تکیه دارند، برای وارد شدن به فیلم، چشم باید فرصت پیمودن فاصله بین فضا، بازیگر و چشم‌انداز را داشته باشد… «چشم‌اندازی در مه» فقط راجع به دو کودک که در جست‌وجوی پدرشان راهی سفر می‌شوند نیست. بلکه سفری‌ست برای ورود به آغاز زندگی.آنها در مسیرشان همه‌چیز می‌آموزند: از عشق و مرگ و دروغ و حقیقت تا زیبایی و تباهی…
🎥 Landscape in the Mist 1988

Join 👉 @honar7modiran
فیلمهای جاده ای فیلم هایی دوست داشتنی هستند که اکثرأ با رشد و تغییر شخصیت ها در طول سفر شکل جذابی به خود می گیرند، مثل فیلم هایی از قبیل جاده، تلما و لوییز، نبراسکا، پاریس تگزاس، توت فرنگی های وحشی، سرزمین آواره ها، مترسک، بانی و کلاید، مرد بارانی و تعدادی دیگر فیلم دوست داشتنی.
ویژگی بارز این فیلم ها رشد فردی و تحولات شخصیتی در قبال سفر و تغییرات مکانیست. در واقع فیلم های جاده ای منطبق بر زندگی ما هستند که زندگی سفری از تولد تا مرگ با تحولات بسیار است.
فیلم چشم اندازی در مه از این لحاظ یکی از فیلمهای جذاب جاده ایست که دو مسافر ما در این سفر به تحولات بزرگی دست پیدا می کنند و از کودکی به بلوغ و رشد ذهنی- شناختی نائل می شوند.
چیزی که این فیلم را با دیگر آثار جاده ای متمایز میکند جستجو برای یافتن پدری است که از همان ابتدای فیلم معلوم می شود که مفهومی استعاری دارد. این جستجوی پدر نمادین، معنای فیلم را و دروازه های تخیل ما را تا ابدیت و بی کرانگی می گشاید. سکانسهای شاعرانه فیلم و موسیقی اعجاب انگیزاش که خود به شخصیتی روایت گر در طول فیلم بدل می شود افق های نامحدودی را در مقابل ما روشن می کند که کمتر فیلمی در تاریخ سینما توانسته به این مهم دست یابد. این دو کودک جزئی از وجود ما می شوند و ما به همراه آنان از تاریکی سفری را شروع می کنیم که پایان چشم انداز ما در مه درختی خواهد بود که هر کداممان می توانیم برداشتی از آن داشته باشیم و به اینگونه این فیلم دروازه ای می شود به سمت بینهایت که به نظرم هدف متعالی هنر همین است.
سینمای شعرگونه آنجلوپلوس همچون شعری ناب ما را به دوردست های ساحات وجودیمان می برد و گرد و غبار فراموشی را از آن میل درونی ما در جستجوی حقیقت می زداید. سفر در این فیلم از قید زمان و مکان خارج شده و ما را ازل به ابدیتی می رساند که چشم اندازمان روشن و شفاف در مقابل آیینه وجودمان نمایان می شود.

#احسان_جعفری_سپهر

🎬 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
🎞 اثر بی‌نظیر آنجلوپولوس، روایت دردناک خواهر و برادری که به دنبال پدرشون سفر عجیبی رو آغاز می‌کنن. موسیقی متن فیلم ورای تصوره...تلخ، تلخ و تلخ.

◾️آن پیرمرد ویولن‌زن، آهنگ سفر را می‌نواخت. تئاتر نمادی از واقعیت تلخ‌ موجود‌ است و سینما نشانه‌ای از حقیقت‌ را‌ درخـور‌ ‌ ‌دارد... هنر‌ وسیله‌ای است که می‌توان‌ با‌ آن به حقیقت‌ دست یافت.

🎬 Landscape in the Mist (1988)

Join 👉 @honar7modiran
🎞 در پایان ارائه ۱۳۹ ام " چشم اندازی در مه"، ضمن تشکر از همراهی و توجه شما گرانمایگان،ازهمکاری آقایان امین بذرافکن، حمید بهرامی و مهران زارعیان  کمال تشکر را دارم.

قدردانی ازمطالب عزیزان بزرگوار:
شهرام زعفرانلو، علیرضا توانا، عباس نصرالهی، محمد علیزاده دهنوی، حامد یوسفی، کیهان صفایی، محمد حسینی،سعید کاشانی، محمد علی رضی، مهران بهروز فغانی، بهنام شریفی و احسان جعفری سپهر
@artchanel
@cinemag1
@oscarfilm1
@TVONLINE7
@seven_art20
@anatomyfilm
@movielandch
@myworld1990
@cinemaofficial
@classiccinema
@CinemaUnique
@OnefilmOnelife
@Cinemamodern
@shahram_zaferanlo
@CinemaParadisooo
@OfficialCinemaTwitter
@cinemaforeverchannel
🌐 وبسایت کافه نقد_مجله سینما_مجله فارابی_منظوم_سینما فارس_گیمفا
🙏🙏🙏
ارائه بعدی:  داگویل ۲۰۰۳

  کارگردان: لارس فون تریر


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
🎥Dogville 2003
داگويل
بازیگران: نيکول کيدمن، هریت آندرسون، پائول بتانی، جیمز کان، لوران باکال و...
ژانر:درام.مرموز
محصول: دانمارک
کارگردان و فیلمنامه نویس: لارس فون تریر
فیلمبردار : آنتونی داد منتل

🏆 جوایز: 21 برد و 33 نامزدی.
فون تریه برای ساخت این فیلم نامزد نخل طلای بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن شد.
یک بازیگر در این فیلم برنده جایزه اسکار است که نیکول کیدمن می باشد؛ همچنین پنج نامزد جایزه اسکار در بین بازیگران دیده می شود که شامل: جیمز کان، لورن باکال، پاتریشا کلارکسون، سر جان هرت و کلویی سونی می باشند.

📝خلاصه داستان:
داگویل شهر کوهستانی در ایالات متحده می باشد که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان هایی ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند، تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به این شرط که او بتواند در طی دو هفته ...
🎬 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 تریلر فیلم : داگویل


🎬 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
⁉️ چرا باید این فیلم رو دید

لارس فون تریر خود گفته است که میزانسن فیلمش "داگویل" را که یک تئاترِ تصویربرداری شده است از ترانه "جنی و دزدان دریایی" در اپرای سه پولی برتولت برشت گرفته است. او مجموعه ای از درخشانترین ستارگان سینمای جهان را به انگیزه استفاده از تیپ/شخصیت آنها کنار یکدیگر قرار داده: نیکول کیدمن، لورن باکال (کشف "هاوکز" در "داشتن و نداشتن")، جیمز کان (بازیگر هر دو قسمت "پدرخوانده" کاپولا)، هریت اندرسن (کشف اینگمار برگمان برای "فریادها و نجواها")، و...داگویل اولین قسمت از سه گانه ی "آمریکا، سرزمین فرصت های طلایی" است که قسمت دوم آن مندرلی در سال 2005 اکران شد و قسمت سوم آن "واشنگتن" هنوز ساخته نشده است.

🔘 نیچه در تبارشناسی اخلاق می‌گوید: اگر می‌خواهیم هشیار و آگاه باشیم، باید یاد بگیریم که به پارس کردن سگ‌های وحشی در زیرزمین خانه‌ گوش فرا دهیم.
سخن نیچه معطوف به مواجه با تعارضات درونی است، تا هنگامی که با زوزه‌‌ی گرگ‌های درون‌مان که زیر اخلاق شفقت و نیکخواهی پنهان شده‌اند آگاهانه روبرو نشویم، نخواهیم توانست که با مسائل بنیادین در عمل و در موقعیت واقعی  مواجه‌ای انسانی داشته باشیم.
در این رابطه فیلم (داگویل) ساخته‌ی لارنس فون‌تریه سال ۲۰۰۳ ، متضمن همین نظر نیچه است. روایت مردمان ساده‌، خوب و زحمتکش یک دهکده که پارس سگ‌های اعماق وجود خود را زیر اخلاق مهربانی و خیرخواهی پنهان کرده‌اند. اما از قضا در موقعیتی قرار می‌گیرند که می‌توانند سگ‌های زیرزمین ِپنهان ِ خود را به سهولت آزاد کنند.
آنگاه هست که شاهد فجیع‌ترین و شنیع‌ترین اقدامات آنان بر وجود یک زن با بازی (نیکول کیدمن) هستیم که شرح آن هم آسان نیست.
شرّی که تنها در میدان جنگ و مبارزه سیاسی و یا تنها با آدم‌های خبیث نمود ندارد.  
فیلم داگویل با اقتباس از آراء نیچه نشان می‌دهد که شر همه جا حاضر است و شر در وجود همه خانه کرده و می‌تواند در شرایط خاص خودش را  آشکار کند. شر و خباثت بخشی از وجود ماست.

#فریده_بهرامی
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
2024/09/21 12:43:07
Back to Top
HTML Embed Code: