Telegram Web Link
🌕
#هسا_پس


جناب قلی‌پور در اینستاگرام نوشتم برای‌تان. شما نبض رشد شعر گیلکی را خوب به زیر شصت و اشاره دارید. نهراسید از لایک کم. چه‌را که  ذات نوجویی گم‌نامی‌ست. جمعیت ما یک‌قرن از روند نوگرایی ما واپس ماندگی دارد. مهم نیست که در آغاز هر شعرتان شگفتی به‌آفریند. یک انقلاب‌گر  فی‌الذات ویزا می‌دهد برای ورود ناشناخته‌ها و چه‌بسا خود فقط هموار کننده باشد. ساخت و ساز و شهرک سازی با کسانی‌ست که وقت محک سره از ناسره بین نوبنیادها دارند. انقلاب‌گر اما بولدزروار کارش صاف‌کردن دهان درندشت است👍





#علیرضا_پنجه_ای



#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان

https://www.tg-me.com/hasa_pas
شعرِ بی شعر

چگونه امکان دارد که یک شعر، بی شعر شود؟
آیا بی شعری، ریشه در رهاشدگی از ریشه های قومی دارد؟ چگونه می توان امید وار بود که یک جریان شعری  دارد به "متنی جدید" تبدیل می گردد؟

هساپس محصول مواجهه متن های مختلف و برآمده از دل زبان اقوام زبانشهر ایرانی است. متنی تازه که دارد انسان_متن اش را به دنیای دیگری بزرگ دعوت می نماید تا از مفاهیمی سرخ چون قومیت گرایی، نژاد، اصالت مذهبی، ملت،خانواده فاصله بگیرد.
استعاره فاصله گویا استعاره ای همیشه در غیاب در شعر اقوام ایران  بوده است. چیزی که فطرتا در ادبیات شان حضور داشته  اما احضار نشده است. این مساله باعث گشته تا" دنیای دیگری "در شعر و زبان اقوام ایران فراری باشد.
چگونه زبان متن ها ما را به سوی" پناهگاه اولیه" خود هدایت می کنند تا با سرسپردگی به " سپر نشانه ها " و فاصله با انسان های بیگانه به "نفرتی چند سویه" میل پیدا کند؟
رابطه غیر استعاری "میل و فاصله" در شعر اقوام ایران چه نوع رابطه ای است؟
آیا این شعر توان این را دارد که  بی شعر گردد و والدین خود را رها سازد؟
چهره واحد شعر اقوام ایران تا پیش از این که به هم پیوند بخورند گویا چهره ای قومی و خانوادگی است. یا هم اگر حقیقت ندارد اما محصور در "قوم گرایی شعر" است. استعاره میل و فاصله در هسا پس علیه "شعرگرایی قومی" است تا شعر را در فطرت خود به" نفرتی چند سویه "مبدل نسازد. هسا پس شعر بی ملت است. این شعر بیش از این که شعری شهروند باشد می خواهد انسان های بی قوم" را معرفی گرداند.
انسان های بی قوم این شعر ، در رابطه با میل و فاصله تاریخی خود می خواهند "شعر آینده" را بازنمایی کنند. مساله گذشته  در میان نیست. هر چه هست آینده است. این شعر می خواهد در آینده جستجو شود. پروبلماتیک این شعر، گذشته دور و نزدیک نیست. هر چه هست عبور از خویشتن است تا "ایده تحبیب" را جایگزین "ایده تحقیر( کریستوا) "نماید.
موازنه ( دکتر سعید محمد حسنی) موجود در همگرایی شعر اقوام ایران  "موازنه جهان نام پذیر" است.اگر منزوی است اما نفوذ پذیر است. می توان در روحیه و فطرت این شعر "بهشت اسرار آمیز بدوی "اش را بازنمایی کرد.

آیا می توان در چهره واحد شعر اقوام ، میل به "امارت شعر" جستجو کرد یا این که  هسا پس  فطرتا "شعر جبهه مقاومت" است.
جغرافیای زبانشهر هساپس در حال برساختن جهان برای جهان است. با غیر استعاری کردنِ فاصله " نفرت از خویشتن" میل به "نفرات با خویشتن" خود را آشکار ساخته است.

مجموعه هویتی این شعر کولاژی است که از آن "  شعر فردا یا شعر بی شعر " ساخته است. گویا وقتی یک جریان ادبی،  شعر را بی شعر می کند همیشه  در صدد است که" شعری بدون شعرگرایی" را بنا بنهد.
شعر بی شعر مساله اش را از گذشته جدا می کند تا شعر آینده شود و به قول کریستوا "ملتی بدون ملت گرایی" را بین استعاره فاصله و میل ذخیره سازی کند.
شعر پیشرو اقوام ایران مدت هاست که قوم و والدین خود را فراموش کرده است تا بی شعر شود. بی شعری اش بی ملتی است. انسان شعرهای هساپس نمی خواهد "عقب نشینی اوتیستی به ارزش های بومی"(کریستوا) داشته باشند. وقتی شعری که دارد در دل خود ترکیبی از هویت ها را می پرود نمی تواند فطرت بی شعری اش را با شعر گرایی معاوضه نماید تا با میل به دیگری بزرگ آشنا از انبوه انسان های بیگانه مخرب فاصله بگیرد.
اگر مردم یک کشور می توانند ،بی مردم شوند پس شعر هم این قابلیت را دارد که بی شعر گردد.
بی مردمی و بی شعری چگونه همدیگر را تکمیل می کنند؟
شعر، زمانی که بی شعر می گردد چگونه خود را تعرفه می نماید؟ بی شک در چنین اشعاری نباید توقع قومیت گرایی ، والدین، ملت، نژاد، اصالت های عقیدتی داشت.
آیا مردم یک جامعه هم اینگونه بی مردم می شوند؟  در اینصورت مواضع شان در مواجهه با همدیگر چگونه است؟ شعری که بی شعر است چگونه با رسالت خود کنار می آید.
شعر را چگونه می توان بی شعر کرد؟ چه راهکار هایی وجود دارد که شعر بتواند به  چنین فضیلتی نایل شود؟

شعرِ بی شعر ، متعهد به چه بستر هایی از جعرافیای زیست جهان خود است؟  آیا اجرای مشترک و فراوری دوگانه عینیت ها_ ذهنیت ها قادر است شعر را بی شعر کند؟ نتایج غلبه یکی بر دیگری چگونه مانع بی شعرشدگی شعر شده است؟
شعر که بی شعر می گردد فقط علیه خودش قرار می گیرد و از "نفرتی تدافعی"طولانی مدت تاریخی خود رها می گردد تا به جای صد ها نفر، بتواند "صداها نفر" گردیده و از "صدها نفرت" در خویشتن گذر کند و به "صداها نفرات" برسد
شعرِ بی شعر ، " شعر فردا یا همان شعر آینده" است. به جای تکثیر نفرت به نفراتی متکثر می اندیشد.



#نامه_ها
#هسا_پس
#ویژه_شعر_اقوام
#ایده_تحبیب
#شعر_بی_شعر
#مساله_شعر_آینده
#مراد_قلی_پور

🌎🌎🌎🌎🌎🌎🌎
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
🆔@Adabiat_Maaser_IRAaN
🌕


#هسا_پس (متا زبان)
#متا_زبان
#شعر_بومی_متازبان



شومانا ایمتحان بوکودیم
شیمه ناما دار بناییم گوله باوردید
شیمه ناما اهو بناییم توفنگا بوستید
دوخادیم مجلس
بومبا بوبوستید
شیمه شناسنامانا عوضا کودیم
تانکانه رای بدایید
سینمایانا آتش بزایید
شومان بگید شومانا چی دوخانیم
گولان ابا بون
توفنگانا بنید
بومبانه سر  تولخومان خومو بنن
تانکانه لولانا پشا کونید
شومان بگید چی


#برگردان_فارسی

شماها را آزمودیم
اسم های تان را درخت گذاشتیم گلوله آوردید
اسم های تان را آهو که تفنگ شدید
صدا زدیم: مجلس
بمب شدید
شناسنامه های تان را عوض کردیم
به تانک ها رای دادید
سینماها را آتش زدید
شما خودتان بفرمایید شما را با چه نامی صدا بزنیم
که گلوله ها آب شوند
که تفنگ ها را کنار بگذارید
تا یا کریم ها روی بمب ها لانه بگذارند
تا لوله های تانک ها خم شوند
شما بگویید چه


#برزو_مرادی_اصل(امریکا)

#هسا_پس
#متا_زبان
#شعر_بومی_متازبان
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://www.tg-me.com/hasa_pas
#هسا_پس

#صوته_شعر(شعر صوت-شعر صدا- شعر مرز)

کو
تانه
کو کو  بوبو
تی تی بوبو
الله تی تی بوبو
کو کو تی تی کو تی کو تی
کو
تانه
کو بوبو
کو کو کو کو کو کو کو کو
بپا خوردان دریم کو یا
کو
تانه
تو ببی
تو کی
تی دسانه جا ابه
تی پرهان پشه مایی
تی چومان لپپه
کو
تانه
واپرسان ببه
کویا نها تی  صدا
کو یا نها تی هوا
کویا نها تی …………

کو تانه کو بوبو
کو تانه کوکو بوبو
کو تانه سنگ بوبو
کو تانه هر چی کی خوایی بوبو

#کلمان

کو:تکواژی است که می تواند چه منفرد و در  تکرار آوایی اش همزمان چندین مفهوم را القا بکند و در بافت زبان این فرصت را ایجاد می کند که ساختار منسجمی را ایجاد کند و زبان را از ثبات خود خارج کند و ایجاد لغزندگی شکلی و مضمونی کند
و شاید این خصیصه از غرایز زبان فولک باشد که چه در مفهوم نهادینه و چه در صوت یا آوا ساخت هویت موازی خود را حفظ کرده است
الله تی تی:ماه
بوبو:باشد
لپپه:موج
پرهان پشه: جلوی دامن

#واتاو (واگردان)

کو
می تواند
کوکو بشود
شکوفه بشود
ماه بشود
کوکو تی تی کو تی کو تی
کو
می تواند
کوه بشود
کوه کوه کوه کوه کوه کوه کوه
حواست کجاست
داریم به کوه بر می خوریم
کو
می تواند
تو باشی
تو که
در دستانت آب است
روی دامنت ماهی
چشم هایت موج
کو
می تواند
پرسشی باشد
کو صدایت؟
کو هوایت؟
کو تو؟
کو......ات


کو می تواند کو باشد
کو می تواند کو کو باشد
کو می تواند سنگ باشد
کو می تواند
هر چه که بخواهی باشد



#صوته_شعر (شعر صدا -شعر صوت _شعر مرز)
#مراد_قلی_پور
#کانال_هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_کردی_تاتی 
@hasa_pas

Ali Taslimi:👇👇
شعر های پسا مدرن و در پی آن هسا پس خودش را خلع سلاح میکند تا مورد حمله قرار نگیرد و قابل نقد نباشد. از همین رو شعر قابل انگشت گذاری منفی نمیشود. معمولن این شعر ها را یا به کل نفی میکنند و یا کلن تایید. اما این شعرها را چنان که گفتم میتوان ارزیابی کرد. به شرطی که به منتقد راه دهد. این شعرهای جناب قلی پور راه می دهند. مثلن این سوال پیش می اید که چرا همواره با کو یک کلمه ساخته میشود. کوکو، کوه، کوکوتی تی..... اما در پایان کو میتواند سنگ باشد و کو میتواند هرچه باشد. این جا خوشبختانه تفاوتش را بیان میدارد تا موافق و مخالف بر سر میز بررسی ان بنشیند. با این تفاوت نسبتن عافلگیرانه گوینده متن بازی با سنگ و هرچه باشد ایجاد کرده که در خور واژه ی "کو"  ست . کو طرفیت شاعرانه دارد. من طرف موافق نشسته ام. حس خوبی به هنگام خواندن این شعر داشتم.



#دکتر_علی_تسلیمی
#پسانو_در_شعر_اقوام_ایران
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_کردی_تاتی
@hasa_pas

#دکتر_سعید_جهانپولاد👇
چطور شعر امروز ما از این فکلورها استفاده نمیکند
در واقع منظورم درست اینست
که از همه ظرفیت زبان فارسی و ادب فارسی بهره ببریم
🌺 #بدن_تاریک
🌺 مجموعه مقالات، نظریه، تئوری و مصاحبه
🌺 مؤلف: #مراد_قلی_پور
🌺 انتشارات: #نشر_هرمز
🌺 چاپ اول: ۱۴۰۳
🌺 شمارگان: ۱۰۰۰ نسخه
🌺 تعداد صفحات: ۱۷۸ص
🌺 قیمت: ۱۶۵۰۰۰ تومان
🌺 آدرس تهیه کتاب:
انتشارات هرمز جناب شهرام فروغی مهر شماره تماس ۰۹۱۶۷۳۰۴۷۱۱

@naghdehall
#نامه_ها
#ویژه_شعر_اقوام
#زبان_درمانگر
#مرگ_بزرگ_زبان
#طرح_ژنوم_نقد
#مراد_قلی_پور


آیا زبان  قادر است که سرما یا گرما ایجاد کند؟ آیا این امکان دریافت وجود دارد که نیرو هایی مکانیکی  موجب تحریک سلول های زبان گردند تا بدین وسیله قادر باشیم که جهان اطراف خود را درک و با آن سازگار ی داشته باشیم؟  درک و دریافت این فرایند تا چه اندازه می تواند در شناسایی درد های مزمن اجتماعی درمانگر باشد؟

چگونه بدانیم که زبان موجود در حال تولید گرما ،  سرما و نیرو هایی است که نقش درمانگری شان را برای شناسایی بیماری های جامعه مشخص سازیم؟
مدل هایی که بتوانند آب و هوا و اتمسفر زبان را به هم متصل گرداند چگونه قابل شناسایی و عرضه است؟
آیا  زبان هم متاثر از زمین در حال گرم و سرد شدن است؟ چگونه باید به نظراتی قابل اطمینان  رسید که خبر هولناک مرگ بزرگ زبان را مخابره نماییم؟
مرگ زبان ها ، لهجه ها، گویش ها چه تاثیری در طرح ویرایش ژنتیکی زبان دارند؟ خبر چنین مرگی  زبان  را سرد یا گرم خواهد کرد؟

اثرات مرگ و انقراض عمومی برخی زبان ها در پیوند آب و هوا و اتمسفر زبان های دیگر را  تا اکنون  گویا بررسی نکرده اند.  ما هنوز اطلاعاتی در دست نداریم که دورترین خانواده  یک زبان که به گویش ها و لهجه ها ی خود متصل است پس از مرگ آن ها چه اتفاقاتی را در خود تجربه می کنند. آیا رو به گرمی یا سردی می گراید؟

ما در یک جامعه چگونه خود را با سرما یا گرمای زبان خود سازگار می سازیم؟...

#مراد_قلی_پور
#نامه_ها
#بازنشر
#زبان_درمانگر
#ویژه_شعر_اقوام
#مرگ_زبان_بزرگ
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران

https://www.tg-me.com/hasa_pas
#هسا_پس

از استعاره آگیاری تا ورهرام( هسا پس/ جریان شعر پیشرو اقوام ایران)



تفاوتی بین آتشکده‌های ورهرام و آگیاری بود .
آگیاری شامل آتشکده‌های کوچک ؛ اما ورهرام شامل آتشکده‌های بزرگی که ترتیب تهیه آتش آن با آگیاری فرق داشت ، با اسلوب و روش خاصی صورت می‌گرفت که اساس آن بر تهیه آتش از" اجاق صنوف مختلف " می‌باشد تا همه با هم پیوند و همبستگی داشته باشند . رسم بوده که هر قوم و ایل و طایفه‌ای که مهاجرت می‌کرد ، آتش اجاق خانوادگی را که از احترام خاصی برخوردار بوده با خود به " محل جدید " می‌برده و با آتش اجاق خانوادگی محل جدید پیوند می‌داده تا اتحاد برقرار شود . این سنت تاریخی را می‌توان در متن‌ها به دو بخش متن‌های ورهرامی و متن‌های آگیاری سرایت داد. شعر آوانگارد فارسی بیش از آن که ورهرامی باشد آگیاری است .
متن‌های اگیاری متن‌هایی خانوادگی و محدود‌اند ؛ اما برای این که به متن‌های ورهرامی پیوند بخورند باید این فرصت را ایجاد کرد که " اجاق خانوادگی " خود را به اجاقی بزرگتر یعنی متن‌های ورهرامی برساند . مساله این است که صنوف مختلف آگیاری ، آن محل جدید را گم کرده‌اند . چیزی عامل نمی‌شود که متن‌های آگیاری ، خود را به محل جدید برسانند تا اتحادی بزرگ‌تر در دل متن‌ها صورت بگیرد . متن‌های آگیاری با حفظ اجاق خانوادگی می‌توانند خود را به متنی بزرگ‌تر یعنی متن ورهرام برسانند ؛ اما عواملی در این میان نقش موانع را بازی می‌کنند تا " اجاق صنوف مختلف " همچنان کور بماند . باید از دل متن‌های آگیاری ، نقبی به سوی متن‌های ورهرامی زد تا " اجاق صنوف مختلف " با حفظ آتش اجاق خانوادگی ، خود را به آتش بزرگتر برساند .
شاید این مهاجرت قومی یا طایفه‌ای در متن‌ها  باشد ؛ اما مساله ، این است که این اقوام حتی با حفظ اجاق خانوادگی ، قادر به رساندن خود به محل جدید نیستند .
مساله محل جدید ، برای پیوند و همبستگی جهت ایجاد متن ورهرامی ، مساله‌ای بسیار مهم در شعر امروز است . پیش از این که این اجاق خانوادگی متن‌های آگیاری کور شود باید این متن‌ها را به هم رساند تا اجاق صنوف مختلف به هم پیوند بخورند و آتش متن ورهرام شعله‌ور‌تر شود . شعر پساگسست به ویژه در بخش شعر اقوام باید خود را از آگیاری به ورهرام برساند . آگیاری ، اجاق خانوادگی اقوام مختلف است که  باید خود را به محل جدید برساند ، پیش از آن که دیر شود و این اجاق خاموش گردد . شعر اقوام ایران به مهاجرتی تازه نیازمند است ؛ اما این مهاجرت نیازمند شناختن محلی جدید است . محلی که آغاز اتحاد و هم‌بستگی است . اتحادی که مبنای آتشی بزرگ‌تر است یعنی ورهرام . اجاق خانوادگی شعر اقوام (آگیاری)باید به اجاق محل جدید(ورهرام) پیوند بخورد . این فقط خاص شعر اقوام هم  نیست ؛ چرا که در این سه دهه اخیر ، شعر فارسی هم بر اثر برخی گسست‌ها " آن محل جدید " را از دست داده و تبدیل به" اجاقی خانوادگی " شده است . بیراه نگفته ایم اگر شعر فارسی ِ پساهفتاد را شعر آگیاری بنامیم . شعری با خصوصیت حزبی و قومی و طایفه ای که فقط خود را محل جدید می‌نامد و منتطر است که اجاق صنوف مختلف به آن منتهی شوند . این " تصور خود ارجاع محل جدید " می‌تو اند این اجاق خانوادگی شعر را کور کند .
گویا دیگر هیج تفاوتی بین شعر اقوام و شعر فارسی وجود ندارد و همه آگیاری شده‌اند .
این شعر نیازمند اتحادی ورهرامی است . محلی جدید که همه را مجبور به مهاجرت سازد . مهاجرت به سمت همبستگی و ایجاد " اجاق صنوف مختلف " برای آتشی بزرگ‌تر در متن‌ها .
کوچی حتمی برای یافتن محلی جدید ، محلی که همه مهاجر باشند . محلی که به اجاق‌های خانوادگی فرصت پیوند و اتحاد بدهد .
اگر شعر پسا هفتاد شعر قطعات است اما این قطعات با حفظ اجاق خانوادگی نیازمند محلی جدید است . محلی به نام ورهرام . ورهرام اجاقی متشکل از صنوف مختلف است . اجاقی که آتش همه خانواده‌های قومی طایفه‌ای را در خود دارد .
چیزی انگار مانع این کوچ است . این می‌تواند از دریچه‌های مختلف بررسی گردد .
آیا محل جدید را نمی‌شناسیم یا این که قادر به کوچ نیستیم یا این که هر کدام خود را سرسختانه محل جدید می‌دانیم . در هر صورت این اجاق خانوادگی اگر خود را به محل جدید نرساند خاموش خواهد شد . چیزی‌هایی هستند که می‌خواهند این اجاق‌ها به هم نرسند و خاموش شوند . متن‌های مان کوچ کردند ؛ اما نه به محل جدید ورهرام بل‌که به جایی که ناپدید شده‌اند . محلی که عملا وجود ندارد . هدایت متن‌های آگیاری و طایفه‌ای شعر امروز(متشکل از شعر اقوام و شعر فارسی)  به محل جدید ورهرام نیازمند بررسی و تحقیقات و هوشیاری منتقدان است . این یک جنبش است نه یک شورش .


چاپ شده در:

شماره یکصد و چهل و چهارمین شماره
هفته نامه ادبی آوای پراو
و همچنین در:
رسانه ایرانیان اروپا
https://iran-europe.de


https://www.tg-me.com/hasa_pas
نقدی بر
#شعر_تصویر و #هساپس_های
#مراد_قلی_پور

#دکتر_علی_تسلیمی


من تاکنون آثار زیادی را در زمینه‌ی پسامدرن و اخیرن هساپس دیده‌ام. بسیاری از اثار پسامدرن نیز برایم ناخوشایند بوده اما گاهی در برابر برخی از آنها سپر انداخته‌ام. آنهایی را که در پی نابودی هرگونه معنا بوده‌اند، پسامدرنهایی که به گونه‌ای کارهای دادائیستی را ادامه دادند، نپسندیده‌ام. اما آنهایی که ادامه‌ی کار فوتوریستی و فرمالیسم روسی بودند، برای خود پذیرفتم. این دسته حتی نظر مخالفان محتواگرا و ارجاع‌گرای خود  یعنی مارکسیستها را جلب کردند، چون هدفشان بیان متفاوت معناها و اثرگذار با حذف شکردهای تکراری و خودکار بود. در اینجا هم کار برخی از شاعران که به نجات معنا از گونه‌ای دیگر پرداختند تحسین کردنی است. مانند کارهای آقای قلی پور چه پیشتر که زبان‌مدار بودند و چه اکنون که فرازبان‌اند . من با ادبیات مراد قلی پور به هیجان افتادم و لذت بردم و معناها را که ممکن است کاستیها و تفاوتهایی نسبت به نیت نویسنده داشته باشد  فشرده بیان می‌دارم: برخی از این آثار روایت خطی دارند و برخی روایت عمقی:
روایت‌های خطی همان شعرهای فرازبانی است که معناهای اجتماعی شجاعانه‌ای دارند؛ مکعب سیاه تقسیم بر مورچه به علاوه‌ی میمون منهای فیل، یاداور تاریخ"۱۴۰۰" ساله‌ی جنگ و بردگی و برِگی است. در این شعرها یا نقاشی روایت‌ها، معنا با هیجان خواننده درمی‌آمیزد و خواننده نه تنها می‌تواند شعر بلکه داستان و ادبیات پیشتاز را در ذهنش بخواند. در روایت بعدی تصویر گاو و دو پرچم ایران و آمریکا را داریم بعد علامت پیروزی و نا پیروزی با پرچم ایران را و بعد ماجرای ایران و آمریکا توانسته است زمین  و شاید ایران را به ویرانه‌ای بدل کند که جایگاه جغد است(بوف کور). درِ خانه و کعبه‌ی مشکلات ایران و آمریکا با یک کلید کذایی می‌خواهد باز شود. در شعر بعدی کلید و قفل کاره‌ای نیست و توپ و کره‌ی زمین و بودن خر در میان ایران کنونی و ترازوی انوشیروان(؟) یا سازمان ملل چیزی نیست. چون همگی گوسفندند و با ورقهای بازی، بازی می‌خورند. کعبه و قدس و کلید و قفل همچنان کنار هم‌اند. (اگر این فرازبان‌های شورانگیز را شعر بنامیم، بهتر است با فیلمهای بی زبان کیم کی‌دوک  نزدیکش کنیم. شاید بتوان این روایتها را، هم داستانی هم شعروار خواند).
برخی روایتها عمقی‌تر و نقاشی‌وارترند و روایت در آنها افقی نیست؛ در فیگور مدلول شرقی، سماع باستانی، دموکراسی...، معنای شرقی، علیه خوانش. آن ورقه از درخت شرقی مانند سیبل است که هدف قرار گرفته است. البته به گمک دو شاخه‌ی درخت که آن‌هم شرقی است که به کمک چپاول درخت می‌آید(از ماست که بر ماست). هژمونی یعنی پذیرش بدبختی و راه دادن خودی‌ها و دیگران به تجاوز بر ما (اگر غیر سیاسی بدان بنگریم، دایره ها یا بیضیی‌ها ماندالای شرقی را نشان می‌دهد).  در نقاشی روایت بعدی # این علامت نامساوی و چوب نابرابری زدن را داریم. در نقشه‌ی ایران دموکراسی این است که ایرانی‌ها فقط منفعلانه نگاه می‌کنند و دیگران یا ما، با پای دیگران راه می‌رویم. در اثر دیگر معنا، این هیولای دربند نیازمند نجات است. اگر پسامدرنیستی به آن بنگریم یعنی نیازی به نجاتش نیست اما گمان می‌رود که هسا پس در پی نجات از گونه ای دیگر است.

#دکتر_علی_تسلیمی
#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان

https://www.tg-me.com/hasa_pas
#هسا_پس


آیا کی من اسامه
نوفل لوشاتو امرا زاد فاصله ناره
بی‌دین منم تانم
ایرانه خبرگانه مجلسا راضا کونم

برگردان

اینجا که من هستم
با نوفل لوشاتو فاصله ای ندارد
ببین می توانم
مجلس خبرگان ایران  را راضی کنم


#م_ج (فرانسه)
https://www.tg-me.com/hasa_pas
‍ ...این ادبیات هنوز نتوانسته مرا به حرف بیاورد. خودش هم می داند که هنوز حرف های اصلی ام را نشنیده است. عجله‌ای ندارم یا در زمان خودم از من حرف می‌کشد یا در نبود من حرف‌هایم را از نوشتارهایم دنبال خواهد کرد. مهم نیست. بگذار کار خودش را بکند. این ادبیات سردرگم است. صدا‌ها آواها لحن‌ها بیگانه و یگانه نمی شناسند. اما ادبیات فرزندان حقیقی اش را نمی بلعد. روزی حرف‌های نهفته ام را می شنود که بسیار متحیر خواهد شد. افسوس خواهد خورد که چرا دیر دریافته است. گاهی رهایش می کنم و قهر می‌شوم تصور می کنم که دیگر همه چیز تمام است؛ اما مگر دست خودم است! من برده ادبیاتم نه ارباب آن. حکم با آن است. قهر من نزدیکی است.
شاید می خواهد بیشتر بشنود اما میهمانان فراوان دارد. ادبیات میزبان است. میزبان رسانه‌ها نشریات فضاهایی که سهم می خواهند. آن‌هایی که اربابان ادبیات هستند. به ادبیات حکم می کنند که آنگونه باشد که می خواهند نه آنگونه که ادبیات باشد.
ادبیات در کشورم مدتی طولانی می شود که خودش نیست. خاطره اش هست و برفی که آب شده است. ادبیات میزبان خسته و زخمی و نزاری است که از روح و جسم خودش این میهمانان را تغذیه می کند.
دست خودش نیست که آزادانه بشنود.  مگر به این سادگی هاست! ناچار است که آشکارا باج بدهد. فایده بیافریند. قدرت بی فایدگی اش بیکار مانده است. سال‌هاست که ادبیات دچار "پدرانگی زبان اخته و مادرانگی زبان یائسه"است.
آیا فرصت خواهد بود که حرف هایم را بزنم یا باید به این "نرمش پرهیزکارانه"تن بدهم.
من چگونه برده ای هستم که با ناله اربابم ادبیات خوابم می گیرد. ناله ها تعبیر وارونه لالایی شده اند. شاید همه چیر عوض شده و  لالایی‌ها ما را بیدار کنند. هر روز فکر می کنم که دیگر تمام است. این برده ،بره ای ترسوست. می ترسد. حیا دارد. از انزوا وحشت دارد. می خواهد اصلی ترین حرف هایش را بزند اما از شهادت می ترسد.
فایده‌گرایان ادبیات بسیار منسجم عمل می کنند. بسیار هم قدرتمند. اهل تجاوز اند. تجاوز مستقیم و آشکار به ادبیات. بی‌فایدگی خسته و لاغر و تمام است. جرات حرف زدن ندارد. من اسمم ظاهرا برده است. چون قهر می کنم. بنده که قهر نمی کند. نمی‌ترسد. می میرد.
مادرم ادبیات پدرم ادبیات و من فرزندی ناخلف و ترسو. من چگونه برده ای هستم که قدرت شهید شدن ندارم. از چه می ترسم! از کی؟ از قدرت؟از رسانه ها؟از اکادمی ها؟از آینده؟ آیا من هم دارم با جاودانگی معامله می کنم؟ آیا برده ها جاودانه می شوند؟ راز این که ادبیات هنوز حرف هایم را نشنیده در چیست؟ در ترس؟در شرم؟ در معامله؟...


#مراد_قلی_پور
#گفتگو_با_خود(برگزیده)

#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://www.tg-me.com/hasa_pas
🌕


#هسا_پس


تلویزیونا دوکوشی
دیوار اخبار گویه
عکسانه قاب مرثیه خانن
لوستران امازاده بون
پنجران واریز کونن
موبلان ارسو ارسو ارسو هاتو کی
آشپز خانه جا کرا دسته اورن/یخچاله دورین سینه زنن/ آیفن صتا خوره/همسایه گه کی: می لاستیکه جولو باد کمه !


#برگردان

تلویزیون را خاموش می کنی
دیوار ها اخبار می گویند
قاب ها مرثیه می خوانند
لوستر ها امامزاده می شوند
پنجره ها واریز می کنند
مبل ها گریه گریه گریه تا جایی که
توی آشپز خانه دارند دسته می آورند/ توی یخچال سینه زنی است/ آیفن صدا می خورد/ همسایه می گوید: لاستیک جلوی من کم باد است


#برزو_مرادی_اصل(امریکا)

#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
https://www.tg-me.com/hasa_pas
🌕


#هسا_پس



شومانا ایمتحان بوکودیم
شیمه ناما دار بناییم گوله باوردید
شیمه ناما اهو بناییم توفنگا بوستید
دوخادیم مجلس
بومبا بوبوستید
شیمه شناسنامانا عوضا کودیم
تانکانه رای بدایید
سینمایانا آتش بزایید
شومان بگید شومانا چی دوخانیم
گولان ابا بون
توفنگانا بنید
بومبانه سر  تولخومان خومو بنن
تانکانه لولانا پشا کونید
شومان بگید چی


#برگردان_فارسی

شماها را آزمودیم
اسم های تان را درخت گذاشتیم گلوله آوردید
اسم های تان را آهو که تفنگ شدید
صدا زدیم: مجلس
بمب شدید
شناسنامه های تان را عوض کردیم
به تانک ها رای دادید
سینماها را آتش زدید
شما خودتان بفرمایید شما را با چه نامی صدا بزنیم
که گلوله ها آب شوند
که تفنگ ها را کنار بگذارید
تا یا کریم ها روی بمب ها لانه بگذارند
تا لوله های تانک ها خم شوند
شما بگویید چه


#برزو_مرادی_اصل(امریکا)

#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
https://www.tg-me.com/hasa_pas
🌍

#هسا_پس

قل:قلمی تانه بوستان
قل:قلمویی تی خنده انه وسی
قل:قلابی کی تره گول چاکونه
قل:قلمه ای جی می خاشان
قل:قلی پوره
قل:تویی نه أون

#واگردان
قلمه:برش شاخه برای نهال کاری

#برگردان_فارسی

قل:قلمی می تواند باشد
قل:قلمویی برای لبخند هایت
قل:قلابی که  برایت گل می دوزد
قل:قلمه ای از استخوان های من
قل:قلی پور است

قل:تو هستی نه او




#مراد_قلی_پور
#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان

https://www.tg-me.com/hasa_pas
https://iran-europe.de


#اخبار_هنری_و_فرهنگی

رسانه ایرانیان اروپا

🔷 از استعاره اگیاری تا ورهرام

مراد قلی‌پور

https://iran-europe.de/
@hasa_pas

جریان شعر پیشرو اقوام ایران
2024/11/16 12:45:30
Back to Top
HTML Embed Code: