سلام ....
بیداری؟؟؟
راستی؟!!
خواستم قبل از خوابم
ازت ی چیزی بپرسم
از من چه خبر؟
منی که مدتهاست
خودش رو
احساسش رو
وجودش رو
در تو
با همون عشق ساده
ولی صادقش
گم کرده
چه خبر؟؟
منی که هرشب
قبل ازخوابش
میاد با عکست
کلی حرف میزنه
و وقتی میبینه آنلاینی
  آنوقته ک
ی نفس راحت می کشه
و با خودش میگه
چه خوب
ک حالش خوب خوبه
چه خبر؟؟
منی ک وقتی
زنگ میزنی بهش
انگاری بال در میاره
یا وقتی ک
خودش زنگ میزنه بهت
مثل همیشه
با روی خوش
جوابش رو میدی
آنوقت ک مثل دختر بچه ای میشه
ک کلی 
ذوق می کنه
چه خبر؟
منی ک وقتی
با هر بار خندهات
عاشقترینت میشه
و باهر بار ناراحتیت
ا غم دنیا تو دلش
میشینه
چه خبر؟؟
کاش بدونی
این من ،تو
امشب
خیلی
احساس تنهایی
  دلتنگی کرده
و اومده فقط بهت بگه
خیلی خیلی
دوستت داره
ک خودش رو
سالهاست
درتو
گم کرده
پ هرجا ک هستی
مراقب خودت
و من باش❤

#آنجل#مرضیه قربان فلاح


تقدیم ب همه ی عاشقهای مجازی🤞

ای آرزویِ محالِ دست یافتنی
ای بهشت بَرین
بس است ...اینقدر شعر
در باب تو؛که گفتنیست
من تورا ...
ازبین همه ی این گفته ها 
چون یک جان زِ دلِ ،
همچون نفسِ عشق
میخواهمت...


#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

#جااانان دلم ...

بازهم
یک روز دیگر
بی تو
آغاز گشته
و هوا
هوای دلتنگیست برایم
کجایی؟؟
ک بیایی...
دل تنگ مرا ؛
تنگتر از هر روز
ب آغوش بگیری...


#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

هیچکس ازاول
نویسنده و یا شاعر نبود
دردهای زندگیش
باعث گشت
که او بنویسد
و تو هرگز نفهمیدی
و نخواستی درک کنی
که در سطر سطر اشعارم
چه دردی نهفته است
وبا هر حرفت
چه رنجی میکشم
#من# آنجل
ب تو میگویم
بعد امشب
سکوت
آخرین شعر
از تمام
حرفهای عاشقانه ای
که می‌توانستم برایت بنویسم
خواهد بود
من تمام زنـده بودنم را
به پای زندگی
کنار تو باختم....

#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

#به نظر من
کل زندگی،
برای همه ی ما آدمها
فقط
یک تلاش کردنِ
تلاش برای رسیدن به اهدافی ک در ذهن و قلبمون داریم
وسخت ترینش میدونید چیه رفیق ؟؟؟
تلاش برای رسيدن به
کسی ک چقدر بهش اعتماد داریم وقتی ب خودمون میایم می‌بینیم چقدر هم دوستش داریم
وهرکاری رو انجام میدیم
حتی شده
برخلاف عقل و عرف
از خط قرمزها مون عبور میکنیم
فقط و فقط
برای اينکه
بتونیم کنارهم باشیم
چون آرامش خودمون رو کنار آن آدم میدونیم
ولی میدونید
تلخ ترین لحظه ی این داستان کجاست؟؟
اینکه بعد همه ی سختی ها
قهرو آشتی ها
رفتن و برگشتن ها
دردها
رنج ها
بارها شکسته شدنها
تحمل کردن و صبور بودن
وقتی ک فکر می‌کنیم بهم رسيديم
تازه می‌فهمیم این آدم آن آدمی نیست ک نشون میداد
و چقدر این رابطه سمی بود
و ما بارها دیدیم ولی نمی‌خواستیم باور کنیم
و بدترین تیر خلاص وقتی
ک بهت میگه
ما از اول به درد هم نمیخوردیم
وتو چقدر مات و مبهوت میمانی از اینکه این همان آدم هستش ک اینقدر باورش داشتی؟
میدونی رفیق ...؟؟!!
همیشه رفتن ها بد نیست
وآدم ها باید ب این نقطه از زندگی برسن
به یک بی حسی
بی تفاوتی
تا بتونند دل بکنند
و بفهمند
چقدر برای داشتن آدم های اشتباه زندگیمون
از خودمون مایع گذاشتیم
حالا همون لحظه ای ک میتونیم یاد بگیریم
از دست بدیم
این همان اجبار زندگی هستش
که
توش زندگی میکنیم
باید وقتش برسه تایاد بگیریم
که چه جوری
بتونیم
چیزی رو که اینقدر
دوستش داشتیم و داریم را
راحت کنار بگذاریم
و ازش بگذریم
میدونم
چقدر درد داره ...
و اینکه چقدر سخته
ولی باید
یاد بگیریم
تا بتونیم
بعضی چیزها رو
از دست بدیم
تا دوباره خودمون رو
غرورمون رو به دست بیاریم
بقول یکی ک میگفت
فقط یادمون باشه ب خاطر چند خط اشتباه طرف مقابلمون تمام خاطرات خوب با هم داشتن رو خط نزنیم


#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

میدانم...
آخر شبی از شبها
غم دلتنگی بی تو
ب جای تو...
مرا....
تنگ در آغوشش میگیرد

میدانم....
شبی از شبها
عطش خواستنت
قلبم را چنگ میزند
و نعره اش
گوش فلک را
کر می‌کند

میدانم....
بعد آن شب
هیچ شبی نخواهی آمد
ولی میخواهم
تو بدانی
که تا وقتی زنده ام
دلتنگی تو،
میان سینه ام
مرا...
ذره ذره
خواهد سوزاند
و سکوت
دوباره
آخرین مصرع
از شعرهای  نگفته یِ
قلبم می‌شود...

#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

شبتون دور ازدلتنگی یار❤

بعد نداشتن نگاه تو
دنیای چشمانم محدود گشت
ومن هرسو فقط ب دنبال عطری میگردم
که مرا تا مرز جنون در آغوش عشقت ببرد
آخر ...بی معرفتم
تو که میدانستی
توتنها نبض جانِ
قلبم بودی
میبینی؟؟؟
توهم چون شهرزاد قصه هایم شدی؟؟؟
میبینی؟؟؟
که چگونه مرا ...
مجبور میکنی
همچون مجنونی آواره
کوچه ب کوچه
به دنبال تو بگردم
به من بگو...
امشب
ازکدامین کوچه،
گذر میکنی
که گل افشان کنم
برآن زلف پریشانت ...

#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

لحظه هاتون همراه باعشق زندگیتون❤

چه تناقض زیادی
بی پرده میگویمت
ما آدم این عشق نبودیم
لطفا
به تو هم بر نخورد
ماکوچکتر از آن بودیم
که درکی از این عشق و دوست داشتن بینمون داشته باشیم
بس که من وتو
سال‌ها
تنها زندگی کردیم
آدم کنارهم بودن را بلدنبودیم
میدانم
بعد این چقدر سخت میگذرد
قلبمان را میگویم
روزی که دیگر باورش می‌شود
که بی هم شدیم
روزی توهم خسته و بالاخره دست میکشی از این همه غرور کاذبت
روزی که به خودت می آیی
و میبینی چگونه حسرتی بزرگ بردلت مانده
که نه جایی در آغوشم داری
ونه حرفی مانده برای آشتی
آن روز است
که تازه حرفهایم را کمی درک خواهی کرد
که من
تورو باتمام بدیهایت چقدردوست داشتم
وتو هرگز نخواستی ببینی
عجیب است
با وجود اینکه ماهها از شنیدن حرفهایت میگذرد
اما هنوز هم یاد آوری حرفهایت
قلبم چقدر دردش میگیرد
انگار هرکدام از آن کلماتت
که امشب از ذهنم میگذرد
گدازه ای شده در مسیر
قلبم که آن را بسوزاند...

#آنجل
#مرضیه قربان فلاح

اگر روزی
گذرت
به کوچه ی ما افتاد
و دیدی ..
بعد تو
هنوز هم نتوانستم
کسی را
به حریم قلبم راه بدهم
به خودت آنقدر مغرور نباش
فقط بدان،
باتمام دردی که تو بر قلبم گذاشتی
این من بودم
ک واقعا عاشقت بودم

#آنجل
#مرضیه قربان فلاح