ديدبان آزار
Video
ویدئوی کامل صحبتهای فداءالزعنین در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار در یوتوب دیدبانآزار در دسترس است. آنچه اینجا مشاهده میکنید تنها بریدههایی از صحبتهای او در پنلی با حضور فمینیستهایی از فلسطین، شیلی، هند، لبنان و ترکیه است. میتوانید در یوتیوب با کلیک به زیرنویس اتوماتیک انگلیسی و همچنین ترجمه اتوماتیک آن به فارسی دسترسی پیدا کنید. بخشی از گزارش مهسا غلامعلیزاده از این پنل که در رادیوزمانه منتشر شده را در ادامه میخوانید:
پنلگردانی نخستین مجموعه از ارائهها با گلچهر حمیدیمنش بود. او با این پرسش اساسی بحث را آغاز کرد که چگونه میتوانیم در جهانی که ساختار قدرت مدام در تلاش برای دور از هم نگاه داشتن ماست، یکدیگر را پیدا کنیم و به گفتوگو بنشینیم؟ او در ادامه با اشاره به نسلکشیِ جاری در فلسطین و این لحظهی تاریخی دهشتناک که ما و امیدمان را به جهانی چنین ظلمانی و تاریک، در هم شکسته است، از امید پرسید و از اینکه چطور میشود همچنان به تخیل آیندهای روشن وفادار ماند!
۸ مارس در سایه مسئله فلسطین
نخستین زنی که شروع به صحبت کرد، فداءالزعنین بود. فداء فمینیستِ فلسطینیِ ساکنِ برلین و پژوهشگر مطالعات جنسیت است. او لحظاتِ کنونی را لحظاتی سخت و وحشتناک توصیف کرد و با حیرت ادامه داد که آنچه عجیبتر از جنایتِ جاری در غزه است این است که کسی از مسئولِ این جنایت سخن نمیگوید.
اسرائیل نه فقط اکنون، که در حالِ ویران کردن آیندهی ماست؛ خاطرات، خیابانها، یادگارها و هر آنچه به یک شهر روح میبخشد در حالِ نابودی است. اسرائیل در حالِ کشتنِ خیالِ آیندهی غزه است.
فداء در ادامه از واکنشهای فعالین حقوق بشر و حقوق زنان در سطح دنیا گفت. او تیر انتقادش را نشاند بر ابتذالِ مفاهیمی مثل حق و صلح و برابری و خطاب به فعالین حقوق بشر پرسید کدام بشر!؟
فداء همچنین از تاکید بر «زنان و کودکان» در اخبارِ منتشره از غزه، ابراز بیزاری کرد. او این رفتار را عملی برای خرید همدلی و جلب توجه رسانهای دانست در حالی که مردان را بدل به غیرشهروند و هدفی مشروع برای کشتن میکند.
لینک دسترسی به پنل کامل:
https://m.youtube.com/watch?v=fFterCk_Syw&fbclid=PAY2xjawF8iI9leHRuA2FlbQIxMAABpv1nvHtbgNY7OkTghfIcu1RVTitjXEKAHN7KohSYmiR1nQTaOAchh7yN_Q_aem_QS2z-B9a_QgIr0vuGwprbw
@harasswatch
پنلگردانی نخستین مجموعه از ارائهها با گلچهر حمیدیمنش بود. او با این پرسش اساسی بحث را آغاز کرد که چگونه میتوانیم در جهانی که ساختار قدرت مدام در تلاش برای دور از هم نگاه داشتن ماست، یکدیگر را پیدا کنیم و به گفتوگو بنشینیم؟ او در ادامه با اشاره به نسلکشیِ جاری در فلسطین و این لحظهی تاریخی دهشتناک که ما و امیدمان را به جهانی چنین ظلمانی و تاریک، در هم شکسته است، از امید پرسید و از اینکه چطور میشود همچنان به تخیل آیندهای روشن وفادار ماند!
۸ مارس در سایه مسئله فلسطین
نخستین زنی که شروع به صحبت کرد، فداءالزعنین بود. فداء فمینیستِ فلسطینیِ ساکنِ برلین و پژوهشگر مطالعات جنسیت است. او لحظاتِ کنونی را لحظاتی سخت و وحشتناک توصیف کرد و با حیرت ادامه داد که آنچه عجیبتر از جنایتِ جاری در غزه است این است که کسی از مسئولِ این جنایت سخن نمیگوید.
اسرائیل نه فقط اکنون، که در حالِ ویران کردن آیندهی ماست؛ خاطرات، خیابانها، یادگارها و هر آنچه به یک شهر روح میبخشد در حالِ نابودی است. اسرائیل در حالِ کشتنِ خیالِ آیندهی غزه است.
فداء در ادامه از واکنشهای فعالین حقوق بشر و حقوق زنان در سطح دنیا گفت. او تیر انتقادش را نشاند بر ابتذالِ مفاهیمی مثل حق و صلح و برابری و خطاب به فعالین حقوق بشر پرسید کدام بشر!؟
فداء همچنین از تاکید بر «زنان و کودکان» در اخبارِ منتشره از غزه، ابراز بیزاری کرد. او این رفتار را عملی برای خرید همدلی و جلب توجه رسانهای دانست در حالی که مردان را بدل به غیرشهروند و هدفی مشروع برای کشتن میکند.
لینک دسترسی به پنل کامل:
https://m.youtube.com/watch?v=fFterCk_Syw&fbclid=PAY2xjawF8iI9leHRuA2FlbQIxMAABpv1nvHtbgNY7OkTghfIcu1RVTitjXEKAHN7KohSYmiR1nQTaOAchh7yN_Q_aem_QS2z-B9a_QgIr0vuGwprbw
@harasswatch
YouTube
همایش ۱۴۰۲ - روز سوم - پنل اول - همبستگی فراملی - Transnational Solidarities Panel Discussion
Speakers:
Akanksha Mehta - Feminist Researcher and Educator, UK/India
Elif Sarican - Kurdish Organiser and Writer, UK
Elisa Franco - Feminist Activist & organiser, Chile (Coordinadora Feminista 8M)
Fidaa Zaanin - Palestinian feminist and gender studies…
Akanksha Mehta - Feminist Researcher and Educator, UK/India
Elif Sarican - Kurdish Organiser and Writer, UK
Elisa Franco - Feminist Activist & organiser, Chile (Coordinadora Feminista 8M)
Fidaa Zaanin - Palestinian feminist and gender studies…
ديدبان آزار
Photo
اخیراً بیانیهای از سوی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران درباره کارگاههای پیشگیری از خودکشی برای افراد جامعه +LGBTQ منتشر شده است که نه تنها ناقض اصول اخلاق حرفهای است، بلکه در تقابل با یافتههای علمی و واقعیتهای اجتماعی است. البته اتخاذ مواضع غیرحرفهای و غیراصولی از جانب این نهاد دور از انتظار نیست، زیرا این سازمان رویکردی ایدیولوژیک و سوگیرانه را در پشت ظاهری صنفی-حرفهای پنهان کرده است. سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در حالی چنین بیانیه واپسگرایی را صادر میکند که با تصویب لایحه «فرهنگ حجاب و عفاف» شرایط تبعیضآمیزتر و سرکوب و پیگرد قضایی شدیدتری در حال تحمیل شدن به افراد جامعه +LGBTQ است.
در کنار ضرورت اقدامات اجتماعی و فراگیر برای بهبود وضعیت اجتماعی، آموزشی، حقوقی و … افراد +LGBTQ، کارگاههای آموزشی پیشگیری از خودکشی و مبتنی بر پذیرش و احترام به هویت جنسی و جنسیتی، کمترین اقدامی است که میتوان برای پیشگیری از ازدسترفتن زندگی افراد +LGBTQ انجام داد. با اینحال، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، به جای کمک به انجام همین اقدامات حداقلی، حتی تحمل برگزاری چنین کارگاههایی را ندارد و به کارنامه تاریک خود، از جمله «ناهنجاری اجتماعی» خواندن حق و مطالبه زنان در استفاده از پوشش اختیاری و محکوم کردن جنبش «زن، زندگی، آزادی»، اکنون دشمنی همهجانبه با زندگی را نیز افزوده است.
متن کامل بیانیه و لینک امضا:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeNkIRE9zUMmNZCEpvxn_ilwwD0Z5fsq53DDu_5x9H_t2BAgQ/viewform?fbclid=PAY2xjawF8iidleHRuA2FlbQIxMAABpkNXMvIHtTOo-wxpj45phJycpGDDEk2una-sznaW-hnxTHbJk678a9_9wg_aem_Qx312gzICfX6KErP07gZJQ
@harasswatch
در کنار ضرورت اقدامات اجتماعی و فراگیر برای بهبود وضعیت اجتماعی، آموزشی، حقوقی و … افراد +LGBTQ، کارگاههای آموزشی پیشگیری از خودکشی و مبتنی بر پذیرش و احترام به هویت جنسی و جنسیتی، کمترین اقدامی است که میتوان برای پیشگیری از ازدسترفتن زندگی افراد +LGBTQ انجام داد. با اینحال، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، به جای کمک به انجام همین اقدامات حداقلی، حتی تحمل برگزاری چنین کارگاههایی را ندارد و به کارنامه تاریک خود، از جمله «ناهنجاری اجتماعی» خواندن حق و مطالبه زنان در استفاده از پوشش اختیاری و محکوم کردن جنبش «زن، زندگی، آزادی»، اکنون دشمنی همهجانبه با زندگی را نیز افزوده است.
متن کامل بیانیه و لینک امضا:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeNkIRE9zUMmNZCEpvxn_ilwwD0Z5fsq53DDu_5x9H_t2BAgQ/viewform?fbclid=PAY2xjawF8iidleHRuA2FlbQIxMAABpkNXMvIHtTOo-wxpj45phJycpGDDEk2una-sznaW-hnxTHbJk678a9_9wg_aem_Qx312gzICfX6KErP07gZJQ
@harasswatch
Google Docs
بیانیه فعالان اجتماعی در مورد مواضع اخیر سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
اخیراً بیانیهای از سوی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران درباره کارگاههای پیشگیری از خودکشی برای افراد جامعه +LGBTQ منتشر شده است که نه تنها ناقض اصول اخلاق حرفهای است، بلکه در تقابل با یافتههای علمی و واقعیتهای اجتماعی است. البته اتخاذ مواضع غیرحرفهای…
ديدبان آزار
Photo
از متن «مبارزهای برای همه»، منتشرشده در سایت دیدبان آزار:
هراتیها به کسانی که به جایی برای زندگی نقل مکان میکنند «بیجاشدگان» میگویند. بیجاشدگان برای رسیدن به ایران راه سختی را آمدهاند. فاطمه از سختی پدر و مادرش میگوید که با قاچاقبرها به ایران آورده شدند: «پدر و مادرم تعریف میکردند که سالها پیش چگونه و با چه شرایط خطرناک و تحقیرآمیزی در شرایط ناچاری به ایران مهاجرت کردند. آنها با ۱۲-۱۳ نفر دیگر شبانه حرکت میکردند و قاچاقبر این تعداد را در یک ماشین جا میکرد، در بعضی مسیرها مجبور بودند پیاده شوند در میان کوهها و بیابان بدوند و گاهی مجبور میشدند تا قایم شوند که دست پلیس نیفتند.»
طیبه معتقد است همه این سختیها را افغانستانیها تحمل میکنند چون راه دیگری برای زنده ماندن ندارند: «الان یک افغانستانی باید چه کند؟ اگر حکومت طالبان به شهروندانش پاسپورت میداد تا بتوانند قانونی مهاجرت کنند چه کسی میآمد که غیرقانونی با هزاران خطر و تحقیر وارد کشور دیگری شود. مهاجرت غیرقانونی واقعا یک مسئله ترسناک و خطرناکی است مخصوصا با بچهها. خود پلیسهای سر مرز واقعا ترسناک هستند و حکم تیر دارند. ما از سر دلخوشی، غیرقانونی کشور و زندگیایی که داشتیم را رها نکردیم تا خود را در مسیر خطری قرار دهیم و آواره شویم که نمیدانیم آیا زنده به مقصد امن خود خواهیم رسید یا نه؟ ما بیجاشدگانی هستیم که تنها رنج افغانستانی بودن را تحمل میکنیم و در ایران هم هویتی نداریم. افغانستان برای من یک جهنم است برای زندگی و در ایران ما را از دایره انسانیت بیرون آوردند و هویتمان را از ما گرفتند ولی افغانستان همیشه با من هست و از من دور نمیشود.»
فاطمه از تجربه مهاجرستیزی بعد از ژین میگوید: «بعد از موج مهاجرستیزی که دقیقا بعد از قیام ژینا شکل گرفت فهمیدم که بعضیها فکر میکنند که نژادپرست نیستند، مخصوصا قشر فرهنگی و روشنفکر. آنها از نظر خودشان برای دفاع از مهاجرها استوری میگذاشتند، با این مفهوم که ما از یک شیرۀ وجودی هستیم پس باید به هم احترام بگذاریم. از نظر من این باز هم یک جمله نژادپرستانه است. آیا حتما باید از یک شیره وجود باشیم تا به یکدیگر احترام بگذاریم؟ اگر کسی از تبار تو نباشد باید به او بیاحترامی کنی؟
صحبت من با این افراد این است که تابهحال به این سوالات فکر کردهاند که آیا ما افغانستانیها برای مهاجرت حق انتخاب داشتیم؟ آیا مهاجرت در یک موقعیت جنگی اصلا یک انتخاب است یا یک اجبار؟ به این فکر کنید که ما از جنگ فرار کردیم و به کشور دیگر پناه آوردیم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2370/
@harasswatch
هراتیها به کسانی که به جایی برای زندگی نقل مکان میکنند «بیجاشدگان» میگویند. بیجاشدگان برای رسیدن به ایران راه سختی را آمدهاند. فاطمه از سختی پدر و مادرش میگوید که با قاچاقبرها به ایران آورده شدند: «پدر و مادرم تعریف میکردند که سالها پیش چگونه و با چه شرایط خطرناک و تحقیرآمیزی در شرایط ناچاری به ایران مهاجرت کردند. آنها با ۱۲-۱۳ نفر دیگر شبانه حرکت میکردند و قاچاقبر این تعداد را در یک ماشین جا میکرد، در بعضی مسیرها مجبور بودند پیاده شوند در میان کوهها و بیابان بدوند و گاهی مجبور میشدند تا قایم شوند که دست پلیس نیفتند.»
طیبه معتقد است همه این سختیها را افغانستانیها تحمل میکنند چون راه دیگری برای زنده ماندن ندارند: «الان یک افغانستانی باید چه کند؟ اگر حکومت طالبان به شهروندانش پاسپورت میداد تا بتوانند قانونی مهاجرت کنند چه کسی میآمد که غیرقانونی با هزاران خطر و تحقیر وارد کشور دیگری شود. مهاجرت غیرقانونی واقعا یک مسئله ترسناک و خطرناکی است مخصوصا با بچهها. خود پلیسهای سر مرز واقعا ترسناک هستند و حکم تیر دارند. ما از سر دلخوشی، غیرقانونی کشور و زندگیایی که داشتیم را رها نکردیم تا خود را در مسیر خطری قرار دهیم و آواره شویم که نمیدانیم آیا زنده به مقصد امن خود خواهیم رسید یا نه؟ ما بیجاشدگانی هستیم که تنها رنج افغانستانی بودن را تحمل میکنیم و در ایران هم هویتی نداریم. افغانستان برای من یک جهنم است برای زندگی و در ایران ما را از دایره انسانیت بیرون آوردند و هویتمان را از ما گرفتند ولی افغانستان همیشه با من هست و از من دور نمیشود.»
فاطمه از تجربه مهاجرستیزی بعد از ژین میگوید: «بعد از موج مهاجرستیزی که دقیقا بعد از قیام ژینا شکل گرفت فهمیدم که بعضیها فکر میکنند که نژادپرست نیستند، مخصوصا قشر فرهنگی و روشنفکر. آنها از نظر خودشان برای دفاع از مهاجرها استوری میگذاشتند، با این مفهوم که ما از یک شیرۀ وجودی هستیم پس باید به هم احترام بگذاریم. از نظر من این باز هم یک جمله نژادپرستانه است. آیا حتما باید از یک شیره وجود باشیم تا به یکدیگر احترام بگذاریم؟ اگر کسی از تبار تو نباشد باید به او بیاحترامی کنی؟
صحبت من با این افراد این است که تابهحال به این سوالات فکر کردهاند که آیا ما افغانستانیها برای مهاجرت حق انتخاب داشتیم؟ آیا مهاجرت در یک موقعیت جنگی اصلا یک انتخاب است یا یک اجبار؟ به این فکر کنید که ما از جنگ فرار کردیم و به کشور دیگر پناه آوردیم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2370/
@harasswatch
دیدبان آزار
مبارزهای برای همه
زندگی در ایران افغانستانیها را به لحاظ سیاسی با ایرانیان همسرنوشت کرده است. آنها در جنبشهای اجتماعی ایران شرکت کردهاند، بازجویی، زندانی و کشته شدهاند. در قیام ژینا هم بسیاری از افغانستانیها با خواستههای قیام همراه شدند و زندگی شخصی و اجتماعی
ديدبان آزار
Photo
غنچه قوامی: بیانیه مشترک علیهشان دادند، که دستور گرفتهاند از دولت متخاصم برای ایجاد اغتشاش، آموزش دیدهاند برای تحریک مردم. جاسوس، جاسوس از دهانشان نمیافتاد، «مستند» پخش کردند در رسانه قوه قضائیه، روایت جعلیشان نمیگرفت، #الهه_نیلوفر شدند نماد روزنامهنگاری شرافتمندانه، نماد حقیقتجویی و آبروی قلم. یک سال و نیم حبسشان کردند، تعلیق و بلاتکلیفی مدام، همان بیدادگاه هم از آنها دریغ میکردند. محاکمه شدند و حکم حبس بلندمدت برایشان صادر شد. با وثیقه میلیاردی موقتا آزاد شدند، آزادیشان شد جشن جمعی، شادی #زن_زندگی_آزادی، جان دوباره.
از اتهام همکاری با دول متخاصم تبرئه شدند، نه شرمی و نه پاسخی از سوی بیانیهدهندگان و ظالمانی که ۱۷ ماه زیر سایه اتهامات رعبآور، خود و خانوادهشان را آزار دادند. و حالا فراخوانده شدن به زندان اوین برای اجرای حکم و خواست جمعی ما که رهایی راویان حقیقت است: #الهه_نیلوفر_آزادی
بازنشر دوباره بخشی از یکی از یادداشتهای منتشرشده در دیدبان آزار با عنوان «علیه فراموشی» که بارها منتشرش کردهام:
سوگواری یک کنش سیاسی است چون در مقابل فراموشی میایستد، چون در پیوند با زندگی است. سوگ بزرگداشت زندگی است و قدرت، دشمنی قویتر از زندگی ندارد. زنان سوگوار، در قصههای دور و نزدیک، از اسطوره تا تاریخ، همواره بر مناسک و آیین سوگواری، پای فشردهاند. در خوزستان، در برخی مراسم سوگواری رسم است که لابلای مراثی، نام دیگر مردگان، از سالهای دورونزدیک را به زبان میآورند. نشانه آن که سوگوار در سوگ خود تنها نیست، نیز بدین معنا که کسی از یاد نمیرود، نخواهد رفت.
نیلوفر حامدی و الهه محمدی، شاهد و گزارشگر اتفاقی بزرگ بودهاند. به اعتبار حرفه خود بر این اتفاق گواهی دادهاند، آن را ثبت کردهاند. مگر کار خبرنگار چیزی غیر از ثبتکردن و روایتکردن است؟ با اینهمه آنچه کردهاند همانقدر که اقتضای حرفه خبرنگاری بوده، به سنت زنانه هم تعلق داشته است. مثل همه سنتهای زنانه دیگری که روایت این جنبش را کامل میکنند، نیلوفر و الهه، همانقدر که خبرنگارند، ادامه سنتهای تاریخی و اسطورهایاند. آنها قصه اولین سوگ را ثبت و روایت کردند. حالا دیگرانی از راه رسیدهاند، نامها را ثبت و شهربهشهر و روستابهروستا، قصه این سوگ را مکرر میکنند. همه این راویان علیه فراموشی ایستادهاند. سیاهه نامها دستبهدست میچرخد، مجلس به مجلس خوانده میشود. کسی فراموش نخواهد کرد. نه شهیدان سربلند و نه راویان شجاع را.
@harasswatch
از اتهام همکاری با دول متخاصم تبرئه شدند، نه شرمی و نه پاسخی از سوی بیانیهدهندگان و ظالمانی که ۱۷ ماه زیر سایه اتهامات رعبآور، خود و خانوادهشان را آزار دادند. و حالا فراخوانده شدن به زندان اوین برای اجرای حکم و خواست جمعی ما که رهایی راویان حقیقت است: #الهه_نیلوفر_آزادی
بازنشر دوباره بخشی از یکی از یادداشتهای منتشرشده در دیدبان آزار با عنوان «علیه فراموشی» که بارها منتشرش کردهام:
سوگواری یک کنش سیاسی است چون در مقابل فراموشی میایستد، چون در پیوند با زندگی است. سوگ بزرگداشت زندگی است و قدرت، دشمنی قویتر از زندگی ندارد. زنان سوگوار، در قصههای دور و نزدیک، از اسطوره تا تاریخ، همواره بر مناسک و آیین سوگواری، پای فشردهاند. در خوزستان، در برخی مراسم سوگواری رسم است که لابلای مراثی، نام دیگر مردگان، از سالهای دورونزدیک را به زبان میآورند. نشانه آن که سوگوار در سوگ خود تنها نیست، نیز بدین معنا که کسی از یاد نمیرود، نخواهد رفت.
نیلوفر حامدی و الهه محمدی، شاهد و گزارشگر اتفاقی بزرگ بودهاند. به اعتبار حرفه خود بر این اتفاق گواهی دادهاند، آن را ثبت کردهاند. مگر کار خبرنگار چیزی غیر از ثبتکردن و روایتکردن است؟ با اینهمه آنچه کردهاند همانقدر که اقتضای حرفه خبرنگاری بوده، به سنت زنانه هم تعلق داشته است. مثل همه سنتهای زنانه دیگری که روایت این جنبش را کامل میکنند، نیلوفر و الهه، همانقدر که خبرنگارند، ادامه سنتهای تاریخی و اسطورهایاند. آنها قصه اولین سوگ را ثبت و روایت کردند. حالا دیگرانی از راه رسیدهاند، نامها را ثبت و شهربهشهر و روستابهروستا، قصه این سوگ را مکرر میکنند. همه این راویان علیه فراموشی ایستادهاند. سیاهه نامها دستبهدست میچرخد، مجلس به مجلس خوانده میشود. کسی فراموش نخواهد کرد. نه شهیدان سربلند و نه راویان شجاع را.
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
🔹خانوادههای محکومان به اعدام، امروز در مقابل مجلس تجمع کردند و شعار «#اعدام_نکنید» سر دادند.
خانوادههای دادخواه و فمینیستها در جغرافیاها و برهههای مختلف ضمن استمرار مبارزه به اشکال خلاقانه، شبکههای مستمر مراقبتی هم تشکیل دادهاند. همانطور که بازتولید جمعیتهای تحت انقیاد -بهصورت باری مضاعف بر تولید- عموماً به دوش ما، بدنهای زاینده، گذاشته شده است، سیاستی که از دل مبارزاتمان بیرون میآید هم نسبت به بازتولید خود حساس بوده است. از آشپزخانههای اشتراکی و مادری اشتراکی در جنبشهای فمینیستی مختلف گرفته تا حلقههای مادران دادخوه با همپشتی مستمر از یکدیگر. چطور میشود این امر را به سطوح بزرگتر سیاستورزی تسری داد؟ تمرین زندگیخواهی به صورت کنش سیاسی چگونه خواهد بود؟ چطور میشود این که نمیخواهیم بمیریم و نمیخواهیم اجازه دهیم نزدیکانمان بمیرند در پیوند مستقیم قرار بگیرد با مبارزهمان برا اینکه آنان که نزدیکمان نیستند هم نمیرند؟ برای آن که بساط مرگسیاست و انقیاد و استثمار حداکثری حیات زنده برچیده و امکان تخیل «یک زندگی آزاد شده» فراهم شود؟
شاید بایستی به یاد بیاوریم که برخلاف فرمانروای جمهوری اعدام و هواداران مرگخواهش، برخلاف سوژههای منقاد بدنزدودهاش، ما بدن هستیم، زندهایم و در سیاهترین و خاموشترین شبها هم عاشق زندگی، دستکم به گواه نفرت مشترکمان. زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بودهاند. ( از متن «آیا زندگیخواهی به داد شبهای اعدام خواهد رسید؟» نوشته سوزان کریمی، منتشرشده در سایت دیدبان آزار)
@harasswatch
خانوادههای دادخواه و فمینیستها در جغرافیاها و برهههای مختلف ضمن استمرار مبارزه به اشکال خلاقانه، شبکههای مستمر مراقبتی هم تشکیل دادهاند. همانطور که بازتولید جمعیتهای تحت انقیاد -بهصورت باری مضاعف بر تولید- عموماً به دوش ما، بدنهای زاینده، گذاشته شده است، سیاستی که از دل مبارزاتمان بیرون میآید هم نسبت به بازتولید خود حساس بوده است. از آشپزخانههای اشتراکی و مادری اشتراکی در جنبشهای فمینیستی مختلف گرفته تا حلقههای مادران دادخوه با همپشتی مستمر از یکدیگر. چطور میشود این امر را به سطوح بزرگتر سیاستورزی تسری داد؟ تمرین زندگیخواهی به صورت کنش سیاسی چگونه خواهد بود؟ چطور میشود این که نمیخواهیم بمیریم و نمیخواهیم اجازه دهیم نزدیکانمان بمیرند در پیوند مستقیم قرار بگیرد با مبارزهمان برا اینکه آنان که نزدیکمان نیستند هم نمیرند؟ برای آن که بساط مرگسیاست و انقیاد و استثمار حداکثری حیات زنده برچیده و امکان تخیل «یک زندگی آزاد شده» فراهم شود؟
شاید بایستی به یاد بیاوریم که برخلاف فرمانروای جمهوری اعدام و هواداران مرگخواهش، برخلاف سوژههای منقاد بدنزدودهاش، ما بدن هستیم، زندهایم و در سیاهترین و خاموشترین شبها هم عاشق زندگی، دستکم به گواه نفرت مشترکمان. زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بودهاند. ( از متن «آیا زندگیخواهی به داد شبهای اعدام خواهد رسید؟» نوشته سوزان کریمی، منتشرشده در سایت دیدبان آزار)
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
۳۹ هفته از سهشنبههای «نه به اعدام» در زندانهای ایران میگذرد. هر هفته زندان جدیدی به این اعتراض میپیوندد و یک روز کامل را زندانیان در اعتصاب غذا به سر میبرند.
بند زنان زندان اوین، بارها و بارها صدای خود را علیه احکام اعدام بالا برده است. از طریق انتشار بیانیه، اعتصاب غذا و تحصن در زندان. این اعتراضات برای زندانیان عواقب متعددی به دنبال داشته است؛ تشدید فشارها در زندان، محرومیتهای پزشکی، ممنوعیت تماس و ملاقات و تشکیل پروندههای جدید.
وریشه مرادی، پخشان عزیزی، محبوبه رضایی، نرگس محمدی و پریوش مسلمی، زندانیان محبوس در زندان اوین، در پروندهای مشترک که اخیرا علیه آنها گشوده شده، مجموعا به ۲۷ ماه و یک روز حبس محکوم شدند.
این پرونده مربوط به اعتراض جمعی بند زنان اوین در تاریخ ۱۶ مردادماه است. در آن روز گارد زندان به زنان حمله کردند و آنها را مورد ضربشتم قرار دادند. در پی این حمله، عدهای زخمی و از جمله سه نفر که در شلوغیها حالشان بد شده بود به بهداری منتقل شدند.
بر اساس حکم دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ریاست قاضی ابوالفضل عامری شهرابی، پخشان عزیزی، محبوبه رضایی، نرگس محمدی و وریشه مرادی، هر کدام به ۶ ماه حبس و پریوش مسلمی به ۳ ماه و یک روز حبس از بابت اتهام درگیری با مامور و تمرد محکوم شدهاند.
وریشه مرادی، فعال سیاسی کرد که با اتهامات «بغی و عضویت در یکی از گروههای اپوزیسیون مخالف نظام» در خطر دریافت حکم اعدام قرار دارد، صبح ۱۹ مهر ماه، همزمان با روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام، در اعتراض به افزایش میزان صدور و اجرای احکام اعدام در ایران دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است.
او در نامهای اعتصاب غذای خود را اعلام کرد و نوشت: «بەعنوان کسی کە برای تغییر وضعیت جامعە و معنامندتر کردن حیات گام در این راە نهادە و خود را همدرد و هم صدا با زنان و همە آحاد درد کشیدە میداند، تصمیمهایی کە اتحاذ می کنم و اقداماتی که انجام میدهم برای مطرح کردن وضعیت موجود و در عین حال اعلام موضع در برابر ستم های تحمیلشدە بە آزادیخواهان میباشند و نه رسیدن بە مطالبات فردی. شروع اعتصاب غذای نامحدودم نیز در روز جهانی مبارزە با اعدام با همین هدف است.»
دستگاه قضایی تنها در مهرماه سال جاری بیش از ۱۴۰ تن را به دار آویخته که ۳۵ نفر آنها تنها در هفته گذشته و ۱۷ نفر تنها در یک روز یعنی ۲۵ مهر اعدام شدهاند.
@harasswatch
بند زنان زندان اوین، بارها و بارها صدای خود را علیه احکام اعدام بالا برده است. از طریق انتشار بیانیه، اعتصاب غذا و تحصن در زندان. این اعتراضات برای زندانیان عواقب متعددی به دنبال داشته است؛ تشدید فشارها در زندان، محرومیتهای پزشکی، ممنوعیت تماس و ملاقات و تشکیل پروندههای جدید.
وریشه مرادی، پخشان عزیزی، محبوبه رضایی، نرگس محمدی و پریوش مسلمی، زندانیان محبوس در زندان اوین، در پروندهای مشترک که اخیرا علیه آنها گشوده شده، مجموعا به ۲۷ ماه و یک روز حبس محکوم شدند.
این پرونده مربوط به اعتراض جمعی بند زنان اوین در تاریخ ۱۶ مردادماه است. در آن روز گارد زندان به زنان حمله کردند و آنها را مورد ضربشتم قرار دادند. در پی این حمله، عدهای زخمی و از جمله سه نفر که در شلوغیها حالشان بد شده بود به بهداری منتقل شدند.
بر اساس حکم دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ریاست قاضی ابوالفضل عامری شهرابی، پخشان عزیزی، محبوبه رضایی، نرگس محمدی و وریشه مرادی، هر کدام به ۶ ماه حبس و پریوش مسلمی به ۳ ماه و یک روز حبس از بابت اتهام درگیری با مامور و تمرد محکوم شدهاند.
وریشه مرادی، فعال سیاسی کرد که با اتهامات «بغی و عضویت در یکی از گروههای اپوزیسیون مخالف نظام» در خطر دریافت حکم اعدام قرار دارد، صبح ۱۹ مهر ماه، همزمان با روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام، در اعتراض به افزایش میزان صدور و اجرای احکام اعدام در ایران دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است.
او در نامهای اعتصاب غذای خود را اعلام کرد و نوشت: «بەعنوان کسی کە برای تغییر وضعیت جامعە و معنامندتر کردن حیات گام در این راە نهادە و خود را همدرد و هم صدا با زنان و همە آحاد درد کشیدە میداند، تصمیمهایی کە اتحاذ می کنم و اقداماتی که انجام میدهم برای مطرح کردن وضعیت موجود و در عین حال اعلام موضع در برابر ستم های تحمیلشدە بە آزادیخواهان میباشند و نه رسیدن بە مطالبات فردی. شروع اعتصاب غذای نامحدودم نیز در روز جهانی مبارزە با اعدام با همین هدف است.»
دستگاه قضایی تنها در مهرماه سال جاری بیش از ۱۴۰ تن را به دار آویخته که ۳۵ نفر آنها تنها در هفته گذشته و ۱۷ نفر تنها در یک روز یعنی ۲۵ مهر اعدام شدهاند.
@harasswatch
🔹جان وریشه مرادی در پی روزها اعتصاب غذا در خطر است
دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۹:۳۰ شب به وقت تهران برابر با ۲۸ اکتبر ۲۰۲۴ ساعت ۷ شب به وقت اروپای مرکزی در شبکههای اجتماعی ایکس (توییتر)، اینستاگرام و… از او خواهیم گفت.
وریشه مرادی (جوانا سنه)، فعال زن کُرد که از ۱۵ ماه پیش در بازداشت به سر میبرد، از تاریخ ۱۹ مهر ۱۴۰۳ همزمان با روز جهانی مبارزه علیه مجازات اعدام در زندان اوین دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است. طی روزهای اخیر اخبار نگران کنندهای از وخامت وضعیت جسمی او منتشر شده است.
ما با ارج نهادن به مقاومت و تصمیم وریشه از او درخواست میکنیم تا برای حفظ سلامت و جان ارزشمندش به اعتصاب غذای خود پایان دهد. ما چشم به راه آزادی او و دیگر زندانیان سیاسی و امیدوار به آن روزیم که در کنار هم ایران و جهانی بدون اعدام را شاهد باشیم.
@harasswatch
دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۹:۳۰ شب به وقت تهران برابر با ۲۸ اکتبر ۲۰۲۴ ساعت ۷ شب به وقت اروپای مرکزی در شبکههای اجتماعی ایکس (توییتر)، اینستاگرام و… از او خواهیم گفت.
وریشه مرادی (جوانا سنه)، فعال زن کُرد که از ۱۵ ماه پیش در بازداشت به سر میبرد، از تاریخ ۱۹ مهر ۱۴۰۳ همزمان با روز جهانی مبارزه علیه مجازات اعدام در زندان اوین دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است. طی روزهای اخیر اخبار نگران کنندهای از وخامت وضعیت جسمی او منتشر شده است.
ما با ارج نهادن به مقاومت و تصمیم وریشه از او درخواست میکنیم تا برای حفظ سلامت و جان ارزشمندش به اعتصاب غذای خود پایان دهد. ما چشم به راه آزادی او و دیگر زندانیان سیاسی و امیدوار به آن روزیم که در کنار هم ایران و جهانی بدون اعدام را شاهد باشیم.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹ترجمه شعری از اتیل عدنان، شاعر لبنانی
مقدمه ستاره سجادی: درست هنگامی که احساس میکردم رنجی که دنیا تجربه میکند وضعیتی تکینه دارد، خیلی تصادفی لابهلای اخبار کشتار مردم غزه و لبنان در دنیای شبکههای مجازی به شعر «بیروت بود، روز از نو روزی از نو» از اتیل عدنان برخوردم. شعر ناگهان تمام وجودم را تسخیر کرد و من را روزها با خود به سفری تاریخی برد. تا حدودی برایم باورنکردنی بود که این شعر بیش از سه دهه پیش نوشته شده است و به این اندازه مرتبط با حالوهوای این روزهای دنیاست. ممکن است قدرت سلاحها و بمبهای ارتشهای دنیا تغییر کرده باشند، ولی انگار رنج از جنگ و خشونت همان است که اتیل عدنان در این شعر بازگو میکند. شعر به همان اندازه درباره بیروت است که درباره السالوادور و فلسطین و اریتره و سانفرانسیسکو و مارسِی. جهانبینی و بیتاریخ بودن و در عین حال بهشدت تاریخمند بودن این شعر باعث شد تصمیم بگیرم این شعر را با کمک رفیقم سوزان کریمی ترجمه کنم. ابتدا اما کمی از شاعر و فضایی که در آن شعر سروده شده است مینویسم.
شعر بیروت بود، روز از نو روزی از نو اوایل ۱۹۹۰ میلادی در مجله Middle East Report منتشر میشود. آن زمان عدنان دیگر در لبنان زندگی نمیکند و ساکن سانفرانسیسکو است. برای فهم جهانشمول بودن این شعر لازم است برگردیم ببینیم هنگامی که این شعر نوشته شد لبنان و جهان در چه وضعیتی بودهاند: جنگ داخلی همچنان در لبنان در جریان است، و ۱۵ سال جنگ موجب ایجاد فاجعهای انسانی از فقر، آوارگی و جنگزدگی در لبنان شده است. همزمان میزان نفرت بین مسیحیان و مسلمانان، که تا قبل از جنگ به صورت صلحآمیز در کنار هم زندگی میکردند، بسیار شدت یافته است. اسرائیل بارها به لبنان حمله کرده است و جنوب لبنان را اشغال کرده است. کشورهای مختلف غربی و همچنین سوریه و ایران سالهاست در حال دخالت در این جنگ و سودهی نظامی و یا مالی به وضعیت هستند.
در همان سالها همزمان با جنگ داخلی لبنان جنگ داخلی کشور السالوادور در آمریکای جنوبی نیز در جریان بوده است (۱۹۷۹-۱۹۹۲ میلادی). جنگی بین دولت راستگرای السالوادور که با حمایت آمریکا و با کودتا به قدرت رسیده بود و اتحاد نیروهای مسلح چپگرا که از طرف کوبا و شوروی حمایت میشدند. به گزارش سازمان ملل حدود ۷۵ هزار نفر در عرض ۱۳ سال در السالوادور کشته میشوند. در سال ۱۹۹۰ میلادی (۱۳۶۸ شمسی) ماههای پایانی جنگ ایران و عراق است. و همزمان اریتره هم در شرق آفریقا در حال جنگ برای به دست آوردن استقلال است.
متن کامل مقدمه و شعر:
https://harasswatch.com/news/2373/
@harasswatch
مقدمه ستاره سجادی: درست هنگامی که احساس میکردم رنجی که دنیا تجربه میکند وضعیتی تکینه دارد، خیلی تصادفی لابهلای اخبار کشتار مردم غزه و لبنان در دنیای شبکههای مجازی به شعر «بیروت بود، روز از نو روزی از نو» از اتیل عدنان برخوردم. شعر ناگهان تمام وجودم را تسخیر کرد و من را روزها با خود به سفری تاریخی برد. تا حدودی برایم باورنکردنی بود که این شعر بیش از سه دهه پیش نوشته شده است و به این اندازه مرتبط با حالوهوای این روزهای دنیاست. ممکن است قدرت سلاحها و بمبهای ارتشهای دنیا تغییر کرده باشند، ولی انگار رنج از جنگ و خشونت همان است که اتیل عدنان در این شعر بازگو میکند. شعر به همان اندازه درباره بیروت است که درباره السالوادور و فلسطین و اریتره و سانفرانسیسکو و مارسِی. جهانبینی و بیتاریخ بودن و در عین حال بهشدت تاریخمند بودن این شعر باعث شد تصمیم بگیرم این شعر را با کمک رفیقم سوزان کریمی ترجمه کنم. ابتدا اما کمی از شاعر و فضایی که در آن شعر سروده شده است مینویسم.
شعر بیروت بود، روز از نو روزی از نو اوایل ۱۹۹۰ میلادی در مجله Middle East Report منتشر میشود. آن زمان عدنان دیگر در لبنان زندگی نمیکند و ساکن سانفرانسیسکو است. برای فهم جهانشمول بودن این شعر لازم است برگردیم ببینیم هنگامی که این شعر نوشته شد لبنان و جهان در چه وضعیتی بودهاند: جنگ داخلی همچنان در لبنان در جریان است، و ۱۵ سال جنگ موجب ایجاد فاجعهای انسانی از فقر، آوارگی و جنگزدگی در لبنان شده است. همزمان میزان نفرت بین مسیحیان و مسلمانان، که تا قبل از جنگ به صورت صلحآمیز در کنار هم زندگی میکردند، بسیار شدت یافته است. اسرائیل بارها به لبنان حمله کرده است و جنوب لبنان را اشغال کرده است. کشورهای مختلف غربی و همچنین سوریه و ایران سالهاست در حال دخالت در این جنگ و سودهی نظامی و یا مالی به وضعیت هستند.
در همان سالها همزمان با جنگ داخلی لبنان جنگ داخلی کشور السالوادور در آمریکای جنوبی نیز در جریان بوده است (۱۹۷۹-۱۹۹۲ میلادی). جنگی بین دولت راستگرای السالوادور که با حمایت آمریکا و با کودتا به قدرت رسیده بود و اتحاد نیروهای مسلح چپگرا که از طرف کوبا و شوروی حمایت میشدند. به گزارش سازمان ملل حدود ۷۵ هزار نفر در عرض ۱۳ سال در السالوادور کشته میشوند. در سال ۱۹۹۰ میلادی (۱۳۶۸ شمسی) ماههای پایانی جنگ ایران و عراق است. و همزمان اریتره هم در شرق آفریقا در حال جنگ برای به دست آوردن استقلال است.
متن کامل مقدمه و شعر:
https://harasswatch.com/news/2373/
@harasswatch
دیدبان آزار
بیروت بود، روز از نو و روزی از نو
درست هنگامی که احساس میکردم رنجی که دنیا تجربه میکند وضعیتی تکینه دارد، خیلی تصادفی لابهلای اخبار کشتار مردم غزه و لبنان در دنیای شبکههای مجازی به شعر «بیروت بود، روز از نو روزی از نو» از اتیل عدنان برخوردم. شعر ناگهان تمام وجودم را تسخیر کرد