Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Photo
بیانیه جمعی از زنان زندانی بند اوین در اعتراض به وضعیت لیلا حسین‌زاده

خبرهای نگران‌کننده از شرایط جسمانی لیلا حسین‌زاده، قطع تماس تلفنی با خانواده و تداوم حبس در زندان عادل‌آباد شیراز و‌ اعلام اعتصاب غذای او مایه نگرانی ما در زندان اوین شده‌ است. گمان نمی‌بریم که تارک قوه قضائیه‌، سازمان زندانها و نهادهای امنیتی جایی برای کلمه ننگ دیگری داشته‌ باشد. طبق اسناد و مدارک پزشکی و حتی پزشکی قانونی وابسته به جمهوری اسلامی رای بر عدم تحمل حبس لیلا حسین‌زاده داده شده و جان او در خطر است. لیلای عزیزمان، صدای مقاومت تو از زندان عادل‌آباد به گوشمان رسید. همان‌طور که فریاد «دیگه تمومه ماجرا» از دهانت از سر در دانشگاه به گوشها رسیده‌ بود، صدای تو شنیده شده و همراه ماست. صدای تو که صدای اعتراض در تهران، خوزستان، کردستان و صدای زن و مرد بلوچ است. تو درست گفته‌ای که مرزی بین مقاومت در بیرون و داخل زندان وجود ندارد. از تو که خواهرانگی و مبارزه‌ات، مقاومت و جسارتت برای ما تداعی شکست قدرتی است که خشونتش تمام‌شدنی نیست، تقاضا داریم به اعتصاب غذای خود پایان دهی چرا که برای پیروزی، خیابان، دانشگاه و مردم به تن و جان سالم تو نیاز دارد.

نرگس محمدی _ عالیه مطلب‌زاده _ سپیده قلیان _ هستی امیری _ نیلوفر بیانی _گلاره عباسی _عسل محمدی _زهرا زهتابچی_ ملیحه جعفری _ فاطمه مثنی _سپیده کاشانی _فریبا اسدی

@harasswatch
#دیدبان_آزار
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای #سروناز_احمدی

نویسنده: شیما وزوائی

سروناز را به‌عنوان مددکار اجتماعی حوزه کودکان می‌شناسم. تعهد، دانش و پختگی سروناز در کارش و شور و نشاطش در ارتباط گرفتن با کودکان و زنان افغانستانی که با آنها کار می‌کند الهام‌بخش بود و تازه. صدای سروناز را در حین کار که بشنوید می‌دانید صدایِ همان فردی است که باید باشد، در جایگاهی که باید باشد: دوست دارد و دوستش دارند، اهمیت می‌دهد و به او اهمیت می‌دهند، می‌شنود و شنیده می‌شود، می‌داند چه باید کند و می‌دانند می‌توانند به او اعتماد کنند. او را «خانم قند» صدا می‌کنند.

اگر سازمان‌های غیردولتی که با آنها کار می‌کند به هر دلیلی کودک یا زنی را جواب کنند، کودک پناه‌جویی در خطر رد مرز باشد یا خانواده‌ای به اسکان نیاز داشته باشد دست بر نمی‌دارد. دست‌به‌کار می‌شود و هرچه در توانش باشد وسط می‌گذارد و به این در و آن در می‌زند.‌

باهم درباره زیست مهاجران در ایران گفتگو کردیم. در اینباره که صداهایی باید شنیده شوند و صداهایی باید بلند شوند و ما در برابر آن مسئولیم. برای یکی از دوستان بازداشت‌شده‌اش نوشته بود: «تو یک اندیشه‌ای، منتشری.» امروز که مردمانی در شهر فریاد می‌زنند «برای کودکان افغانی»، امروز که پیوند محکمی میان خاست اجتماعی زنان افغانستان و زنان ایران برای طلب کردن زندگی و آزادی وجود دارند، بیشتر می‌فهمم فعالان اجتماعی مثل سروناز باید باشند، آزادانه فعالیت کنند، منتشر شوند و نور شادی در چشمانشان برق بزند.

سروناز احمدی روز ۱۵ آبان به همراه همسرش کامیار فکور بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین انتقال داده شد. دو هفته قبل عروسی‌شان بود.

@harasswatch
#دیدبان_آزار
ديد‌بان آزار
Photo
یلدا آقافضلی روز چهارم آبان در اعتراضات میدان انقلاب تهران بازداشت و به زندان قرچک ورامین منتقل شد. او که اتهامات مطرح‌شده علیه خود را نپذیرفته و در اعتراض به وضعیتش دست به اعتصاب غذا زده بود، روز یکشنبه، ۱۵ آبان از زندان آزاد شد. او چهار روز پس از آزادی اقدام به خودکشی کرد و امروز در بیمارستان جانش را از دست داد. ندا ناجی که خود به‌تازگی از بند ۲۰۹ زندان اوین آزاد شده نوشته است:

«روی دیوار یکی از سلول‌ها نوشته بود «شکنجه‌گاهی به‌نام ۲۰۹» و برای کسانی که تصور نمی‌کردند بهای حضورشان در خیابان، که حقشان هم بود، چنین چیزی باشد. آن‌ها با خودشان فکر می‌کردند مگر چه‌کار کرده‌اند که حالا باید زیر بار آن حد از آزار و فشار روانی خرد شوند؟ گاهی به شوخی می‌گفتیم که کاش دست‌کم هزینه‌ی تراپی بعد از آزادی‌مان را پرداخت می‌کردند. این را هم زیاد می‌شنیدیم و می‌گفتیم که «اگر از این‌جا بریم بیرون دیگه آدم نمی‌شیم». می‌دانستیم که چه‌اندازه تحت فشار هستیم، می‌دانستیم که هرطور شده باید تاب بیاوریم، می‌دانستیم که تنها نیستیم و سعی می‌کردیم حال خودمان و هم‌سلولی‌هایمان را خوب کنیم.

اما تصور دقیقی از آن‌چه تجربه می‌کنیم نداشتیم. شاید آن‌روز فکرش را نمی‌کردم که از شنیدن صدای زنگ در، به لرزه بیافتم و نتوانم تکان بخورم... شاید یلدا فکر نمی‌کرد که بعد از آزادی دیگر نخواهد زنده بماند. بودن در بند ۲۰۹ یک‌ اتفاق طبیعی و گذراندن چند روزِ ساده نیست، اما اطمینان دارم خواست زندگی در ما بر کُشندگی آن فضا غلبه دارد. برخی از زندانی‌ها نگران بودند که بعد از آزادی خانواده‌شان چه برخوردی با آن‌ها‌خواهند داشت، یا کار و خانه‌شان چه خواهد شد. اگر کسی را می‌شناسیم که به‌تازگی آزاد شده، لازم است که مراقبش باشیم. درست مثل وقتی که کسی با چشم گریان از بازجویی برمی‌گشت و بقیه دورش را می‌گرفتند.»

#یلدا_آقافضلی
#مهسا_امینی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
سما اوریاد: مادران دادخواه دهه‌هاست فضاهای عمومی را به صحنه‌ٔ مبارزه و اعتراض و دادخواهی بدل کرده‌اند. آنها سالهاست حق به دادخواهی خود را با حضور در فضاهای عمومی چون پارک‌ها، متروها و میدان‌ها مطالبه می‌کنند یا با حضور در مکان‌های ممنوعه شده‌ای چون گورستان خاوران علیه تخریب و فراموشی این مکان‌ها مبارزه می‌کنند و یا با گردهم‌آمدن در خانه‌های خود به همدیگر اطمینان خاطر می‌دهند که تنها نیستند و مبارزه ادامه خواهد داشت. حضور مادران دادخواه در مکان‌های عمومی و پافشاری‌شان بر اعتراض و دادخواهی درین مکان‌ها، نه‌تنها گفتار حاکم را درجهت برساخت نقش مادری همچون نماد ایثار و وفاداری به سنت‌های مردسالارانه برهم می‌زند که سوژگی این مادران و مقاومت‌شان علیه ظلم و ستم و خشونت را بیش از پیش رؤیت‌پذیر و غیرقابل‌انکار می‌کند.

حضور اعتراضیِ بهیه نامجو، مادر زنده‌یاد نوید افکاری، بیرون از بازداشتگاه شیراز و اینبار برای دادخواهی دخترش الهام افکاری، سلسله‌ای از تصاویر مبارزاتی مادران دادخواه ایران را پیش چشم ما به‌حرکت درمی‌آورد. او می‌گوید: «یا دخترم را آزاد کنید یا من را بکشید»، بر درب نا-قانون می‌کوبد و سپس سوگوار جلوی آن می‌نشیند. مادری در هیئتِ مبارزی سوگوار که ظلم را برنمی‌تابد و تا آخرین نفس دادخواه فرزندانش است. مادری دادخواه که تنها نیست گرچه تنها بر درب‌ می‌کوبد. حالا تصویر و صدای کوبیدنش بر درب فلزی و بی‌رنگ بازداشتگاهِ پلاک شماره ۱۰۰، همچون بسیار تصاویر و صداهای دیگری، در حافظهٔ جمعی دادخواهی ذخیره شده است و حفظ خواهد شد. زودا که درب‌های این نا-قانون— که دهه‌هاست جز برای اعمال خشونت باز و بسته نمی‌شود—با رد دستان مادران دادخواهی چون بهیه نامجو تا همیشه شکسته شوند.

#بهیه_نامجو
#نوید_افکاری
#الهام_افکاری
#مهسا_امینی

@harasswatch
🔹به‌سوی برچیدن نهاد زندان و پلیس

🔹دنیای همه‌بین و جامعه پلیسی

نویسنده: مینا جعفری‌ثابت

حکومتِ پلیسی میلی تمامیت‌خواه و بروکراتیک دارد. آنچه تمامیت‌خواهی و بروکراسی را به‌هم‌ شبیه می‌کند، کششِ بی‌امان‌شان به بی‌نقصی و پر کردنِ جاهای خالی خیالی است. حکومتی پلیسی بهشتِ منحرفان است. منحرف شکنجه‌گری قهار است که البته به‌خوبی قانون را می‌داند. برایش فرقی نمی‌کند که چه فرمی از زندگی را برای کیفِ دیگری بزرگ قربانی‌ می‌کند: انسان، حیوان، آب، خاک یا غیره. او این کار را البته قانونی انجام می‌دهد. منحرف، بی‌کم‌و‌کاستی مطیعِ قانون است. او به‌واقع خود قانون است.

زندگی هرچه بی‌فرم‌تر باشد، برای قربانی شدن مناسب‌تر است، زیرا دیگری بزرگِ مدرن شیفته‌ خلوص و پاکی است، عاشق یکدستی و مینیمالیسم است. مثلا از خط و تفاوت بیزار است، چه چاک لباس باشد، چه بدن، فرورفتگیِ تن باشد یا برجستگیِ آن باید خراب شود. او عاشقِ سفیدی صفحه‌های خالی است. او از چروکِ پوست بیزار است. از ناهماهنگی منزجر است، عاشقِ گرامر و از لهجه یا دست‌خط نامتعارف متنفر است. منحرف که خود را وسیله‌ کیفِ دیگریِ بزرگِ سخت‌پسندِ قصه‌ ما کرده، نورِ چشمِ دیگری بزرگ است، چشمی همه‌بین اما دروغین. او وحدت و تمامیتِ ارضی را می‌پرستد، مثلِ تصویرِ یک‌دستِ زنان سیاه‌پوش در صدا و سیمای جمهوری اسلامی یا هوادارنِ یک‌فرمِ جنبش‌هایی که یونیفرم تنِ هوادارانشان می‌کنند. منحرف، سوژگیِ قربانی را می‌تواند به رسمیت بشناسد، آنچه او نمی‌خواهد به رسمیت بشناسد، این است که دیگری‌ تن دارد. منحرف منکرِ تن‌داریِ قربانی خود می‌شود، در‌حالی‌که، او تصویری از بدن دیگری دارد، که اتفاقا قابلِ تخریب نیست، این ویژگی باعثِ تداومِ شکنجه‌های اوست، هر جا که تنی ببیند، مرده یا زنده، باید او را برای کیفِ دیگری بزرگ قربانی کند. و البته قربانی‌هایش را باید دیگری بزرگ رد کند، مبادا ماشینِ کیفش از کار بیافتد. پس شکنجه را تا ابد به امیدِ ایجادِ یکدستیِ خالص ادامه می‌دهد.

یکی از جنبش‌های جهانی که می‌تواند راه را برای رسیدنِ انقلابِ ژینا به جامعه‌ای نو هدایت کند، جنبش‌های علیه حکومتِ پلیسی است. در حکومت پلیسی، نهادهای حکومتی تمامِ جامعه و آزادی‌های مدنی را کنترل می‌کند و قدرتِ سیاسی تماما در دستِ قوای حکومتی است. در این جوامع نهادهای انتظامی و تنبیهی را تماما حکومت مدیریت می‌کند. این جنبش بر این مهم تاکید دارد که جامعه آزاد جامعه‌ای است که میزانِ آزادی‌های فردی بیانگر میزانِ آزاد بودن یا پلیسی بودن آن جامعه است. حکومتِ پلیسی به نظرِ من حدِ حکومت‌داری یا به عبارتی پارادوکس هر حکومت‌داری است و نمی‌تواند فراموش شود. هر حکومتی برای دوری از میلش به تخریب یا همان فاشیسم باید قدرت را تا حدِ ناممکن تقسیم کند. پلیس، زندان، آموزشِ مرکزی، رسانه‌های مرکزی، و البته زبانِ رسمی باید لغو شود.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2073/%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87%E2%80%8C-%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C

@harasswatch
متن ارسالی:

امروز خبر کوتاهی در یکی از کانال‌های تلگرامی دانشگاه نوشیروانی بابل منتشر شد که نشان می‌داد دختری عاصی، در حالی که فریاد‌های خشم به لب داشت، پوشش اجباری‌اش را از تن برکنده و با اشک و فریاد شروع به رقصیدن در میان محوطه دانشگاه کرده است. گفته شده مدیر فرهنگی و حراست با این زن برخورد کرده و او را از دانشگاه خارج کرده‌اند.

چه پرفورمنس اعتراضی‌ای درخشان‌تر از این می‌توانست خشم و شورش ما زنان را علیه نظم سرکوبگر حاکم نشان دهد؟ نظمی که اگر دو ماه پیش زیست روزمره و بدن‌هایمان را با گشت ارشاد و دیگر سیاست‌های پلیسی خرد و کلان به انقیاد درمی‌آورد حالا دیگر شمشیر را از رو بسته و بدن‌های شورشی‌مان را هرزه و موجب فساد‌فی‌الارض می‌خواند. آری، ما خشمگینیم، ما فریاد در گلو داریم و چشمانی گریان؛ اما بر گور دستان سرکوبگر شما خواهیم رقصید.

@harasswatch
Forwarded from کلکتیو ۹۸
🚩 مصاحبه کلکتیو ۹۸ با یکی از فعالان (زن) دربارۀ قیام ژینا

کلکتیو ۹۸ در نظر دارد برای فهم بهتر قیام ژینا سلسله مصاحبه هایی را از فعالان چپ داخل که درگیر مبارزه اند منتشر کند. این مصاحبه ها متنوع خواهند بود و نظرات مصاحبه‌شونده لزوماً بازتاب دهندۀ مواضع کلکتیو۹۸ نیست. مصاحبه زیر (قسمت اول) با یک دانشجوی علوم انسانی (زن، سی و اندی سال، متاهل، مستاجر و اهل تهران) انجام شده است.

برشی از متن👇🏿


🔻چند روز اولِ تظاهرات مردمی در تهران در اطراف میدان انقلاب، خیابان کارگر، بلوار کشاورز، میدان ولیعصر و خیابان فاطمی در شهر تهران حضور داشتم ولی متأسفانه به دلیل ناتوانی‌ام از تحمل بار ترس و اضطراب در هنگام مقابله با نیروهای پلیس (ضربان قلبم به شدت بالا می‌رفت، نفسم بالا نمی‌آمد، پاهایم قفل می‌شد و نمی‌توانستم بدوم یا در لحظه حمله نیروهای پلیس تصمیم درستی بگیرم و همین‌ها احتمال بازداشت خودم و حتی همراهانم را بالا می‌برد)، در روزهای بعد نتوانستم چندان حضور پررنگی در خیابان‌ها داشته باشم و سعی کردم بیشتر از راه‌های دیگری (از شعارنویسی بر دیوارهای شهر و دانشگاه، شعار دادن بر پشت بام، شرکت در برخی تظاهرات و اعتراضات دانشگاه و بحث و گفت‌وگو به‌صورت مجازی و غیرمجازی درباره آن‌چه در خیابان‌ها جاری است و چه باید کرد) به مردمم کمک کنم و سهمی در این مبارزه باشکوه داشته باشم.

🔻بر اساس مشاهداتم، مهم‌ترین چیزی که در خیابان همه را بهت‌زده و در عین حال امیدوار و پرانرژی می‌کند، حضور پررنگ و پرشور و جسارت دختران و پسران نوجوان و بسیار جوان است که واقعاً تحسین‌برانگیز و برای من شخصاً و بسیاری دیگر از همچون من که به هر دلیلی (از ضعف جسمی گرفته تا هراس و اضطراب) قادر نیستند چنین شجاعانه ایستادگی و نبرد کنند، رشک‌برانگیز است. درباره آن چندان توضیح نمی‌دهم چون عکس‌ها و فیلم‌ها بهترین توصیف‌کنندة این شجاعت هستند.

🔻موضوع دیگری که چشم‌گیر است، همراهی زنان و مردانی تقریباً مسن در چنین تجمعاتی است که به نظر من کمتر به آن پرداخته شده است. آن‌ها قطعاً به‌لحاظ جسمی توان کمتری از نوجوانان و جوانان دارند، اما جسارت و شجاعت آن‌ها و حمایت‌های بی‌دریغ‌شان مثال‌زدنی‌ست. حتی سهم آن‌ها در جایگاه پدران و مادران این نوجوانان و جوانان را که دست‌پرورده آن‌ها هستند، هم باید در نظر داشت. حتی بسیاری دیده‌ام که پدر یا مادر با دختر یا پسرشان در تجمع‌ها شرکت می‌کنند و پابه‌پای هم شعار می‌دهند و اعتراض می‌کنند.

🔻در طرف مقابل، یعنی در بین نیروهای پلیس هم مهم‌ترین چیزی که به چشم می‌آید، تعداد بسیار زیاد نیروهای لباس شخصی است که به‌لحاظ ظاهر و پوششان بسیار متنوع‌اند، به‌طوری‌که در اکثر مواقع تشخیص و تمیز دادن آن‌ها از معترضین بسیار سخت است. آن‌ها لابه‌لای مردم و خودرو‌هایی که با بوق‌‌زدن و ایجاد ترافیک برای نیروهای گاردی در اعتراض مشارکت می‌کنند، می‌چرخند، بعضاً شعار هم می‌دهند و در مواقع حمله گاردی‌های پیاده یا موتوری، همراه با مردم می‌دوند و فرار می‌کنند، اما در شناسایی و سپس در بازداشت لیدرها و سرشعارها به گاردی‌ها کمک می‌کنند، گاهی در بین معترضین فریاد می‌زنند فرار کنید و یا هنگام فرار معترضین را به کوچه‌های اطراف می‌کشانند و آن‌ها را به اشتباه می‌اندازند، تا هم جمعیت را متفرق کنند و هم در جاهای خلوت، با همکاری یکدیگر یا همراه با گاردی‌ها معترضین را بازداشت کنند. آن‌هایی هم که سوار بر موتورهای متنوع‌شان در بین خودرو‌ها بوق می‌زنند یا شعار می‌دهند، سعی می‌کنند خودرو‌هایی را که همراه مردم هستند شناسایی کنند و سپس شیشه‌های این خودرو‌ها را خرد می‌کنند یا پلاک آن‌ها را برمی‌دارند.

🔻من شخصاً چند مورد را،‌ حتی در خیابان‌های خلوت و پیش از شروع تجمع‌ها، دیده‌ام که وقتی یکی از لباس‌ شخصی‌ها وسط خیابان اقدام به بازداشت یک نفر کردند، ناگهان تعداد زیادی لباس شخصی‌ از اطراف به او پیوستند و برای بازداشت و انتقال آن فرد با یکدیگر همراهی کردند. این مسئله به‌شدت احساس امنیت معترضین را به ‌خطر می‌اندازد. همواره به فردی که کنارت ایستاده یا با تو هم‌قدم است، باید شک کنی. باید همیشه گوش به ‌زنگ باشی و وقتی برای اعتراض می‌روی، در تمام لحظاتش، حتی در کوچه‌های بسیار خلوت و پیش از شروع تجمع نسبت به اطرافیانت حساس و هشیار باشی.


ادامۀ متن را در اینجا بخوانید: http://bit.ly/3g57RgI


@collective98
[email protected]
ديد‌بان آزار
Photo
۴۸ روز از بازداشت #الهه_محمدی، خبرنگاری که از سوی روزنامه هم‌میهن برای پوشش مراسم خاکسپاری مهسا امینی به سقز رفت می‌گذرد و او هم‌چنان در بند ۲۰۹ زندان اوین محبوس است. در این مدت همکاران و دوستان دور و نزدیک او بارها از حسن‌نیت، انسان‌دوستی و تعهدش نسبت به مصائب و مسائل زنان نوشته‌اند. خبرنگاری مستقل که دورتادور کشور را برای گزارش رنج مردم سفر کرده است.

مستوره نصیری از همکاران او نوشته است: «در یکی از این دوره‌های دورکاری که صومعه‌سرا بودم، برای کاری باید به ‎#الهه_محمدی زنگ می‌زدم،‌ آنتن گوشی‌ام قطع شده بود، از خونه گرفتم و شماره‌ را نداشت، برای شوخی اول گفت‌وگو با لهجه حرف زدم که خانم محمدی خودتان هستید... الهه ادامه داد. شروع کرد توضیح دادن که خانم فلانی من پیگیر هستم... ماجرا این بود که پیگیر کار و مشکل زنی بود و فکر کرده بود من آن زن هستم، به خنده گذشت، اما واقعا ‎#الهه_محمدی همین‌قدر پیگیر مسائل زنان است، چه در روزنامه‌نگاری و چه در زندگی شخصی‌اش.»

سعید پارسایی همسر الهه تصویر بالا را منتشر کرده و ادامه داده: «‏همیشه همین است، در هر جا و مکانی، پیگیر مردم این آب و خاک. اینجا کنار تک نخل دَرَک، نشست پای حرف‌های یکی. نامش فقیر بود و دلش دریا. حالا الهه ۴۷ روز با اتهامات واهی در بند است. رهایش کنید تا برود گوش شنوای مردم باشد، پیگیر زخم‌هایشان.‌ شاید بتواند مرهمی بگذارد بر زخم این مردم بی‌لبخند.»

محمدعلی کامفیروزی وکیل الهه محمدی، بازداشت ادامه‌دار او و ممانعت از دسترسی به پرونده را غیرقانی خوانده است. تاکنون صدها روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان به وضعیت او و #نیلوفر_حامدی اعتراض کرده و خواهان آزادی این دو‌ خبرنگار و دیگر افراد بازداشت‌شده شده‌اند.
Forwarded from بيدارزنى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 چه‌‌ باحجاب، چه بی‌حجاب، پیش به‌سوی انقلاب

⚪️ دیوارنویسی ارسالی از رشت

#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت

@bidarzani
ديد‌بان آزار
Video
🔹ویدئو از دانشگاه سنندج

از متن «آن لابی کوچک مملو»:دانشجوها این روزها با فضای دانشگاه همان کاری را می‌کنند که انقلابیون با فضای شهری. دانشجوها در حال اشغال دانشگاه خودشان هستند. اگر پیش ازین تنها کاربران معمولی آن بودند، امروز آنها مانند انقلابیونی که خیابانها را می بندند یا مراکز دولتی را تسخیر می‌کنند، در حال بازپس‌گیری و بارتعریف کاربری محیط‌های هرروزه ترددشان هستند. چه سلف باشد چه پای پله‌های دانشکده. چه با تجمع در لابی دانشگاه‌ها باشد و چه با غیب‌شدن از کلاس‌ها و گذاشتن آن برای استادانی که به ارواح درس می‌دهند. امروز فضای دانشگاه هم‌پای خیابان بحرانی شده و در حال خلق کاربری‌های جدید برای خودش است. همانطور که در آبان ۹۸ مردم اتوبان‌ها را بند آورده و وسط اتوبان زیلو انداخته و مشغول قلیان و فوتبال و ورق‌بازی و پیک‌نیک شدند. دانشجویان شگفت‌آورترین اجرای حرفه‌ای خودشان را در دانشگاه‌ها انجام دادند و مردم معترض در خیابان را احضار کردند. خوشا این فضاهای مملو از ارواح شورشی و جان‌های شرور شاد مردم.

@harasswatch
🔹گزارشی از بند ۲۰۹ زندان اوین(بخش دوم)

🔹«بازجو می‌گفت اگر در اینجا به شما تجاوز شود حق اعتراض ندارید، دنبال عریانی هستید و باید تاوانش را بدهید»


بازجو می‌گفت شما با تحریک مردم باعث کشتار گسترده می‌شوید. می‌گفت دشمنان می‌خواهند ایران چندپاره شود و شما در زمین دشمن بازی می‌کنید. می‌گفت باید آنقدر در اینجا بمانی که موهایت به سایز اولش برگردد. می‌گفت بعد از حجاب خواسته‌ بعدی مردم، ازدواج با محارم و سکس با حیوانات است. می‌گفت ما حکومت اسلامی هستیم نمی‌توانیم خواست مردم که خلاف حکم خداست را اجرا کنیم. اما یک جا هم گفت: «اگر به شما در اینجا تجاوز شود نمی‌توانید اعتراض کنید! دنبال عریانی هستید و باید تاوانش را بدهید!»

بازجوها همگی مرد بودند و با تصاویر خصوصی گوشی‌هایمان، ما را آزار می‌دادند. نه همه ولی بعضی از دخترها کتک خورده بودند. روز بازپرسی همراه با چند پسر به دادسرا رفتم. لباس چند نفرشان پاره بود و صورتشان زخمی؛ پسرها را راحت‌تر کتک می‌زدند و تحقیر و فحاشی نسبت به آن‌ها شدیدتر بود.

بازجویی‌ها چه با زجر جسمی چه با رنج روانی، آنقدر دشوار بود که ترجیح می‌دادیم به بند عمومی اوین یا قرچک برویم فقط بازجویی‌ها پایان یابد. به هر حال ما بازداشت بودیم. ما هر چقدر هم جرایم تفهیمی را کذایی و ساختگی بدانیم، در نگاه آن‌ها متهم بودیم و اسیر. دشواری شرایط تا حدی طبیعی و ذاتیِ زندان و اسارت بود. برای پر کردن زمان و وادار کردنش به گذر، بازی می‌کردیم و یا در مورد موضوعی خاص ساعت‌ها بحث و جدل داشتیم.

گاهی صدای جیغ و خبر اقدام به خودکشی بازداشتی‌ها، گاهی صدای التماس و هق‌هق مادران برای تماس با فرزندانشان، گاهی صدای فریاد ممتد بازداشتی‌های خارجی و زندانبان‌هایی که به فارسی آرامش می‌کردند و گاهی ناله و گریه‌ آدم‌ها از دردهای جسمی‌شان، دلمان را خالی می‌کرد و از خواب بی‌خوابمان می‌کرد. یک بار زندانبان آمد و حال مشوش‌مان را از صدای دردناک اتاق‌های دیگر دید و گفت: «اسراییل اینجا رو جوری ساخته که صدای ناله توش بپیچه!»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2072/%A7%D9%84-%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%AF%D9%87%DB%8C%D8%AF-

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹متن ارسالی


کشتار ایذه و قتل #کیان_پیرفلک بار دیگر نام اين شهر کوچک و حاشیه‌‌ای را به متن اخبار و شبکه‌های اجتماعی وارد کرده است. شهری کوچک و محروم در استان خوزستان که در سال‌های اخیر یکی از کانون‌های مهم اعتراضات بوده و به دلیل مقاومت دلیرانه مردمش شهرت یافته است. زنی درباره این تصویر که از یکی از خیابان‌های ایذه برداشت‌ شده در اینستاگرامش نوشته است: «جز این زن که چون تمام خواهران دیده و نادیده‌ام در ایران هر روز مقاومت را زندگی می‌کند، چیز دیگری جلب توجه می‌کند: تصویر تانکرهای آب و تابلوی تانکرسازی که نماد نابرابری میان حاشیه و مرکز است.»

اما چرا تانکر؟ تانکر یا همان مخزن آب محفظه‌ای است برای ذخیره آب و استفاده از آن در مناطقی که آب لوله‌کشی جیره‌بندی است و/یا فشار کمی دارد، ضروری است. در ایذه تانکر یکی از ضروری‌ترین اشیا برای زندگی‌ست چرا که با وجود قرار داشتن این شهر  در پرآب‌ترین استان ایران به دلیل سیاست‌های مرکزگرایانه و پروژه‌های تبعیض‌آمیز و ضد محیط‌زیستی انتقال آب کارون به استان‌های مرکزی سال‌هاست که آب در ایذه سهمیه‌بندی است. در این تصویر تانکرها نقشی نمادین ایفا می‌کنند و بازنمای نظمی سرکوب‌گر و نابرابرند. ممکن است عده‌ای با نقد سیاست‌های آبی مرکزگرایانه‌ای چون انتقال آب مخالف باشند با این توجیه کلاسیک که "الان وقت این حرف‌ها نیست" و چنین استدلال کنند که نقد این سیاست‌ها در میانه جنبشی فراگیر در سراسر کشور ممکن است منجر به آسیب به اتحاد مردم شود. از قضا دقیقا در همین لحظه اکنون انقلابی است که نقد مرکزگرایی، همچون دیگر اشکال ستم و تبعیض، ضرورت دارد.

نه گفتن به پروژه‌های انتقال آب که بخشی از دهه‌ها مرکزگرایی و تبعیض سیستماتیک است نه در تقابل با جنبش «زن، زندگی، آزادی» که اتفاقا بخشی از آن است. زن، زندگی آزادی خیزشی علیه تمام نظام‌های در‌هم‌تنیده ستم و نابرابری است و تلاشی برای خلق فرم‌هایی متفاوت از بودن و تخیل درباره امکان آفرینش جهانی برابر که در آن فرودست امکان سخن گفتن داشته باشد نه آنکه صدایش با تمسک به برداشتی پدرسالار از اتحاد سرکوب شود. اتحاد رهایی‌بخش و انقلابی، اتحادی است خودنقاد و مبتنی بر تکثر و چندصدایی و در غیر این صورت به جای مبارزه‌ای رهایی‌بخش برای خلق بدیل‌هایی انقلابی به تلاشی محافظه‌کارانه برای پاسداری از نظم موجود تبدیل می‌شود. بی‌عدالتی آبی، آسیب به محیط زیست، مرکزگرایی و تبعیض اتنیکی بخشی از نظم سرکوب‌گر و نابرابر موجود و علیه زن، زندگی و آزادی است و اعتراض به آن لازمه همبستگی فراگیر و متکثر است.

@harasswatch
🔰 اطلاعیه دانش‌آموختگان دانشگاه دامغان

گروهی از دانش‌آموختگان دانشگاه دامغان در اطلاعیه‌ی از سایر دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های کشور درخواست کردند که نسبت به شرایط پیش آمده و سرکوب دانشجویان در محیط خوابگاه و دانشگاه اعتراض خود را اعلام کرده و اجازه ندهند چنین اتفاقاتی در حریم مقدس دانشگاه تکرار شود.

🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
2024/09/24 23:15:33
Back to Top
HTML Embed Code: