ديدبان آزار
Video
🔹درباره اجرای اعتراضی دانشجویان دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران
🔹آن لابی کوچک مملو
نویسنده: ...
انقلاب صحنه تاثرات متقابل و کشف و بازتربیت احساسات است. در حقیقت ما نمیتوانیم با یک انقلابی گفتگو کنیم. حرف نمیتوانیم بزنیم. صحنه انقلاب صحنه بروز و بیان عواطف است و بهراستی که سرود و شعار تنها فرم بیانگری مناسب اعتراضات و خیزشهاست.
سرود خوانی دانشجویان در دانشگاه هنر، آن جمع چندنفره در گوشه لابی ساختمان دانشگاه، مرا دچار وجد کرد. بهسرعت خاطرهای را که از اعتراضات شیلی داشتم بالا آورد. کرامت را در کنار شعر جدیدی که خوانده میشد: زن، زندگی و آزادی را. چهقدر این چند کلمه را در جریان این خیزش زمزمه کردهایم و انگار تازه این کلمات در زبانمان از آن ما شدهاند. کلماتی از آن مردم. کلماتی برای بیرونآمدن از دهان مردم. تنها کافیست به یک غریبه بگویی زن زندگی آزادی و عمیقترین عواطفت را در خیابان به او اظهار کنی. سرود مردم متحد اینبار با کلمات مردم متحد خوانده شد. سرودی برای امروز، کلماتی که از دهان مردمی دیگر به ما رسیده و حالا از دهان ما میرود که از دهان مردمان دیگر خارج شود. میرود که در زبانهای دیگر هم زن، زندگی و آزادی دوباره از نو کشف و تصاحب شود. در افغانستان طنینانداز شود. در شیلی. همین گردش و سرایت زبانی موج جمعیت آن اجرای خیابانی شیلی و اعضای ارکستر که آمده بودند عجیبترین اجرای زندگی خود را بالای پل عابر پیاده اجرا کنند را به گروه سرود دانشکده هنر پیوند میزند. بدنها میانجی اتصال گذشته و احضار تاریخ هستند و ارتباط از خلال تاریخ و بدنها ایجاد میشود.
یک جمع کوچک به یک سیل جمعیتی متصل شده و تصاویر جمعهای بزرگ و کوچک روی هم میافتند. بارتابهای مکرر تصاویر آن اجتماع بزرگ را میسازد. اجتماعی از گذشته که همواره در حال آمدن است. چه چیزی به اجرای این گروه کوچک پایین پلههای دانشکده، چنان کیفیتی میدهد؟ کیفیت همان جمعیتشدن را. تو گویی موج جمعیت، پرتلاطمتر از هر موجی در آنها جاری بو. احضار تاریخ و خاطره پای پلهها. چه بسیار کسانی را دیدم که ویدئو را شیر کرده و با شگفتی نوشته بودند دانشگاهی که من در آن درس خواندم، بارها از کنار همین پلهها رد شدم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2066/%D8%A2%D9%86-%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D9%85%D9%85%D9%84%D9%88
@harasswatch
#دیدبان_آزار
🔹آن لابی کوچک مملو
نویسنده: ...
انقلاب صحنه تاثرات متقابل و کشف و بازتربیت احساسات است. در حقیقت ما نمیتوانیم با یک انقلابی گفتگو کنیم. حرف نمیتوانیم بزنیم. صحنه انقلاب صحنه بروز و بیان عواطف است و بهراستی که سرود و شعار تنها فرم بیانگری مناسب اعتراضات و خیزشهاست.
سرود خوانی دانشجویان در دانشگاه هنر، آن جمع چندنفره در گوشه لابی ساختمان دانشگاه، مرا دچار وجد کرد. بهسرعت خاطرهای را که از اعتراضات شیلی داشتم بالا آورد. کرامت را در کنار شعر جدیدی که خوانده میشد: زن، زندگی و آزادی را. چهقدر این چند کلمه را در جریان این خیزش زمزمه کردهایم و انگار تازه این کلمات در زبانمان از آن ما شدهاند. کلماتی از آن مردم. کلماتی برای بیرونآمدن از دهان مردم. تنها کافیست به یک غریبه بگویی زن زندگی آزادی و عمیقترین عواطفت را در خیابان به او اظهار کنی. سرود مردم متحد اینبار با کلمات مردم متحد خوانده شد. سرودی برای امروز، کلماتی که از دهان مردمی دیگر به ما رسیده و حالا از دهان ما میرود که از دهان مردمان دیگر خارج شود. میرود که در زبانهای دیگر هم زن، زندگی و آزادی دوباره از نو کشف و تصاحب شود. در افغانستان طنینانداز شود. در شیلی. همین گردش و سرایت زبانی موج جمعیت آن اجرای خیابانی شیلی و اعضای ارکستر که آمده بودند عجیبترین اجرای زندگی خود را بالای پل عابر پیاده اجرا کنند را به گروه سرود دانشکده هنر پیوند میزند. بدنها میانجی اتصال گذشته و احضار تاریخ هستند و ارتباط از خلال تاریخ و بدنها ایجاد میشود.
یک جمع کوچک به یک سیل جمعیتی متصل شده و تصاویر جمعهای بزرگ و کوچک روی هم میافتند. بارتابهای مکرر تصاویر آن اجتماع بزرگ را میسازد. اجتماعی از گذشته که همواره در حال آمدن است. چه چیزی به اجرای این گروه کوچک پایین پلههای دانشکده، چنان کیفیتی میدهد؟ کیفیت همان جمعیتشدن را. تو گویی موج جمعیت، پرتلاطمتر از هر موجی در آنها جاری بو. احضار تاریخ و خاطره پای پلهها. چه بسیار کسانی را دیدم که ویدئو را شیر کرده و با شگفتی نوشته بودند دانشگاهی که من در آن درس خواندم، بارها از کنار همین پلهها رد شدم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2066/%D8%A2%D9%86-%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D9%85%D9%85%D9%84%D9%88
@harasswatch
#دیدبان_آزار
هرس واچ | دیدبان آزار
آن لابی کوچک مملو
انقلاب صحنه تاثرات متقابل و کشف و بازتربیت احساسات است. در حقیقت ما نمیتوانیم با یک انقلابی گفتگو کنیم. حرف نمیتوانیم بزنیم. صحنه انقلاب صحنه بروز و بیان عواطف است و بهراستی که سرود و شعار تنها فرم بیانگری مناسب اعتراضات و خیزشهاست.
Forwarded from بيدارزنى
🟣 صبح امروز یکشنبه ۱۵ آبان سرکوبگران با حمله به منزل #سروناز_احمدی و #کامیار_فکور این زوجِ مدافع حقوق زنان و کارگران را ربودند.
#ژینا_امینی
#قادین_یاشام_آزادلیق
#جنین_زند_آجویی
#امرأة_حياة_حرية
#زن_زیویش_أزأیي
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
#ژینا_امینی
#قادین_یاشام_آزادلیق
#جنین_زند_آجویی
#امرأة_حياة_حرية
#زن_زیویش_أزأیي
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Forwarded from دانشجویان متحد
بیانیه جمعی از دانشآموختگان دانشگاه هنر تهران در حمایت از اعتراضات دانشجویان
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
بیانیه بیش از ۳۵۰ فمینیست و فعال مدنی در همبستگی با الهه محمدی و نیلوفر حامدی
https://docs.google.com/forms/d/1vUxUC8J5Qmze8DAw8m-F4CKoJVbMus9pzZYYH3hqKO8/
@harasswatch
#دیدبان_آزار
https://docs.google.com/forms/d/1vUxUC8J5Qmze8DAw8m-F4CKoJVbMus9pzZYYH3hqKO8/
@harasswatch
#دیدبان_آزار
Forwarded from بيدارزنى
🟣 حکم اولیه برای فائزه براهویی: «سه سال و شش ماه حبس تعزیزی»
اتهامات وی شامل تبلیغ علیه نظام، برهم زدن امنیت ملی و شعار علیه رهبری بوده است. فائزه براهویی در حال حاضر در بند نسوان زندان مرکزی زاهدان بهسر میبرد.
فائزه براهویی متولد ۲۵ اردیبهشت ۱۳۷۸ و سرپرست خانواده است. پدر او ۱۲ سال پیش اعدام شده است و نیروهای اطلاعات سپاه، مادرش را نیز تهديد به سکوت و عدم رسانهای کردن بازداشت دخترش کردند.
وی هفته گذشته در پی فشارهای روحی و روانی به بیمارستان منتقل شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
اتهامات وی شامل تبلیغ علیه نظام، برهم زدن امنیت ملی و شعار علیه رهبری بوده است. فائزه براهویی در حال حاضر در بند نسوان زندان مرکزی زاهدان بهسر میبرد.
فائزه براهویی متولد ۲۵ اردیبهشت ۱۳۷۸ و سرپرست خانواده است. پدر او ۱۲ سال پیش اعدام شده است و نیروهای اطلاعات سپاه، مادرش را نیز تهديد به سکوت و عدم رسانهای کردن بازداشت دخترش کردند.
وی هفته گذشته در پی فشارهای روحی و روانی به بیمارستان منتقل شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Forwarded from کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔴 جادهی زاهدان-تهران و چهلم خدانور
✍🏾 مراد روحی
جایی در نزدیکیهای معدن طلای انجیرک زندگی میکنند، عدهی زیادی از آنها سوختبر هستند و عدهای دیگر کپرنشین. طرح توسعهی سواحل مکران از رگ گردن به آنها نزدیکتر است، آب اما از هوتکها میکشند برای شرب. کودکانشان را تمساحهای هوتک میبلعند و بزرگانشان را سرداران و ژنرالهای مرکز. کسی اما اگر جان به در برد، دار و طناب و شکنجه و ابد برای او محفوظ خواهد بود. خیلیهاشان شناسنامه ندارند، خیلیهاشان یک روز خدا نیست که خبر اعدام یکی از نزدیکانشان را نشنوند. ژنرالهای میآیند، زمینهایشان را مصادره میکنند و در آن توپ و مسلسل و زندان و شکنجهگاه میکارند. شرکتها میآیند، آنها نیز زمینهایشان را از دستشان در میآورند، و آنها را آواره میکنند در سرزمین خودشان. قاضیهای پرکاری هم هم به اینجا میآیند، نه برای دادوری اما، که برای صدور احکام اعدام.
جادههای آن بسته بسته دلارِ معادن و بنادر و منابع را به سمت تهران پمپاژ میکنند. جادهها اما در مسیر برگشت با خود سیم خاردار میآورند و دوشکا و گلولههای جنگی و میلههای بلند پرچم و دستبد. چه بیانصاف و چه بیمرام هستند جادههایی که ختم به تهران میشوند! صدسال آزرگار است که محتوای رفت و برگشت محمولههای این جادهها تغییری نکرده است. تا جلوتر آمدهایم، و تا محمولههای غارتشده گرانبهاتر و گرانقیمتتر شدهاند، مرمی و سرب محمولههای مسیر برگشت هم قویتر، سنگینتر، برندهتر و کشندهتر شده است. اینجا یک شکارگاه تمام عیار است برای الیت حاکم مرکز؛ الیتی که از محل شکاری در اینجا و دیگر شکارگاههای اطراف و اکناف ایران کرد کیسهها انباشت از زر و سیم و امروز یا دارد آن سوی اقیانوسها پرچماش را در چشم آزادیخواهان فرو میکند، و یا در محمودیه و ولنجک دارد هول هولکی آخرین شکارهایش را به «کریپتو» تبدیل میکند، چمدان میبندد و ویزاهای ویآیپی برای لندن و ونکوور و لسآنجلس میگیرد و همزمان دارد هم به خونهای دلمه بستهی شیرآباد میخندد و هم به شاخ و شانه کشیدنهای دیپلماتهای شیک پوشی که هر روز لیست جدیدی از تحریم علیه جمهوری اسلامی و مقامات نظامی و امنیتی آن اعلام میکنند. آنها نیک میدانند که در شکارگاههایشان آنقدر اندوختهاند که سبیل نداشتهی دیپلماتها را خوب چرب بکنند. نیز سرنوشت شکارچیان پیش از انقلاب ۵۷ و سرگذشت برادران سفرکردهشان در آن ایام به آنها میگوید که میشود آنقدر با خود ببرند که برای چهار دهه و حتی بیشتر هم کفایت بکند.
آری بلوچستان به درازای صد سال شکارگاهی با برکت بوده است برای الیت حاکم، مردماناش اما اینبار بدجوری علیه منطق شکار شوریدهاند. آن میله و پرچمی که خدانور را به آن دستبند کردند، دیگر نمیتواند نشان فتح را برافراشته نگاه دارد و قانون جنگل را بازتولید کند. جمعههای خونین بلوچستان، شورشی رهاییبخش است علیه بنیانهای این میله و این پرچم و منطق شکارگری و غارتگری آن. زیاد هستند کسانی که امروز همدلی میکنند با درد بلوچستان، اما شاید پاسخ به این سوال در میانهی این سوگواری آسان نباشد: آیا این همدلی کردنها تا آنجا پیش خواهد رفت که شورش بلوچستان علیه محتوای رفت و برگشت جادهی زاهدان-تهران را تا انتها و بدون اما و اگر به رسمیت بشناسد و با آن همرزمی و همسنگری بکند؟
bit.ly/3UFSJoR
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#قادین_یاشام_آزادلیق
#جنین_زند_آجویی
#امرأة_حياة_حرية
#زن_زیویش_أزأیي
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#Aýal_durmuş_erkinlik
#Women_Life_Freedom
🔹🔹🔹
لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانشآموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇
@kashowranews
✍🏾 مراد روحی
جایی در نزدیکیهای معدن طلای انجیرک زندگی میکنند، عدهی زیادی از آنها سوختبر هستند و عدهای دیگر کپرنشین. طرح توسعهی سواحل مکران از رگ گردن به آنها نزدیکتر است، آب اما از هوتکها میکشند برای شرب. کودکانشان را تمساحهای هوتک میبلعند و بزرگانشان را سرداران و ژنرالهای مرکز. کسی اما اگر جان به در برد، دار و طناب و شکنجه و ابد برای او محفوظ خواهد بود. خیلیهاشان شناسنامه ندارند، خیلیهاشان یک روز خدا نیست که خبر اعدام یکی از نزدیکانشان را نشنوند. ژنرالهای میآیند، زمینهایشان را مصادره میکنند و در آن توپ و مسلسل و زندان و شکنجهگاه میکارند. شرکتها میآیند، آنها نیز زمینهایشان را از دستشان در میآورند، و آنها را آواره میکنند در سرزمین خودشان. قاضیهای پرکاری هم هم به اینجا میآیند، نه برای دادوری اما، که برای صدور احکام اعدام.
جادههای آن بسته بسته دلارِ معادن و بنادر و منابع را به سمت تهران پمپاژ میکنند. جادهها اما در مسیر برگشت با خود سیم خاردار میآورند و دوشکا و گلولههای جنگی و میلههای بلند پرچم و دستبد. چه بیانصاف و چه بیمرام هستند جادههایی که ختم به تهران میشوند! صدسال آزرگار است که محتوای رفت و برگشت محمولههای این جادهها تغییری نکرده است. تا جلوتر آمدهایم، و تا محمولههای غارتشده گرانبهاتر و گرانقیمتتر شدهاند، مرمی و سرب محمولههای مسیر برگشت هم قویتر، سنگینتر، برندهتر و کشندهتر شده است. اینجا یک شکارگاه تمام عیار است برای الیت حاکم مرکز؛ الیتی که از محل شکاری در اینجا و دیگر شکارگاههای اطراف و اکناف ایران کرد کیسهها انباشت از زر و سیم و امروز یا دارد آن سوی اقیانوسها پرچماش را در چشم آزادیخواهان فرو میکند، و یا در محمودیه و ولنجک دارد هول هولکی آخرین شکارهایش را به «کریپتو» تبدیل میکند، چمدان میبندد و ویزاهای ویآیپی برای لندن و ونکوور و لسآنجلس میگیرد و همزمان دارد هم به خونهای دلمه بستهی شیرآباد میخندد و هم به شاخ و شانه کشیدنهای دیپلماتهای شیک پوشی که هر روز لیست جدیدی از تحریم علیه جمهوری اسلامی و مقامات نظامی و امنیتی آن اعلام میکنند. آنها نیک میدانند که در شکارگاههایشان آنقدر اندوختهاند که سبیل نداشتهی دیپلماتها را خوب چرب بکنند. نیز سرنوشت شکارچیان پیش از انقلاب ۵۷ و سرگذشت برادران سفرکردهشان در آن ایام به آنها میگوید که میشود آنقدر با خود ببرند که برای چهار دهه و حتی بیشتر هم کفایت بکند.
آری بلوچستان به درازای صد سال شکارگاهی با برکت بوده است برای الیت حاکم، مردماناش اما اینبار بدجوری علیه منطق شکار شوریدهاند. آن میله و پرچمی که خدانور را به آن دستبند کردند، دیگر نمیتواند نشان فتح را برافراشته نگاه دارد و قانون جنگل را بازتولید کند. جمعههای خونین بلوچستان، شورشی رهاییبخش است علیه بنیانهای این میله و این پرچم و منطق شکارگری و غارتگری آن. زیاد هستند کسانی که امروز همدلی میکنند با درد بلوچستان، اما شاید پاسخ به این سوال در میانهی این سوگواری آسان نباشد: آیا این همدلی کردنها تا آنجا پیش خواهد رفت که شورش بلوچستان علیه محتوای رفت و برگشت جادهی زاهدان-تهران را تا انتها و بدون اما و اگر به رسمیت بشناسد و با آن همرزمی و همسنگری بکند؟
bit.ly/3UFSJoR
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#قادین_یاشام_آزادلیق
#جنین_زند_آجویی
#امرأة_حياة_حرية
#زن_زیویش_أزأیي
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#Aýal_durmuş_erkinlik
#Women_Life_Freedom
🔹🔹🔹
لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانشآموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇
@kashowranews
Telegraph
جادهی زاهدان-تهران و چهلم خدانور ✍🏾مراد روحی
جایی در نزدیکیهای معدن طلای انجیرک زندگی میکنند، عدهی زیادی از آنها سوختبر هستند و عدهای دیگر کپرنشین. طرح توسعهی سواحل مکران از رگ گردن به آنها نزدیکتر است، آب اما از هوتکها میکشند برای شرب. کودکانشان را تمساحهای هوتک میبلعند و بزرگانشان را…
ديدبان آزار
Photo
نرگس حسینی، دومین دختر خیابان انقلاب را با این تصویر به خاطر سپردهایم. او زنی بود که پس از ویدا موحد در تاریخ ششم دیماه سال ۹۶، بیحجاب از سکو بالا رفت، شالش را بر چوب زد و سپس بازداشت و به حبس محکوم شد. او که نقشی مهم در تداوم جریان دختران خیابان انقلاب داشت، در مصاحبهای از حرکت خود دفاع کرده و گفته بود: «پشیمان نیستم، جرمی مرتکب نشدهام، خلاف قانونی عمل کردهام که قبولش ندارم.»
نرگس حسینی در اعتراضات اخیر، در تاریخ ۳۰ شهریورماه در کاشان دوباره بازداشت شده و به زندان این شهر منتقل شده است. خواهرش فهمیه حسینی در صفحه توییترش درباره وضعیت او اطلاعرسانی میکند: «اوایل که نرگس تماس میگرفت خیلی پریشون و ناراحت بود. برای اینکه آرومش کنم بهش گفتم آبجی خودت انتخاب کردی پس ناراحت نباش. گفت من نگران خودم نیستم، نگران آدمهای بیرونم.»
فهیمه حسینی چندی پس از سوختگی عمیق دو پای نرگس در زندان و ممانعت از اعزام درمانی او خبر داد. او همچنین اطلاع داده که نرگس به تبلیغ علیه نظام، اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شده است.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
نرگس حسینی در اعتراضات اخیر، در تاریخ ۳۰ شهریورماه در کاشان دوباره بازداشت شده و به زندان این شهر منتقل شده است. خواهرش فهمیه حسینی در صفحه توییترش درباره وضعیت او اطلاعرسانی میکند: «اوایل که نرگس تماس میگرفت خیلی پریشون و ناراحت بود. برای اینکه آرومش کنم بهش گفتم آبجی خودت انتخاب کردی پس ناراحت نباش. گفت من نگران خودم نیستم، نگران آدمهای بیرونم.»
فهیمه حسینی چندی پس از سوختگی عمیق دو پای نرگس در زندان و ممانعت از اعزام درمانی او خبر داد. او همچنین اطلاع داده که نرگس به تبلیغ علیه نظام، اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شده است.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
مادر خدانور لجعی: «پسرم یک چیز دیگر بود، خدا مثلش را نیافریده بود. بغلم میکرد و قربونصدقهام میرفت، من قربونش میرفتم، میگفت نگو مادر جان، من شب و روز دعا میکنم که خدا مرا زودتر از مادرم ببرد.
فلجمان کرد، کمر همهمان را شکست، دردش خیلی سخت است، خدا به هیچکس این درد را ندهد، تا وقتی زندهام میسوزم، این درد آخر درمان ندارد، خدا جان درمان این درد فقط همین است که قبرم کنار قبر پسرم باشد، درمان دیگری ندارد.»
روز چهلم #خدانور_لجعی
فلجمان کرد، کمر همهمان را شکست، دردش خیلی سخت است، خدا به هیچکس این درد را ندهد، تا وقتی زندهام میسوزم، این درد آخر درمان ندارد، خدا جان درمان این درد فقط همین است که قبرم کنار قبر پسرم باشد، درمان دیگری ندارد.»
روز چهلم #خدانور_لجعی
🔹سرود زنشدن در انقلاب ژینا
نویسنده: سما اوریاد
نزدیک به دو ماه از انقلاب ژینا گذشته است، از کورد-شدنِ همه و زن-رها شدنِ بسیاری بدنها. شعارهای «زن، زندگی، آزادی»، «ژن، ژیان، ئازادی»، «کوییر، زندگی، رهایی» و بالاخص سرودهای انقلابی که بهسرعت سروده، پخش و زمزمه میشوند دیگر به ضربانِ لحظهلحظۀ این انقلاب بدل شدهاند. هرروز یک سرودِ نو، یک تصویرِ نو، یک شعارِ نو خلق میشود.
در انقلاب ژینا، درست همانند خیزشهای نامبردۀ دیگر اما اینبار شورمندتر و پرتوانتر-همچون ضرباهنگ انقلابی این روزها-این سرودها هستند که در جان و تن ما مینشینند و به گوش ما میرسند. از میان سرودهایی که خوانده و منتشر شدهاند، بهزعم من دو سرود از دیگر سرودها روح انقلابی و پتانسیل سیاسی خارقالعادهای دارند برای تکثیر شدن، ماندگار شدن و پیشبرنده بودن: سرود «به نام دختران سرزمین آفتاب» خواندهشده توسط دانشجویان دانشگاه هنر در ایران و دیگری سرود «آواز لیلاها» خواندهشده توسط گروهی عامدأ گمنام از کنشگران فمینیست. آنچه این دو سرود را متمایز میکند، نه فقط ضرباهنگ انقلابی آن یا سوار شدنش بر تصاویر باشکوه اینروزهاست بل نیروی سیاسیایست که جهانی دیگر را طلب میکند و زن-شدن بدنهای انقلابی و کلام انقلابی پیش از خود را نیز باز-متصور میشود و بهحرکت درمیآورد.
خصیصۀ اصلی دو سرود یادشده محوریت زن و انقلاب زنانه در این سرودهاست و همچنین شمولیت اعجابانگیزی که در سرود «آواز لیلاها» حاضر است. اگر سرودهای پیشین به مسائل چونان استعارهای محو از برابری میپرداختند که تشبیه و کنایه و واجآرایی و همچنین همراه شدن کلمات با تاریخ مبارزات مردمی آنها را محبوب و گسترده میکرد، آنچه دو سرود اخیر را ماندگار میکند، خصلت تماما فمینیستی و تقاطعی این سرودهاست، چیزی که در سرودهای پیشین کمتر ردی از آن میشود یافت یا نقش مطالبات فمینیستی در آن کمرنگ است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2069/%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%90-%D8%B2%D9%86-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%D9%90-%DA%98%DB%8C%D9%86%D8%A7
@harasswatch
#دیدبان_آزار
نویسنده: سما اوریاد
نزدیک به دو ماه از انقلاب ژینا گذشته است، از کورد-شدنِ همه و زن-رها شدنِ بسیاری بدنها. شعارهای «زن، زندگی، آزادی»، «ژن، ژیان، ئازادی»، «کوییر، زندگی، رهایی» و بالاخص سرودهای انقلابی که بهسرعت سروده، پخش و زمزمه میشوند دیگر به ضربانِ لحظهلحظۀ این انقلاب بدل شدهاند. هرروز یک سرودِ نو، یک تصویرِ نو، یک شعارِ نو خلق میشود.
در انقلاب ژینا، درست همانند خیزشهای نامبردۀ دیگر اما اینبار شورمندتر و پرتوانتر-همچون ضرباهنگ انقلابی این روزها-این سرودها هستند که در جان و تن ما مینشینند و به گوش ما میرسند. از میان سرودهایی که خوانده و منتشر شدهاند، بهزعم من دو سرود از دیگر سرودها روح انقلابی و پتانسیل سیاسی خارقالعادهای دارند برای تکثیر شدن، ماندگار شدن و پیشبرنده بودن: سرود «به نام دختران سرزمین آفتاب» خواندهشده توسط دانشجویان دانشگاه هنر در ایران و دیگری سرود «آواز لیلاها» خواندهشده توسط گروهی عامدأ گمنام از کنشگران فمینیست. آنچه این دو سرود را متمایز میکند، نه فقط ضرباهنگ انقلابی آن یا سوار شدنش بر تصاویر باشکوه اینروزهاست بل نیروی سیاسیایست که جهانی دیگر را طلب میکند و زن-شدن بدنهای انقلابی و کلام انقلابی پیش از خود را نیز باز-متصور میشود و بهحرکت درمیآورد.
خصیصۀ اصلی دو سرود یادشده محوریت زن و انقلاب زنانه در این سرودهاست و همچنین شمولیت اعجابانگیزی که در سرود «آواز لیلاها» حاضر است. اگر سرودهای پیشین به مسائل چونان استعارهای محو از برابری میپرداختند که تشبیه و کنایه و واجآرایی و همچنین همراه شدن کلمات با تاریخ مبارزات مردمی آنها را محبوب و گسترده میکرد، آنچه دو سرود اخیر را ماندگار میکند، خصلت تماما فمینیستی و تقاطعی این سرودهاست، چیزی که در سرودهای پیشین کمتر ردی از آن میشود یافت یا نقش مطالبات فمینیستی در آن کمرنگ است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2069/%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%90-%D8%B2%D9%86-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%D9%90-%DA%98%DB%8C%D9%86%D8%A7
@harasswatch
#دیدبان_آزار
هرس واچ | دیدبان آزار
سرودِ زن-شدن در انقلابِ ژینا
مبارزهٔ ضدخُردفاشیستی، در این معنا، مبارزهای برای بازپسگیری صداها و تصاویر و امیال نیز هست. مبارزهای برای بازپسگیری حق به صدا، به تصویر، برای حق به زندگی. پس زندهباد سرودهایی که زن-رها شدن را در انقلاب ژینا تخیّل میکنند، بهصدا درمیآورند، به
🔹گزارشی از بند ۲۰۹ زندان اوین
🔹«آواز برای ما خود زندگی بود»
نویسنده: ...
اتاق و دستشویی و حمام و هیچ جای آن خرابشده، آینه نداشت. نزدیک به 25 روز، فقط دیگری را دیده بودیم. گاهی از هم میخواستیم که چهرهمان را توصیف کنند. ما نباید خودمان را فراموش میکردیم. آنها میخواستند هویت ما را از ما بگیرند. با فراموش کردن چهرهمان، با تحقیر باورها و منشمان. من وقتی روی کاسهی توالت مینشستم سعی میکردم چشمانم را روی شیر آب پیدا کنم. محو بود و کجوکوله. داخل اتاق هم سرمان را خم میکردیم و به سختی خودمان را روی بدنۀ استیل توالت فرنگی میدیدیم.
سه روز در هفته میتوانستیم به حمام برویم. روزهای اول جایی بود برای گریههای بیوقفه و بدون ترس از نگران و ناراحت کردن همسلولیها؛ چند دقیقه برای خودِ تنهایمان. اما به مرور شد دقایقی معنابخش. آنجا که در بیخبری مطلق و خارج از فضای زماندار زندگی میکنی باید هر روز دنبال معنا بگردی. زمان ناز میکند و آهستگی و گاه توقفش، شکنجهات میدهد و زمینِ سرد و بیرحم مدام زیر گوشت میخواند که تا همیشه اینجایی. در چنین اسارتی که تمام زورش را برای زمین زدن تو میزند باید چیزی برای چنگ زدن و بیرون کشیدن پاهای بیقرارت از مردابِ ناامیدی پیدا کنی. زیر دوش آب احساس میکردی زندهای. تو بعد از ساعتها بازجویی و خوابیدن روزانه و شبانه روی پتوهایی که اعتمادی به تمیزیشان نداشتی، حالا همچنان زنده و زیر آب یخ، لذت را تجربه میکردی. غم و ناامیدی و خشم، تو را آلوده کرده بود اما تو نپوسیده بودی. آب و بوی خوب به تو میگفت که زندگی جریان دارد و لجن آن فضا تو را به یک جنازه بدل نکرده است. وقت حمام، نه لیفی داشتی نه ژیلتی و نه آینهای. فقط یک شامپوی ایوان کوچک هتلی، یک صابون و یک لگن و کمی تاید برای شستوشوی لباسها. فشار آب خوب بود و پوشیدن لباسهایی که بوی تاید میدهند از آن بهتر. یکجا نشستن در اتاقی که تهویۀ مناسب نداشت و مضطرب شدنِ مدام با رفتن بچهها برای بازجویی، کنترل تعریق را از دست آدم خارج کرده بود. لباسها هم که پلاستیکی بودند و به بو گرفتن بیشتر ما دامن میزدند. روزهایی که حمام نداشتیم با صابون مدام زیر بغل خودمان را میشُستیم اما انگار این دماغمان بود که بو گرفته بود؛ بو به خوردمان رفته بود. همین وضعیت باعث میشد روزهای حمام روزهای خوبی باشند. برای یکدیگر بعد از حمام آهنگ میخواندیم و شاد میشدیم. یک بار یکی از بچهها آنقدر دلش بوی خوب و تمیزی میخواست که لگن آب و تاید را روی تنش خالی کرده بود. وقتی شنیدیم حسابی از کوره در رفتیم و سرزنشش کردیم. البته که هیچکس عمق نیاز آدمها به بوی خوب را درک نمیکند.
در هواخوری گردوشکستم بازی میکردیم. آستینهایمان را بالا میزدیم که از آفتاب نیمهجان پاییزی، ویتامین دی بگیریم. بدنمان را کشوقوس میدادیم و تند راه میرفتیم. بیشتر مواقع اما آواز میخواندیم. آواز خواندن از آن لحظات عرفانی پرشکوه بود. صدا میپیچید، پرواز میکرد و اوج میگرفت. این صدای ممنوعه از تنی ممنوعه بیرون میآمد و میتوانست از آن دیوارهای ممنوعه عبور کند. آواز برای ما خود آزادی بود. ما میدیدیم که چگونه این تن و این صدا، بندهای فکسنی تعصب و تحجر را پاره میکنند و آزادی را زندگی میکنند. و چه نمایشی! چه قدرتی! چه لذتی! برای خودمان دست میزدیم؛ خیره در دوربینها بلندبلند میخندیدیم و یکدیگر محکم بغل میکردیم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2070/-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF
🔹«آواز برای ما خود زندگی بود»
نویسنده: ...
اتاق و دستشویی و حمام و هیچ جای آن خرابشده، آینه نداشت. نزدیک به 25 روز، فقط دیگری را دیده بودیم. گاهی از هم میخواستیم که چهرهمان را توصیف کنند. ما نباید خودمان را فراموش میکردیم. آنها میخواستند هویت ما را از ما بگیرند. با فراموش کردن چهرهمان، با تحقیر باورها و منشمان. من وقتی روی کاسهی توالت مینشستم سعی میکردم چشمانم را روی شیر آب پیدا کنم. محو بود و کجوکوله. داخل اتاق هم سرمان را خم میکردیم و به سختی خودمان را روی بدنۀ استیل توالت فرنگی میدیدیم.
سه روز در هفته میتوانستیم به حمام برویم. روزهای اول جایی بود برای گریههای بیوقفه و بدون ترس از نگران و ناراحت کردن همسلولیها؛ چند دقیقه برای خودِ تنهایمان. اما به مرور شد دقایقی معنابخش. آنجا که در بیخبری مطلق و خارج از فضای زماندار زندگی میکنی باید هر روز دنبال معنا بگردی. زمان ناز میکند و آهستگی و گاه توقفش، شکنجهات میدهد و زمینِ سرد و بیرحم مدام زیر گوشت میخواند که تا همیشه اینجایی. در چنین اسارتی که تمام زورش را برای زمین زدن تو میزند باید چیزی برای چنگ زدن و بیرون کشیدن پاهای بیقرارت از مردابِ ناامیدی پیدا کنی. زیر دوش آب احساس میکردی زندهای. تو بعد از ساعتها بازجویی و خوابیدن روزانه و شبانه روی پتوهایی که اعتمادی به تمیزیشان نداشتی، حالا همچنان زنده و زیر آب یخ، لذت را تجربه میکردی. غم و ناامیدی و خشم، تو را آلوده کرده بود اما تو نپوسیده بودی. آب و بوی خوب به تو میگفت که زندگی جریان دارد و لجن آن فضا تو را به یک جنازه بدل نکرده است. وقت حمام، نه لیفی داشتی نه ژیلتی و نه آینهای. فقط یک شامپوی ایوان کوچک هتلی، یک صابون و یک لگن و کمی تاید برای شستوشوی لباسها. فشار آب خوب بود و پوشیدن لباسهایی که بوی تاید میدهند از آن بهتر. یکجا نشستن در اتاقی که تهویۀ مناسب نداشت و مضطرب شدنِ مدام با رفتن بچهها برای بازجویی، کنترل تعریق را از دست آدم خارج کرده بود. لباسها هم که پلاستیکی بودند و به بو گرفتن بیشتر ما دامن میزدند. روزهایی که حمام نداشتیم با صابون مدام زیر بغل خودمان را میشُستیم اما انگار این دماغمان بود که بو گرفته بود؛ بو به خوردمان رفته بود. همین وضعیت باعث میشد روزهای حمام روزهای خوبی باشند. برای یکدیگر بعد از حمام آهنگ میخواندیم و شاد میشدیم. یک بار یکی از بچهها آنقدر دلش بوی خوب و تمیزی میخواست که لگن آب و تاید را روی تنش خالی کرده بود. وقتی شنیدیم حسابی از کوره در رفتیم و سرزنشش کردیم. البته که هیچکس عمق نیاز آدمها به بوی خوب را درک نمیکند.
در هواخوری گردوشکستم بازی میکردیم. آستینهایمان را بالا میزدیم که از آفتاب نیمهجان پاییزی، ویتامین دی بگیریم. بدنمان را کشوقوس میدادیم و تند راه میرفتیم. بیشتر مواقع اما آواز میخواندیم. آواز خواندن از آن لحظات عرفانی پرشکوه بود. صدا میپیچید، پرواز میکرد و اوج میگرفت. این صدای ممنوعه از تنی ممنوعه بیرون میآمد و میتوانست از آن دیوارهای ممنوعه عبور کند. آواز برای ما خود آزادی بود. ما میدیدیم که چگونه این تن و این صدا، بندهای فکسنی تعصب و تحجر را پاره میکنند و آزادی را زندگی میکنند. و چه نمایشی! چه قدرتی! چه لذتی! برای خودمان دست میزدیم؛ خیره در دوربینها بلندبلند میخندیدیم و یکدیگر محکم بغل میکردیم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2070/-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF
هرس واچ | دیدبان آزار
«آواز برای ما خود زندگی بود»
در بزرگ اوین به آهستگی کنار رفت. آسمان داشت از تیرگی درمیآمد. مرد گفت شالم را تا روی چشمانم بیاورم و پیشانیام را به صندلی راننده بچسبانم. چند اسم شبیه به مرتضی و اصغر و مشخصات ماشینها را به عنوان رمز اعلام کردند و وارد شدیم. سربالایی بود و ماشین ق
Forwarded from بيدارزنى
🟣 سمانه اصغری، عضو سابق هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان که از تاریخ ۱۹ مهرماه در بند ۲۰۹ اوین در بازداشت است، ممنوع الملاقات شد. این اتفاق در حالی رخ داده است که این کنشگر حقوق کودکان هفته گذشته طی تماس تلفنی از بیماری خود خبر داد و اعلام نمود که در اعتراض به عدم دریافت مراقبتهای پزشکی مورد نیاز، دست به اعتصاب غذا زده و حال، این ممنوعیت ملاقات، نگرانیهای ناشی از وضعیت سلامت جسمانی او را تشدید نموده است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
ارسالشده توسط نزدیکان #مرضیه_زیاری
مرضیه زیاری، کنشگر فمینیست و مؤسس کمپین «امنیت نداشته زنان» از روز نهم آبان ماه توسط اطلاعات سپاه در منزلش واقع در آمل دستگیر شده و بیش از چهار روز است که اجازه تماس با خانواده را نداشته است. طبق آخرین اطلاعات از مرضیه زیاری، وی در حالی که از اتهامات خود باخبر نبوده، تهدید به ربودن و آزار فرزند خردسالش شده و تحت شکنجه روانی قرار گرفته است.
در آخرین تماسی که مرضیه با همسرش داشته لحنش با لحن معمولش متفاوت بوده و تداوم بیخبری از مرضیه زیاری در پی تماس آخر او نگرانی از وضعیت سلامت وی را تشدید کرده است.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
مرضیه زیاری، کنشگر فمینیست و مؤسس کمپین «امنیت نداشته زنان» از روز نهم آبان ماه توسط اطلاعات سپاه در منزلش واقع در آمل دستگیر شده و بیش از چهار روز است که اجازه تماس با خانواده را نداشته است. طبق آخرین اطلاعات از مرضیه زیاری، وی در حالی که از اتهامات خود باخبر نبوده، تهدید به ربودن و آزار فرزند خردسالش شده و تحت شکنجه روانی قرار گرفته است.
در آخرین تماسی که مرضیه با همسرش داشته لحنش با لحن معمولش متفاوت بوده و تداوم بیخبری از مرضیه زیاری در پی تماس آخر او نگرانی از وضعیت سلامت وی را تشدید کرده است.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
Forwarded from کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان
✅ گزارش شماره سه کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان
بازداشتشدگان اعتراضات سراسری؛ بازداشتهای غیرقانونی، خشونت و دادرسی ناعادلانه
◀️ هزاران نفر از بازداشتشدگان اعتراضات اخیر در معرض نقض گسترده حقوق اولیه زندانیان و محرومیت از دادرسی عادلانه قرار دارند. هنوز آمار رسمی تعداد بازداشتیها از سوی مقامات مسئول اعلام نشده.
◀️«کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان» توانسته اسامی بیش از ۱۶۰۰ نفر از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری اخیر را ثبت کند. این افراد از ۲۵شهریور تا ۲۰آبان ۱۴۰۱ در ۱۲۵شهر ایران از سوی ماموران امنیتی دستگیر شدهاند.
◀️دستکم یکی از بازداشتیها در زندان جانباخته و ۹ نفر به «محاربه» و «فساد فیالأرض» متهم شدند.
◀️گزارشها مبنی بر شکنجهی زندانیان، بازداشت مجروحانی که تیر خوردهاند یا در اثر ضرب و شتم مجروح شدند، محرومیت از دسترسی به خدمات درمانی، نگهداری در بازداشتگاههای مخفی و مواردی از این دست نگرانیها درباره وضعیت دستگیرشدگان را بیشتر کرده.
❗️به دلیل محدودیت تعداد کاراکتر امکان انتشار کامل گزارش در یک پست وجود ندارد، لطفا گزارش کامل را اینجا بخوانید👇🏻
✅ متن کامل در تلگراف
🆔@Followupiran
بازداشتشدگان اعتراضات سراسری؛ بازداشتهای غیرقانونی، خشونت و دادرسی ناعادلانه
◀️ هزاران نفر از بازداشتشدگان اعتراضات اخیر در معرض نقض گسترده حقوق اولیه زندانیان و محرومیت از دادرسی عادلانه قرار دارند. هنوز آمار رسمی تعداد بازداشتیها از سوی مقامات مسئول اعلام نشده.
◀️«کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان» توانسته اسامی بیش از ۱۶۰۰ نفر از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری اخیر را ثبت کند. این افراد از ۲۵شهریور تا ۲۰آبان ۱۴۰۱ در ۱۲۵شهر ایران از سوی ماموران امنیتی دستگیر شدهاند.
◀️دستکم یکی از بازداشتیها در زندان جانباخته و ۹ نفر به «محاربه» و «فساد فیالأرض» متهم شدند.
◀️گزارشها مبنی بر شکنجهی زندانیان، بازداشت مجروحانی که تیر خوردهاند یا در اثر ضرب و شتم مجروح شدند، محرومیت از دسترسی به خدمات درمانی، نگهداری در بازداشتگاههای مخفی و مواردی از این دست نگرانیها درباره وضعیت دستگیرشدگان را بیشتر کرده.
❗️به دلیل محدودیت تعداد کاراکتر امکان انتشار کامل گزارش در یک پست وجود ندارد، لطفا گزارش کامل را اینجا بخوانید👇🏻
✅ متن کامل در تلگراف
🆔@Followupiran
Forwarded from دانشجویان متحد
🔰ديوارنويسی و پرفورمنس اعتراضی در دانشگاه الزهرا
⭕️ تصاویر رسیده از دانشگاه الزهرا نشان میدهد دانشجویان در اعتراض به بازداشت هم دانشگاهیشان #نیلوفر_میرزایی ، نام او و شعارهای جنبش را به روی دیوارهای دانشگاه نوشتهاند. همچنین یکی از دانشجویان پرفورمنسی اعتراضی برای بزرگداشت یاد #خدانور_لجهای از شهدای اعتراضات به خون نشسته زاهدان اجرا کرده است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
⭕️ تصاویر رسیده از دانشگاه الزهرا نشان میدهد دانشجویان در اعتراض به بازداشت هم دانشگاهیشان #نیلوفر_میرزایی ، نام او و شعارهای جنبش را به روی دیوارهای دانشگاه نوشتهاند. همچنین یکی از دانشجویان پرفورمنسی اعتراضی برای بزرگداشت یاد #خدانور_لجهای از شهدای اعتراضات به خون نشسته زاهدان اجرا کرده است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد