Forwarded from شوراهای صنفی دانشجویان کشور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🟦"سرود آزادی"، کاری از دانشجویان دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران.
◾️گفته میشود پس اجرای این اثر، شصت نفر از دانشجويان دانشکده موسیقی ممنوعالورود شدند و هفت نفر نیز از خوابگاه اخراج شدند.
#دانشگاه_هنر_تهران
#اعتراضات_دانشجویی
2⃣9⃣1⃣1⃣
🆔@senfi_uni_iran
◾️گفته میشود پس اجرای این اثر، شصت نفر از دانشجويان دانشکده موسیقی ممنوعالورود شدند و هفت نفر نیز از خوابگاه اخراج شدند.
#دانشگاه_هنر_تهران
#اعتراضات_دانشجویی
2⃣9⃣1⃣1⃣
🆔@senfi_uni_iran
سرود آزادی
جمعی از موسیقیدانان جوان
"سرود آزادی"
برپاخیز برای زن زندگی آزادی
به نام زن به نام زندگی
رها شویم ز طوق بندگی
شب سیاه ما سحر شود
تمام تازیانهها تبر شود که با جوانهها صدا شویم
من و تو و دگر دوباره ما شویم
قسم به خون پاک لالهها
به انقلاب اشک و بوسهها
در این گذار رنج بی امان
ز جان ز تن وطن مرا بخوان
که با خروش بانگ سرخ نام تو
جهان بلرزد از قیام تو
به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی
شب سیاه ما سحر شود
تمام تازیانهها تبر شود که با جوانهها صدا شویم
من و تو و دگر دوباره ما شویم
برپاخیر برای زن زندگی آزادی
#دانشگاه_هنر_تهران
#اعتراضات_دانشجویی
2⃣9⃣1⃣2⃣
🆔@senfi_uni_iran
برپاخیز برای زن زندگی آزادی
به نام زن به نام زندگی
رها شویم ز طوق بندگی
شب سیاه ما سحر شود
تمام تازیانهها تبر شود که با جوانهها صدا شویم
من و تو و دگر دوباره ما شویم
قسم به خون پاک لالهها
به انقلاب اشک و بوسهها
در این گذار رنج بی امان
ز جان ز تن وطن مرا بخوان
که با خروش بانگ سرخ نام تو
جهان بلرزد از قیام تو
به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی
شب سیاه ما سحر شود
تمام تازیانهها تبر شود که با جوانهها صدا شویم
من و تو و دگر دوباره ما شویم
برپاخیر برای زن زندگی آزادی
#دانشگاه_هنر_تهران
#اعتراضات_دانشجویی
2⃣9⃣1⃣2⃣
🆔@senfi_uni_iran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کاری از هنرمندان داخل ایران
ایران دگر بهدست مردم است
به خواب، به جهل، فرو نمیرود
که قدرت، فسانه، خرافه و دروغ
هرگز، فریبمان نمیدهد
ما آزادیم و آزاد میکنیم
ما سرفرازیم، پر ز مهر، پر ز زندگی
به پا خیز، به پا خیز، ای همسرنوشت
برای نان، کار، آگاهی
برای زن، زندگی، آزادی
#مهسا_امینی
ایران دگر بهدست مردم است
به خواب، به جهل، فرو نمیرود
که قدرت، فسانه، خرافه و دروغ
هرگز، فریبمان نمیدهد
ما آزادیم و آزاد میکنیم
ما سرفرازیم، پر ز مهر، پر ز زندگی
به پا خیز، به پا خیز، ای همسرنوشت
برای نان، کار، آگاهی
برای زن، زندگی، آزادی
#مهسا_امینی
Forwarded from بيدارزنى
🟣 بازداشت ۴ تن از وکلای دادگستری شیراز، از جمله نازنین سالاری و بهاره صحراییان
🔰چهار تن از وکلای دادگستری بازداشت شدند
طی روزهای اخیر و امروز سه شنبه ۱۰ آبان ماه، امین عادل احمدیان، نازنین سالاری، بهار صحراییان و محمود طراوت روی، چهار تن از وکلای دادگستری بازداشت شدند.
🔵 مصطفی نیلی، وکیل دادگستری روز سه شنبه ۱۰ آبان ماه با انتشار مطلبی از بازداشت همکاران خود خبر داد و نوشت: «امروز در شیراز خانمها نازنین سالاری، بهار صحراییان و آقای محمود طراوت روی از وکلای شریف دادگستری توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
🔰چهار تن از وکلای دادگستری بازداشت شدند
طی روزهای اخیر و امروز سه شنبه ۱۰ آبان ماه، امین عادل احمدیان، نازنین سالاری، بهار صحراییان و محمود طراوت روی، چهار تن از وکلای دادگستری بازداشت شدند.
🔵 مصطفی نیلی، وکیل دادگستری روز سه شنبه ۱۰ آبان ماه با انتشار مطلبی از بازداشت همکاران خود خبر داد و نوشت: «امروز در شیراز خانمها نازنین سالاری، بهار صحراییان و آقای محمود طراوت روی از وکلای شریف دادگستری توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Forwarded from کانون زنان ایرانی
فهیمه حسینی، خواهر نرگس حسینی (از دختران خیابان انقلاب) در صفحهی توییتر خود اعلام کرد:
نرگس داخل زندان دچار سوختگي شده با اينكه سوختگي هر دو پا عميق هست رييس زندان درمان خواهرم رو به بيرون از زندان متوقف كرده و به ايشون اعلام كردن هر موقع صلاح بدونيم اعزام مي كنيم .هر گونه اتفاقي براي ايشون رخ بدهد متوجه رييس زندان كاشان هست.
#نرگس_حسینی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
نرگس داخل زندان دچار سوختگي شده با اينكه سوختگي هر دو پا عميق هست رييس زندان درمان خواهرم رو به بيرون از زندان متوقف كرده و به ايشون اعلام كردن هر موقع صلاح بدونيم اعزام مي كنيم .هر گونه اتفاقي براي ايشون رخ بدهد متوجه رييس زندان كاشان هست.
#نرگس_حسینی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
ديدبان آزار
Photo
🔹درباره راویان سوگ ژینا
🔹علیه فراموشی
نویسنده: میم
با دوستی درباره عکسهای آزاده اخلاقی صحبت میکردم. گفت عکاس در همه عکسهایش حضور دارد. چرا دقت نکرده بودم؟ راست میگفت، درهمه عکسها حاضر بود. مثل بخشی از ماجرا. مثل شاهدی که از قضا به رخداد پیش رویش واکنش دارد. گاهی دور است و گاهی نزدیک اما همیشه هست. آزاده اخلاقی هم داخل و هم بیرون از عکس ایستاده که شهادت بدهد. که گواه باشد، که ثبت کند. که مرگهای نا گهان را جلوی چشم دوربینی که نبوده، بازسازی کند. از میرزاده عشقی و جهانگیرخان صوراسرافیل و شهدای مشروطه تا فروغ. همه آن جاهایی که مرگ، بیخبر، در چهره عیانش، مثل صاعقه، در شمایل صریح خود «واقعه» واقع شده است. نه بزک «خیریت» دارد، نه تسلای «حق» بودن و نه به گذشت عمر و نشیب سالخوردگی، لباس «قاعده» بر تن کرده است. سخت و دشوار و جگرخوار، کرکسی دژم است بر بام. اینجا درست همینجا کسی باید گواهی دهد. درست در لحظهای که آدمی میرود، چنانکه گویی هرگز نبوده است، درست در همین نقطه فرجام، کسی باید بایستد، دستی بالا بگیرد و شهادت بدهد که: تو بر این خاک زیستی و رنج کشیدی. جوانمرگی سوژههای عکس آزاده اخلاقی و دلالتهای سیاسی، البته بر ابعاد تراژیک مرگ میافزاید.؛ بر حلقههای اندوه واقعهای که برکه حیات را آشفته است.
ژان لوک نانسی در کتاب «گاهشمار فلسفی» فصلی را به مرگ همسایهای اختصاص داده که خود نمیشناسد. چند روز از مرگ همسایه در بلوک مجاور گذشته اما کسی خبر نداشته است. جسد را در خانه مییابند. این مرگ در تنهایی، مرگی بدون شاهد و ناظر سرچشمه تاملاتی در باب مرگ میشود. نانسی از آیینها و سوگواریهایی میگوید که قرار است شاهدی بر حیات و مرگ انسانی باشند که روزگاری زیسته است و دیگر نیست. از نیاز آدمی به «ثبت» مرگ میگوید. از مناسکی که نمیگذارند متوفی در سکوت برود. در مقابل مرگ نباید سکوت کرد. باید سخن گفت. سرانجام نانسی آرزو میکند که با سخن گفتن از مرگ، داد همسایه متوفی را داده و دین خود را ادا کرده باشد.
سوگواری یک کنش سیاسی است چون در مقابل فراموشی میایستد، چون در پیوند با زندگی است. سوگ بزرگداشت زندگی است و قدرت، دشمنی قویتر از زندگی ندارد. زنان سوگوار، در قصههای دور و نزدیک، از اسطوره تا تاریخ، همواره بر مناسک و آیین سوگواری، پای فشردهاند. از آنتیگونه یونان باستان تا زینب شام غریبان، تا سوگواران امروز. در خوزستان، در برخی مراسم سوگواری رسم است که لابلای مراثی، نام دیگر مردگان، از سالهای دورونزدیک را به زبان میآورند. نشانه آن که سوگوار در سوگ خود تنها نیست، نیز بدین معنا که کسی از یاد نمیرود، نخواهد رفت.
نیلوفر حامدی و الهه محمدی، شاهد و گزارشگر اتفاقی بزرگ بودهاند. به اعتبار حرفه خود بر این اتفاق گواهی دادهاند، آن را ثبت کردهاند. مگر کار خبرنگار چیزی غیر از ثبت کردن و روایت کردن است؟ با اینهمه آنچه کردهاند همانقدر که اقتضای حرفه خبرنگاری بوده، به سنت زنانه هم تعلق داشته است. مثل همه سنتهای زنانه دیگری که روایت این جنبش را کامل میکنند، نیلوفر و الهه، همانقدر که خبرنگارند، ادامه سنتهای تاریخی و اسطورهایاند. آنها قصه اولین سوگ را ثبت و روایت کردند. حالا دیگرانی از راه رسیدهاند، نامها را ثبت و شهربهشهر و روستابهروستا، قصه این سوگ را مکرر میکنند. همه این راویان علیه فراموشی ایستادهاند. سیاهه نامها دستبهدست میچرخد، مجلس به مجلس خوانده میشود. کسی فراموش نخواهد کرد. نه شهیدان سربلند و نه راویان شجاع را.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
🔹علیه فراموشی
نویسنده: میم
با دوستی درباره عکسهای آزاده اخلاقی صحبت میکردم. گفت عکاس در همه عکسهایش حضور دارد. چرا دقت نکرده بودم؟ راست میگفت، درهمه عکسها حاضر بود. مثل بخشی از ماجرا. مثل شاهدی که از قضا به رخداد پیش رویش واکنش دارد. گاهی دور است و گاهی نزدیک اما همیشه هست. آزاده اخلاقی هم داخل و هم بیرون از عکس ایستاده که شهادت بدهد. که گواه باشد، که ثبت کند. که مرگهای نا گهان را جلوی چشم دوربینی که نبوده، بازسازی کند. از میرزاده عشقی و جهانگیرخان صوراسرافیل و شهدای مشروطه تا فروغ. همه آن جاهایی که مرگ، بیخبر، در چهره عیانش، مثل صاعقه، در شمایل صریح خود «واقعه» واقع شده است. نه بزک «خیریت» دارد، نه تسلای «حق» بودن و نه به گذشت عمر و نشیب سالخوردگی، لباس «قاعده» بر تن کرده است. سخت و دشوار و جگرخوار، کرکسی دژم است بر بام. اینجا درست همینجا کسی باید گواهی دهد. درست در لحظهای که آدمی میرود، چنانکه گویی هرگز نبوده است، درست در همین نقطه فرجام، کسی باید بایستد، دستی بالا بگیرد و شهادت بدهد که: تو بر این خاک زیستی و رنج کشیدی. جوانمرگی سوژههای عکس آزاده اخلاقی و دلالتهای سیاسی، البته بر ابعاد تراژیک مرگ میافزاید.؛ بر حلقههای اندوه واقعهای که برکه حیات را آشفته است.
ژان لوک نانسی در کتاب «گاهشمار فلسفی» فصلی را به مرگ همسایهای اختصاص داده که خود نمیشناسد. چند روز از مرگ همسایه در بلوک مجاور گذشته اما کسی خبر نداشته است. جسد را در خانه مییابند. این مرگ در تنهایی، مرگی بدون شاهد و ناظر سرچشمه تاملاتی در باب مرگ میشود. نانسی از آیینها و سوگواریهایی میگوید که قرار است شاهدی بر حیات و مرگ انسانی باشند که روزگاری زیسته است و دیگر نیست. از نیاز آدمی به «ثبت» مرگ میگوید. از مناسکی که نمیگذارند متوفی در سکوت برود. در مقابل مرگ نباید سکوت کرد. باید سخن گفت. سرانجام نانسی آرزو میکند که با سخن گفتن از مرگ، داد همسایه متوفی را داده و دین خود را ادا کرده باشد.
سوگواری یک کنش سیاسی است چون در مقابل فراموشی میایستد، چون در پیوند با زندگی است. سوگ بزرگداشت زندگی است و قدرت، دشمنی قویتر از زندگی ندارد. زنان سوگوار، در قصههای دور و نزدیک، از اسطوره تا تاریخ، همواره بر مناسک و آیین سوگواری، پای فشردهاند. از آنتیگونه یونان باستان تا زینب شام غریبان، تا سوگواران امروز. در خوزستان، در برخی مراسم سوگواری رسم است که لابلای مراثی، نام دیگر مردگان، از سالهای دورونزدیک را به زبان میآورند. نشانه آن که سوگوار در سوگ خود تنها نیست، نیز بدین معنا که کسی از یاد نمیرود، نخواهد رفت.
نیلوفر حامدی و الهه محمدی، شاهد و گزارشگر اتفاقی بزرگ بودهاند. به اعتبار حرفه خود بر این اتفاق گواهی دادهاند، آن را ثبت کردهاند. مگر کار خبرنگار چیزی غیر از ثبت کردن و روایت کردن است؟ با اینهمه آنچه کردهاند همانقدر که اقتضای حرفه خبرنگاری بوده، به سنت زنانه هم تعلق داشته است. مثل همه سنتهای زنانه دیگری که روایت این جنبش را کامل میکنند، نیلوفر و الهه، همانقدر که خبرنگارند، ادامه سنتهای تاریخی و اسطورهایاند. آنها قصه اولین سوگ را ثبت و روایت کردند. حالا دیگرانی از راه رسیدهاند، نامها را ثبت و شهربهشهر و روستابهروستا، قصه این سوگ را مکرر میکنند. همه این راویان علیه فراموشی ایستادهاند. سیاهه نامها دستبهدست میچرخد، مجلس به مجلس خوانده میشود. کسی فراموش نخواهد کرد. نه شهیدان سربلند و نه راویان شجاع را.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
ديدبان آزار
Photo
🔹برای #سمانه_اصغری که در اعتصاب غذاست
نویسنده: سین
«این زن خواهر من است»، این جمله یا جملهای شبیه به این در توصیف عکس یا ویدئویی از زنی افغانستانی که در دهشتناکترین روزهای افغانستان دست از مبارزه برای آزادی برنمیداشت، سرآغاز «تو» بود برای من سمانه. زنی از ایران که گو هر جا فریادی از درد و ستم و توامان به مقاومت برخاسته، تو آنجا وطن داری.
سمای عزیز ما، حالا سه هفته از در بند بودن تو میگذرد و انگار این ماییم که چیزی کم آوردهایم: دنیایی خنده و خشمش ممزوج، حساسیتی ورای تصور به رنج آدمی، و در کنار این همه، جسارتی در تن زدن از هر ستمی...
تصور تو که اعلام اعتصاب غذا کردهای، با آن پیکر لاغر و صدالبته چشمهای براق و پرامیدت، بهراحتی در ذهن نمیگنجد... بند ۲۰۹ اوین چگونه جاییست رفیق پیکارِ همیشه با پلشتیهای زیست؟ چگونه جاییست که تو، حتی تو، برای کَندن از آن، از توان تنت، این اصیلترین و غیرقابلمصادرهترین دارایی آدمی، مایه میگذاری؟
اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت...
«زن زندگی آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگرست که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود...
میشماریم، نه روزهای اعتصاب غذایت را، که تردید نداریم چیزی نمانده به آمدنت به این سوی دیوار...
#مهسا_امینی
نویسنده: سین
«این زن خواهر من است»، این جمله یا جملهای شبیه به این در توصیف عکس یا ویدئویی از زنی افغانستانی که در دهشتناکترین روزهای افغانستان دست از مبارزه برای آزادی برنمیداشت، سرآغاز «تو» بود برای من سمانه. زنی از ایران که گو هر جا فریادی از درد و ستم و توامان به مقاومت برخاسته، تو آنجا وطن داری.
سمای عزیز ما، حالا سه هفته از در بند بودن تو میگذرد و انگار این ماییم که چیزی کم آوردهایم: دنیایی خنده و خشمش ممزوج، حساسیتی ورای تصور به رنج آدمی، و در کنار این همه، جسارتی در تن زدن از هر ستمی...
تصور تو که اعلام اعتصاب غذا کردهای، با آن پیکر لاغر و صدالبته چشمهای براق و پرامیدت، بهراحتی در ذهن نمیگنجد... بند ۲۰۹ اوین چگونه جاییست رفیق پیکارِ همیشه با پلشتیهای زیست؟ چگونه جاییست که تو، حتی تو، برای کَندن از آن، از توان تنت، این اصیلترین و غیرقابلمصادرهترین دارایی آدمی، مایه میگذاری؟
اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت...
«زن زندگی آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگرست که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود...
میشماریم، نه روزهای اعتصاب غذایت را، که تردید نداریم چیزی نمانده به آمدنت به این سوی دیوار...
#مهسا_امینی
Forwarded from بيدارزنى
🟣 ظهر روز گذشته، رامین عسکری زاده پدر #رها_عسکری_زاده فعال حقوق زنان که هم اکنون در زندان اوین در حال گذراندن دوران محکومیت خود است، درگذشت.
🔵 یک هفته تلاش خانواده و وکیل رها برای حتی دو ساعت مرخصی و عیادت از پدر بیمارش به نتیجه نرسید.
«گروه بیدارزنی» ضمن محکوم کردن محرومیت رها عسکریزاده و دیگر زندانیان سیاسی از حقوق اولیهشان در طول دوران زندان، فقدان رامین عسکری زاده را به رها و خانوادهاش تسلیت میگوید.
رها (راحله) عسکری زاده، روزنامه نگار، عکاس و فعال حوزه زنان، ۷ آذرماه ۹۸ هنگام خروج از ایران در فرودگاه بین المللی خمینی بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود. در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع تبانی» به ۲ سال حبس تعزیری، ۲سال ممنوعیت خروج از کشور، ۲ سال ممنوعیت از فعالیت در فضای مجازی و ۲سال ممنوعیت از فعالیت در گروههای سیاسی و مطبوعات محکوم شده بود. این حکم نهایتا توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. وی در تاریخ ۱۲ شهریورماه، جهت تحمل دوران محکومیت دو ساله خود راهی زندان اوین شد.
@bidarzani
🔵 یک هفته تلاش خانواده و وکیل رها برای حتی دو ساعت مرخصی و عیادت از پدر بیمارش به نتیجه نرسید.
«گروه بیدارزنی» ضمن محکوم کردن محرومیت رها عسکریزاده و دیگر زندانیان سیاسی از حقوق اولیهشان در طول دوران زندان، فقدان رامین عسکری زاده را به رها و خانوادهاش تسلیت میگوید.
رها (راحله) عسکری زاده، روزنامه نگار، عکاس و فعال حوزه زنان، ۷ آذرماه ۹۸ هنگام خروج از ایران در فرودگاه بین المللی خمینی بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود. در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع تبانی» به ۲ سال حبس تعزیری، ۲سال ممنوعیت خروج از کشور، ۲ سال ممنوعیت از فعالیت در فضای مجازی و ۲سال ممنوعیت از فعالیت در گروههای سیاسی و مطبوعات محکوم شده بود. این حکم نهایتا توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. وی در تاریخ ۱۲ شهریورماه، جهت تحمل دوران محکومیت دو ساله خود راهی زندان اوین شد.
@bidarzani
Forwarded from بيدارزنى
ديدبان آزار
Photo
🟣 #نازیلا_معروفیان، دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه علامه طباطبایی و خبرنگار دیدهبان ایران و رویداد ۲۴ بازداشت شد. این روزنامه نگار اهل سقز شامگاه ۸ آبان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
نازیلا امجدیان، علیرغم تهدیدهای مکرر نهادهای امنیتی، مصاحبه با #امجد_امینی پدر #مهسا_امینی را منتشر کرد. پیش از انتشار این مصاحبه، ماموران با پدر وی در سقز تماس گرفتند و فشارهای دیگری را علیه خانواده وارد کردند. نازیلا امجدیان پس از انتشار مصاحبه اعلام کرد که هیچ بیماری زمینهای و یا قصد خودکشی ندارد. در بخشهایی از مصاحبه آمده است:
«امجد امینی: معاون پزشکی قانونی به من گفت: من هر چه دلم بخواهد، هر چه به صلاح مملکت باشد را مینویسم به تو هم هیچ ربطی ندارد.
آنها یک فیلمی در وزرا به من نشان دادند که در آن وقتی مهسا از هوش میرود، مامور زن گشتارشاد او را روی زمین میکشد و کشانکشان دخترم را به اتاق میبرد. نیروی انتظامی به همسایهها گفته بود که بگویید مهسا مقابل بیمارستان کسری خودکشی کرده است.
آقایان حتی من و برادر همسرمم را هم تهدید کردند که شما باید بیایید با صداوسیما مصاحبه کنید! صداوسیما آخرین رسانهای بود که با من تماس گرفت که من به آنها گفتم که اصلا با مصاحبه نمیکنم.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
نازیلا امجدیان، علیرغم تهدیدهای مکرر نهادهای امنیتی، مصاحبه با #امجد_امینی پدر #مهسا_امینی را منتشر کرد. پیش از انتشار این مصاحبه، ماموران با پدر وی در سقز تماس گرفتند و فشارهای دیگری را علیه خانواده وارد کردند. نازیلا امجدیان پس از انتشار مصاحبه اعلام کرد که هیچ بیماری زمینهای و یا قصد خودکشی ندارد. در بخشهایی از مصاحبه آمده است:
«امجد امینی: معاون پزشکی قانونی به من گفت: من هر چه دلم بخواهد، هر چه به صلاح مملکت باشد را مینویسم به تو هم هیچ ربطی ندارد.
آنها یک فیلمی در وزرا به من نشان دادند که در آن وقتی مهسا از هوش میرود، مامور زن گشتارشاد او را روی زمین میکشد و کشانکشان دخترم را به اتاق میبرد. نیروی انتظامی به همسایهها گفته بود که بگویید مهسا مقابل بیمارستان کسری خودکشی کرده است.
آقایان حتی من و برادر همسرمم را هم تهدید کردند که شما باید بیایید با صداوسیما مصاحبه کنید! صداوسیما آخرین رسانهای بود که با من تماس گرفت که من به آنها گفتم که اصلا با مصاحبه نمیکنم.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
ديدبان آزار
Photo
🔹تسلیت جمعی از برابریخواهان به رها عسکریزاده
متاسفانه دیروز (۱۲ آبانماه) با خبر شدیم رامین عسکریزاده، پدر رها عسکریزاده عکاس و فعال حوزه زنان که در حال گذراندن دوره محکومیتش در زندان اوین است، بدون امکان دیدار با دخترش فوت کرد.
رها عسکریزاده آذرماه ۱۳۹۸ بازداشت و در دادگاه انقلاب به ۲ سال حبس محکوم شد. او در ۱۲ شهریورماه امسال جهت تحمل دوران این محکومیت دو ساله راهی زندان اوین شد. طی یک هفته گذشته خانواده و وکیلِ او، با توجه به وخامت اوضاع جسمی پدرش، تمام تلاش خود را برای گرفتن مرخصیای هر چند کوتاه برای رها کردند ولی با این خواسته موافقت نشد. یک ملاقات چند دقیقهای با پدر تنها خواسته رها و خانوادهاش بود و مسئولان زندان اوین با رد این درخواست، رها را برای همیشه از دیدار پدرش محروم کردند. موردی دیگر از محرومیت از حقوق اولیه انسانی که هزاران زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی هر روز تجربه میکنند.
....
آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
ما جمعی از برابریخواهان این سوگ را به رها و خانوادهاش تسلیت میگوییم و امیدواریم دیگر هیچ زندانیای از چنین شرایط غیرانسانی رنجی دوچندان نبیند.
اسامی:
آزاده فرامرزیها
آسیه امینی
آلما بهمنپور
آیدا سعادت
احترام شادفر
الناز انصاری
الهه مشایخی
بهار آزادی
پروین اردلان
پروین ضرابی
پریسا کاکایی
پویش عزیزالدین
تارا نجداحمدی
جلوه جواهری
حلیا فائزیپور
حمید سرداری
حمیدرضا یوسفی
دلارام علی
رامین مسلمیان
روجا کیا
روزبهان امیری
زهره ارزنی
زینب پیغمبرزاده
سارا یاوری
سالومه رحیمی
ستاره سجادی
سوده راد
سوسن طهماسبی
سیمین فروهر
شیوا نظرآهاری
صبرا رضایی
غنچه قوامی
فرزانه جلالیفر
فروغ سمیعنیا
فیروزه فروردین
فیروزه مهاجر
کاوه مظفری
محبوبه حسینزاده
مریم فومنی
مهسا طاهران
مینا طلوعیآذر
نادر طالبی
ناهید جعفری
ناهید میرحاج
ندا شریعت
نرگس سرداری
نرگس طیبات
نسیم سلطانبیگی
نفیسه فتحالله زاده
نگار واعظ زاده
نوشین کشاورزنیا
نیلوفر گلکار
هدا امینیان
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متاسفانه دیروز (۱۲ آبانماه) با خبر شدیم رامین عسکریزاده، پدر رها عسکریزاده عکاس و فعال حوزه زنان که در حال گذراندن دوره محکومیتش در زندان اوین است، بدون امکان دیدار با دخترش فوت کرد.
رها عسکریزاده آذرماه ۱۳۹۸ بازداشت و در دادگاه انقلاب به ۲ سال حبس محکوم شد. او در ۱۲ شهریورماه امسال جهت تحمل دوران این محکومیت دو ساله راهی زندان اوین شد. طی یک هفته گذشته خانواده و وکیلِ او، با توجه به وخامت اوضاع جسمی پدرش، تمام تلاش خود را برای گرفتن مرخصیای هر چند کوتاه برای رها کردند ولی با این خواسته موافقت نشد. یک ملاقات چند دقیقهای با پدر تنها خواسته رها و خانوادهاش بود و مسئولان زندان اوین با رد این درخواست، رها را برای همیشه از دیدار پدرش محروم کردند. موردی دیگر از محرومیت از حقوق اولیه انسانی که هزاران زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی هر روز تجربه میکنند.
....
آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
ما جمعی از برابریخواهان این سوگ را به رها و خانوادهاش تسلیت میگوییم و امیدواریم دیگر هیچ زندانیای از چنین شرایط غیرانسانی رنجی دوچندان نبیند.
اسامی:
آزاده فرامرزیها
آسیه امینی
آلما بهمنپور
آیدا سعادت
احترام شادفر
الناز انصاری
الهه مشایخی
بهار آزادی
پروین اردلان
پروین ضرابی
پریسا کاکایی
پویش عزیزالدین
تارا نجداحمدی
جلوه جواهری
حلیا فائزیپور
حمید سرداری
حمیدرضا یوسفی
دلارام علی
رامین مسلمیان
روجا کیا
روزبهان امیری
زهره ارزنی
زینب پیغمبرزاده
سارا یاوری
سالومه رحیمی
ستاره سجادی
سوده راد
سوسن طهماسبی
سیمین فروهر
شیوا نظرآهاری
صبرا رضایی
غنچه قوامی
فرزانه جلالیفر
فروغ سمیعنیا
فیروزه فروردین
فیروزه مهاجر
کاوه مظفری
محبوبه حسینزاده
مریم فومنی
مهسا طاهران
مینا طلوعیآذر
نادر طالبی
ناهید جعفری
ناهید میرحاج
ندا شریعت
نرگس سرداری
نرگس طیبات
نسیم سلطانبیگی
نفیسه فتحالله زاده
نگار واعظ زاده
نوشین کشاورزنیا
نیلوفر گلکار
هدا امینیان
@harasswatch
#دیدبان_آزار
🔹دادگاه فائزه براهویی برگزار شد
🔹حمایتی دادخواهانه به رسم دسگوهاری
نویسنده: ...
آنچه در تیرماه و ماههای پس از آن در چابهار و مشخصا در روستای صدیقزهی گذشت، یکی از رادیکالترین و تحسینبرانگیزترین کنشهای فعالان مدنی در تاریخ این سرزمین بوده است. در این روستا یک فرمانده نظامی (دقت کنید، نه یک سرباز وظیفه که یک مقام ارشد نظامی) به دختری پانزدهساله و برای بررسی یک پروندهٔ قتل، در حین خلوتِ لابدالزامیِ بازجویی (این خود نقض حقوق کودک نیست؟)، تجاوز کرد. (بد نیست یادآور شویم که مقتول پروندهٔ مذکور نیز یک زن بود و گمانهها بر این اساس است که انگیزهٔ ناموسی باعث قتل بوده).
فعالان مدنی این منطقه، نه در کمپینهای دستهجمعی و احیاناً مجازی، بلکه در جایگاه افرادی حقیقی، در پی دادخواهی این کودک برآمدند و شرح این ظلم رفته بر تن و روانی پانزدهساله، به رسانهها کشید. پایداری و پیگیری این افراد، علیرغم ناخرسندی حاکمیت از آن، تا آنجا ادامه داشت که نام فرمانده انتظامی و تصویر چهرهٔ او، حالا بر کمتر کسی از ما پوشیده مانده است. از سویی درنگ بر این وجه قضیه نیز ضروریست که خانوادهٔ دختر چابهاری، طایفه، مردم منطقه و کنشگران مدنی، همه در شبکهای جمعی و همبسته، رسم و عرفی تاریخی و قربانیستیز را برهم زدند.
اینبار نه تنها تبعات ناشی از فاجعهای به نام تجاوز جنسی را بر دوش فرد مورد تجاوز قرارگرفته نگذاشتند، که از مفاهیم پوسیده و سرکوبگری چون «سکوت به سبب حفظ آبرو» نیز درگذشتند و صراحتاً انگشت اتهام خود را، دادخواهانه، به سوی متجاوز (که حالا سمبل قانون و انتظام هم بود)، نشانه رفتند. این یک دگرگونی نویدبخش است و این پرونده سرآغاز فصلی نوین در زیستِ همواره تروماتیکِ حافظهٔ جمعی زنان این مرزوبوم. فرمانده انتظامی نیز به گفتهٔ نیروی قضایی در ابتدا بازداشت شد، سپس از خدمت در آن منطقه عزل و پس از آن نیز به تهران منتقل شد (ما بیش از این از سرنوشت عینی و قضایی او چیزی نمیدانیم).
یکی از افرادی که در پی این دادخواهی بازداشت شد، فردی است به نام «فائزه براهویی»، بیستوسهساله. یازدهم مهر، یعنی سه روز پس از جمعهٔ خونین زاهدان که تجمع خیابانی مردم پس از نماز جمعه و در اعتراض به تجاوز به دختر چابهاری و نیز در امتداد خیزش سراسری اخیر ایران، از سوی نیروهای سرکوبگر حکومت، به خاکوخون کشیده شد، روز بازداشت فائزه است. یادآوری این نکته نیز ضروری است که فایزه در تجمعات خیابانی حضور نداشته و اما دستگاه قضا او را به اتهام «اغتشاش» بازداشت کرده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2065
@harasswatcg
#دیدبان_آزار
🔹حمایتی دادخواهانه به رسم دسگوهاری
نویسنده: ...
آنچه در تیرماه و ماههای پس از آن در چابهار و مشخصا در روستای صدیقزهی گذشت، یکی از رادیکالترین و تحسینبرانگیزترین کنشهای فعالان مدنی در تاریخ این سرزمین بوده است. در این روستا یک فرمانده نظامی (دقت کنید، نه یک سرباز وظیفه که یک مقام ارشد نظامی) به دختری پانزدهساله و برای بررسی یک پروندهٔ قتل، در حین خلوتِ لابدالزامیِ بازجویی (این خود نقض حقوق کودک نیست؟)، تجاوز کرد. (بد نیست یادآور شویم که مقتول پروندهٔ مذکور نیز یک زن بود و گمانهها بر این اساس است که انگیزهٔ ناموسی باعث قتل بوده).
فعالان مدنی این منطقه، نه در کمپینهای دستهجمعی و احیاناً مجازی، بلکه در جایگاه افرادی حقیقی، در پی دادخواهی این کودک برآمدند و شرح این ظلم رفته بر تن و روانی پانزدهساله، به رسانهها کشید. پایداری و پیگیری این افراد، علیرغم ناخرسندی حاکمیت از آن، تا آنجا ادامه داشت که نام فرمانده انتظامی و تصویر چهرهٔ او، حالا بر کمتر کسی از ما پوشیده مانده است. از سویی درنگ بر این وجه قضیه نیز ضروریست که خانوادهٔ دختر چابهاری، طایفه، مردم منطقه و کنشگران مدنی، همه در شبکهای جمعی و همبسته، رسم و عرفی تاریخی و قربانیستیز را برهم زدند.
اینبار نه تنها تبعات ناشی از فاجعهای به نام تجاوز جنسی را بر دوش فرد مورد تجاوز قرارگرفته نگذاشتند، که از مفاهیم پوسیده و سرکوبگری چون «سکوت به سبب حفظ آبرو» نیز درگذشتند و صراحتاً انگشت اتهام خود را، دادخواهانه، به سوی متجاوز (که حالا سمبل قانون و انتظام هم بود)، نشانه رفتند. این یک دگرگونی نویدبخش است و این پرونده سرآغاز فصلی نوین در زیستِ همواره تروماتیکِ حافظهٔ جمعی زنان این مرزوبوم. فرمانده انتظامی نیز به گفتهٔ نیروی قضایی در ابتدا بازداشت شد، سپس از خدمت در آن منطقه عزل و پس از آن نیز به تهران منتقل شد (ما بیش از این از سرنوشت عینی و قضایی او چیزی نمیدانیم).
یکی از افرادی که در پی این دادخواهی بازداشت شد، فردی است به نام «فائزه براهویی»، بیستوسهساله. یازدهم مهر، یعنی سه روز پس از جمعهٔ خونین زاهدان که تجمع خیابانی مردم پس از نماز جمعه و در اعتراض به تجاوز به دختر چابهاری و نیز در امتداد خیزش سراسری اخیر ایران، از سوی نیروهای سرکوبگر حکومت، به خاکوخون کشیده شد، روز بازداشت فائزه است. یادآوری این نکته نیز ضروری است که فایزه در تجمعات خیابانی حضور نداشته و اما دستگاه قضا او را به اتهام «اغتشاش» بازداشت کرده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2065
@harasswatcg
#دیدبان_آزار
هرس واچ | دیدبان آزار
حمایتی دادخواهانه به رسم دسگوهاری
مصرانه بر این باوریم آنچه در تیرماه و ماههای پس از آن در چابهار و مشخصا در روستای صدیقزهی گذشت، یکی از رادیکالترین و تحسینبرانگیزترین کنشهای فعالان مدنی در تاریخ این سرزمین بود و هست.
Forwarded from کلکتیو ۹۸
🚩 سرود انقلابی دیگری در حمایت از #قیام_ژینا
🔺برای تو کوچه رقصیدن/ برای دیگه نترسیدن
برای فردا که میخندیم/ برای بوسیدن
باد به موی ژینا/ گره به کفش سارینا
داد از گردن رومینا/ باید برن اینا
🔺برای سرفهی خوزستان/ برای زخم بلوچستان
شکسته بغض تبریز/ بژی کوردستان
برای خشکی دریاچه / به دست رهبر دستپاچه
زندگی جاش رو زمینه/ قرآن رو طاقچه
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
🔺از برف سرخ آبان/ تا ماست سیاه کیهان
غربت بیرنگ افغان/ چه دیدی ایران
بذار آزاد بشه زن/ نترس از ذهن و از تن
نفس بکش بسه کشتن/ بذار وطن شه وطن
یه پنجره واسه دیدن/ یه پنجره واسه شنیدن
باید که اسم منجی رو/ از آینه پرسیدن
یه بیت و دخمه سست/ باید جهان رو ازش شست
زمین زیر پات میلرزه/ تنهاتر از توست
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
🔺گفت فرزاد کمانگر/ به لیلاها تو سنگر
چه شاه باشه چه رهبر/ مرگ بر ستمگر
از هیرکانی تا کارون/ حلب شلمچه خان شیخون
خط میکشیم رو این خط خون/ اینجا و اکنون
پامنبر تک صدایی/ جنگ تعصب جدایی
بیدین یهودی بهایی/ یه عمر تنهایی
آتیش به بال پرواز/ سی مرغو کرده همساز
تا قلههای روشن/ به رمز این آواز
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
@collective98
🔺برای تو کوچه رقصیدن/ برای دیگه نترسیدن
برای فردا که میخندیم/ برای بوسیدن
باد به موی ژینا/ گره به کفش سارینا
داد از گردن رومینا/ باید برن اینا
🔺برای سرفهی خوزستان/ برای زخم بلوچستان
شکسته بغض تبریز/ بژی کوردستان
برای خشکی دریاچه / به دست رهبر دستپاچه
زندگی جاش رو زمینه/ قرآن رو طاقچه
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
🔺از برف سرخ آبان/ تا ماست سیاه کیهان
غربت بیرنگ افغان/ چه دیدی ایران
بذار آزاد بشه زن/ نترس از ذهن و از تن
نفس بکش بسه کشتن/ بذار وطن شه وطن
یه پنجره واسه دیدن/ یه پنجره واسه شنیدن
باید که اسم منجی رو/ از آینه پرسیدن
یه بیت و دخمه سست/ باید جهان رو ازش شست
زمین زیر پات میلرزه/ تنهاتر از توست
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
🔺گفت فرزاد کمانگر/ به لیلاها تو سنگر
چه شاه باشه چه رهبر/ مرگ بر ستمگر
از هیرکانی تا کارون/ حلب شلمچه خان شیخون
خط میکشیم رو این خط خون/ اینجا و اکنون
پامنبر تک صدایی/ جنگ تعصب جدایی
بیدین یهودی بهایی/ یه عمر تنهایی
آتیش به بال پرواز/ سی مرغو کرده همساز
تا قلههای روشن/ به رمز این آواز
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
@collective98
🔹پرواز دُرناهای معنایی «ژن، ژیان، ئازادی» در آسمان فارسی
🔹باید نگران پرندههای نادر باشیم
نویسنده: آرزو رضائی مجاز
«یاماماتو» زبانشناس دیگری، از مرگ طبیعی برخی زبانها سخن گفته که همان بلایی سرشان میآید که سر ببر دندانخنجری آمده. در عینحال او از زبانهایی نیز میگوید که مانند درناهای نادر آمریکایی، برای زندگی تقلّا میکنند. یاماماتو، در بسط نظرگاهاش در کتاب «در باب زبان و زبانشناسی» از مثال «کنهیل» که زوال یک زبان را به افتادن بمبی بر یک موزه تشبیه کرده، مدد میگیرد و نسبت این زوال را با نابودی فرهنگ و سرمایۀ فکری مساوی گرفته و تأکید میکند: «باید نگران درناها باشیم!»
این روزها به کَرّات در برابر بافتار پیشروِ «زن، زندگی، آزادی» شاهد مداخلهای فرادستانهایم تا برای هر کدام از مفاهیمی که خود را از محاق بیرونکشیدهاند، نسبتی همارز برسازد؛ زن را مترادف مرد نشان دهد، زندگی را در معنای میهن بنشاند و آزادی را در قالب آبادی معنا کند، در حالیکه چنین زبان سیاستزدهای، زبانی که اهرم کاربست مطامع ایدئولوژیک است، به هیچوجه نمیتواند معرف فراروی انقلابی از وضعیت باشد؛ اکنونی که خواستهای روشناش به وضوح از عقبۀ تاریخی مطرودان، موضع جداسری را اتخاذ کرده است.
«زن، زندگی، آزادی» نمایندهی زبانیشده است و مادۀ خام و بیشکل تاریخ، آن تودۀ بیمصرف ناشناس -از منظر حاکمیت- را دارای قابلیتِ «طرح مسأله» کرده؛ اما در مقابل، برجستهسازی «مرد، میهن، آبادی» قصد دارد، همان اعماق اجتماع را با تاریخ ستم بر محذوفان به سطح دیسکورسهای آزاد شدۀ امروز برکشد و طبیعی جلوه دهد. مرعوبکردن نقش زبانی مطالبه و بیاعتنایی به زمینهی پیشروندۀ نشانهها، ضمن تحمیل سنگینی کلمههایی که باری ایدئولوژیک دارند؛ از جمله «آبادانی» -با توجه به شمائل نرینۀ قهرمان که همواره از اسطوره تا تاریخ با آن مواجه بودهایم- مسلماً ضد جنبشیست که میخواهد حذف تاریخی زنان را فاشگویی کند.
همانقدر که «مرد، میهن، آبادی» گفتوگوی «تاریخ مذکر» با اکنون را به صحنه میآورد تا برای حقوق فرادستاش جای بیشتری باز کند؛ «زن، زندگی، آزادی» بازخوانی چهرۀ زنانۀ زندگیست و جهان فراموششدۀ حاشیهنشینان را به منظر عمومی میکشاند. این یک شعار نیست؛ گفتمانی از صداهای متفاوت است که زبان تحت سیطرۀ ایدئولوژی را عریان میکند و سلطۀ فراگیر قدرت را از نهانگاهاش بیرون میکشد.
از همین منظر، وظیفۀ کُنش نوشتن یا نوشتن بهمثابۀ عمل انتقادی، نهتنها مشخصکردن اثرات محدودیّت معنا در شعارسازیهای موازیست، بلکه امکانسازی در جهت تولید معنا و بسط روابط همنسبت با این سه مفهوم است. فعالکردن بازی دلالت، آن بازیگوشی دریدایی که قادر است میدانهای معنایی بسازد، «زن» را به استیفای حقوق تمامی اقلیتها منتسب کند، امکانهای «زندگی» را درست مابین خلأهای تجربۀ زیستۀ ما مطرح نماید و «آزادی» را در گسترهای مخیل و رؤیایی به بحث بگذارد؛ بینظیرترین شعری خواهد شد که امروز میتوان سرود و متنی که نوشت. بایستی نگران درناها باشیم؛ درناهای معنایی که «ژن، ژیان، ئازادی» به آسمان فارسی سپردهاند.
https://harasswatch.com/news/2067/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
@harasswatch
#دیدبان_آزار
🔹باید نگران پرندههای نادر باشیم
نویسنده: آرزو رضائی مجاز
«یاماماتو» زبانشناس دیگری، از مرگ طبیعی برخی زبانها سخن گفته که همان بلایی سرشان میآید که سر ببر دندانخنجری آمده. در عینحال او از زبانهایی نیز میگوید که مانند درناهای نادر آمریکایی، برای زندگی تقلّا میکنند. یاماماتو، در بسط نظرگاهاش در کتاب «در باب زبان و زبانشناسی» از مثال «کنهیل» که زوال یک زبان را به افتادن بمبی بر یک موزه تشبیه کرده، مدد میگیرد و نسبت این زوال را با نابودی فرهنگ و سرمایۀ فکری مساوی گرفته و تأکید میکند: «باید نگران درناها باشیم!»
این روزها به کَرّات در برابر بافتار پیشروِ «زن، زندگی، آزادی» شاهد مداخلهای فرادستانهایم تا برای هر کدام از مفاهیمی که خود را از محاق بیرونکشیدهاند، نسبتی همارز برسازد؛ زن را مترادف مرد نشان دهد، زندگی را در معنای میهن بنشاند و آزادی را در قالب آبادی معنا کند، در حالیکه چنین زبان سیاستزدهای، زبانی که اهرم کاربست مطامع ایدئولوژیک است، به هیچوجه نمیتواند معرف فراروی انقلابی از وضعیت باشد؛ اکنونی که خواستهای روشناش به وضوح از عقبۀ تاریخی مطرودان، موضع جداسری را اتخاذ کرده است.
«زن، زندگی، آزادی» نمایندهی زبانیشده است و مادۀ خام و بیشکل تاریخ، آن تودۀ بیمصرف ناشناس -از منظر حاکمیت- را دارای قابلیتِ «طرح مسأله» کرده؛ اما در مقابل، برجستهسازی «مرد، میهن، آبادی» قصد دارد، همان اعماق اجتماع را با تاریخ ستم بر محذوفان به سطح دیسکورسهای آزاد شدۀ امروز برکشد و طبیعی جلوه دهد. مرعوبکردن نقش زبانی مطالبه و بیاعتنایی به زمینهی پیشروندۀ نشانهها، ضمن تحمیل سنگینی کلمههایی که باری ایدئولوژیک دارند؛ از جمله «آبادانی» -با توجه به شمائل نرینۀ قهرمان که همواره از اسطوره تا تاریخ با آن مواجه بودهایم- مسلماً ضد جنبشیست که میخواهد حذف تاریخی زنان را فاشگویی کند.
همانقدر که «مرد، میهن، آبادی» گفتوگوی «تاریخ مذکر» با اکنون را به صحنه میآورد تا برای حقوق فرادستاش جای بیشتری باز کند؛ «زن، زندگی، آزادی» بازخوانی چهرۀ زنانۀ زندگیست و جهان فراموششدۀ حاشیهنشینان را به منظر عمومی میکشاند. این یک شعار نیست؛ گفتمانی از صداهای متفاوت است که زبان تحت سیطرۀ ایدئولوژی را عریان میکند و سلطۀ فراگیر قدرت را از نهانگاهاش بیرون میکشد.
از همین منظر، وظیفۀ کُنش نوشتن یا نوشتن بهمثابۀ عمل انتقادی، نهتنها مشخصکردن اثرات محدودیّت معنا در شعارسازیهای موازیست، بلکه امکانسازی در جهت تولید معنا و بسط روابط همنسبت با این سه مفهوم است. فعالکردن بازی دلالت، آن بازیگوشی دریدایی که قادر است میدانهای معنایی بسازد، «زن» را به استیفای حقوق تمامی اقلیتها منتسب کند، امکانهای «زندگی» را درست مابین خلأهای تجربۀ زیستۀ ما مطرح نماید و «آزادی» را در گسترهای مخیل و رؤیایی به بحث بگذارد؛ بینظیرترین شعری خواهد شد که امروز میتوان سرود و متنی که نوشت. بایستی نگران درناها باشیم؛ درناهای معنایی که «ژن، ژیان، ئازادی» به آسمان فارسی سپردهاند.
https://harasswatch.com/news/2067/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85
@harasswatch
#دیدبان_آزار
هرس واچ | دیدبان آزار
باید نگران پرندههای نادر باشیم
«زن، زندگی، آزادی» نمایندۀ زبانیشده است و مادۀ خام و بیشکل تاریخ، آن تودۀ بیمصرف ناشناس -از منظر حاکمیت- را دارای قابلیتِ «طرح مسأله» کرده؛ اما در مقابل، برجستهسازی «مرد، میهن، آبادی» قصد دارد، همان اعماق اجتماع را با تاریخ ستم بر محذوفان به سطح