Forwarded from زنان امروز
«طرد و مقاومت زن کنشگر در دانشگاه»
🖋️ فرشته طوسی
چندین دهه است که دانشگاه در ایران میانجی مهمی در اجتماع شناخته میشود. اما آیا این نهاد توانسته در رابطه با دانشجو فارغ از تمایزگذاری از یک سو و تحمیل نکردن قواعد همسانساز از سوی دیگر عمل کند؟ اعمال قدرت در این نهاد و جنبشهای برآمده از آن چگونه بر «زن دانشجوی کنشگر» تأثیر گذاشته است؟
نظریهپردازی، هر اندازه خرد و کوچک، نمیتواند خارج از میدان عمل رخ دهد. تماشاچی از بازیگران تئاتر متمایز است. برای همین در بدو امر باید مشخص کرد که چگونه قرار است پیوندی میان تئوریک و پراتیک برقرار شود. تجربه و کنش در درون یک میدان مشخص، زاویۀ دید را برای هرگونه تئوریپردازی دگرگون میکند. کنشگر نمیتواند بیرون از دایرۀ نظریه به کنش خود معنا ببخشد و نظریهپرداز هم نمیتواند خودش را نظارهگری صرف بنامد، چرا که در این صورت یا ایدهای ناقص و ضعیف زاده میشود و یا کنشی که نمیتواند مازادی داشته باشد.
نظریههای فمینیستی، در کنار تجربۀ زیستۀ افراد و بیان روایات، میتواند به شناخت بیشتر رویدادهای تبعیضآمیزی کمک کند که پیوسته در حال رخ دادن است. اما صورتبندی این رویهها بدون این نظرگاه ناممکن یا بسیار دشوار است. از درون همین وضعیت است که تازه مسئله ساخته میشود: زمانی که زن دانشجو، با خودآگاهی نسبت به وضعیت خود، تصمیم به کنشگری در دانشگاهی میگیرد که همانند دیگر نهادها از ساختار مردسالار حاکم تعذیه میکند.
در واقع، زمانی که زنانْ فمینیست میشوند، اتفاق تعیینکننده این است که میتوانند واقعیات را از موضع دیگری ببینند، از جایگاه خودشان بهعنوان سوژه. فمینیسم یک تفسیر سیاسی از شرایط زن بودن است و بر شناختن آن شرایط بهعنوان مبنایی برای هویت سیاسی اصرار میورزد.
در همین نقطه و در ادامۀ این فعالیتهاست که این ارادۀ کنشگری میتواند در دو ساحت مورد بررسی قرار گیرد. اول اینکه چگونه خود نهاد دانشگاه، با توجه به سازوکارهایی که در درونش وجود دارد، به فعال دانشجویی زن فشار وارد میکند و دوم اینکه چگونه جنبش دانشجویی به این سازوکارهای طرد و حذف در درون خود دامن میزند.
این مطلب را در شماره ۴۵ مجله «زنان امروز».
لینک خرید این شماره:
https://store.zananemrooz.com/
🖋️ فرشته طوسی
چندین دهه است که دانشگاه در ایران میانجی مهمی در اجتماع شناخته میشود. اما آیا این نهاد توانسته در رابطه با دانشجو فارغ از تمایزگذاری از یک سو و تحمیل نکردن قواعد همسانساز از سوی دیگر عمل کند؟ اعمال قدرت در این نهاد و جنبشهای برآمده از آن چگونه بر «زن دانشجوی کنشگر» تأثیر گذاشته است؟
نظریهپردازی، هر اندازه خرد و کوچک، نمیتواند خارج از میدان عمل رخ دهد. تماشاچی از بازیگران تئاتر متمایز است. برای همین در بدو امر باید مشخص کرد که چگونه قرار است پیوندی میان تئوریک و پراتیک برقرار شود. تجربه و کنش در درون یک میدان مشخص، زاویۀ دید را برای هرگونه تئوریپردازی دگرگون میکند. کنشگر نمیتواند بیرون از دایرۀ نظریه به کنش خود معنا ببخشد و نظریهپرداز هم نمیتواند خودش را نظارهگری صرف بنامد، چرا که در این صورت یا ایدهای ناقص و ضعیف زاده میشود و یا کنشی که نمیتواند مازادی داشته باشد.
نظریههای فمینیستی، در کنار تجربۀ زیستۀ افراد و بیان روایات، میتواند به شناخت بیشتر رویدادهای تبعیضآمیزی کمک کند که پیوسته در حال رخ دادن است. اما صورتبندی این رویهها بدون این نظرگاه ناممکن یا بسیار دشوار است. از درون همین وضعیت است که تازه مسئله ساخته میشود: زمانی که زن دانشجو، با خودآگاهی نسبت به وضعیت خود، تصمیم به کنشگری در دانشگاهی میگیرد که همانند دیگر نهادها از ساختار مردسالار حاکم تعذیه میکند.
در واقع، زمانی که زنانْ فمینیست میشوند، اتفاق تعیینکننده این است که میتوانند واقعیات را از موضع دیگری ببینند، از جایگاه خودشان بهعنوان سوژه. فمینیسم یک تفسیر سیاسی از شرایط زن بودن است و بر شناختن آن شرایط بهعنوان مبنایی برای هویت سیاسی اصرار میورزد.
در همین نقطه و در ادامۀ این فعالیتهاست که این ارادۀ کنشگری میتواند در دو ساحت مورد بررسی قرار گیرد. اول اینکه چگونه خود نهاد دانشگاه، با توجه به سازوکارهایی که در درونش وجود دارد، به فعال دانشجویی زن فشار وارد میکند و دوم اینکه چگونه جنبش دانشجویی به این سازوکارهای طرد و حذف در درون خود دامن میزند.
این مطلب را در شماره ۴۵ مجله «زنان امروز».
لینک خرید این شماره:
https://store.zananemrooz.com/
🔻چاقیهراسی و چاقیآزاری: بخش دوم
🔶 صدای بزرگ و چاق من، سلاح من است
✍نیلوفر حامدی
🔹 «اصلا چه کسی میخواهد به یک زن چاق تجاوز کند؟» احتمالا این جمله را از سوی عدهای در واکنش به روایات خشونت جنسی شنیده باشید. جملهای برآمده از کلیشههای جنسیتی که استانداردهای زیبایی و لاغری را حتی در مواجهه با گزارشهای آزار جنسی از سوی زنان، بازتولید میکند و افراد گوینده آن با ناباوری هرچه بیشتر به آنها مینگرند.
🔹کاربری با عنوان «دوست چاقِ شما» در سایت Upwotthy، از این نوشته که آزار جنسی برای زنان چاق به مراتب بیشتر از زنان لاغر است: «ما زنان چاق بیشتر با آزار جنسی و تمسخر مواجه میشویم. غریبهها مدام در خیابان به من نزدیک میشوند تا بگویند چاق هستم. گاهی اوقات به من میگویند که اگر آدم بهتری بودم چاق نمیشدم. برخی فریاد میزنند که من نباید صورتم را در جمع نشان دهم. اینها آزار جنسی است؛ شبیه زمانی که از افراد ترنس میپرسند در شلوارشان چه چیزی دارند. یا وقتی به سیاهان میگویند که به کشورشان برگردند. یا زمانی که زنان روسرویبهسر را متهم به تروریست بودن میکنند. برای کشف ریشههای این خشونت، نمیتوانیم فقط به داستانهایی که شبیه داستان خودمان هستند گوش دهیم، باید فراتر از تجربیات خود حرکت کنیم و به داستانهایی که برای ما ناآشنا هستند هم گوش دهیم.»
🔹 «مگان دیماریا»، نویسنده و خبرنگار سایت «گلامور» که در حوزه چاقیهراسی قلم میزند با اشاره به متلکهایی که خودش و بسیاری از زنان دیگر در خیابانها میشنوند، ادامه میدهد: «"شبیه گالون شیری"، "چقدر گندهای با اون کون چاقت"، "چطوری با اون پاهای گنده جوراب شلواریت پاره نشده؟" اینها بخشی از جملاتی است که در خیابانها میشنوم. صرفا به این خاطر که به عنوان یک فرد چاق جرات کردهام در انظار عمومی حاضر شوم. این تجربیات نشان میدهد که افراد چاق چقدر احساس میکنند که بدن آنها نه تنها از نظر زیباییشناختی غیرقابلقبول است، بلکه حتی به خودشان تعلق ندارد.»
🔹او معتقد است باید این فضا به زنان دارای اضافه وزن داده شود که بتوانند از تجریباتشان حرف بزنند: «این روزها، یاد گرفتم که چگونه صدای رهگذران بیادب را با تکیه بر دوستداشتن خودم و داشتنِ حس مثبت نسبت به بدنم مدیریت کنم. احساس میکردم بیشتر بر واقعیت کنترل دارم. مثل اینکه واقعا برای خودم زندگی می کردم. نه به این معنا که بیشتر فستفود بخورم اما مثلا در لباس ورزشی۶ راحتتر از زمانی بودم که لباسهای سایز کوچک و تنگ میپوشیدم. با این کار به دیگران جرات بیشتری میدادم که نظرات ناآگاهانه خود را به اشتراک بگذارند. مهمتر از همه، یافتن روایتهای افراد دیگری بود که چاقیهراسی را تجربه کرده بودند.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1955
🔶 صدای بزرگ و چاق من، سلاح من است
✍نیلوفر حامدی
🔹 «اصلا چه کسی میخواهد به یک زن چاق تجاوز کند؟» احتمالا این جمله را از سوی عدهای در واکنش به روایات خشونت جنسی شنیده باشید. جملهای برآمده از کلیشههای جنسیتی که استانداردهای زیبایی و لاغری را حتی در مواجهه با گزارشهای آزار جنسی از سوی زنان، بازتولید میکند و افراد گوینده آن با ناباوری هرچه بیشتر به آنها مینگرند.
🔹کاربری با عنوان «دوست چاقِ شما» در سایت Upwotthy، از این نوشته که آزار جنسی برای زنان چاق به مراتب بیشتر از زنان لاغر است: «ما زنان چاق بیشتر با آزار جنسی و تمسخر مواجه میشویم. غریبهها مدام در خیابان به من نزدیک میشوند تا بگویند چاق هستم. گاهی اوقات به من میگویند که اگر آدم بهتری بودم چاق نمیشدم. برخی فریاد میزنند که من نباید صورتم را در جمع نشان دهم. اینها آزار جنسی است؛ شبیه زمانی که از افراد ترنس میپرسند در شلوارشان چه چیزی دارند. یا وقتی به سیاهان میگویند که به کشورشان برگردند. یا زمانی که زنان روسرویبهسر را متهم به تروریست بودن میکنند. برای کشف ریشههای این خشونت، نمیتوانیم فقط به داستانهایی که شبیه داستان خودمان هستند گوش دهیم، باید فراتر از تجربیات خود حرکت کنیم و به داستانهایی که برای ما ناآشنا هستند هم گوش دهیم.»
🔹 «مگان دیماریا»، نویسنده و خبرنگار سایت «گلامور» که در حوزه چاقیهراسی قلم میزند با اشاره به متلکهایی که خودش و بسیاری از زنان دیگر در خیابانها میشنوند، ادامه میدهد: «"شبیه گالون شیری"، "چقدر گندهای با اون کون چاقت"، "چطوری با اون پاهای گنده جوراب شلواریت پاره نشده؟" اینها بخشی از جملاتی است که در خیابانها میشنوم. صرفا به این خاطر که به عنوان یک فرد چاق جرات کردهام در انظار عمومی حاضر شوم. این تجربیات نشان میدهد که افراد چاق چقدر احساس میکنند که بدن آنها نه تنها از نظر زیباییشناختی غیرقابلقبول است، بلکه حتی به خودشان تعلق ندارد.»
🔹او معتقد است باید این فضا به زنان دارای اضافه وزن داده شود که بتوانند از تجریباتشان حرف بزنند: «این روزها، یاد گرفتم که چگونه صدای رهگذران بیادب را با تکیه بر دوستداشتن خودم و داشتنِ حس مثبت نسبت به بدنم مدیریت کنم. احساس میکردم بیشتر بر واقعیت کنترل دارم. مثل اینکه واقعا برای خودم زندگی می کردم. نه به این معنا که بیشتر فستفود بخورم اما مثلا در لباس ورزشی۶ راحتتر از زمانی بودم که لباسهای سایز کوچک و تنگ میپوشیدم. با این کار به دیگران جرات بیشتری میدادم که نظرات ناآگاهانه خود را به اشتراک بگذارند. مهمتر از همه، یافتن روایتهای افراد دیگری بود که چاقیهراسی را تجربه کرده بودند.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1955
دیدبان آزار
صدای بزرگ و چاق من، سلاح من است
در گزارش نخست مرتبط با چاقیهراسی و چاقی آزاری بخشی از روایات زنان ایرانی در این زمینه را شنیدیم و از زبان یک روانشناس خواندیم که مصادیق چاقیآزاری چیست و چگونه منجر به ایجاد تبعیض و خشونت میشود. در بخش دوم این گزارش، ابتدا به این موضوع میپردازیم ک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹امروز سهشنبه پانزدهم شهریورماه ۱٤۰۱، جمعی از زنان و فعالان جنبش زنان و اجتماعی شهر مریوان در اعتراض به امنیت نداشتن زنان در جامعه، مقابل دادگاه انقلاب این شهر با حمل پلاکارد و سردادن شعار، خواستار تامین امنیت برای زنان شدند.
🔹آنطور که کانال تلگرامی کولهبرنیوز گزارش داده، زنان معترض مریوانی شعار «ما امنیت میخواهیم» را پس از آن سر دادند که روز دوشنبه خبری مبنی بر خودکشی یک زن در این شهر به علت متحمل شدن آزارهای جسمی و جنسی منتشر شده بود.
🔹دادستان مریوان گفته این زن برای فرار از دست مردی که به قصد تعرض وارد خانه او شده، خودش را از پنجره خانه به پایین پرت کرده و حال او وخیم است. به گفته او، این مرد بازداشت شده است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔹آنطور که کانال تلگرامی کولهبرنیوز گزارش داده، زنان معترض مریوانی شعار «ما امنیت میخواهیم» را پس از آن سر دادند که روز دوشنبه خبری مبنی بر خودکشی یک زن در این شهر به علت متحمل شدن آزارهای جسمی و جنسی منتشر شده بود.
🔹دادستان مریوان گفته این زن برای فرار از دست مردی که به قصد تعرض وارد خانه او شده، خودش را از پنجره خانه به پایین پرت کرده و حال او وخیم است. به گفته او، این مرد بازداشت شده است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔻روایتی از آزار در بستر رابطه عاطفی نابرابر
🔶 تا سالها نتوانستم لذت جنسی را تجربه کنم
🔹تا پیش از این من اصلا به این فکر نکرده بودم که روایت خود را منتشر کنم، چون شبیه هیچکدام از روایات تجاوز و تعرضهایی که منتشر میشوند نبود. اما متن ستاره سجادی و بحث عاملیتی که مطرح کرد بسیار مهم است. من این روایت را به دو دلیل مینویسم. نخست، نفس روایت کردن از خشونت است که موجب آگاهیبخشی و البته ایجاد ساختارهایی برای مقابله با خشونت خواهد شد. اگر چه چنین ساختاری به سرعت و بدون موانع ایجاد نخواهد شد، اما من به قدرت کلام و اثرگذاری آن بر گفتمان جامعه معتقدم و معتقدم همه روایتها، ارزش بازگویی دارند. و بعد از آن روایت کردن خشونتی است که در لایههای عاطفی، اجتماعی و فرهنگی پیچیده شده است.
🔹خشونتی که میخواهم از آن بگویم، نیازمند شنیدن بستری است که من و طرف آزارگر در آن قرار داشتیم. موقعیت ما در لفظ، دوستدختر / دوستپسر بود. اما در واقعیت جایگاه طرف مقابل برابر جایگاه من نبود. من دختری ۱۸ ساله بودم، که تجربهام در رابطه جنسی نزدیک به صفر بود و البته آگاهیام از بهداشت جنسی زیر صفر. من نه از بیماریهای جنسی چیزی میدانستم، نه از شرایط امن رابطه و نه حتی بدن خود را به درستی میشناختم. نه میدانستم ارضای جنسی چیست و چطور اتفاق میافتد و نه حتی هنوز آن قدر خودارضایی کرده بودم که اینها را بفهمم. طرف مقابل مردی ۳۲ ساله بود، ساکن و بزرگشده تهران، و من بهتازگی از شهرستان به تهران نقلمکان کرده و مستقل از خانواده زندگی خود را آغاز کرده بودم. در آغاز شور و اشتیاق جوانی، که همه چیز را تحتتاثیر خود قرار میدهد، من با این مرد وارد رابطه شدم. درحالیکه شناخت درستی هم از او نداشتم اما شور جنسی بین ما جریان داشت.
🔹زمانی فرصت آن فراهم شد که ما با هم شب را در مکانی بگذرانیم. اما خانهای که در آن بودیم، برای من به شدت ناامن بود. در حال حاضر، هرگز قبول نخواهم کرد که در چنین مکانی که آرامش خاطری در آن ندارم، با کسی سکس داشته باشم. اما آن زمان درک نمیکردم که چرا و چگونه امنیت یکی از مهمترین بخشهای سازنده یک سکس سالم است. من نمیدانستم، آیا یک مرد ۳۲ ساله هم نمیدانست؟ الان میگویم لابد نمیدانست، اما تجربه او از من بیشتر بود، و در آن موقعیت نابرابر، شاید او بود که باید این فضای امن را برای هر دو نفرمان ایجاد میکرد. زمانی که در رختخواب قرار داشتیم، آن قدر سریع به کندن لباسها رسیدیم که من هنوز تحریک جنسی نشده بودم. شاید بپرسید چرا چیزی نگفتم. ساده است. من نمیدانستم سکس چیست. تا به حال هیچ آموزشی ندیده بودم. تنها جایی که سکس دیده بودم، پورن بود که در آن زنان و مردان به راحتی و بدون عشقبازی چندانی به دخول میرسند. من فکر میکردم سکس همین است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2026/
🔶 تا سالها نتوانستم لذت جنسی را تجربه کنم
🔹تا پیش از این من اصلا به این فکر نکرده بودم که روایت خود را منتشر کنم، چون شبیه هیچکدام از روایات تجاوز و تعرضهایی که منتشر میشوند نبود. اما متن ستاره سجادی و بحث عاملیتی که مطرح کرد بسیار مهم است. من این روایت را به دو دلیل مینویسم. نخست، نفس روایت کردن از خشونت است که موجب آگاهیبخشی و البته ایجاد ساختارهایی برای مقابله با خشونت خواهد شد. اگر چه چنین ساختاری به سرعت و بدون موانع ایجاد نخواهد شد، اما من به قدرت کلام و اثرگذاری آن بر گفتمان جامعه معتقدم و معتقدم همه روایتها، ارزش بازگویی دارند. و بعد از آن روایت کردن خشونتی است که در لایههای عاطفی، اجتماعی و فرهنگی پیچیده شده است.
🔹خشونتی که میخواهم از آن بگویم، نیازمند شنیدن بستری است که من و طرف آزارگر در آن قرار داشتیم. موقعیت ما در لفظ، دوستدختر / دوستپسر بود. اما در واقعیت جایگاه طرف مقابل برابر جایگاه من نبود. من دختری ۱۸ ساله بودم، که تجربهام در رابطه جنسی نزدیک به صفر بود و البته آگاهیام از بهداشت جنسی زیر صفر. من نه از بیماریهای جنسی چیزی میدانستم، نه از شرایط امن رابطه و نه حتی بدن خود را به درستی میشناختم. نه میدانستم ارضای جنسی چیست و چطور اتفاق میافتد و نه حتی هنوز آن قدر خودارضایی کرده بودم که اینها را بفهمم. طرف مقابل مردی ۳۲ ساله بود، ساکن و بزرگشده تهران، و من بهتازگی از شهرستان به تهران نقلمکان کرده و مستقل از خانواده زندگی خود را آغاز کرده بودم. در آغاز شور و اشتیاق جوانی، که همه چیز را تحتتاثیر خود قرار میدهد، من با این مرد وارد رابطه شدم. درحالیکه شناخت درستی هم از او نداشتم اما شور جنسی بین ما جریان داشت.
🔹زمانی فرصت آن فراهم شد که ما با هم شب را در مکانی بگذرانیم. اما خانهای که در آن بودیم، برای من به شدت ناامن بود. در حال حاضر، هرگز قبول نخواهم کرد که در چنین مکانی که آرامش خاطری در آن ندارم، با کسی سکس داشته باشم. اما آن زمان درک نمیکردم که چرا و چگونه امنیت یکی از مهمترین بخشهای سازنده یک سکس سالم است. من نمیدانستم، آیا یک مرد ۳۲ ساله هم نمیدانست؟ الان میگویم لابد نمیدانست، اما تجربه او از من بیشتر بود، و در آن موقعیت نابرابر، شاید او بود که باید این فضای امن را برای هر دو نفرمان ایجاد میکرد. زمانی که در رختخواب قرار داشتیم، آن قدر سریع به کندن لباسها رسیدیم که من هنوز تحریک جنسی نشده بودم. شاید بپرسید چرا چیزی نگفتم. ساده است. من نمیدانستم سکس چیست. تا به حال هیچ آموزشی ندیده بودم. تنها جایی که سکس دیده بودم، پورن بود که در آن زنان و مردان به راحتی و بدون عشقبازی چندانی به دخول میرسند. من فکر میکردم سکس همین است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2026/
هرس واچ | دیدبان آزار
تا سالها نتوانستم لذت جنسی را تجربه کنم
من این روایت را به دو دلیل مینویسم. نخست، نفس روایت کردن از خشونت است که موجب آگاهیبخشی و البته ایجاد ساختارهایی برای مقابله با خشونت خواهد شد. اگر چه چنین ساختاری به سرعت و بدون موانع ایجاد نخواهد شد، اما من به قدرت کلام و اثرگذاری آن بر گفتمان جا
Forwarded from امتداد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥زنان در آتش، میسوزند، خاکستر میشوند اما دوباره متولد نمیشوند
✍🏻امتداد-نیلو فر حامدی: اینجا پدرها و مادرها در سکوت عزاداری میکنند، مبادا آبرویی خدشهدار شود. حتی اگر عزیزشان در آتش بسوزد و خاکستر شود. این گزارش، قصه ژاله، زیبا و کُبار، سه زن جوانی است که در روستاهای مجاور یکدیگر زندگی میکردند، اما یک روز، آتش را به جای زندگی برگزیدند.
🔺گزارش شرق در اینباره را نیز اینجا بخوانید
🎥تدوین گر: سارا زارع
#امتداد
@emtedadnet
✍🏻امتداد-نیلو فر حامدی: اینجا پدرها و مادرها در سکوت عزاداری میکنند، مبادا آبرویی خدشهدار شود. حتی اگر عزیزشان در آتش بسوزد و خاکستر شود. این گزارش، قصه ژاله، زیبا و کُبار، سه زن جوانی است که در روستاهای مجاور یکدیگر زندگی میکردند، اما یک روز، آتش را به جای زندگی برگزیدند.
🔺گزارش شرق در اینباره را نیز اینجا بخوانید
🎥تدوین گر: سارا زارع
#امتداد
@emtedadnet
🔶«من هم» و رهایی جنسی
✍نویسنده: ریچارد شوبرت
ترجمه از آلمانی: یوهان واینکرن و استیو سیوارد
🖊برگردان: فاطیما ترابی
برگردان: فاطیما ترابی
🔹حلقههای لیبرال، علت ظاهری بیاعتمادی خود به جنبش #من_هم را پدید آمدن نوع جدیدی از نفی کامجویی اعلام کردهاند، اما این کارزار اصلاً رابطه علی و معلولی از هیچ نوع با نفی لذتجویی ندارد. این جنبش، ناخواسته پتۀ جامعۀ غرب را بر آب افکند و و همزمان ازهمدستی مردسالاری و نئولیبرالیسم پرده برداشت. این جنبش گواهی بود بر این که پدرسالاری نه اهریمنی است برخاسته از شرق که همراه پناهجویان، غیرقانونی وارد غرب شده باشد و زن ساده سفیدپوست را فریفته باشد، و نه لولویی است که فمینیستهای سلیطه مدتها پیش شکستش داده باشند، بلکه در حقیقت بختکی است که سرمایهداری به ظاهر لیبرال بهترین اتاقش را برای اقامت در اختیارش قرار داده است.
🔹علت ناتوانی خطرناک ما در تمایز قائل شدن میان تعرض جنسی و اغواگری لذتجویانه، فقط سرگردانی تاریخی و لاینحل انسان میان میل، نیاز و ناز نیست، بلکه ریشه این مشکل در مردمحوری میل جنسی است که هم مرد و هم زن را از خواستههای واقعیشان محروم میکند. باید دید چگونه به جایی رسیدهایم که اگر زنان، این مسئولان دائمی ارضای میل جنسی مردان، نخواهند مردان حقی نسبت به آنان داشته باشند، به داشتن تفکرات پاکدینانه و نفی آزادی جنسی متهم میشوند، و چرا زنان که ظاهرا در دنیای روشنفکر غرب مدتها است دیگر ابژه نیستند احساس نیاز میکنند همهجا اسپری فلفل و نشانهای نه گفتن همراه داشته باشند؟ چه چیز آنان را مجبور میکند مدام در این وضعیت توانفرسای واکنشی باشند؟
🔹جنبش #من_هم ثابت کرد توهم برابری شانهبهشانه دو جنس دروغی بیش نیست و این حقیقت سرکوبشده و دردناک را برملا کرد که مسیر پیشرفت بسیاری از زنان آکنده از انواع تحقیر بوده است. از جنبش #من_هم این درس را نیز آموختیم که پدرسالاری یکپارچۀ جهانی نهتنها از ریو تا جاکارتا را در نوردیده، بلکه از لسآنجلس آغاز میشود و فرانکفورت و استکهلم را نیز در سیطرۀ خود دارد.
#من_هم
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2000/
✍نویسنده: ریچارد شوبرت
ترجمه از آلمانی: یوهان واینکرن و استیو سیوارد
🖊برگردان: فاطیما ترابی
برگردان: فاطیما ترابی
🔹حلقههای لیبرال، علت ظاهری بیاعتمادی خود به جنبش #من_هم را پدید آمدن نوع جدیدی از نفی کامجویی اعلام کردهاند، اما این کارزار اصلاً رابطه علی و معلولی از هیچ نوع با نفی لذتجویی ندارد. این جنبش، ناخواسته پتۀ جامعۀ غرب را بر آب افکند و و همزمان ازهمدستی مردسالاری و نئولیبرالیسم پرده برداشت. این جنبش گواهی بود بر این که پدرسالاری نه اهریمنی است برخاسته از شرق که همراه پناهجویان، غیرقانونی وارد غرب شده باشد و زن ساده سفیدپوست را فریفته باشد، و نه لولویی است که فمینیستهای سلیطه مدتها پیش شکستش داده باشند، بلکه در حقیقت بختکی است که سرمایهداری به ظاهر لیبرال بهترین اتاقش را برای اقامت در اختیارش قرار داده است.
🔹علت ناتوانی خطرناک ما در تمایز قائل شدن میان تعرض جنسی و اغواگری لذتجویانه، فقط سرگردانی تاریخی و لاینحل انسان میان میل، نیاز و ناز نیست، بلکه ریشه این مشکل در مردمحوری میل جنسی است که هم مرد و هم زن را از خواستههای واقعیشان محروم میکند. باید دید چگونه به جایی رسیدهایم که اگر زنان، این مسئولان دائمی ارضای میل جنسی مردان، نخواهند مردان حقی نسبت به آنان داشته باشند، به داشتن تفکرات پاکدینانه و نفی آزادی جنسی متهم میشوند، و چرا زنان که ظاهرا در دنیای روشنفکر غرب مدتها است دیگر ابژه نیستند احساس نیاز میکنند همهجا اسپری فلفل و نشانهای نه گفتن همراه داشته باشند؟ چه چیز آنان را مجبور میکند مدام در این وضعیت توانفرسای واکنشی باشند؟
🔹جنبش #من_هم ثابت کرد توهم برابری شانهبهشانه دو جنس دروغی بیش نیست و این حقیقت سرکوبشده و دردناک را برملا کرد که مسیر پیشرفت بسیاری از زنان آکنده از انواع تحقیر بوده است. از جنبش #من_هم این درس را نیز آموختیم که پدرسالاری یکپارچۀ جهانی نهتنها از ریو تا جاکارتا را در نوردیده، بلکه از لسآنجلس آغاز میشود و فرانکفورت و استکهلم را نیز در سیطرۀ خود دارد.
#من_هم
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2000/
هرس واچ | دیدبان آزار
«من هم» و رهایی جنسی
مختصر بگویم، جنبش #من_هم نقاب لیبرالیسم را از چهره عمیقاً مردسالار نظامها برداشته است. علت این ناتوانی خطرناک ما در تمایز قائل شدن میان تعرض جنسی و اغواگری لذتجویانه، فقط سرگردانی تاریخی و لاینحل انسان میان میل، نیاز و ناز نیست، بلکه ریشه این مشکل
Forwarded from کولبرنیوز | Kolbarnews
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مریوان هم اکنون، اعتراض به مرگ شلیر رسولی
شلیر رسولی ۳۶ ساله که برای فرار از دست فردی که قصد تعرض به وی را داشت، خود را از پنجره طبقه دوم یک ساختمان به پایین پرت کرده و به کُما رفته بود، متاسفانه امروز پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ (۸ سپتامبر ۲۰۲۲) در بیمارستانی در سنندج جانباخت. جنازه شلیر در حال انتقال به مریوان است. مردم ناراضی علیه جنایت صورت گرفته به خیابان آمده و خواستار محاکمه و مجازات مزدور متعرض هستند.
#کولبر_نیوز
#kolbarnews
@kolbarnews
شلیر رسولی ۳۶ ساله که برای فرار از دست فردی که قصد تعرض به وی را داشت، خود را از پنجره طبقه دوم یک ساختمان به پایین پرت کرده و به کُما رفته بود، متاسفانه امروز پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ (۸ سپتامبر ۲۰۲۲) در بیمارستانی در سنندج جانباخت. جنازه شلیر در حال انتقال به مریوان است. مردم ناراضی علیه جنایت صورت گرفته به خیابان آمده و خواستار محاکمه و مجازات مزدور متعرض هستند.
#کولبر_نیوز
#kolbarnews
@kolbarnews
🔻گزارشی درباره مرگ شلر رسولی، زن مریوانی
🔶️او جامعه و قانون را میشناخت و خواست بمیرد
🔹️«دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند.» اینها آخرین جملات شلیر از پنجره طبقه دوم خانهاش است. هنوز بعد از گذشت پنج روز از حادثه، مردم مریوان وقتی از محله محمدیه رد میشوند، رد شلیر را داخل قاب پنجره میبینند که بعد از آخرین جملات، با چند ضربه شیشه را شکست و خودش را از طبقه دوم به پایین انداخت.
🔹️شلیر، زنی ۳۶ ساله بود با دو فرزند. خودش خانهدار بود و شوهرش در کردستان عراق کارگری میکرد. ماجرای مرگ دلخراش او روز پنجشنبه گروه گروه مریوانیها را سیاهپوش، به خیابان کشاند تا افزایش خشونت علیه زنان اعتراض کنند و خواهان پیگیری پرونده شیلر از سوی مسئولان باشند. آنها شعار میدادند: «ما امنیت میخواهیم»، «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان»
🔹️زنان دیروز هم قبل از مراسم ختم، مقابل مسجد جمع شده بودند تا به مرگ شلیر که حالا نام شهید روی او گذاشتهاند، فکر کنند و به امنیت خودشان. در سه ماه گذشته این دومین زنی است که برای فرار از تجاوز، خودکشی کرده است. اما شلیر چطور کشته شد؟
🔹️دوشنبه عصر بود که گوران، مرد همسایه، جلوی در میآید. مرد از او می خواهد که با پراید شلیر همسر پابه ماهش را به بیمارستان برسانند. شلیر بچهها را میبرد خانه اقوام و با هم همسر گوران را به بیمارستان میبرند. تا اینجا همه چیز در صلح و آرامش پیش رفته بود. شیلر به خانه اقوام برمیگردد، با بچهها شام میخورند و دوباره به خانه میروند. ساعت ۱۲ شب دوباره گوران در خانه شلیر را میزند و میگوید: «حال همسرم دوباره بد شده. بیا او را ببریم بیمارستان.» شلیر این بار کمی احتیاط میکند.
🔹️از پسرش میخواهد که با او به خانه همسایه بیاید ولی مرد به بهانه اینکه زنم حجاب مناسبی ندارد، پسر شلیر را راه نمی دهد. با این حال، فرزندانش که یکی در مقطع دبیرستان و دیگری در راهنمایی تحصیل میکنند، مشکوک می شوند و همراه مادر تا دم خانه همسایه می روند. گوران در را روی شلیر باز میکند اما روی بچهها میبندد و میگوید: « گفتم که زنم وضع درستی ندارد. صبر کنید کار مادرتان تمام شود.» و در را روی آنها قفل میکند. از اینجا به بعد این چیزی است که از زبان فرزندان شلیر، مردم محله و همسایهها سینه به سینه نقل شده. گوران اسلحه را جلوی صورت شلیر میگیرد و میگوید: «هیس صدایت در نیاید.»
🔹️شلیر که خانه را میشناخت، به جای اینکه سمت اتاق و هال برود، میدود سمت راهرو؛ همان جایی که حالا پنجره شکسته آن شده نماد شلیر. داد میزند که گوران دارد من را اذیت میکند. همسایهها صدا را که میشنوند، جمع میشوند. «حالا میآییم کمکت. طاقت بیاور» یکی زنگ میزند کلانتری. یکی ۱۱۰ را میگیرد. هر کسی راهی را برای نجات شلیر امتحان میکند. دوباره شلیر داد میزند: «دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند. نمیتوانم تحمل کنم. میاندازم خودم را پایین.» نیروی انتظامی از راه میرسد و تیراندازی میکند اما به دلیل نداشتن حکم ورود به منزل، بالا نمیرود.
🔹️«تا هماهنگ کنند و دستور بگیرند، شلیر خودش را پایین انداخت. ما او را بردیم بیمارستان اما ضربه مغزی شده بود.» این را یکی از همسایهها به دیدبان آزار میگوید. آنهایی که از مردم همسایه در محله مانده بودند، گوران را به محض پایین آمدن از در دوره میکنند و تحویل پلیس میدهند. در همه این چند روز کانالهای تلگرامی و پیجهای اینستاگرامی مریوان از شلیر به عنوان زنی یاد میکنند که از عفت خود به قیمت مرگ محافظت کرده است. با این حال فعالان اجتماعی نگران این نوع نگاه به مرگ شلیر هم هستند. لاله وطندوست، وکیل مریوانی میگوید: «شلیر این جامعه و قانون را میشناخت که خودکشی کرد. میدانست که اگر به او تجاوز شود، چه فرایند سختی برای اثبات آن باید میگذراند. او میدانست که بعد از تجاوز با چه قضاوتهایی روبرو خواهد شد، که مردن را انتخاب کرد.»
🔹️همسر پا به ماه گوران، مرد متهم به آزار جنسی، همه این مدت کجا بود؟ یکی از همسایهها تعریف میکند که گوران و زنش بعد از برگشت از بیمارستان با هم جر و بحث میکنند. زن هم با قهر به خانه پدر میرود. یکی از وکلای قدیمی این شهر همچنین میگوید که گوران برادر دیگری هم در تازهآباد مریوان دارد که به دلیل سابقه مزاحمت برای زنان، از محله بیرون انداخته شده. به گفته او اهالی محله امضا جمع و با شکایت، او را از تازهآباد اخراج کردهاند. به گفته این وکیل، گوران که در کلانتری مریوان بازداشت است، قبلا هم پروندههای آزار دیگری داشته که به سرانجامی نرسیده بود و شاکیان با این اتفاق دوباره متحد شدهاند که از او بابت پروندههای قبلیشان شکایت کنند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2033
🔶️او جامعه و قانون را میشناخت و خواست بمیرد
🔹️«دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند.» اینها آخرین جملات شلیر از پنجره طبقه دوم خانهاش است. هنوز بعد از گذشت پنج روز از حادثه، مردم مریوان وقتی از محله محمدیه رد میشوند، رد شلیر را داخل قاب پنجره میبینند که بعد از آخرین جملات، با چند ضربه شیشه را شکست و خودش را از طبقه دوم به پایین انداخت.
🔹️شلیر، زنی ۳۶ ساله بود با دو فرزند. خودش خانهدار بود و شوهرش در کردستان عراق کارگری میکرد. ماجرای مرگ دلخراش او روز پنجشنبه گروه گروه مریوانیها را سیاهپوش، به خیابان کشاند تا افزایش خشونت علیه زنان اعتراض کنند و خواهان پیگیری پرونده شیلر از سوی مسئولان باشند. آنها شعار میدادند: «ما امنیت میخواهیم»، «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان»
🔹️زنان دیروز هم قبل از مراسم ختم، مقابل مسجد جمع شده بودند تا به مرگ شلیر که حالا نام شهید روی او گذاشتهاند، فکر کنند و به امنیت خودشان. در سه ماه گذشته این دومین زنی است که برای فرار از تجاوز، خودکشی کرده است. اما شلیر چطور کشته شد؟
🔹️دوشنبه عصر بود که گوران، مرد همسایه، جلوی در میآید. مرد از او می خواهد که با پراید شلیر همسر پابه ماهش را به بیمارستان برسانند. شلیر بچهها را میبرد خانه اقوام و با هم همسر گوران را به بیمارستان میبرند. تا اینجا همه چیز در صلح و آرامش پیش رفته بود. شیلر به خانه اقوام برمیگردد، با بچهها شام میخورند و دوباره به خانه میروند. ساعت ۱۲ شب دوباره گوران در خانه شلیر را میزند و میگوید: «حال همسرم دوباره بد شده. بیا او را ببریم بیمارستان.» شلیر این بار کمی احتیاط میکند.
🔹️از پسرش میخواهد که با او به خانه همسایه بیاید ولی مرد به بهانه اینکه زنم حجاب مناسبی ندارد، پسر شلیر را راه نمی دهد. با این حال، فرزندانش که یکی در مقطع دبیرستان و دیگری در راهنمایی تحصیل میکنند، مشکوک می شوند و همراه مادر تا دم خانه همسایه می روند. گوران در را روی شلیر باز میکند اما روی بچهها میبندد و میگوید: « گفتم که زنم وضع درستی ندارد. صبر کنید کار مادرتان تمام شود.» و در را روی آنها قفل میکند. از اینجا به بعد این چیزی است که از زبان فرزندان شلیر، مردم محله و همسایهها سینه به سینه نقل شده. گوران اسلحه را جلوی صورت شلیر میگیرد و میگوید: «هیس صدایت در نیاید.»
🔹️شلیر که خانه را میشناخت، به جای اینکه سمت اتاق و هال برود، میدود سمت راهرو؛ همان جایی که حالا پنجره شکسته آن شده نماد شلیر. داد میزند که گوران دارد من را اذیت میکند. همسایهها صدا را که میشنوند، جمع میشوند. «حالا میآییم کمکت. طاقت بیاور» یکی زنگ میزند کلانتری. یکی ۱۱۰ را میگیرد. هر کسی راهی را برای نجات شلیر امتحان میکند. دوباره شلیر داد میزند: «دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند. نمیتوانم تحمل کنم. میاندازم خودم را پایین.» نیروی انتظامی از راه میرسد و تیراندازی میکند اما به دلیل نداشتن حکم ورود به منزل، بالا نمیرود.
🔹️«تا هماهنگ کنند و دستور بگیرند، شلیر خودش را پایین انداخت. ما او را بردیم بیمارستان اما ضربه مغزی شده بود.» این را یکی از همسایهها به دیدبان آزار میگوید. آنهایی که از مردم همسایه در محله مانده بودند، گوران را به محض پایین آمدن از در دوره میکنند و تحویل پلیس میدهند. در همه این چند روز کانالهای تلگرامی و پیجهای اینستاگرامی مریوان از شلیر به عنوان زنی یاد میکنند که از عفت خود به قیمت مرگ محافظت کرده است. با این حال فعالان اجتماعی نگران این نوع نگاه به مرگ شلیر هم هستند. لاله وطندوست، وکیل مریوانی میگوید: «شلیر این جامعه و قانون را میشناخت که خودکشی کرد. میدانست که اگر به او تجاوز شود، چه فرایند سختی برای اثبات آن باید میگذراند. او میدانست که بعد از تجاوز با چه قضاوتهایی روبرو خواهد شد، که مردن را انتخاب کرد.»
🔹️همسر پا به ماه گوران، مرد متهم به آزار جنسی، همه این مدت کجا بود؟ یکی از همسایهها تعریف میکند که گوران و زنش بعد از برگشت از بیمارستان با هم جر و بحث میکنند. زن هم با قهر به خانه پدر میرود. یکی از وکلای قدیمی این شهر همچنین میگوید که گوران برادر دیگری هم در تازهآباد مریوان دارد که به دلیل سابقه مزاحمت برای زنان، از محله بیرون انداخته شده. به گفته او اهالی محله امضا جمع و با شکایت، او را از تازهآباد اخراج کردهاند. به گفته این وکیل، گوران که در کلانتری مریوان بازداشت است، قبلا هم پروندههای آزار دیگری داشته که به سرانجامی نرسیده بود و شاکیان با این اتفاق دوباره متحد شدهاند که از او بابت پروندههای قبلیشان شکایت کنند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2033
دیدبان آزار
«او جامعه و قانون را میشناخت و خواست بمیرد»
دیدبان آزار: «دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند.» اینها آخرین جملات شلیر از پنجره طبقه دوم خانهاش است. هنوز بعد از گذشت پنج روز از حادثه، مردم مریوان وقتی از محله محمدیه رد میشوند، رد شلیر را داخل قاب پنجره میبینند که بعد از آخرین جملا
Forwarded from Shiva Rad
🔴 بیانیه انجمن صنفی معلمان کردستان_مریوان، در خصوص تجمع اعتراضی اخیر مردم مریوان
زنکشی به خبر تکرارشوندهی هزاران شهر و روستا تبدیل شده است. شلێر رسولی، برای دفاع از خود در برابر تجاوز هیچ ابزاری بجز پرت کردن خود از پنجره نداشت. سقوط شلێر از پنجره٬ همزمان سقوط و ویرانی جامعهای است که نمیتواند یا نمیخواهد برای زنجیرهی بیپایان زنکشی علاجی پیدا کند، جامعهای که به جای اندیشیدن راه چارهای واقعی، در یک مکانیسم روانی عجیب در این نمونهی اخیر از قربانی یک قهرمان میسازد و با عناوینی چون «شهید پاکدامنی»، هولناکی این فاجعه را تماما از ذهن مردم میزداید.
متاسفانه دلیلی بنیادی قتل شلێر و هزاران زن دیگری که روزانه در دورتادور دنیا سلاخی میشوند در تار و پود خود جامعه و ساختار سیاسی و اقتصادی آن نهفته است. آن دستها خشمگین . برای التیام این داغ به طنابدار اشاره میکنند٬ آخرین و نمایانترین علت این قتلها را میبینند. این خشم و این عدالتخواهی قابل فهم است، ولی تا زمانی که دلایل ساختاری این قتلهای زنجیرهای مورد سوال قرار نگیرد و تا زمانی که این خشمها معطوف به این دلایل ساختاری نشوند٬ اعدام، بخوانید قتل دولتی، فقط یک داغ دیگر بر روان جمعی مردم میگذارد.
نباید فراموش کرد که دلیل اصلی و بنیادین قتل شلێر ساختارهای ویرانگر سیاسی_اقتصادی هستند که نرینهمحوری٬ مردسالاری٬ لات و لمپن پروی از اجزای ارگانیک آن هستند٬ ساختارهایی که فقر و تباهی و ویرانی را تولید و بازتولید میکنند و سرکوب، به حاشیهراندن، بیقدرت سازی و ناتوان سازی زنان از سازوکارهای اساسی آن است برای نگه داشتن نظم حاکم٬ نظمی که از بیخ و بنیاد غیرعادلانه، غیراخلاقی و ویرانگر است. تراژدی قتل شلێر در متن این ساختار بیمار و ویرانگر اتفاق افتاد، و هر تلاشی برای التیام این درد تا زمانی که این سازوکارهای سرمایهدارانه و نرینهمحوری همدست و همپیمان آن را نشانه نگیرد، هیچ راه برون رفتی پیدا نخواهد شد. در تجمع روز پنج شنبه، یکی از شعارهای مترقی که سر داده میشد این بود: «پیاو سالاری و سەرمایە؛ هۆکاری ئەم بەڵایە / مرد سالاری و سرمایه٬ علت این تراژدی است». به این باید دولت را اضافه کرد، دولتی که به شکل سیستماتیک فقر، نابرابری، تبعیض و زن ستیزی را ترویج میکند و با نهادهای قانونی و آموزشی و تبلیغاتیاش این نابرابریها را روزانه مهر و امضا میکند.
خوشبختانه مریوان یک جامعه مدنی پویا و فعالی دارد، حضور هزاران نفر در مراسم خاکسپاری و تبدیل کردن مراسم تشییع جنازه شلێر به یک راهپیمایی اعتراضی نشان از میزان آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و میزان مسولیت پذیری آنها در مواجه با تراژدیهای جمعی و عمومی است. خیابانهای مریوان دهههاست که با این همبستگیها آشنا هستند و این امید و دلخوشی بزرگی است. بخش بزرگی از این مردم بدون تردید میدانند که شلێر یک قربانی بود، قربانیای که اگر مرگ را در آن لحظه انتخاب نمیکرد، در فردای پس از تجاوز، هیچ مامن و پناهگاهی برایش نبود. تمام سازوکارهای حقوقی، قانونی به گونهای طراحی شدهاند که زنکشی را فعالانه ترویج میکنند و هنجارهای اجتماعی حاکم بر بخشی از جامعه در قالب ناموس پرستی و پاکدامنی دقیقا امتداد این سازوکارهای حقوقی و سیاسی نرمحور و زن ستیز هستند.
انجمن صنفی معلمان کردستان-مریوان تراژدی قتل شلێر را به خانواده ایشان و همهی زنان داغ دیدهی مریوان تسلیت میگوید و خواهان بازبینی و اصلاح سازوکارهای حقوقی و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی حاکم در راستای توانمندسازی زنان و پایان دادن به تراژدی تکرار شوندهی زن کشی است.
انجمن صنفی معلمان کردستان - مریوان
bit.ly/3BqjAgP
@kashowranews
زنکشی به خبر تکرارشوندهی هزاران شهر و روستا تبدیل شده است. شلێر رسولی، برای دفاع از خود در برابر تجاوز هیچ ابزاری بجز پرت کردن خود از پنجره نداشت. سقوط شلێر از پنجره٬ همزمان سقوط و ویرانی جامعهای است که نمیتواند یا نمیخواهد برای زنجیرهی بیپایان زنکشی علاجی پیدا کند، جامعهای که به جای اندیشیدن راه چارهای واقعی، در یک مکانیسم روانی عجیب در این نمونهی اخیر از قربانی یک قهرمان میسازد و با عناوینی چون «شهید پاکدامنی»، هولناکی این فاجعه را تماما از ذهن مردم میزداید.
متاسفانه دلیلی بنیادی قتل شلێر و هزاران زن دیگری که روزانه در دورتادور دنیا سلاخی میشوند در تار و پود خود جامعه و ساختار سیاسی و اقتصادی آن نهفته است. آن دستها خشمگین . برای التیام این داغ به طنابدار اشاره میکنند٬ آخرین و نمایانترین علت این قتلها را میبینند. این خشم و این عدالتخواهی قابل فهم است، ولی تا زمانی که دلایل ساختاری این قتلهای زنجیرهای مورد سوال قرار نگیرد و تا زمانی که این خشمها معطوف به این دلایل ساختاری نشوند٬ اعدام، بخوانید قتل دولتی، فقط یک داغ دیگر بر روان جمعی مردم میگذارد.
نباید فراموش کرد که دلیل اصلی و بنیادین قتل شلێر ساختارهای ویرانگر سیاسی_اقتصادی هستند که نرینهمحوری٬ مردسالاری٬ لات و لمپن پروی از اجزای ارگانیک آن هستند٬ ساختارهایی که فقر و تباهی و ویرانی را تولید و بازتولید میکنند و سرکوب، به حاشیهراندن، بیقدرت سازی و ناتوان سازی زنان از سازوکارهای اساسی آن است برای نگه داشتن نظم حاکم٬ نظمی که از بیخ و بنیاد غیرعادلانه، غیراخلاقی و ویرانگر است. تراژدی قتل شلێر در متن این ساختار بیمار و ویرانگر اتفاق افتاد، و هر تلاشی برای التیام این درد تا زمانی که این سازوکارهای سرمایهدارانه و نرینهمحوری همدست و همپیمان آن را نشانه نگیرد، هیچ راه برون رفتی پیدا نخواهد شد. در تجمع روز پنج شنبه، یکی از شعارهای مترقی که سر داده میشد این بود: «پیاو سالاری و سەرمایە؛ هۆکاری ئەم بەڵایە / مرد سالاری و سرمایه٬ علت این تراژدی است». به این باید دولت را اضافه کرد، دولتی که به شکل سیستماتیک فقر، نابرابری، تبعیض و زن ستیزی را ترویج میکند و با نهادهای قانونی و آموزشی و تبلیغاتیاش این نابرابریها را روزانه مهر و امضا میکند.
خوشبختانه مریوان یک جامعه مدنی پویا و فعالی دارد، حضور هزاران نفر در مراسم خاکسپاری و تبدیل کردن مراسم تشییع جنازه شلێر به یک راهپیمایی اعتراضی نشان از میزان آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و میزان مسولیت پذیری آنها در مواجه با تراژدیهای جمعی و عمومی است. خیابانهای مریوان دهههاست که با این همبستگیها آشنا هستند و این امید و دلخوشی بزرگی است. بخش بزرگی از این مردم بدون تردید میدانند که شلێر یک قربانی بود، قربانیای که اگر مرگ را در آن لحظه انتخاب نمیکرد، در فردای پس از تجاوز، هیچ مامن و پناهگاهی برایش نبود. تمام سازوکارهای حقوقی، قانونی به گونهای طراحی شدهاند که زنکشی را فعالانه ترویج میکنند و هنجارهای اجتماعی حاکم بر بخشی از جامعه در قالب ناموس پرستی و پاکدامنی دقیقا امتداد این سازوکارهای حقوقی و سیاسی نرمحور و زن ستیز هستند.
انجمن صنفی معلمان کردستان-مریوان تراژدی قتل شلێر را به خانواده ایشان و همهی زنان داغ دیدهی مریوان تسلیت میگوید و خواهان بازبینی و اصلاح سازوکارهای حقوقی و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی حاکم در راستای توانمندسازی زنان و پایان دادن به تراژدی تکرار شوندهی زن کشی است.
انجمن صنفی معلمان کردستان - مریوان
bit.ly/3BqjAgP
@kashowranews
Telegraph
بیانیه انجمن صنفی معلمان کردستان در خصوص تجمع اعتراضی اخیر مردم مریوان
زن کشی به خبر تکرار شوندهی هزاران شهر و روستا تبدیل شده است. شلێررسولی، برای دفاع از خود در برابر تجاوز، هیچ ابزاری بجز پرت کردن خود از پنجره نداشت. سقوط شلێر از پنجره، همزمان سقوط و ویرانی جامعهای است که نمیتواند یا نمیخواهد برای زنجیرهی بیپایان زن…
🔻نگاهی به همه انتقادات و واکنشهای شکل گرفته پیرامون بیانیه جریان روایتگری خشونت جنسی
🔶 تکثر در غایتی مشترک
🔹دیدبان آزار: اخیرا بیانیهای با عنوان «بیانیهای جمعی؛ نگاهی به دو سال جریان روایتگری خشونت جنسی» با امضای بیش از ۱۰۰ فمینیست منتشر شده که واکنشهای گستردهای را به دنبال داشته است. متن اینگونه آغاز شده است: «ما جمعی از پژوهشگران و کنشگران فمینیست، همواره شیفته ساختارشکنی/تابوشکنی کسانی بودیم که این مدت دست به افشاگری زدند. با آنها عصبانی شدیم، غصه خوردیم، همدردی کردیم، در بعضی مواقع همراه شدیم و دست به اقداماتی جمعی زدیم. با این حال پس از گذشتِ حدود دو سال از شروع جریان روایتگری خشونت جنسی در فضای اجتماعیـمجازیِ ایرانی و در نگاهی به پشتِ سر، بر آن شدیم در بیانیه پیش رو به نقد سازوکارهایی بپردازیم که بهگمانمان نیازمندِ بازنگری و تغییرند.»
🔹این بیانیه که در ۹ بند، نگرانیها، انتقادات و پیشنهادات خود را نسبت به جریان «منهم» در ایران مکتوب کرده، همزمان مورد حمایت و انتقاد عده بسیاری قرار گرفت. صفحه «میتو موومنت ایران» هم در سه بخش پاسخ خود را به این بیانیه منتشر کرده است.
🔹در این گزارش، برخی از دیدگاههای منتشرشده اعم از مثبت و منفی، همدلانه و منتقدانه از سوی فمینیستها از جمله زهرهاسدپور، الهه سروشنیا، فهیمه میری، ریحانه نامدار، مینا خانی، نرگس حسنلی، خیزران اسماعیلزاده، زرین جوادی، المیرا بهمنی، آلما بهمنپور، مهسا اسدالهنژاد، یکی از راویان صفحه می تو موومنت، الهه بیننده و شهین غلامی گردآوری شده است. لازم به ذکر است که دیدبان آزار میان توهین، تمسخر و افترا و نقد تمایز قائل است و از انتشار یا بازنشر اظهارات توهینآمیز و زنستیزانه خودداری میکند. بعلاوه، متون فهیمه میری و زهره اسدپور بهطور اختصاصی برای دیدبان آزار ارسال شده و از تمامی کسانی که متون استوریهایشان در این متن نقلقول شده، اجازه گرفته شده است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2020/
🔶 تکثر در غایتی مشترک
🔹دیدبان آزار: اخیرا بیانیهای با عنوان «بیانیهای جمعی؛ نگاهی به دو سال جریان روایتگری خشونت جنسی» با امضای بیش از ۱۰۰ فمینیست منتشر شده که واکنشهای گستردهای را به دنبال داشته است. متن اینگونه آغاز شده است: «ما جمعی از پژوهشگران و کنشگران فمینیست، همواره شیفته ساختارشکنی/تابوشکنی کسانی بودیم که این مدت دست به افشاگری زدند. با آنها عصبانی شدیم، غصه خوردیم، همدردی کردیم، در بعضی مواقع همراه شدیم و دست به اقداماتی جمعی زدیم. با این حال پس از گذشتِ حدود دو سال از شروع جریان روایتگری خشونت جنسی در فضای اجتماعیـمجازیِ ایرانی و در نگاهی به پشتِ سر، بر آن شدیم در بیانیه پیش رو به نقد سازوکارهایی بپردازیم که بهگمانمان نیازمندِ بازنگری و تغییرند.»
🔹این بیانیه که در ۹ بند، نگرانیها، انتقادات و پیشنهادات خود را نسبت به جریان «منهم» در ایران مکتوب کرده، همزمان مورد حمایت و انتقاد عده بسیاری قرار گرفت. صفحه «میتو موومنت ایران» هم در سه بخش پاسخ خود را به این بیانیه منتشر کرده است.
🔹در این گزارش، برخی از دیدگاههای منتشرشده اعم از مثبت و منفی، همدلانه و منتقدانه از سوی فمینیستها از جمله زهرهاسدپور، الهه سروشنیا، فهیمه میری، ریحانه نامدار، مینا خانی، نرگس حسنلی، خیزران اسماعیلزاده، زرین جوادی، المیرا بهمنی، آلما بهمنپور، مهسا اسدالهنژاد، یکی از راویان صفحه می تو موومنت، الهه بیننده و شهین غلامی گردآوری شده است. لازم به ذکر است که دیدبان آزار میان توهین، تمسخر و افترا و نقد تمایز قائل است و از انتشار یا بازنشر اظهارات توهینآمیز و زنستیزانه خودداری میکند. بعلاوه، متون فهیمه میری و زهره اسدپور بهطور اختصاصی برای دیدبان آزار ارسال شده و از تمامی کسانی که متون استوریهایشان در این متن نقلقول شده، اجازه گرفته شده است.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2020/
هرس واچ | دیدبان آزار
تکثر در غایتی مشترک
اخیرا بیانیهای با عنوان «بیانیهای جمعی؛ نگاهی به دو سال جریان روایتگری خشونت جنسی» با امضای بیش از 100 فمینیست منتشر شده که واکنشهای گستردهای را به دنبال داشته است.
🔶آزارگران علیرغم درک مفهوم رضایت جنسی آن را نادیده میگیرند
🔷«یک خرس را تصور کنید.» شفیعه زالوم، معلم سلامت و بهداشت در سانفرانسیسکو، مقابل دانشآموزان پایه دهم کلاس آموزش جنسیاش ایستاد. اولین روز ترم بهار بود و «خرس»، آنچیزی نبود که دانشآموزان توقع داشتند مورد بحث قرار بگیرد. وقتی تصور آنها از خرس در ذهنشان تثبیت شد، خانم زالوم از آنها خواست خرسی را که تصور کردند، توضیح دهند. یکی از دانشآموزان یک خرس گریزلی را تصور کرده بود؛ یکی دیگر به یک توله خرس سیاه و دیگران به خرس قطبی و پاستیل خرسی فکر کرده بودند. خود من یوگی را تصور کردم. خانم زالوم گفت نکته این تمرین این است که در یک موقعیت و مواجهه جنسی نباید با فرض و گمان پیش رفت.
🔷هنوز هم هربار که اتهام خشونت جنسی علیه مردی قدرتمند عمومی میشود، به آن خرسها فکر میکنم. تقریباً تمامی این مردان اجبار و تعرض جنسی را انکار میکنند یا اصرار دارند که این روابط «با رضایت 100 درصدی» برقرار شده است. اما متهمان بهندرت توضیح میدهند که منظورشان از رضایت دقیقاً چیست. آیا با یک شریک مشتاق درباره اینکه از کدام رفتارهای جنسی لذت میبرند صحبت کردهاند؟ یا فکر میکردند ادامه یافتن آنچه که شروع کردهاند تا وقتی که شریکشان نه نگفته، مشکلی ندارد؟ آیا آنها بوسه پرشور را قراردادی ضمنی برای اعمال جنسی فراتر میدانستند؟ آیا سکس اجباری -مثلا فشار دادن سر شریک جنسی به سمت پایین- را منصفانه تلقی میکردند چون خیلی از مردان این کار را انجام میدهند؟ آیا سکس با افرادی در جایگاههای پایینتر و فرودستتر را قابلقبول، یا مبادلهای منصفانه برای پیشرفت شغلی میدانستند؟ که این حالت مثل فکر کردن به کوالاهاست که در حقیقت اصلاً خرس نیستند.
🔷وقتی نیکول بدرا، کاندیدای دکتری جامعهشناسی در دانشگاه میشیگان، در سال ۲۰۱۵ با دانشجویان مرد مصاحبه کرد، هرکدام از این دانشجویان توانستند حداقل یک تعریف ابتدایی از مفهوم رضایت جنسی ارائه کنند: اینکه طرفین رابطه جنسی به آنچه که انجام میدادند تمایل داشتند. بیشترشان استاندارد فعلی «بله یعنی بله» را تأیید کردند، که مستلزم موافقت فعالانه، آگاهانه، متدام، پیوسته، و آزادانۀ تمامی طرفهای درگیر در فعالیت جنسی است. بااینحال، وقتی از آنها خواستند که آخرین مواجهات خود را هم با شخصی که با او در رابطه عاشقانه هستند و هم با افرادی که صرفاً با آنها رابطه جنسی داشتهاند توصیف کنند، حتی مردانی که ادعا کرده بودند رضایت ایجابی را مدنظر دارند، اغلب در عمل چنین نکرده بودند.
🔷با اینحال، وقتی متوجه شدند که رفتارهایشان با این معیار در تضاد است، به جای زیر سوال بردن رفتار خود، تعریفشان را از مفهوم رضایت بسط دادند. دیدگاه این مردان درباره «بله» آنقدر منعطف بود که برای برخی از آنها رفتارهایی را شامل میشد که معیارهای قانونی تعرض را هم دربرمیگرفت- مانند مردی که دوستدخترش را مجبور به رابطه مقعدی کرده بود (دوستدخترش گفته بود: «دوست ندارم این کار را بکنم، ولی فکر میکنم بگذارم انجامش بدهی.») بعدتر به صراحت به او گفته بود که باید دست نگه دارد. بدرا به من گفت: «او در نهایت دست نگه داشته و به نظر میرسیده که متوجه شده دوستدخترش چقدر ناراحت بوده، اما راهی برای توجیه این اتفاق پیدا کرده: از دست دوستدخترش به خاطر اینکه او را پس زده بود عصبانی شد چون باور داشت که مرد واقعی نباید برای سکس التماس کند.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2003
🔷«یک خرس را تصور کنید.» شفیعه زالوم، معلم سلامت و بهداشت در سانفرانسیسکو، مقابل دانشآموزان پایه دهم کلاس آموزش جنسیاش ایستاد. اولین روز ترم بهار بود و «خرس»، آنچیزی نبود که دانشآموزان توقع داشتند مورد بحث قرار بگیرد. وقتی تصور آنها از خرس در ذهنشان تثبیت شد، خانم زالوم از آنها خواست خرسی را که تصور کردند، توضیح دهند. یکی از دانشآموزان یک خرس گریزلی را تصور کرده بود؛ یکی دیگر به یک توله خرس سیاه و دیگران به خرس قطبی و پاستیل خرسی فکر کرده بودند. خود من یوگی را تصور کردم. خانم زالوم گفت نکته این تمرین این است که در یک موقعیت و مواجهه جنسی نباید با فرض و گمان پیش رفت.
🔷هنوز هم هربار که اتهام خشونت جنسی علیه مردی قدرتمند عمومی میشود، به آن خرسها فکر میکنم. تقریباً تمامی این مردان اجبار و تعرض جنسی را انکار میکنند یا اصرار دارند که این روابط «با رضایت 100 درصدی» برقرار شده است. اما متهمان بهندرت توضیح میدهند که منظورشان از رضایت دقیقاً چیست. آیا با یک شریک مشتاق درباره اینکه از کدام رفتارهای جنسی لذت میبرند صحبت کردهاند؟ یا فکر میکردند ادامه یافتن آنچه که شروع کردهاند تا وقتی که شریکشان نه نگفته، مشکلی ندارد؟ آیا آنها بوسه پرشور را قراردادی ضمنی برای اعمال جنسی فراتر میدانستند؟ آیا سکس اجباری -مثلا فشار دادن سر شریک جنسی به سمت پایین- را منصفانه تلقی میکردند چون خیلی از مردان این کار را انجام میدهند؟ آیا سکس با افرادی در جایگاههای پایینتر و فرودستتر را قابلقبول، یا مبادلهای منصفانه برای پیشرفت شغلی میدانستند؟ که این حالت مثل فکر کردن به کوالاهاست که در حقیقت اصلاً خرس نیستند.
🔷وقتی نیکول بدرا، کاندیدای دکتری جامعهشناسی در دانشگاه میشیگان، در سال ۲۰۱۵ با دانشجویان مرد مصاحبه کرد، هرکدام از این دانشجویان توانستند حداقل یک تعریف ابتدایی از مفهوم رضایت جنسی ارائه کنند: اینکه طرفین رابطه جنسی به آنچه که انجام میدادند تمایل داشتند. بیشترشان استاندارد فعلی «بله یعنی بله» را تأیید کردند، که مستلزم موافقت فعالانه، آگاهانه، متدام، پیوسته، و آزادانۀ تمامی طرفهای درگیر در فعالیت جنسی است. بااینحال، وقتی از آنها خواستند که آخرین مواجهات خود را هم با شخصی که با او در رابطه عاشقانه هستند و هم با افرادی که صرفاً با آنها رابطه جنسی داشتهاند توصیف کنند، حتی مردانی که ادعا کرده بودند رضایت ایجابی را مدنظر دارند، اغلب در عمل چنین نکرده بودند.
🔷با اینحال، وقتی متوجه شدند که رفتارهایشان با این معیار در تضاد است، به جای زیر سوال بردن رفتار خود، تعریفشان را از مفهوم رضایت بسط دادند. دیدگاه این مردان درباره «بله» آنقدر منعطف بود که برای برخی از آنها رفتارهایی را شامل میشد که معیارهای قانونی تعرض را هم دربرمیگرفت- مانند مردی که دوستدخترش را مجبور به رابطه مقعدی کرده بود (دوستدخترش گفته بود: «دوست ندارم این کار را بکنم، ولی فکر میکنم بگذارم انجامش بدهی.») بعدتر به صراحت به او گفته بود که باید دست نگه دارد. بدرا به من گفت: «او در نهایت دست نگه داشته و به نظر میرسیده که متوجه شده دوستدخترش چقدر ناراحت بوده، اما راهی برای توجیه این اتفاق پیدا کرده: از دست دوستدخترش به خاطر اینکه او را پس زده بود عصبانی شد چون باور داشت که مرد واقعی نباید برای سکس التماس کند.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2003
دیدبان آزار
متجاوزان علیرغم درک مفهوم رضایت جنسی آن را نادیده میگیرند
تحقیقات نشان داده که توانایی مردان جوان در درک و فهم امتناع جنسی و فقدان رضایت، صرفنظر از اینکه لفظ «نه» واقعاً بیان شده یا نه، بسیار دقیق است؛ این موضوع ما را باید نسبت به دفاع رایجی که در حمایت از متجاوزان مطرح میشود، مشکوک کند.
Forwarded from Radio Zamaneh
دفاع جمعی از حقوق زنان یا دفاع از زنان
نسیم سلطانبیگی - روایتگری نیازمند جسارتی ستودنی است و از منظر فردی یک دستاورد بزرگ محسوب میشود، اما صرف روایتگر بودن به معنای ایجاد یا تثبیت یک مبارزه اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی نیست. تمرکز صرف شما بر وضعیت قربانی و تثبیت آن در افراد سبب میشود موضعگیری فعالانه در راویان تضعیف شود و به دنبال آن نسبت به مسئولیتهای اجتماعی که میتوانند داشته باشند بیتفاوت و دلسرد شوند، حتی اگر این مسئولیت اجتماعی قرار باشد صرفا منجر به تقویت توان فردی و ظرفیتهای شخصیشان شود.
ادامه مطلب
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
نسیم سلطانبیگی - روایتگری نیازمند جسارتی ستودنی است و از منظر فردی یک دستاورد بزرگ محسوب میشود، اما صرف روایتگر بودن به معنای ایجاد یا تثبیت یک مبارزه اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی نیست. تمرکز صرف شما بر وضعیت قربانی و تثبیت آن در افراد سبب میشود موضعگیری فعالانه در راویان تضعیف شود و به دنبال آن نسبت به مسئولیتهای اجتماعی که میتوانند داشته باشند بیتفاوت و دلسرد شوند، حتی اگر این مسئولیت اجتماعی قرار باشد صرفا منجر به تقویت توان فردی و ظرفیتهای شخصیشان شود.
ادامه مطلب
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
🔻روایتی از خشونت جنسی و روانی در رابطه عاطفی
🔶 «بدنت موقع سکس چیز دیگری میگوید»
▪️هشدار؛ ممکن است خواندن این متن برای همه مناسب نباشد
🔹تنها باشی، اولین تجربه مهاجرت و دوری از خانواده و دیار که باشد، سابقه افسردگی و حملات پنیک را که داشته باشی، نا آگاه، نابالغ و آموزشندیده و بیتجربه در خصوص چندوچون روابط جنسی و عاطفی که باشی و خیلی چیزهای دیگر دستبهدست هم دادند، که من شش ماه بعد از مهاجرت وارد رابطهای سمی شوم. در ضعیفترین نقطه وجودی خود و بیزار از تنهایی، برای اولین بار گفتم فقط کسی بیاید و باشد و بماند، بدون درنظر داشتن ایدهآلها و معیارهایی که همیشه پیشتر در انتخاب و رد کردن مردها داشتم. در آن زمان تنها معیارم در انتخاب فرد مورد نظرم این بود که «بکارت» یک دختر ۲۷ ساله تازه مهاجرتکرده برایش مسئله نباشد. چون برای یک مرد غربی غریب و عجیب است و البته برای خودم بهگونهای مایه شرمساری بود. فرد مورد نظر خود از خانواده ای مهاجر از ترکیه بود و همین کافی که شباهتهای فرهنگی داشتیم و ناوارد بودن و باکرگی را بهتر درک میکند.
🔹ماه اول، همهچیز خوب بود. حتی شاید عالی؛ نوازش، لمس، آغوش و رعایت حال من. بعد از یک ماه اصرار او بر داشتن رابطه جنسی کامل شروع شد. من ترس از رها شدن داشتم اما بالاخره راضی شدم. اما به خاطر ترس و اضطراب، دخول انجام نمیگرفت. چند شب پشت سر هم تلاش ناکام و بعد سرزنش من برای موفق نشدن. تا اینکه یک شب که در خواب عمیق بودم، بالاخره اتفاق افتاد. در واقع خودش را به من تحمیل کرد. من تا مدتها درگیر خاطره آن جریان بودم. و پس از آن مدتی یک الگوی مدام از سکس در حالتی که من خواب بودم، تکرار میشد. هرچه اصرار میکردم که من خوشم نمیآید و احساس خوبی ندارم، زیر بار نمیرفت و میگفت بدنت موقع سکس چیز دیگری میگوید و تو هم خوشت میآید.
🔹الگوهایی که برای سکس به من تحمیل میشد، ایراد گرفتن از بدن من، من را به حدی تحت فشار گذاشت که در ظرف یک سال از ۴۸ کیلو به ۴۳ کیلو کاهش وزن داشتم. تا بدنم ایدهآل و خواستنی باشد. من حتی دندههایم در حین سکس و رفتارهای جنسیای که نمیخواستم شکست. من ۴۳ کیلو بودم و او ۱۰۰ کیلو. و واقعا تمام بارهایی که با هم خوابیدیم من همیشه در شوک بودم. فقط دوست داشتم زودتر تمام شود. من در این رابطه سهساله هرگز ارگاسم را تجربه نکردم چون هیچوقت بهم این فرصت داده نشد و به خاطر خیلی چیزها در رابطه جنسی به من احساس شرمندگی داده شد. اما این تمام جریان نبود. مدام با تهدید به رها کردن من و تنها گذاشتنم، آرامآرام تمام چیزهایی که در ظاهر و شخصیت و طرز فکر خود را که موافق با نظر او نبود، تغییر دادم. در واقع کسی شدم جز خودی که بودم و پرورش داده بودم. به خودم پشت کردم. فقط و فقط به این قیمت که تنها نمانم. ابتدا خط قرمزها کم و قابل چشمپوشی و رعایت کردن بود؛ نپوشیدن دامن و شلوار کوتاه. بعد به خیلی چیزهای دیگر توسعه یافت. نپوشیدن جین تنگ، نپوشیدن تاپ، آرایش نکردن، یواشکی کنترل کردن من در محل کار و دانشگاه برای مطمئن شدن از اینکه دور از چشم وی کاری خلاف نظرش انجام ندهم.
🔹صحبت کردن با تمام همسایههای مرد در خوابگاه برای من ممنوع شد و بعد آرامآرام پای خشونت فیزیکی به میان رابطه باز شد. یک رابطه سه ساله که از همان پایان سال اولش میدانستم که باید تمام شود و باید خودم را نجات دهم، اما فاصله میان دانستن و غلبه بر ترسها و ضعفهایم در عمل خیلی زیاد بود. مدام به من یادآوری میکرد که من هرگز بدون او از پس زندگی خودم در تنهایی و مهاجرت برنخواهم آمد. مدام کوچکترین اشتباه در رفتار من را نقد میکرد. از استقلال من برای انجام امور خودم به تنهایی بیزار بود و مدام با تعبیر اینکه دوستش ندارم از من میخواست که بدون نظر و هماهنگی با او هیچ کاری انجام ندهم. با تکرار مرتب اینکه دوستش ندارم با وجود خستگی زیاد، یا شرایط ناگواری که داشتم وادار به رابطه جنسی میشدم. معتقد به هیجان در رابطه، ناغافل کارهایی با بدن من میکرد که هرگز راضی به انجام آن اعمال بر روی بدنم نبودم.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2032
🔶 «بدنت موقع سکس چیز دیگری میگوید»
▪️هشدار؛ ممکن است خواندن این متن برای همه مناسب نباشد
🔹تنها باشی، اولین تجربه مهاجرت و دوری از خانواده و دیار که باشد، سابقه افسردگی و حملات پنیک را که داشته باشی، نا آگاه، نابالغ و آموزشندیده و بیتجربه در خصوص چندوچون روابط جنسی و عاطفی که باشی و خیلی چیزهای دیگر دستبهدست هم دادند، که من شش ماه بعد از مهاجرت وارد رابطهای سمی شوم. در ضعیفترین نقطه وجودی خود و بیزار از تنهایی، برای اولین بار گفتم فقط کسی بیاید و باشد و بماند، بدون درنظر داشتن ایدهآلها و معیارهایی که همیشه پیشتر در انتخاب و رد کردن مردها داشتم. در آن زمان تنها معیارم در انتخاب فرد مورد نظرم این بود که «بکارت» یک دختر ۲۷ ساله تازه مهاجرتکرده برایش مسئله نباشد. چون برای یک مرد غربی غریب و عجیب است و البته برای خودم بهگونهای مایه شرمساری بود. فرد مورد نظر خود از خانواده ای مهاجر از ترکیه بود و همین کافی که شباهتهای فرهنگی داشتیم و ناوارد بودن و باکرگی را بهتر درک میکند.
🔹ماه اول، همهچیز خوب بود. حتی شاید عالی؛ نوازش، لمس، آغوش و رعایت حال من. بعد از یک ماه اصرار او بر داشتن رابطه جنسی کامل شروع شد. من ترس از رها شدن داشتم اما بالاخره راضی شدم. اما به خاطر ترس و اضطراب، دخول انجام نمیگرفت. چند شب پشت سر هم تلاش ناکام و بعد سرزنش من برای موفق نشدن. تا اینکه یک شب که در خواب عمیق بودم، بالاخره اتفاق افتاد. در واقع خودش را به من تحمیل کرد. من تا مدتها درگیر خاطره آن جریان بودم. و پس از آن مدتی یک الگوی مدام از سکس در حالتی که من خواب بودم، تکرار میشد. هرچه اصرار میکردم که من خوشم نمیآید و احساس خوبی ندارم، زیر بار نمیرفت و میگفت بدنت موقع سکس چیز دیگری میگوید و تو هم خوشت میآید.
🔹الگوهایی که برای سکس به من تحمیل میشد، ایراد گرفتن از بدن من، من را به حدی تحت فشار گذاشت که در ظرف یک سال از ۴۸ کیلو به ۴۳ کیلو کاهش وزن داشتم. تا بدنم ایدهآل و خواستنی باشد. من حتی دندههایم در حین سکس و رفتارهای جنسیای که نمیخواستم شکست. من ۴۳ کیلو بودم و او ۱۰۰ کیلو. و واقعا تمام بارهایی که با هم خوابیدیم من همیشه در شوک بودم. فقط دوست داشتم زودتر تمام شود. من در این رابطه سهساله هرگز ارگاسم را تجربه نکردم چون هیچوقت بهم این فرصت داده نشد و به خاطر خیلی چیزها در رابطه جنسی به من احساس شرمندگی داده شد. اما این تمام جریان نبود. مدام با تهدید به رها کردن من و تنها گذاشتنم، آرامآرام تمام چیزهایی که در ظاهر و شخصیت و طرز فکر خود را که موافق با نظر او نبود، تغییر دادم. در واقع کسی شدم جز خودی که بودم و پرورش داده بودم. به خودم پشت کردم. فقط و فقط به این قیمت که تنها نمانم. ابتدا خط قرمزها کم و قابل چشمپوشی و رعایت کردن بود؛ نپوشیدن دامن و شلوار کوتاه. بعد به خیلی چیزهای دیگر توسعه یافت. نپوشیدن جین تنگ، نپوشیدن تاپ، آرایش نکردن، یواشکی کنترل کردن من در محل کار و دانشگاه برای مطمئن شدن از اینکه دور از چشم وی کاری خلاف نظرش انجام ندهم.
🔹صحبت کردن با تمام همسایههای مرد در خوابگاه برای من ممنوع شد و بعد آرامآرام پای خشونت فیزیکی به میان رابطه باز شد. یک رابطه سه ساله که از همان پایان سال اولش میدانستم که باید تمام شود و باید خودم را نجات دهم، اما فاصله میان دانستن و غلبه بر ترسها و ضعفهایم در عمل خیلی زیاد بود. مدام به من یادآوری میکرد که من هرگز بدون او از پس زندگی خودم در تنهایی و مهاجرت برنخواهم آمد. مدام کوچکترین اشتباه در رفتار من را نقد میکرد. از استقلال من برای انجام امور خودم به تنهایی بیزار بود و مدام با تعبیر اینکه دوستش ندارم از من میخواست که بدون نظر و هماهنگی با او هیچ کاری انجام ندهم. با تکرار مرتب اینکه دوستش ندارم با وجود خستگی زیاد، یا شرایط ناگواری که داشتم وادار به رابطه جنسی میشدم. معتقد به هیجان در رابطه، ناغافل کارهایی با بدن من میکرد که هرگز راضی به انجام آن اعمال بر روی بدنم نبودم.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/2032
هرس واچ | دیدبان آزار
««بدنت موقع سکس چیز دیگری میگوید»
با خودم مرور میکنم؛ درس اول: بین ضعیف بودن و قربانی بودن و قوی بودن و یاد گرفتن از اشتباهات، دو انتخاب مطرح نیست. بلکه یک فرآیند است. از ضعیف بودن نترسید. علیرغم پذیرش آگاهانه اشتباه و قبول مسئولیت در برابر آنچه برای شما اتفاق افتاده است، از پذیرفت
Forwarded from Radio Zamaneh
روایت شاهدان عینی از برخورد خشن گشت ارشاد؛ دختر ۲۲ ساله سقزی در کما
مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که همراه خانواده خود برای دیدن اقوام به تهران سفر کرده بود، حدود ساعت ۶:۳۰ عصر سهشنبه ۲۲ شهریور ماه و در حالی که بهاتفاق برادرش قصد خروج از متروی حقانی تهران را داشت به وسیله مأموران گشت ارشاد بازداشت شد. او اکنون در بیمارستان کسری در کماست. شاهدان و برادر او با زمانه گفتوگو کردهاند.
ادامه مطلب
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که همراه خانواده خود برای دیدن اقوام به تهران سفر کرده بود، حدود ساعت ۶:۳۰ عصر سهشنبه ۲۲ شهریور ماه و در حالی که بهاتفاق برادرش قصد خروج از متروی حقانی تهران را داشت به وسیله مأموران گشت ارشاد بازداشت شد. او اکنون در بیمارستان کسری در کماست. شاهدان و برادر او با زمانه گفتوگو کردهاند.
ادامه مطلب
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
🔻اعتراض به بازداشت مهسا امینی و وضعیت او
🔶امروز نوبت مهسا بود، فردا نوبت زن دیگری است
🔹دیروز خبری منتشر شد که حکایت از به کما رفتن زنی ۲۲ ساله به نام مهسا امینی داشت. زنی که به همراه خانوادهاش به تهران سفر کرده بود اما دیروز درحالی که به همراه برادرش از متروی حقانی خارج میشده، توسط ماموران گشت ارشاد بازداشت شده است.
🔹چند ساعت بعد از بازداشت او برادرش در گفتگو با ایران وایر خبر از انتقال پیکر خواهرش به بیمارستان کسری و به کما رفتن او داد.
🔹یکی از زنانی که به همراه مهسا امینی بازداشت شده به رادیو زمانه گفته:
«در طول مسیر میان بازداشتشدگان و مأموران جروبحث شدیدی شکل گرفت که من و خانم امینی هم ازجمله کسانی بودیم که به بازداشت خود اعتراض کردیم. در خلال این جروبحثها مأموران با خشونت فیزیکی سعی داشتند تا همه ما را ساکت کنند. در همین حین بود که خانم امینی هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت اما او تا رسیدن به بازداشتگاه وزرا کماکان هوشیاری داشت، اگرچه که از لحاظ جسمی بسیار بیحال بود.»
🔹او گفته است: «من به اتفاق دهها دختر دیگر در سالن بزرگی در بازداشتگاه وزرا بودیم که پس از چند دقیقه متوجه شدیم یکی از دخترها حالش خوب نیست. چند نفری بودیم که از مأموران آنجا خواستیم به وضعیت این دختر رسیدگی کنند و پس از بیتوجهی مکرر مأموران بر سر آنها فریاد زدیم زیرا خانم امینی رنگ به رخساره نداشت و بسیار ناخوشاحوال بود. رفتهرفته دیگر افراد بازداشتی هم به ما پیوستند و درخواست کمک برای مهسا امینی را داشتند. مأموران کاملاً به موضوع بیتفاوت بودند تا جایی که یکی از آنها خطاب به ما گفت «هندی بازی درنیاورید، ما شما را میشناسیم و خودمان این کارها را تدریس میکنیم!» اما من و دیگر بازداشتشدگان دست از اعتراض برنداشتیم تا جایی که مأموران با خشونت تمام به سمت ما حملهور شدند و با باتوم و گاز فلفل ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. از جمله کسانی که در این حین او هم مورد آسیب قرار گرفت، این خانم بود که پس از آن تقریباً از هوش رفت.»
🔹او ادامه داده است: «بعد از اینکه حال مهسا را دیدند چند نفر از مأموران به سراغ او آمدند. دو مأمور تلاش کردند تا او را از این شرایط دربیاورند، یکی از آنها دستش روی سینه مهسا بود و به نظرمی رسید قصد داشت ماساژ قلبی به او دهد و دیگری هم دست و پاهای او را میمالید. ما هم در این حین از شدت ترس جیغ میزدیم آنها گوشی همه ما را گرفتند و سعی میکردند جلوگیری کنند تا کسی فیلم و عکسی نگرفته باشد.»
🔹آنطور که بعضی از رسانهها گزارش دادهاند، خانواده مهسا امینی از سوی ماموران نیروهای امنیتی و تلاش آنها برای جلوگیری از اطلاعرسانی، تحت فشار قرار گرفتهاند.
🔹کاربران توییتر از دیروز به این موضوع واکنشهای زیادی نشان دادهاند. یکی از این کاربران نوشته است: «دارم فکر میکنم تا الان چند مورد مثل #مهسا_امینی وجود داشته که رسانهای نشده، خیلی فکر ترسناکیه میدونم، اما احتمالش واقعا زیاده این اتفاق چندین بار دیگر هم افتاده باشه.»
🔹یکی دیگر گفته از آیندگان، کسی حال امروز ما را باور نخواهد کرد. او به نقل از دایی مهسا که با فراز گفتگو کرده، نوشته است:
«آمدند گفتند نگران نباشید، سپردهایم به شما ناهار و شام بدهند! معلوم نیست چه کسی این بلا را به سر مهسا آورده؛ به آنها گفتم این مشکل حل شدنی نیست؛ امروز نوبت دختر ما بود، فردا نوبت دختری دیگر است. فقط صورت مساله را پاک میکنید.
مغزش از کار افتاده، قلبش نیمهفعال شده و کلیههایش دیگر کار نمیکنند. دکترها گفتند فقط دعا کنید.»
زنی در اینباره نوشته: «ژینا شاید ساکت و آروم اینجا توی کما باشه، اما صدای فریادش باید گوش فلک رو کر کنه که حق دختر ایرانی این نیست.
این داستان دختران ماست در ۴۳ سال گذشته و ضرب و شتم و کتک کاری این دختران.»
🔹برخی دیگر از مرگ زهرا بنییعقوب در بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهر همدان در سال ۸۶ نوشتهاند: «مهسا امینی نه اولین قربانی است نه آخرین؛ زهرا بنییعقوب پزشک ایرانی دانشآموخته دبیرستان فرزانگان تهران و دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران و نفر ششم کنکور سراسری بود که در بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی به قتل رسید.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔶امروز نوبت مهسا بود، فردا نوبت زن دیگری است
🔹دیروز خبری منتشر شد که حکایت از به کما رفتن زنی ۲۲ ساله به نام مهسا امینی داشت. زنی که به همراه خانوادهاش به تهران سفر کرده بود اما دیروز درحالی که به همراه برادرش از متروی حقانی خارج میشده، توسط ماموران گشت ارشاد بازداشت شده است.
🔹چند ساعت بعد از بازداشت او برادرش در گفتگو با ایران وایر خبر از انتقال پیکر خواهرش به بیمارستان کسری و به کما رفتن او داد.
🔹یکی از زنانی که به همراه مهسا امینی بازداشت شده به رادیو زمانه گفته:
«در طول مسیر میان بازداشتشدگان و مأموران جروبحث شدیدی شکل گرفت که من و خانم امینی هم ازجمله کسانی بودیم که به بازداشت خود اعتراض کردیم. در خلال این جروبحثها مأموران با خشونت فیزیکی سعی داشتند تا همه ما را ساکت کنند. در همین حین بود که خانم امینی هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت اما او تا رسیدن به بازداشتگاه وزرا کماکان هوشیاری داشت، اگرچه که از لحاظ جسمی بسیار بیحال بود.»
🔹او گفته است: «من به اتفاق دهها دختر دیگر در سالن بزرگی در بازداشتگاه وزرا بودیم که پس از چند دقیقه متوجه شدیم یکی از دخترها حالش خوب نیست. چند نفری بودیم که از مأموران آنجا خواستیم به وضعیت این دختر رسیدگی کنند و پس از بیتوجهی مکرر مأموران بر سر آنها فریاد زدیم زیرا خانم امینی رنگ به رخساره نداشت و بسیار ناخوشاحوال بود. رفتهرفته دیگر افراد بازداشتی هم به ما پیوستند و درخواست کمک برای مهسا امینی را داشتند. مأموران کاملاً به موضوع بیتفاوت بودند تا جایی که یکی از آنها خطاب به ما گفت «هندی بازی درنیاورید، ما شما را میشناسیم و خودمان این کارها را تدریس میکنیم!» اما من و دیگر بازداشتشدگان دست از اعتراض برنداشتیم تا جایی که مأموران با خشونت تمام به سمت ما حملهور شدند و با باتوم و گاز فلفل ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. از جمله کسانی که در این حین او هم مورد آسیب قرار گرفت، این خانم بود که پس از آن تقریباً از هوش رفت.»
🔹او ادامه داده است: «بعد از اینکه حال مهسا را دیدند چند نفر از مأموران به سراغ او آمدند. دو مأمور تلاش کردند تا او را از این شرایط دربیاورند، یکی از آنها دستش روی سینه مهسا بود و به نظرمی رسید قصد داشت ماساژ قلبی به او دهد و دیگری هم دست و پاهای او را میمالید. ما هم در این حین از شدت ترس جیغ میزدیم آنها گوشی همه ما را گرفتند و سعی میکردند جلوگیری کنند تا کسی فیلم و عکسی نگرفته باشد.»
🔹آنطور که بعضی از رسانهها گزارش دادهاند، خانواده مهسا امینی از سوی ماموران نیروهای امنیتی و تلاش آنها برای جلوگیری از اطلاعرسانی، تحت فشار قرار گرفتهاند.
🔹کاربران توییتر از دیروز به این موضوع واکنشهای زیادی نشان دادهاند. یکی از این کاربران نوشته است: «دارم فکر میکنم تا الان چند مورد مثل #مهسا_امینی وجود داشته که رسانهای نشده، خیلی فکر ترسناکیه میدونم، اما احتمالش واقعا زیاده این اتفاق چندین بار دیگر هم افتاده باشه.»
🔹یکی دیگر گفته از آیندگان، کسی حال امروز ما را باور نخواهد کرد. او به نقل از دایی مهسا که با فراز گفتگو کرده، نوشته است:
«آمدند گفتند نگران نباشید، سپردهایم به شما ناهار و شام بدهند! معلوم نیست چه کسی این بلا را به سر مهسا آورده؛ به آنها گفتم این مشکل حل شدنی نیست؛ امروز نوبت دختر ما بود، فردا نوبت دختری دیگر است. فقط صورت مساله را پاک میکنید.
مغزش از کار افتاده، قلبش نیمهفعال شده و کلیههایش دیگر کار نمیکنند. دکترها گفتند فقط دعا کنید.»
زنی در اینباره نوشته: «ژینا شاید ساکت و آروم اینجا توی کما باشه، اما صدای فریادش باید گوش فلک رو کر کنه که حق دختر ایرانی این نیست.
این داستان دختران ماست در ۴۳ سال گذشته و ضرب و شتم و کتک کاری این دختران.»
🔹برخی دیگر از مرگ زهرا بنییعقوب در بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهر همدان در سال ۸۶ نوشتهاند: «مهسا امینی نه اولین قربانی است نه آخرین؛ زهرا بنییعقوب پزشک ایرانی دانشآموخته دبیرستان فرزانگان تهران و دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران و نفر ششم کنکور سراسری بود که در بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی به قتل رسید.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
Forwarded from هممیهن
اختصاصی| گفتگوی هممیهن با دایی و مادربزرگ مهسا امینی، ساعتی قبل از مرگ او
از کسی نمیترسیم؛ شکایت میکنیم
الهه محمدی- مریم لطفی
♦️ساعت 13:10 دقیقه ظهر است. مهسا امینی (ژینا)، دختر جوان و زیبای کرد در طبقه سوم بیمارستان کسری در بخش مراقبتهای ویژه روی تخت خوابیده است. بیصدا، بیحرکت. سطح هوشیاریاش تنها سه درصد است. اما همین سه درصد، رشته امید مادر و پدری است که اتاق دخترشان را طواف میکنند و با خون دل هنوز امیدوارند به زندگی برگردد.
چند دختر و پسر جوان در اطراف بیمارستان پرسه میزنند. نگهبانها سختگیرند و به راحتی اجازه ورود نمیدهند.
♦️آسانسور باز میشود و مرد جوانی برون میآید. دایی مهساست. پریشان و خسته است و چشمهایش کاسه خون. اما سرش بلند است، باکی از حرف زدن ندارد و به «هممیهن» میگوید: «از کسی نمیترسیم. اما مثل مرغ سربریدهایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهماننوازی بود؟»
♦️دایی مهسا میگوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کردهاند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را میگیرند و میچپانند در ماشین معلوم است چه میشود؟ این چه احقاق حقی است؟ اینها نه اسلام را میشناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را میشناسند. پدربزرگم در همه استانهای ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفتهام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شدهایم.»
♦️عائلی، دایی مهسا میگوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمیگذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازهای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»
♦️نگهبان بیمارستان تشر میزند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت میکند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کردهایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کردهایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه میخواهیم حق دخترمان ضایع شود.»
♦️در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی میگوید: «از این جماعت چه انتظاری میشود داشت؟ چطور میخواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بیآبرویی میکنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما میگویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور میکنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»
♦️مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده میکند.» حالا اما ساعت 15 و 40 دقیقه است و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»
#هممیهن
@hammihannewspaper
از کسی نمیترسیم؛ شکایت میکنیم
الهه محمدی- مریم لطفی
♦️ساعت 13:10 دقیقه ظهر است. مهسا امینی (ژینا)، دختر جوان و زیبای کرد در طبقه سوم بیمارستان کسری در بخش مراقبتهای ویژه روی تخت خوابیده است. بیصدا، بیحرکت. سطح هوشیاریاش تنها سه درصد است. اما همین سه درصد، رشته امید مادر و پدری است که اتاق دخترشان را طواف میکنند و با خون دل هنوز امیدوارند به زندگی برگردد.
چند دختر و پسر جوان در اطراف بیمارستان پرسه میزنند. نگهبانها سختگیرند و به راحتی اجازه ورود نمیدهند.
♦️آسانسور باز میشود و مرد جوانی برون میآید. دایی مهساست. پریشان و خسته است و چشمهایش کاسه خون. اما سرش بلند است، باکی از حرف زدن ندارد و به «هممیهن» میگوید: «از کسی نمیترسیم. اما مثل مرغ سربریدهایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهماننوازی بود؟»
♦️دایی مهسا میگوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کردهاند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را میگیرند و میچپانند در ماشین معلوم است چه میشود؟ این چه احقاق حقی است؟ اینها نه اسلام را میشناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را میشناسند. پدربزرگم در همه استانهای ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفتهام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شدهایم.»
♦️عائلی، دایی مهسا میگوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمیگذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازهای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»
♦️نگهبان بیمارستان تشر میزند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت میکند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کردهایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کردهایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه میخواهیم حق دخترمان ضایع شود.»
♦️در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی میگوید: «از این جماعت چه انتظاری میشود داشت؟ چطور میخواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بیآبرویی میکنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما میگویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور میکنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»
♦️مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده میکند.» حالا اما ساعت 15 و 40 دقیقه است و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»
#هممیهن
@hammihannewspaper