Telegram Web Link
🔴پانزده زن زندانی در اعتصاب غذای خشک

🔹در چند روز گذشته شماری از معترضان و بازداشت‌شدگان اعتراضات اخیر، در اعتراض به ادامه بلاتکلیفی‎شان دست به اعتصاب غذا زده‌اند. اعتصاب غذای این زندانیان از آنجا نگران‌کننده است که همه آنها اعلام اعتصاب غذای خشک کرده و جانشان در خطر جدی است.

🔹در زندان کچویی کرج، بنابر اخبار منتشر شده دستکم پانزده زندانی سیاسی زن دست به اعتصاب غذای خشک زده‌اند. این زنان از روز دوشنبه ١٢ دی‌ماه ۱۴۰۱ در اعتراض به عدم رسیدگی به پرونده‌هایشان و همچنین عدم رسیدگی پزشکی اعتصاب غذایشان را آغاز کردند. آرمیتا عباسی، فاطمه نظری‌نژاد، الهام مدرسی، فاطمه مصلح‌حیدرزاده، نیلوفر شاکری، مرضیه میرقاسمی، شهرزاد درخشان، فاطمه جمال‌پور، حمیده زراعی، نیلوفر کردونی، سمیه معصومی، فاطمه حربی، انیسه موسوی، ژاسمین حاج‌میرزامحمدی و مائده سهرابی از جمله زنانی هستند که امروز سومین روز اعتصاب خود را پشت سر می‌گذارند.

🔹امروز خانواده‌‏های چند تن از این زنان با تحصن در مقابل زندان کچویی به اعتراض فرزندانشان پیوسته‎اند و خواهان روشن شدن وضعیت آنها هستند. از زمان آغاز اعتصاب غذا، زنان اعتصاب‎کننده ممنوع‎الملاقات و ممنوع‏التماس شده‎اند و این موضوع نگرانی‎ها در مورد وضعیت سلامتی آنان را تشدید کرده است.

🔹همچنین محمدمهدی کرمی، متهم ردیف اول پرونده مرگ مامور بسیجی در کرج نیز که سه روز پیش حکم اعدامش در دیوان عالی کشور تایید شد، در اعتراض به روند غیرقانونی پرونده‎اش و عدم اجازه برای ورود وکیل، دست به اعتصاب غذای خشک زده است.

🔹همچنین خبرها حاکی از این است که باربد داداش‎زاده ۲۲ ساله از زندانیان اعتراضات که در تاریخ چهارم آبان در گوهردشت کرج دستگیر شده بود به همراه سایر زندانیان بند یک ندامتگاه مرکزی کرج نیز در اعتراض به تایید حکم محمدمهدی کرمی و سیدمحمد حسینی، دو تن از هم‎بندیانشان، دست به اعتصاب غذا زده است.

🔹شب گذشته همچنین اعلام شد که محمد فیضی متولد ۱۳۷۴ در زندان قزل‌حصار کرج نیز که در روز ۲۲ مهر دستگیر شده و هم‎اکنون با اتهامات سنگین مواجه شده است، از دیروز سه‎شنبه اعتصاب غذایش را آغاز کرده است.

🔹پیش از این نیز سهند نورمحمدزاده، که در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شده بود به اعتصاب غذا دست زده بود. حکم او در دیوان عالی کشور نقض شد.

🔹 آخرین وضعیت پرونده زنان اعتصاب‌کننده در زندان کچویی کرج را در گزارش کامل، در لینک زیر بخوانید 👇🏻

متن کامل در تلگراف
🆔@Followupiran
ديد‌بان آزار
Photo
روز دوشنبه، دوازدهم دی‌ماه مادر #آرمیتا_عباسی در صفحه اینستاگرام خود خبر که آرمیتا به‌علت عدم رسیدگی به پرونده و طولانی‌شدن دوره بازداشتش، در زندان کچویی کرج دست به اعتصاب غذای خشک زده است. ۱۴ زن دیگر نیز در این زندان در اعتراض به وضعیت خود اعتصاب غذای خشک کرده‌اند.

آرمیتا متولد سال ۱۳۸۰ است و ۸۶ روز را در بازداشت سپری کرده است. به گفته مادر او تاکنون پیگیری‌های خانواده بی‌پاسخ مانده و حتی به وکیل تعیینی خانواده اجازه اعلام وکالت داده نشده‌ است.‌ آرمیتا اکنون ممنوع‌التماس و ممنوع‌الملاقات است و خانواده از وضعیت او بی‌خبرند. دادگاه آرمیتا بهمن‌ماه برگزار خواهد شد.

پدر آرمیتا برایش نوشته است: «دختر زیبا و باوقارم، حتما بارها از من شنیدی که می‌گفتم خصلت‌هایی در تو هست و رفتارهای در تو می‌بینم که تو را پیش من عزیزتر می‌کند و اگر درصد کمی هم شک داشتم الان دیگر رفته است در گوشت و پوست و استخوانم. نگاهی که می‌کنی سرشار از استقامت و ایستادگی است. با این سن کمت ایستادگی را به من هم آموختی. می‌دانم که گرسنه‌ای، می‌دانم که تشنه‌ای، نمی‌خواهم چیزی بگویم که اراده تو را متزلزل بکنم چون می‌دانم اگر اندکی روزنه امیدی برایت بود هرگز اعتصاب غذا نمی‌کردی، می‌دانم که این بی‌قانونی، تشویش و تحقیر می‌آورد. برای همین مثل همیشه می‌گذارم به عهده خودت، هر تصمیمی که بگیری تمام‌قد به آن احترام می‌گذارم. از تحمل دردهایی که کشیدی به مرگ خود راضی شدم و دیگر این زندگی را نمی‌خواهم. اما می‌خواهم دور‌و‌برت باشم و با تمام آغوشم بغلت کنم تا مبادی کسی به تو آسیب بزند. عزیزم من همیشه هستم، مرا کنار خودت حس کن. شاید روزی این را ببینی و من نباشم. خواستم بدانی پدرت بی‌حدواندازه پدرت تو را دوست دارد.»

درد‌ و رنجی که آرمیتا متحمل شده ما را نیز منزجر و مستاصل کرد. او را با ایستادگی و استقامتش به خاطر می‌سپاریم و خواهان رهایی‌اش هستیم.

صفحه مادر آرمیتا عباسی: @banafsheeehh_
🔹دو قاب از مواجهه با سرکوب جنسیتی در دانشگاه

🔹از انفعال و سکوت تا هیبت «ما»

نویسنده: د.


این متن را برای تمام هم‌رزمانم در دانشگاه، که به من درس امید و آزادگی داده‌اند، می‌نویسم. خسته و کمی فرسوده‌ام اما درونم امید و هیجانی موج می‌زند که به راحتی از بین نمی‌رود. امیدی که پیش‌تر با توسل به کتاب‌ها و حلقه‌های نزدیکم، لمس می‌کردم؛ اما امروز، زندگی‌ روزمره‌ام با امید پیوند ناگسستنی‌ای خورده است. برای شرح و به اشتراک گذاشتن این حس، دو روز متفاوت از زیست روزمره‌ام را برای شما روایت می‌کنم.

روایت اول: اردیبهشت بود و هوا آفتابی. دوستان پسرم در حیاط دانشگاه فوتبال بازی می‌‌کردند. به اصرار دوستانم، من هم به جمعشان پیوستم. کمی بعد مردی از حراست نزدیک شد و داد زد که بازی نکنیم. اول نفهمیدم مشکل از کجاست. چند لحظه گیج و گنگ بودم. اما وقتی با انگشتش به بدن من اشاره کرد، فهمیدم مشکلش من بودم. بدنی که نافرمانی کرده بود و حال باید تنبیه می‌شد. از من کارتم را خواست و با من طوری رفتار کرد که انگار من اصلا دانشجوی این دانشگاه نیستم. توانش را برای از بین بردن و کوچک کردن هویتم به کار گرفته بود. عصبانی بودم. یکی از دوستانم با من همراه شد. اما بقیه ... . به ادامه‌ بازی فکر می‌کردند. مرد حراستی تهدیدم کرد و از من خواست بازی نکنم و از آن‌جا رفت. دوستانم هم به من گفتند که بازی نکنم. گویی که هیچ اتفاقی نیافتاده است و به بازی‌‌‌شان ادامه دادند. 

روایت دوم: مهرماه بود. برای گرفتن حق‌مان و داد زدن خواسته‌مان به دانشگاه آمده‌ بودیم. نیرو‌های حراست از تشکیل هر نوع تجمعی واهمه داشتند. داد و بیداد می‌کردند و قصد متفرق کردنمان را داشتند. عزممان را جزم کرده بودیم که کار خودمان را بکنیم. بعضی از دانشجویان در حال گفتگو با نیروها و بعضی در حال جمع کردن دیگر دانشجویان برای تجمع. مردی از حراست بر سر من داد کشید و به خاطر پوششم، من را تحقیر کرد. برآشفته شدم. من هم بر سرش داد زدم. پاهایم می‌لرزید و با وجود این که از ته دلم بر سرش فریاد می‌زدم، اما می‌ترسیدم. اما به یک آن، جا خوردم. جمعیتی با من بر سر آن مرد فریاد زدند. زنی در آن هنگام دستم را گرفت و من را در آغوشش جا داد؛ گویی این منِ تنها تبدیل به مایی گره‌خورده به هم شده بود. همچنان از رفتار آن مرد، عصبانی بودم، اما این حس مشترکِ تمامِ ما شده بود. فریاد من شنیده شده بود و من در آن جمع مرئی شده بودم. کمی بعدتر، نیرو‌های حراست تهدیدمان کردند. ترسیده بودم اما دوستان و هم‌رزمانم را پیدا کرده بودم و خودم را در هیبت "ما" می‌دیدم. اضطراب بود. ترس بود، اما من با لمس نیرویی از جنس "ما" هر لحظه قوی‌‌تر می‌شدم. مایی که تازه همدیگر را پیدا کرده‌ایم و به واسطه رنج‌های مشترکمان به هم پیوند خورده‌ایم. مایی که در گذشته با زنجیری دور گلوی‌مان از ابراز علاقه به همدیگر و با هم بودن منع شده بودیم، اما حالا با شکستن این زنجیر‌ها، در پی ساخت "زندگی" در کنار هم هستیم. این ابتدای مسیر ماست و امیدِ در وجودمان، راهگشا.

https://harasswatch.com/news/2083/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
از متن تاملاتی در مفهوم امر زنانه و آزادی، نوشته یگانه خوئی، منتشرشده در رادیوزمانه: «در گشایشِ انقلابیِ فضای خیزشی که در ایران جریان دارد، شاهد انبوهه‌ای کنش جمعی تازه هستیم. سرایت ستایش‌انگیز خیزش به گروه‌های جمعیتی به‌حاشیه‌رانده‌شده و نامریی‌شده که در تعلیق مقطعی ساختارهای سلطه به وجود آمده، صداهای پیش‌تر ناشنیده‌ای را به گوش همه رسانده است.

ملت‌های کرد، بلوچ، لر و دیگر مردمان، همچنان که زنان مناطق حاشیه‌نشین مریی‌ یا مریی‌تر شده‌اند. گویی مقدمه‌ی درک و ارتباطی تازه میان مرکز و حاشیه، قسمی امکان مرکززدایی از مرکز و حاشیه‌زدایی از حاشیه، سلسله‌مراتب‌زدایی و «گسست از فرایندهای سوبژکتیوسازی دولتی» ممکن شده است. این خود تجربه‌ امر نوست که در تکثری از سوژه‌های جمعی تازه، خود را نشان می‌دهد. دوام این تجربه و گذار از شکل مقطعی به میثاق‌های جمعی و ساختارهای اجتماعی تازه‌ و مقاوم‌، به‌واقع آن مرحله‌ایست که انقلابی حقیقی را رقم می‌زند. انقلابی که نظم جدیدی را ممکن می‌کند و می‌گذارد که آزادی در نسبت‌های اجتماعی تازه‌ای تجربه شود.

نام انقلاب فمینیستی برازنده‌ این خیزش است، اگر به امر زنانه و سویه‌های زنانه‌ حاضر در این انقلاب توجه کنیم. اگر بر این باور باشیم که علیه سلطه می‌جنگیم و این انقلاب نیز بدون آرخه است و ازاین‌رو با فمینیسم در نسبت است یا می‌تواند در شکل عالی‌ترش در نسبت باشد. اگر فمینیسم را بدون نسبت‌ با امر زنانه نپنداریم، چراکه امر زنانه «یادآوری خشونتِ رفته بر زنان» است، یادآوریِ «ناقص‌سازی‌ها، تجاوزها، آزارها و زن‌کشی‌ها» است. امر زنانه اما از زن فراتر می‌رود/ از او طبیعت‌زدایی می‌کند تا «فضای سیاسیِ بی‌تفاوت به تسلط بر آن تصویر شود». در این معنا رو به آینده دارد و آن خاطره‌ خشونت ساختاری را به آینده‌ای بی‌سلطه می‌پیوندد: بی‌سلطه، بی‌رهبر، بی‌مرکز و پیرامون و بدون هرگونه ساختاری که سلسله‌مراتب قدرت و سروری را بازتولید کند ـ فمینیستی با چنین دلالت‌هایی می‌تواند منادیِ آزادی و برابری برای تمام مردمان تحت سرکوب و ستم باشد.»

#جنین_زند_آجوئی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
@harasswatch
🔰 فائزه عبدی‌پور به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد

⭕️ #فائزه_عبدی‌پور فعال صنفی دانشجویی سابق و دانش‌آموخته کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشجوی روابط بین‌الملل دانشگاه مازندران، که در تاریخ اول آذرماه بازداشت شده بود، مجموعا به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.

این حکم شامل ۴ سال برای «اغوا و تحریک به کشتار و جنگ علیه امنیت ملی»، ۱ سال بابت «تبلیغ علیه نظام» در دادگاه انقلاب و ۲ سال برای «نشر اکاذیب» و ۲ میلیون تومن جزای نقدی در دادگاه کیفری است.

🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from بيدارزنى
🟣 احکام صادر شده زندان برای زنان بازداشتی در زاهدان در خلال قیام زن، زندگی، آزادی

طی ۴ ماه گذشته، زنان بسیاری در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان، بازداشت و پس از پرونده‌سازی‌های امنیتی به احکام حبس، شلاق، جریمه‌ی نقدی و انجام تحقیقات با موضوعات معین، محکوم شدند.

پوسترهای زیر حاوی نام و جزئیات صدور احکام آنان است.

#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#اعتصاب_سراسری

@bidarzani
Forwarded from بيدارزنى
ديد‌بان آزار
Photo
#نسیم_سلطان_بیگی خبرنگار و فعال دانشجویی سابق دانشگاه علامه طباطبایی شامگاه ۲۱ دی‌ماه هنگام خروج از کشور بازداشت شد.
براساس توییت منتشر شده توسط مادر او، ایران جلالی، مأموران امنیتی نسیم سلطان‌بیگی را در فرودگاه بین‌المللی ایران دستگیر و به مکانی نامعلوم منتقل کرده‌‎اند. بر اساس این توییت، زمانی‌که برای تحویل وسایل و دریافت کارت پرواز رفته بود، موبایل او خاموش شد‌ و بعد از چند ساعت بی‌خبری، در تماسی کوتاه از بازداشت خود و توقیف وسایلش خبر داد.
نسیم سلطان‌بیگی برای بار سوم است که بازداشت می‌شود. بار اول به اتهام «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم و اغتشاش» به دلیل شرکت در تجمع اعتراضی زنان برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ بازداشت و به مدت ۸ روز در بند ۲۰۹ بود. او در تیرماه همان سال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۲ سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم شد. بار دوم در آذرماه ۱۳۸۶ در جریان دستگیری گسترده دانشجویان طیف چپ دستگیر و به مدت ۵۴ روز در بند ۲۰۹ در بازداشت بود. از این بابت در نهم آذرماه ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم شامل ۳ سال حبس تعزیری به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و یک سال به علت «تبلیغ علیه نظام» بود که دو سال حکم تعلیقی سال ۸۵ به آن اضافه شد. ۲۲ مهرماه ۱۳۹۱ برای اجرای این حکم به زندان افتاد و پس از مرخصی ۲۵ روزه در ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، در هنگام بازگشت به زندان حکم آزادی خود را دریافت کرد.

#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد

@bidarzani
2024/11/15 15:48:28
Back to Top
HTML Embed Code: