Telegram Web Link
Forwarded from آینده
نوشته ای که در زیر این دو تصویر از مقایسه دو صندلی متفاوت و به زبان عربی درج شده است، معنایی بسیار عمیق ودرسی بسیار مهم است که ساکنان مشرق زمین و اسلامی، دردها و رنج های فراوان بی توجهی به این درس مهم و تاریخی را بارها تجربه کرده اند.

ترجمه متن زیر نویس این تصویر:

وقتی که صندلی معلم را در این وضعیت بد و صندلی مسؤلین را با آن شکوه جلال دیدی، یقین بدان که آینده این نسل به سوی جهل، ترور، فقر و بیکاری می رود.

@A_pajhohi
Golshane Raz
Hossein Zaman
#گلشن_راز‌
(آلبوم قصهٔ شب، ۱۳۸۸)
[با همکاری محمدرضا چراغی]
اگر به گلشن ز ناز گردد قد بلند تو جلوه‌فرما
شعر #بیدل
خواننده: #حسین_زمان
@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
Hossein Zaman – Golshane Raz
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...

حسین زمان، خواننده‌ باشرف درگذشت.
@Hossein_Zaman
معرفی و تبادل کتاب‌:
@books_exchange1
Zendooni
Hossein Zaman
صدا #حسین_زمان
ترانه داود رحمت‌اللهی
آهنگ علیرضا افکاری
@ghazalshermahdishabani
به شب، دو دیده به راهی که داشتم، دارم
به روز، شام سیاهی که داشتم، دارم

ز دیده، سیل سرشکم اگر فروخشکید
به سینه، شعلۀ آهی که داشتم، دارم

مرا گناه غمِ عشق توست و تا دمِ مرگ
به دوش، بار گناهی که داشتم، دارم

اگر به تارَکِ مَه پا نهم، هنوز به سر
هوای دیدن ماهی که داشتم، دارم

مباش تنگ‌دل ای گل! که من ز شبنمِ اشک
به پاکیِ تو، گواهی که داشتم، دارم

به عاشقان، نظری کن کز آن دو نرگسِ مست
امیدِ نیم‌نگاهی که داشتم، دارم

مرانم از نظرِ خویشتن به قهر که من
به کوی عشق تو راهی که داشتم، دارم

#محمدجعفر_محجوب
@ghazalshermahdishabani
من همیشه با سه واژه زندگی كرده‌ام
راه‌ها رفته‌ام
بازی‌ها كرده‌ام
درخت
پرنده
‌آسمان
من همیشه در آرزوی واژه‌های دیگر بودم
به مادرم می‌گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد؟
می‌گفت:
با همین سه واژه زندگی كن
با هم صحبت كنید
با هم فال بگیرید
كم داشتن واژه فقر نیست
من می‌دانستم كه فقر مدادرنگی نداشتنْ بیشتر از فقر كم‌واژگی‌ست
وقتی با درخت بودم
پرنده می‌گفت:
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز كنم.
من درخت را فقط با مداد زرد می‌توانستم بنویسم
تنها مدادی كه داشتم.
و پرنده در زردی
واژۀ درخت را پاییزی می‌دید
و قهر می‌كرد.
صبح امروز به مادرم گفتم:
برای احمدرضا مدادرنگی بخرید
مادرم خندید:
درد شما را واژه دوا می‌كند.

#احمدرضا_احمدی
@ghazalshermahdishabani
غزال چشم تو ره بر پلنگ می‌گیرد
حباب بحر تو باج از نهنگ می‌گیرد

بود مصاف تو ای چرخ با شکسته‌دلان
همیشه شیر تو آهوی لنگ می‌گیرد

#صائب
@ghazalshermahdishabani
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول
که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی

به قلمروی محبت در خانه‌ای نرَفتی
که به پاکی‌اش نرُفتی و به سختی‌اش نبستی

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی!

#فروغی_بسطامی
@ghazalshermahdishabani
آنچنان کز رفتن گل، خار می‌ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار می‌ماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا

نیست از کردار، ما بی‌حاصلان را بهره‌ای
چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا

عیش شیرین را بوّد در چاشنی، صد چشم شور
برگ، صائب! بیشتر از بار می‌ماند به جا

@ghazalshermahdishabani
به ساغر نقل کرد از خم، شراب، آهسته‌آهسته
برآمد از پس کوه، آفتاب، آهسته‌آهسته

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم
که خواهد خورد خونم چون کباب، آهسته‌آهسته

ز بس در پردۀ افسانه، با او حال خود گفتم
گران گشتم به چشمش همچو خواب، آهسته‌آهسته

کباب نازک دل آتش هموار می‌خواهد
برافکن از عذار خود، نقاب، آهسته‌آهسته

مکن تعجیل تا از عشق، رنگی بَر کُنَد کارَت
که سازد سنگ را لعل، آفتاب، آهسته‌آهسته

جدایی زهر خود را اندک‌اندک می‌کند ظاهر
که گردد تلخ در مینا، گلاب، آهسته‌آهسته

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی‌ست معمارش
دل بی‌عشق می‌گردد خراب، آهسته‌آهسته

به نور سینۀ بی‌کینه دشمن را حوالت کن
که می‌ریزد کتان را ماهتاب، آهسته‌آهسته

مشو دلتنگ اگر یک‌چند اشکت بی‌اثر باشد
که سازد خاک را گلزار، آب، آهسته‌آهسته

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیری‌ها
که از دل می‌بَرد یادِ شباب، آهسته‌آهسته

دلی نگذاشت در من وعده‌های پوچ او، #صائب
شکست این کشتی از موجِ سراب آهسته‌آهسته!

@ghazalshermahdishabani
Audio
مفقودات
شعر: احمد مَطَر
صوت: السفیر

زارَ الرئيسُ المؤتمَن
بعضَ ولاياتِ ‏الوطَن
وَ حينَ زارَ حَيّنا
قالَ لَنا‌‎:
هاتوا شَكاواكم بِصِدقٍ في العَلَن
وَ لا تَخافوا أحداً
فَقَد مَضي ذاك الزمَن

فَقالَ صاحبي «حسن»:‏
يا سَيدي!‎ ‎أينَ الرَّغيفُ وَ اللَبَن؟
وَ أينَ تأمينُ السَكن؟
وَ أينَ تَوفيرُ ‏المِهَن؟
وَ أينَ مَن‎
يوّفِرُ الدواءَ لِلفقيرِ دونَما ‏ثَمَن؟
يا سَيدي!‎ ‎لَم نَرَ مِن ذلك شيئاً أبداً

قالَ الرئيسُ في حَزَن‎:
أحرقَ ربّي جسدي
أ كلُّ هذا حاصلٌ في بلدي؟‎!‎
شكراً على صِدقِك في تَنبيهِنا يا ولدي!
سَوفَ تَرى الخيرَ غداً

و بعدَ عامٍ زارَنا
وَ مَرَّةً ثانيةً قالَ لَنا‌‎:
هاتوا شَكاواكم بِصِدقٍ في العَلَن
وَ لا تَخافوا أحداً
فَقَد مَضي ذاك الزمَن

لَم يشتَك النّاسُ‎!‎ فَقُمتُ مُعلِناً:
أينَ الرَّغيفُ وَ اللَبَن؟
وَ أينَ تأمينُ السَكن؟
وَ أينَ تَوفيرُ ‏المِهَن؟
وَ أينَ مَن‎
يوّفِرُ الدواءَ لِلفقيرِ دونَما ‏ثَمَن؟

معذرةً يا سَيدي!
وَ أينَ صاحبي «حسن»؟

@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
مفقودات شعر: احمد مَطَر صوت: السفیر زارَ الرئيسُ المؤتمَن بعضَ ولاياتِ ‏الوطَن وَ حينَ زارَ حَيّنا قالَ لَنا‌‎: هاتوا شَكاواكم بِصِدقٍ في العَلَن وَ لا تَخافوا أحداً فَقَد مَضي ذاك الزمَن فَقالَ صاحبي «حسن»:‏ يا سَيدي!‎ ‎أينَ الرَّغيفُ وَ اللَبَن؟ وَ…
ترجمه شعر مفقودات احمد مطر

رئیس‌جمهورِ معتمَد از برخی از ایالت‌های کشور بازدید کرد
و وقتی از محله ما دیدن کرد
به ما گفت:
شکایات خود را صادقانه در ملاء‌عام مطرح کنید
و از کسی نترسید
دیگر آن زمان گذشت!

رفیقم، حسن گفت:
قربان! نان و شیر چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
كسى كه به نیازمندان داروی رایگان بدهد چه شد؟
قربان! ما هیچ کدام از این‌ها را ندیدیم!

رئیس‌جمهور با ناراحتی گفت:
خداوند مرا بسوزاند!
آیا همه اینها در کشور من اتفاق می‌افتد؟!
ممنون از صداقتت که ما را آگاه کردی، پسرم!
فردای خوبی در انتظار توست!

و یک سال بعد باز از ما دیدن کرد
و بار دیگر به ما گفت:
شکایات خود را صادقانه در ملاء‌عام مطرح کنید
و از کسی نترسید
دیگر آن زمان گذشت!

مردم شکایتی نکردند، من برخاستم و آشکارا گفتم:
نان و شیر چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
كسى كه به نیازمندان داروی رایگان بدهد چه شد؟

ببخشید قربان!
و رفیقم «حسن» چه شد؟

@ghazalshermahdishabani
آراسته آمد وُ چه آراستنی
دل خواست به‌عشوه و چه دل‌ خواستنی
بنشست و شراب خورد و برخاست به رقص
وه‌ وه! چه نشستنی! چه برخاستنی!

#اهلی_شیرازی
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from چهار خطی
تیغ تغافل

ای ساقی باده محبّت، جامی!
وی قاصد غمزه بُتان، پیغامی!
تا کی هدف تیغ تغافل باشم؟
لطفی، قهری، تبسّمی، دشنامی!

لطفی تبریزی
درگذشته 1025 ق.

بعضی‌ها معتقدند که زخم بی‌محلی و کم توجهی، از زخم دشنام و درشتی مُهلک‌تر است. بد هم نگفته‌اند. چه در عرصه عشق و عاشقی و چه در عرصه نقد و بررسی! شاعر و نویسنده و کارگردان کتاب در می‌آورد و فیلم می‌سازد، اما مورد بی مهری منتقدین قرار می‌گیرد. حتی راضی به نقد نامنصفانه و بنیان برانداز هم می‌شود، اما کسی نیست این خواسته بر حق او را اجابت کند! دیده نشدن، بیشترین ظلمی است که می‌شود بر ارباب تماشا روا داشت! هم از این روست که جماعتی از منتقدان، در عرصه نقد، زبان به دشنام می‌گشایند که کام دل اهل هنر برآید!

این رباعی را تقی اوحدی بلیانی، یک جای دیگر تذکره‌اش به اسم ایزدی یزدی آورده است: یک رباعی با دو شاعر! (رک. عرفات العاشقین، ج 5، ص 3268؛ ج 1، ص 661).
●●

"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
Forwarded from انتشارات نیش
🔺 نیش منتشر کرد:

📕 آهنگ ضرب‌المثل‌ها "پژوهشی در وزن ضرب‌المثل‌ها"

🖋 نویسنده و پژوهشگر: مهدی شعبانی


..........................................................معرفی

زبان فارسی در حیات دیرین خود، گنجینه‌ای از ضرب‌المثل‌های شیرین را برای مردم امروز و آینده به یادگار گذاشته است. ما همواره و به فراخور حال برای تاکید، اثرگذاری و جذابیت سخن از ضرب‌المثل‌ استفاده می‌کنیم.
این کتاب پژوهش ارزشمندی است؛ زیرا تعداد قابل‌توجهی از ضرب‌المثل‌های فارسی را از دریچه‌ی #وزن و #آهنگ بررسی کرده است. این بررسی ضرب‌المثل‌های فارسی را در دو دسته‌ی #اوزان_عروضی_معروف و #اوزان_عروضی_نادر گردآورده و منبع متفاوتی برای علاقه‌مندان به وزن عروضی و شاعران پیش روی ما قرار می‌دهد.

Nishbooks.ir

#نیش_طعم_متفاوت_کتاب

#شعر #وزن #ضرب‌المثل_فارسی #کتاب‌_خوب #معرفی_کتاب #چاپ_کتاب
بس شکارِ معنی افکندم به دشت از بهرِ غیر
صید خود را بذل کردن همّت شیر است و من

#صحبت_لاری
@ghazalshermahdishabani
کجا یار و دیاری ماند از بی‌مهری ایام؟
که تا آهی برَد سوز و گداز من به یارانم

چه دریایی! چه طوفانی! که من در پیچ‌وتاب آن
به زورق‌های صاحب‌کشتهٔ سرگشته می‌مانم

#شهریار
@ghazalshermahdishabani
2024/10/01 14:31:05
Back to Top
HTML Embed Code: