پیش بیا، پیش بیا، پیشتر
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوستترت دارم از هرچه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوستتر از آنکه بگویم چهقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد بهجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیهاندیشتر
#قیصر_امینپور
@ghazalshermahdishabani
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوستترت دارم از هرچه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوستتر از آنکه بگویم چهقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد بهجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیهاندیشتر
#قیصر_امینپور
@ghazalshermahdishabani
نازنینم! رنجش از دیوانگیهایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوندهاست
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
عشق را همواره با دیوانگی پیوندهاست
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
غنچگی کردی و بوییدن تو دست نداد همهتن دست شدم، چیدن تو دست نداد پابهپا کردم و هی عقربهها رفت جلو دیر شد، لحظهٔ بوسیدن تو دست نداد دلم از حسرت دیدار تو دریایی شد قدر یک قطره ولی دیدن تو دست نداد با لبم وعدهٔ لبهای کسی جز تو نبود چه کنم؟ رخصت نوشیدن تو…
یک شب آمیخته با بوی تنت خواهم شد
به تو نزدیکتر از پیرهنت خواهم شد
دور خواهم شد از این من، من خوکرده به تن
تن از خویش جدا، خویشتنت خواهم شد
تا به آغوش تو آغشته شود باغ تنم
مملؤ از عطر بهار بدنت خواهم شد
تا که گلها به دهان تو حسادت بکنند
شاعر غنچهٔ سرخ دهنت خواهم شد
تا تو برگردی و روشن بشود چشم و دلم
بیقرار شبِ باز آمدنت خواهم شد
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
به تو نزدیکتر از پیرهنت خواهم شد
دور خواهم شد از این من، من خوکرده به تن
تن از خویش جدا، خویشتنت خواهم شد
تا به آغوش تو آغشته شود باغ تنم
مملؤ از عطر بهار بدنت خواهم شد
تا که گلها به دهان تو حسادت بکنند
شاعر غنچهٔ سرخ دهنت خواهم شد
تا تو برگردی و روشن بشود چشم و دلم
بیقرار شبِ باز آمدنت خواهم شد
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
اگر چه خون در بدن میایستد و بعد از یک شبانهروز بعضی از اعضاءِ بدن شروع به تجزیهشدن میکنند ولی تا مدتی بعد از مرگ، موی سر و ناخن میرویَد - آیا احساسات و فکر هم بعد از ایستادن قلب از بین میروند؟ یا تا مدتی از باقیماندۀ خونی که در عروق کوچک هست، زندگی…
همسایهٔ شکارچیام شمارهٔ دکترم را میخواهد
میگوید پسرکش را برای مشاوره خواهد برد!
میگوید پسرک هزار تا نقّاشی از آسمان کشیده
دریغ از یک پرنده!
زندهیاد #علیرضا_راهب
@AlirezaRaheb_Official
درگذشت نابهنگام علیرضا راهب، شاعر معاصر را تسلیت عرض میکنیم.
یادش گرامی ...
میگوید پسرکش را برای مشاوره خواهد برد!
میگوید پسرک هزار تا نقّاشی از آسمان کشیده
دریغ از یک پرنده!
زندهیاد #علیرضا_راهب
@AlirezaRaheb_Official
درگذشت نابهنگام علیرضا راهب، شاعر معاصر را تسلیت عرض میکنیم.
یادش گرامی ...
Forwarded from غزلشعر (Deleted Account)
میخندی و صبح و روشنی میشکفد
در باغ امید، روزنی میشکفد
در دفتر شعرِ چشمهایت، غزلی
هر بار که پلک میزنی، میشکفد
#مهدی_شعبانی
@ghazalshermahdishabani
در باغ امید، روزنی میشکفد
در دفتر شعرِ چشمهایت، غزلی
هر بار که پلک میزنی، میشکفد
#مهدی_شعبانی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
به نرگس و صدای مهربانش بتاب بر شبم ای ماه! ماه تابانم! که از حضور تو روشن شود شبستانم ضرورتیست حضورت درست مثل نفس که یک دقیقه هم از تو جدا نمیمانم تو زندگی به دل ناامید من دادی امید هر نفس من! خودت بمیرانم! نوشتهام _ تو بخوان کفر _ من نمازی را که یادی…
به نرگس و عطر همیشهاش
ای سوگلیِ باغ و بهارم! گل نرگس!
ای تو! همهٔ دار و ندارم گل نرگس!
آنقدر که بین شب و خورشید، همانقدر
تا چیدن تو فاصله دارم، گل نرگس!
کی میشود از پیرهنت، عطر تنت را
گلبرگ به گلبرگ درآرم گل نرگس؟!
بالای سرم باش زمانی که بمیرم
تا بشکفد از خاک مزارم گل نرگس
میخواهمت از بس، که تو را لحظهٔ بدرود
حتی به خدا هم نسپارم، گل نرگس!
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
ای سوگلیِ باغ و بهارم! گل نرگس!
ای تو! همهٔ دار و ندارم گل نرگس!
آنقدر که بین شب و خورشید، همانقدر
تا چیدن تو فاصله دارم، گل نرگس!
کی میشود از پیرهنت، عطر تنت را
گلبرگ به گلبرگ درآرم گل نرگس؟!
بالای سرم باش زمانی که بمیرم
تا بشکفد از خاک مزارم گل نرگس
میخواهمت از بس، که تو را لحظهٔ بدرود
حتی به خدا هم نسپارم، گل نرگس!
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
Siavash Ghomayshi – Setareh
تو همون ستاره بودی که به من راهو نشون داد
سرنوشت من تو بودی که مسیرم به تو افتاد
#مهدی_شعبانی #ترانه #عاشقانه
به نرگس و درخشش ابدیاش ❤️
@ghazalshermahdishabani
سرنوشت من تو بودی که مسیرم به تو افتاد
#مهدی_شعبانی #ترانه #عاشقانه
به نرگس و درخشش ابدیاش ❤️
@ghazalshermahdishabani
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین، خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا، قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود #حافظ بیدل به تولای تو خوش
@ghazalshermahdishabani
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین، خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا، قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود #حافظ بیدل به تولای تو خوش
@ghazalshermahdishabani
گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معانی
بهایی! از تو بدین نحو، صرفِ عمر بدیع است!
#شیخ_بهایی
@ghazalshermahdishabani
بهایی! از تو بدین نحو، صرفِ عمر بدیع است!
#شیخ_بهایی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شیوه و ناز تو شیرین، خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا، قد و بالای تو خوش هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم…
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
بههوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیدهدل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخمخورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که #سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن؟ چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
@ghazalshermahdishabani
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
بههوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیدهدل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخمخورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که #سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن؟ چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from کانال شعر مریم جعفری آذرمانی (مریم جعفری آذرمانی)
نِشستم بیش و کم دیدم چه تنهایی که نشمردند
کثیفش را تمیزش را برای شستشو بردند
دمِ غسّالخانه مرگ میخندید بر مَردُم
که با هم زندگی کردند اما تک به تک مُردند
سرِ هر قبر، جمعیّت که رفته رفته کم میشد
چه گلهایی که محض غنچه دادن، باز پژمردند
درختی پیر باقی ماند و قبرستانِ بیزائر
تمام مردهها در قبرهاشان خاک میخوردند
#مریم_جعفری_آذرمانی
۲۹ بهمن ۸۹
کتاب صدای ارّه میآید
کثیفش را تمیزش را برای شستشو بردند
دمِ غسّالخانه مرگ میخندید بر مَردُم
که با هم زندگی کردند اما تک به تک مُردند
سرِ هر قبر، جمعیّت که رفته رفته کم میشد
چه گلهایی که محض غنچه دادن، باز پژمردند
درختی پیر باقی ماند و قبرستانِ بیزائر
تمام مردهها در قبرهاشان خاک میخوردند
#مریم_جعفری_آذرمانی
۲۹ بهمن ۸۹
کتاب صدای ارّه میآید
Forwarded from غزلشعر (m Sh)
در باب رفتن از شیراز ...
رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم
وه کزین رفتن ناچار، چه خونینجگرم
میروم دستزنان بر سر و پای اندر گل
زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم
گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش
گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم
من از این شهر اگر برشکنم درشکنم
من از این کوی اگر برگذرم درگذرم
بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز
«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»¹
قوّت دست ندارم چو عنان میگیرم
«خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»²
این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
ای عبید این سفری نیست که من میخواهم
میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم
#عبید_زاکانی
@ghazalshermahdishabani
¹ و ²: مصراعها از سعدی است.
رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم
وه کزین رفتن ناچار، چه خونینجگرم
میروم دستزنان بر سر و پای اندر گل
زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم
گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش
گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم
من از این شهر اگر برشکنم درشکنم
من از این کوی اگر برگذرم درگذرم
بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز
«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»¹
قوّت دست ندارم چو عنان میگیرم
«خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»²
این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
ای عبید این سفری نیست که من میخواهم
میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم
#عبید_زاکانی
@ghazalshermahdishabani
¹ و ²: مصراعها از سعدی است.
به دل غیر از خیال جلوهات نقشی نمییابم
بهجز حیرت کسی در خانه آیینه کی باشد؟
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
بهجز حیرت کسی در خانه آیینه کی باشد؟
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
بتاب بر شبم ای ماه! ماه تابانم! که از حضور تو روشن شود شبستانم ضرورتیست حضورت درست مثل نفس که یک دقیقه هم از تو جدا نمیمانم تو زندگی به دل ناامید من دادی امید هر نفس من! خودت بمیرانم! نوشتهام _ تو بخوان کفر _ من نمازی را که یادی از تو ندارد، دوباره میخوانم…
مجله اطلاعات هفتگی، ۱۸ تیر ۹۹
@ghazalshermahdishabani
@ghazalshermahdishabani
هستیام عهدی به نقش سجدهٔ او بسته است
خاک خواهم شد اگر از خاک بردارد مرا
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
خاک خواهم شد اگر از خاک بردارد مرا
#بیدل
@ghazalshermahdishabani