Telegram Web Link
Audio
می‌آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود
شعر و صدای #حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
با تو بهار
دیوانه‌ای‌ست
که از درخت بالا می‌رود
و می‌رود
تا باد
با باد
من از درخت
بالا می‌افتم.

#یداله_رؤیایی

@Yadollah_royai
@ghazalshermahdishabani chekhof.pdf
442 KB
داستان کوتاه یک شاهکار، چخوف، ترجمه شاملو
@ghazalshermahdishabani
پس از عمری به باطل سر نهادن در پی‌ات، ای عشق!
کجا پیدات خواهم کرد؟ پیش که؟ کی‌ات؟ ای عشق!

در این «گل‌_پوچ» طولانی، گلی رو کُن، فقط یک ‌بار
پس از صد مشت پوچِ خالیِ پی‌در‌پی‌ات، ای عشق!

گم‌اندرگم، چه راهی تو؟ که پایانت رسیدن نیست
به منزل، گرچه بیش از هر رهی، کردم طی‌ات، ای عشق!

دل من برّهٔ گم‌گشته‌ات بود و دمی نشنید
نشانی‌های چوپانی ز بانگ هی‌هی‌ات، ای عشق؟

مگر تقویم تو، ای بی‌بهشت! اردیبهشتش نیست؟
که سهم از دوزخم کردی حوالت با دی‌ات، ای عشق!

به‌جز افسانهٔ «نه» از گلوی تو نزد بیرون
دمیدم هرچه افسون‌های «آری» در نی‌ات، ای عشق!

اگر موعود من با توست، هر بار از چه می‌بینم
تو را، اما نمی‌بینم به همراه وی‌ات، ای عشق!

به شوق باده‌ای نوشین از آن، یک ‌بارِ دیگر هم
زدم، کاری نبود این‌بار هم امّا می‌ات، ای عشق!

#حسین_منزوی
#با_عشق_در_حوالی_فاجعه
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from ART CHANNEL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❗️آیا ادبیات می‌تواند ذهن یا زندگی ما را دگرگون کند؟
▪️آلن دو باتن، نویسنده و فیلسوف مشهور، به این پرسش پاسخ می‌دهد!

@artchanel
چکامهٔ نگاه از استاد رعدی آذرخشی
تنها یک واژه‌ در این چکامه به زبان فارسی نیست! و آن «بنیان» است. چرایی سرایش این چکامه ماجرای جالبی دارد. رجوع شود به مقاله «چکامه نگاه و نقد ادبی» از رعدی آذرخشی، مجله آینده، سال هشتم، شماره یازده، بهمن ۱۳۶۱.
@ghazalshermahdishabani
[اشاره: واژه طوفان به سیاق املای آن روزگار با ط نوشته شده‌است]
20120426124740-3092-672.pdf
222.1 KB
چکامه نگاه و نقد ادبی
رعدی آذرخشی
مجله آینده، سال هشتم، شماره یازده، بهمن ۱۳۶۱.
@ghazalshermahdishabani
عقل باشد باعثِ هر غم، که چون لرزد زمین
طفل پندارد مگر گهواره‌جنبان مادر است

#سلیم_تهرانی
@kaghaze_atashzade
ای شده خویِ تو با من بتر از خویِ رقیب!
روزم از هجر سیه ساخته چون رویِ رقیب

گفته بودی که: سگ ما ز رقیب تو به است
لیک پیش تو به از ماست سگِ کویِ رقیب

بس که از کعبهٔ کویِ تو مرا مانع شد
گر همه قبله شود، رو نکنم سویِ رقیب

آن‌همه چین که در ابرویِ رقیبت دیدم
کاش در زلف تو بودی، نه در ابرویِ رقیب

تا رقیب از تو مرا وعدهٔ دشنام آورد
ذوق این مژده مرا ساخت دعاگویِ رقیب

گر به هر مویِ رقیب از فلک آید ستمی
آن‌همه نیست سزایِ سر یک مویِ رقیب

یار پهلویِ رقیب است و من از رشک هلاک
غیر از این فایده‌ای نیست ز پهلویِ رقیب

چون هلالی اگر از پای فتادم چه عجب؟
چه کنم؟ نیست مرا قوتِ بازویِ رقیب

#هلالی_جغتایی
@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
«زندگی در بند و قید رسمِ ‌عادت» مردن است دست‌ْ دستِ توست‌، بشکن این طلسم ‌ننگ را #بیدل چاپ کابل @ghazalshermahdishabani
«زندگی در بندِ رسم و قیدِ عادت» مردن است
دست‌ْ دستِ توست‌، بشکن این طلسم ‌ننگ را

#بیدل
نسخه رامپور: ۱۵۴
این بیت در نسخه کابل: ۸۲، بیدل به انتخاب بیدل: ۱۲۰، هشت‌ردیف: ۲۹ و بمبئی: ۳۱ هم آمده‌است.
اختلاف‌ها: کابل: زندگی در بند و قید رسمِ ‌عادت مردن است؛ بمبئی: دستْ دست توست لیکن این طلسم ننگ را.
منبع: دیوان بیدل، چاپ هلند، تصحیح عبدالوهاب فایز، غزل ۲۰۲.
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from آدرس جدید litera999@
ابوالمشاغل.pdf
3.2 MB
...
که نیلوفرسرشتم، ریشه در لای و لجن دارم؛
نفس یادم نخواهد ماند تا تن در کفن دارم!

نه با من حسرت دیدار باغی و چمن، باقی
نه چندان چشمٍ با این بی‌چراغی آمدن دارم

در این سو مانده‌ام ناچار، از آن سو رانده‌‌ام، انگار:
نه در غربت خریدار و نه جایی در وطن دارم

در این مرداب _ این یک سو امید و سوی دیگر خوف
رفیق و دشمنی با خویشتن در پیرهن دارم

ندیدم هیچ گوشی بشنود فریادهایم را
درون باتلاقم گرچه با صد لب، سخن دارم

شکفتن یا که پژمردن چه فرقی می‌کند وقتی
که نیلوفرسرشتم؟ اُف به تقدیری که من دارم!

#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۷۳

هیولاهایی وجود دارند که مثل مردم عادی رفتار می‌کنند و مردمی وجود دارند که مثل هیولاها رفتار می‌کنند.

#چهره_دیگری
کارگردان #هیروشی_تشیگاهارا
نویسنده #کوبو_آبه
@ghazalshermahdishabani
2024/10/03 19:27:50
Back to Top
HTML Embed Code: