Telegram Web Link
غزل‌شعر
20130120103812-9318-138.pdf
اگر واژه‌ای _ هرچند هم درست ساخته شده‌ باشد _ از طرف اهل زبان به کار برده نشود، آن واژه لاشه‌ای بیش نیست. برعکس این نیز صادق است. ممکن است واژه‌ای دقیقاً منطبق بر قواعد انشقاق نباشد ولی مورد اقبال مردم قرار گرفته باشد. در این صورت، این واژه به رغم نابهنجاری ساخت، واژه‌ای است زنده و فعال [...] روزگاری بود که همه می‌گفتند بلدیه، نظمیه، مالیه و غیره. در آن زمان این لغات بار معنایی داشتند و زنده بودند. بعداً واژه‌های شهرداری، شهربانی و دارایی ساخته شدند. در آغاز کار (بدون کاربرد مردم) این واژه‌ها لاشه‌های لفظی بی‌روحی بیش نبودند ولی به‌تدریج که به کار رفتند و بار معنایی جمع کردند به واژه‌های زنده و فعال زبان تبدیل شدند. امروز قضیه عکس شده‌است: یعنی بلدیه، نظمیه و مالیه چون دیگر به کار نمی‌روند به لاشه‌های بی‌روحی تبدیل شده‌اند که فقط ممکن است برای ضبط در یک فرهنگ تاریخی، مناسب باشند. بنابراین لفظ به خودی خود مهم نیست، کاربرد است که مهم است. ملاکِ مرگ و زندگی لغت کاربرد آن است.

#محمدرضا_باطنی
فارسی بیدی نیست که از این بادها بلرزد (سومین نقد دکتر باطنی بر کتاب غلط ننویسیم استاد نجفی) مجله آدینه، مرداد ۱۳۶۷، ش ۲۶، ص ۲۴.

@ghazalshermahdishabani
کی تلخ‌کامی‌ام شود از حرف بوسه کم؟!
شیرین، دهن به گفتن حلوا نمی‌شود

#نجیب_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
اضطراب و تپش و سوختن و داغ شدن
آن‌چه دارد پر پروانه، همان دارد شمع

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
دیشب چه خودکشی که نکردم به کوی تو!
بیرون نیامدی به تماشا، چه فایده؟!

#نادم_لاهیجی (م. ۱۰۵۵؟)
@ghazalshermahdishabani
پُر گرفته‌ست دلم، خانهٔ صیاد خراب!
کاش روی قفسم جانب صحرا می‌کرد

#نادم_لاهیجی
@ghazalshermahdishabani
من نمی‌دانم که دل می‌سوزد از غم یا جگر
اتش افتاده‌ست در جایی و دودی می‌کند

#سایر_مشهدی
@ghazalshermahdishabani
مرا بس سجدهٔ محراب ابرویت، چرا گردم
برای سجده در محراب، گاهی راست، گاهی کج؟!

#غزالی_مشهدی
@ghazalshermahdishabani
خیال قامت و ابروی شیرین داشت، زآن آمد
نشان تیشهٔ فرهاد گاهی راست، گاهی کج

#غزالی_مشهدی (م. ۹۸۰)
@ghazalshermahdishabani
کمان بر من کشید و دل‌نواز مدعی هم شد
که تیرش بر نشان افتاد گاهی راست، گاهی کج

#محتشم_کاشانی (م. ۹۹۶)
@ghazalshermahdishabani
عجب نبْود کز آهم قامتش در پیچ‌وتاب افتد
که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست، گاهی کج

#هاتف_اصفهانی (م‌. ۱۱۹۸)
@ghazalshermahdishabani
به گلشن دوش می‌آمد ز صهبا سرخوش از هر سو
چو زلف خویش می‌افتاد، گاهی راست، گاهی کج

#حریف_جندقی_خویی (م. ۱۲۳۰)
@ghazalshermahdishabani
تنهاتر از یک برگ
با بار شادی‌های مهجورم
در آب‌های سبز تابستان
آرام می‌رانم
...
افسوس، ما خوش‌بخت و آرامیم
افسوس، ما دل‌تنگ و خاموشیم
خوش‌بخت، زیرا دوست می‌داریم
دل‌تنگ، زیرا عشق نفرینی‌ست

#فروغ_فرخ‌زاد
@ghazalshermahdishabani
دوستش می‌دارم
چرا که می‌شناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم
تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم
اندوهش غروبی دل‌گیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌اش
طلوع همه آفتاب‌هاست
...
چشمه‌ای
پروانه‌ای و گلی کوچک
از شادی
سرشارش می‌کند
و یأسی معصومانه
از اندوهی
گران‌بارش

#احمد_شاملو
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from مُتَنَبّی
أُحِبُّكَ يا شَمسَ الزَمانِ وَبَدرَهُ
وَإِن لامَني فيكَ السُهى وَالفَراقِدُ

تو را دوست دارم
ای خورشید و ماه زمانه
گرچه به خاطر تو
اخترکان ملامتم کنند

#متنبی

آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند دلِ خورشیدپسندم

#حسین_منزوی

@motanabbi
Forwarded from سَدا (الهام اسدالهی)
فرم اجتناب‌ناپذیر است. به هر شکلی که تصاویر(مثل فیلم‌ها) یا زبان را به‌کار گیریم، همواره با فرم سروکار داریم. اما آیا ساختار نیز مثل فرم اجتناب‌ناپذیر است؟ باید توجه داشت ساختار چیزی نیست که به‌راحتی بتوان تشخیصش داد. بسیار به‌جا است بگوییم تمامی عناصر یک متن به‌هم پیوسته‌اند و کارکردهای متعدد این عناصر و رابطه‌ی میان آن‌هاست که ساختار را تشکیل می‌دهد، ولی این تعریف واقعا کمکی به ما نمی‌کند. با این همه برای ساختارگرایی فرانسوی، که موضوع اصلی این فصل است، ساختار بسیار بنیادی‌تر از فرم است. فرم مقید به معنا است، اما ساختار آن‌چیزی است که شکل‌گیری معنا را ممکن می‌سازد. ساختار آن‌چیزی است که معنا را به‌وجود می‌آورد و به ارائه آن یاری می‌رساند. این نظریه گیج‌کننده است و آشکارا نیازمند توضیح. از این‌ها گذشته، ما حتی از ساختارهایی که در تولید معنا نقش دارند بی‌اطلاعیم و گمان می‌کنیم خودمان معنا را می‌آفرینیم.



از کتاب #مبانی_نظریه_ادبی
نوشته #هانس_برتنس
ترجمه #محمدرضا_ابوالقاسمی
نشر #ماهی
فصل #خوانش_برای_فرم2
ص69

گزینش متن #الهام_اسدالهی

@chanelsada
غزل‌شعر
#درباره_اختیار_قلب (۳) #مهدی_شعبانی این اختیار که در اشعار رباعی نمود زیادی دارد، محل ایراد بحث برخی شاعران و عروضیان است. برخی تصور کرده‌اند چون رباعی بر مستفعلُ مستفعلُ ... هم تقطیع می‌شود، پس قلب در تبدیل مستفعلُ به فاعلاتُ و بالعکس هم ممکن است. این اشتباه…
پیوست به یادداشت #درباره_اختیار_قلب (۳)

جناب علی‌رضا بدیع چندی پیش در اینستاگرام خود بخشی از این یادداشت‌ را که به بیت انوری مربوط است استوری کرده و اشاره فرمودند که کاتبان و ناسخان اشتباه کرده‌اند. به جای عارض، عذار باید باشد.

ضمن تأیید حدس ایشان، نکاتی را قابل‌ذکر می‌دانم:

بیتی که در متن نوشته‌ایم بیت نخست غزل کوتاه زیر است:

ایمن ز عارض تو این خط سیاه تو
گویی که به روم آمد از زنگ سپاه تو
بر غبغب چون سیمت از خط سیه گویی
مشک است طرازنده بر طرهٔ ماه تو
تا ابر تو را دیدم بر گرد مه روشن
چون رعد همی‌نالم هر لحظه ز ماه تو

دیوان انوری، تصحیح مدرس رضوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۷: ج ۲، ص ۹۰۴. و نیز نشر علمی‌وفرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۶، همان صفحه. [نسخه بدل: ایمن بر عارض تو ...] 

در ظاهر فعلی (ایمن ز عارض تو ...) اشکالی که بر نابه‌جایی اختیار قلب در این نیم‌مصراع گرفته‌ایم وارد است چون شاعر [یا کاتب] مستفعل مفعولن را بدل به وزنی دیگر: مستفعلن فعولن کرده‌است. مگر این‌که طبق حدس آقای بدیع «عذار» بوده باشد و کاتبان اشتباهی نوشته‌ باشند: «عارض».

این شعر در چاپ دیگری چنین است:

بر عارض تو کآمد این خط سیاه تو
گویی که به روم آمد از زنگ سپاه تو
بر غبغب چون سیمت از خط سیه گویی
مشک است ترازیده بر خط سیاه تو
تا ابر تو را دیدم بر گرد مه روشن
چون رعد همی‌نالم هر لحظه ز ماه تو

دیوان انوری، تصحیح سعید نفیسی، نشر سکه و پیروز، چاپ سوم، ۱۳۶۴: ۵۴۴.

اگر چاپ نفیسی که از هشت نسخه بهره گرفته، در ضبط این شعر صحیح باشد، اصلاً اختیار قلب ندارد که درباره‌اش بحث شود. البته ناگفته نماند تصحیحات مرحوم نفیسی متأسفانه مغلوط است، مخصوصاً این دیوان که دکتر شهیدی در کتاب شرح لغات و مشکلات دیوان انوری می‌گوید «کمتر صفحه‌ای در آن بدون غلط می‌توان یافت». علمی‌وفرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۲: صفحهٔ ه‍.

این را گفتیم، چون بعید است شاعری چون انوری در غزلی سه‌بیتی، دو بار عبارت تکراری در محل قافیه و ردیف بیاورد: خط سیاه تو.

باری؛ سرنوشت بسیاری از دیوان‌ها چنین است. در تصحیحات نه‌چندان معتبر یا مصحح به اختلاف نسخ اشاره نکرده و فقط به ذکر نام و تعداد نسخ در مقدمه بسنده کرده یا به کاتبی که گاه دچار سهو شده اعتماد کرده و پی به ناسازی وزنی نبرده‌است، خواننده هم که معمولا به چاپ و تصحیح اعتماد می‌کند، نتیجه‌اش می‌شود شرح و نقد ابیاتی که حتی نمی‌دانیم اصلاً درست ضبط شده یا نه. لذا گذشته از اصول تصحیح متون منظوم، ذوق شاعری و آشنایی با وزن‌ها هم در این مواقع به کار کاتب و مصحح می‌آید.

پیوست به یادداشت #درباره_اختیار_قلب (۳)
@ghazalshermahdishabani
آن دیده ندارم که به خوابت بینم
یا آن رخِ همچو آفتابت بینم
از شرم رخ تو در تو نتوان نگریست
می‌ریزم اشک تا در آبت بینم!

#انوری
@ghazalshermahdishabani
2024/10/07 00:20:37
Back to Top
HTML Embed Code: