غزلشعر
#دیالوگ ۸۲ حامد (محمدرضا فروتن): چیه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بیحجاب نداریم. زن باحجاب هم نداریم. مرد بیغیرت نداریم. مرد باغیرت هم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم. حشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز،…
#دیالوگ ۸۳
ما خودمون ختم خلافا و خفنا و خلیفهی تمام خزا و خوشمرامای خطخطی خیابونای خلوت خانیآبادیم، خوشگله!
... چاخان پاخان و چرچیلبازی و چکوچونه واسه ما نزن که چالهچولههاشو چلوندیم عین چایی بعدِ چلوکباب چارفصل. آقا چاکریم.
#آمین_خواهیم_گفت (۱۳۸۹)
#سامان_سالور
ما خودمون ختم خلافا و خفنا و خلیفهی تمام خزا و خوشمرامای خطخطی خیابونای خلوت خانیآبادیم، خوشگله!
... چاخان پاخان و چرچیلبازی و چکوچونه واسه ما نزن که چالهچولههاشو چلوندیم عین چایی بعدِ چلوکباب چارفصل. آقا چاکریم.
#آمین_خواهیم_گفت (۱۳۸۹)
#سامان_سالور
غزلشعر
ک..pdf
خشک، خشک، بیجان، خشک
زهد خشک و زهدان خشک
خشک هم نخواهد زاد
زین سترون و زآن خشک
ساقهای نمیبالد
شاخهای نمیرقصد
خار هم نمیروید
سربهسر بیابان خشک
عشق تازه و گل تر
من به ترکشان مضطر
حسرتا که باید رفت
دست خشک و دامان خشک
نعره میکشد استاد
کاین مباد و آن میباد
بانگ لحن و سیما تلخ
امر و نهی و فرمان خشک
طعن و لعن و استغفار
پند و وعظ و استمرار
میکشد مرا تکرار
گفتههای همسان خشک
نوش چاشتگاهی را
خیره میزنم فالی
لختهلخته خون پیداست
بر کنار فنجان خشک
دیدهی طلب ای دل
بسته دار کاینان را
ناخن کرم دیریست
همچو عقل و ایمان خشک
چنگ از صدا افتاد
نای بینوا افتاد
شاد زى که گرد آمد
هیزم زمستان خشک
قمریان سبزآواز
در تموز آتشساز
بینشاط و بیپرواز
خشک شد گلوشان، خشک
تشنهام، مسلمانان
پاس دین اگر دارید
آب، آب میجویم
در کویر سوزان خشک
#سیمین_بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
زهد خشک و زهدان خشک
خشک هم نخواهد زاد
زین سترون و زآن خشک
ساقهای نمیبالد
شاخهای نمیرقصد
خار هم نمیروید
سربهسر بیابان خشک
عشق تازه و گل تر
من به ترکشان مضطر
حسرتا که باید رفت
دست خشک و دامان خشک
نعره میکشد استاد
کاین مباد و آن میباد
بانگ لحن و سیما تلخ
امر و نهی و فرمان خشک
طعن و لعن و استغفار
پند و وعظ و استمرار
میکشد مرا تکرار
گفتههای همسان خشک
نوش چاشتگاهی را
خیره میزنم فالی
لختهلخته خون پیداست
بر کنار فنجان خشک
دیدهی طلب ای دل
بسته دار کاینان را
ناخن کرم دیریست
همچو عقل و ایمان خشک
چنگ از صدا افتاد
نای بینوا افتاد
شاد زى که گرد آمد
هیزم زمستان خشک
قمریان سبزآواز
در تموز آتشساز
بینشاط و بیپرواز
خشک شد گلوشان، خشک
تشنهام، مسلمانان
پاس دین اگر دارید
آب، آب میجویم
در کویر سوزان خشک
#سیمین_بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
Track 3
Unknown artist
ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب!
لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب
مریمصفت از فیض تو، ای نخل برومند!
آبستن رسوایی فردا منم امشب
ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود!
روشن شودت چشم که تردامنم امشب
مهتابی و پاشیده شدی در شب جانم
از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب
آن شمع فروزندهی عشقم که برَد رشک
پیراهن فانوس به پیراهنم امشب
گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست
رگبار پسندم که ز گل خرمنم امشب
آتش نه، زنی گرمتر از آتشم ای دوست!
تنها نه به صورت که به معنی، زنم امشب
پیمانهی سیمینِ تنم پُر می عشق است
زنهار از این باده! که مردافکنم امشب
با صدای شاعر
#سیمین_بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب
مریمصفت از فیض تو، ای نخل برومند!
آبستن رسوایی فردا منم امشب
ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود!
روشن شودت چشم که تردامنم امشب
مهتابی و پاشیده شدی در شب جانم
از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب
آن شمع فروزندهی عشقم که برَد رشک
پیراهن فانوس به پیراهنم امشب
گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست
رگبار پسندم که ز گل خرمنم امشب
آتش نه، زنی گرمتر از آتشم ای دوست!
تنها نه به صورت که به معنی، زنم امشب
پیمانهی سیمینِ تنم پُر می عشق است
زنهار از این باده! که مردافکنم امشب
با صدای شاعر
#سیمین_بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
14021130045.pdf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معرفی کتاب آهنگ ضربالمثلها
پژوهشی در وزن ضربالمثلها
انتشارات نیش. ۱۴۰۲. ۷۵ صفحه.
معرفی بیش از صد وزن کمیاب.
کتابی مناسب نوجویان وزن شعر.
@ghazalshermahdishabani
@Nish_pub
پژوهشی در وزن ضربالمثلها
انتشارات نیش. ۱۴۰۲. ۷۵ صفحه.
معرفی بیش از صد وزن کمیاب.
کتابی مناسب نوجویان وزن شعر.
@ghazalshermahdishabani
@Nish_pub
Forwarded from برکهی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)
ماهم اندر پیچِ زلفِ او گرفتار آمدیم
اتفاقِ طرفهای افتاد، یاران! شب به خیر!
«بیخبرِ بلگرامی»
ـ @berkeye_kohan ـ
ماهم اندر پیچِ زلفِ او گرفتار آمدیم
اتفاقِ طرفهای افتاد، یاران! شب به خیر!
«بیخبرِ بلگرامی»
ـ @berkeye_kohan ـ
سنگ را هم میخورد حرصی که دارد احتشام
روز اول طعمه از جزو نگین کردهست نام
خانه روشن کردهای هشدار ای مغرور جاه
آنقدر فرصت ندارد آفتاب روی بام
بیخبر فال تماشا میزنی هشیار باش
شمع را واکردن چشم است داغ انتقام
فکر استعداد خود کن، فیض حرفی بیش نیست
صبح بهر عالمی صبح است و بهر شام، شام
همت آزاد را #بیدل ره و منزل یکیست
نغمه را در جادههای تار میباشد مقام
روز اول طعمه از جزو نگین کردهست نام
خانه روشن کردهای هشدار ای مغرور جاه
آنقدر فرصت ندارد آفتاب روی بام
بیخبر فال تماشا میزنی هشیار باش
شمع را واکردن چشم است داغ انتقام
فکر استعداد خود کن، فیض حرفی بیش نیست
صبح بهر عالمی صبح است و بهر شام، شام
همت آزاد را #بیدل ره و منزل یکیست
نغمه را در جادههای تار میباشد مقام
Forwarded from احسان عبدی پور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Khasteh
Hosein Monzavi
از زندگی، از این همه تکرار خستهام
از باغ لال (۱۳۵۰)
شعر #محمدعلی_بهمنی
صدای #حسین_منزوی
سال ۱۳۵۹، برنامهٔ «یک شعر و یک شاعر» زیر نظر #نادر_نادرپور
اجرای حسین منزوی
@ghazalshermahdishabani
از باغ لال (۱۳۵۰)
شعر #محمدعلی_بهمنی
صدای #حسین_منزوی
سال ۱۳۵۹، برنامهٔ «یک شعر و یک شاعر» زیر نظر #نادر_نادرپور
اجرای حسین منزوی
@ghazalshermahdishabani
گوارای من، آه ای شعر نابِ من، سلام ای عشق
به جام شوکران من، شراب من، سلام ای عشق
زمین خاکیام، گِرد سرت میگردم و هستم
سلام ای زندگیبخشْ آفتاب من، سلام ای عشق
درِ عرفان زیبایی به روی من تو واکردی
سلام ای معرفت را فتح باب من، سلام ای عشق
دو فصل گمشده پیدا شد آخِر با تو زین دفتر
تو ای آغاز و انجام کتاب من، سلام ای عشق
سلام ای خط زده کابوسهایم را طلوع تو
از آفاق پر از آشوب خواب من، سلام ای عشق
به هنگام غروب خویش هم با آخرین خطّش
رقم بر صفحۀ شب زد شهاب من، سلام ای عشق
به دور افکندهام غمها و شادیهای کوچک را
تو ای رمز بزرگ انتخاب من، سلام ای عشق
تو عقل سرخ را با واژههایم آشتی دادی
سلام آه ای شعورِ شعرِ ناب من، سلام ای عشق
حقیقت با تو از آرایه و پیرایه عریان شد
سلام ای راستینِ بینقاب من، سلام ای عشق
درود ای آبیِ بودایی، ای تمثیل زیبایی
گل نیلوفر باغ سراب من، سلام ای عشق
«چرا هستم» سؤال بیجوابم بود از هستی
تو دادی با سلام خود، جواب من، سلام ای عشق
اگر چه با تو دور زندگی تند است، اما باز
سلام ای شطّ شیرینِ شتابِ من، سلام ای عشق
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
به جام شوکران من، شراب من، سلام ای عشق
زمین خاکیام، گِرد سرت میگردم و هستم
سلام ای زندگیبخشْ آفتاب من، سلام ای عشق
درِ عرفان زیبایی به روی من تو واکردی
سلام ای معرفت را فتح باب من، سلام ای عشق
دو فصل گمشده پیدا شد آخِر با تو زین دفتر
تو ای آغاز و انجام کتاب من، سلام ای عشق
سلام ای خط زده کابوسهایم را طلوع تو
از آفاق پر از آشوب خواب من، سلام ای عشق
به هنگام غروب خویش هم با آخرین خطّش
رقم بر صفحۀ شب زد شهاب من، سلام ای عشق
به دور افکندهام غمها و شادیهای کوچک را
تو ای رمز بزرگ انتخاب من، سلام ای عشق
تو عقل سرخ را با واژههایم آشتی دادی
سلام آه ای شعورِ شعرِ ناب من، سلام ای عشق
حقیقت با تو از آرایه و پیرایه عریان شد
سلام ای راستینِ بینقاب من، سلام ای عشق
درود ای آبیِ بودایی، ای تمثیل زیبایی
گل نیلوفر باغ سراب من، سلام ای عشق
«چرا هستم» سؤال بیجوابم بود از هستی
تو دادی با سلام خود، جواب من، سلام ای عشق
اگر چه با تو دور زندگی تند است، اما باز
سلام ای شطّ شیرینِ شتابِ من، سلام ای عشق
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
بیا ای جام و مینای طربْ نقش کف پایت
خرامِ موجِ می مخمورِ طرزِ آمدنهایت
نفس در سینه، نکهتآشیان خُلدِ توصیفت
نگه در دیده شبنمپرور باغِ تماشایت
شکوه جلوهات جز در فضای دل نمیگنجد
جهان پر گردد از آیینه تا خالی شود جایت
پُرآسان است اگر توفیق بخشد نور بیتابی
تماشای بهشت از گوشهٔ چشمِ تمنایت
توان در موج ساغر غوطه زد از نقش پیشانی
به مستی گر دهد فرمان نگاه نشئهپیمایت
فروغ شمع هم مشکل تواند رنگ گرداندن
در آن محفل که منعِ دور ساغر باشد ایمایت!
تهی از سجدهٔ شوقت سر مویی نمییابم
سراپا در جبین میغلتم از یاد سراپایت
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
خرامِ موجِ می مخمورِ طرزِ آمدنهایت
نفس در سینه، نکهتآشیان خُلدِ توصیفت
نگه در دیده شبنمپرور باغِ تماشایت
شکوه جلوهات جز در فضای دل نمیگنجد
جهان پر گردد از آیینه تا خالی شود جایت
پُرآسان است اگر توفیق بخشد نور بیتابی
تماشای بهشت از گوشهٔ چشمِ تمنایت
توان در موج ساغر غوطه زد از نقش پیشانی
به مستی گر دهد فرمان نگاه نشئهپیمایت
فروغ شمع هم مشکل تواند رنگ گرداندن
در آن محفل که منعِ دور ساغر باشد ایمایت!
تهی از سجدهٔ شوقت سر مویی نمییابم
سراپا در جبین میغلتم از یاد سراپایت
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
کتابی سرشار از جعلیات ادبی! - ایسنا
https://www.isna.ir/news/1403030401916/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C
یادداشتی از مهدی شعبانی
@ghazalshermahdishabani
https://www.isna.ir/news/1403030401916/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C
یادداشتی از مهدی شعبانی
@ghazalshermahdishabani
ایسنا
کتابی سرشار از جعلیات ادبی!
یکی از اعضای انجمن مبارزه با نشر جعلیات به جعلیات منتشر شده در کتاب «کیمیای سخن» پرداخته است.
نوجوان ایرانی و آموزش زبان فارسی
به کوشش و گزینش مهدی شعبانی.
۱۲۶ صفحه، نشر جهان کتاب، ۱۴۰۳
@ghazalshermahdishabani
به کوشش و گزینش مهدی شعبانی.
۱۲۶ صفحه، نشر جهان کتاب، ۱۴۰۳
@ghazalshermahdishabani
عطر گلها نیست این بوی غریب از موی توست
وین نسیم عطرگردان قاصد گیسوی توست
كیست شببو تا نسیم او برآشوبد مرا؟
در من این شیدایی از یاد تن خوشبوی توست
زلف مشكین را به باد صبحگاهی دادهای
وین قیامتها همه از نافهی آهوی توست
هم تو سيرابم توانی کرد، ای جاریترین!
ای که دریا از عطشپروردگان جوی توست
چشمهی آب حیات است، آه خضر من! نه چشم
اینکه جوشان زیر طاق طرفهی ابروی توست
دو گل سرخ و سفید و پنجپر چون آفتاب
وا شده بر ساقههای همگنِ بازوی توست
چون گل خورشیدگردان محو دیدار تو شد
که به هرسو میروی، خورشید، چشمش سوی توست
عشق نجوا کرد با دیدار تو در گوش شعر:
اینک آن کاو لایقِ تختِ غزل بانوی توست!
صبح شد برخیز و بنشین روبهروی آینه
تا ببینی بهتر از خورشید رویاروی توست
#حسین_منزوی
وین نسیم عطرگردان قاصد گیسوی توست
كیست شببو تا نسیم او برآشوبد مرا؟
در من این شیدایی از یاد تن خوشبوی توست
زلف مشكین را به باد صبحگاهی دادهای
وین قیامتها همه از نافهی آهوی توست
هم تو سيرابم توانی کرد، ای جاریترین!
ای که دریا از عطشپروردگان جوی توست
چشمهی آب حیات است، آه خضر من! نه چشم
اینکه جوشان زیر طاق طرفهی ابروی توست
دو گل سرخ و سفید و پنجپر چون آفتاب
وا شده بر ساقههای همگنِ بازوی توست
چون گل خورشیدگردان محو دیدار تو شد
که به هرسو میروی، خورشید، چشمش سوی توست
عشق نجوا کرد با دیدار تو در گوش شعر:
اینک آن کاو لایقِ تختِ غزل بانوی توست!
صبح شد برخیز و بنشین روبهروی آینه
تا ببینی بهتر از خورشید رویاروی توست
#حسین_منزوی
Forwarded from جهان کتاب
◽️
🌸به مناسبت اول ماه مهر
منتشر شد:
نوجوان ایرانی و آموزش زبان فارسی
شانزده گفتار از ادیبان، نویسندگان و استادان نامدار ایران
بهکوشش و گزینش مهدی شعبانی
124 ص
این کتاب حاوی گزیدۀ مقالاتی است با موضوع زبان و ادب فارسی، از سالهای 1297 تا 1356. این مقالات از ادیبان و نویسندگان و استادان بنام ایران هستند که دغدغۀ طرح و حل مسائل آموزشی زبان فارسی و موضوعات زیرمجموعه آن مانند فنون مکالمه، زبان معیار، فن نگارش و انشاء، حراست از زبان، دستور زبان، ادبیات و ... را داشتند.
در این مجموعه سعی شده است از مقالات تخصصی زبانشناسی و مباحث پیچیدۀ دستوری استفاده نشود و مقالات کاربردی گزیده شوند. ازاینرو مخاطب این کتاب چه نوجوان علاقهمند به رشتۀ زبان و ادبیات فارسی باشد، چه جوان دانشجو و چه بزرگترها، هر یک به سهم خود میتوانند از مطالعه و بهکارگیری این مطالب بهرهمند شوند.
#ایران_ما
⭕️ www.jahaneketab.ir
@jahaneketabpub
🌸به مناسبت اول ماه مهر
منتشر شد:
نوجوان ایرانی و آموزش زبان فارسی
شانزده گفتار از ادیبان، نویسندگان و استادان نامدار ایران
بهکوشش و گزینش مهدی شعبانی
124 ص
این کتاب حاوی گزیدۀ مقالاتی است با موضوع زبان و ادب فارسی، از سالهای 1297 تا 1356. این مقالات از ادیبان و نویسندگان و استادان بنام ایران هستند که دغدغۀ طرح و حل مسائل آموزشی زبان فارسی و موضوعات زیرمجموعه آن مانند فنون مکالمه، زبان معیار، فن نگارش و انشاء، حراست از زبان، دستور زبان، ادبیات و ... را داشتند.
در این مجموعه سعی شده است از مقالات تخصصی زبانشناسی و مباحث پیچیدۀ دستوری استفاده نشود و مقالات کاربردی گزیده شوند. ازاینرو مخاطب این کتاب چه نوجوان علاقهمند به رشتۀ زبان و ادبیات فارسی باشد، چه جوان دانشجو و چه بزرگترها، هر یک به سهم خود میتوانند از مطالعه و بهکارگیری این مطالب بهرهمند شوند.
#ایران_ما
⭕️ www.jahaneketab.ir
@jahaneketabpub
سالها از درون تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
او که نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
زیر کوهی که سنگ میبارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغالها میسوخت
قصهی غربتِ سیاوش شد
تا که نانش حلالتر باشد
در دل کوهها خطر میکرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر میکرد
از فروش زغالها اما
سهم او سفرههای خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بیخیالی بود
کوه را عاشقانه میفهمید
کوه پژواک ِ لحظههایش بود
کوه آواز خستهاش هر روز
کوه آیینهی صدایش بود
زیر آوار، بیصدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه برمیگشت
دلش از دست دیگران پر بود
#موسی_عصمتی
#برای_طبس
@braillehayenagozir
هفتخوان را گذشت و نان آورد
او که نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
زیر کوهی که سنگ میبارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغالها میسوخت
قصهی غربتِ سیاوش شد
تا که نانش حلالتر باشد
در دل کوهها خطر میکرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر میکرد
از فروش زغالها اما
سهم او سفرههای خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بیخیالی بود
کوه را عاشقانه میفهمید
کوه پژواک ِ لحظههایش بود
کوه آواز خستهاش هر روز
کوه آیینهی صدایش بود
زیر آوار، بیصدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه برمیگشت
دلش از دست دیگران پر بود
#موسی_عصمتی
#برای_طبس
@braillehayenagozir