Forwarded from غزلشعر (مهدی شعبانی)
#دیالوگ ۴۱
جدول حکمِ خلقت خدا رو داره: حدس میزنی، خیال میکنی، یه حرف میذاری تو یه خونه، یه حرف بیطرف، یه حرف بیهدف، اما هر کدوم پایهٔ آزاد یک حقیقتاند، جزء مسلم یک حقیقتاند. یه حرف دیگه، یه حرف دیگه، یه حرف دیگه ... اونوقت میشه واقعیت. یه گل قشنگ، یه ستارهٔ بزرگ، یه کتاب شعر، یه شاعر مهم.
نه! در ابتدا کلمه نبود، در ابتدا حرف بود ...
#خشت_و_آینه (۱۳۴۴)
#ابراهیم_گلستان
@ghazalshermahdishabani
جدول حکمِ خلقت خدا رو داره: حدس میزنی، خیال میکنی، یه حرف میذاری تو یه خونه، یه حرف بیطرف، یه حرف بیهدف، اما هر کدوم پایهٔ آزاد یک حقیقتاند، جزء مسلم یک حقیقتاند. یه حرف دیگه، یه حرف دیگه، یه حرف دیگه ... اونوقت میشه واقعیت. یه گل قشنگ، یه ستارهٔ بزرگ، یه کتاب شعر، یه شاعر مهم.
نه! در ابتدا کلمه نبود، در ابتدا حرف بود ...
#خشت_و_آینه (۱۳۴۴)
#ابراهیم_گلستان
@ghazalshermahdishabani
بخشی از مقدمهی کتابِ
#آهنگ_ضربالمثلها
پژوهشی در وزن ضربالمثلها
#مهدی_شعبانی
#نشر_نیش (۱۴۰۲)
در این اثر، به ۴۰ وزن معروف در امثال اشاره شده و ۱۰۲ وزن نادر معرفی شده است.
@ghazalshermahdishabani
@Nish_pub
#آهنگ_ضربالمثلها
پژوهشی در وزن ضربالمثلها
#مهدی_شعبانی
#نشر_نیش (۱۴۰۲)
در این اثر، به ۴۰ وزن معروف در امثال اشاره شده و ۱۰۲ وزن نادر معرفی شده است.
@ghazalshermahdishabani
@Nish_pub
فکندهایم سپر تا قضا چه پیش آرد
ستمگران دم تیغاند و عجز ما گردن
چه ممکن است که ظالم رسد به اوجِ کمال
مگر کشیدن دارش کند رسا گردن
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
ستمگران دم تیغاند و عجز ما گردن
چه ممکن است که ظالم رسد به اوجِ کمال
مگر کشیدن دارش کند رسا گردن
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from برکهی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)
divane vahid ghazvini.pdf
50.6 MB
Forwarded from Mehrshad Ansari
مروان بن محمد چون خلافت را به دست گرفت،
به دنبال مردی فرستاد تا او را به ولایتی بگمارد.
چون آمد، پینه بر پیشانی او دید و گفت:
اگر این پینه از عبادت خداست،
شایسته نیست تو را از عبادت بازداریم
و اگر از ریا باشد،
جایز نیست که تو را به کاری بگماریم.
محاضرات الأدباء
راغب اصفهانی
به دنبال مردی فرستاد تا او را به ولایتی بگمارد.
چون آمد، پینه بر پیشانی او دید و گفت:
اگر این پینه از عبادت خداست،
شایسته نیست تو را از عبادت بازداریم
و اگر از ریا باشد،
جایز نیست که تو را به کاری بگماریم.
محاضرات الأدباء
راغب اصفهانی
پس از کشتن به خوابم دید، نازم بدگمانی را
به خود پیچد که هیهی دی غلط کردم فلانی را
دلم بر رنجنابرداریِ فرهاد میسوزد
خداوندا بیامرز آن شهید امتحانی را
دریغ از حسرت دیدار ور نه جای آن دارد
که بی رویت به دشمن داده باشم زندگانی را
سرشتم را بیالودند تا سازند از لایَش
پر پروانه و منقار مرغ بوستانی را
چو خود را ذره گویم رنجد از حرفم، زهی طالع
ز خود میداندم بیمهر، نازم مهربانی را
به پایش جان فشاندن شرمسارم کرد، میدانم
که داند ارزشی نبوَد متاع رایگانی را
فدایت دیده و دل، رسم آرایش مپرس از من
خراب ذوق گلچینی چه داند باغبانی را
چه خیزد گر هوس گنج امیدم در دل افشانَد
در این کشور روایی نیست نقد شادمانی را
سراسر غمزههایت لاجوردی بود و من عمری
به معشوقی پرستیدم بلای آسمانی را
#غالب_دهلوی
@ghazalshermahdishabani
به خود پیچد که هیهی دی غلط کردم فلانی را
دلم بر رنجنابرداریِ فرهاد میسوزد
خداوندا بیامرز آن شهید امتحانی را
دریغ از حسرت دیدار ور نه جای آن دارد
که بی رویت به دشمن داده باشم زندگانی را
سرشتم را بیالودند تا سازند از لایَش
پر پروانه و منقار مرغ بوستانی را
چو خود را ذره گویم رنجد از حرفم، زهی طالع
ز خود میداندم بیمهر، نازم مهربانی را
به پایش جان فشاندن شرمسارم کرد، میدانم
که داند ارزشی نبوَد متاع رایگانی را
فدایت دیده و دل، رسم آرایش مپرس از من
خراب ذوق گلچینی چه داند باغبانی را
چه خیزد گر هوس گنج امیدم در دل افشانَد
در این کشور روایی نیست نقد شادمانی را
سراسر غمزههایت لاجوردی بود و من عمری
به معشوقی پرستیدم بلای آسمانی را
#غالب_دهلوی
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from منابع ارشد و دکتری ادبیات
جهت خرید و فروش منابع رشته ادبیات به کانال زیر مراجعه کنید:
@books_exchange1
@books_exchange1
وحشی صحرای حُسنْ نرگس فتان کیست
موجهٔ دریای ناز ابروی جانان کیست
سایه زلف که شد سرمهکش چشم شام
خنده فیض سحر چاک گریبان کیست
حسن بتان اینقدَر نیست فریب نظر
گر نه تویی جلوهگر آینه حیران کیست
صد گل عیشم به دل خنده زد از شوق زخم
تکمه جیبِ امید غنچهٔ پیکان کیست
آتش دل شد بلند از کف خاکسترم
باد مسیحای شوق جنبش دامان کیست
رنگ بهار خیال میچکد از دیدهام
این گل حیرتنگاه شبنم بستان کیست
ناز به خون میتپد در صف مژگان یار
بر در این میکده حلقهٔ مستان کیست
سبحه دل را نشد رشته جمعیتی
در تکوپوی خیال ریگ بیابان کیست
دل ز پیاش رفت و من میروم از خویشتن
عیب جنونم مکن ناله به فرمان کیست
از مژه تا دامنم مشق ز خود رفتنیست
اشک جنونتاز من طفل دبستان کیست
#بیدل اگر لعل او نیست تبسمفروش
شبنم گلهای زخم گَرد نمکدان کیست
@ghazalshermahdishabani
موجهٔ دریای ناز ابروی جانان کیست
سایه زلف که شد سرمهکش چشم شام
خنده فیض سحر چاک گریبان کیست
حسن بتان اینقدَر نیست فریب نظر
گر نه تویی جلوهگر آینه حیران کیست
صد گل عیشم به دل خنده زد از شوق زخم
تکمه جیبِ امید غنچهٔ پیکان کیست
آتش دل شد بلند از کف خاکسترم
باد مسیحای شوق جنبش دامان کیست
رنگ بهار خیال میچکد از دیدهام
این گل حیرتنگاه شبنم بستان کیست
ناز به خون میتپد در صف مژگان یار
بر در این میکده حلقهٔ مستان کیست
سبحه دل را نشد رشته جمعیتی
در تکوپوی خیال ریگ بیابان کیست
دل ز پیاش رفت و من میروم از خویشتن
عیب جنونم مکن ناله به فرمان کیست
از مژه تا دامنم مشق ز خود رفتنیست
اشک جنونتاز من طفل دبستان کیست
#بیدل اگر لعل او نیست تبسمفروش
شبنم گلهای زخم گَرد نمکدان کیست
@ghazalshermahdishabani
بسکه از شادابیِ خطت شد این گلزار، سبز
خاک میگردد چو ابر از سایهٔ دیوار، سبز
زین هوا گر دانهٔ تسبیح گیرد آب و رنگ
میشود چون ریشههای تاکش آخر تار، سبز
مینماید بی نسیمِ مَقدمِ جانپرورت
سبزهٔ این باغ، چون رگ، بر تن بیمار، سبز
نخل عجزم، آبیارم التفاتی بیش نیست
میتوان کردن مرا از نرمی گفتار، سبز
... بهرهٔ تحقیق از تقلید بردن مشکل است
خضر نتوان شد، کنی گر جامه و دستار، سبز
ساز و برگ عشرت از بار تعلق رستن است
سرو را آزادگیها دارد این مقدار، سبز
چون خط پرگار هستی حلقه در گوشم کشید
کرد آخر گرد خود گردیدنم زنار، سبز
عالمی را دستگاه از مرگ غافل کرده است
بنگ دارد هرچه میبینی در این گلزار، سبز
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
خاک میگردد چو ابر از سایهٔ دیوار، سبز
زین هوا گر دانهٔ تسبیح گیرد آب و رنگ
میشود چون ریشههای تاکش آخر تار، سبز
مینماید بی نسیمِ مَقدمِ جانپرورت
سبزهٔ این باغ، چون رگ، بر تن بیمار، سبز
نخل عجزم، آبیارم التفاتی بیش نیست
میتوان کردن مرا از نرمی گفتار، سبز
... بهرهٔ تحقیق از تقلید بردن مشکل است
خضر نتوان شد، کنی گر جامه و دستار، سبز
ساز و برگ عشرت از بار تعلق رستن است
سرو را آزادگیها دارد این مقدار، سبز
چون خط پرگار هستی حلقه در گوشم کشید
کرد آخر گرد خود گردیدنم زنار، سبز
عالمی را دستگاه از مرگ غافل کرده است
بنگ دارد هرچه میبینی در این گلزار، سبز
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
شکسته
اکبر گلپا
پس از تو نمونم _ برای خدا _
تو مرگ دلم را ببین و برو!
چو طوفان سنگین ز شاخهٔ غم
گل هستیام را بچین و برو
که هستم من اون تکدرختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
ندونستم این را به عمرم
نمیمونه عشقت برایم
ندونستم ای بیخبر ز دلم!
که بیاعتباره وفای تو هم
تو اکنون ز عشقم گریزونی
غمم را ز چشمم نمیخونی
از این غم چه حالم، نمیدونی!
ترانه #هما_میرافشار
آواز #گلپا
آهنگ #اسدالله_ملک
@ghazalshermahdishabani
تو مرگ دلم را ببین و برو!
چو طوفان سنگین ز شاخهٔ غم
گل هستیام را بچین و برو
که هستم من اون تکدرختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
ندونستم این را به عمرم
نمیمونه عشقت برایم
ندونستم ای بیخبر ز دلم!
که بیاعتباره وفای تو هم
تو اکنون ز عشقم گریزونی
غمم را ز چشمم نمیخونی
از این غم چه حالم، نمیدونی!
ترانه #هما_میرافشار
آواز #گلپا
آهنگ #اسدالله_ملک
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
گرفتم این که حیا رخصتِ تماشا داد نگاهْ پردۀ دیدار میشود چه کنم؟! #صائب @ghazalshermahdishabani
به وصل از ناتوانی، رنج هجران میکشم بیدل!
ندارم آنقدَر جرئت که چشمی وا کنم سویش
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
ندارم آنقدَر جرئت که چشمی وا کنم سویش
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
نهایت نیست طومار دلی را که مضمونش تمنای تو باشد #نظیری @ghazalshermahdishabani
هست طومارِ دلِ من به درازیّ ِ ابد
برنوشته ز سرش تا بُنِ پایان: «تو مرو!»
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
برنوشته ز سرش تا بُنِ پایان: «تو مرو!»
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
شاعر شدم و ملعبهٔ شک و یقین
وابستهٔ اوهامِ چنان است و چنین
ای کاش یکی شنا به من یاد دهد
در بحر غم نان شدهام غرقهترین
یاغیتبار
@aliakbaryaghitabar
وابستهٔ اوهامِ چنان است و چنین
ای کاش یکی شنا به من یاد دهد
در بحر غم نان شدهام غرقهترین
یاغیتبار
@aliakbaryaghitabar
امشب که حضور یار جانافروز است
بختم به خلاف دشمنان پیروز است
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روز است
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
بختم به خلاف دشمنان پیروز است
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روز است
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
ناآمدهسیل تر شدهستیم
نارفته به دام، پایبستیم
شطرنج ندیدهایم و ماتیم
یک جرعه نخوردهایم و مستیم
همچون شکن دو زلف خوبان
نادیدهمصاف، ما شکستیم
ما سایهٔ آن بتیم گویی
کز اصل وجود، بتپرستیم
سایه بنماید و نباشد!
ما نیز چو سایه نیست هستیم
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
نارفته به دام، پایبستیم
شطرنج ندیدهایم و ماتیم
یک جرعه نخوردهایم و مستیم
همچون شکن دو زلف خوبان
نادیدهمصاف، ما شکستیم
ما سایهٔ آن بتیم گویی
کز اصل وجود، بتپرستیم
سایه بنماید و نباشد!
ما نیز چو سایه نیست هستیم
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
تواضع گر چه محبوب است و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
#سعدی
@mehrshadansariiy
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
#سعدی
@mehrshadansariiy
دل من _ اگر تو جامش ندهی ز مهر _ چاره
بهجز آن که سنگ کوبد به سر سبو ندارد
چه نوازد و چه سازد بهجز از نوای گریه
نی خستهای که جز بغض تو در گلو ندارد
ز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد
#حسین_منزوى
@ghazalshermahdishabani
بهجز آن که سنگ کوبد به سر سبو ندارد
چه نوازد و چه سازد بهجز از نوای گریه
نی خستهای که جز بغض تو در گلو ندارد
ز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد
#حسین_منزوى
@ghazalshermahdishabani