Forwarded from S.Kahrobaeian poetry (Samaneh Kahrobaeian)
.
.
لب باز میکنی که بخندی، نمیشود
بر زخم تازه چشم ببندی، نمیشود
.
لبخند میزنی که بگویی دلت خوش است
جانت ندیده هیچ گزندی، نمیشود
.
جان میکنی که قهقههات را رها کنی
جز بانگ هایهای بلندی نمیشود
.
شیری به خشم پنجه گشودهست، رفتهای
پنهان شوی پسِ پشهبندی، نمیشود!
.
میخواستی پیالۀ زهری که دادهاند
شیرین شود به حبۀ قندی، نمیشود
.
اف بر جهان نامتناسب که هر چه هست
چندی نمیپسندی و چندی نمیشود
.
.
#سمانه_کهرباییان
#ولی_به_این_دیری
@skahrobaeian
.
لب باز میکنی که بخندی، نمیشود
بر زخم تازه چشم ببندی، نمیشود
.
لبخند میزنی که بگویی دلت خوش است
جانت ندیده هیچ گزندی، نمیشود
.
جان میکنی که قهقههات را رها کنی
جز بانگ هایهای بلندی نمیشود
.
شیری به خشم پنجه گشودهست، رفتهای
پنهان شوی پسِ پشهبندی، نمیشود!
.
میخواستی پیالۀ زهری که دادهاند
شیرین شود به حبۀ قندی، نمیشود
.
اف بر جهان نامتناسب که هر چه هست
چندی نمیپسندی و چندی نمیشود
.
.
#سمانه_کهرباییان
#ولی_به_این_دیری
@skahrobaeian
غزلشعر
#دیالوگ ۳۵ اگه نقشه نداشته باشی، هیچچی اشتباه از آب درنمیآد. #انگل (Parasite) اثر #بونگجونهو برندهٔ نخل طلای کن ۲۰۱۹ [فیلمی در ژانرهای متنوع] @ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۳۶
جف: تو نمیتونی ببینی؛ میتونی؟
سلما: چی رو باید ببینم؟
#رقصنده_در_تاریکی (۲۰۰۰)
آفریدهٔ #لارس_فونتریه
برنده نخل طلای کن
[بهراستی جز عشق، چه چیزی ارزش دیدن دارد؟]
@ghazalshermahdishabani
جف: تو نمیتونی ببینی؛ میتونی؟
سلما: چی رو باید ببینم؟
#رقصنده_در_تاریکی (۲۰۰۰)
آفریدهٔ #لارس_فونتریه
برنده نخل طلای کن
[بهراستی جز عشق، چه چیزی ارزش دیدن دارد؟]
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزلشعر (مهدی شعبانی)
#دیالوگ ۳۷
اگر آسمان هم بودم باز دلم میخواست رنگ چشمان تو باشم و همانگونه که در غروب، آسمان سرخگون میشود، من نیز میخواهم به رنگ گونههای تو درآیم و اگر شعری بودم، دلم میخواست فقط برای تو خوانده شوم.
#واحه Oasis (۲۰۰۲)
#لی_چانگدونگ
کارگردان پرجایزهٔ کرهای
@ghazalshermahdishabani
اگر آسمان هم بودم باز دلم میخواست رنگ چشمان تو باشم و همانگونه که در غروب، آسمان سرخگون میشود، من نیز میخواهم به رنگ گونههای تو درآیم و اگر شعری بودم، دلم میخواست فقط برای تو خوانده شوم.
#واحه Oasis (۲۰۰۲)
#لی_چانگدونگ
کارگردان پرجایزهٔ کرهای
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
موفقیت واقعی فیلم به نمرۀ بالا و تعداد جوایز و فروش نیست. بهویژه در سالهای اخیر که تبلیغات، نقدهای مغرضانه و عوامل سیاسی و تجاری در شکست فیلم در گیشه، در پیروزی فیلم در فستیوالها، در میزان اقبال عمومی از فیلم و نیز به طور کلی در امر هنر، دخیل شدهاند.…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
... که همچون این!
روز چگونه شب شود؟ زلف گشا که همچنین
صبح سفید چون شود؟ خنده نما که همچنین
سیل چهسان روان شود؟ جلوه نما که همچنین
فتنه بلند چون شود؟ خیز ز جا که همچنین
هر که درِ بهشت را گوید واشود چهسان؟
لطف نما و باز کن بند قبا که همچنین
هر که بپرسدت گره از دل تنگ عاشقان
باز چگونه میشود؟ لب بگشا که همچنین
هر که بگویدت که شب صبحِ امید چون شود؟
زلف ز روی همچو مه دور نما که همچنین
هر که بپرسدت که چون آینه صیقلی شود؟
باز کن از جبین گره، بهر خدا که همچنین
هر که بپرسدت که گل مایل خار چون شود؟
مست به دوش عاشقان تکیه نما که همچنین
هر که بپرسدت که چون مهر طلوع میکند؟
جامِصبوحخورده از خانه برآ که همچنین
گفت ز غیب چون رسد روزیِ روح؟ سائلی
کرد تبسم آن لبِ روحفزا که همچنین
عمرِ دوباره گفتمش چون به کسی دهد قضا؟
داد به دستِ خواهشم زلف دوتا که همچنین
گفتم دور چون شود آهوی وحشی از نظر؟
رفت و ندید یک نظر جانب ما که همچنین
خواهی اگر ادا کنی حق وفای عاشقان
نیمشبی به کلبهام مست درآ که همچنین
گفت کسی که چون بوَد ساز شکسته را صدا؟
#صائب دلشکسته شد نغمهسرا که همچنین
@ghazalshermahdishabani
روز چگونه شب شود؟ زلف گشا که همچنین
صبح سفید چون شود؟ خنده نما که همچنین
سیل چهسان روان شود؟ جلوه نما که همچنین
فتنه بلند چون شود؟ خیز ز جا که همچنین
هر که درِ بهشت را گوید واشود چهسان؟
لطف نما و باز کن بند قبا که همچنین
هر که بپرسدت گره از دل تنگ عاشقان
باز چگونه میشود؟ لب بگشا که همچنین
هر که بگویدت که شب صبحِ امید چون شود؟
زلف ز روی همچو مه دور نما که همچنین
هر که بپرسدت که چون آینه صیقلی شود؟
باز کن از جبین گره، بهر خدا که همچنین
هر که بپرسدت که گل مایل خار چون شود؟
مست به دوش عاشقان تکیه نما که همچنین
هر که بپرسدت که چون مهر طلوع میکند؟
جامِصبوحخورده از خانه برآ که همچنین
گفت ز غیب چون رسد روزیِ روح؟ سائلی
کرد تبسم آن لبِ روحفزا که همچنین
عمرِ دوباره گفتمش چون به کسی دهد قضا؟
داد به دستِ خواهشم زلف دوتا که همچنین
گفتم دور چون شود آهوی وحشی از نظر؟
رفت و ندید یک نظر جانب ما که همچنین
خواهی اگر ادا کنی حق وفای عاشقان
نیمشبی به کلبهام مست درآ که همچنین
گفت کسی که چون بوَد ساز شکسته را صدا؟
#صائب دلشکسته شد نغمهسرا که همچنین
@ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۳۸
صرفاً اینکه یک آدم حساسه، دلیل نمیشه دیوانه هم باشه. آدمهایی هستند که زندگیشون به چیزهای کوچیک بستهس و در اثر یک کلمهٔ خشن میمیرن.
#گرسنگی (۱۹۶۶)
کارگردان #هنینگ_کارلسون
محصول دانمارک، نروژ و سوئد
از روی رمان گرسنگی #کنوت_هامسون
نویسنده نروژی برنده نوبل ۱۹۲۰
@ghazalshermahdishabani
صرفاً اینکه یک آدم حساسه، دلیل نمیشه دیوانه هم باشه. آدمهایی هستند که زندگیشون به چیزهای کوچیک بستهس و در اثر یک کلمهٔ خشن میمیرن.
#گرسنگی (۱۹۶۶)
کارگردان #هنینگ_کارلسون
محصول دانمارک، نروژ و سوئد
از روی رمان گرسنگی #کنوت_هامسون
نویسنده نروژی برنده نوبل ۱۹۲۰
@ghazalshermahdishabani
گفت امشب صبر کن چندان که در خواب آیمت
صبر خواهم کرد من اما که خواهد کرد خواب؟
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
صبر خواهم کرد من اما که خواهد کرد خواب؟
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرَم تو دوستی، از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیمِ هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو؟ هیهات!
بوَد صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک!
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند؟
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق، عزیز جهان شود #حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
@ghazalshermahdishabani
گرَم تو دوستی، از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیمِ هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو؟ هیهات!
بوَد صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک!
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند؟
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق، عزیز جهان شود #حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
@ghazalshermahdishabani
آنقدَر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعلهای در آتشاند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی، خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
#رهی
@ghazalshermahdishabani
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعلهای در آتشاند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی، خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
#رهی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#دیالوگ ۳۸ صرفاً اینکه یک آدم حساسه، دلیل نمیشه دیوانه هم باشه. آدمهایی هستند که زندگیشون به چیزهای کوچیک بستهس و در اثر یک کلمهٔ خشن میمیرن. #گرسنگی (۱۹۶۶) کارگردان #هنینگ_کارلسون محصول دانمارک، نروژ و سوئد از روی رمان گرسنگی #کنوت_هامسون نویسنده…
#دیالوگ ۳۹
دو جور گرسنه داریم: گرسنه کوچک، گرسنه بزرگ. گرسنه کوچک در پی یک نیاز بدنی است؛ و گرسنه بزرگ در پی معنای زندگی است.
#سوختن / #سوزاندن (۲۰۱۸)
کارگردان #لی_چانگدونگ
@ghazalshermahdishabani
دو جور گرسنه داریم: گرسنه کوچک، گرسنه بزرگ. گرسنه کوچک در پی یک نیاز بدنی است؛ و گرسنه بزرگ در پی معنای زندگی است.
#سوختن / #سوزاندن (۲۰۱۸)
کارگردان #لی_چانگدونگ
@ghazalshermahdishabani
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا میشود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیدهٔ خونبار جدا
زیر دیوار سَرایش تن کاهیدهٔ من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو بهیکبار جدا؟
دوستان! قیمت صحبت بشناسید که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما در این باغ ندیدیم گل از خار جدا
#هلالی_جغتایی
@ghazalshermahdishabani
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا میشود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیدهٔ خونبار جدا
زیر دیوار سَرایش تن کاهیدهٔ من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو بهیکبار جدا؟
دوستان! قیمت صحبت بشناسید که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما در این باغ ندیدیم گل از خار جدا
#هلالی_جغتایی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا از من امروز جدا میشود آن یار عزیز همچو جانی که شود از تن بیمار جدا گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت دل خون گشته جدا، دیدهٔ خونبار جدا زیر دیوار سَرایش تن کاهیدهٔ من همچو کاهیست که افتاده…
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنینروز ز دلدار جدا؟
ابرْ باران ¹ و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
ای مرا در ته ² هر بند ز زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا؟
دیدهام بهر تو خونبار شد ای مردمِ چشم
مردمی کن، مشو از دیدهٔ خونبار جدا
¹. باران: بارنده. ². ته: زیر
دیوان #امیر_خسرو_دهلوی
چاپخانۀ مُنشی نِوَل کِشُور
Munshi Nawal Kishore
@ghazalshermahdishabani
چون کنم دل به چنینروز ز دلدار جدا؟
ابرْ باران ¹ و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
ای مرا در ته ² هر بند ز زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا؟
دیدهام بهر تو خونبار شد ای مردمِ چشم
مردمی کن، مشو از دیدهٔ خونبار جدا
¹. باران: بارنده. ². ته: زیر
دیوان #امیر_خسرو_دهلوی
چاپخانۀ مُنشی نِوَل کِشُور
Munshi Nawal Kishore
@ghazalshermahdishabani
اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرّم و عیّار باشد
به عاشق دِه تو هر جا شمع مردهست
که او را صدهزار انوار باشد
وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرّم و عیّار باشد
به عاشق دِه تو هر جا شمع مردهست
که او را صدهزار انوار باشد
وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
بیش مکن تو دود را، شاد مکن حسود را
وه که چه شاد میشود از تلف وجود من
تلخ مکن امید من، ای شکر سپید من!
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من
دلبر و یار من تویی، رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی، بهر تو بود بود من
خواب شبم ربودهای، مونس من تو بودهای
درد، توام نمودهای، غیر تو نیست سود من
جان من و جهان من! زُهرهٔ آسمان من!
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
جسم نبود و جان بُدم، با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در میان گفت من و شنود من
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
بیش مکن تو دود را، شاد مکن حسود را
وه که چه شاد میشود از تلف وجود من
تلخ مکن امید من، ای شکر سپید من!
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من
دلبر و یار من تویی، رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی، بهر تو بود بود من
خواب شبم ربودهای، مونس من تو بودهای
درد، توام نمودهای، غیر تو نیست سود من
جان من و جهان من! زُهرهٔ آسمان من!
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
جسم نبود و جان بُدم، با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در میان گفت من و شنود من
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
Audio
چه دانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون؟
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون؟
زند موجی بر آن کشتی که تختهتخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون؟
نهنگی هم برآرد سر، خورَد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون؟
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر، ناگاهان به دست قهر، چون قارون؟
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد؟ که چون غرق است در بیچون
چهدانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
#مولوی
#شاملو
@ghazalshermahdishabani
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون؟
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون؟
زند موجی بر آن کشتی که تختهتخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون؟
نهنگی هم برآرد سر، خورَد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون؟
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر، ناگاهان به دست قهر، چون قارون؟
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد؟ که چون غرق است در بیچون
چهدانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
#مولوی
#شاملو
@ghazalshermahdishabani
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردیست در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشکافشان خویش
پیش مشکافشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی میکند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست
ذرههای خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذرههای تیره را در نور او روشن کنیم
چشمهای خیره را در روی او تابان کنیم
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردیست در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشکافشان خویش
پیش مشکافشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی میکند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست
ذرههای خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذرههای تیره را در نور او روشن کنیم
چشمهای خیره را در روی او تابان کنیم
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
اندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقهٔ خوب ما نگاری دگر است
والله که به عشق نیز قانع نشویم
ما را پس از این خزان، بهاری دگر است
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
معشوقهٔ خوب ما نگاری دگر است
والله که به عشق نیز قانع نشویم
ما را پس از این خزان، بهاری دگر است
#مولوی
@ghazalshermahdishabani