در باب رفتن از شیراز ...
رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم
وه کزین رفتن ناچار، چه خونینجگرم
میروم دستزنان بر سر و پای اندر گل
زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم
گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش
گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم
من از این شهر اگر برشکنم درشکنم
من از این کوی اگر برگذرم درگذرم
بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز
«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»¹
قوّت دست ندارم چو عنان میگیرم
«خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»²
این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
ای عبید این سفری نیست که من میخواهم
میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم
#عبید_زاکانی
@ghazalshermahdishabani
¹ و ²: مصراعها از سعدی است.
رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم
وه کزین رفتن ناچار، چه خونینجگرم
میروم دستزنان بر سر و پای اندر گل
زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم
گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش
گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم
من از این شهر اگر برشکنم درشکنم
من از این کوی اگر برگذرم درگذرم
بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز
«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»¹
قوّت دست ندارم چو عنان میگیرم
«خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»²
این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
ای عبید این سفری نیست که من میخواهم
میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم
#عبید_زاکانی
@ghazalshermahdishabani
¹ و ²: مصراعها از سعدی است.
غزلشعر
#اوزان_کمکاربرد (۱) پیشینهٔ اوزان کمکاربرد در شعر فارسی این مقاله با تکیه بر #بیدل نبی هادی در صفحهٔ ۱۴۸ کتاب «عبدالقادر بیدل دهلوی»، ترجمهٔ توقیق سبحانی، نشر قطره (۱۳۷۶) وزن «متفاعلن چهار بار» را که به «فعلن فعل» و «فعلات فع» هم قابل تقطیع است و نیز وزن…
چو مینماید که هست با من جفا و جورت ز روی یاری
ز دست جورت فغان برآرم اگر تو دست از جفا نداری
بهخشم گفتی: نمیگذارم که زیر تیغم برآوری دم!
مرا چه یارا که دم برآرم اگر دمارم ز جان برآری
شب فراقت کز اشتیاقت به جان فگارم، به تن نزارم
به خواب کس را نمیگذرام ز بسکه دارم فغان و زاری
نه همزبانی که من زمانی به او شمارم غمی که دارم
نه نیکخواهی که گاهگاهی ز من بپرسد: غم که داری؟
به درد از آنرو گرفتهام خو، به خاک از آنرو نهادهام رو
که عشق کاری نباشد الا به دردمندی ز خاکساری
اگرچه کردم چو بلبل ای گل! در اشتیاقت بسی تحمل
ز باغ وصلت گلی نچیدم، جز اینکه دیدم هزار زاری
همیشه گویی که محتشم را برآرم از جا، درآرم از پا
ز پا درآید، ز جان برآید، شبی که مستش تو در بر آری!
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
ز دست جورت فغان برآرم اگر تو دست از جفا نداری
بهخشم گفتی: نمیگذارم که زیر تیغم برآوری دم!
مرا چه یارا که دم برآرم اگر دمارم ز جان برآری
شب فراقت کز اشتیاقت به جان فگارم، به تن نزارم
به خواب کس را نمیگذرام ز بسکه دارم فغان و زاری
نه همزبانی که من زمانی به او شمارم غمی که دارم
نه نیکخواهی که گاهگاهی ز من بپرسد: غم که داری؟
به درد از آنرو گرفتهام خو، به خاک از آنرو نهادهام رو
که عشق کاری نباشد الا به دردمندی ز خاکساری
اگرچه کردم چو بلبل ای گل! در اشتیاقت بسی تحمل
ز باغ وصلت گلی نچیدم، جز اینکه دیدم هزار زاری
همیشه گویی که محتشم را برآرم از جا، درآرم از پا
ز پا درآید، ز جان برآید، شبی که مستش تو در بر آری!
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
#مرثیه_برای_عشق
تقابل عشق و اجتماع در ترانههای ایرج، اردلان و شهیار
وقتی از ترانۀ امروز¹ سخن میگوییم بیدرنگ سه اسم در ذهن تداعی میشود؛ ایرج جنتیعطایی، اردلان سرفراز و شهیار قنبری. درواقع میتوان گفت که این سه شاعر سه ضلع اصلی ترانۀ امروز هستند. وقتی ترانههای این شاعران را بررسی میکنیم به سه تم اصلی میرسیم؛ اجتماع، عشق و «غم و اندوه». درواقع، غم و اندوه در ترانههای آنان نتیجۀ برخورد دو تم دیگر با هم است. در اکثر ترانههای آنان عشق و اجتماع به موازات هم حرکت میکنند؛ بدینگونه که اجتماعْ عشق را سرکوب میکند و بهشدت با آن مخالفت میورزد. به عبارت دیگر، دلیل زوال عشق، ساختار جامعه است که عشق را برنمیتابد. فضای ترانهها فضایی است تاریک و یأسآلود؛ چرا که عشق و عاطفه جایی در اجتماع ندارد؛ «عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند»²:
بگو ای یار بگو
ای وفادار بگو
از سرِ بلند عشق
بر سرِ دار بگو
#اردلان_سرفراز
در ترانههای آنان سخن از عشق نیست؛ سخن از شکست عشق است؛ سخن از جدا کردن عاشق و معشوق است؛ سخن از شکنجۀ عشق است. درواقع، ترانههای آنان ترانههای عاشقانه نیستند بلکه مرثیههایی هستند در سوگ عشق. در این ترانهها از مظلومیت عشق سخن گفته میشود. اینجا اگر عاشق و معشوق به هم نمیرسند گناه از این دو نیست بلکه اجتماع باعث این جدایی است؛ چرا که عشق ممنوع است:
نون و پنیر و هقهق
سفرهٔ سرد عاشق
نون و پنیر و فندق
رخت عزا تو صندوق
پای همه گلدستهها
دوباره اعدام صدا
دوباره مرگ گل سرخ
دوبارهها دوبارهها
#شهیار_قنبری
عشق و اجتماع در این ترانهها روبهروی هم هستند اما این اجتماع است که همیشه پیروز است؛ گلها پرپر میشوند و عشق به حاشیه رانده میشود؛ درنتیجه غم و اندوه چیره میشود. درواقع، یأس در این ترانهها ناشی از سرکوب عشق توسط اجتماع است. همانگونه که اشاره کردیم شاعر بر مرگ عشق و عاشقی ناله سرمیدهد:
رازقی پرپر شد
باغ در چله نشست
تو به خاک افتادی
کمر عشق شکست
ما نشستیم و تماشا کردیم
دلم ميخواد گريه کنم
برای قتلعام گل
برای مرگ رازقی
دلم میخواد گريه کنم
برای نابودی عشق
واسه زوال عاشقی
#ایرج_جنتیعطایی
#کاظم_هاشمی
#نفی_قافیه_نفی_استبداد
نشر فصل پنجم، صص ۹۶ _ ۹۷
@ghazalshermahdishabani
_______________
¹. قید «امروز» برای تقابل با ترانهٔ قدیمتر موسوم به تصنیف است.
². شاملو.
تقابل عشق و اجتماع در ترانههای ایرج، اردلان و شهیار
وقتی از ترانۀ امروز¹ سخن میگوییم بیدرنگ سه اسم در ذهن تداعی میشود؛ ایرج جنتیعطایی، اردلان سرفراز و شهیار قنبری. درواقع میتوان گفت که این سه شاعر سه ضلع اصلی ترانۀ امروز هستند. وقتی ترانههای این شاعران را بررسی میکنیم به سه تم اصلی میرسیم؛ اجتماع، عشق و «غم و اندوه». درواقع، غم و اندوه در ترانههای آنان نتیجۀ برخورد دو تم دیگر با هم است. در اکثر ترانههای آنان عشق و اجتماع به موازات هم حرکت میکنند؛ بدینگونه که اجتماعْ عشق را سرکوب میکند و بهشدت با آن مخالفت میورزد. به عبارت دیگر، دلیل زوال عشق، ساختار جامعه است که عشق را برنمیتابد. فضای ترانهها فضایی است تاریک و یأسآلود؛ چرا که عشق و عاطفه جایی در اجتماع ندارد؛ «عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند»²:
بگو ای یار بگو
ای وفادار بگو
از سرِ بلند عشق
بر سرِ دار بگو
#اردلان_سرفراز
در ترانههای آنان سخن از عشق نیست؛ سخن از شکست عشق است؛ سخن از جدا کردن عاشق و معشوق است؛ سخن از شکنجۀ عشق است. درواقع، ترانههای آنان ترانههای عاشقانه نیستند بلکه مرثیههایی هستند در سوگ عشق. در این ترانهها از مظلومیت عشق سخن گفته میشود. اینجا اگر عاشق و معشوق به هم نمیرسند گناه از این دو نیست بلکه اجتماع باعث این جدایی است؛ چرا که عشق ممنوع است:
نون و پنیر و هقهق
سفرهٔ سرد عاشق
نون و پنیر و فندق
رخت عزا تو صندوق
پای همه گلدستهها
دوباره اعدام صدا
دوباره مرگ گل سرخ
دوبارهها دوبارهها
#شهیار_قنبری
عشق و اجتماع در این ترانهها روبهروی هم هستند اما این اجتماع است که همیشه پیروز است؛ گلها پرپر میشوند و عشق به حاشیه رانده میشود؛ درنتیجه غم و اندوه چیره میشود. درواقع، یأس در این ترانهها ناشی از سرکوب عشق توسط اجتماع است. همانگونه که اشاره کردیم شاعر بر مرگ عشق و عاشقی ناله سرمیدهد:
رازقی پرپر شد
باغ در چله نشست
تو به خاک افتادی
کمر عشق شکست
ما نشستیم و تماشا کردیم
دلم ميخواد گريه کنم
برای قتلعام گل
برای مرگ رازقی
دلم میخواد گريه کنم
برای نابودی عشق
واسه زوال عاشقی
#ایرج_جنتیعطایی
#کاظم_هاشمی
#نفی_قافیه_نفی_استبداد
نشر فصل پنجم، صص ۹۶ _ ۹۷
@ghazalshermahdishabani
_______________
¹. قید «امروز» برای تقابل با ترانهٔ قدیمتر موسوم به تصنیف است.
². شاملو.
غزلشعر
#قرابت ۲۷۱ مردن امر سادهایست و در مقابل خستگی زندگی چون سفری است که در یک روز تعطیل میکنیم و دیگر هرگز بازنمیگردیم #بیژن_جلالی مردن در این زندگی هرگز مشکل نبودهاست ساختن یک زندگی بهمراتب مشکلتر است #ولادیمیر_مایاکوفسکی ترجمه اسماعیل عباسی، جلیل…
#قرابت ۲۷۲
@literature9
گر عمرِ ابد خواهم از آن است که خواهم
آنقدر نمیرم که به جای تو بمیرم!
#امیری_فیروزکوهی
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اونقدَر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
#افشین_مقدم
@literature9
گر عمرِ ابد خواهم از آن است که خواهم
آنقدر نمیرم که به جای تو بمیرم!
#امیری_فیروزکوهی
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اونقدَر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
#افشین_مقدم
Forwarded from سَدا (الهام اسدالهی)
SADA3-2.pdf
4.5 MB
سومین شماره #فصلنامه_ادبی_هنری_سدا منتشر شد.
تیرماه 1398
در این شماره میخوانیم:
#داستان
نورالله نصرتی/ایرج بلوچی/ایرج فاضل بخششی/مهشاد لسانی/شکیلا خوشکردار/فرشاد وکیلی/ سینا عبدالرحیمی/فاطمه آزادی/زهرا کرمی/سعید شعبانی
#درباره_داستان
راز سرشت انسان/زهرا مبرهن
انگار اینجا همه هوایی شدهاند/ محمدتقی مرتاض هجری
گفتگو در داستان/مجتبی مقدم
شاعرانگی در داستان/علیرضا خسروانی
مکتب مینیمالیسم/سعید تشکری
بیرون رانده(قسمت اول)/ ریتا محمدی
#شعر
مریم عطارچی/مسعود اصغر نژاد بلوچی/زهرا مبرهن/ محمدرضا شهبازی/کتایون پیرشالکوهی/حسن خدابنده/یاسر سهرابی
#درباره_شعر
ادبیات همهسالان/شهرام اقبالزاده
صدای انقراض یک نسل/کاظم هاشمی
بررسی اجمالی بحران مخاطب در شعر معاصر فارسی/ کیانوش کشوری
#اندیشه
پایانهایی که میگریزند/ رضا زنگیآبادی
نکاتی پیرامون فرم و محتوا در هنر/علی حاتم
چگونگی ظهور و گستره فاشیسم/ سجاد آریایی
#گفتگو
به تصویر کشیدن تجربههای زیستی(گفتگو با فرحناز علیزاده)/مجید مصطفوی
#درباره_فیلم
مرد کاغذی/ حمید ژیانپور
اعلان صلحآمیز_تاریخ ستیزآمیز/شهریار قنبری
از نفس افتاده/علی رفیعی
@chanelsada
تیرماه 1398
در این شماره میخوانیم:
#داستان
نورالله نصرتی/ایرج بلوچی/ایرج فاضل بخششی/مهشاد لسانی/شکیلا خوشکردار/فرشاد وکیلی/ سینا عبدالرحیمی/فاطمه آزادی/زهرا کرمی/سعید شعبانی
#درباره_داستان
راز سرشت انسان/زهرا مبرهن
انگار اینجا همه هوایی شدهاند/ محمدتقی مرتاض هجری
گفتگو در داستان/مجتبی مقدم
شاعرانگی در داستان/علیرضا خسروانی
مکتب مینیمالیسم/سعید تشکری
بیرون رانده(قسمت اول)/ ریتا محمدی
#شعر
مریم عطارچی/مسعود اصغر نژاد بلوچی/زهرا مبرهن/ محمدرضا شهبازی/کتایون پیرشالکوهی/حسن خدابنده/یاسر سهرابی
#درباره_شعر
ادبیات همهسالان/شهرام اقبالزاده
صدای انقراض یک نسل/کاظم هاشمی
بررسی اجمالی بحران مخاطب در شعر معاصر فارسی/ کیانوش کشوری
#اندیشه
پایانهایی که میگریزند/ رضا زنگیآبادی
نکاتی پیرامون فرم و محتوا در هنر/علی حاتم
چگونگی ظهور و گستره فاشیسم/ سجاد آریایی
#گفتگو
به تصویر کشیدن تجربههای زیستی(گفتگو با فرحناز علیزاده)/مجید مصطفوی
#درباره_فیلم
مرد کاغذی/ حمید ژیانپور
اعلان صلحآمیز_تاریخ ستیزآمیز/شهریار قنبری
از نفس افتاده/علی رفیعی
@chanelsada
غزلشعر
فضل آدمی بر سایر حیوانات اگر به منطق محض باشد حیوان نیز در عالم اصطلاح خود، بینطقی نیست. آدمی فطرت است و فطرت تام نیست روشن مگر به لطف کلام #بیدل #چهار_عنصر تصحیح #اکبر_بهداروند نشر نگاه، ۱۳۸۶: ۳۶۸ _ ۳۶۹. @ghazalshermahdishabani
برون چو گرد ز دامان اعتبار نشین
سرت اگر به فلک سود، خاکسار نشین
چو سنگ چند گرانخیز بایدت بودن؟
سبک چو رنگ شو و بر رخ بهار نشین
تمام، خانهٔ چشمیست این تماشاگاه
به هر کجا بنشینی، نگاهوار نشین
جهان صفاکدهٔ توست اگر ز خود رستی
و گر به بند خودی، در دل غبار نشین
کم از غبار نهای ای به خودسری مشتاق!
ز خود برآ، به سر و چشم روزگار نشین
#بیدل
#چهار_عنصر تصحیح #اکبر_بهداروند نشر نگاه، ۱۳۸۶: ۵۷۷.
@ghazalshermahdishabani
سرت اگر به فلک سود، خاکسار نشین
چو سنگ چند گرانخیز بایدت بودن؟
سبک چو رنگ شو و بر رخ بهار نشین
تمام، خانهٔ چشمیست این تماشاگاه
به هر کجا بنشینی، نگاهوار نشین
جهان صفاکدهٔ توست اگر ز خود رستی
و گر به بند خودی، در دل غبار نشین
کم از غبار نهای ای به خودسری مشتاق!
ز خود برآ، به سر و چشم روزگار نشین
#بیدل
#چهار_عنصر تصحیح #اکبر_بهداروند نشر نگاه، ۱۳۸۶: ۵۷۷.
@ghazalshermahdishabani
در وادی عشق اگر دویدن باشد
بر جادهٔ غیر، خط کشیدن باشد
ما و سفری که همچو خط پرگار
هرجا برسی بهخودرسیدن باشد
#بیدل
#چهار_عنصر
@ghazalshermahdishabani
بر جادهٔ غیر، خط کشیدن باشد
ما و سفری که همچو خط پرگار
هرجا برسی بهخودرسیدن باشد
#بیدل
#چهار_عنصر
@ghazalshermahdishabani
با چنین بیدستوپایی تا کجاها ایمنیم؟
این چه لطف است؟ این چه رحم است؟ این چه فضل است؟ ای خدا!
#بیدل
#چهار_عنصر
@ghazalshermahdishabani
این چه لطف است؟ این چه رحم است؟ این چه فضل است؟ ای خدا!
#بیدل
#چهار_عنصر
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from تصویر و زندگی
به سلامتی و خوشقدمی تمام فقرا، بزهکاران، معتادان، ندارها، بیچارگان و نگونساران، کوئیرها و آبرو رفتگان و بیکاران، بدهکاران، طردشدگان، فاحشگان و مجانین که اگر نبودند نه سینمایی بود و نه گلاب آدینهای. نه صداقتی بود و نه آرزویی. نه امیدی بود و نه فاشگوییِ کثافتی. نه پازولینی بود و نه فلینیای، نه پدروکاستایی بود و نه شهیدثالثی. نه گداری بود و نه فاسبیندری. به سلامتیِ تمام امیدهای بربادرفتهی آنها و حضورشان همچون "حقیقت عریانِ همهی زمانها و مکانها". سلامتی تکتکشان.
@poster_cinematography
@poster_cinematography
گفت مرا: مهر تو کو؟ رنگ تو کو؟ فرّ تو کو؟
رنگ کجا مانَد و بو؟ ساعت دیدار مرا!
غرقهٔ جوی کرمم، بندهٔ آن صبحدمم
کآن گل خوشبوی کشد جانب گلزار مرا
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
رنگ کجا مانَد و بو؟ ساعت دیدار مرا!
غرقهٔ جوی کرمم، بندهٔ آن صبحدمم
کآن گل خوشبوی کشد جانب گلزار مرا
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
سالها در طلب روی نکو دربهدرم روی بنما و خلاصم کن از این دربهدری #ناشناس @ghazalshermahdishabani
بیدل این بیت را هوشگداز میداند 👇
www.tg-me.com/berkeye_kohan/2341
www.tg-me.com/berkeye_kohan/2341
Telegram
برکهی کهن
سالها در طلبِ رویِ نکو دربهدرم
روی بنما و خلاصم کن از این دربهدری!
(بیدلِ دهلوی / چهار عنصر / نشر طلایه / صفحهی ۲۷۵)
طبقِ کلامِ خودِ بیدل در چهارعنصر، این بیت، از بیدل نیست.
بعد از آنکه در فرار به سوی پتنه در راه گم میشوند، اتفاقی به حجرهی…
سالها در طلبِ رویِ نکو دربهدرم
روی بنما و خلاصم کن از این دربهدری!
(بیدلِ دهلوی / چهار عنصر / نشر طلایه / صفحهی ۲۷۵)
طبقِ کلامِ خودِ بیدل در چهارعنصر، این بیت، از بیدل نیست.
بعد از آنکه در فرار به سوی پتنه در راه گم میشوند، اتفاقی به حجرهی…
Forwarded from غزلشعر (مهدی شعبانی)
سیروس [کوروش]
در حال، دیواری خراب شده، از نظرها محو میشود، سیروس با هیکل پرابهت و قیافهٔ باعظمت که درخور شاهان بزرگ است پیدا میشود و دستش را سخت به پیشانی فشرده و میخواند:
ای داد اگر من سرم از شرم به زیر است
شرم من از ارواح سلاطین اسیر است
که بودند به بندم
کنون طعنه زنندم
کای اسیر تو، ما سلاطین
حال، اسارتِ مِلکِ خود بین
اين خرابهْ قبرستان نه ايران ماست
اين خرابهْ ايران نيست، ايران كجاست؟
#میرزاده_عشقی
رستاخیز شهریاران ایران در مداین
این بند از شعر نوی بلند عشقی نمونه کوچکی از نوآوری او در شعر است. عشقی این نمایشنامه را اپرا نامیده و در ۱۲۹۵ در تهران (گراندهتل) اجرا کردهاست (کلیات دیوان مصور عشقی، ص ۵ و ۲۳۱). عشقی بر پیشانی این سروده بلند نوشته است:
این اپرای رستاخیز نشانه دانههای اشکی است که بر روی کاغذ، به عزای مخروبههای نیاکان بدبخت ریختهام.
@ghazalshermahdishabani
در حال، دیواری خراب شده، از نظرها محو میشود، سیروس با هیکل پرابهت و قیافهٔ باعظمت که درخور شاهان بزرگ است پیدا میشود و دستش را سخت به پیشانی فشرده و میخواند:
ای داد اگر من سرم از شرم به زیر است
شرم من از ارواح سلاطین اسیر است
که بودند به بندم
کنون طعنه زنندم
کای اسیر تو، ما سلاطین
حال، اسارتِ مِلکِ خود بین
اين خرابهْ قبرستان نه ايران ماست
اين خرابهْ ايران نيست، ايران كجاست؟
#میرزاده_عشقی
رستاخیز شهریاران ایران در مداین
این بند از شعر نوی بلند عشقی نمونه کوچکی از نوآوری او در شعر است. عشقی این نمایشنامه را اپرا نامیده و در ۱۲۹۵ در تهران (گراندهتل) اجرا کردهاست (کلیات دیوان مصور عشقی، ص ۵ و ۲۳۱). عشقی بر پیشانی این سروده بلند نوشته است:
این اپرای رستاخیز نشانه دانههای اشکی است که بر روی کاغذ، به عزای مخروبههای نیاکان بدبخت ریختهام.
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
بسوخت جانِ من، این دیدۀ جمالپرست ز دست رفت دل هرزهگرد حالپرست چگونه زینهمه حسرت بوَد امیدِ نجات مرا که هست همین چشم ِخطوخالپرست نوازش نفست با من است در همهحال چه میگریزی از این شاعرِ محالپرست؟ شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت دگر به خواب نرفت این…
درون آینهها در پی چه میگردی؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه میداند
بیا ز سنگ بپرسیم، ز آن که غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمیداند
همیشه از همه نزدیکتر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاهها همه سنگ است و قلبها همه سنگ
چه سنگبارانی! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری؟
خانهٔ خدا سنگ است!
به قصههای غریبانهام ببخشایید
که من که سنگ صبورم، نه سنگم و نه صبور
دلی که میشود از غصه تنگ میترکد
چه جای دل که در این خانه سنگ میترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ میترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ میترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه میداند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بیگمان همه در زیر سنگ میپوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ میمانَد؟
درون آینهها در پی چه میگردی؟
#فریدون_مشیری
@ghazalshermahdishabani
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه میداند
بیا ز سنگ بپرسیم، ز آن که غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمیداند
همیشه از همه نزدیکتر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاهها همه سنگ است و قلبها همه سنگ
چه سنگبارانی! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری؟
خانهٔ خدا سنگ است!
به قصههای غریبانهام ببخشایید
که من که سنگ صبورم، نه سنگم و نه صبور
دلی که میشود از غصه تنگ میترکد
چه جای دل که در این خانه سنگ میترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ میترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ میترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه میداند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بیگمان همه در زیر سنگ میپوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ میمانَد؟
درون آینهها در پی چه میگردی؟
#فریدون_مشیری
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from اتچ بات
.
۱۳ تیر سالروز درگذشت صادق چوبک
(زادهٔ ۱۴ تیر)
[به وصیت چوبک، پیکرش را سوزانده و خاکسترش را به اقیانوس ریختند]
یادش گرامی.
فیلم #تنگسیر
نویسنده #صادق_چوبک (در ۱۳۴۲)
کارگردان #امیر_نادری (در ۱۳۵۲)
موزیک #لوریس_چکناواریان
با شرکت #بهروز_وثوقی #پرویز_فنیزاده
@ghazalshermahdishabani
۱۳ تیر سالروز درگذشت صادق چوبک
(زادهٔ ۱۴ تیر)
[به وصیت چوبک، پیکرش را سوزانده و خاکسترش را به اقیانوس ریختند]
یادش گرامی.
فیلم #تنگسیر
نویسنده #صادق_چوبک (در ۱۳۴۲)
کارگردان #امیر_نادری (در ۱۳۵۲)
موزیک #لوریس_چکناواریان
با شرکت #بهروز_وثوقی #پرویز_فنیزاده
@ghazalshermahdishabani
Telegram
attach 📎
#بیتخوانی
این مزرعیست کاینجا دهقان صنع پوشید
خونهای زخم گندم در پردهٔ عدسها
#بیدل
بیدلشناس افغانستانی عبدالحمید اسیر معروف به قندیآغا با اتکاء به آیهٔ ۲۲۳ بقره (زنانتان برایتان کشتزارند) و آیهٔ ۵ حج (اشاره به آفرینش از خاک و نطفه و علقه و مضغه) گندم را استعاره از شرمگاه و مادینگی و عدس را پردهٔ رحم و مشیمه گرفتهاست. [مراحل رشد جنین در آیات ۱۲ تا ۱۴ سورهٔ مؤمنون هم بیان شدهاست که در آثار پیش از قرآن هم با اندک اختلافاتی آمدهاست].
اسیر میگوید: «ابوالمعانی موضوع کشت و دهقانی را مطرح نموده و در آخر آن را با حکمت طبیعی که مراد از توالد و تناسل است، تلفیق میدهد؛ مراد از مزرعه، توالد و تناسل است که با جمعشدن مرد با زن، تخم (نطفه) در مزرعهٔ زن (رحم) کاشته میشود و با قدرت بالغهٔ دهقان صنع، این تخم از یک شکل به شکلی دیگر تغییر میکند و بالاخره شکل انسان را به خود میگیرد ...»
سپس با استناد به این دو آیه مینویسد: «تحلیل [ما] کاملاً به حقیقت اصابت میکند. هرگاه معترضی اعتراض کند که گندم به چه دلیل کنایه از شرمگاه زن است در جواب به یکی دو بیت ابوالمعانی [بیدل] استشهاد نموده و به قناعت معترض پرداخته میشود:
گندم به غیر آفت آدم چه داشتهست؟
یارب! تو شکل زن نپسندی دچارِ مرد!
#بیدل
جرم آدم چه اثر داشت که از منفعلی
گشت در مزرع آدم همه دختر پیدا
#بیدل»
(ر.ک: اسیر بیدل، منتخب آثار عبدالحمید اسیر، قندیآغا، نشر عرفان، ویراستار: محمدکاظم کاظمی، ۱۳۸۴، فصل «کلید عرفان» صص ۱۷۰ _ ۱۷۳)
ما در مقاله نقد کتابی در شرح بیدل، ذیل همان بیت، شاهد دیگری هم برای تشبیهسازی با گندم آوردهایم:
«بیدل در تشبیه دل دونیم به گندم نیز همان وجه شبه (در گندم و شرمگاه) را مد نظر دارد:
دل دونیم چو گندم نمودهاند انبار
اگر به قدر عدس دیدهاند دنیا را
#بیدل
با همین وجه شبه، اخوان ثالث در شعر «مرد و مرکب» به تشبیه فرج و گندم رسیدهاست.
[: گفت راوی: در قفاشان درهای ناگه دهان واکرد
به فراخی و به ژرفی راست چونان حمق ما مردم
نه خدايا، من چه میگويم؟
به اندازهیٔ کسِ گندم
مرد و مرکب ناگهان در ژرفنای دره غلتيدند
و آن کسِ گندم فروبلعيدشان يکجای، سر تا سم
پيشتر ز آن دم که صبح راستين از خواب برخيزد ...]
(ن.ک: از این اوستا، ۱۳۶۰: ۳۸ _ ۳۹) سیروس شمیسا این را تشبیه رکیکی میدانند (ر.ک: راهنمای ادبیات معاصر، ۱۳۸۳، ۵۶۹)
شاید مولوی هم در ابیات زیر با استعارهٔ واژگان شمع و پرده، اشاره به تولیدمثل و تناسل داشته باشد:
زین شمعهای سرنگون، زین پردههای نیلگون
خلقی عجب آید برون تا غیبها گردد عیان
هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله
کامشب جهان حامله زاید جهان* جاودان
تو گل بدی و دل شدی، جاهل بدی، عاقل شدی
آنکاو کشیدت اینچنین آنسو کشاند کشکشان
#مولوی»
(ر.ک: مهدی شعبانی، در کوه و کتل شرح بیدل، تأملی در جلد اول آینهدار حیرت، شرح غزلیات بیدل، کامران زمانی، مجله نقد کتاب ادبیات، ۱۳۹۴، صص ۲۱۶ _ ۲۱۷)
و از همینجاست که گوشتپارهٔ میان فرج (چچله) را گندمک گفتهاند (ر.ک: دهخدا، ذیل گندمک)
پینوشت:
* جهان: جهان بهجز کیهان (گیهان) و مردم جهان، میتواند صفت فاعلی از جهیدن هم باشد:
بیامد به تخت کیان برنشست
گرفت این جهانِ جهان را به دست
#فردوسی
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دیگردم نهان است
#سعدی
قابلتوجه است همین معنای جهان در «آزار جهان» در این بیت حافظ که میتواند انسان _ این آب جهنده!_ باشد.
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس
@ghazalshermahdishabani
این مزرعیست کاینجا دهقان صنع پوشید
خونهای زخم گندم در پردهٔ عدسها
#بیدل
بیدلشناس افغانستانی عبدالحمید اسیر معروف به قندیآغا با اتکاء به آیهٔ ۲۲۳ بقره (زنانتان برایتان کشتزارند) و آیهٔ ۵ حج (اشاره به آفرینش از خاک و نطفه و علقه و مضغه) گندم را استعاره از شرمگاه و مادینگی و عدس را پردهٔ رحم و مشیمه گرفتهاست. [مراحل رشد جنین در آیات ۱۲ تا ۱۴ سورهٔ مؤمنون هم بیان شدهاست که در آثار پیش از قرآن هم با اندک اختلافاتی آمدهاست].
اسیر میگوید: «ابوالمعانی موضوع کشت و دهقانی را مطرح نموده و در آخر آن را با حکمت طبیعی که مراد از توالد و تناسل است، تلفیق میدهد؛ مراد از مزرعه، توالد و تناسل است که با جمعشدن مرد با زن، تخم (نطفه) در مزرعهٔ زن (رحم) کاشته میشود و با قدرت بالغهٔ دهقان صنع، این تخم از یک شکل به شکلی دیگر تغییر میکند و بالاخره شکل انسان را به خود میگیرد ...»
سپس با استناد به این دو آیه مینویسد: «تحلیل [ما] کاملاً به حقیقت اصابت میکند. هرگاه معترضی اعتراض کند که گندم به چه دلیل کنایه از شرمگاه زن است در جواب به یکی دو بیت ابوالمعانی [بیدل] استشهاد نموده و به قناعت معترض پرداخته میشود:
گندم به غیر آفت آدم چه داشتهست؟
یارب! تو شکل زن نپسندی دچارِ مرد!
#بیدل
جرم آدم چه اثر داشت که از منفعلی
گشت در مزرع آدم همه دختر پیدا
#بیدل»
(ر.ک: اسیر بیدل، منتخب آثار عبدالحمید اسیر، قندیآغا، نشر عرفان، ویراستار: محمدکاظم کاظمی، ۱۳۸۴، فصل «کلید عرفان» صص ۱۷۰ _ ۱۷۳)
ما در مقاله نقد کتابی در شرح بیدل، ذیل همان بیت، شاهد دیگری هم برای تشبیهسازی با گندم آوردهایم:
«بیدل در تشبیه دل دونیم به گندم نیز همان وجه شبه (در گندم و شرمگاه) را مد نظر دارد:
دل دونیم چو گندم نمودهاند انبار
اگر به قدر عدس دیدهاند دنیا را
#بیدل
با همین وجه شبه، اخوان ثالث در شعر «مرد و مرکب» به تشبیه فرج و گندم رسیدهاست.
[: گفت راوی: در قفاشان درهای ناگه دهان واکرد
به فراخی و به ژرفی راست چونان حمق ما مردم
نه خدايا، من چه میگويم؟
به اندازهیٔ کسِ گندم
مرد و مرکب ناگهان در ژرفنای دره غلتيدند
و آن کسِ گندم فروبلعيدشان يکجای، سر تا سم
پيشتر ز آن دم که صبح راستين از خواب برخيزد ...]
(ن.ک: از این اوستا، ۱۳۶۰: ۳۸ _ ۳۹) سیروس شمیسا این را تشبیه رکیکی میدانند (ر.ک: راهنمای ادبیات معاصر، ۱۳۸۳، ۵۶۹)
شاید مولوی هم در ابیات زیر با استعارهٔ واژگان شمع و پرده، اشاره به تولیدمثل و تناسل داشته باشد:
زین شمعهای سرنگون، زین پردههای نیلگون
خلقی عجب آید برون تا غیبها گردد عیان
هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله
کامشب جهان حامله زاید جهان* جاودان
تو گل بدی و دل شدی، جاهل بدی، عاقل شدی
آنکاو کشیدت اینچنین آنسو کشاند کشکشان
#مولوی»
(ر.ک: مهدی شعبانی، در کوه و کتل شرح بیدل، تأملی در جلد اول آینهدار حیرت، شرح غزلیات بیدل، کامران زمانی، مجله نقد کتاب ادبیات، ۱۳۹۴، صص ۲۱۶ _ ۲۱۷)
و از همینجاست که گوشتپارهٔ میان فرج (چچله) را گندمک گفتهاند (ر.ک: دهخدا، ذیل گندمک)
پینوشت:
* جهان: جهان بهجز کیهان (گیهان) و مردم جهان، میتواند صفت فاعلی از جهیدن هم باشد:
بیامد به تخت کیان برنشست
گرفت این جهانِ جهان را به دست
#فردوسی
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دیگردم نهان است
#سعدی
قابلتوجه است همین معنای جهان در «آزار جهان» در این بیت حافظ که میتواند انسان _ این آب جهنده!_ باشد.
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
از مجموعۀ شعرهای #نوذر_پرنگ خرید از وبسایت هنر موسیقی یا ارسال یک پیام به @honaremusighi با ذکر نام کتاب @honaremusighimag
✍️ چهاردهم تیر، روز قلم، بر اهالی قلم مبارک!
این قلم دیریست در جهل مرکب ماندهاست
کو ید بیضا و انگشت ورقگردان تو؟!
🔸 از مجموعۀ شعرهای #نوذر_پرنگ؛ خرید از وبسایت هنر موسیقی یا ارسال یک پیام به @honaremusighi با ذکر نام کتاب
این قلم دیریست در جهل مرکب ماندهاست
کو ید بیضا و انگشت ورقگردان تو؟!
🔸 از مجموعۀ شعرهای #نوذر_پرنگ؛ خرید از وبسایت هنر موسیقی یا ارسال یک پیام به @honaremusighi با ذکر نام کتاب
غزلشعر
#بیتخوانی این مزرعیست کاینجا دهقان صنع پوشید خونهای زخم گندم در پردهٔ عدسها #بیدل بیدلشناس افغانستانی عبدالحمید اسیر معروف به قندیآغا با اتکاء به آیهٔ ۲۲۳ بقره (زنانتان برایتان کشتزارند) و آیهٔ ۵ حج (اشاره به آفرینش از خاک و نطفه و علقه و مضغه) گندم…
چندی پیش درباره بیتی از بیدل دو مطلب از دو دوست بیدلپژوه منتشر شد:
زاهد خجل از مجلس رندان به در آمد
در خانهٔ آن مسخره، دختر شده باشد
#بیدل
www.tg-me.com/khanehayeneh/206
www.tg-me.com/berkeye_kohan/2571
در بیت مورد نظر کلمه دختر آمده است و با شواهدی که از اشعار بیدل درباره دختر و زن در دست داریم به نظر ما همان دختر درست است و تأویل دختر به دختر رز برای ما چندان پذیرفته نیست.
پس از مطالعه دو نظر فوق به این ابیات از بیدل توجه فرمایید:
هر کجا دیدیم صحبتهای گرم زاهدان
چون نکاح دختر رز در شب آدینه بود
از محتسب بترس که این فتنهزاده را
چون وارسند دختر رز خاله میشود
در خرابات شیاطیننسبان بسیارند
دختر رز جلبی نیست که شوهر نکند
آفتایجاد است طبع از دستگاه خودسری
دختر رز فتنهها میزاید از بیشوهری
چنان که میبینیم، اگر مقصود بیدل دختر رز باشد رز را از آن جدا نمیکند.
@ghazalshermahdishabani
زاهد خجل از مجلس رندان به در آمد
در خانهٔ آن مسخره، دختر شده باشد
#بیدل
www.tg-me.com/khanehayeneh/206
www.tg-me.com/berkeye_kohan/2571
در بیت مورد نظر کلمه دختر آمده است و با شواهدی که از اشعار بیدل درباره دختر و زن در دست داریم به نظر ما همان دختر درست است و تأویل دختر به دختر رز برای ما چندان پذیرفته نیست.
پس از مطالعه دو نظر فوق به این ابیات از بیدل توجه فرمایید:
هر کجا دیدیم صحبتهای گرم زاهدان
چون نکاح دختر رز در شب آدینه بود
از محتسب بترس که این فتنهزاده را
چون وارسند دختر رز خاله میشود
در خرابات شیاطیننسبان بسیارند
دختر رز جلبی نیست که شوهر نکند
آفتایجاد است طبع از دستگاه خودسری
دختر رز فتنهها میزاید از بیشوهری
چنان که میبینیم، اگر مقصود بیدل دختر رز باشد رز را از آن جدا نمیکند.
@ghazalshermahdishabani
Telegram
خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
🔹 دخترِ زاهد
🔻
تجربه به من نشان داده است که هیچوقت در شعر قدما، به دنبال «ستایش زن و دختر» نگردیم. جالب است، شاعرانی که حتی خود را خاک درگاه و سگ کوی معشوق میدانند هم وقتی بحث «زن» مطرح میشود انگار نه انگار. خوب بنده خدا معشوق تو هم که…
🔹 دخترِ زاهد
🔻
تجربه به من نشان داده است که هیچوقت در شعر قدما، به دنبال «ستایش زن و دختر» نگردیم. جالب است، شاعرانی که حتی خود را خاک درگاه و سگ کوی معشوق میدانند هم وقتی بحث «زن» مطرح میشود انگار نه انگار. خوب بنده خدا معشوق تو هم که…