Telegram Web Link
#منصور_رستگار_فسایی:

پيدايی سعدی، رخدادی زاييده‌ی فرهنگ و انديشه‌ی ايرانی است. سعدی سخنوری است كه از آغاز با فرهنگ ايرانی آشنايی داشته است. آموزگار او در اين راه، بی‌گمان، فردوسی است. از اين رو با چنان پاسداشتی از فردوسی ياد می‌كند و نام او را بر زبان می‌آورد كه گويی برای سعدی نام فردوسی سپند است. سعدی هنگامی كه نام فردوسی را می‌آورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم می‌گذارد. اين «پاكزادی» تنها واژه‌ای ستايش‌آميز برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نيست. بلكه سعدی اين پاكزادی را در «ايران‌زادی» و سربلندی ايرانی بودن مي‌شناسد. اين شيفتگی به فردوسی نشان‌دهنده‌ی دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است. از سويی ديگر، سعدی با يادكرد از شاهنامه، مي‌كوشد تا تاريخ درخشان باستانی ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.

@shahnamehpajohan
#منصور_رستگار_فسایی:

جم، محبوب ترين شخصيت اساطيری ايران، شخصيت محبوب سعدی است و گذشته ها را در خرد جمشيدی و آبادی روزگار او می يابد. تربيت سعدی و تربيت ايرانی او به حدی استوار و ريشه دار است که هر نظری را که به گذشته می کند، با دستی پر از عبرت و تجربه و آگاهی و بينايی باز می گردد و به عنوان يک معلم هميشه خردمند برای جامعه ادای وظيفه می کند و با شاگردانش به ابديت می پيوندد.سعدی اسطوره و تاريخ را به هم می پيوندد و در اين ارتباط حقايق جاودانه را کشف می کند.سخن سعدی در ارتباط با فرهنگ و گذشته و اساطير به دو بخش گوناگون تقسيم می شود. او از اساطير دينی، اسلامی و ملی استفاده می کند، اما آنجا که به فرهنگ ايرانی می رسد که تلفيقی بسيار سازگار در ميان آنها برقرار می کند، آنجا که می گويد: اگر خزائن قارون و ملک جم داری نيرزد آنکه وجودی ز خود بيازاری بنابراين با وجود اينکه قارون و جم از يک فرهنگ نيستند، اما هر دو اين شخصيت ها به موجودات زنده، پويا و معنی دار در فرهنگ جامعه تبديل می شود. شخصيت های شاهنامه ای در داستان های سعدی جای فراوانی دارد و با چشم عبرت به آنها می نگرد.


@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#منصور_رستگار_فسایی:

اگر بپرسيم كه سعدی به كتاب شاهنامه چگونه نگاه می كند؟ بايد چنين پاسخ داد كه برای او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينه عبرت آيندگان است. سعدی شاهنامه را كتاب دستور زندگی، راهنمای حيات و تجسم نيک و بد روزگاران می داند.  وقتی او می خواهد عمر طولانی جهان و ديرينگی حيات را يادآور شود، برای نشان دادن درستی سخن خود، شخصيت‌های شاهنامه را مثال می‌زند و سرگذشت بشر را آنچنان كه در شاهنامه آمده، بازگو می كند. همين مسأله ميزان تاثيرپذيری سعدی از شاهنامه را روشن می سازد. او عظمت سرزمين مادری خود را از راه شاهنامه می شناسد و ملاک و معيارش برای شناخت گذشته باستانی ايران، كتاب فردوسی است. خواندن شاهنامه برای سعدی، ضايع و تباه نكردن ايام و عبرت گرفتن از گذر روزگار و زمانه است. روح و معنويت شاهنامه در كالبد سعدی جان می گيرد و او با زبان استوار و زيبای خود آن را بازسازی می كند. به همين دليل در حكايت‌هايش فضای شاهنامه را به زيبايی انتقال و نشان می دهد كه تا كجا وامدار فردوسی است. 


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
اردیبهشت - اردیبهشتگان

دوم اردیبهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


ای ناخوشی‌ها بگریزید!
ای مرگ بگریز!
ای دیوان بگریزید!
ای گرگ‌نژادان بگریزید!
ای بدنهادان و گزندرسانان دو پا بگریزید!
ای تب بگریز!
ای دروغزن بگریز!
ای آشوب و ناآرامی بگریز!

اردیبهشت، زیباترین امشاسپند را برای فر و فروغش با نمازی به بانگ بلند می‌ستاییم.
- اوستا. اردیبهشت یشت.



اردیبهشت، در اوستا "اشَوَهیشت" است.
اَشَه به معنای راستی، درستی، نیکی، قانون و پاکی.
وَهیشت یا بهشت، به معنی بهشت برتر.
معنی اردیبهشت بر روی هم بهترین راستی و نیکوکاری و راستی است.

مردم باستان ایران بر آن بوده‌اند که جهان بر دو پایه است. یکی اَشَه یا راستی و نظم. دوم دروغ و ناراستی.
آنان آتش را نماد اشه در زمین می‌شناخته‌اند.

اردیبهشت در عالم مینوی نماینده راستی و پاکی است و در گیتی نگاهبان آتش‌ها و نور و روشنایی است.

در یشت‌ها از کتاب اوستا، سومین یشت به نام "اردیبهشت یشت" آمده. دومین ماه بهار و سومین روز از هر ماه به نام اردیبهشت است. در این روز جشن اردیبهشتگان را می‌گرفته‌اند. گل مرزنگوش نماد اردیبهشت است.

ایرانیان بر آن بودند که فرشته اردیبهشت بیماری‌ها را به یاری خوراک‌ها و دواها درمان می‌کند و راستی را از دروغ بازمی‌نمایاند.

اردیبهشت، دومین از هفت اَمشاسپَند یا هفت فرشته است که یاران اهورامزدا در گرداندن کار جهان‌اند و اهورامزدا با او و بهمن در کار جهان رای می‌زند.
این هفت امشاسپند را زرتشت پیامبر بر جای ایزدان قدیم مردم آریایی نشاند.

از میان دیوان، ایندرا، دیو خشم و فریب و گمراه کردن، همستار/ حریف اردیبهشت است

باور ایرانیان باستان آن بود که ایزد آذر به همراهی اردیبهشت و بهمن به دیدار گشتاسپ، شاهنشاه کیانی، شدند تا آیین را بر او بنمایانند. از زمانی که گشتاسپ آیین زرتشت را پذیرفت، تاریخ ایران به راهی دیگر رفت و آیین فرمانروایی و زندگانی باشندگان سرزمین ایران دیگرگونه شد.

در آیین ایرانی برترین آرزوی هر کس آن است که با راستی و درستکاری خویش از زمره اَشَوان یا پاکان گردد.
آن کس که از اَشَه روی برگرداند پیرو دروغ و ناراستی خواهد بود.
چند نام پارسی، یکی اردشیر ـ اَرتَخشتر ـ هم از همین جاست. اردشیر معنای برترین فرمانروایی می‌دهد.

شاهنامه فردوسی در آفرین بر شاه کیخسرو،  اردیبهشت را به یاری خوانده است:
همه ساله اردیبهشت هژیر
نگهبان تو با هش و رای پیر.


با بهره از:
اوستا. ابراهیم پورداوود.
اوستا. جلیل دوستخواه.
آثارالباقیه. ابوریحان بیرونی.
پژوهشی در اساطیر ایران. مهرداد بهار.
.


https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
.
ا═.🍃.═════════ا
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی

l════════.🍃.═ا

از شورانگیزترین بن‌مایه‌های تغزلی که شیخ سعدی را برمی‌شوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق می‌آید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر می‌کند:

بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی


فتنه و قیامت
دو رخداد پرمخاطره و خوف‌انگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی می‌گوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماه‌رویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان

ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند

ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر

اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شده‌اند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)

نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظَر" هم یاد کرده‌اند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری می‌گراید و گاه به غائلة حاد سیاسی می‌انجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" می‌نامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده می‌کند. زیبای فتنه‌انگیز را می‌ستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج می‌نهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتیِ ملّت اصحابِ نظر " می‌داند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر می‌کند با زبان گفتمان مسلط سخن می‌گوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با وارونه‌سازی هنری دست به یک شالوده‌شکنی فرهنگی می‌زند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان می‌خواند:

من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت

ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:

دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست

آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد

هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند



#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
شهر بیداد، قلعه آدمخواران


۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در داستان خاقان چین در شاهنامه، گزارشی آمده از شهر بیداد، یا قلعه بیداد. هر بار که بدین داستان رسیده ام سخت به شگفت آمده‌ام.

این شهر را رستم پس از جنگ هماون و در راه رفتن به خاوران در فاصله یک منزل پس از سُغد، یافته است.

شاهنامه می‌فرماید که
شهر بیداد، شهری باستانی بوده که تور، پسر فریدون، از سنگ و خشت و چوب و نی بنهاده است. فرمانروای شهر بیداد، کافور نام دارد و او ستمکاره‌ای است که کودکان و زنان زیباروی خوراک همه روز اویند. مردم شهر بیداد هم، همگی آدمخوارانند.

رستم پس از دیدار آن شهر، که جایگاه مردمان آدمخوار است، سپاهیانی به نبرد گسیل می‌کند تا آنجا را بگیرند و پس خود نیز به یاری می‌رسد.
سپاه ایرانی به فرماندهی رستم بر قلعه بیداد می‌تازند. کافور فرمانروا را از میان برمی‌دارند، و هم آن شهر را می‌گیرند که جایگاه آدمخواران بدکردار پلید است.
 
داستان شهر بیداد در شاهنامه کمتر نگاهی را گرفته است و کمتر سخنی از آن رفته است.
شهر آدمخواران که نام سزاوار بیداد دارد در پیرامون سُغد است، و سُغد در آن سرزمین‌هاست که به "ایران ویج" نامبردار است: خاستگاه کهن و راستین ایران.

باید دید که چرا در آن سرزمین که خاستگاه ایران بوده شهر آدمخواران بنیاد نهاده شده؟ ایرانی که در تاریخ دور و درازش، هر از گاه با بدترین بیداد و بیدادگرانی ستمکاره گرفتار شده است. گاه فرمانرانانی داشته آدمخوار! چونان آن مرد تازی: ضحاک.

آشنایی با شهر بیداد، آشنایی با گوشه‌ای مهم از تاریخ سیاست و حکومت در ایران ماست.
این آشنایی باید بدان انجامد تا بیشتر در کردار خود بیندیشیم؛ که هر چه هست در راه و آیین خود ماست.
                                                
اندکی درنگ اندر احوال خویشتن بد نیست.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
پنجم اردیبهشت، سالگرد درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن (۱۳۰۳-۱۴۰۱)

ایران سرزمین شگفت‌‌آوری است. تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم‌نظیر است. ایران، شاید سخت‌جان‌ترین کشورهای دنیاست. به‌رغم تلخ‌کامی‌ها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. تراژدی، همواره در شأن سرنوشت‌های بزرگ بوده‌ است. ملت‌ها نیز چنین‌اند. آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایستۀ احترام می‌کند، تنها فیروزی‌ها و گردن‌افرازی‌های او نیست، مصیبت‌ها و نامرادی‌های او نیز هست. از حاصل دوران‌های خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی می‌آموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز نایستاده. دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است. آن همه مردان غیرت‌مند، آن‌ همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن همه سرهای ناآرام، پروردۀ این آب و خاک‌اند و به تولّای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار می‌کنیم.

برگرفته از: ایران را از یاد نبریم، محمدعلی اسلامی ندوشن، انتشارات توس، ۱۳۵۱، صص ۱۹-۲۴.
@theapll
‍ پنجم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت محمّدعلی اسلامی ندوشن

ایرانی چگونه ایرانی مانده است؟


ایرانیت کلمۀ بسیار پیچیده و مبهمی است. تعریف روشنی نمی‌توان برایش جست. اگر ایرانی می‌خواست بر استقلال خاک اصرار ورزد، یعنی خارجی را بیرون کند و کشورش را در دایرۀ مرزهای سیاسی حفظ نماید تاکنون مضمحل شده بود؛ زیرا در برابر نیروهای بیگانه: عرب و ترک و دیگران نمی‌توانست مقاومت کند.
هیچ کشوری از آغاز تا به انجام به حال اول باقی نمانده، نه چین، نه روم، نه یونان، نه اروپا ... . بعضی تمدن‌ها به‌کلی نابود شدند و بعضی تغییر ماهیت دادند، یعنی در ازای زنده ماندن، هویت خود را بلاگردان خویش کردند. ادامۀ حیات تنها در تطابق با دگرگونی‌ها میسّر شده و ایرانی برای این تطابق استعداد خوبی نشان داده، اما یک ویژگی خاص خود داشته: «دگرگون شدن و همان بودن» و تمام تاریخ ایران روی این اصل حرکت کرده که مردمش هم تغییر کنند و هم همان باشند؛ ازاین‌رو ایرانی در دوران بعد از اسلام، پس از تلاش‌ها و نهضت‌ها و آویز و گریزها، چون ناامید شد که سیادت سیاسی گذشته را زنده کند، همۀ استعداد و نیروی خود را در زمینۀ دیگری به کار گرفت که نه کمتر کارساز بود و آن «فرهنگ» بود. بر آن شد تا فرهنگ را جانشین فرمانروایی سیاسی کند. بدین‌گونه «ایرانیت» با اهرم فرهنگ توانست خود را بر سر پا نگه دارد.
سیاست حفظ ایرانیت از طریق فرهنگ در زمان سامانی‌ها پا گرفت. تاریخ بلعمی و ترجمۀ تفسیر طبری دو نشانه بودند که یکی تاریخ ایران را یادآوری می‌کرد و دیگری اسلام را به زبان فارسی ورود می‌داد.
درخت اندیشۀ ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همۀ آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد. با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانۀ خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند، یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند» تا او بتواند در درون آن بگوید من من هستم.
زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند. ایران از نو سرزمینی شد مطرح، تأثیرگذار که فراتر از مرزهایش حرکت می‌کند. قلمرو امپراتوری زبان و فرهنگ ایران از قلمرو هخامنشیان وسیع‌تر گشت. اگر یک در بسته شد، یعنی در سیادت سیاسی، دری دیگر باز شد. این یکی پایدارتر و آسیب‌ناپذیرتر بود. شاهنامه نشان داد که قدرت‌ها و شوکت‌ها و ثروت‌ها می‌روند، آنچه می‌ماند سلطنت سخن است که جوهر جان انسانی است.

ایران و تنهائیش، محمّدعلی اسلامی ندوشن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۴۴-۴۹.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
پنجم اردیبهشت‌ماه
سال‌روز درگذشت استاد محمدعلی اسلامی ندوشن


#ایران شاید سخت‌جان‌ترین کشورهای دنیاست. دوره‌هایی بوده است که با نیمه‌جانی زندگی کرده، اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می‌خواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده است و زندگی را سرگرفته.
به‌رغم تلخ‌کامی‌ها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن بازنایستاده.

دلیل زنده بودن ملّتی همین است. آن‌همه مردان غیرتمند، آن‌همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن‌همه سرهای ناآرام پروردۀ این آب و خاک‌اند. به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار می‌کنیم. چه موهبتی از این بزرگ‌تر که کسی بتواند فردوسی و خیّام و حافظ و مولوی را به زبان خود آنان بخواند؟
و برای آنکه بتوان آنان را تا مغز استخوان احساس کرد همان بس نیست که #فارسی بیاموزند، باید #ایرانی بود.

نباید بگذاریم که مشکل‌های گذرنده و نهیب‌های زمانه گذشته را از یاد ما ببرد. ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای گذشتۀ خود الهام بگیریم؛ زیرا در آستانۀ تحوّلی هستیم. خوشبختانه ضربه‌هایی که بر سر ایران فرود آمده است هرگز بدان گونه نبوده که او را از گذشتۀ خود جدا سازد. حملۀ تازیان شاهنشاهی ساسانی را از هم فروریخت. کاخ‌ها خراب شد و گنج‌ها بر باد رفت، اما روح ایرانی مسخّر نگردید. عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفرۀ ایران نشستند. اینان آمدند و رفتند بی آنکه بتوانند ایران را با خود ببرند. در همان زمان‌هایی که پیکر ایران لخته‌لخته شده بود و هر پارۀ آن در سلطۀ حاکم خودی یا بیگانه بود، روح او پهناور و تجزیه‌ناپذیر مانده بود. ایران واقعی تا بدانجا گسترده می‌شد که تمدّن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت. ایران همواره استوارتر و ریشه‌دارتر از آن بوده است که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند. قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدّن و زبان مرزهای او را مشخص می‌داشته است.

تاریخ جاودان هر ملتی تاریخ تمدن و فکر اوست؛ مابقی وقایع گذرنده‌ای هستند که ارزش آنها سنجیده نمی‌شود مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تأمین رفاه مردم زمان خود کرده‌اند. تاریخ واقعی تاریخ سیر بشریت به سوی ارتقاء است. ازاین‌رو ما چون به گذشتۀ خود نگاه می‌افکنیم چندان بدان کاری نداریم که در فلان عهد چه کسی بر ایران فرمان می‌رانده یا مرزبانان ایران در کدام خط پاسداری می‌کرده‌اند. سیر معنوی قوم ایرانی و جنبش‌ها و کوشش‌های او برای ما مهم است.
ما دوران اعتلای ایران را دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ به شکفتگی گراییده و دوران انحطاط ورا دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ دستخوش رکود و فساد گردیده.  

برگرفته از:
ایران را از یاد نبریم، محمدعلی اسلامی ندوشن، یغما؛ سال سیزدهم، فروردین‌ماه ۱۳۳۹، شمارۀ اول، ص ۲-۳.

@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from ایران بوم
@iranboom_ir

مجموعه آثار دکتر محمّد علی اسلامی ندوشن (عکس)
http://www.iranboom.ir/aks-ha/gonagon/8902/2/fehrest-ketab-nodushan.jpg-bo.jpg

نگاهی به آثار و کتابهای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/14904-


کتاب‌های دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن:

معرفی کتاب «ایران را از یاد نبریم»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5508-

معرفی کتاب «به‌ دنبال سایه ‌همای»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5509-

معرفی کتاب «ایران‌ و تنهائیش»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5512-

معرفی کتاب «ایران‌ چه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد؟»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5513-

معرفی کتاب «زندگی‌ و مرگ‌ پهلوانان‌ در شاهنامه‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5522-

معرفی کتاب «بازتابها»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5503-

معرفی کتاب «مرزهای‌ ناپیدا»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5515-

معرفی کتاب «ایران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5516-

معرفی کتاب «چهار سخنگوی‌ وجدان‌ ایران‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5519-

معرفی کتاب «سرو سایه‌ فکن‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5520-

معرفی کتاب «داستان‌ داستان‌ها- رستم‌ و اسفندیار در شاهنامه‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5524-

درنگی بر کتاب «روزها - (سرگذشت - در سه جلد)»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/8304-

معرفی کتاب «نامه‌ نامور»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5518-

معرفی کتاب داستان‌های شاهنامه (3) - بیژن و منیژه
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3924-

معرفی کتاب «سخن‌ها را بشنویم‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5511-

معرفی کتاب تأمّل‌ در حافظ‌
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3476-

معرفی کتاب «ذکر مناقب‌ حقوق‌ بشر در جهان‌ سوم‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5510-

معرفی کتاب «تاریخ‌ ایران‌ و یونان‌ در بستر باستان‌‌»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5517-

مجموعه‌ای از نوشته‌های دکتر اسلامی ندوشن در یک کتاب
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/10155-

به ایران بیندیشیم - دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/11153-

انتشار کتاب تازه ای از دکترمحمدعلی اسلامی ندوشن
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/8320-

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن از چاپ «شهرزاد قصه‌گو» خبر داد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/11270-

برگزاری آیین رونمایی از کتاب « روزها» اثر دکتر اسلامی ندوشن در یزد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/9220-

داستان‌های شاهنامه؛ بازخوانی ادبیات کهن ایران
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4814-

تجدید چاپ کتاب «مرزهای ناپیدا» اثر محمد علی اسلامی ندوشن‏
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2166-

ادامهٔ خاطرات اسلامی ندوشن در نمایشگاه کتاب
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4923-


•ماجرای‌ پایان‌ناپذیر حافظ
•شور زندگی‌ (وان گوگ)
•پنجره‌های‌ بسته
•ابر زمانه‌ و ابر زلف
•افسانهٔ‌ افسون
•دیدن‌ دگرآموز، شنیدن‌ دگرآموز (گزیدهٔ شعرهای‌ اقبال‌ لاهوری‌)
•جام‌ جهان‌ بین
•آواها و ایماها
•ناردانه‌ها
•گفته‌ها و ناگفته‌ها
•صفیر سیمرغ
•آزادی‌ مجسمه
•در کشور شوراها
•کارنامهٔ سفر چین
•پیروزی‌ آیندهٔ‌ دموکراسی
•ملال‌ پاریس‌ و گلهای‌ بدی (گزیده‌ای‌ از شعر و نثر شارل‌ بودلر، شاعر فرانسوی‌ قرن‌ نوردهم‌ است)
•بهترین‌ اشعار لانگ‌ فلو
•آنتونیوس‌ و کلئوپاترا
•صفحه‌ای‌ از تاریخ‌ ایران‌ و یونان‌ در بستر باستان
•نوشته‌های‌ بی‌ سرنوشت
•یگانگی‌ در چند گانگی
•فرهنگ‌ و شبه‌ فرهنگ
•هشدار روزگار
•کارنامهٔ چهل‌ ساله
•باغ‌ سبز عشق

یادآوری: اسلامی ندوشن افزون بر این کتابها، فصلنامه‌ای نیز با عنوان «هستی» منتشر ساخت که در دو دوره، از سال 1372 تا 1374 و همچنین از سال 1379 تا 1384 فعالیت داشت.

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن


🔹 من این خوش اقبالی را داشته‌ام که بر وفقِ دلخواهِ خود زندگی کنم. در دوران بسیار پُر نوسان و پُر تلاطمی که دورانم بود، نلغزیدم. به هرچه طلب کردم کم و بیش رسیدم، و بیش از آنش نطلبیدم. هر چه را که دلخواهم بود که بگویم و بنویسم تا اندازه‌ای گفتم و نوشتم. هرگز آرزو نکرده‌ام که از کشور دیگری جز ایران می‌بودم، و خوشبختیِ بزرگی برای خود می‌دانستم که زبانم فارسی است. بر هیچ مقام و موقعیّتی حسرت نخورده‌ام، هیچ میزی بلند‌تر از میزی که در خانه‌ام پشتِ آن می‌نشینم، نشناخته‌ام.
در جامعه‌ای که ما در آن زندگی کردیم، ناهمواریِ امور، ارزش‌ها را می‌آشفت. بنابراین می‌بایست روی خطّ باریکی حرکت کنم.
--------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
پنجم اردیبهشت سالروز درگذشت استاد #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

#چارانه_های_وطنی
به یاد فرزند راستین میهن ، سیمرغ بلندجای قاف شرف، جاویدنام دکتر محمدعلی #اسلامی_ندوشن


آیینه ی عشق ، حضرت اسلامی
فرهنگ ، رهین همت اسلامی

این شور که بر مزار او می‌بینی
درسی ست برای دولت اسلامی

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

دیدیم طلیعه ی سحر را آخر
فرجام خوش اهل نظر را آخر

برگشت به قاف عشق سیمرغ شرف
بر خاک وطن گذاشت سر را آخر

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

فرهنگ‌مدار کشور خوش‌نامی
فرزند فهیم میهنم ، اسلامی

از بزم ندوشن شرف جرعه فشاند
بر خاک شریف خطه ی خیامی

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

صد مرغِ رها اسیر سیمرغش بود
درگیر غم خطیر سیمرغش بود

از یادنبردگان ایران یک عمر*
دلباخته ی صفیر سیمرغش بود**

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن
* #ایران_را_از_یاد_نبریم(دکتر اسلامی)
** #صفیر_سیمرغ(دکتر اسلامی)
http://www.tg-me.com/saeedandalib_4
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:
شاهنامه کتاب برکشنده است


در شاهنامه ‌آنچه ‌مرا‌ همواره به شگفتی وامی‌داشته، آن بوده است که ‌گویی تماشاگر صحنۀ وقایعی هستم که در ‌دنیای ‌برتری می‌گذرند و آواها چون پژواکی از راه دور به گوش می‌رسند‌ و پهلوان‌ها ‌نیز انسان‌های برتری هستند. در عین آنکه ‌شبیه ‌به ‌‌انسان‌های دیگرند، با همۀ نزدیکی، نوعی جوّ ‌ابهت‌انگیز ‌آنها را احاطه کرده است که دست‌نیافتنی و مهیب جلوه‌شان‌ می‌دهد. برای من‌ بزرگ‌ترین‌ خصیصۀ شاهنامه، آن بوده است‌ که‌‌ کتاب برکشنده ‌است‌. وقتی ‌آن را می‌خوانم یا می‌شنوم، گویی ‌‌پاهایم‌ بالاتر از فراز خاک قرار می‌گیرد. همه‌ چیز از زندگی‌ای ‌شبیه به‌ زندگی ‌ما حکایت دارد و در عین حال، ‌جز آن است. حالتی ‌از ‌آن دست می‌دهد که در‌ هیچ ‌نوشتۀ دیگر فارسی‌ نیافته‌ام. بعضی از جاهای آن را نمی‌توانم بخوانم، بی‌آنکه ‌اشک‌ در ‌چشمم جمع شود. عصبها به ‌آخرین ‌حد ‌کشش خود می‌رسند‌، گویی‌ همۀ وجود برافروخته شده ‌و مجموع ‌سلول‌های بدن به نهایت انبساط و شکفتگی رسیده‌اند.


@shahnamehpajohan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:
شاهنامه زندگی را بر سه ستون خرد، داد و آزادگی قائم می دارد

به‌طور کلّی شاهنامه زندگی را بر سه ستون قائم می‌دارد: خرد، داد، آزادگی. خرد، حاصل تجربه‌های انسانی است، در جهت آسایش خلق و تعالی. داد، موازنه و اعتدال را در همهٔ شئون می‌جوید و حق هر کس را در حدّ استحقاقش ادا کرده می‌خواهد. آزادگی، بر وفق شرف انسانی زندگی کردن است، یعنی پذیرفتن این اصل انسان فراتر از یک موجودِ خورنده و خوابنده است.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
هشتم اردیبهشت‌ماه زادروز سیمین دانشور

خانم دانشور را من اولین‌بار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز می‌کنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشم‌هایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهل‌انگاری شلخته‌واری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیده‌تر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان می‌داد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آل‌احمد که آن وقت‌ها کشمکشی طولانی‌شده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و می‌شد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زنده‌تر و جوری «گردگیری» با «رئیس»‌های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمی‌رفت. مرد با لنگر راه می‌رفت. نگاهی در روبه‌رو، سیگاری لای انگشت‌ها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمی‌داشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت می‌خواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام می‌زند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایسته‌تر از بسیاری می‌دانست که در آنجا کرسی و نیم‌کرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر می‌چرخید. از آن رابطه‌های خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتب‌خانه به شمار می‌رفت و خودش را تا کلاس‌های دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمی‌دیدی. تکیه‌کلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب می‌کرد. آن‌قدر از ته دل و آن‌چنان طبیعی که بی‌آنکه به یاد بیفتد که او از خود بچه‌ای ندارد، تو را به صرافت این مطلب می‌انداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانه‌ای در اوست که می‌تواند همۀ یتیم‌های جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس می‌داد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی می‌زد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.

حسین منزوی

«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن :
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است



شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است و خطاب این کتاب به تمام جهانیان است.تاریخ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایش شاهنامه تقسیم کنیم، چون ایران پیش از شاهنامه مانند لخته‌ای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد. این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است. باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پروردهٔ این کتاب هستیم که راهنما و نشانهٔ هویت ماست.



@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir⁣⁣⁣⁣#محمد_علی_اسلامی_ندوشن  :
شاهنامه زاییده طبع و آمال یک ملت است



شاهنامه نبرد خوبی و بدی است و این سرنوشت بشر است و سازندگان این داستان که تفکر ایرانی دارند، خواسته‌اند بگویند نیکی و بدی با هم روبه‌رو می‌شود. شاهنامه زاییده طبع یک نفر نیست؛ بلکه زاییده طبع و آمال یک ملت است. تمامی جنبه‌های انسانی در شاهنامه مورد توجه قرار گرفته و این کتاب مختص شاهان ایرانی نیست؛ بلکه جهانی است. شاهنامه به نام خداوند جان و خرد شروع می‌شود؛ یعنی خداوند سراسر جهان و این نشان دهنده جهانی بودن شاهنامه است.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
‍ نهم اردیبهشت‌ماه زادروز محمّد معین

... در همین اوقات به مکتبم فرستادند. شاگردی چند در آنجا نشسته بود. معلم به هریک درسی می‌داد. اکنون نمی‌دانم چه کتاب را تدریس می‌کرد. فقط می‌دانم که ما از حضرت استادی اطاعت صرف می‌کردیم و او نیز تا حدی برای اینکه پول بیشتری می‌گرفت نسبت به من بیشتر رعایت می‌کرد.
درست به خاطر دارم متکایی را که به‌جهت خوابیدنم به مکتب فرستاده بودند حضرت استاد با اثاثیۀ دیگر برداشته و غایب شد. هرچند تفحص کردند نیافتندش. ناچار به مکتب دیگرم سپردند. هنوز چوب‌ها را در این مکتب به یاد می‌آورم که بر کف دست‌ها آشنا می‌شد و پاها به فلکه‌ها بسته می‌شد. به خاطر دارم معلم چوبی را برای تنبیه به دهان شاگردی فروبرد و نتوانست بیرون آرد. بیچاره را بیم مرگ می‌رفت. پدرش مبلغ هنگفتی خرج اطباء کرد تا پسر را نجات بخشید. اینها برای چه بود؟ تربیت!!! باری در جهنمستان فوق که مؤسسش هم سابقۀ آشنایی با ما داشت می‌سوختم تا انقلاب گیلان فرارسید و بلشویکان روس وارد رشت شدند.
یک شب را در نظر دارم که به‌واسطۀ اصوات مختلف و غوغاهای متفاوت یکباره از خواب پریدم. گفتند بلشویکان وارد رشت می‌شوند و مردم فرار می‌کنند. یکی از رفقای جدم وارد شد. با جدم مشورت کرد. او معتقد بود باید از شهر بیرون رفت. باید فرار کرد. جدم حاضر نمی‌شد. بالأخره پس از اصرار بسیار قرار حرکت داده، منزل را به دست عمویم سپردند و ما به صوب یکی از دهات مجاور حرکت کردیم.
ساعت مقارن نصف‌شب بود. یکی از اقوامم مرا بر دوش خود گرفت. در بین راه زنان پابرهنه، مردان سربرهنه، اطفال سه‌ساله و چهارساله ضجه‌کنان و شتابان دیده می‌شدند. چه کودکان معصومی که در این بین زیر پای دیگران لگدکوب شدند. چقدر از همین بی‌نوایان در رودخانه‌های بین راه غرق شدند.
یک روز خبر کردند مهمانان عزیزتر از میزبان متجاسرین روس وارد ده شده‌اند. شتابان وارد جنگل شدیم. پاسی چند در آنجا بودیم. سپس وارد رشت شدیم. اهالی رشت دربسته به روی خود از مردم به سر می‌بردند و کمتر پای از خانه بیرون می‌نهادند. من نیز ناچار خانه را ترک نمی‌گفتم. اخبار وحشتناک از قتل و غارت و چپاول هردم شنیده می‌شد. صدای گلوله‌های تفنگ، مسلسل، توپ دم‌به‌دم در فضا طنین‌انداز بود. چندین‌بار گلوله‌ها به دیوار و پنجره‌های اتاق ما اصابت کرده، وحشتی زیاد در ما تولید نموده بود.
در همین ایام بود که نخستین‌بار طیارات خارجیان را در فراز هوا به پرواز دیدم. چقدر از دیدنشان محظوظ می‌شدم و نیز چقدر وحشت داشتم. خلاصه این دوره به پایان رسید. نظامیان دولتی به رشت وارد شدند. امنیت برقرار شد، آری، خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود؛ زیرا بار دیگر انقلاب زبانه کشید، منتهی ما دیگر از رشت بیرون شتافتیم و با هر خون دلی بود سوختیم و ساختیم. دورۀ فترت به انتها رسید. سپاهیان بی‌روح جانی به خود گرفتند و با فتح و ظفر وارد گیلان شدند. امنیت حکمفرما شد.

دکتر محمّد معین

«شرح حال دکتر معین به قلم خودش»، وحید، شمارۀ ۷۲، آذر ۱۳۴۸، ص ۱۰۷۳-۱۰۷۸

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from ایران بوم
استاد ذبیح‌الله صفا (۱۶ اردیبهشت۱۲۹۰ - ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸) پژوهشگر، مترجم، مصحّح متون، استاد ممتاز دانشگاه تهران، حماسه پژوه و شخصیّت برجستهٔ ادبی بود. از تألیفات مشهور او کتاب‌های تاریخ ادبیات در ایران و حماسه‌سرائی در ایران است.
یادش گرامی باد.


سال‌شمار مشاغل

    از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ ریاست ادارهٔ دانشسرای مقدماتی در وزارت فرهنگ را به عهده داشت.
    از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ ریاست تعلیمات عالیه در وزارت فرهنگ را داشت.
    از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۱ بنیانگذار و مدیر مجله سخن بود.
    از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۱ ریاست ادارهٔ کل انتشارات و روابط دانشگاهی در دانشگاه تهران را به عهده داشت.
    از ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۷ مدیر مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات تهران بود.
    از ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۶ عضو هیئت مدیره جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران بود.
    از ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۳ دبیر کمیسیون ملی یونسکو در ایران بود.
    از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۷ نایب رئیس کمیسیون ملی یونسکو در ایران بود.
    از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۵ عضویت در همایش‌های عمومی یونسکو را در بیروت، پاریس، فلورانس، مونته‌ویدئو، دهلی نو و چندین محل دیگر را بر عهده داشت.
    از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ عضویت شورای عالی فرهنگ و هنر را داشت.
    از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ دبیر شورای عالی فرهنگ و هنر بود.

آثار:

تألیف

    گاه‌شماری و جشن‌های ملی ایرانیان، ۱۳۵۵–۱۳۱۲
    آموزشگاه‌ها و آموزش‌ها در ایران، ۱۳۱۵–۱۳۵۴
    حماسه‌سرایی در ایران، ۱۳۲۴
    دانش‌های یونانی در شاهنشاهی ساسانی، ۱۳۳۱
    تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم، ۱۳۳۱
    آیین سخن در معانی و بیان، ۱۳۳۱
    تاریخ تحول نظم و نثر فارسی، ۱۳۳۱
    تاریخ ادبیات در ایران (۵ جلد در ۸ مجلد)، ۱۳۳۲–۱۳۶۲
    مزداپرستی در ایران قدیم، ۱۳۳۶
    آیین شاهنشاهی ایران، ۱۳۴۶
    نثر فارسی از آغاز تا عهد نظام‌الملک، ۱۳۴۷
    گنج سخن، شاعران پارسی‌گوی و منتخب آثار آنان (از رودکی تا بهار)، ۳ جلد، ۱۳۳۹
    گنجینهٔ سخن، پارسی‌نویسان بزرگ و منتخب آثار آنان، ۶ جلد، ۱۳۴۸–۱۳۶۳
    دورنمایی از فرهنگ ایرانی و عصر جهانی آن، ۱۳۵۰
    نیکی‌نامه، ۱۳۵۰
    تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۵۵
    تاریخ علوم و ادبیات ایرانی، ۱۳۴۷
    مقدمه‌ای بر تصوف، ۱۳۵۴
    سیری در تاریخ زبان‌ها و ادب ایرانی، ۱۳۵۵
    نظری به تاریخ حکمت و علوم در ایران، ۱۳۵۵

تصحیح

    دیوان سیف‌الدین محمد فرغانی در ۳ جلد، ۱۳۴۱–۱۳۴۴
    بختیارنامهٔ دقایقی مروزی، ۱۳۴۵
    داراب‌نامهٔ بیغمی (فیروزشاه‌نامه)، ۱۳۳۹–۱۳۴۱
    داراب‌نامهٔ طرسوسی، ۱۳۴۴–۱۳۴۶
    دیوان عبدالواسع جبلی

ترجمه

    مرگ سقراط، لامارتین (ترجمه)، ۱۳۱۴
    رافائل، لامارتین (ترجمه)، ۱۳۱۷
    کیانیان (نوشتهٔ کریستین‌سن)، ۱۳۴۳


سعدی - دکتر #ذبیح_الله_صفا
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4699-sadi-zabihollah-safa.html

#نوروز - شادروان #دکتر_ذبیح_الله_صفا
https://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/16277-noroz-zabihollah-safa-9412.html

ایرانیان و علوم ریاضی - #دکتر_ذبیح‌الله_صفا
https://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/10153-iranian-olum-riazi.html

@iranboom_ir
نهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت ذبیح‌الله صفا

زبان فارسی، حافظ فرهنگ ایرانی


زبان نماینده و نشان‌دهندۀ نوع تفکر انسان است. یک ملّت که دارای آداب و رسوم و عقاید خاصی است، ناچار فرهنگ خاصی دارد و اگر زبان واحدی نباشد که آن فرهنگ و آن نوع تفکر و همچنین آداب و رسوم و امثال اینها را نشان دهد، طبعاً اجزاء آن ملّت کم‌کم از یکدیگر دور می‌شوند و تحت تأثیر عوامل محیط و اقالیم و احتیاجات خاص هر ناحیه، فرهنگی خاص می‌یابند.
❇️بازگردیم به ایران؛ اگر زبان فارسی نبود که بنده و سعدی و حافظ را به هم ارتباط بدهد، من در مازندران نشان‌دهندۀ فرهنگ خاصّ خود می‌شدم به زبان مازندرانی و بعدها در مازندران بنابر مقتضیات اقلیمی آنجا و احتیاجات آنجا ما یک رسوم خاصی پیدا می‌کردیم که آن رسوم خاص را فارسی‌ها نداشتند. نتیجه آن بود که ما روزبه‌روز از فارس و فارسی‌ها دورتر می‌شدیم و فارسی‌ها روزبه‌روز دورتر از ما می‌شدند چنان‌که بعداً خوارزمی‌ها از ما بسیار دور شدند و یا همین امروز اقوام آریایی ایرانی که هنوز در پامیر و اطراف آنجا پراکنده‌اند، از ما بسیار دورند چون تحت تأثیر زبان‌های دیگر رفته‌اند.
چیزی که در این میان توانست فکر یک شرقی ایرانی را با یک غربی ایرانی پیوند بدهد و یا یک خاقانی را با یک جامی در دو دورۀ متمایز از یکدیگر ارتباط دهد، زبان فارسی است.
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکان‌های مختلف و چه در طول زمان‌های متفاوت، یعنی اندیشه‌های ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است.
🍃اگر زبان فارسی وجود نمی‌داشت و امروزه می‌خواستیم دنبال حماسه‌ها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمی‌رسید برای اینکه در لهجه‌ها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر می‌خواستیم چیزی بدانیم می‌بایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالی‌که اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.

ذبیح‌الله صفا

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۴۶۹-۴۷۰]

.
💎
🆔 @maneshparsi
🌊 به‌مناسبت روز #خلیج_فارس

کهنه‌ترین نامی که از خلیج فارس به جای مانده‌است، نامی است که در کتیبه‌های کهن آسوری و پیش از ورود نژاد آریا به فلات ایران آمده و از این دریا به نام «نارمرتو»، به‌معنی رود تلخ یاد شده‌است. در کتیبه‌ای از داریوش کبیر در تنگهٔ سوئز آن را «دریایی که از پارس آید» ذکر کرده‌اند. در روزگار ساسانیان این خلیج را «دریای پارس» می‌گفتند. بطلمیوس در کتاب معروف جغرافیای خویش، که به زبان لاتین نوشته‌است، از این دریا به نام «پرسیکوس سینوس» یاد کرده‌است که درست به‌معنای خلیج فارس است.

(متن برگرفته از: مقالهٔ زنده‌یاد دکتر #احمد_اقتداری در کانال تلگرامیِ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، به نشانی @AfsharFoundation)
@cheshmocheragh
💠 ایران‌شناسی | باستان‌شناسی | تازه‌های نشر

💠 نخستین شماره مجلۀ خلیج فارس (Sinus Persicus) منتشر شد

💠 نخستین شماره مجلۀ بین‌المللی Sinus Persicus (خلیج فارس) همزمان با ۱۰ اردیبهشت‌ماه روز ملی خلیج فارس، در زمینۀ باستان‌شناسی و تاریخ و فرهنگ خلیج فارس به زبان انگلیسی منتشر شد.

به گزارش ایران ورجاوند به نقل از گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن، خلیج فارس از دیرباز نقش پر رنگی در تاریخ پر فراز و فرود ایران داشته است و مردمان این سرزمین از کهن‌روزگار تا امروز همواره دل و دین به این دریای پهناور سپرده‌اند و از کرانه‌ها و بندرها و جزیره‌های خلیج فارس همچون بوشهر و دلوار، خمیر و گواتر، خارگ و خارگو، هنگام و نَجیرم، لاوان و مهروبان، سیراف و سیری و تمب بزرگ و کوچک و ابوموسی و جاهای دیگر با سرزمین‌های آن سوی دریا همچون زنگبار و چين و ماچین و هندوستان در پیوند و دادوستد فرهنگی و اقتصادی بوده‌اند و اگر نه همۀ راه‌ها بلکه بخشی از راه‌ها به این دریای تنیده شده در تار و پود ایرانیان می‌رسیده است چنانکه سراسر کرانه‌ها و پس‌کرانه‌های شمالی و جنوبی خلیج فارس و دریای عمان آکنده است از آثار فرهنگی و تمدنیِ بشکوه ایرانی.

بطلمیوس از جغرافی‌دانان جهان کهن در سدۀ دوم میلادی از خلیج فارس با نام «سینوس پرسیکوس» یاد کرده است که این نام در نقشه‌های جغرافیایی سده‌های سپسین نیز به کار رفته است. ازهمین‌رو گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن با برگزیدن نام Sinus Persicus برای مجلۀ علمی خود بر آن است تا در هنگامۀ هجمه‌ها و کارزارهای ایران‌ستیزانۀ برخی کشورها، با انتشار مقاله‌‌های پژوهشی در سطح جهانی، گوشه‌هایی از فرهنگ و تمدن ایرانی پیرامون خلیج فارس و تنگۀ هرمز و دریای مکران را از دیروز تا امروز نشان دهد.

پژوهشگران گرامی می‌توانند مقاله‌‌های پژوهشی خود را به زبان فارسی یا انگلیسی برای انتشار در شماره‌های آیندۀ این مجله، از وبگاه مجله به نشانی https://www.caspianjournal.ir/ بفرستند.

گفتنی است روند ثبت این مجله در نمایه‌های جهانی اسکوپوس و…
Forwarded from ایران بوم
نام‌ها، نخست با خون نوشته شد بر جای‌ها « نام خلیج فارس»
@iranboom_ir

عبدالله مرادعلی بیگی

ايرانيان چون در فلات ايران مستقر گشتند، جاي‌ جاي اين پهن‌ دشت فراز آمده (فلات بزرگ ايران)، كوه‌ها،‌دشت‌ها ، رودها ، دره‌ها و درياهاي آن، در همه‌جا ، نام دوده‌ها و تيره‌هاي قوم بزرگ ايراني را بر خود گرفت و قلمروي جغرافيايي زيست ‌بوم هر دودماني از اين قوم ، با نام‌ ورجاوند همان دودمان شناخته گشت .
از همان هنگام نيز تاريخ، گستره‌ي بزرگ قلمروي جغرافيايي زيست بوم مشترك همه‌ي اين دوده‌ها و تيره‌ها را يك ‌جا «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ايران» نام كرد. اين نام‌ گذاري ممكن نشد، مگر با ايثار خون‌هاي بسيار از سوي همه‌ي دوده‌ها و تيره‌هاي قوم بزرگ ايراني .
بعدها ، به دوران جهان‌ سالاري دودمان هخامنشي، ‌يعني در دوران وحدت و يگانگي جامعه‌ي بزرگ دودمان‌هاي ايراني، آن نام‌هاي بايسته ، بر سنگ ‌نوشته ‌ها جاودانه گرديد. تا پهنه ی قلمروي نياخاك ايرانيان از ديگران شناخته گردد و مرزهاي آن از هر سو، مرز « ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ايران » باشد با « ‌‌‌‌‌‌‌‌‌انيران».
آن نام‌ هاي بر سنگ ‌نبشته كه ثبت دفتر تاريخ است ، سند مالكيت ملت ايران است بر گوشه‌ گوشه‌ي نياخاكي كه نام دوده‌هاي ايراني , از؛ اراني، آذري، كرد، فارس، پشتون، تاجيك، كوچ، بلوچ، … را بر خود دارد .
از جمله‌ي آن نام‌هاي ورجاوند كه بر سنگ‌ نوشته‌ها، جاودانه گشته تا هر زمان سند زنده‌ي تاريخ باشد بر حقانيت حضور تاريخي و حاكميت کهن ملي ايرانيان، نام پرشكوه‌ي «‌‌‌‌‌ درياي پارس » و «‌‌‌‌‌‌‌ خليج فارس » است.
داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي، پس از كندن آبراهه‌ (ترعه) ای كه درياي سرخ را از طريق رود نيل به درياي مديترانه متصل مي‌ساخت، در سنگ نبشته‌اي كه به فرمان او در كنار اين آبراه نصب گرديده بود (1)، در بند سوم اين سنگ‌ نبشته، از درياي پارس اين‌ گونه ياد مي‌كند: «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داريوش شاه مي‌گويد؛‌ من پارسي هستم ، از پارس ، مصر را گرفتم. فرمان كندن اين ترعه را دادم، از رودخانه‌اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس مي‌آيد ( درايه : تيه : هچا : پارسا : آيي‌تي ). پس اين ترعه كنده شد. چنان‌كه فرمان دادم و كشتي‌ها از مصر، از وسط اين ترعه به سوي پارس روانه شدند، چنان‌كه ميل من بود.»(2)
به‌جز شاهنشاه هخامنشي،‌ تمام مورخان، جغرافي‌دانان و نقشه‌ نگاران باستان، از يوناني و رومي (انيراني)، ‌هنگام نام بردن از درياي جنوبي ايران، آن را با نام درياي پارس ياد كرده‌اند .
از جمله ؛ « ‌‌‌هكاتوس ميلتي» (/ 473-549 پ‌م) ، اراتوستن (Eratosthenes / 195-347 پ‌م) ،« استرابون »(
(Strabon
/ نيمه نخست قرن اول ميلادي)، معروف به پدر جغرافيا، « كلوديوس پتوله مااوس» (Claudius Ptole Maeus/ قرن دوم ميلادي)، معروف به« بطلميوس» معروف‌ترين جغرافي‌دان عصر باستان و ديگر جغرافي‌دانان آن دوران، همه در نقشه‌هاي جهان‌نماي خود، اين دريا را با نام « ‌‌‌‌سينوس پرسيكوس» (Sinus Persicus) مشخص ساخته‌اند.(3)
در زبان لاتين «‌‌‌‌ سينوس پرسيكوس» يعني « ‌‌‌‌خليج فارس ». باز در زبان لاتين گاه نام درياي جنوبي ايران را «‌‌‌‌ ماره پرسيكوم» (Mare Persicum) ثبت كرده‌اند كه به معناي «‌‌‌‌ درياي پارس » مي‌باشد.(4)
در عصر شاهنشاهان اشكاني و سپس ساساني ، سراسر سرزمين‌هاي ساحلي دوسوی کرانه ی خليج‌فارس و جزاير آن، از سوي دولت مركزي در قلمروي فرماندهي و اداري فرمانداران پارس قرار داشته است . از اين‌رو گاه مورخان رومي و يوناني درياي جنوبي ايران را يك درياچه داخلي پارسي قلمداد مي‌كرده اند.
چنان‌كه: «‌‌‌‌كوين توس كورسيوس روفوس» مورخ رومي كه در قرن اول ميلادي مي‌زيست،‌اين دريا را به زبان لاتين « اكواروم پرسيكو»؛ يعني « ‌‌‌آبگير پارس » خوانده است.(5)
« ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فلاويوس آريانوس» معروف به « آريان» مورخ يوناني كه در قرن دوم ميلادي مي‌زيست در كتاب تاريخ خود « ‌‌‌آنابازيس» نام درياي جنوبي ايران را «‌‌‌‌ّپرسيكون كااي تاس» نوشته است كه به معني «‌‌‌‌خليج فارس»‌ است.
در دوران اسلامي، تمام مورخان و جغرافي‌نگاران مسلمان، چه ايراني و چه عرب و عرب زبان ، در آثار تاريخي و جغرافيايي خود، نام درياي جنوبي ايران را « ‌‌‌‌‌بحر فارس» ‌و « ‌‌‌‌‌خليج فارس» نوشته‌اند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/1108-namha-khon-khalijfars.html


@iranboom_ir
Forwarded from عکس نگار
👁‍🗨 یازدهم اردیبهشت زادروز پرویز ورجاوند باستان‌شناس سرشناس ایرانی

🔸میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌رود که روح آن ملت در وجود آنها جنبۀ ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش‌نشدنی آن مردم است و عامل مؤثری در جهت شناختن خویش و شناساندن خود به دیگران به شمار می‌رود.

📕ارج ورجاوند یادنامۀ پرویز ورجاوند

🔸ارج ورجاوند یادنامه‌ای است که به پاس بیش از پنجاه سال خدمت میهنی، علمی و فرهنگی زنده‌یاد دکتر پرویز ورجاوند به کوشش شاهین آریامنش تهیه شده است. کسی که دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه‌بیت غزل زندگی‌اش بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود، بلکه گِل سرشت او بود. او فرزند پرویز ورجاوندِ ایران بود و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی می‌تپید؛ چراکه عشق به ایران و جهان ایرانی در دل او خیمه زده بود.

کتاب را از وبگاه ایران ورجاوند دریافت کنید:

http://iranvarjavand.ir/?p=944
2024/11/16 04:22:26
Back to Top
HTML Embed Code: