Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
یازدهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت محمّد بهمنبیگی
بهمنبیگی از زمانی که دیگر دستی در کار آموزش عشایری نداشت به مطالعۀ درونی نسبت به ایل و عشیره پرداخت و به آنچه خو کرده و موجب دگرگونی زندگی نسل جوان ایلی شده بود میاندیشید. پس فرصت یافت که یادداشتهای دلپذیری را به قلم تابناک خود بنویسد. ولی دلیری برای چاپ آنها نداشت. نوعی احتیاط را پسند خاطر خود کرده بود، نمیخواست نابهنگام برایش زبانزدی به وجود آورده شود.
در آن ایام مجلۀ آینده منتشر میشد. یکی از روزها که از شیراز به تهران آمده بود لطف کرد و به خانهام آمد. مقداری نوشته همراهش بود. گفت این نوشتهها حاصل زندگی نوین من است از گذشته. داستانهایی است حقیقی مربوط به آنچه بر ایل گذشته است. گفتم چرا چاپ نمیکنی؟ گفت: شاید بیموقع باشد، چون نمیدانم از آن چه برخاسته خواهد شد. گفتم یکی را بخوان. قصۀ «آل» را خواند. چون برایم بسیار دلانگیز و جذاب بود گفتم بده تا در آینده چاپ کنم. با ناراحتی و کمرغبتی رضایت داد. چون در آینده (۱۳۶۶) چاپ شد مورد تحسین بسیار قرار گرفت. پس دو قصۀ دیگر: «ترلان» و «کرزاکنون» هم به چاپ رسید. پس از آن کتاب بخارای من، ایل من ظهور کرد که بسیار مطلوب قرار گرفت و به قدرت او در نویسندگی و بینایی او در مباحث اجتماعی بهطور شاخص زبانزد شد. پس از آن هم دو مجموعۀ دیگر منتشر کرد که یکی از آنها نوشتههایی گویا بود از آنچه او در راه سوادآموزی به ایلات انجام داد. همه درسهای تاریخ بود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۵۴۴-۱۵۴۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بهمنبیگی از زمانی که دیگر دستی در کار آموزش عشایری نداشت به مطالعۀ درونی نسبت به ایل و عشیره پرداخت و به آنچه خو کرده و موجب دگرگونی زندگی نسل جوان ایلی شده بود میاندیشید. پس فرصت یافت که یادداشتهای دلپذیری را به قلم تابناک خود بنویسد. ولی دلیری برای چاپ آنها نداشت. نوعی احتیاط را پسند خاطر خود کرده بود، نمیخواست نابهنگام برایش زبانزدی به وجود آورده شود.
در آن ایام مجلۀ آینده منتشر میشد. یکی از روزها که از شیراز به تهران آمده بود لطف کرد و به خانهام آمد. مقداری نوشته همراهش بود. گفت این نوشتهها حاصل زندگی نوین من است از گذشته. داستانهایی است حقیقی مربوط به آنچه بر ایل گذشته است. گفتم چرا چاپ نمیکنی؟ گفت: شاید بیموقع باشد، چون نمیدانم از آن چه برخاسته خواهد شد. گفتم یکی را بخوان. قصۀ «آل» را خواند. چون برایم بسیار دلانگیز و جذاب بود گفتم بده تا در آینده چاپ کنم. با ناراحتی و کمرغبتی رضایت داد. چون در آینده (۱۳۶۶) چاپ شد مورد تحسین بسیار قرار گرفت. پس دو قصۀ دیگر: «ترلان» و «کرزاکنون» هم به چاپ رسید. پس از آن کتاب بخارای من، ایل من ظهور کرد که بسیار مطلوب قرار گرفت و به قدرت او در نویسندگی و بینایی او در مباحث اجتماعی بهطور شاخص زبانزد شد. پس از آن هم دو مجموعۀ دیگر منتشر کرد که یکی از آنها نوشتههایی گویا بود از آنچه او در راه سوادآموزی به ایلات انجام داد. همه درسهای تاریخ بود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۵۴۴-۱۵۴۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔷به فراخور ۱۲ اردیبهشت ماه روز ملی بزرگداشت معلم
《من با این علایق به بویراحمد میرفتم تا کودکان و نوجوانانش را باسواد کنم تا شجاعت را با فضیلت و شمشیر را با قلم آشنا سازم و به جرأت های چشم بسته بصیرت و آگاهی دهم.
🔸این گوشه از خاک وطن را بیش از هر جا ارج می نهادم،راه بویراحمد با همه ی درشتی ها برایم فرشی از پرند و پرنیان بود،از بختم خرسندم که چنین راهی پیش پایم گذاشته است.از پایم خشنود بودم که بر چنین خاکی قدم میگذارد ،از دستم راضی بودم که دست بویراحمدی ها را میگیرد》
از کتاب: ایل من بخارای من
#محمد_بهمن_بیگی
https://www.tg-me.com/eshtadan
《من با این علایق به بویراحمد میرفتم تا کودکان و نوجوانانش را باسواد کنم تا شجاعت را با فضیلت و شمشیر را با قلم آشنا سازم و به جرأت های چشم بسته بصیرت و آگاهی دهم.
🔸این گوشه از خاک وطن را بیش از هر جا ارج می نهادم،راه بویراحمد با همه ی درشتی ها برایم فرشی از پرند و پرنیان بود،از بختم خرسندم که چنین راهی پیش پایم گذاشته است.از پایم خشنود بودم که بر چنین خاکی قدم میگذارد ،از دستم راضی بودم که دست بویراحمدی ها را میگیرد》
از کتاب: ایل من بخارای من
#محمد_بهمن_بیگی
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
آموزگار، مانند آینه است.
📚 از کتاب ششم دینکرد.
دینکرد (dēnkart)، مجموعهای عظیم در ۹ کتاب با ۱۶۹هزار واژه به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) است که به موضوعات گوناگون دینی، علمی، اخلاقی و فرهنگی از دریچهی نگاه ایرانیان باستان میپردازد. دو کتاب نخست این مجموعه و بخشی از کتاب سوم به روزگار ما نرسیدهاست. دینکرد را دو دانشمند ایرانی به نامهای آذرفَرْنْبَغِ فرخزادان و آذربادِ امیدان در قرن نهم میلادی و قرن سوم هجری در زمان خلافت مأمون عباسی گردآوردند و تدوین کردند. نخستین بار دانشمند پارسی، دستور پشوتن سنجانا و پسرش داراب در بمبئی این مجموعه را به چاپ رساندند. دینکرد به فارسی نو نیز ترجمه و چاپ شدهاست.
#دینکرد
#دینکرت
#آذرفرنبغ_فرخزادان
#آذرباد_امیدان
#دستور_پشوتن_سنجانا
@iranshahr1353
📚 از کتاب ششم دینکرد.
دینکرد (dēnkart)، مجموعهای عظیم در ۹ کتاب با ۱۶۹هزار واژه به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) است که به موضوعات گوناگون دینی، علمی، اخلاقی و فرهنگی از دریچهی نگاه ایرانیان باستان میپردازد. دو کتاب نخست این مجموعه و بخشی از کتاب سوم به روزگار ما نرسیدهاست. دینکرد را دو دانشمند ایرانی به نامهای آذرفَرْنْبَغِ فرخزادان و آذربادِ امیدان در قرن نهم میلادی و قرن سوم هجری در زمان خلافت مأمون عباسی گردآوردند و تدوین کردند. نخستین بار دانشمند پارسی، دستور پشوتن سنجانا و پسرش داراب در بمبئی این مجموعه را به چاپ رساندند. دینکرد به فارسی نو نیز ترجمه و چاپ شدهاست.
#دینکرد
#دینکرت
#آذرفرنبغ_فرخزادان
#آذرباد_امیدان
#دستور_پشوتن_سنجانا
@iranshahr1353
#ابوالفضل_خطیبی
شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است
«شاهنامه» به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیمبندی شده است، اما اگر به لحاظ تاریخی به «شاهنامه» نگاه کنیم، شاهد یک خلاء تاریخی در آن خواهیم بود. این خلاء نبود بخش تاریخی مادها، اشکانیان و هخامنشیان است و فردوسی تنها در 10 بیت اشارهای به نام پادشاهان اشکانی دارد، اما بعدها پهلوانیهای اشکانیان در سراسر دوره کیانی جریان مییابد. شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است و تاکید بیشتر آن بر پادشاهانی چون جمشید و کیکاووس بوده است. درباره همین پادشاهان در ادبیات دوره میانه یکسری داستانها از سوی نقالان پرداخته و روایت شده است. بنابراین ما یکسری روایتهای کیانی داریم، که بهطور حتم ماهیت دینی دارند، البته فراموش نکنیم که در دو مرحله یکسری روایات به تاریخ ملی ما وارد شد و پس از آن در «شاهنامه» و توسط فردوسی نیز به آنها پرداخته شده است. در مرحله نخست روایتهای مربوط به خاندانهای کهن ایرانشهر مانند روایت خاندان گودرز شکل گرفته است و در مرحله دوم روایتهای مربوط به خاندان رستم به تاریخ ملی ایران وارد شدهاند.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#ابوالفضل_خطیبی :
با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل می گیرد
«شاهنامه» بر مبنای «شاهنامه» ابومنصوری و این اثر نیز بر مبنای «خداینامه» ابو پهلوی بوده است. فردوسی یک ابزار و متنی را در اختیار داشته که در قالب آن احساس میهندوستی و وطنپرستی را ارایه کرده است. این روح میهندوستی را میتوان به هویت ملی تعبیر کرد که باید دید چه نقشی در جامعه ایران داشته است. این هویت ملی در آن دو اثر نیز دیده میشود، اما در «شاهنامه» چندین برابر و پر رنگتر شده است. این روح ملیگرایی پشتوانه اساسی ایرانیان است. در آن زمان در هر گوشه ایران حکومتهای مختلفی برپا بوده است که با یکدیگر در جنگ و ستیزه بودهاند و در حقیقت مفهوم و ایده ایران یکپارچه در ذهن افراد جای داشته است، اما با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل میگیرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است
«شاهنامه» به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیمبندی شده است، اما اگر به لحاظ تاریخی به «شاهنامه» نگاه کنیم، شاهد یک خلاء تاریخی در آن خواهیم بود. این خلاء نبود بخش تاریخی مادها، اشکانیان و هخامنشیان است و فردوسی تنها در 10 بیت اشارهای به نام پادشاهان اشکانی دارد، اما بعدها پهلوانیهای اشکانیان در سراسر دوره کیانی جریان مییابد. شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است و تاکید بیشتر آن بر پادشاهانی چون جمشید و کیکاووس بوده است. درباره همین پادشاهان در ادبیات دوره میانه یکسری داستانها از سوی نقالان پرداخته و روایت شده است. بنابراین ما یکسری روایتهای کیانی داریم، که بهطور حتم ماهیت دینی دارند، البته فراموش نکنیم که در دو مرحله یکسری روایات به تاریخ ملی ما وارد شد و پس از آن در «شاهنامه» و توسط فردوسی نیز به آنها پرداخته شده است. در مرحله نخست روایتهای مربوط به خاندانهای کهن ایرانشهر مانند روایت خاندان گودرز شکل گرفته است و در مرحله دوم روایتهای مربوط به خاندان رستم به تاریخ ملی ایران وارد شدهاند.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#ابوالفضل_خطیبی :
با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل می گیرد
«شاهنامه» بر مبنای «شاهنامه» ابومنصوری و این اثر نیز بر مبنای «خداینامه» ابو پهلوی بوده است. فردوسی یک ابزار و متنی را در اختیار داشته که در قالب آن احساس میهندوستی و وطنپرستی را ارایه کرده است. این روح میهندوستی را میتوان به هویت ملی تعبیر کرد که باید دید چه نقشی در جامعه ایران داشته است. این هویت ملی در آن دو اثر نیز دیده میشود، اما در «شاهنامه» چندین برابر و پر رنگتر شده است. این روح ملیگرایی پشتوانه اساسی ایرانیان است. در آن زمان در هر گوشه ایران حکومتهای مختلفی برپا بوده است که با یکدیگر در جنگ و ستیزه بودهاند و در حقیقت مفهوم و ایده ایران یکپارچه در ذهن افراد جای داشته است، اما با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل میگیرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهاردهم اردیبهشتماه زادروز علیمحمد حقشناس
همواره میگفت سرم در زبانشناسی است، اما دلم در ادبیات میتپد. و چه خوش نشسته بود اجتماع این هر دو با هم در وجود نازنینی چون او. لیسانس زبان و ادبیات فارسی از تهران داشت و دکتری زبانشناسی از لندن. در آغاز دهۀ هفتاد به اشارت شفیعی کدکنی دانشجویان دکتری ادبیات حقشناس را به گروه ادبیات آورده بودند. حضورش در این گروه حلقهای تشکیل داد که بعدها تأثیرات خوبی در هر دو رشته گذارد.
اگر از دکتر حقشناس تنها فرهنگ هزاره باقی مانده بود کافی بود تا نامش همواره در میان خادمان راستین این سرزمین بدرخشد؛ حال آنکه او مقالات و کتابهای بسیار مهمی نیز به رشتۀ تحریر درآورد یا به نثری استوار و درست ترجمه کرد که بیگمان ماندگار خواهند بود. بر آن بود باید کتابی را ترجمه کرد که در کشور مبدأ هنوز خوانندگان جدی داشته باشد. البته با اینکه زمان بعضی از کتابهایی که به ترجمۀ آنها دست یازید گذشته بود باور داشت که ابتدا باید اینها را خوب درک کرد تا بتوان بی آنکه خلأی پیش آید به مراحل بعدی ره یافت. دیگر آنکه میگفت ما به آدمهایی نیاز داریم که بتوانند گذشته و اکنون را خوب به هم پیوند بزنند. از آثار دیگر وی میتوان اشاره کرد به: آواشناسی (آگاه، ۱۳۵۶)؛ بازگشت و دیالکتیک در تاریخ (تهران، ۱۳۵۸)؛ مقالات ادبی- زبانشناختی (نیلوفر، ۱۳۷۰)؛ زبان و ادبیات فارسی در گذرگاه سنّت و مدرنیته (مجموعۀ مقالات، آگه، ۱۳۸۲). همچنین ترجمههای خوبی که از کتابهای زیر انجام داده است:
رمان به روایت رماننویسان، اثر میریام فریز آلوت (جاده، ۱۳۶۸؛ چاپهای بعدی این کتاب را نشر مرکز منتشر کرده است.)؛ تاریخ مختصر زبانشناسی، اثر رابرت هنری روبینز (مرکز، ۱۳۷۰)، تولستوی، اثر گیفورد (طرح نو، ۱۳۷۱)؛ سروانتس، اثر پیتر ادوارد راسل (طرح نو، ۱۳۷۲)؛ وطنفروش، اثر سامرست موام (مرکز، ۱۳۷۲)؛ زبان، اثر لئونارد بلوم فیلد (مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۹) و ... .
«مرگ بر مرگ» (در سوگ علیمحمد حقشناس)، محمد افشینوفایی، بخارا، سال دوازدهم، شمارۀ ۷۵، فروردین-تیر ۱۳۸۹، ص ۵۷۸-۵۸۰.
@AfsharFoundation
همواره میگفت سرم در زبانشناسی است، اما دلم در ادبیات میتپد. و چه خوش نشسته بود اجتماع این هر دو با هم در وجود نازنینی چون او. لیسانس زبان و ادبیات فارسی از تهران داشت و دکتری زبانشناسی از لندن. در آغاز دهۀ هفتاد به اشارت شفیعی کدکنی دانشجویان دکتری ادبیات حقشناس را به گروه ادبیات آورده بودند. حضورش در این گروه حلقهای تشکیل داد که بعدها تأثیرات خوبی در هر دو رشته گذارد.
اگر از دکتر حقشناس تنها فرهنگ هزاره باقی مانده بود کافی بود تا نامش همواره در میان خادمان راستین این سرزمین بدرخشد؛ حال آنکه او مقالات و کتابهای بسیار مهمی نیز به رشتۀ تحریر درآورد یا به نثری استوار و درست ترجمه کرد که بیگمان ماندگار خواهند بود. بر آن بود باید کتابی را ترجمه کرد که در کشور مبدأ هنوز خوانندگان جدی داشته باشد. البته با اینکه زمان بعضی از کتابهایی که به ترجمۀ آنها دست یازید گذشته بود باور داشت که ابتدا باید اینها را خوب درک کرد تا بتوان بی آنکه خلأی پیش آید به مراحل بعدی ره یافت. دیگر آنکه میگفت ما به آدمهایی نیاز داریم که بتوانند گذشته و اکنون را خوب به هم پیوند بزنند. از آثار دیگر وی میتوان اشاره کرد به: آواشناسی (آگاه، ۱۳۵۶)؛ بازگشت و دیالکتیک در تاریخ (تهران، ۱۳۵۸)؛ مقالات ادبی- زبانشناختی (نیلوفر، ۱۳۷۰)؛ زبان و ادبیات فارسی در گذرگاه سنّت و مدرنیته (مجموعۀ مقالات، آگه، ۱۳۸۲). همچنین ترجمههای خوبی که از کتابهای زیر انجام داده است:
رمان به روایت رماننویسان، اثر میریام فریز آلوت (جاده، ۱۳۶۸؛ چاپهای بعدی این کتاب را نشر مرکز منتشر کرده است.)؛ تاریخ مختصر زبانشناسی، اثر رابرت هنری روبینز (مرکز، ۱۳۷۰)، تولستوی، اثر گیفورد (طرح نو، ۱۳۷۱)؛ سروانتس، اثر پیتر ادوارد راسل (طرح نو، ۱۳۷۲)؛ وطنفروش، اثر سامرست موام (مرکز، ۱۳۷۲)؛ زبان، اثر لئونارد بلوم فیلد (مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۹) و ... .
«مرگ بر مرگ» (در سوگ علیمحمد حقشناس)، محمد افشینوفایی، بخارا، سال دوازدهم، شمارۀ ۷۵، فروردین-تیر ۱۳۸۹، ص ۵۷۸-۵۸۰.
@AfsharFoundation
Forwarded from خردسرای فردوسی
شاهنامه ستایش شاهان نیست؛
ستایشِ مردمِ ایران است.
#شاهنامه تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خاماندیشان و ناآگاهان و مغرضان پنداشته و گفتهاند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است. ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.
شاهان سلطنت میکردند اما قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشتهای بود که ایرانیان را به هم میپیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را نگاهبانی میکرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.
شاهنامه مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد و دانش و ژرفبینی و باریکنگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانهای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و بخشدار ناحیهای کوچک میتواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.
در میان پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان خوب را میستاید و شاهانِ بد را مینکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش مردم میکوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو میسپارد و فرّ ایزدی از او دور میشود و مردم هم از او بر میگردند.
از نمونههای شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونههای شاهان بد، ضحّاک و کیکاوس و گشتاسب و هرمز
و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی دربارهٔ فریدون میگوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ فرشته نبود
به مُشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون توی
برگرفته از:
کتاب فردوسی، استاد دکتر محمدامین ریاحی، ۱۳۸۷، طرح نو، صص ۲۰۸- ۲۰۷.
@kheradsarayeferdowsi
ستایشِ مردمِ ایران است.
#شاهنامه تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خاماندیشان و ناآگاهان و مغرضان پنداشته و گفتهاند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است. ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.
شاهان سلطنت میکردند اما قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشتهای بود که ایرانیان را به هم میپیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را نگاهبانی میکرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.
شاهنامه مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد و دانش و ژرفبینی و باریکنگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانهای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و بخشدار ناحیهای کوچک میتواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.
در میان پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان خوب را میستاید و شاهانِ بد را مینکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش مردم میکوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو میسپارد و فرّ ایزدی از او دور میشود و مردم هم از او بر میگردند.
از نمونههای شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونههای شاهان بد، ضحّاک و کیکاوس و گشتاسب و هرمز
و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی دربارهٔ فریدون میگوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ فرشته نبود
به مُشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون توی
برگرفته از:
کتاب فردوسی، استاد دکتر محمدامین ریاحی، ۱۳۸۷، طرح نو، صص ۲۰۸- ۲۰۷.
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالروز خاموشی حضرت استاد،
عالیجناب بدیع الزمان فروزانفر رحمة الله علیه
محمدرضا شفیعی کدکنی:
استادی که مانند ندارد بدیع الزمان فروزانفر است.
او هر وقت میخواست از شاعر مطلق صحبت کند میگفت:
سعدی!
من یادم هست سر کلاس
صحبت میکرد که هر کسی باید خلاقیّت ذاتی خودش را داشته باشد.
یکمرتبه گفت:
گیرم شدی سعدی!
وجودِ مکرّری خواهی بود.
#سعدی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
فیلم: رامتین نظریجو
عالیجناب بدیع الزمان فروزانفر رحمة الله علیه
محمدرضا شفیعی کدکنی:
استادی که مانند ندارد بدیع الزمان فروزانفر است.
او هر وقت میخواست از شاعر مطلق صحبت کند میگفت:
سعدی!
من یادم هست سر کلاس
صحبت میکرد که هر کسی باید خلاقیّت ذاتی خودش را داشته باشد.
یکمرتبه گفت:
گیرم شدی سعدی!
وجودِ مکرّری خواهی بود.
#سعدی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
فیلم: رامتین نظریجو
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
شانزدهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بدیعالزمان فروزانفر
وظیفۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز
مقصود نهایی از تأسیس دانشکدۀ ادبیات تبریز این است که این دانشکده ادبیات فارسی را به دنیا معرفی کند. زبان فارسی یکی از ثروتمندترین و غنیترین السنۀ ادبی دنیاست. پس هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روشهای جدید محققانه در میان محصّلان پرشور و شوق ما رایج شود امید است که ادبیات فارسی مقام دیرین را دوباره به دست آورد. یقین بدانید روزی خواهد شد که اوضاع دنیا حاجت اهل دنیا را به معنویات ثابت خواهد کرد. امروز دنیای غرب در مادیات مستغرق است و جز اتم و سیبزمینی و نفت مبحث مهمی در دنیا نیست. مسائل معنوی را که حقیقت تمدن است احتیاجات مورد توجه قرار نمیدهد، ولی روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست و روی به ادبیات خواهد آورد. این دنیای کهن از این تحولات بسیار دیده و مذاهب مادی مکرر بر سایر عقاید غالب شده است، ولی سرانجام حقیقت آنچه را که مقتضی بوده به مردم نشان داده است. روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت حافظ و سعدی و مولوی و شعرای دیگر فارسیزبان بر مردم روشنتر خواهد شد. پس کار دانشکدۀ ادبیات تبریز حفظ زبان فارسی و پرورش کسانی است که با ادبیات فارسی آشنایی کامل داشته باشند.
بخشی از سخنرانی بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تبریز، خردادماه ۱۳۲۷
به نقل از:
سایۀ سرو سهی: یادنامۀ دکتر منوچهر مرتضوی، به اهتمام محمد طاهری خسروشاهی، انتشارات ستوده، ۱۳۹۱، ص ۸۱۱-۸۱۲.
عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
از راست: مصطفی مقربی، شیخالاسلام کردستانی، بدیعالزمان فروزانفر، فکری سلجوقی و صادق بهداد
۱۳۳۷ مسجد جمعۀ هرات
@AfsharFoundation
وظیفۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز
مقصود نهایی از تأسیس دانشکدۀ ادبیات تبریز این است که این دانشکده ادبیات فارسی را به دنیا معرفی کند. زبان فارسی یکی از ثروتمندترین و غنیترین السنۀ ادبی دنیاست. پس هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روشهای جدید محققانه در میان محصّلان پرشور و شوق ما رایج شود امید است که ادبیات فارسی مقام دیرین را دوباره به دست آورد. یقین بدانید روزی خواهد شد که اوضاع دنیا حاجت اهل دنیا را به معنویات ثابت خواهد کرد. امروز دنیای غرب در مادیات مستغرق است و جز اتم و سیبزمینی و نفت مبحث مهمی در دنیا نیست. مسائل معنوی را که حقیقت تمدن است احتیاجات مورد توجه قرار نمیدهد، ولی روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست و روی به ادبیات خواهد آورد. این دنیای کهن از این تحولات بسیار دیده و مذاهب مادی مکرر بر سایر عقاید غالب شده است، ولی سرانجام حقیقت آنچه را که مقتضی بوده به مردم نشان داده است. روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت حافظ و سعدی و مولوی و شعرای دیگر فارسیزبان بر مردم روشنتر خواهد شد. پس کار دانشکدۀ ادبیات تبریز حفظ زبان فارسی و پرورش کسانی است که با ادبیات فارسی آشنایی کامل داشته باشند.
بخشی از سخنرانی بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تبریز، خردادماه ۱۳۲۷
به نقل از:
سایۀ سرو سهی: یادنامۀ دکتر منوچهر مرتضوی، به اهتمام محمد طاهری خسروشاهی، انتشارات ستوده، ۱۳۹۱، ص ۸۱۱-۸۱۲.
عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
از راست: مصطفی مقربی، شیخالاسلام کردستانی، بدیعالزمان فروزانفر، فکری سلجوقی و صادق بهداد
۱۳۳۷ مسجد جمعۀ هرات
@AfsharFoundation
شانزدهم اردیبهشت، سالگرد درگذشت بدیعالزمان فروزانفر (۱۲۷۶-۱۳۴۹)
بیگمان بالاترین پایگاه فروزانفر در قلمرو تحقیقات ادبی و عرفانی است و در این پهنه، هیچکسی را همتای او نداشتهایم. شاید کسانی بودهاند که بیش از او کتاب خواندهاند، یا بیشتر از او نسخۀ خطی و عکسی دیدهاند؛ اما او در روشنای هوش سرشار خویش، در حوزۀ تحقیقات، توانست به آفاقی دست یابد که دیگران یکسره از آن محروم بودهاند. به همین دلیل، تحقیقات فروزانفر در زبان فارسی، هیچگاه کهنه نخواهد شد. بارقۀ هوش او به کشف نکتهها و جستوجوی روابط بسیار پیچیدۀ مسائلی پرداخته است که جز با گونهای نبوغ، بدان مسائل نمیتوان دست یافت. سخن و سخنوران او هنوز هم بزرگترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است که معاصران ما، از نوشتن یک فصل مانند آن هنوز عاجزند.
برگرفته از: «فروزانفر و شعر»، محمدرضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، سخن، ۱۳۹۰، صص ۴۳۸-۴۵۰.
@theapll
بیگمان بالاترین پایگاه فروزانفر در قلمرو تحقیقات ادبی و عرفانی است و در این پهنه، هیچکسی را همتای او نداشتهایم. شاید کسانی بودهاند که بیش از او کتاب خواندهاند، یا بیشتر از او نسخۀ خطی و عکسی دیدهاند؛ اما او در روشنای هوش سرشار خویش، در حوزۀ تحقیقات، توانست به آفاقی دست یابد که دیگران یکسره از آن محروم بودهاند. به همین دلیل، تحقیقات فروزانفر در زبان فارسی، هیچگاه کهنه نخواهد شد. بارقۀ هوش او به کشف نکتهها و جستوجوی روابط بسیار پیچیدۀ مسائلی پرداخته است که جز با گونهای نبوغ، بدان مسائل نمیتوان دست یافت. سخن و سخنوران او هنوز هم بزرگترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است که معاصران ما، از نوشتن یک فصل مانند آن هنوز عاجزند.
برگرفته از: «فروزانفر و شعر»، محمدرضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، سخن، ۱۳۹۰، صص ۴۳۸-۴۵۰.
@theapll
Forwarded from ایران بوم
عجم زنده کردم بدین پارسی
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن
یک جوان فرهنگدوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاعرسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال 1390، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ایران انتشار یافته است. این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن میشود رقم اعجابانگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بیسابقهای است، پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمیرود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّهای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار مییابد. خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانهاش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایهداری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت میکند.
در مورد فردوسی این سؤال پیش میآید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن میآمد. بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.
به هر حال، در سالی که گذشت، رویبُرد به شاهنامه تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است. میخواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئلهای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.
گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج میبرد.
هر کسی به سبک خود و به نوعی میخواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلالالدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ میجست، میگفت:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمیبرد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونهاش انسان والامنش بود.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
در دنیائی به سر میبریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بیاخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرتپراکنی میرسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی.... بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمههای دیگر پناه جسته شود.
این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از اینرو یک رویداد استثنا به شمار میرود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.
شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگتر میشده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران میافکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5164-ajam-zende-kardam-bedin-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن
یک جوان فرهنگدوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاعرسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال 1390، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ایران انتشار یافته است. این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن میشود رقم اعجابانگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بیسابقهای است، پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمیرود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّهای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار مییابد. خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانهاش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایهداری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت میکند.
در مورد فردوسی این سؤال پیش میآید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن میآمد. بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.
به هر حال، در سالی که گذشت، رویبُرد به شاهنامه تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است. میخواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئلهای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.
گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج میبرد.
هر کسی به سبک خود و به نوعی میخواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلالالدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ میجست، میگفت:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمیبرد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونهاش انسان والامنش بود.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
در دنیائی به سر میبریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بیاخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرتپراکنی میرسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی.... بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمههای دیگر پناه جسته شود.
این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از اینرو یک رویداد استثنا به شمار میرود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.
شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگتر میشده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران میافکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5164-ajam-zende-kardam-bedin-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
هجدهم اردیبهشتماه زادروز غلامرضا رشید یاسمی
یهود و ایرانیان
ارنست رنان گوید: «مقام ایران در عالم خیلی عظیم است. تمدن و فرهنگ یهود و نصاریٰ عموماً مرهون حمایت ایرانیان است. بنیاسرائیل که به حکّام یونانی شوریدند و در برابر روم عصیانها کردند تا عاقبت روم دولت آنها را از صفحۀ روزگار برافکند، همواره ایرانیان را محترم و بزرگ میشمردند و هیچوقت شکایتی از ساتراپهای ایرانی نکردهاند».
یهود در زمان اقامت در بابل و در عهدی که مستقیماً در فلسطین رعیت ایران شناخته میشدند اقتباس بسیار از عقاید زردشتی کردهاند. یکی از آنها اعتقاد به فرشتگان و موجودات مجرّد معیّن است.
عقاید ایرانیان خیلی جذّاب و عظیم بود. اعتقاد به فروهران تأثیری بزرگ در دین یهود کرده است. تصویر یهوه خدای بنیاسرائیل که در کشور یهود روی سکۀ ساتراپ ایرانی نقش شده مأخوذ از اشکال ایرانی است. یهودیان در معبد بزرگ خود قربانگاهی دائمی ساختند که شبیه آتشکده بود و آتش همیشهسوز آنجا مثل آتشکدۀ بادکوبه که از بخار نفت مدد میگرفت دائماً در حال اشتعال بود. فرگوسن در اسلوب بنای این پرستشگاه گوید: «در بین آثار آشور بنایی شبیه این معبد دیده نمیشود. نمونۀ آن را میتوان در تخت جمشید ایران یافت».
بنی اسرائیل علاوه بر نکات دینی طرز سالشماری خود را هم از ایران گرفتند، چنانکه تاریخ اتمام معبد سلیمان را سوم آذر ششمین سال سلطنت داریوش نوشتهاند که همان آذرماه فعلی است.
اعتقاد به رستاخیز هم مأخوذ از تعالیم زردشتی است و به دین مسیح انتقال یافته است. عقیده به دورههای هزارساله و ظهور بزرگی در رأس هر هزارک نیز که یهود و نصاریٰ دارند اقتباس از اخبار ایرانی است. چنانکه ظهور یکی از سه فرزند زردشت در سر هر هزار سال در کتب دینی ایرانی عنوان مشروحی دارد. رنان گوید یهود هم در قدیم معتقد به موجودات مجردی در پیرامون عرش یهوه بودهاند و آنها را فرزندان خدا مینامیدهاند، ولی آن مجردات از هم تمایزی نداشتهاند. نامی و عملی برای آنها قائل نبودهاند، بعد از آنکه یهود تحت نفوذ ایران افتاد برای هریک از مجردات هم تعیّن و عمل و وظیفۀ خاصی قائل گردیدند. جبرئیل و میکائیل و رافائیل و اوریل دارای شغلهای اختصاصی گشتند. ایرانیان به هفت امشاسپندان اعتقاد داشتند، یهود نیز هفت ملک مقرب در پایۀ عرش الهی قائل گردیدند.
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۱۱۵-۱۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یهود و ایرانیان
ارنست رنان گوید: «مقام ایران در عالم خیلی عظیم است. تمدن و فرهنگ یهود و نصاریٰ عموماً مرهون حمایت ایرانیان است. بنیاسرائیل که به حکّام یونانی شوریدند و در برابر روم عصیانها کردند تا عاقبت روم دولت آنها را از صفحۀ روزگار برافکند، همواره ایرانیان را محترم و بزرگ میشمردند و هیچوقت شکایتی از ساتراپهای ایرانی نکردهاند».
یهود در زمان اقامت در بابل و در عهدی که مستقیماً در فلسطین رعیت ایران شناخته میشدند اقتباس بسیار از عقاید زردشتی کردهاند. یکی از آنها اعتقاد به فرشتگان و موجودات مجرّد معیّن است.
عقاید ایرانیان خیلی جذّاب و عظیم بود. اعتقاد به فروهران تأثیری بزرگ در دین یهود کرده است. تصویر یهوه خدای بنیاسرائیل که در کشور یهود روی سکۀ ساتراپ ایرانی نقش شده مأخوذ از اشکال ایرانی است. یهودیان در معبد بزرگ خود قربانگاهی دائمی ساختند که شبیه آتشکده بود و آتش همیشهسوز آنجا مثل آتشکدۀ بادکوبه که از بخار نفت مدد میگرفت دائماً در حال اشتعال بود. فرگوسن در اسلوب بنای این پرستشگاه گوید: «در بین آثار آشور بنایی شبیه این معبد دیده نمیشود. نمونۀ آن را میتوان در تخت جمشید ایران یافت».
بنی اسرائیل علاوه بر نکات دینی طرز سالشماری خود را هم از ایران گرفتند، چنانکه تاریخ اتمام معبد سلیمان را سوم آذر ششمین سال سلطنت داریوش نوشتهاند که همان آذرماه فعلی است.
اعتقاد به رستاخیز هم مأخوذ از تعالیم زردشتی است و به دین مسیح انتقال یافته است. عقیده به دورههای هزارساله و ظهور بزرگی در رأس هر هزارک نیز که یهود و نصاریٰ دارند اقتباس از اخبار ایرانی است. چنانکه ظهور یکی از سه فرزند زردشت در سر هر هزار سال در کتب دینی ایرانی عنوان مشروحی دارد. رنان گوید یهود هم در قدیم معتقد به موجودات مجردی در پیرامون عرش یهوه بودهاند و آنها را فرزندان خدا مینامیدهاند، ولی آن مجردات از هم تمایزی نداشتهاند. نامی و عملی برای آنها قائل نبودهاند، بعد از آنکه یهود تحت نفوذ ایران افتاد برای هریک از مجردات هم تعیّن و عمل و وظیفۀ خاصی قائل گردیدند. جبرئیل و میکائیل و رافائیل و اوریل دارای شغلهای اختصاصی گشتند. ایرانیان به هفت امشاسپندان اعتقاد داشتند، یهود نیز هفت ملک مقرب در پایۀ عرش الهی قائل گردیدند.
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۱۱۵-۱۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from اهل قلم و فرهنگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹استاد شفیعی کدکنی از نقش مهم و ارزنده فردوسی توسی در برابر سلطهی اعراب می گوید
👈اهل قلم و فرهنگ:
🆔 @ahleghalamvafarhang
👈اهل قلم و فرهنگ:
🆔 @ahleghalamvafarhang
Forwarded from عکس نگار
🔹نوزدهم اردیبهشت ماه، زادروز آموزگار بزرگ ناشنوایان زنده یاد #میرزا_جبار_عسگر_زاده مشهور به #جبار_باغچه_بان گرامی باد
🔹به مناسبت زادروز شادروان جبار باغچهبان - نقاش ِ دنیای سکوت
فرینوش اکبرزاده
پاشیدن ِ رنگ ِ کلمات به دنیایی که سرشار از سکوت بوده، کاری است که باغچهبان باغچه اطفال با دل و جان انجام داده و اکنون دنیایی رنگین تر را برای فرزندان این سرزمین موجب شده است.
امروز، یادآور روزی است که ما مردم ایران زمین را در سوگ از دست دادن یکی از نوابغ پر مهر خود نشاند؛ هرچند «جبار باغچهبان (میرزا جبار عسگرزاده)» همواره در میان حرکات و اصوات بی صدایی که خلق کرده، زنده و جاوید خواهد ماند.
باغچه بان را خیلی ها در حد اسم می شناسند، اما برای کودکان ناشنوا، او پدری مهربان بوده و تا همیشه یادش با کلماتش گرامی می ماند.
این را وقتی خیلی خوب لمس کردم که وارد حیاط مدرسه باغچهبان شدم، مدرسهای قدیمی و بسیار ساکت تر از تصویری که از یک مدرسه ابتدایی در ذهن دارید؛ با حیاطی نه چندان بزرگ و کودکانی که مشتقانه به صورت و دستهایت نگاه می کنند.
مدرسه باغچهبان اگرچه در همان مکان قدیمی و اولیه بنیان گذاریاش توسط جبار باغچه بان قرار ندارد، اما محلی است برای آموزش کودکانی که دنیای ساکتشان را با کلماتی از جنس حرکت دستان مشتاق و پر توانشان، رنگ و رویی دیگر بخشیدهاند.
هرچند صحبت با این کودکان برای ما که با زبان ارتباطی آنها آشنا نیستیم کمی دشوار می نماید، اما سخت نیست در گوشه گوشه حیاط و سالن مدرسه یافتن کودکانی که با حرکاتشان مفهومی را منتقل می کند؛ و ناگهان صدای خنده ای شادمانه و کودکانه آدم را به دنیایی که در آن قرار دارد باز می گرداند.
آموزش با حرکات دست و ایما و اشاره با تلاشهای او وارد نظام آموزشی ایران شد و وسایل کمک آموزشی متفاوتی که امروز کودکان ناشنوا برای یادگرفتن مفاهیم مختلف از آنها بهره می گیرند هم ثمره تلاشهای این مرد خوش قلب و مهربان است. هرچند این تنها دغدغه باغچه بان نبود و امروز فعالیت صدها مهدکودک و مرکز پیش دبستانی را نیز مدیون همین تلاشگر آموزش کودکان هستیم. اعتقاد وی به اهمیت آموزشهای قبل از دبستان، کودکانی را که در سالهای اول دبستان به دلیل کمبود آموزش مفاهیم مختلف با مشکل مواجه می شدند، یاری رساند و اکنون شاهد توسعه گسترده این مراکز و آموزشهای ارائه شده در آنها برای کودکان خردسال هستیم.
مولف کتاب «بابا برفی» اولین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران نیز است. او از سال ۱۳۰۷ علیرغم دشواری های فراوان چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای مخصوص کودکان را با تصاویری که خود آنها را ترسیم می کرد آغاز نمود و در نهایت بابا برفی باغچه بان، از سوی شورای جهانی کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب شد.
نگارش کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لال ها، تنظیم روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ، کشف خواص اصوات و تقسیم بندی آنها تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان و اختراع گاهنما از دیگر خدماتی است که باغچه بان باغچه اطفال طی سالهای زندگی اش برای تسهیل زندگی ناشنوایان انجام داده و به یادگار گذاشته است.
اگر امروز کودک ناشنوا و ناگویایی را میبینیم که قادر به صحبت کردن هست، بی شک به دلیل تلاشها و اقدامات باغچه بان در طراحی و به کار گیری روش آموزشی شفاهی برای این افراد است؛ روشی مبتنی بر صحبت کردن و لب خوانی که توانسته تاثیر زیادی در زندگی ناشنوایان بگذارد.
۸۲ سال زندگی پرثمر این قهرمان ملی، او را به معلم همیشگی کودکان ناشنوای ایران و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل کرده است؛ مردی که به کودکان ناشنوا یاد داد از چشم به جای گوش خود بهره بگیرند و دنیای خود را با ارتباطی بسیار گسترده تر از قبل بسازند.
چهارم آذرماه سالروز درگذشت بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران، باغچهبان باغچۀ اطفال و نقاش دنیای سکوت، جبار باغچه بان است.
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹به مناسبت زادروز شادروان جبار باغچهبان - نقاش ِ دنیای سکوت
فرینوش اکبرزاده
پاشیدن ِ رنگ ِ کلمات به دنیایی که سرشار از سکوت بوده، کاری است که باغچهبان باغچه اطفال با دل و جان انجام داده و اکنون دنیایی رنگین تر را برای فرزندان این سرزمین موجب شده است.
امروز، یادآور روزی است که ما مردم ایران زمین را در سوگ از دست دادن یکی از نوابغ پر مهر خود نشاند؛ هرچند «جبار باغچهبان (میرزا جبار عسگرزاده)» همواره در میان حرکات و اصوات بی صدایی که خلق کرده، زنده و جاوید خواهد ماند.
باغچه بان را خیلی ها در حد اسم می شناسند، اما برای کودکان ناشنوا، او پدری مهربان بوده و تا همیشه یادش با کلماتش گرامی می ماند.
این را وقتی خیلی خوب لمس کردم که وارد حیاط مدرسه باغچهبان شدم، مدرسهای قدیمی و بسیار ساکت تر از تصویری که از یک مدرسه ابتدایی در ذهن دارید؛ با حیاطی نه چندان بزرگ و کودکانی که مشتقانه به صورت و دستهایت نگاه می کنند.
مدرسه باغچهبان اگرچه در همان مکان قدیمی و اولیه بنیان گذاریاش توسط جبار باغچه بان قرار ندارد، اما محلی است برای آموزش کودکانی که دنیای ساکتشان را با کلماتی از جنس حرکت دستان مشتاق و پر توانشان، رنگ و رویی دیگر بخشیدهاند.
هرچند صحبت با این کودکان برای ما که با زبان ارتباطی آنها آشنا نیستیم کمی دشوار می نماید، اما سخت نیست در گوشه گوشه حیاط و سالن مدرسه یافتن کودکانی که با حرکاتشان مفهومی را منتقل می کند؛ و ناگهان صدای خنده ای شادمانه و کودکانه آدم را به دنیایی که در آن قرار دارد باز می گرداند.
آموزش با حرکات دست و ایما و اشاره با تلاشهای او وارد نظام آموزشی ایران شد و وسایل کمک آموزشی متفاوتی که امروز کودکان ناشنوا برای یادگرفتن مفاهیم مختلف از آنها بهره می گیرند هم ثمره تلاشهای این مرد خوش قلب و مهربان است. هرچند این تنها دغدغه باغچه بان نبود و امروز فعالیت صدها مهدکودک و مرکز پیش دبستانی را نیز مدیون همین تلاشگر آموزش کودکان هستیم. اعتقاد وی به اهمیت آموزشهای قبل از دبستان، کودکانی را که در سالهای اول دبستان به دلیل کمبود آموزش مفاهیم مختلف با مشکل مواجه می شدند، یاری رساند و اکنون شاهد توسعه گسترده این مراکز و آموزشهای ارائه شده در آنها برای کودکان خردسال هستیم.
مولف کتاب «بابا برفی» اولین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران نیز است. او از سال ۱۳۰۷ علیرغم دشواری های فراوان چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای مخصوص کودکان را با تصاویری که خود آنها را ترسیم می کرد آغاز نمود و در نهایت بابا برفی باغچه بان، از سوی شورای جهانی کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب شد.
نگارش کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لال ها، تنظیم روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ، کشف خواص اصوات و تقسیم بندی آنها تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان و اختراع گاهنما از دیگر خدماتی است که باغچه بان باغچه اطفال طی سالهای زندگی اش برای تسهیل زندگی ناشنوایان انجام داده و به یادگار گذاشته است.
اگر امروز کودک ناشنوا و ناگویایی را میبینیم که قادر به صحبت کردن هست، بی شک به دلیل تلاشها و اقدامات باغچه بان در طراحی و به کار گیری روش آموزشی شفاهی برای این افراد است؛ روشی مبتنی بر صحبت کردن و لب خوانی که توانسته تاثیر زیادی در زندگی ناشنوایان بگذارد.
۸۲ سال زندگی پرثمر این قهرمان ملی، او را به معلم همیشگی کودکان ناشنوای ایران و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل کرده است؛ مردی که به کودکان ناشنوا یاد داد از چشم به جای گوش خود بهره بگیرند و دنیای خود را با ارتباطی بسیار گسترده تر از قبل بسازند.
چهارم آذرماه سالروز درگذشت بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران، باغچهبان باغچۀ اطفال و نقاش دنیای سکوت، جبار باغچه بان است.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
مردم کدام فردوسی و شاهنامه را میپسندیدند؟
(بررسی تلقیات عامیانه دربارۀ فردوسی و شاهنامه)
سجاد آیدِنلو
مقدّمه:
هنگامی که از «تلقّیات عامیانه» دربارۀ فردوسی و شاهنامه سخن گفته میشود، این نگرشها یا به بیان دقیقتر صاحبان تلقّی را باید به دو دسته تقسیم کرد: نخست فرهیختگان و اهل قلمی که نوع نگاه آنها غالباً در مقدّمههای منثور دستنویسهای شاهنامه، تذکرهها و ضمن روایات متون ادبی و تاریخی نمود یافته است و به دلیل تعلّق این آثار و پدید آورندگانشان به حوزۀ فرهنگ و ادبیات «رسمی» به کار بردن صفت «عامیانه» دربارۀ آنها با توجّه به مفهوم اصطلاحی این واژه چندان درست و دقیق نیست و «عامیانه» را در اینجا باید به معنای عامّ «مردمی» دانست. دستۀ دوم، معتقدات و پسندهای اصناف دیگر ـ و عموماً کم دانش ترِ ـ مردم است که برخلاف گروه نخست، مجالی برای گردآوری و کتابت تلقّیات خویش نیافتهاند و چون خاستگاه و حفظ و انتقال اینگونه از روایات، شفاهی و به صورتهای غیر رسمی بوده است، مراد از «عامیانه» در معنای خاصّ واژه، همین گروه از باورها و داستانها خواهد بود.
حدودِ آگاهیها و چگونگی تصورات موجود در شماری از روایات و اشارات منابع رسمی ادبی و تاریخی (بخش نخست از تلقیات مردم ایران) پیشتر در پژوهشهای چند تن از محققان طبقه بندی و بررسی شده است (رک: دبیرسیاقی، 1383: 201-350؛ ریاحی، 1372؛ متینی، 1375: 121-151؛ نوریان، 1371: 131-164، یا حقّی ، 1387کم 53-68) و مطابق این تحقیقات ، مهمترین موضوعهایی که در این گزارشها مورد توجّه بوده، عبارت است از: پیش بینی شهرت فردوسی ، پرهیزگاری و دینداری فردوسی، آزادگی و بزرگ منشی شاعر، صراحت سخن و ایران دوستی او، روابط فردوسی و سلطان محمود و دربار غزنه، بدخواهان فردوسی و .... (در این باره ، رک: متینی، 1357: 121-151).
اما آن دستۀ دیگر از روایتهای و باورداشتهای مردمی ـ شاید به سبب ماهیت عامیانه و تبعاً غیر رسمی آنها ـ به طور کامل و دقیق مطالعه نشده است1 تا معلوم شو.د که عموم مردم ایران ـ غیر از شاعران،نویسندگان و مورّخان ـ فردوسی و شاهنامه را چگونه میشناخته و میخواستهاند. این داستانها که بخشی از آنها به کوشش انجوی شیرازی گردآوری شده2، دقیقاً گزارش راویان آنهاست و از همین روی بی واسطه و بدون تصرّف ، نوعِ دانستهها، اعتقادات و خواستههای عامیانۀ مردم را دربارۀ فردوسی و شاهنامه نشان میدهد؛ ضمن اینکه تأخّر تدوین و ثبت مکتوبشان هرگز دلیل کم قدمتی یا بی پیشینگی آنها نیست (در این باره، رک: آیدنلو ، 1387: 74-83) و محتملاً مأخذ یا درونمایۀ کلّی برخی از افسانههای مربوط به فردوسی و شاهنامه نیز در منابع رسمی ادبی و تاریخی، همین روایات شفاهی به اصطلاح عامیانه بوده (برای اشاره ای، رک: ریاحی، 1372: 72) که در آنجا قالب و بیان ادبی / رسمی یافته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/6573-mardom-kodam-ferdosi-va-shahname-ra-mishenasnd.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
(بررسی تلقیات عامیانه دربارۀ فردوسی و شاهنامه)
سجاد آیدِنلو
مقدّمه:
هنگامی که از «تلقّیات عامیانه» دربارۀ فردوسی و شاهنامه سخن گفته میشود، این نگرشها یا به بیان دقیقتر صاحبان تلقّی را باید به دو دسته تقسیم کرد: نخست فرهیختگان و اهل قلمی که نوع نگاه آنها غالباً در مقدّمههای منثور دستنویسهای شاهنامه، تذکرهها و ضمن روایات متون ادبی و تاریخی نمود یافته است و به دلیل تعلّق این آثار و پدید آورندگانشان به حوزۀ فرهنگ و ادبیات «رسمی» به کار بردن صفت «عامیانه» دربارۀ آنها با توجّه به مفهوم اصطلاحی این واژه چندان درست و دقیق نیست و «عامیانه» را در اینجا باید به معنای عامّ «مردمی» دانست. دستۀ دوم، معتقدات و پسندهای اصناف دیگر ـ و عموماً کم دانش ترِ ـ مردم است که برخلاف گروه نخست، مجالی برای گردآوری و کتابت تلقّیات خویش نیافتهاند و چون خاستگاه و حفظ و انتقال اینگونه از روایات، شفاهی و به صورتهای غیر رسمی بوده است، مراد از «عامیانه» در معنای خاصّ واژه، همین گروه از باورها و داستانها خواهد بود.
حدودِ آگاهیها و چگونگی تصورات موجود در شماری از روایات و اشارات منابع رسمی ادبی و تاریخی (بخش نخست از تلقیات مردم ایران) پیشتر در پژوهشهای چند تن از محققان طبقه بندی و بررسی شده است (رک: دبیرسیاقی، 1383: 201-350؛ ریاحی، 1372؛ متینی، 1375: 121-151؛ نوریان، 1371: 131-164، یا حقّی ، 1387کم 53-68) و مطابق این تحقیقات ، مهمترین موضوعهایی که در این گزارشها مورد توجّه بوده، عبارت است از: پیش بینی شهرت فردوسی ، پرهیزگاری و دینداری فردوسی، آزادگی و بزرگ منشی شاعر، صراحت سخن و ایران دوستی او، روابط فردوسی و سلطان محمود و دربار غزنه، بدخواهان فردوسی و .... (در این باره ، رک: متینی، 1357: 121-151).
اما آن دستۀ دیگر از روایتهای و باورداشتهای مردمی ـ شاید به سبب ماهیت عامیانه و تبعاً غیر رسمی آنها ـ به طور کامل و دقیق مطالعه نشده است1 تا معلوم شو.د که عموم مردم ایران ـ غیر از شاعران،نویسندگان و مورّخان ـ فردوسی و شاهنامه را چگونه میشناخته و میخواستهاند. این داستانها که بخشی از آنها به کوشش انجوی شیرازی گردآوری شده2، دقیقاً گزارش راویان آنهاست و از همین روی بی واسطه و بدون تصرّف ، نوعِ دانستهها، اعتقادات و خواستههای عامیانۀ مردم را دربارۀ فردوسی و شاهنامه نشان میدهد؛ ضمن اینکه تأخّر تدوین و ثبت مکتوبشان هرگز دلیل کم قدمتی یا بی پیشینگی آنها نیست (در این باره، رک: آیدنلو ، 1387: 74-83) و محتملاً مأخذ یا درونمایۀ کلّی برخی از افسانههای مربوط به فردوسی و شاهنامه نیز در منابع رسمی ادبی و تاریخی، همین روایات شفاهی به اصطلاح عامیانه بوده (برای اشاره ای، رک: ریاحی، 1372: 72) که در آنجا قالب و بیان ادبی / رسمی یافته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/6573-mardom-kodam-ferdosi-va-shahname-ra-mishenasnd.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
جواب فردوسی به ابوالقاسم کُرّکانی
برگرفته از کتاب سرچشمههای فردوسی شناسی، صفحه 377-378
دکتر محمدامین ریاحی
از مجالس النفائس
حکیم شاه محمد قزوینی، تذکرهی مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را در سالهای 927 تا 929 ه.ق در استانبول از ترکی جغتایی به فارسی ترجمه کرده، و فصلی به نام بهشت هشتم شامل شرح حال و نمونهی اشعار شاعرانی که در متن کتاب نبوده، بر آن افزوده است.
در این فصل شرح حال فردوسی هم از منابع معروف گرفته شده که چیز تازهیی ندارد جز آنکه در حکایت نماز نخواندن شیخ ابوالقاسم کُرّکانی بر جنازهی فردوسی که در منابع از اسرار نامهی عطار نقل شده، نکتهیی را افزوده که بیان احساس دوستداران فردوسی بوده، و نیز با این تصرف لطف حکایت را به نهایت رسانیده است. قسمت حاوی حکایت را میآوریم:
فردوسی، نام او ابوالقاسم حسن بن علی طوسی است، و سلطان شعر است و شاهنامه شاهد سلطنت اوست.
و چون فردوسی وفات کرده، شیخ ابوالقاسم کُرّکانی (1) بر او نماز نکرده، و عذر گفته که او مداح کفار بوده، و بعد از آن به کشف مشاهده کرده که فردوسی در بهشت فردوس با حور در قصور است.
شیخ به او گفته: به چه چیز خدای – تعالی – تو را آمرزید، و در جنت ساکن گردانید؟
فردوسی گفته: به دو چیز: یکی به آنکه تو بر من نماز نکردی!، و یکی آنکه این بیت در توحید گفتهام که:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی... (2)
پینوشتها:
1. نسخه: گرگانی
2. مجالس النفائس، تصحیح علی اصغر حکمت، چ 2، 1363 ه.ش، ص ص 343-344، نیز: توضیح ذیل بخش 9 (عطار و فردوسی).
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/4482-javab-ferdosi-be-abolghasem-korkani.html
____
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از کتاب سرچشمههای فردوسی شناسی، صفحه 377-378
دکتر محمدامین ریاحی
از مجالس النفائس
حکیم شاه محمد قزوینی، تذکرهی مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را در سالهای 927 تا 929 ه.ق در استانبول از ترکی جغتایی به فارسی ترجمه کرده، و فصلی به نام بهشت هشتم شامل شرح حال و نمونهی اشعار شاعرانی که در متن کتاب نبوده، بر آن افزوده است.
در این فصل شرح حال فردوسی هم از منابع معروف گرفته شده که چیز تازهیی ندارد جز آنکه در حکایت نماز نخواندن شیخ ابوالقاسم کُرّکانی بر جنازهی فردوسی که در منابع از اسرار نامهی عطار نقل شده، نکتهیی را افزوده که بیان احساس دوستداران فردوسی بوده، و نیز با این تصرف لطف حکایت را به نهایت رسانیده است. قسمت حاوی حکایت را میآوریم:
فردوسی، نام او ابوالقاسم حسن بن علی طوسی است، و سلطان شعر است و شاهنامه شاهد سلطنت اوست.
و چون فردوسی وفات کرده، شیخ ابوالقاسم کُرّکانی (1) بر او نماز نکرده، و عذر گفته که او مداح کفار بوده، و بعد از آن به کشف مشاهده کرده که فردوسی در بهشت فردوس با حور در قصور است.
شیخ به او گفته: به چه چیز خدای – تعالی – تو را آمرزید، و در جنت ساکن گردانید؟
فردوسی گفته: به دو چیز: یکی به آنکه تو بر من نماز نکردی!، و یکی آنکه این بیت در توحید گفتهام که:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی... (2)
پینوشتها:
1. نسخه: گرگانی
2. مجالس النفائس، تصحیح علی اصغر حکمت، چ 2، 1363 ه.ش، ص ص 343-344، نیز: توضیح ذیل بخش 9 (عطار و فردوسی).
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/4482-javab-ferdosi-be-abolghasem-korkani.html
____
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و یکم اردیبهشتماه سالروز درگذشت دکتر محمدرضا باطنی، منتخب بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
بازنشستگی زودهنگام و فراغت از کار تدریس و برنامهریزی درسی محمدرضا باطنی را به حوزۀ فرهنگنویسی وارد کرد. باطنی فرهنگنویس در ۳۵ سال گذشته همان نگاهی را به زبان و واژههای آن دارد که در دیگر کارهای علمیاش دیده میشود. به نظر او صراحت و دقت زبان علمی باید در شفافیت واژههای آن بازتاب یابد. برای رسیدن به این صراحت بهتر است تا آنجا که ممکن است هر مفهوم در یک لفظ متجلی شود و هر لفظ بر یک معنا دلالت کند تا مانع هر گونه ابهامی شود. فرهنگنویسی محمدرضا باطنی ادامۀ پروژهای است که او برای ایجاد یک زبان علمی برای فارسی در نیمقرن گذشته دنبال کرده است. هرچند چنین نگاهی به زبان و واژهها میتواند مناقشهبرانگیز باشد و مغایر روندهای طبیعی زبان قلمداد شود، او با اعتقاد و پشتکاری مثالزدنی آن را دنبال کرده است و معتقد است بدون آن زبان فارسی نمیتواند نقش تازهای در انتقال علوم مدرن بازی کند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
بازنشستگی زودهنگام و فراغت از کار تدریس و برنامهریزی درسی محمدرضا باطنی را به حوزۀ فرهنگنویسی وارد کرد. باطنی فرهنگنویس در ۳۵ سال گذشته همان نگاهی را به زبان و واژههای آن دارد که در دیگر کارهای علمیاش دیده میشود. به نظر او صراحت و دقت زبان علمی باید در شفافیت واژههای آن بازتاب یابد. برای رسیدن به این صراحت بهتر است تا آنجا که ممکن است هر مفهوم در یک لفظ متجلی شود و هر لفظ بر یک معنا دلالت کند تا مانع هر گونه ابهامی شود. فرهنگنویسی محمدرضا باطنی ادامۀ پروژهای است که او برای ایجاد یک زبان علمی برای فارسی در نیمقرن گذشته دنبال کرده است. هرچند چنین نگاهی به زبان و واژهها میتواند مناقشهبرانگیز باشد و مغایر روندهای طبیعی زبان قلمداد شود، او با اعتقاد و پشتکاری مثالزدنی آن را دنبال کرده است و معتقد است بدون آن زبان فارسی نمیتواند نقش تازهای در انتقال علوم مدرن بازی کند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from کانال رشد و توسعه شریف آبادِ اردکان
دکتر کورش نیکنام، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ ایران باستان، نماینده زرتشتیان در هفتمین دوره مجلس در پی بیماری سرطان ۲۰ اردیبهشتماه در فرانسه درگذشت.
موبد نیکنام نوشتهها و پژوهش در زمینه تاریخ ایران و دین زرتشتی، به عنوان یکی از چهرههای سرآمد در حوزه مطالعات تاریخ و فرهنگ زرتشتیان شناخته میشود. . وی درجه دكتری فلسفه زرتشت را از دانشكده زرتشتیان هندوستان دریافت كرد. سال 1383 برای یک دورهی چهارساله نماینده ایرانیان زرتشتی در مجلس هفتم شد. کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر در حوزهی میراث فرهنگی، آداب و رسوم ترادادی (سنتی) و کهن زرتشتیان بود.
کتابهای «از نوروز تا نوروز»، «اندرزنامه زرتشت» و «آیین اختیار» «کنکاشی در زندگی و اندیشه زرتشت»، «یادگار دیرین»، «گاتها، نغمههای ایران باستان» خوانش گاتها با تنبور، و «زرتشت و مزدیسنان» از وی به یادگار است. وی با انتشار نسک «گلبانو»، به تازگی اثری دیگر را به مجموعه آثار خود افزود.
درگذشت دکتر کورش نیکنام را به خانواده و بازماندگان ایشان آرامش باد گفته شکیبایی بازماندگان را خواستار است.
@sharifabadi_canal
موبد نیکنام نوشتهها و پژوهش در زمینه تاریخ ایران و دین زرتشتی، به عنوان یکی از چهرههای سرآمد در حوزه مطالعات تاریخ و فرهنگ زرتشتیان شناخته میشود. . وی درجه دكتری فلسفه زرتشت را از دانشكده زرتشتیان هندوستان دریافت كرد. سال 1383 برای یک دورهی چهارساله نماینده ایرانیان زرتشتی در مجلس هفتم شد. کورش نیکنام نویسنده و پژوهشگر در حوزهی میراث فرهنگی، آداب و رسوم ترادادی (سنتی) و کهن زرتشتیان بود.
کتابهای «از نوروز تا نوروز»، «اندرزنامه زرتشت» و «آیین اختیار» «کنکاشی در زندگی و اندیشه زرتشت»، «یادگار دیرین»، «گاتها، نغمههای ایران باستان» خوانش گاتها با تنبور، و «زرتشت و مزدیسنان» از وی به یادگار است. وی با انتشار نسک «گلبانو»، به تازگی اثری دیگر را به مجموعه آثار خود افزود.
درگذشت دکتر کورش نیکنام را به خانواده و بازماندگان ایشان آرامش باد گفته شکیبایی بازماندگان را خواستار است.
@sharifabadi_canal
Forwarded from ادبسار
اگر شهرْیاریّ و گر پیشکار
تو ناپایْداریّ و او پایْدار
چه با رنج باشیْ چه با تاج و تخت
ببایَدْت بستن به فرجامْ رخت
اگر زآهنی چرخْ بگدازَدَت
چو گشتی کهن نیز ننوازَدَت
چو سروِ دلارای گردد به خَم
خروشان شود نرگسانِ دُژَم
همان چهرهی ارغوان زعفران
سبک مردمِ شاد گردد گران
#فردوسی
امید که:
همیشه دلت باد چون نوبهار
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
تو ناپایْداریّ و او پایْدار
چه با رنج باشیْ چه با تاج و تخت
ببایَدْت بستن به فرجامْ رخت
اگر زآهنی چرخْ بگدازَدَت
چو گشتی کهن نیز ننوازَدَت
چو سروِ دلارای گردد به خَم
خروشان شود نرگسانِ دُژَم
همان چهرهی ارغوان زعفران
سبک مردمِ شاد گردد گران
#فردوسی
امید که:
همیشه دلت باد چون نوبهار
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
#علیرضا_قیامتی:
رستم یگانه نماینده مردم است
رستم مجموعهای از اندیشه، خرد، نیرو، دلاوری، بردباری، از خودگذشتگی، زیرکی و استواری است که باعث شده برترین آفریده فردوسی باشد. رستم جهان پهلوان شاهنامه تنها زور و بازو نیست بلکه پهلوان اخلاق، نیکی، آزادگی، مهرورزی و برترین آفریده فردوسی است و مجموعهای از اندیشه، خرد، نیرو، دلاوری، بردباری، از خودگذشتگی، زیرکی و استواری است که تمامی این ویژگیها در وجود رستم جمع شده است. رستم دستان بالاترین شخصیت شاهنامه است و هیچ شخصیتی بالاتر از او نیست و خود تاجبخش است بدین معنا که پادشاه را او به نمایندگی از مردم انتخاب میکند.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی:
آخرین امید ایرانیان در برابر دشمنان رستم است
همواره آخرین امید ایرانیان در برابر دشمنان رستم است و تمام نبردهای ایرانیان مدیون پایداری و پایمردی رستم هستند. رستم اقداماتی انجام میدهد که از دیگر پهلوانان مانند آوردن کیقباد برای تخت سلطنت و نجات بیژن از چاه ساخته نیست. میتوان گفت که رستم با همه پهلوانیها، نازک دل و مهربان است و پس از اینکه آگاه شد سیاوش به دست تورانیها کشته شده است:
تهمتن چو بشنید زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش
زمانی که رستم خبر مرگ سیاوش را که به دستان خودش پرورش یافته بود، شنید از هوش رفت و این امر نشان میدهد که رستم با همه پهلوانی و سترگیها نازک دل و مهربان است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#علیرضا_قیامتی:
مهمترین شخصیت شاهنامه رستم است
مهمترین شخصیت شاهنامه رستم است و هیچ پادشاهی به اندازه رستم مهم نیست؛ بنابراین قدرت، آزادگی و نیکی، خردورزی و انسانیت در دستان رستم است و نماینده آرمانی فرهنگ ایران به شمار میآید. جالب این است که رستم جامع همه خوبیها است و میتوان گفت که شاید خرد گودرز و پیران، پهلوانی دیو، میهن دوستی بهرام، بیباکی بیژن، نیرومندی سهراب و نازک دلی سیاوش را در خودش دارد. تبلور زندگی و آرزوهای ایرانیان در زندگی رستم است و همیشه قدرت خود را در خدمت انسانیت، تهیدستان و نیازمندان میبیند و با خدا نیایش میکند.
همی خواهم از کردگار جهان
که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیردستان مدارا کنیم
ز خاک سیه مشک سارا کنیم
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
رستم یگانه نماینده مردم است
رستم مجموعهای از اندیشه، خرد، نیرو، دلاوری، بردباری، از خودگذشتگی، زیرکی و استواری است که باعث شده برترین آفریده فردوسی باشد. رستم جهان پهلوان شاهنامه تنها زور و بازو نیست بلکه پهلوان اخلاق، نیکی، آزادگی، مهرورزی و برترین آفریده فردوسی است و مجموعهای از اندیشه، خرد، نیرو، دلاوری، بردباری، از خودگذشتگی، زیرکی و استواری است که تمامی این ویژگیها در وجود رستم جمع شده است. رستم دستان بالاترین شخصیت شاهنامه است و هیچ شخصیتی بالاتر از او نیست و خود تاجبخش است بدین معنا که پادشاه را او به نمایندگی از مردم انتخاب میکند.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی:
آخرین امید ایرانیان در برابر دشمنان رستم است
همواره آخرین امید ایرانیان در برابر دشمنان رستم است و تمام نبردهای ایرانیان مدیون پایداری و پایمردی رستم هستند. رستم اقداماتی انجام میدهد که از دیگر پهلوانان مانند آوردن کیقباد برای تخت سلطنت و نجات بیژن از چاه ساخته نیست. میتوان گفت که رستم با همه پهلوانیها، نازک دل و مهربان است و پس از اینکه آگاه شد سیاوش به دست تورانیها کشته شده است:
تهمتن چو بشنید زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش
زمانی که رستم خبر مرگ سیاوش را که به دستان خودش پرورش یافته بود، شنید از هوش رفت و این امر نشان میدهد که رستم با همه پهلوانی و سترگیها نازک دل و مهربان است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#علیرضا_قیامتی:
مهمترین شخصیت شاهنامه رستم است
مهمترین شخصیت شاهنامه رستم است و هیچ پادشاهی به اندازه رستم مهم نیست؛ بنابراین قدرت، آزادگی و نیکی، خردورزی و انسانیت در دستان رستم است و نماینده آرمانی فرهنگ ایران به شمار میآید. جالب این است که رستم جامع همه خوبیها است و میتوان گفت که شاید خرد گودرز و پیران، پهلوانی دیو، میهن دوستی بهرام، بیباکی بیژن، نیرومندی سهراب و نازک دلی سیاوش را در خودش دارد. تبلور زندگی و آرزوهای ایرانیان در زندگی رستم است و همیشه قدرت خود را در خدمت انسانیت، تهیدستان و نیازمندان میبیند و با خدا نیایش میکند.
همی خواهم از کردگار جهان
که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیردستان مدارا کنیم
ز خاک سیه مشک سارا کنیم
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from ایران بوم
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
دکتر جلیل دوستخواه
شاهنامه ی فردوسی، گنج شایگان حماسه ی ملّی ی ایران و بزرگترین نمایشگاه فرهنگ ایرانی، به گفته ی درست ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق، ویراستار ِ بهترین و رساترین چاپ ِ تاکنون نشریافته ی آن، متنی است "دشوار ِ آسانْ نما". این سخن ِاستاد خالقی، برآیند ِ آزمون ِ دشوار ِ چند ده ساله ی ایشان در کار ِ ویرایش ِ این اثر ِ گرانْ سنگ است و هرکس که سر و کاری جدّی با این متن داشته باشد، درستی ی آن را گواهی می کند.
بخش یکم ِ این یادداشتها (ویژه ی دفترهای یکم و دوم متن) پیش از این در دو دفتر نشریافته بود و اکنون بخش دوم (ویژه ی دفترهای سوم تا پنجم متن) در دسترس دوستداران شاهنامه قرارگرفته است. درباره ی این یادداشتهای کلیدی و بسیار ارجمند، می توان و باید به گستردگی سخن گفت و جزء به جزء آنها را در کارگاه نقد بازشکافت و عیارسنجید. این کاری است بایسته که همانا زمان و مجالی فراخ می خواهد. امّا اکنون، بانوی فرهیخته و پژوهنده ی ایران شناس نوشین شاهرخی،نخستین گام را در این راه برداشته و به بررسی و تحلیل بخش اخیر یادداشت ها پرداخته است. آنچه در پی می آورم، متن بررسی ی اوست که می تواند برای جویندگان کلیدهای گنجینه ی بزرگ شاهنامه، آگاهی دهنده و نویدبخش باشد. این بررسی را با سپاس از نگارنده، به گُفتاوَرد از تارنمای خبری ی ِ اخبار ِ روز بدین صفحه می آورم.
معرّفی ی ِ کتاب: بخش دوم یادداشتهای شاهنامه
اثر جلال خالقی مطلق
نوشین شاهرخی
بخش یکم یادداشتهای شاهنامه در سال 1380 منتشر شد که گزارش بیتهای دفترهای یکم و دوم شاهنامه را دربرداشت. بخش دوم به دفترهای سوم، چهارم و پنجم میپردازد. (شش دفتر از هشت دفتر شاهنامه تاکنون به چاپ رسیدهاند و دو دفتر دیگر نیز به همراه یادداشتهای دفتر هشتم بزودی منتشر خواهند شد). این یادداشتها نه تنها به توضیح برخی واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه میپردازد، بلکه حاوی بررسیهای ارزنده از داستانهای شاهنامه است. دکتر جلال خالقی مطلق حدود چهل سال زندگی خود را صرف پیرایش شاهنامه نمودهاند و این یادداشتها بازتاب دانش گسترده و آگاهی ایشان از این حماسهی بزرگ ملّی است.
این یادداشتها سرشار از آگاهیهای گونهگون میباشد. اهمیت موضوع درگیری در سراسر شاهنامه، مفاهیم اسطورهای چون فرّه و مشروعیت (پادشاهی و یا نیز پهلوانی)، رابطهی پسر با پدر و نیا، آیین خسروان، اساطیر و تاریخ، آیینهای ایران کهن، تعبیر اسطورهها و آیینهای پیش و پس از دین زرتشتی، ادبیات و توضیح ریشهی واژگان، صنایع قصیدهسرایی و نیز نگاه فردوسی در زمینههای گوناگون، از جمله به زن، مورد کنکاش قرار گرفته و با رمزگشایی زبان در زمان شاعر، خواننده با نگاهی نو به پیشباز این اثر ارزنده میرود.
در این یادداشتها نهتنها روایت فردوسی با روایت مورخان پیش از فردوسی مقایسه گشته، بلکه در پایان برخی از داستانها نقدی فشرده و کوتاه نیز ارائه شده است. از یکسو درگیریهایی که هستهی اصلی داستانهای شاهنامه را تشکیل میدهند (نهتنها تضادهای اسطورهای چون نیک و بد، بلکه درگیریهای عقیدتی که در این دو قطب نیک و بد نمیگنجند، همچون "داستان رستم و اسفندیار" و یا "فرود")، با نگاهی تیزبین و شفاف و نیز نو مورد بررسی قرار گرفتهاند و از سوی دیگر زبان شاعر در بیان این درگیریها و ارتباط آنان با طبیعت با دیگر شاعران سنجیده شده است. در اینجا نمونهای از تفسیر سخن فردوسی و مقایسهی آن با سخن نظامی میآید که نشان از دمیدن روح در طبیعت دارد.
"… ولی توصیف شب در خطبۀ داستان "بیژن و منیژه" یک توصیف ذهنی است. در اینجا سراینده به میان دو مرحلۀ بالا، یعنی عکس گرفتن از طبیعت و نقاشی کردن آن عکس، یک مرحلۀ دیگر نیز افزوده است و آن این که عکسها نخست در تاریکخانۀ خیال تغییر ماهیت دادهاند و سپس نقاشی شدهاند. البته در توصیفهای طبیعت درشاهنامه، جاندادن به عناصر طبیعت و مردمسازی آنها نمونههای بسیار دارد. ولی در این جا نه مردمسازی، بلکه دیوسازی، و یا اگر در چارچوب بزرگتری بررسی کنیم، اسطورهسازی از طبیعت انجام گرفته است. خواننده هنگام خواندن توصیف شب در این خطبه، نهتنها به تفاوت آشکار سبک فردوسی با توصیفهای دیگر او از طبیعت پی میبرد، بلکه از سوی دیگر شباهتی که در اینجا میان سبک فردوسی و سبکنظامی است نظر او را جلب میکند. در واقع نظامی که برخلاف فردوسی، بیشتر به توصیفهای ذهنی و تزئینی از طبیعت میپردازد و اصولاً میتوان گفت که در شعر فارسی چنین توصیفهایی ویژۀ نظامی در هنر نگارهپردازی است، از سخن فردوسی در این خطبه تأثیر پذیرفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر جلیل دوستخواه
شاهنامه ی فردوسی، گنج شایگان حماسه ی ملّی ی ایران و بزرگترین نمایشگاه فرهنگ ایرانی، به گفته ی درست ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق، ویراستار ِ بهترین و رساترین چاپ ِ تاکنون نشریافته ی آن، متنی است "دشوار ِ آسانْ نما". این سخن ِاستاد خالقی، برآیند ِ آزمون ِ دشوار ِ چند ده ساله ی ایشان در کار ِ ویرایش ِ این اثر ِ گرانْ سنگ است و هرکس که سر و کاری جدّی با این متن داشته باشد، درستی ی آن را گواهی می کند.
بخش یکم ِ این یادداشتها (ویژه ی دفترهای یکم و دوم متن) پیش از این در دو دفتر نشریافته بود و اکنون بخش دوم (ویژه ی دفترهای سوم تا پنجم متن) در دسترس دوستداران شاهنامه قرارگرفته است. درباره ی این یادداشتهای کلیدی و بسیار ارجمند، می توان و باید به گستردگی سخن گفت و جزء به جزء آنها را در کارگاه نقد بازشکافت و عیارسنجید. این کاری است بایسته که همانا زمان و مجالی فراخ می خواهد. امّا اکنون، بانوی فرهیخته و پژوهنده ی ایران شناس نوشین شاهرخی،نخستین گام را در این راه برداشته و به بررسی و تحلیل بخش اخیر یادداشت ها پرداخته است. آنچه در پی می آورم، متن بررسی ی اوست که می تواند برای جویندگان کلیدهای گنجینه ی بزرگ شاهنامه، آگاهی دهنده و نویدبخش باشد. این بررسی را با سپاس از نگارنده، به گُفتاوَرد از تارنمای خبری ی ِ اخبار ِ روز بدین صفحه می آورم.
معرّفی ی ِ کتاب: بخش دوم یادداشتهای شاهنامه
اثر جلال خالقی مطلق
نوشین شاهرخی
بخش یکم یادداشتهای شاهنامه در سال 1380 منتشر شد که گزارش بیتهای دفترهای یکم و دوم شاهنامه را دربرداشت. بخش دوم به دفترهای سوم، چهارم و پنجم میپردازد. (شش دفتر از هشت دفتر شاهنامه تاکنون به چاپ رسیدهاند و دو دفتر دیگر نیز به همراه یادداشتهای دفتر هشتم بزودی منتشر خواهند شد). این یادداشتها نه تنها به توضیح برخی واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه میپردازد، بلکه حاوی بررسیهای ارزنده از داستانهای شاهنامه است. دکتر جلال خالقی مطلق حدود چهل سال زندگی خود را صرف پیرایش شاهنامه نمودهاند و این یادداشتها بازتاب دانش گسترده و آگاهی ایشان از این حماسهی بزرگ ملّی است.
این یادداشتها سرشار از آگاهیهای گونهگون میباشد. اهمیت موضوع درگیری در سراسر شاهنامه، مفاهیم اسطورهای چون فرّه و مشروعیت (پادشاهی و یا نیز پهلوانی)، رابطهی پسر با پدر و نیا، آیین خسروان، اساطیر و تاریخ، آیینهای ایران کهن، تعبیر اسطورهها و آیینهای پیش و پس از دین زرتشتی، ادبیات و توضیح ریشهی واژگان، صنایع قصیدهسرایی و نیز نگاه فردوسی در زمینههای گوناگون، از جمله به زن، مورد کنکاش قرار گرفته و با رمزگشایی زبان در زمان شاعر، خواننده با نگاهی نو به پیشباز این اثر ارزنده میرود.
در این یادداشتها نهتنها روایت فردوسی با روایت مورخان پیش از فردوسی مقایسه گشته، بلکه در پایان برخی از داستانها نقدی فشرده و کوتاه نیز ارائه شده است. از یکسو درگیریهایی که هستهی اصلی داستانهای شاهنامه را تشکیل میدهند (نهتنها تضادهای اسطورهای چون نیک و بد، بلکه درگیریهای عقیدتی که در این دو قطب نیک و بد نمیگنجند، همچون "داستان رستم و اسفندیار" و یا "فرود")، با نگاهی تیزبین و شفاف و نیز نو مورد بررسی قرار گرفتهاند و از سوی دیگر زبان شاعر در بیان این درگیریها و ارتباط آنان با طبیعت با دیگر شاعران سنجیده شده است. در اینجا نمونهای از تفسیر سخن فردوسی و مقایسهی آن با سخن نظامی میآید که نشان از دمیدن روح در طبیعت دارد.
"… ولی توصیف شب در خطبۀ داستان "بیژن و منیژه" یک توصیف ذهنی است. در اینجا سراینده به میان دو مرحلۀ بالا، یعنی عکس گرفتن از طبیعت و نقاشی کردن آن عکس، یک مرحلۀ دیگر نیز افزوده است و آن این که عکسها نخست در تاریکخانۀ خیال تغییر ماهیت دادهاند و سپس نقاشی شدهاند. البته در توصیفهای طبیعت درشاهنامه، جاندادن به عناصر طبیعت و مردمسازی آنها نمونههای بسیار دارد. ولی در این جا نه مردمسازی، بلکه دیوسازی، و یا اگر در چارچوب بزرگتری بررسی کنیم، اسطورهسازی از طبیعت انجام گرفته است. خواننده هنگام خواندن توصیف شب در این خطبه، نهتنها به تفاوت آشکار سبک فردوسی با توصیفهای دیگر او از طبیعت پی میبرد، بلکه از سوی دیگر شباهتی که در اینجا میان سبک فردوسی و سبکنظامی است نظر او را جلب میکند. در واقع نظامی که برخلاف فردوسی، بیشتر به توصیفهای ذهنی و تزئینی از طبیعت میپردازد و اصولاً میتوان گفت که در شعر فارسی چنین توصیفهایی ویژۀ نظامی در هنر نگارهپردازی است، از سخن فردوسی در این خطبه تأثیر پذیرفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir