Telegram Web Link
گزارش تصویری از مدرسه تصوف پژوهی (1)
فایل های صوتی ارائه هرکدام از اساتید به زودی در همین کانال منتشر می شود:
@madresetasavof
Audio
صوت ارائه دکتر محمد تقی سبحانی با موضوع «ادله عقلی وحدت وجود»
(بررسی نقد های آقای جوادی آملی به نظریه وحدت شخصی وجود)


بارگزاری تمام صوت های مدرسه تصوف پژوهی در کانال زیر:

@madresetasavof
صلوات بر وجود نورانی و مقدس امام باقر علیه السلام

آن چیزی که به اسم صلوات چهارده معصوم یا شرح مناقب به ابن عربی نسبت داده می شود هیچ سندیت و اصلی ندارد و معلوم نیست موسوی خلخالی چه نسخه ای را از کجا پیدا کرده و به اسم صلوات چهارده معصوم از ابن عربی در میان شیعیان منتشر ساخته است و متاسفانه افراد زیادی هم بدون تحقیق، این نسبت را می پذیرند و این صلوات مغشوش و معوج را می خوانند!

امامان معصومین، کیفیت صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام را با عالی ترین مضامین به شیعیان آموزش داده اند و در میراث حدیثی شیعه هم نقل شده و احتیاجی به مرده ریگ صوفیه نیست.

به عنوان نمونه به نقل شیخ طوسی در مصباح، راوی می آید نزد امام حسن عسکری علیه السلام و می گوید قلم و کاغذ آورده ام تا صلوات بر چهارده معصوم را از شما فرا گرفته و ضبط کنم و امام نیز صلوات مخصوصی برای فرد فرد ائمه معصومین علیهم السلام تعلیم می دهند.

در همین روایت، بخش مربوط به صلوات حضرت باقرالعلوم علیه السلام چنین است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَ مَنَاراً لِبِلَادِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ عَنْ مَعْصِيَتِهِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِين‏.

شیخ طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 400
عین القضات همدانی می گوید:
«ظاهربینان گویند: ما این کلمات از شافعی و ابوحنیفه نشنیده‏ایم، و آن دیگر گوید که علی علیه السلام چنین گفت، و دیگری گوید که ابن عبّاس چنین گفت. دریغا این قدر نمی‏دانی که مصطفی- علیه السّلام- چرا با معاذ جبل گفت که‏ «قس الأمور برأیک»؟ گفت: هرچه بر تو مشکل گردد، فتوای آن با دل خود رجوع کن.
عین‌القضات همدانی، تمهیدات، ص198

همین عین‌القضات همچنین می‌گوید:
«حصولِ کمال بوبکری و عُمَری از این طریق که پای پیری پخته در میان نبود، به غایت متعذر بود»
عین‌القضات همدانی، نامه‌ها، ج2، ص117

بله آقاجان طریقت، مسیر عُمری هاست. اگر کمال علوی می خواهید و دنبال راه علی و اولاد علی و پیروان علی علیه السلام هستید از راه عمری ها دوری کنید.

در ویکی تصوف درباره عین القضات بخوانید:
B2n.ir/g84719
مسئله مرگ و مرگ اندیشی

(مرگ، پلی برای رسیدن به تمام آمال و آروزها)

اگر روزی عزمِ جمع آوری دستورات اهل بیت علیهم السلام در حوزه سیر و سلوک عرفانی را داشته باشم، مقوله مرگ اندیشی را در صدر این مجموعه دستورات قرار می دهم. عالمان پیشین ما در کتب حدیثی بابی را تحت عنوان «ذکر الموت» گشوده و کلمات گهربار اهل بیت علیهم السلام را در آن مسئله نقل کردند. به هر اندازه که بیشتر به یاد مرگ باشیم، دین ورزی ما عمق بیشتری پیدا می کند.

مرگ اندیشی و دوامِ ذکر و یاد مرگ از ارکان معنویت در مذهب تشیع امامیه و آموزه ای عملی و کاربردی برای تضمین تداوم حرکت در مسیر عرفان راستین اسلامی است. در نگاه شیعه، مرگ، به معنای نابودی و اضمحلال و فناء نیست بلکه مرگ برای مومنان، صرفا تغییر لباس و کالبد است. روح از کالبد مادی خارج شده و به کالبد مثالی منتقل می شود.
مرگ، یک گذرگاه و پُلی است که او را از جهنم دنیا و زندان طاقت فرسای مادیت، به بهشت عقبی و آزادی روحانی نزدیک می کند. مرگ، سراسر سرور و فرح و مسرت و خرسندی است. مرگ البته چیزهایی از انسان می گیرد، مثل کالبد مادی مان، مال و خانه و اهل و عیال مان و هزاران چیز دیگر؛ اما هیچکدام از اینها، در قبال چیزهایی که به ما می دهد، پشیزی ارزش ندارد و آن عبارت است از رویت الله. باری مرگ «لقاء الله» را نصیب انسان می کند.

به هر اندازه که در چیستی مرگ به خطا رویم، هراس و وحشت ما از آن بیشتر خواهد بود. ما مرگ را «فناء» می دانیم حال آنکه ماجرا دقیقا برعکس است، و آن «بقاء» است. مرگ برای انسان خوفناک است، چون آن را با عدم و «نابودی» یکسان می داند؛ حال آنکه مرگ، «بودن حقیقی» را به ما باز می گرداند پس شیرین ترین و لذت بخش ترین موهبت الهی به مومن است.

روایتی از صاحب این ایام سید الشهدا علیه السلام تقدیم می کنم باشد که نصب العین قرار دهیم:

«چون (در روز عاشورا) كار بر حسين بن على علیهما السلام سخت شد، كسانى كه با او بودند به چهره اش نگاه كردند، ديدند حالِ او بر خلاف ديگران می باشد، چه آنان به تدريج كه كار سخت می شد رنگ هاشان تغيير مى‏ كرد و بند پاشان به لرزه مى‏افتاد و ترس دلهاشان را فرا مى‏گرفت، و حسين علیه السلام و برخى از اصحاب خاص او، چهره ‏هایشان درخشان بود و اندام ها آرام و جانها مطمئن. اين بود كه بعضى به بعضى ديگر مى‏گفتند: نگاه كنيد كه چگونه به مرگ اعتنايى ندارد! آنگاه حسين علیه السلام گفت:

اى فرزندان پدران بزرگوار! شكيبا باشيد، كه مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناراحتى به بهشت های گسترده و نعمتهاى پايان‏ ناپذير مى‏ رساند. كداميك از شما است كه آرزوى انتقال يافتن از زندانى به كاخى نداشته باشد؟ و مرگ براى دشمنان شما انتقال يافتن از كاخ است به زندان.


متن عربی:
«ما المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِکم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَةِ؛ فَأَیکم یکرَهُ أن ینتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ؟! وما هُوَ لِأَعدائِکم إلّا کمَن ینتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وعَذابٍ...»
منبع: صدوق،معاني الأخبار، النص، ص: 289

9محرم الحرام 1446.
#عرفان_شیعه
عرفان شیعیان امامیه

آیا در مذهب تشیع امامیه چیزی به نام عرفان و معنویت داریم؟
اول بگوییم مقصود از عرفان چیست؟
عرفان یک معنای عام دارد که همان ژرف نگری و باطن گرایی است. غالب ادیان و مکاتب بشری، از مقوله باطن سخن گفته و از بشر خواسته اند که به ظواهر اکتفا نکنند و انسان را متوجه اندرون خود و هستی کرده و از معانی عمیق و ژرف الهیات، انسان و جهان یاد کرده اند.

تمام اختلاف در مقام اثبات است، یعنی در تفسیر و تبیین و اینکه آن حقائق باطنی چیست؟ و در قدم بعد، آن حقائق چگونه به چنگ می آید؟

طبق این معنا، هرکس بگوید در مذهب تشیع خبری از عرفان نیست، به صواب نرفته است. روایات اهل بیت علیهم السلام مالامال از حقائق ژرف و پرداخت به مقوله باطن است. حال مقصود از عرفان چیست و عارف کیست؟

مشخص است که حق الحقائق و اصل الاصول، همان معرفت الله تبارک و تعالی است و عارف به کسی گویند که در عالی ترین درجه معرفت الله است. هر عرفانی در ربع مسکون از معرفت الله آغاز می شود اما وجه تمایز عرفان شیعه این است که این معرفت الله در پیوند ناگسستنی با معرفت الامام علیه السلام است . صوفیه در بحث ولایت، نمی از یم معارف شیعه گرفتند و یک دستگاه عریض و طویل برایش چیدند و ما را جیره خوار خودشان کردند حال آنکه شیعه دریایی از معارف و حقائق معنوی و ولایی در خانه ها دارند و همچنان محتاج قطره ای آب بوده و کاسه گدایی نزد صوفیه می برند!

در نگاه روایات شیعه، هرچیزی باطنی دارد که اصالت شیء بدان وابسته است و آن حقیقت باطنی هم با ولایت امام علیه السلام معنا پیدامی کند و چیستی و تعریف آن در نسبت با امام معصوم تعریف می شود.
عرفان نظری یعنی پرداختن به توحید عرفانی، هستی شناسی عرفانی، انسان شناسی عرفانی و ... که تمام این ابعاد دین شناسی از دریچه ولایت معصوم معانی ژرف تر و تبیین های عمیق تری پیدا می کند. توجه داشته باشید که مقصود ما از الهیات عرفانی، خزعبلات وحدت وجودی نیست؛ توحید عرفانی از معرفت الله بالامام علیه السلام بحث می کند و .... .
افسوس که صدها مقاله درباره نگاه ابن عربی پیرامون اسماء و صفات الهی و نظام اسمائی نوشته ایم و چند مقاله با ارزش درباره نگاه اهل بیت علیهم السلام در این حوزه مهم به نگارش در نیاورده ایم.

عرفان عملی نیز به معنای چگونگی کسب معرفت الله است که در عصر غیبت، از کانال ارتباط قلبی و درونی با امام زمان عج حرکت کرده و از چگونگی خودکاوی و تزکیه نفس و سلوک قلبی بحث می کند و به تجارب معنوی شخص عنایت دارد. باری در عرفان عملی، اصل بحث سیر و حرکت انفسی و آفاقی انسان به سمت مقصد مطرح است اما در این مسیر نباید به دنبال یک مرام نامه سلوکی و دستورات عجیب و غریب صوفیانه باشیم، تک تک آن گزاره های مرسوم در فقه و اخلاق که خیلی ساده از کنار آنها عبور می شود، به حقائق عمیقی در نفس انسان ختم می شود که کافی است دانسته شود و برای همگان تشریح گردد.
#عرفان_شیعه
عرفان و تصوف
عرفان شیعیان امامیه آیا در مذهب تشیع امامیه چیزی به نام عرفان و معنویت داریم؟ اول بگوییم مقصود از عرفان چیست؟ عرفان یک معنای عام دارد که همان ژرف نگری و باطن گرایی است. غالب ادیان و مکاتب بشری، از مقوله باطن سخن گفته و از بشر خواسته اند که به ظواهر اکتفا…
توحید عرفانی در نگاه شیعه به چه معناست؟
مگر در ثقلین، برای توحید و خداشناسی مراتب و درجاتی شمرده اند؟

همانطور که بیان شد عرفان به معنای باطن گرایی است. اصلی ترین تمایز و تفاوت باطن گرایی ثقلین با باطن گرایی صوفیانه، در این است که در نگاه ثقلین، اولاً باطن و ظاهر از همدیگر جدایی ندارند و ساحت باطنی در طول ساحت ظاهری قرار دارد و نه در عرض آن و ثانیاً این باطن باید توسط امام معصوم علیه السلام تبیین شود و بر ولایت امام ابتناء داشته باشد.

توحید عرفانی شیعه، در دو ساحت نظری و عملی قابل طرح است. در ساحت نظری، به معنای تبیین عمیق ترین و دقیق ترین معارف خداشناسی و در ساحت عملی به معنای حصول معرفت خدا در ژرف ترین و عمیق ترین سطوح و مراتب است.
اما به سوال نخست بازگردیم، مگر در تشیع، توحید مراتب و درجات دارد؟ بله البته که دارد. معرفتی که امام صادق علیه السلام به خدا دارد با معرفت زراره و معروف بن خربوذ در یک سطح نیست کما اینکه معرفت زراره با معرفت عامه شیعیان در یک مرتبه نمی باشد. معارف توحیدی قرآن کریم سطوح و لایه های عمیقی دارد که به مدد ولایت ولی الله اعظم و امام هر عصر می توان به درون آنها نقب زده و به چنگ آورد.

در ادامه صرفا اشاره ای مختصر و گذرا به یکی از مباحث توحید عرفانی می شود)

در مباحث نظری توحید، بالاترین مرتبه خداشناسی که ما آن را توحید عرفانی نامیده ایم، «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه» است. یعنی به خدایی ایمان داریم که تمام اسماء و صفات از ذات او نفی می شود و خداوند «توصیف ناپذیر» خواهد بود. سبوح قدوس سبوح قدوس سبوح قدوس الی الابد. بینونت محض، تنزیه محض را می طلبد.

همین شناخت نیز مقول به تشکیک و مراتب است. این توصیف ناپذیری هم دلالت معناشناختی و وجود شناختی دارد که اکنون جای بحث از آن نیست.
در آیات و روایات شریفه، به خداوند متعال صفات متعددی نظیر علم و قدرت، حیات و رحمت و ... نسبت داده شده است و با اسمائی به حق تعالی اشاره شده اما عارف شیعه می داند که تمام این اسماء و صفات، به معنای «نشانه» است نه اینکه ذات الهی متصف به صفت مذکور باشد. ذات حق تعالی متصف به هیچ صفتی حتی علم و حیات هم نیست و البته هیچ ضعف و خلل و نقص و عجزی هم در آن راه ندارد. خداوند به وهم و عقل و حس انسان در نمی آید و بالاترین درجه معرفت الله، اقرار به عجز از معرفت است «لم یجعل للخلق طریقا الی معرفتک الا بالعجز عن معرفتک» این عمیق ترین سطح از معارف توحیدی شیعه است و چه زیباست وقتی این عبارات را در مناجات «العارفینِ» سید الساجدین علیه السلام می یابیم و می خوانیم.

از آموزه نفی الصفات البته در تراث کلامی شیعه بحث شده است اما ما از دریچه عرفان به این مسئله نگریسته و گفتیم که این آموزه، از مراتب ژرف توحید است که تنها با تبیین امام معصوم علیه السلام می توان به شناخت دقیق آن رسید در غیر این صورت به ترهات صوفیه در بحث مقات ذات و مقام لا اسم و لا رسم می رسیم که والله العظیم، خزعبل و چرند محض است و هیچ شباهتی به آموزه نفی صفات و معارف عمیق شیعیان ندارد. باز هم هزار و یکصدهزار افسوس که در مجامع علمی شیعه، معارف اهل بیت علیهم السلام رها شده و چسبیده ایم به تبیین نگاه ابن عربی در مقام ذات و ده ها مقاله درباره آن تولید کرده ایم. برخی از طلاب حوزه علمیه، جیره خوار و نوکر امام زمان عج هستند اما به جای شرح اصول کافی، شرح فصوص الحکم می خوانند و درس می دهند ... .
#عرفان_شیعه
عرفان و تصوف
توحید عرفانی در نگاه شیعه به چه معناست؟ مگر در ثقلین، برای توحید و خداشناسی مراتب و درجاتی شمرده اند؟ همانطور که بیان شد عرفان به معنای باطن گرایی است. اصلی ترین تمایز و تفاوت باطن گرایی ثقلین با باطن گرایی صوفیانه، در این است که در نگاه ثقلین، اولاً باطن…
اشکال نشود این چیزی که ما به اسم عرفان شیعه معرفی می کنیم، در متون کلامی و فقهی و اخلاقی علمای امامیه در قرون پیشین آمده و مسئله و یافته جدیدی نیست!
چراکه قرار نیست بعد از 1400 سال ناگهان علامه دهری پیدا شده و یک نظام عرفانی جدید از روایات استنباط کند! و به حقائقی دست یابد که هیچ کدام از عالمان و محدثین امامیه دست پیدا نکرده اند!
چنین چیزی عادتا ممکن نیست و لذ هرکسی ادعای مشابهی داشت باید تکذیب شود.

اتفاقا بخش مهم مشروعیت و مقبولیت عرفان شیعه وقتی به دست می آید که ریشه و سابقه آن در تراث امامیه نشان داده شود و بیان شود که قرار نیست حرف جدیدی زده شود بلکه همان محتوای شناخته شده، با نظم و نسق جدیدی و مبتنی بر ادبیات و گفتمان به روز، تحت عنوان عرفان و معنویت عرضه و تبیین شود. مادامی که بر این ادعا پافشاریم که تشیع امامیه، غیر از کلام و فقه و اخلاق چیزی ندارد، عملا فضا را برای مدعیان خالی کرده و دست خود را تهی نشان داده است. دست ما پر است.
#عرفان_شیعه
#کوتاه_نوشت

مومن به کسی گویند که به غیب و نادیدنی ها ایمان راسخ قلبی دارد (الذین یومنون بالغیب). به تعبیری، متعلق ایمان، مغیبات است و اکبر مغیبات، حق تعالی است.
به هر اندازه که غیب تبدیل به شهود شود، و نادیدنی ها، به دیده آید، از ارزش و منزلت ایمان هم کاسته می شود. لذا ایمانِ عارفی که اهل مکاشفه و دیدن مغیبات است در نازل ترین مرتبه است. مطابق آیات شریفه، آن بندگانی که بدون رویت معجزه، به پیامبران ایمان آوردند، از معرفت و منزلت والاتری برخوردارند.

خداوند در قرآن کریم، شدیدترین عذاب خود را برای کسانی می داند که غیب را شهود کردند و معجزات را دیدند، اما مجددا لغزیدند و گرفتار کفر شدند. قال الله سبحانه و تعالی:

قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقين‏.
قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمين‏.
المائدة : 114 و 115:

#عرفان_شیعه
فصلنامه کلام و ادیان موسسه آموزش عالی حوزوی خاتم النبیین صلی الله علیه واله در شماره 8، به موضوع معرفت شناسی صوفیه و مقوله کشف و شهود و همچنین برخی احادیث مشهور صوفیه پرداخته است با مقالاتی از: دکتر سید یحیی یثربی/ دکتر سید محسن هندی/ سید حسن روحبخش/ دکتر مهدی طاهریان/ علی عادل زاده/ سید جمال حسینی/ محمدعلی پاکدل/ غلامرضا حسین زاده/ سید محمد حسین حسینی بحر/ رضا داودی/ محمد تقی شیدایی/

در سایت زیر مقالات را دانلود و مطالعه بفرمایید:
https://www.mkak.ir/issue_25413_27725.html
فلسفه خلقت در عرفان شیعی

بحث از فلسفه خلقت و سوال از چرایی آفرینش انسان همواره از چالش برانگیزترین مسائل و سوالات بشر بوده و هست.

در قرآن کریم به تناسب ظرفیت ادراک و فهم مخاطبین پاسخ های متعددی به این سوال داده شده که این پاسخ ها همه در راستا و طول همدیگر بوده و از سطح تا ژرفا را شامل می شود.

مثلا در ایه شریفه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ابتداءً به بحث عبودیت و خداپرستی اشاره شده یا در برخی آیات مسئله امتحان را مطرح کردند «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»
یا در شریفه دیگر تجلی رحمت الهی و رحمانیت حق تعالی سبب این خلقت دانسته شده است «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»

اما شاید ژرف ترین پاسخ به این سوال را باید در همان اصل محوری عرفان و معنویت شیعی، یعنی «ظهور ولایت الله» جستجو کرد.

در سوره بقره آمده است ملائکه با اطلاع از خلقت انسان، به خداوند فرمودند ما تسبیح تو میگوییم وتقدیست میکنیم پس چه نیاز به خلقت بشر؟ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»

اما حق تعالی فرمود «انی جاعل فی الارض خلیفه»
من جانشینی میخواهم که بتواند بر اسماء و صفت من آگاهی پیدا کند «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏»


فلسفه خلقت، ظهور و تجلی خلافت عظمی الهی بر زمین و ظهور اسما کونی حق است و تنها وجود انسان است که میتواند جامع ضدین شده و با جمع بین عقل و شهوت، ظرفیت صعود و ترقی به درجه خلیفه اللهی را داشته باشد.
(لِلَّـهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‌ فَادْعُوهُ بِها ...نحن والله الاسماء الحسني)

خلیفه الله کسی است که عالم به اسما و صفات حق شده و در نهایت مرتبه معرفت الله است

البته توجه شود که تمام این تعابیر و مفاهیم را باید در پارادایم کلام تشیع امامیه و بینونت محض خدا و خلق و ... فهمید. همچنین چونان که صوفیه گمان کردند نوع انسان، خلیفه الله نیست بلکه انبیا و اوصیا و بعد از رسول اکرم تنها ۱۲ نور پاک اهل بیت مصداق این مقام اند
و افضل این خلفا، وجود مقدس رسول ختمی مرتب است.
همچنین مقصود از تجلی و ظهور اسماء حق، فعل و مخلوق الهي است نه اینکه چنانکه صوفیه گمان کردند ذات الهی تجلی کرده باشد.

پس ظهور خلافت الهی، گوهر و جوهره جنس انسانیت را به رحمت و فیض حق تعالی شکل داد و مسیر وصول به آن نیز منحصرا عبودیت و بندگی بوده و محک سنجش عیار بندگی، آن اختبار و امتحان و ابتلا است.


انسان و انسانیت مدیون وجود مقدس رسول خدا و اهل بیت اویند و هرکس تمنای قرب به حق و لقا الله دارد باید به ریسمان خلیفه الله زمان یعنی حجت بن الحسن عج چنگ زند.(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ... الامانة هی ولایة امیرالمومنین علی ع)
#عرفان_شیعه
متقین و زاهدین، بهترین غذاها را خورده و بهترین مسکن ها را دارند
تفاوت زهد عیسوی با زهد علوی

در خطبه موسوم به همام، اصطلاحات و تعابیری وجود دارد (مانند: أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَتُهُمْ خَفِيفَة) که برخی را به این گمان سوق داده است که تقوی و زهد، به معنای ترک دنیا و نعمت های دنیوی است. حال آنکه با نگاه به مجموع روایات اهل بیت علیهم السلام درباره مفهوم زهد درخواهیم یافت که زهد، یک حالت انفسی و ویژگی درونی است و بیشتر به نیت و انگیزه و خُلق انسان باز می گردد. به این معنا که انسان به مرحله ای رسیده باشد که نسبت به دنیا و مافیها، تعلق خاطر و دلبستگی نداشته باشد و در تمام امور، متوجه اراده پروردگار متعال و دستورات الهی باشد. این مضمون، هیچ تنافی با بهره بردن از دنیا ندارد و با توجه به اینکه در روایات متعدد، از رهبانیت و ترک دنیا نهی صورت گرفته است، می توان گفت ترک دنیا نوعی مخالفت با دستور خداست و با خود مفهوم تقوی و زهد هم منافات دارد! لذا تارکین دنیا را نتوان زاهد و متقی نامید.


در نامه امیرالمومنین علی علیه السلام به محمد بن ابی بکر پیرامون «متقین» توضیحاتی بیشتری نسبت به استفاده از بهره های دنیوی ذکر شده است که می تواند در تفسیر کلمات مبهم خطبه همام کارساز باشد.

ایشان می فرمایند:
«بدانيد اى بندگان خدا که متقین هم از دنياى زودگذر بهره گرفتند و هم از سراى آخرت، با اهل دنيا در دنيايشان شرکت جستند در حالى که با اهل دنيا در آخرت (تاريک) آنها شرکت نکردند. آنها در دنيا بهترين مسکن را برگزيدند و بهترين خوراک ها را تناول کردند و همان لذتى را که متنعمان از دنيا بردند، نصيبشان شد و آنچه را جباران مستکبر از آن بهره گرفتند، بهره آنان گشت، سپس آنها متقین از اين جهان با زاد و توشه کافى و با تجارتى پرسود، به سوى سفر آخرت رفتند. از لذت زهد در دنيا بهره مند شدند و يقين کردند که در آخرت همسايگان خدايند، در سرايى که هرچه تقاضا کنند اجابت مى شود و هيچ گونه لذتى از آنها دريغ نخواهد شد.»

متن عربی:
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ، فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَ لَمْ [يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ] يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ؛ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ، أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ، لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لَا [يَنْقُفُ] يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ.

منبع: سید رضی، نهج البلاغة صبحی صالح، نامه ها، ص383
زهد و تقوی در #عرفان_شیعه
عرفان یعنی معرفت
معرفت=آگاهی

آگاهی انسان نسبت به اشیاء از طرق مختلفی حاصل می شود. گاهی اوقات از طریق شنیدن یا خواندن و گاهی از طریق تعقل نسبت به موضوعات؛
اما سطح ژرف تری از آگاهی وجود دارد که در جان و نهاد انسان محقق می شود و قابل بیان و انتقال نمی باشد. این آگاهی، محدود به لسان نیست بلکه در سطوح عمیق و درونی انسان نهادینه شده است به طوری که به اعمال و افعال او جهت می بخشد.

معمولا مباحث روان شناختی را از دایره معرفت شناسی خارج می کنند حال آنکه مطابق روایات اهل بیت علیهم السلام، احساسات و احوالات درونی انسان نیز سطحی از آگاهی است و ارزش بسیاری دارد. (در کمتر مکتب و مذهبی است که همچون تشیع امامیه، این اندازه برای احوالات درونی انسان ارزش قائل شده باشد به طوری که یک تالم درونی و احساس و تقلب باطنی نسبت به سید الشهدا علیه السلام را سبب محو شدن تمام گناهان می داند یا ...)
عشقی که مادر به فرزند دارد، یا گرایشی که انسان به زیبایی ها دارد، سطوحی از آگاهی است. آگاهی صرفا به معنای معلومات قابل انتقال یا گزارش نیست.
محور عرفان شیعه بحث آگاهی و معرفت است اما باید به این نکته مهم عنایت داشت که معرفت را صرفا به علوم معهود مثل فقه و کلام و غیره محدود نکنیم. سطحی از آگاهی بشری است که درجات عالی آن در حوزه احساسات و عواطف بشری تعریف می شود. (احساس نیاز، مهربانی، تسلیم بودن، در برابر حق، احساس تعلق، عشق و شوق، یقین و ...)
اینکه در روایات گفته اند ایمان درجاتی دارد و بالاترین درجه ایمان، رضا، یا محبت یا شوق است؛ اشاره به همین مسئله دارد.

راه رسیدن به این آگاهی چیست؟ تقوا در پرتو معرفت به امام. تقوا به معنای خداترسی نیست. تقوا، قوه و ملکه ای در نفس است که انسان را در مدار فرامین و اراده خداوند قرار می دهد.
تقوای وقتی ارزش دارد که بر محور معرفت به امام باشد.

در اینجا مسیر عرفان شیعه از تصوف جدا شود؛ صوفیان این آگاهی را در غیب بینی و سلوک آفاقی تعریف می کنند اما در عرفان شیعه، نگاهی انفسی غلبه دارد و آگاهی را غیب بینی نمی دانند لذا مسیر ریاضت و ذکر و فکر را هم برای آن توصیه نمی کند.
متعلق این آگاهی چیست؟ و تفاوت آن با مکاشفه صوفیه چیست؟ در ادامه بیشتر خواهیم گفت.
#عرفان_شیعه
2025/04/13 02:08:48
Back to Top
HTML Embed Code: