Forwarded from [ کانال برهان ]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from حقیقت دین✨✨✨
آیا اندوهگين نمى شوى؟! ...
قَالَ أَبُو بَصِيرٍ : قَالَ لِيَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ مَا تَحْزَنُ أَ مَا تَهُمُّ أَ مَا تَأْلَمُ قُلْتُ بَلَى وَ اَللَّهِ قَالَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ مِنْكَ فَاذْكُرِ اَلْمَوْتَ وَ وَحْدَتَكَ فِي قَبْرِكَ وَ سَيَلاَنَ عَيْنَيْكَ عَلَى خَدَّيْكَ وَ تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ وَ أَكْلَ اَلدُّودِ مِنْ لَحْمِكَ وَ بِلاَكَ وَ اِنْقِطَاعَكَ عَنِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ ذَلِكَ يَحُثُّكَ عَلَى اَلْعَمَلِ وَ يُرَوِّعُكَ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ اَلْحِرْصِ عَلَى اَلدُّنْيَا.
ابو بصير گوید امام صادق سلام الله علیه به من فرمودند : آيا هيچ گاه دردمند و دژم و اندوهگين نمى شوى؟ گفتم : چرا به خدا سوگند. فرمودند : هر گاه چنين مى شوى ، مرگ و تنهايى خودت را در گور به ياد آور كه تخم چشمهايت بر گونه هايت فرو ريخته و مفاصل تو از يكديگر گسسته و كرم ها از گوشت تو مى خورند و پوسيدگى خود را به خاطر آور و اينكه از دنيا بريده و كوتاه دستى، كه اين كار تو را به عمل وا مى دارد و از آزمندى نسبت به دنيا باز مىدارد.
📚 روضة الواعظین ج2 ص494 باب الثاني، مجلس في ذكر القبر
@shahrbanoo564110
قَالَ أَبُو بَصِيرٍ : قَالَ لِيَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ مَا تَحْزَنُ أَ مَا تَهُمُّ أَ مَا تَأْلَمُ قُلْتُ بَلَى وَ اَللَّهِ قَالَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ مِنْكَ فَاذْكُرِ اَلْمَوْتَ وَ وَحْدَتَكَ فِي قَبْرِكَ وَ سَيَلاَنَ عَيْنَيْكَ عَلَى خَدَّيْكَ وَ تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ وَ أَكْلَ اَلدُّودِ مِنْ لَحْمِكَ وَ بِلاَكَ وَ اِنْقِطَاعَكَ عَنِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ ذَلِكَ يَحُثُّكَ عَلَى اَلْعَمَلِ وَ يُرَوِّعُكَ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ اَلْحِرْصِ عَلَى اَلدُّنْيَا.
ابو بصير گوید امام صادق سلام الله علیه به من فرمودند : آيا هيچ گاه دردمند و دژم و اندوهگين نمى شوى؟ گفتم : چرا به خدا سوگند. فرمودند : هر گاه چنين مى شوى ، مرگ و تنهايى خودت را در گور به ياد آور كه تخم چشمهايت بر گونه هايت فرو ريخته و مفاصل تو از يكديگر گسسته و كرم ها از گوشت تو مى خورند و پوسيدگى خود را به خاطر آور و اينكه از دنيا بريده و كوتاه دستى، كه اين كار تو را به عمل وا مى دارد و از آزمندى نسبت به دنيا باز مىدارد.
📚 روضة الواعظین ج2 ص494 باب الثاني، مجلس في ذكر القبر
@shahrbanoo564110
انا لله و انا الیه راجعون
💎امیرالمومنین عليه السلام فرمودند: أ لَستُم في مَساكِنِ مَن كانَ قَبلَكُم أطوَلَ أعماراً ، و أبقى آثاراً ، و أبعَدَ آمالاً ، و أعَدَّ عديداً ، و أكثَفَ (أكثَرَ) جُنوداً ؟! تَعَبَّـدُوا للدنيا أيَّ تَعبُّدٍ ، و آثَرُوها أيَّ إيثارٍ ، ثُمّ ظَعَنُوا عنها بغَيرِ…
اهمیت تفکر در باب مرگ و قبر و قیامت
عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (صلوات الله علیه) عَمَّا يَرْوِي النَّاسُ أَنَّ تَفَكُّرَ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَةٍ قُلْتُ كَيْفَ يَتَفَكَّرُ قَالَ يَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ أَوْ بِالدَّارِ فَيَقُولُ أَيْنَ سَاكِنُوكِ أَيْنَ بَانُوكِ مَا بَالُكِ لَا تَتَكَلَّمِينَ.
🔸حسن صیقل گفته است: از امام صادق (صلوات الله علیه) درباره آنچه مردم روایت می کردند که اندیشیدن در یک ساعت بهتر از نماز و عبادت یک شب است، پرسیدم و گفتم: آدمی چگونه فکر کند؟ فرمود: از خرابه یا خانه ای بگذرد و بگوید: کجایند ساکنانت، کجایند سازندگانت. چه شده که سخن نمی گویید.
الكافي- ط الاسلامية جلد 2 صفحه 54 بَابُ التَّفَكُّرِ حدیث 2
الزهد صفحه 75
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 68 صفحه 320
تفسیر البرهان جلد 2 صفحه 621
وسائل الشيعة ط-آل البیت جلد 15 صفحه 196 باب 5 استحباب التفكّر فيما يوجب الاعتبار والعمل حدیث 2
عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (صلوات الله علیه) عَمَّا يَرْوِي النَّاسُ أَنَّ تَفَكُّرَ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَةٍ قُلْتُ كَيْفَ يَتَفَكَّرُ قَالَ يَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ أَوْ بِالدَّارِ فَيَقُولُ أَيْنَ سَاكِنُوكِ أَيْنَ بَانُوكِ مَا بَالُكِ لَا تَتَكَلَّمِينَ.
🔸حسن صیقل گفته است: از امام صادق (صلوات الله علیه) درباره آنچه مردم روایت می کردند که اندیشیدن در یک ساعت بهتر از نماز و عبادت یک شب است، پرسیدم و گفتم: آدمی چگونه فکر کند؟ فرمود: از خرابه یا خانه ای بگذرد و بگوید: کجایند ساکنانت، کجایند سازندگانت. چه شده که سخن نمی گویید.
الكافي- ط الاسلامية جلد 2 صفحه 54 بَابُ التَّفَكُّرِ حدیث 2
الزهد صفحه 75
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 68 صفحه 320
تفسیر البرهان جلد 2 صفحه 621
وسائل الشيعة ط-آل البیت جلد 15 صفحه 196 باب 5 استحباب التفكّر فيما يوجب الاعتبار والعمل حدیث 2
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
-روز را به چهار بخش تقسیم کنید
-به وسیله لذتهای حلال الهی، خودتان را تقویت کنید برای انجام امور دینی
-ریاضت و رهبانیت ممنوع
-دنیاپرستی و مادی گرایی ممنوع
قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اَللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ اَلْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ اَلْإِخْوَانِ وَ اَلثِّقَاتِ اَلَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي اَلْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ اَلسَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى اَلثَّلاَثِ سَاعَاتٍ لاَ تُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِفَقْرٍ وَ لاَ بِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَ مَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ اَلْعُمُرِ يَحْرِصُ اِجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ اَلدُّنْيَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِي مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ مَا لاَ يَثْلِمُ اَلْمُرُوَّةَ وَ مَا لاَ سَرَفَ فِيهِ وَ اِسْتَعِينُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ اَلدِّينِ فَإِنَّهُ رُوِيَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ أَوْ تَرَكَ دِينَهُ لِدُنْيَاهُ.
🔸امام کاظم صلوات الله علیه: بكوشيد كه وقت شما چهار ساعت باشد، يك ساعت براى مناجات با خدا، يك ساعت براى كار زندگانى و معاش، و يك ساعت هم براى ارتباط با برادران و مردمان مورد اعتماد كه عيوب شما را به شما مي فهمانند و از دل به شما اخلاص دارند، و يك ساعت هم خلوت كنيد براى درك لذتهاى غیر حرام (حلال)، و به وسيله اين ساعت بر انجام وظائف آن سه ساعت ديگر توانا مي شويد، و به خود فقر و طول عمر تلقين نكنيد، زيرا هر كه به خود تلقين فقر كند بخيل مىشود و هر كه طول عمر در نظر گيرد حريص مىشود، براى خود بهره اى از دنيا بگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و به مردانگى رخنه نكند و اسراف در آن نباشد منظور داريد و به اين وسيله براى انجام امور دين يارى جوئيد. زيرا روايت شده كه از ما نيست كسى كه دنيايش را برای دینش یا دینش را برای دنیایش رها سازد.
فقه الرضا صفحه 337
تحف العقول صفحه 409
بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 75 صفحه 321
تقسیم روز به سه قسمت (حکمت 390 نهج البلاغه)
✔️تقسیم روز به چهار قسمت:
جماع و لذت حلال از زنان، کمک حال و تقویت کننده عابد است
-به وسیله لذتهای حلال الهی، خودتان را تقویت کنید برای انجام امور دینی
-ریاضت و رهبانیت ممنوع
-دنیاپرستی و مادی گرایی ممنوع
قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اَللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ اَلْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ اَلْإِخْوَانِ وَ اَلثِّقَاتِ اَلَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي اَلْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ اَلسَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى اَلثَّلاَثِ سَاعَاتٍ لاَ تُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِفَقْرٍ وَ لاَ بِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَ مَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ اَلْعُمُرِ يَحْرِصُ اِجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ اَلدُّنْيَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِي مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ مَا لاَ يَثْلِمُ اَلْمُرُوَّةَ وَ مَا لاَ سَرَفَ فِيهِ وَ اِسْتَعِينُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ اَلدِّينِ فَإِنَّهُ رُوِيَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ أَوْ تَرَكَ دِينَهُ لِدُنْيَاهُ.
🔸امام کاظم صلوات الله علیه: بكوشيد كه وقت شما چهار ساعت باشد، يك ساعت براى مناجات با خدا، يك ساعت براى كار زندگانى و معاش، و يك ساعت هم براى ارتباط با برادران و مردمان مورد اعتماد كه عيوب شما را به شما مي فهمانند و از دل به شما اخلاص دارند، و يك ساعت هم خلوت كنيد براى درك لذتهاى غیر حرام (حلال)، و به وسيله اين ساعت بر انجام وظائف آن سه ساعت ديگر توانا مي شويد، و به خود فقر و طول عمر تلقين نكنيد، زيرا هر كه به خود تلقين فقر كند بخيل مىشود و هر كه طول عمر در نظر گيرد حريص مىشود، براى خود بهره اى از دنيا بگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و به مردانگى رخنه نكند و اسراف در آن نباشد منظور داريد و به اين وسيله براى انجام امور دين يارى جوئيد. زيرا روايت شده كه از ما نيست كسى كه دنيايش را برای دینش یا دینش را برای دنیایش رها سازد.
فقه الرضا صفحه 337
تحف العقول صفحه 409
بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 75 صفحه 321
تقسیم روز به سه قسمت (حکمت 390 نهج البلاغه)
✔️تقسیم روز به چهار قسمت:
جماع و لذت حلال از زنان، کمک حال و تقویت کننده عابد است
Telegram
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
تقسیم روز به سه قسمت
#حکمتهای_علوی
وَ قَالَ(عليه السلام): لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَات: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيَما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ. وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ…
#حکمتهای_علوی
وَ قَالَ(عليه السلام): لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَات: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيَما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ. وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ…
Forwarded from عجایب دنیای ظهور
🔴 اگر کسی نمازهایش را اول وقت بخواند لحظهٔ جان دادن خود ملک الموت شهادتین را به او تلقین میکند
🌕 ملک الموت گوید: در شرق و غرب زمین، هيچ اهل خانۀ شهرى، يا روستايى نيست، مگر اينكه هر روز پنج مرتبه به ايشان نظر مىكنم؛
🌕 رسول خدا صلّى ﷲ عليه و آله فرمودند: ملک الموت به مردم در اوقات نمازشان نظر مىكند؛ اگر آن فرد از كسانى بود كه بر اوقات نماز محافظت مىكند (نمازهایش را اول وقت میخواند)، در هنگام مرگ، شهادتین را به او تلقين مىكند؛ و ملک الموت ابليس را (در آن هنگام که مىخواهد ایمان را از او بگیرد) از او دور مىکند.
...فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا يَتَصَفَّحُهُمْ فِي مَوَاقِيتِ اَلصَّلاَةِ فَإِنْ كَانَ مِمَّنْ يُوَاظِبُ عَلَيْهَا عِنْدَ مَوَاقِيتِهَا لَقَّنَهُ شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَحَّى عَنْهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ إِبْلِيسَ.
📗وسائل الشیعة، ج ۴، ص ۱۰۸
@Ajayebezohoor
@Ajayebezohoor
🌕 ملک الموت گوید: در شرق و غرب زمین، هيچ اهل خانۀ شهرى، يا روستايى نيست، مگر اينكه هر روز پنج مرتبه به ايشان نظر مىكنم؛
🌕 رسول خدا صلّى ﷲ عليه و آله فرمودند: ملک الموت به مردم در اوقات نمازشان نظر مىكند؛ اگر آن فرد از كسانى بود كه بر اوقات نماز محافظت مىكند (نمازهایش را اول وقت میخواند)، در هنگام مرگ، شهادتین را به او تلقين مىكند؛ و ملک الموت ابليس را (در آن هنگام که مىخواهد ایمان را از او بگیرد) از او دور مىکند.
...فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا يَتَصَفَّحُهُمْ فِي مَوَاقِيتِ اَلصَّلاَةِ فَإِنْ كَانَ مِمَّنْ يُوَاظِبُ عَلَيْهَا عِنْدَ مَوَاقِيتِهَا لَقَّنَهُ شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَحَّى عَنْهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ إِبْلِيسَ.
📗وسائل الشیعة، ج ۴، ص ۱۰۸
@Ajayebezohoor
@Ajayebezohoor
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
جزع و بی تابی امام سجاد علیه السلام در حد قالب تهی کردن از مصیبت دفن نشدن ابدان شهدای کربلا
●[کامل الزیارات] عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الْکُوفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی شَیْبَةَ الْقَاضِی عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ قُدَامَةَ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام ... لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِی علیه السلام وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَی الْأَقْتَابِ یُرَادُ بِنَا الْکُوفَةَ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ صَرْعَی وَ لَمْ یُوَارَوْا فَیَعْظُمُ ذَلِکَ فِی صَدْرِی وَ یَشْتَدُّ لِمَا أَرَی مِنْهُمْ قَلَقِی فَکَادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ وَ تَبَیَّنَتْ ذَلِکَ مِنِّی عَمَّتِی زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ الْکُبْرَی فَقَالَتْ مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ لَا أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَی سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ کَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیْلَمِ وَ الْخَزَرِ ...
●قدامة بن زایده از پدرش نقل کرده، امام علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: ... وقتی در طفّ آن مصائب بر سر ما آمد و پدرم (امام حسین علیه السلام) و همراهان و پسران و برادران و دیگر اهل بیتش به شهادت رسیدند و اهل حرم و زنانش را سوار بر شتر کرده و به سمت کوفه حرکت دادند، من شروع به نگاه کردن به آنان کردم که بر زمین افتاده بودند و دفن نشده بودند پس آن مسئله خیلی بر دلم گران آمد و چنان از دیدن ایشان اندوهگین شدم که نزدیک بود روحم از بدنم خارج شود. عمه ام زینب، دختر بزرگ علی - علیه السلام - به حالم پی برد و فرمود: ای تنها باز مانده جد و پدر و برادرانم! چرا اینقدر بیتابی و داری خود را به کشتن می دهی؟ گفتم: چطور بی قرار نباشم و جزع و هلع نکنم، و حال آنکه می بینم که سرورم و برادرانم و عموهایم و پسر عموهایم و خانواده ام در خون خود غلتیده و بر ریگ های بیابان، غارت شده اند کفن نشده و دفن نشده اند و کسی بر بالای سرشان نیست و هیچ بشری به آنها نزدیک نمی شود، گویا آنها خانواده ای از دیلم و خزر (غیر مسلمان) هستند.
کامل الزیارات/باب88/ح1
بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء/ج28/ص57 و ج45/ص179
زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد/ص566
زینب الکبری (نقدی)/ص41
نفس المهموم/ص352
منتهی الآمال
جامع أحاديث الشيعة(بروجردی)/ج12/ص438
وفيات الأئمة/ص445
العوالم/ص362
امام معصوم در این عزا اینگونه جزع و بی تابی می نمود؛ تا حد قبض روح شدن.
حال لطمه زدن ها و صیحه و صرخه های ما و خون جاری کردن های ما واقعا افراط است؟
●[کامل الزیارات] عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الْکُوفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی شَیْبَةَ الْقَاضِی عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ قُدَامَةَ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام ... لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِی علیه السلام وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَی الْأَقْتَابِ یُرَادُ بِنَا الْکُوفَةَ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ صَرْعَی وَ لَمْ یُوَارَوْا فَیَعْظُمُ ذَلِکَ فِی صَدْرِی وَ یَشْتَدُّ لِمَا أَرَی مِنْهُمْ قَلَقِی فَکَادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ وَ تَبَیَّنَتْ ذَلِکَ مِنِّی عَمَّتِی زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ الْکُبْرَی فَقَالَتْ مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ لَا أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَی سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ کَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیْلَمِ وَ الْخَزَرِ ...
●قدامة بن زایده از پدرش نقل کرده، امام علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: ... وقتی در طفّ آن مصائب بر سر ما آمد و پدرم (امام حسین علیه السلام) و همراهان و پسران و برادران و دیگر اهل بیتش به شهادت رسیدند و اهل حرم و زنانش را سوار بر شتر کرده و به سمت کوفه حرکت دادند، من شروع به نگاه کردن به آنان کردم که بر زمین افتاده بودند و دفن نشده بودند پس آن مسئله خیلی بر دلم گران آمد و چنان از دیدن ایشان اندوهگین شدم که نزدیک بود روحم از بدنم خارج شود. عمه ام زینب، دختر بزرگ علی - علیه السلام - به حالم پی برد و فرمود: ای تنها باز مانده جد و پدر و برادرانم! چرا اینقدر بیتابی و داری خود را به کشتن می دهی؟ گفتم: چطور بی قرار نباشم و جزع و هلع نکنم، و حال آنکه می بینم که سرورم و برادرانم و عموهایم و پسر عموهایم و خانواده ام در خون خود غلتیده و بر ریگ های بیابان، غارت شده اند کفن نشده و دفن نشده اند و کسی بر بالای سرشان نیست و هیچ بشری به آنها نزدیک نمی شود، گویا آنها خانواده ای از دیلم و خزر (غیر مسلمان) هستند.
کامل الزیارات/باب88/ح1
بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء/ج28/ص57 و ج45/ص179
زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد/ص566
زینب الکبری (نقدی)/ص41
نفس المهموم/ص352
منتهی الآمال
جامع أحاديث الشيعة(بروجردی)/ج12/ص438
وفيات الأئمة/ص445
العوالم/ص362
امام معصوم در این عزا اینگونه جزع و بی تابی می نمود؛ تا حد قبض روح شدن.
حال لطمه زدن ها و صیحه و صرخه های ما و خون جاری کردن های ما واقعا افراط است؟
انا لله و انا الیه راجعون
دهاتی ها ارباب ما را دفن کردند... ●أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ●سلام بر شخصی که اهالی روستا او را دفن کردند. زیارت ناحیه مقدسه اشاره به این مصیبت امام حسین صلوات الله علیه در زیارت ناحیه مقدسه که یک مشت روستایی امام حسین صلوات الله علیه…
کیفیت تشییع پنج تن آل عبا صلوات الله علیهم
1️⃣خیر خلق الله رسول خدا صلی الله علیه و آله:
ایشان بدون تشییع در خانه خویش دفن شدند
2️⃣امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه:
تشییع شبانه و مظلومانه در دل شب با حداقل نفرات
3️⃣صدیقه شهیده فاطمه زهرا صلوات الله علیها:
تشییع شبانه و مظلومانه در دل شب با حداقل نفرات
4️⃣امام حسن مجتبی صلوات الله علیه:
تشییع آشکارا در دل روز ، لکن همراه با جسارت به تابوت و بدن مطهر حضرت
5️⃣سیدالشهداء امام حسین صلوات الله علیه:
بدن مطهر حضرت سه روز بدون غسل و کفن و دفن و تشییع، روی خاک داغ کربلا باقی مانده بود، سپس روستایی ها (بنی اسد رحمهم الله) آمدند و به امامت امام سجاد صلوات الله علیه حضرت را دفن کردند.
پس لزوما کثرت یا قِلّت تشییع کنندگان دلیلی بر خوب و بد بودن آن شخص نیست.
1️⃣خیر خلق الله رسول خدا صلی الله علیه و آله:
ایشان بدون تشییع در خانه خویش دفن شدند
2️⃣امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه:
تشییع شبانه و مظلومانه در دل شب با حداقل نفرات
3️⃣صدیقه شهیده فاطمه زهرا صلوات الله علیها:
تشییع شبانه و مظلومانه در دل شب با حداقل نفرات
4️⃣امام حسن مجتبی صلوات الله علیه:
تشییع آشکارا در دل روز ، لکن همراه با جسارت به تابوت و بدن مطهر حضرت
5️⃣سیدالشهداء امام حسین صلوات الله علیه:
بدن مطهر حضرت سه روز بدون غسل و کفن و دفن و تشییع، روی خاک داغ کربلا باقی مانده بود، سپس روستایی ها (بنی اسد رحمهم الله) آمدند و به امامت امام سجاد صلوات الله علیه حضرت را دفن کردند.
پس لزوما کثرت یا قِلّت تشییع کنندگان دلیلی بر خوب و بد بودن آن شخص نیست.
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
تشییع جنازه شلوغ دشمن خدا، و عدم تشییع باشکوه دوست خدا
وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ أَخٌ فِی اَللَّهِ وَ کَانَ مُوسَی یُکْرِمُهُ وَ یُحِبُّهُ وَ یُعَظِّمُهُ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تُکَلِّمَ لِی هَذَا اَلْجَبَّارَ وَ کَانَ اَلْجَبَّارُ مَلِکاً مِنْ مُلُوکِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا أَعْرِفُهُ وَ لاَ سَأَلْتُهُ حَاجَةً قَطُّ قَالَ وَ مَا عَلَیْکَ مِنْ هَذَا لَعَلَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقْضِی حَاجَتِی عَلَی یَدِکَ فَرَقَّ لَهُ وَ ذَهَبَ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ عِلْمِ مُوسَی فَأَتَاهُ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَآهُ اَلْجَبَّارُ أَدْنَاهُ وَ عَظَّمَهُ فَسَأَلَهُ حَاجَةَ اَلرَّجُلِ فَقَضَاهَا لَهُ فَلَمْ یَلْبَثْ ذَلِکَ اَلْجَبَّارُ أَنْ طُعِنَ فَمَاتَ فَحَشَدَ فِی جَنَازَتِهِ أَهْلُ مَمْلَکَتِهِ وَ غُلِّقَتْ لِمَوْتِهِ أَبْوَابُ اَلْأَسْوَاقِ لِحُضُورِ جَنَازَتِهِ وَ قُضِیَ مِنَ اَلْقَضَاءِ أَنَّ اَلشَّابَّ اَلْمُؤْمِنَ أَخَا مُوسَی مَاتَ یَوْمَ مَاتَ ذَلِکَ اَلْجَبَّارُ وَ کَانَ أَخُو مُوسَی إِذَا دَخَلَ مَنْزِلَهُ أَغْلَقَ عَلَیْهِ بَابَهُ فَلاَ یَصِلُ إِلَیْهِ أَحَدٌ وَ کَانَ مُوسَی إِذَا أَرَادَهُ فَتَحَ اَلْبَابَ عَنْهُ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ مُوسَی نَسِیَهُ ثَلاَثاً فَلَمَّا کَانَ اَلْیَوْمُ اَلرَّابِعُ ذَکَرَهُ مُوسَی فَقَالَ قَدْ تَرَکْتُ أَخِی مُنْذُ ثَلاَثٍ فَلَمْ آتِهِ فَفَتَحَ عَنْهُ اَلْبَابَ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَإِذَا اَلرَّجُلُ مَیِّتٌ وَ إِذَا دَوَابُّ اَلْأَرْضِ دَبَّتْ إِلَیْهِ فَتَنَاوَلَتْ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ فَلَمَّا رَآهُ مُوسَی عِنْدَ ذَلِکَ قَالَ یَا رَبِّ عَدُوُّکَ حَشَرْتَ لَهُ اَلنَّاسَ وَ وَلِیُّکَ أَمَتَّهُ فَسَلَّطْتَ عَلَیْهِ دَوَابَّ اَلْأَرْضِ تَنَاوَلَتْ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُوسَی إِنَّ وَلِیِّی سَأَلَ هَذَا اَلْجَبَّارَ حَاجَةً فَقَضَاهَا لَهُ فَحَشَدْتُ لَهُ أَهْلَ مَمْلَکَتِهِ لِلصَّلاَةِ عَلَیْهِ لِأُکَافِئَهُ عَنِ اَلْمُؤْمِنِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ لِیَخْرُجَ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدِی حَسَنَةُ أُکَافِئُهُ عَلَیْهَا وَ إِنَّ هَذَا اَلْمُؤْمِنَ سَلَّطْتُ عَلَیْهِ دَوَابَّ اَلْأَرْضِ لِتَتَنَاوَلَ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ لِسُؤَالِهِ ذَلِکَ اَلْجَبَّارَ وَ کَانَ لِی غَیْرَ رَضِیٍّ لِیَخْرُجَ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ مَا لَهُ عِنْدِی ذَنْبٌ.
🔸امام صادق علیه السلام: موسی بن عمران یک برادر در راه خدا داشت که موسی او را دوست میداشت و اکرام و احترامش میکرد.
شخصی نزد وی آمد و گفت: علاقه مندم با این پادشاه ستمگر (برای حل مشکلم) سخنی بگویی، آن ستمگر یکی از پادشاهان بنی اسرائیل بود. (آن دوست موسی علیه السلام) گفت: به خدا سوگند او را نمی شناسم و تا کنون چیزی از او نخواسته ام. آن شخص گفت: ضرری برایت نیست، شاید که خداوند عز و جل به دست تو حاجت مرا برآورده نماید. پس قلبش رقیق گشت و به همراه او حرکت کرد- بدون آن که موسی نسبت به این جریان آگاه باشد- و بر آن پادشاه وارد شد؛و چون (پادشاه) ستمگر او را دید، او را تجلیل کرد و به خود نزدیک کرد، سپس حاجت آن شخص را مطرح نمود و پادشاه آن را بر آورده کرد. مدّتی نگذشت که (پادشاه) ستمگر مورد ضربه قرار گرفت و مُرد و اهل مملکتش در تشییع جنازه اش شرکت کردند و در مرگش درهای بازار به خاطر حضور جنازه اش بسته شد. از قضای روزگار آن جوان مومن، برادر موسی، نیز در همان روز که آن ستمگر مُرد، وفات کرد و از خصوصیّات او این بود که هرگاه وارد منزلش می شد درب خانه را می بست و کسی به او دسترسی نداشت، فقط هر وقت موسی کاری با او می داشت در را باز می کرد و بر او وارد می شد. مدّت سه روز موسی او را فراموش کرد و چون روز چهارم به یادش افتاد و گفت: سه روز است که برادرم را فراموش کرده ام، و نزدش نرفتم، سپس آمد و در را گشود، چون وارد شد او را مرده دید در حالتی که جانورانی بر بدن او حمله کرده و زیبایی های صورتش را نابود کرده اند. وقتی موسی او را با چنان حالت دید گفت: ای پروردگار! مردم را بر جنازه دشمنت گرد آوردی ولی دوستت را این چنین مرداندی و جانوران زمین را بر او مسلّط کردی که زیبایی های صورتش را نابود کنند؟! خداوند عز و جل فرمود: ای موسی! دوست مؤمن من از این ستمگر حاجتی را درخواست کرد و او نیز حاجتش را بر آورده کرد، لذا اهل مملکتش را بر نماز او گرد آوردم تا جزای برآوردن کردن نیاز مومن باشد و چون از دنیا برود نزد من حسنه ای نداشته باشد که بخواهم پاداش دهم. و بر این مؤمن جانوران زمین را مسلّط نمودم تا زیبایی های صورتش را نابود کنند ،به جهت درخواستش از ستمگری که مورد رضایت من نبود، تا چون از دنیا میرود دیگر گناهی برایش نزدم نمانده باشد.
المومن ص 17
وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ أَخٌ فِی اَللَّهِ وَ کَانَ مُوسَی یُکْرِمُهُ وَ یُحِبُّهُ وَ یُعَظِّمُهُ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تُکَلِّمَ لِی هَذَا اَلْجَبَّارَ وَ کَانَ اَلْجَبَّارُ مَلِکاً مِنْ مُلُوکِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا أَعْرِفُهُ وَ لاَ سَأَلْتُهُ حَاجَةً قَطُّ قَالَ وَ مَا عَلَیْکَ مِنْ هَذَا لَعَلَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقْضِی حَاجَتِی عَلَی یَدِکَ فَرَقَّ لَهُ وَ ذَهَبَ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ عِلْمِ مُوسَی فَأَتَاهُ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَآهُ اَلْجَبَّارُ أَدْنَاهُ وَ عَظَّمَهُ فَسَأَلَهُ حَاجَةَ اَلرَّجُلِ فَقَضَاهَا لَهُ فَلَمْ یَلْبَثْ ذَلِکَ اَلْجَبَّارُ أَنْ طُعِنَ فَمَاتَ فَحَشَدَ فِی جَنَازَتِهِ أَهْلُ مَمْلَکَتِهِ وَ غُلِّقَتْ لِمَوْتِهِ أَبْوَابُ اَلْأَسْوَاقِ لِحُضُورِ جَنَازَتِهِ وَ قُضِیَ مِنَ اَلْقَضَاءِ أَنَّ اَلشَّابَّ اَلْمُؤْمِنَ أَخَا مُوسَی مَاتَ یَوْمَ مَاتَ ذَلِکَ اَلْجَبَّارُ وَ کَانَ أَخُو مُوسَی إِذَا دَخَلَ مَنْزِلَهُ أَغْلَقَ عَلَیْهِ بَابَهُ فَلاَ یَصِلُ إِلَیْهِ أَحَدٌ وَ کَانَ مُوسَی إِذَا أَرَادَهُ فَتَحَ اَلْبَابَ عَنْهُ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ مُوسَی نَسِیَهُ ثَلاَثاً فَلَمَّا کَانَ اَلْیَوْمُ اَلرَّابِعُ ذَکَرَهُ مُوسَی فَقَالَ قَدْ تَرَکْتُ أَخِی مُنْذُ ثَلاَثٍ فَلَمْ آتِهِ فَفَتَحَ عَنْهُ اَلْبَابَ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَإِذَا اَلرَّجُلُ مَیِّتٌ وَ إِذَا دَوَابُّ اَلْأَرْضِ دَبَّتْ إِلَیْهِ فَتَنَاوَلَتْ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ فَلَمَّا رَآهُ مُوسَی عِنْدَ ذَلِکَ قَالَ یَا رَبِّ عَدُوُّکَ حَشَرْتَ لَهُ اَلنَّاسَ وَ وَلِیُّکَ أَمَتَّهُ فَسَلَّطْتَ عَلَیْهِ دَوَابَّ اَلْأَرْضِ تَنَاوَلَتْ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُوسَی إِنَّ وَلِیِّی سَأَلَ هَذَا اَلْجَبَّارَ حَاجَةً فَقَضَاهَا لَهُ فَحَشَدْتُ لَهُ أَهْلَ مَمْلَکَتِهِ لِلصَّلاَةِ عَلَیْهِ لِأُکَافِئَهُ عَنِ اَلْمُؤْمِنِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ لِیَخْرُجَ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدِی حَسَنَةُ أُکَافِئُهُ عَلَیْهَا وَ إِنَّ هَذَا اَلْمُؤْمِنَ سَلَّطْتُ عَلَیْهِ دَوَابَّ اَلْأَرْضِ لِتَتَنَاوَلَ مِنْ مَحَاسِنِ وَجْهِهِ لِسُؤَالِهِ ذَلِکَ اَلْجَبَّارَ وَ کَانَ لِی غَیْرَ رَضِیٍّ لِیَخْرُجَ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ مَا لَهُ عِنْدِی ذَنْبٌ.
🔸امام صادق علیه السلام: موسی بن عمران یک برادر در راه خدا داشت که موسی او را دوست میداشت و اکرام و احترامش میکرد.
شخصی نزد وی آمد و گفت: علاقه مندم با این پادشاه ستمگر (برای حل مشکلم) سخنی بگویی، آن ستمگر یکی از پادشاهان بنی اسرائیل بود. (آن دوست موسی علیه السلام) گفت: به خدا سوگند او را نمی شناسم و تا کنون چیزی از او نخواسته ام. آن شخص گفت: ضرری برایت نیست، شاید که خداوند عز و جل به دست تو حاجت مرا برآورده نماید. پس قلبش رقیق گشت و به همراه او حرکت کرد- بدون آن که موسی نسبت به این جریان آگاه باشد- و بر آن پادشاه وارد شد؛و چون (پادشاه) ستمگر او را دید، او را تجلیل کرد و به خود نزدیک کرد، سپس حاجت آن شخص را مطرح نمود و پادشاه آن را بر آورده کرد. مدّتی نگذشت که (پادشاه) ستمگر مورد ضربه قرار گرفت و مُرد و اهل مملکتش در تشییع جنازه اش شرکت کردند و در مرگش درهای بازار به خاطر حضور جنازه اش بسته شد. از قضای روزگار آن جوان مومن، برادر موسی، نیز در همان روز که آن ستمگر مُرد، وفات کرد و از خصوصیّات او این بود که هرگاه وارد منزلش می شد درب خانه را می بست و کسی به او دسترسی نداشت، فقط هر وقت موسی کاری با او می داشت در را باز می کرد و بر او وارد می شد. مدّت سه روز موسی او را فراموش کرد و چون روز چهارم به یادش افتاد و گفت: سه روز است که برادرم را فراموش کرده ام، و نزدش نرفتم، سپس آمد و در را گشود، چون وارد شد او را مرده دید در حالتی که جانورانی بر بدن او حمله کرده و زیبایی های صورتش را نابود کرده اند. وقتی موسی او را با چنان حالت دید گفت: ای پروردگار! مردم را بر جنازه دشمنت گرد آوردی ولی دوستت را این چنین مرداندی و جانوران زمین را بر او مسلّط کردی که زیبایی های صورتش را نابود کنند؟! خداوند عز و جل فرمود: ای موسی! دوست مؤمن من از این ستمگر حاجتی را درخواست کرد و او نیز حاجتش را بر آورده کرد، لذا اهل مملکتش را بر نماز او گرد آوردم تا جزای برآوردن کردن نیاز مومن باشد و چون از دنیا برود نزد من حسنه ای نداشته باشد که بخواهم پاداش دهم. و بر این مؤمن جانوران زمین را مسلّط نمودم تا زیبایی های صورتش را نابود کنند ،به جهت درخواستش از ستمگری که مورد رضایت من نبود، تا چون از دنیا میرود دیگر گناهی برایش نزدم نمانده باشد.
المومن ص 17
Forwarded from دعا،زیارت، اعمال، آداب و سنن
🔔😢 منتظر سخن فرشتگانیم یا سخن مردم؟
عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ، وَ قَالَ النَّاسُ مَا أَخَّرَ، فَقَدِّمُوا فَضْلًا يَكُنْ لَكُمْ، وَ لَا تُؤَخِّرُوا كُلًّا يَكُنْ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَيْرَ مَالِهِ، وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَيْرَاتِ مَوَازِينَهُ، وَ أَحْسَنَ فِي الْجَنَّةِ بِهَا مِهَادَهُ، وَ طَيَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَكَهُ. (امالی صدوق، ص110)
حضرت عسکری علیه السلام از پدران گرامی خود علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: هنگامی که بنده ای از دنیا می رود، فرشتگان می گویند: چه پیش فرستاده است؟ امّا آدمیان می گویند: چه باقی گذاشته است؟ پس چیزهایی را پیش فرستید که برای شما باقی بماند، و چیزی را (در این جهان) باقی نگذارید که به زیان شما باشد؛ زیرا محروم کسی است که خیر مالش، به خود او نرسد، و آن که باید به حالش غبطه خورد، کسی است که ترازوی اعمالش با صدقات و خیرات، سنگین شده، جایگاه خود را در بهشت، نیکو گردانیده، و مسیر عبورش از صراط را هموار نموده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ، وَ قَالَ النَّاسُ مَا أَخَّرَ، فَقَدِّمُوا فَضْلًا يَكُنْ لَكُمْ، وَ لَا تُؤَخِّرُوا كُلًّا يَكُنْ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَيْرَ مَالِهِ، وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَيْرَاتِ مَوَازِينَهُ، وَ أَحْسَنَ فِي الْجَنَّةِ بِهَا مِهَادَهُ، وَ طَيَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَكَهُ. (امالی صدوق، ص110)
حضرت عسکری علیه السلام از پدران گرامی خود علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: هنگامی که بنده ای از دنیا می رود، فرشتگان می گویند: چه پیش فرستاده است؟ امّا آدمیان می گویند: چه باقی گذاشته است؟ پس چیزهایی را پیش فرستید که برای شما باقی بماند، و چیزی را (در این جهان) باقی نگذارید که به زیان شما باشد؛ زیرا محروم کسی است که خیر مالش، به خود او نرسد، و آن که باید به حالش غبطه خورد، کسی است که ترازوی اعمالش با صدقات و خیرات، سنگین شده، جایگاه خود را در بهشت، نیکو گردانیده، و مسیر عبورش از صراط را هموار نموده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
Forwarded from ارزش و مقام زن در اسلام
فرزند دختر و پسر
#فرزند_بیشتر
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: رَحِمَ اللَّهُ أَبَا الْبَنَاتِ الْبَنَاتُ مُبَارَكَاتٌ مُحَبَّبَاتٌ وَ الْبَنُونَ مُبَشَّرَاتٌ وَ هُنَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ
🔸مرحوم قطب راوندی در لب اللباب از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: رحمت خدا بر پدرى كه داراى دخترانى است ! دختران ، با بركت و دوست داشتنى اند و پسران، مژده آورند. و دختران باقيات الصالحات اند.
مستدرك الوسائل جلد 15 صفحه 115 حدیث 17700
#فرزند_بیشتر
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: رَحِمَ اللَّهُ أَبَا الْبَنَاتِ الْبَنَاتُ مُبَارَكَاتٌ مُحَبَّبَاتٌ وَ الْبَنُونَ مُبَشَّرَاتٌ وَ هُنَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ
🔸مرحوم قطب راوندی در لب اللباب از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: رحمت خدا بر پدرى كه داراى دخترانى است ! دختران ، با بركت و دوست داشتنى اند و پسران، مژده آورند. و دختران باقيات الصالحات اند.
مستدرك الوسائل جلد 15 صفحه 115 حدیث 17700
انا لله و انا الیه راجعون
✅زنده شدن حضرت سلمان محمدی سلام الله علیه 🔹عَنْ زَاذَانَ خَادِمِ سَلْمَانَ قَالَ: لَمَّا جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لِیُغَسِّلَ سَلْمَانَ وَجَدَهُ قَدْ مَاتَ فَرَفَعَ الشَّمْلَةَ عَنْ وَجْهِهِ فَتَبَسَّمَ وَ هَمَّ أَنْ یَقْعُدَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ…
مولا علی صلوات الله علیه چه چیزی بر روی کفن سلمان محمدی سلام الله علیه نوشتند؟
●رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَتَبَ عَلَى كَفَنِ سَلْمَانَ:
رَفَدْتُ عَلَى الْكَرِيمِ بِغَيْرِ زَادٍ
مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ الْقَلْبِ السَّلِيمِ
وَ حَمْلُ الزَّادِ أَقْبَحُ كُلِّ شَيْءٍ
إِذَا كَانَ الْوُفُودُ عَلَى الْكَرِيمِ
●روایت شده که امیرالمومنین صلوات الله علیه بر کفن سلمان نوشت:
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است !
مفتاح الجنان صفحه 575
العروه الوثقي جلد 1 صفحه 411
●رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَتَبَ عَلَى كَفَنِ سَلْمَانَ:
رَفَدْتُ عَلَى الْكَرِيمِ بِغَيْرِ زَادٍ
مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ الْقَلْبِ السَّلِيمِ
وَ حَمْلُ الزَّادِ أَقْبَحُ كُلِّ شَيْءٍ
إِذَا كَانَ الْوُفُودُ عَلَى الْكَرِيمِ
●روایت شده که امیرالمومنین صلوات الله علیه بر کفن سلمان نوشت:
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است !
مفتاح الجنان صفحه 575
العروه الوثقي جلد 1 صفحه 411
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
مرثیه عاطفی و زیبای امام حسین در مصیبت امام حسن صلوات الله علیهما
●وَ قَالَ الْحُسَيْنُ صلوات الله علیه لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ صلوات الله علیه فِي لَحْدِهِ
أَ أَدْهُنُ رَأْسِي أَمْ تَطِيبُ مَجَالِسِي[2]
وَ رَأْسُكَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِيبٌ
أَوْ أَسْتَمْتِعُ الدُّنْيَا لِشَيْءٍ أُحِبُّهُ
أَلَا كُلُّ مَا أَدْنَى إِلَيْكَ حَبِيبٌ
فَلَا زِلْتُ أَبْكِي مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ
عَلَيْكَ وَ مَا هَبَّتْ صَبَا وَ جَنُوبٌ
وَ مَا هَمَلَتْ عَيْنِي مِنَ الدَّمْعِ قَطْرَةً
وَ مَا اخْضَرَّ فِي دَوْحِ الْحِجَازِ قَضِيبٌ[3]
بُكَائِي طَوِيلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِيرَةٌ
وَ أَنْتَ بَعِيدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِيبٌ
غَرِيبٌ وَ أَطْرَافُ الْبُيُوتِ تَحُوطُهُ
أَلَا كُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرَابِ غَرِيبٌ
وَ لَا يَفْرَحُ الْبَاقِي خِلَافَ الَّذِي مَضَى
وَ كُلُّ فَتًى لِلْمَوْتِ فِيهِ نَصِيبٌ
فَلَيْسَ حَرِيباً مَنْ أُصِيبَ بِمَالِهِ
وَ لَكِنَّ مَنْ وَارَى أَخَاهُ حَرِيْبٌ[4]
نَسِيبُكَ مَنْ أَمْسَى يُنَاجِيكَ طَرْفُهُ
وَ لَيْسَ لِمَنْ تَحْتَ التُّرَابِ نَسِيبٌ
وَ لَهُ أَيْضاً
إِنْ لَمْ أَمُتْ أَسَفاً عَلَيْكَ فَقَدْ
أَصْبَحْتُ مُشْتَاقاً إِلَى الْمَوْتِ
●امام حسین صلوات الله علیه آن موقع که جسم مطهر امام حسن صلوات الله علیه را در لحدش قرار داد (خطاب به برادر) فرمود:
آیا بعد از تو سرم را روغن بمالم یا محاسنم را خوشبو سازم، در حالی که سر تو خاک آلود است و خودت از دست رفته ای؟
یا اینکه از آن چیزهاى دنیوى که دوست دارم بهره مند شوم، آگاه باش: هر چه که مرا به تو نزدیک کند محبوب من است. (یعنی مرگ)
من دائما بر تو گریه مىکنم مادامى که کبوتر نغمه سرایی می کند و باد صبا و جنوب می وزد.
مادامى که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامى که چوبى در میان درختان حجاز سبز باشد.
گریه من طولانى و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدى ولى مزار تو به من نزدیک است.
تو غریبى هستى که اطراف خانه ها او را احاطه نموده اند آگاه باش هر کسى که زیر خاک باشد غریب است.
بازماندگان بر خلاف متوفى خوشحال نمىشوند. هر جوانمردى از امر موت بهره اى خواهد داشت
غارت زده آن کسى نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصى است که برادرش را به خاک بسپارد.😭😭😭
خویشاوندان تو باید تو را شب در خواب ببینند کسى که زیر خاک است خویشاوندى ندارد.
اگر من از غم و اندوه تو نمردم، ولى به خاطر این مصیبت مشتاق مرگ می باشم.
المناقب لابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب) جلد 4 صفحه 45
بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء جلد 44 صفحه 160
●وَ قَالَ الْحُسَيْنُ صلوات الله علیه لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ صلوات الله علیه فِي لَحْدِهِ
أَ أَدْهُنُ رَأْسِي أَمْ تَطِيبُ مَجَالِسِي[2]
وَ رَأْسُكَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِيبٌ
أَوْ أَسْتَمْتِعُ الدُّنْيَا لِشَيْءٍ أُحِبُّهُ
أَلَا كُلُّ مَا أَدْنَى إِلَيْكَ حَبِيبٌ
فَلَا زِلْتُ أَبْكِي مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ
عَلَيْكَ وَ مَا هَبَّتْ صَبَا وَ جَنُوبٌ
وَ مَا هَمَلَتْ عَيْنِي مِنَ الدَّمْعِ قَطْرَةً
وَ مَا اخْضَرَّ فِي دَوْحِ الْحِجَازِ قَضِيبٌ[3]
بُكَائِي طَوِيلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِيرَةٌ
وَ أَنْتَ بَعِيدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِيبٌ
غَرِيبٌ وَ أَطْرَافُ الْبُيُوتِ تَحُوطُهُ
أَلَا كُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرَابِ غَرِيبٌ
وَ لَا يَفْرَحُ الْبَاقِي خِلَافَ الَّذِي مَضَى
وَ كُلُّ فَتًى لِلْمَوْتِ فِيهِ نَصِيبٌ
فَلَيْسَ حَرِيباً مَنْ أُصِيبَ بِمَالِهِ
وَ لَكِنَّ مَنْ وَارَى أَخَاهُ حَرِيْبٌ[4]
نَسِيبُكَ مَنْ أَمْسَى يُنَاجِيكَ طَرْفُهُ
وَ لَيْسَ لِمَنْ تَحْتَ التُّرَابِ نَسِيبٌ
وَ لَهُ أَيْضاً
إِنْ لَمْ أَمُتْ أَسَفاً عَلَيْكَ فَقَدْ
أَصْبَحْتُ مُشْتَاقاً إِلَى الْمَوْتِ
●امام حسین صلوات الله علیه آن موقع که جسم مطهر امام حسن صلوات الله علیه را در لحدش قرار داد (خطاب به برادر) فرمود:
آیا بعد از تو سرم را روغن بمالم یا محاسنم را خوشبو سازم، در حالی که سر تو خاک آلود است و خودت از دست رفته ای؟
یا اینکه از آن چیزهاى دنیوى که دوست دارم بهره مند شوم، آگاه باش: هر چه که مرا به تو نزدیک کند محبوب من است. (یعنی مرگ)
من دائما بر تو گریه مىکنم مادامى که کبوتر نغمه سرایی می کند و باد صبا و جنوب می وزد.
مادامى که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامى که چوبى در میان درختان حجاز سبز باشد.
گریه من طولانى و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدى ولى مزار تو به من نزدیک است.
تو غریبى هستى که اطراف خانه ها او را احاطه نموده اند آگاه باش هر کسى که زیر خاک باشد غریب است.
بازماندگان بر خلاف متوفى خوشحال نمىشوند. هر جوانمردى از امر موت بهره اى خواهد داشت
غارت زده آن کسى نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصى است که برادرش را به خاک بسپارد.😭😭😭
خویشاوندان تو باید تو را شب در خواب ببینند کسى که زیر خاک است خویشاوندى ندارد.
اگر من از غم و اندوه تو نمردم، ولى به خاطر این مصیبت مشتاق مرگ می باشم.
المناقب لابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب) جلد 4 صفحه 45
بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء جلد 44 صفحه 160
Forwarded from شجاعت هشتم
👈🏻فقط شیعیان شهید هستند
أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا ذَكَرَ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي اَلثُّغُورِ يَقُولُ وَيْلَهُمْ مَا يَصْنَعُونَ بِهَذَا يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي اَلدُّنْيَا وَ قَتْلَةً فِي اَلْآخِرَةِ وَ اَللَّهِ مَا اَلشُّهَدَاءُ إِلاَّ شِيعَتُنَا وَ إِنْ مَاتُوا عَلَى فِرَاشِهِمْ .
ابان بن تغلب روایت کرده که اقا امام صادق علیه السلام همیشه وقتی سخن از کسانی که [طبق سیاستهای حکومتها] در مرزها کشته میشوند به میان میامد میفرمود: وای بر آنان، چه میکنند! با این کار! که برای کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت عجله میکنند، والله که شهید محسوب نمیشوند الا شیعیان ما هرچند در بسترهایشان وفات کنند.
المحاسن ج ۱، ص ۱۶۴
#شجاعت_هشتم
#کمپین_بازگشایی_حرم_مطهر_حضرت_ابولولو_رحمة_الله_علیه
@abololo
أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا ذَكَرَ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي اَلثُّغُورِ يَقُولُ وَيْلَهُمْ مَا يَصْنَعُونَ بِهَذَا يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي اَلدُّنْيَا وَ قَتْلَةً فِي اَلْآخِرَةِ وَ اَللَّهِ مَا اَلشُّهَدَاءُ إِلاَّ شِيعَتُنَا وَ إِنْ مَاتُوا عَلَى فِرَاشِهِمْ .
ابان بن تغلب روایت کرده که اقا امام صادق علیه السلام همیشه وقتی سخن از کسانی که [طبق سیاستهای حکومتها] در مرزها کشته میشوند به میان میامد میفرمود: وای بر آنان، چه میکنند! با این کار! که برای کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت عجله میکنند، والله که شهید محسوب نمیشوند الا شیعیان ما هرچند در بسترهایشان وفات کنند.
المحاسن ج ۱، ص ۱۶۴
#شجاعت_هشتم
#کمپین_بازگشایی_حرم_مطهر_حضرت_ابولولو_رحمة_الله_علیه
@abololo
Forwarded from هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن
تشرف مردی از اهل کاشان در مقام صاحب الزمان عجل الله فرجه وادی السلام
#چهله_مهدوی #عاشورا #اربعین
و دیگر حکایتی است که جماعتی از اهل نجف اشرف برای من (علامه مجلسی) نقل کردند.آنها می گفتند: مردی از اهل کاشان که عازم حج بیت اللَّه بود، به نجف اشرف آمد.وی در آنجا سخت بیمار شد، به طوری که پاهایش خشک شد و قادر به راه رفتن نبود.همراهان وی او را به یکی از صلحا که در یکی از اتاق های مدرسه جنب حرم مطهر سکنی داشت، سپردند و خود به حج رفتند.
صاحب اتاق هم هر روز بیمار را در اتاق می گذاشت، درب آن را قفل می کرد به عزم گردش و طلب روزی به بیابان می رفت. یک روز بیمار به صاحب اتاق گفت: «دلم گرفته و دیگر از ماندن در این اتاق وحشت می کنم . امروز مرا بیرون ببر و در جایی رها کن و هر جا می خواهی برو!» صاحب اتاق هم مرا برد به طرف مقام قائم صلوات اللَّه علیه که در بیرون نجف اشرف (در گورستان وادی السلام) واقع است.سپس مرا در آنجا نشاند و بعد پیراهن خود را در حوض آنجا شست و روی درختی که در آنجا بود پهن کرد و به بیابان رفت.من هم در آنجا تنها ماندم و درباره سرنوشت خود می اندیشیدم. ناگاه دیدم جوانی خوش سیما و گندمگون داخل صحن مقام صاحب الزمان علیه السلام شد و به من سلام کرد.
سپس یک راست به مقام قائم رفت و با خشوع و خضوع که کسی را بدان حالت ندیده بودم، چند رکعت نماز خواند. بعد از آنکه از نماز فارغ شد نزد من آمد و احوالم را پرسید.من گفتم: «مبتلا به یک بیماری شده ام که راحتی ندارم. خداوند نه شفا می دهد که بهبودی یابم و نه جانم را می ستاند که آسوده شوم.» گفت: «غمگین مباش، عنقریب خداوند هر دوی آنها را به تو می دهد.» این را گفت و رفت. وقتی او رفت، دیدم پیراهن روی زمین افتاده است. برخاستم آن را برداشتم و شستم و دوباره روی درخت پهن کردم. سپس درباره خود به فکر فرو رفتم و پیش خود گفتم: «من که قبلا قادر نبودم از جا برخیزم و حرکت کنم، چگونه شد که این طور شدم!» هنگامی که متوجه شدم، دیدم اثری از آن بیماری در من نیست. آن موقع یقین کردم که وی امام زمان علیه السلام بوده است. از آنجا بیرون آمدم و نظری به بیابان افکندم، کسی را ندیدم و بی اندازه پشیمان شدم.
وقتی صاحب اتاق آمد، احوالم را پرسید و از وضع من متحیر شد. من هم ماجرا را به او خبر دادم و او هم بر آنچه از دست او و من رفته بود، حسرت خورد. سپس با او به اتاق رفتیم. اهل نجف می گفتند که او همین طور سالم ماند تا موقعی که حاجی ها و رفقای او آمدند. وقتی آنها را دید و مدتی اندک با آنها به سر برد، دوباره مریض شد و از دنیا رفت و در صحن مطهر مدفون گردید. آنچه حضرت به وی خبر داده بود که هر دو مقصودت عملی خواهد شد، آشکار گردید. این حکایت نزد اهل نجف مشهور بود، موثقین و نیکان آنها آن را به من خبر دادند.»
▪️▪️▪️
ومنها ما أخبرني به جماعة من أهل الغري على مشرفه السلام أن رجلا من أهل قاشان أتى إلى الغري متوجها إلى بيت الله الحرام ، فاعتل علة شديدة حتى يبست رجلاه ، ولم يقدر على المشي ، فخلفه رفقاؤه وتركوه عند رجل من الصلحاء كان يسكن في بعض حجرات المدرسة المحيطة بالروضة المقدسة ، وذهبوا إلى الحج.
فكان هذا الرجل يغلق عليه الباب كل يوم ، ويذهب إلى الصحاري للتنزه ولطلب الدراري التي تؤخذ منها ، فقال له في بعض الايام : إني قد ضاق صدري واستوحشت من هذا المكان ، فاذهب بي اليوم واطرحني في مكان واذهب حيث شئت.
قال : فأجابني إلى ذلك ، وحملني وذهب بي إلى مقام القائم صلوات الله عليه خارج النجف فأجلسني هناك وغسل قميصه في الحوض وطرحها على شجرة كانت هناك ، وذهب إلى الصحراء ، وبقيت وحدي مغموما افكر فيما يؤول إليه أمري فاذا أنا بشاب صبيح الوجه ، أسمر اللون ، دخل الصحن. وسلم علي وذهب إلى بيت المقام ، وصلى عند المحراب ركعات ، بخضوع وخشوع لم أر مثله قط فلما فرغ من الصلاة خرج وأتاني وسألني عن حالي فقلت له : ابتليت ببلية ضقت بها لا يشفيني الله فأسلم منها ، ولا يذهب بي فأستريح ، فقال : لا تحزن سيعطيك الله كليهما ، وذهب.
فلما خرج رأيت القميص وقع على الارض ، فقمت وأخذت القميص وغسلتها وطرحتها على الشجر ، فتفكرت في أمري وقلت : أنا كنت لا أقدر على القيام والحركة ، فكيف صرت هكذا؟ فنظرت إلى نفسي فلم أجد شيئا مما كان بي فعلمت أنه كان القائم صلوات الله عليه ، فخرجت فنظرت في الصحراء فلم أر أحدا فندمت ندامة شديدة.
فلما أتاني صاحب الحجرة ، سألني عن حالي وتحير في أمري فأخبرته بما جرى فتحسر على مافات منه ومني ، ومشيت معه إلى الحجرة.
قالوا : فكان هكذا سليما حتى أتى الحاج ورفقاؤه ، فلما رآهم وكان معهم قليلا ، مرض ومات ، ودفن في الصحن ، فظهر صحة ما أخبره من وقوع الامرين معا.
وهذه القصة من المشهورات عند أهل المشهد ، وأخبرني به ثقاتهم وصلحاؤهم.
بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار عليهم السلام جلد 52 صفحه 176 - بعض الحکایات التی سمعتها عمن قرب من زماننا
#چهله_مهدوی #عاشورا #اربعین
و دیگر حکایتی است که جماعتی از اهل نجف اشرف برای من (علامه مجلسی) نقل کردند.آنها می گفتند: مردی از اهل کاشان که عازم حج بیت اللَّه بود، به نجف اشرف آمد.وی در آنجا سخت بیمار شد، به طوری که پاهایش خشک شد و قادر به راه رفتن نبود.همراهان وی او را به یکی از صلحا که در یکی از اتاق های مدرسه جنب حرم مطهر سکنی داشت، سپردند و خود به حج رفتند.
صاحب اتاق هم هر روز بیمار را در اتاق می گذاشت، درب آن را قفل می کرد به عزم گردش و طلب روزی به بیابان می رفت. یک روز بیمار به صاحب اتاق گفت: «دلم گرفته و دیگر از ماندن در این اتاق وحشت می کنم . امروز مرا بیرون ببر و در جایی رها کن و هر جا می خواهی برو!» صاحب اتاق هم مرا برد به طرف مقام قائم صلوات اللَّه علیه که در بیرون نجف اشرف (در گورستان وادی السلام) واقع است.سپس مرا در آنجا نشاند و بعد پیراهن خود را در حوض آنجا شست و روی درختی که در آنجا بود پهن کرد و به بیابان رفت.من هم در آنجا تنها ماندم و درباره سرنوشت خود می اندیشیدم. ناگاه دیدم جوانی خوش سیما و گندمگون داخل صحن مقام صاحب الزمان علیه السلام شد و به من سلام کرد.
سپس یک راست به مقام قائم رفت و با خشوع و خضوع که کسی را بدان حالت ندیده بودم، چند رکعت نماز خواند. بعد از آنکه از نماز فارغ شد نزد من آمد و احوالم را پرسید.من گفتم: «مبتلا به یک بیماری شده ام که راحتی ندارم. خداوند نه شفا می دهد که بهبودی یابم و نه جانم را می ستاند که آسوده شوم.» گفت: «غمگین مباش، عنقریب خداوند هر دوی آنها را به تو می دهد.» این را گفت و رفت. وقتی او رفت، دیدم پیراهن روی زمین افتاده است. برخاستم آن را برداشتم و شستم و دوباره روی درخت پهن کردم. سپس درباره خود به فکر فرو رفتم و پیش خود گفتم: «من که قبلا قادر نبودم از جا برخیزم و حرکت کنم، چگونه شد که این طور شدم!» هنگامی که متوجه شدم، دیدم اثری از آن بیماری در من نیست. آن موقع یقین کردم که وی امام زمان علیه السلام بوده است. از آنجا بیرون آمدم و نظری به بیابان افکندم، کسی را ندیدم و بی اندازه پشیمان شدم.
وقتی صاحب اتاق آمد، احوالم را پرسید و از وضع من متحیر شد. من هم ماجرا را به او خبر دادم و او هم بر آنچه از دست او و من رفته بود، حسرت خورد. سپس با او به اتاق رفتیم. اهل نجف می گفتند که او همین طور سالم ماند تا موقعی که حاجی ها و رفقای او آمدند. وقتی آنها را دید و مدتی اندک با آنها به سر برد، دوباره مریض شد و از دنیا رفت و در صحن مطهر مدفون گردید. آنچه حضرت به وی خبر داده بود که هر دو مقصودت عملی خواهد شد، آشکار گردید. این حکایت نزد اهل نجف مشهور بود، موثقین و نیکان آنها آن را به من خبر دادند.»
▪️▪️▪️
ومنها ما أخبرني به جماعة من أهل الغري على مشرفه السلام أن رجلا من أهل قاشان أتى إلى الغري متوجها إلى بيت الله الحرام ، فاعتل علة شديدة حتى يبست رجلاه ، ولم يقدر على المشي ، فخلفه رفقاؤه وتركوه عند رجل من الصلحاء كان يسكن في بعض حجرات المدرسة المحيطة بالروضة المقدسة ، وذهبوا إلى الحج.
فكان هذا الرجل يغلق عليه الباب كل يوم ، ويذهب إلى الصحاري للتنزه ولطلب الدراري التي تؤخذ منها ، فقال له في بعض الايام : إني قد ضاق صدري واستوحشت من هذا المكان ، فاذهب بي اليوم واطرحني في مكان واذهب حيث شئت.
قال : فأجابني إلى ذلك ، وحملني وذهب بي إلى مقام القائم صلوات الله عليه خارج النجف فأجلسني هناك وغسل قميصه في الحوض وطرحها على شجرة كانت هناك ، وذهب إلى الصحراء ، وبقيت وحدي مغموما افكر فيما يؤول إليه أمري فاذا أنا بشاب صبيح الوجه ، أسمر اللون ، دخل الصحن. وسلم علي وذهب إلى بيت المقام ، وصلى عند المحراب ركعات ، بخضوع وخشوع لم أر مثله قط فلما فرغ من الصلاة خرج وأتاني وسألني عن حالي فقلت له : ابتليت ببلية ضقت بها لا يشفيني الله فأسلم منها ، ولا يذهب بي فأستريح ، فقال : لا تحزن سيعطيك الله كليهما ، وذهب.
فلما خرج رأيت القميص وقع على الارض ، فقمت وأخذت القميص وغسلتها وطرحتها على الشجر ، فتفكرت في أمري وقلت : أنا كنت لا أقدر على القيام والحركة ، فكيف صرت هكذا؟ فنظرت إلى نفسي فلم أجد شيئا مما كان بي فعلمت أنه كان القائم صلوات الله عليه ، فخرجت فنظرت في الصحراء فلم أر أحدا فندمت ندامة شديدة.
فلما أتاني صاحب الحجرة ، سألني عن حالي وتحير في أمري فأخبرته بما جرى فتحسر على مافات منه ومني ، ومشيت معه إلى الحجرة.
قالوا : فكان هكذا سليما حتى أتى الحاج ورفقاؤه ، فلما رآهم وكان معهم قليلا ، مرض ومات ، ودفن في الصحن ، فظهر صحة ما أخبره من وقوع الامرين معا.
وهذه القصة من المشهورات عند أهل المشهد ، وأخبرني به ثقاتهم وصلحاؤهم.
بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار عليهم السلام جلد 52 صفحه 176 - بعض الحکایات التی سمعتها عمن قرب من زماننا
Forwarded from ebnecirin - ابن سیرین
حدیث قاروره (از منابع عامه)
●أَحْمَدُ فِي الْمُسْنَدِ عَنْ أَنَسٍ وَ الْغَزَالِيُّ فِي كِيمِيَاءِ السَّعَادَةِ وَ ابْنُ بُطَّةَ فِي كِتَابِهِ الْإِبَانَةِ مِنْ خَمْسَةَ عَشَرَ طَرِيقاً وَ ابْنُ حُبَيْشٍ التَّمِيمِيُّ وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ بَيْنَا أَنَا رَاقِدٌ فِي مَنْزِلِي إِذْ سَمِعْتُ صُرَاخاً عَظِيماً عَالِياً مِنْ بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ هِيَ تَقُولُ يَا بَنَاتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسْعِدْنَنِي وَ ابْكِينَ مَعِي فَقَدْ قُتِلَ سَيِّدُكُنَّ فَقِيلَ وَ مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ ذَلِكَ قَالَتْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ السَّاعَةَ فِي الْمَنَامِ شَعِثاً مَذْعُوراً فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ قُتِلَ ابْنِي الْحُسَيْنُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ فَدَفَنْتُهُمْ قَالَتْ فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ الَّتِي أَتَى بِهَا جَبْرَئِيلُ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ قَالَ إِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ ابْنُكَ فَأَعْطَانِيهَا النَّبِيُّ فَقَالَ اجْعَلِيهَا فِي زُجَاجَةٍ فَلْيَكُنْ عِنْدَكِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَرَأَيْتُ الْقَارُورَةَ الْآنَ صَارَتْ دَماً عَبِيطاً يَفُورُ.
●ابن عباس می گوید: در حالی که من در منزلم خوابیده بودم، صدای ناله شدید و بلندی از خانه ام سلمه شنیدم و او می گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری کنید و با من گریه کنید که آقای شما به شهادت رسیده است! گفته شد: این را از کجا دانستی؟ گفت: همین الان رسول خدا را در خواب دیدم که پریشان و مدهوش بود. علت را از حضرت پرسیدم، فرمود: پسرم حسین و اهل بیت او کشته شدند و من ایشان را دفن کردم.
ام سلمه می گوید: من نگاه کردم و ناگهان تربت حسین (علیه السّلام) را که جبرئیل از کربلا آورده بود دیدم. او (به پیامبر) گفت: وقتی این تربت خون شد، (بدان که) پسر تو کشته شده است! پیامبر آن تربت را به من داد. پس فرمود: این تربت را در شیشه قرار بده و نرد تو بماند. وقتی که تبدیل به خون شد، (بدان که) حسین (علیه السّلام) کشته شده است. اکنون من به شیشه نظر کردم و دیدم که مبدل به خون تازه ای شده که فوران می کند.
المناقب لابن شهرآشوب جلد 4 صفحه 55
اثبات الهداة (شیخحرعاملی) جلد 1 صفحه 326
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 45 صفحه 227
العوالم صفحه 507
●أَحْمَدُ فِي الْمُسْنَدِ عَنْ أَنَسٍ وَ الْغَزَالِيُّ فِي كِيمِيَاءِ السَّعَادَةِ وَ ابْنُ بُطَّةَ فِي كِتَابِهِ الْإِبَانَةِ مِنْ خَمْسَةَ عَشَرَ طَرِيقاً وَ ابْنُ حُبَيْشٍ التَّمِيمِيُّ وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ بَيْنَا أَنَا رَاقِدٌ فِي مَنْزِلِي إِذْ سَمِعْتُ صُرَاخاً عَظِيماً عَالِياً مِنْ بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ هِيَ تَقُولُ يَا بَنَاتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسْعِدْنَنِي وَ ابْكِينَ مَعِي فَقَدْ قُتِلَ سَيِّدُكُنَّ فَقِيلَ وَ مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ ذَلِكَ قَالَتْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ السَّاعَةَ فِي الْمَنَامِ شَعِثاً مَذْعُوراً فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ قُتِلَ ابْنِي الْحُسَيْنُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ فَدَفَنْتُهُمْ قَالَتْ فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ الَّتِي أَتَى بِهَا جَبْرَئِيلُ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ قَالَ إِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ ابْنُكَ فَأَعْطَانِيهَا النَّبِيُّ فَقَالَ اجْعَلِيهَا فِي زُجَاجَةٍ فَلْيَكُنْ عِنْدَكِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَرَأَيْتُ الْقَارُورَةَ الْآنَ صَارَتْ دَماً عَبِيطاً يَفُورُ.
●ابن عباس می گوید: در حالی که من در منزلم خوابیده بودم، صدای ناله شدید و بلندی از خانه ام سلمه شنیدم و او می گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری کنید و با من گریه کنید که آقای شما به شهادت رسیده است! گفته شد: این را از کجا دانستی؟ گفت: همین الان رسول خدا را در خواب دیدم که پریشان و مدهوش بود. علت را از حضرت پرسیدم، فرمود: پسرم حسین و اهل بیت او کشته شدند و من ایشان را دفن کردم.
ام سلمه می گوید: من نگاه کردم و ناگهان تربت حسین (علیه السّلام) را که جبرئیل از کربلا آورده بود دیدم. او (به پیامبر) گفت: وقتی این تربت خون شد، (بدان که) پسر تو کشته شده است! پیامبر آن تربت را به من داد. پس فرمود: این تربت را در شیشه قرار بده و نرد تو بماند. وقتی که تبدیل به خون شد، (بدان که) حسین (علیه السّلام) کشته شده است. اکنون من به شیشه نظر کردم و دیدم که مبدل به خون تازه ای شده که فوران می کند.
المناقب لابن شهرآشوب جلد 4 صفحه 55
اثبات الهداة (شیخحرعاملی) جلد 1 صفحه 326
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 45 صفحه 227
العوالم صفحه 507
Forwarded from جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
▪️[الخرائج و الجرائح] رُوِیَ أَنَّ إِسْحَاقَ بْنَ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ لَنَا أَمْوَالًا نُعَامِلُ بِهَا النَّاسَ وَ أَخَافُ حَدَثاً یُفَرِّقُ أَمْوَالَنَا قَالَ اجْمَعْ مَالَكَ إِلَی شَهْرِ رَبِیعٍ فَمَاتَ إِسْحَاقُ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ.
▪️إسحاق بن عمار گفت: به حضرت صادق عرض کردم: سرمایه ای دارم که با مردم معامله میکنم میترسم پیش آمدی بشود و سرمایهام از بین برود. حضرت فرمودند: تا ماه ربیع سرمایه خود را جمع کن.
إسحاق در ماه ربیع از دنیا رفت.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 47 ٫ صفحه 107
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
▫️کانال جِلاَءٌ لِلْقُلُوبِ
➡️ @eteghdate
▪️إسحاق بن عمار گفت: به حضرت صادق عرض کردم: سرمایه ای دارم که با مردم معامله میکنم میترسم پیش آمدی بشود و سرمایهام از بین برود. حضرت فرمودند: تا ماه ربیع سرمایه خود را جمع کن.
إسحاق در ماه ربیع از دنیا رفت.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 47 ٫ صفحه 107
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
▫️کانال جِلاَءٌ لِلْقُلُوبِ
➡️ @eteghdate
نسبت به این سه مسئله بی تفاوت نباشیم که عذاب قبر را در پی دارد.
●عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صلوات الله علیه قَالَ: عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَ الْبَوْلِ وَ عَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ.
●امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه: عذاب قبر از سخن چینی و بول (ادرار) و دوری کردن مرد از همسرش می باشد.
علل الشرائع باب 262 العلة التي من أجلها يكون عذاب القبر حدیث 2
●عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صلوات الله علیه قَالَ: عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَ الْبَوْلِ وَ عَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ.
●امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه: عذاب قبر از سخن چینی و بول (ادرار) و دوری کردن مرد از همسرش می باشد.
علل الشرائع باب 262 العلة التي من أجلها يكون عذاب القبر حدیث 2
Forwarded from ebnecirin - ابن سیرین
معجزه امام حسن عسکری صلوات الله علیه در خواب و بیداری
●«36»- یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ قَالَ: كَانَ لِی عَلَی ابْنِ عَمِّی عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ فَكَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام أَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ لِذَلِكَ فَكَتَبَ إِلَیَّ أَنَّهُ رَادٌّ عَلَیْكَ مَالَكَ وَ هُوَ مَیِّتٌ بَعْدَ جُمْعَةٍ قَالَ فَرَدَّ عَلَیَّ ابْنُ عَمِّی مَالِی فَقُلْتُ مَا بَدَا لَكَ فِی رَدِّهِ وَ قَدْ مَنَعْتَنِیهِ قَالَ رَأَیْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام فِی النَّوْمِ فَقَالَ إِنَّ أَجَلَكَ قَدْ دَنَا فَرُدَّ عَلَی ابْنِ عَمِّكَ مَالَهُ (2).
●ابن الفرات می گوید: من از پسر عمویم ده هزار درهم طلبکار بودم و نامه ای برای حضرت عسکری علیه السّلام نوشتم و در آن نامه تقاضا کردم در این مورد دعا بفرمایند. در جواب نوشت: اول پول تو را خواهد داد و پس از یک هفته می میرد. پسر عمویم طلب مرا پرداخت نمود. از او پرسیدم چطور شد که طلب مرا دادی با اینکه مدتها بود نمی دادی؟ گفت: حضرت عسکری علیه السلام را در خواب دیدم که به من فرمود: اجلت نزدیک شده! بدهکاری خود را به پسر عمویت بپرداز. - . الخرائج و الجرائح 1: 441 -
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 50 صفحه 270
●«36»- یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ قَالَ: كَانَ لِی عَلَی ابْنِ عَمِّی عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ فَكَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام أَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ لِذَلِكَ فَكَتَبَ إِلَیَّ أَنَّهُ رَادٌّ عَلَیْكَ مَالَكَ وَ هُوَ مَیِّتٌ بَعْدَ جُمْعَةٍ قَالَ فَرَدَّ عَلَیَّ ابْنُ عَمِّی مَالِی فَقُلْتُ مَا بَدَا لَكَ فِی رَدِّهِ وَ قَدْ مَنَعْتَنِیهِ قَالَ رَأَیْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام فِی النَّوْمِ فَقَالَ إِنَّ أَجَلَكَ قَدْ دَنَا فَرُدَّ عَلَی ابْنِ عَمِّكَ مَالَهُ (2).
●ابن الفرات می گوید: من از پسر عمویم ده هزار درهم طلبکار بودم و نامه ای برای حضرت عسکری علیه السّلام نوشتم و در آن نامه تقاضا کردم در این مورد دعا بفرمایند. در جواب نوشت: اول پول تو را خواهد داد و پس از یک هفته می میرد. پسر عمویم طلب مرا پرداخت نمود. از او پرسیدم چطور شد که طلب مرا دادی با اینکه مدتها بود نمی دادی؟ گفت: حضرت عسکری علیه السلام را در خواب دیدم که به من فرمود: اجلت نزدیک شده! بدهکاری خود را به پسر عمویت بپرداز. - . الخرائج و الجرائح 1: 441 -
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 50 صفحه 270
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
#محسنیه
امیرالمومنین علیه السلام:
●مَوْتُ اَلْوَلَدِ صَدْعٌ فِي اَلْكَبِدِ
مرگ فرزند، شکافى است در جگر.
منبع : غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 533
عيون الحكم و المواعظ، ص 487 ، ح 9017
امیرالمومنین علیه السلام:
●مَوْتُ اَلْوَلَدِ صَدْعٌ فِي اَلْكَبِدِ
مرگ فرزند، شکافى است در جگر.
منبع : غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 533
عيون الحكم و المواعظ، ص 487 ، ح 9017
Forwarded from وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
پشیمانی عمر بن خطاب در احتضار و دم آخر جان دادنش
🔻وَ قَالَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی رَبِیعِ الْأَبْرَارِ (4): لَمَّا حَضَرَتْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ الْوَفَاةُ قَالَ لِبَنِیهِ وَ مَنْ حَوْلَهُ: لَوْ أَنَّ لِی مِلْ ءَ الْأَرْضِ مِنْ صَفْرَاءَ أَوْ بَیْضَاءَ لَافْتَدَیْتُ بِهِ مِنْ أَهْوَالِ مَا أَرَی.
♦️زمخشری در ربیع الابرار آورده است: هنگامی که اجل عمر فرا رسید، به پسران خود و اطرافیانش گفت: اگر به اندازه گنجایش زمین طلا یا نقره در اختیار داشتم، به خاطر رهایی از ترس و اهوال آنچه می بینم، همه را فدا می کردم.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 30 صفحه 122
مدینة المعاجز جلد 2 صفحه 97
البته ظاهرا بزرگان عمری زحمت کشیدند و این روایت را در چاپ های جدید حذف کردند.
🔻وَ قَالَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی رَبِیعِ الْأَبْرَارِ (4): لَمَّا حَضَرَتْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ الْوَفَاةُ قَالَ لِبَنِیهِ وَ مَنْ حَوْلَهُ: لَوْ أَنَّ لِی مِلْ ءَ الْأَرْضِ مِنْ صَفْرَاءَ أَوْ بَیْضَاءَ لَافْتَدَیْتُ بِهِ مِنْ أَهْوَالِ مَا أَرَی.
♦️زمخشری در ربیع الابرار آورده است: هنگامی که اجل عمر فرا رسید، به پسران خود و اطرافیانش گفت: اگر به اندازه گنجایش زمین طلا یا نقره در اختیار داشتم، به خاطر رهایی از ترس و اهوال آنچه می بینم، همه را فدا می کردم.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار جلد 30 صفحه 122
مدینة المعاجز جلد 2 صفحه 97
البته ظاهرا بزرگان عمری زحمت کشیدند و این روایت را در چاپ های جدید حذف کردند.