Telegram Web Link
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت57

ممرضا:اقا چه جذاب شدم
محراب:گوه هم همینو میگه
ممرضا:تورو نمیگم هه
پانیذ:من جز این لباس دیگ هیچی ندارم
متین:خب این خوبهههه که
پانیذ:پهلو هام پیداس
لئو:چه فاجعه ایی😭😂
فرزاد:هودی سفیدت با کلاهت تو ماشین منه اون شب جا گزاشتی
پانیذ:خب برین تو ماشین بردار رو همین میپوشم
متین:زود باشین
پانیذ تو برو تو ماشین فرزاد که یه باره لباستم بپوشی
پانیذ:رفتم نشستم تو ماشین فرزاد و کلاهمو گزاشتم رو سرم
ممرضا:محراب و لئو بدوین بالا
من وسط میشینم میخوام اهنگ عوض کنم
پانیذ:منم میرم اون طرف
تو چرا هودی که مثه منه رو پوشیدی
لئو:خطری میزنه
ممرضا:دوس داشتم بپوشم بتوچه
•••••••••••••••••••••••

ارسلان:همینجاس؟
فرزاد:اره بیاین
پانیذ:یوهووو
اتوسا:سی‌سیم
پانیذ:منو بین چن تا لاشخور ول کردین رفتین
نیکا:خیلی گشنگ خوابیده بودی دلمون نیومد بیدارت کنیم
متین:ببخشید مام اومدیم
نیکا:نمیبخشمت
ارسلان:با چشمام دنبال دیانا میگشتم ولی نبود
پانیذ:دیانا کو
عسل:تلفنش زنگ خورد رف جواب بده
ممد:بریم سر یه میز بزرگ تر
تینا:محمدرضا چقدر هودی تو پانیذ قشنگه
پانیذ:گلم این هودی با کل اکیپون سته خب!اگه دقت کنی محراب و لئو عن رنگ هم برداشتن،ما دوتا عم یه موقعه ایی اسمنگل بودیم ست برداشتیم
دیانا:حرص نقول
پانیذ:منو بین اون همه پسر هول ول کردین رفتین اره
امیر انکا:بابا تو ته ع وقتی بیدار شدی چلمون کردی چی میگی دیگه
ممرضا:خب حالا دختر بوده مام به کوچیکیش احترام گزاشیم
ارسلان:همین کوچولو رو خیلیا میخوانش
پانیذ:بتز شروع شد
شیدا:وای دعوا هاتون خیلی خوبه
دیانا:پانی بیا تا سرکیس بهتداشتی
•••••••••••••••••••
پانیذ:چیشده
دیانا:شیدا
پانیذ:خبببب!
دیانا:تحدیدم کرد به ارسلان نزدیک نشم و از این چرت و پرتا
پانیذ:پس حتما نزدیک شو🥲😂
دیانا:با دخترا هماهنگ کردیما توم هواست باشه به تینا مزاحم کار نشه
پانیذ:برو پایتم
دیانا:بریم پایین
پانیذ:دیانا،ممرضا از دیشب اصلا چیزی یادش نیست گفتم بدونی
دیانا:خیلی بهتر اینجوری یه فرصته که توم بتونی بهش بگی
••••••••••••••••
ممد:بچه ها هر چی میخوایین سفارش بدین
ارسلان:همه قهوه رو میخورن دیگ
-اره
دیانا:من اسپرسو
بعد دادن سفارشا نشستم منشن هامو دیدم
کل ادیتا شده اردیا
ارسلان:انقدر ساکتین خطرناک میشین
ممد:افسردگی گرفتم یه هفته اس پست نزاشتم
پانیذ:خب همینجا چن تا ویدو بگیریم
نیکا:نه بابا میریم یه جا خوب
دیانا: فردا که برمیگردیم با عرفان قرار میزاریم واسه پست جدید ممد
رومینا:اره بابا بشینین
محراب:میخوام لایو بگیرم
لایو شروع کردم و کلی با بچه ها گفتیم و خندیدم
لئو:یکی نوشته لئو دیانا کجاس
دوستان بنده لئورضا هستم نه ارسلان اچ اس
ممد:تو روحت😂
متین:ارسلان اب شد ع خجالت😂
ممرضا:اینو تو گینس ثبت کنیم😂
دیانا:عه مسخرا
امیر انکا:به هم میاین😂
ارسلان:گوشیو بده
محراب:خب بچه ها لایو قطع میکنم دوستون داریم
شیدا:فکر نکنم شوخی خنده داری بود
رومینا:شوخی نکرد که😔😂
نیکا:بلاخره هر کی یه لیاقتی داره که ارسلان لیاقت دیانا رو نداره حتی تو ویدو هاش😂🤌🏼
ارسلان:جان!
فرزاد:حقیقت تلخه🤣
دیانا:اره دیه هر کی یه لیاقتی داره به قول نیکایی من از سر ارسلان حتی تو ویدو هاشم زیادم
شیدا:الان تیکه انداختین
ارسلان:عشقم بچه ها شوخی میکنن جدی نگیر
پانیذ:گمشو مگه ما شوخی داریم
اتوسا:کاپل ویدو ایی فقط منو امیر
امیر انکا:صد در صد
ارسلان:باشه اصن هر چی شما گفتین
دیانا:هر کی با من میاد پاشه....




ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
هر کسی شرایط ادمینی داره زیر همین پیام کامنت بزاره🥲
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت58

ارسلان:
بعد چن مین برگشتسم باغ
گوشیمو در اوردم و منشن هامو چک کردم هما ادیتا شده بود اردیا
شیدا:چیکار میکنی قشنگم
ارسلان:هیچ ادیت فنامو میبینم
لئو:فنات مگه ادیتی غیر اردیا هم بلدن که تو منتظری یه چی اد استوری کنی
شیدا:چطوره بگی رل زدی
ارسلان:چن روز دیگ صبر کن
پانیذ:اری میشه صحبت کنیم
ارسلان:اره اتفاقا کارت داشتم
••••••••••••••••••
پانیذ:تو به ممرضا گفتی
ارسلان:ام یه جورایی خودش فهمید
پانیذ:چجوری
ارسلان:نمیدونم دیگ اینو
پانیذ:میدونی بعد چیشد؟
ارسلان:اره دیانا بم گف،ولی ممرضا یادش نی نگران نباش
پانیذ:هم خوبه هم بد
ارسلان:ما کمکت میکنیم غمت نباشه🙂
پانیذ:دورت بگردم:)
•••••••••••••••••••••••
نیکا:وای بچه ها بریم بخوابیم فردا باید بیدار بشیم واسع ویدو ممد
فرزاد:قرار شد همین جا بگیره دیگ؟
ممد:اره داداش
لئو:بابا من که اخر نفهمیدم ویدوت چیه
ممد:به مغزت فشار نیار بچه میسوزه
ارسلان:فک کنم قراره زود بخوابیم
شیدا:میشه سریال نامه رو بخونم اگه اجازه هست
ممد:چرا نشه بفرمایید
تینا:اهان یعنی اینجا محمدرضا به پانیذ چاقو میزنه
نیکا:نه نه پانیذ خواهر ممده بعد محمدرضا نقش بد داره اینجا
ممرضا:منه مظلوم
تینا:عه حرف نزن ببینم چیه من سر در نمیارم
نیکا:پانیذ عاشق محمدرضا میشه اینجا بعد محمدرضا به ممد چاقو میزنه و...
تینا:اهان فهمیدم
ولی چقد جالبه که توی سریالاتونم واقعیتو میسازین
عسل:هن
تینا:مگه شما خبر ندارین
متین:رک حرفتو بزن
تینا:خب....



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت59

تینا:خب پانیذ که واقعا عاشق محمدرضاعه
عسل:هن😐
پانیذ:همه برگشتن سمت من
ودف اینارو از کجا در اوردی
تینا:ارسلانم که میدونه دیگ والا خودم شنیدم
لئو:فال گوش وایسادی
شیدا:حتما تینا یه چی شنیده دیگ
ممد:چرتو پرت نگین بابا کدوم عشق و عاشقی
ارسلان:ما بین حرفمون از ممرضا اسم نبردیم اشتب شنیدی
تینا:نه خیلی درست شنیدم همش درباره محمدرضا بود،یه گنده کاری هاییم بالا اوردن
ممرضا:تینا دیگ داری زیاده روی میکنی
پانیذ:من اگه ارزد دوس دارم مال رفاقتمونه خب اگه عاشقم داداشمه اوکی!
دیانا:عا افرین
فرزاد:فک کنم دیگ باید رفع زحمت کنین
پانیذ:نه جایی نمیرن
رومینا:میرن
تینا:اها گنده کاریتونم بگم و برم
ممرضا:دست پانیذ و گرفتم و زدم بیرون
ممد:کجا؟
ممرضا:یه جا که تنها باشیم
ممد:خبرم کن
••••••••••••••••••••
دیانا:الان دو ساعته رفتن دارم نگران میشم گوشی پانیذ اینجاس ممرضا عم جواب نمیده
ارسلان:نگران نباش میان
محراب:دیانا سر گیجه گرفتیم بشین
دیانا:چی میگی پانی حالش خوب نبود تازه ارومم باشم
اتوسا:راس میگه تو انق بی خیالی به ما چه
تینا:رفته ادامه جن*ده بازیشو بکنه
دیانا:چی گفتی؟یه بار دیگ بگو
رفتم سمتش که بزنمش متین گرفتم
متین:بشین خودم ترتیبشو میدم
دیانا:متین ولم کن تا بش بگم
اخه یکی نی بگه خودت خراب تر همه ایی بدبخت که با اولین دیدار اومدی مهمونی و خراب بازیات معلوم نی با چن نفر خوابیدن اینا
ارسلان:هوی دیانا شورشو در نیارا
نیکا:هوی تو کلات با دیانا درست بحرفا تا دندوناتو نیوردم تو دهنت
ممد:ع کی تاحالا رفیقتو به رلت میفروشی؟
لئو:ارسلان بشین تو گوه نخور
تینا:بیا بریم شیدا
ارسلان:نه هیچ جا نمیرین بشین
دیانا توم بشین تا دهنمو باز نکردم
دیانا:تو لیاقت همین ادما خرابن
گوشیمو برداشتم و از ویلا زدم بیرون
نمیدونم کجا میرفتم فقط میخواستم از اونجا دور بشم



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت60

دیانا:
نمیدونم کجا میرفتم
یه کافه دیدم و سریع رفتم اونجا
گوشیمو رو حالت پرواز گزاشتم و یه قهوه سفارش دادم
دیگه واقعا دارم نگرارن پانی میشم گوشاشونم که جواب نمیدن
کاش حدقل بتونه بهش حقیقتو بگه
2h old•••••••••••
پانیذ:کجا داری میری
هیج جوابی نگرفتم
با توم
ممرضا:هیس
پانیذ:نگه دار
اصلا گوشش بدهکار نبود
گفتم نگه دار دارم خفه میشم
ممرضا:ماشینو زدم کنار که پانیذ پیاده شد
پانیذ:چرا اومدیم اینجا
ممرضا:تینا چی شنیده بود
پانیذ:اصن حرفاش نوک سوزنم حقیقت نداره
ممرضا:تو بالا سر من شاخ میبینی؟
پانیذ:ممرضا وقت مسخره بازی نیس الان ول کن حصله ندارم
ممرضا:چرا نمیتونی حقیقتو بگی
پانیذ:حقیقت همینه حالا برگرد سمت باغ
ممرضا:گفتم من خر نیسم
پانیذ:دور از جون خرا
ممرضا:میگی یا به جاهای باریک بکشم؟
پانیذ:من فقط ار ارسلان پرسیدم چرا ممرضا باید با یه ادمی مث تینا رل بزنه لیاقتت بالا تره اصن حرفی از عشق و عاشقی نزدم بعدم من عاشق یکی دیگم چرت و پرتا چیه میگین
ممرضا:اها حله بیا بریم
••••••••••••••••••••••
ممرضا:برگشتیم تو باغ
تینا:عشقم
ممرضا:مم عشق تو نیسم خب برو از اینجا
تینا:چی میگی
ممرضا:شیدا و تینا هری
ممد:چیشد دادا
ارسلان:هری یعنی چی با شیدا درس حرف بزنا
متین:یه مشت تو صورت ارسلان زدم که با شتاب پرت شد رو زمین
تو ادم نیسی نه
دیانا رو که ناراحت کردی معلوم نی کجا رفته الانم نوبت ممرضاس
ارسلان:من شیدا رو دوس دارم باید با این واقعیت رو به رو بشین
متین:خیلی دوسش داری اره؟
رفتم از بالا وسایلشو جم کردم و اوردم پایین
بگیر و برو بیرون دیگه عم این طرفا پیدات نشه
ارسلان:از این کارت پشیمون میشی
ممد:برو ارسلان
ارسلان:تاوان سنگینی پس میردین برا این کارتون خیلی بد
متین:بدو اینجا واینسا



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا 👀🤍
#پارت61


ارسلان:بخاطر این کارتون تاوان بزرگی پس میدین
شیدا:بیا بریم
ارسلان:حواستونو جم کنین به خودتون
مخصوصا دیانا
لئو:ارسلان برو تا بدتر این نشده
پانیذ:بعد رفتن ارسلان و اون دوتا گوشیمو برداشتم و زنگ زدم دیانا
ولی گوشیش خاموش بود
ممد:نگران دیانام
پانیذ:میاد نگران نباش
ممد:حالش خوب نبود وقتی نبودین دعوا بدی شد بینشون
پانیذ:تعریف کن
ممد:چن دیقه بعد رفتنتون دیانا طاقت نیورد و رفت حنله کنه به تینا که گرفتمش،بحثشون سد و ارسلانم طرف داری اون دوتا رو کرد
پانیذ:فک نمیکردم هیچ وقت ارسلان همچین ادمی بشه که بخاطر دوتا دختر کل اکیپو بفروشه
ممد:متینم یه دوتا سیلی بهش زد
پانیذ:نباید میزدینش
ولی دیانا چرا نمیاد نگرانم
محراب:بچه ها دیانا اومد
پانیذ:بدو بدو رفتیم سمت دیانا و بغلش کردیم
نیکا:کجا بودی دیونه مردم از نگرانی
دیانا:بیخیالش حالم اوکی نیس فعلا میرم بخوابم
ممرضا:قبلش بیا کارت دارم
دیانا:باش
ممرضا:پانیذ عاشق کیه
دیانا:اخه عاشق کی میتونه باشه یه تفر که بیشتر نی
ممرضا:اسمش
دیانا:بهت نگفت نه؟
ممرضا:نه چیزی نگفت
دیانا:نمیتونه بگه اخه چجوری بگه قلبش تیکه پاره شده
ممرضا:تو بگو من به کسی نمیگم
دیانا:شرمنده میزارم خودش بگه
ممرضا:اذیت نکن دیگ عه
دیانا:ممرضا بیین پانیذ دو سال عاشق طرف بوده اونم اصلا توجه بهش نداشته هر وقت خواسه بگه بهش یه مشکل پیش اومده منم به کسی نمیگم شو خوش
ممرضا:یعنی چی اخه کل اکیپ میدونن به جز من حتی المیرا عم میدونه فقط منن که ابر ندارم
دیانا:صبر داشته باش...
••••••••••••••••••••••
چشمامو با سر و صدای ممد باز کردم
ممد:پاشوووو دیر شد الان عرفان میاد
دیانا:تو روحت
ممد:باشه حالا پاشو که کلا فیلم تغییر کرد
دیانا:وای خدایا تازه باید دیلوگا جدیدو حفظ کنم
ممد:هه
دیانا:برو بیرون میام
لباسمو پوشیدم و اماده شدم حوصله ارایش نداشتم ولی خب مجبور بودم
همش فکرم درگیر ارسلان بود که بعد از رفتن من چه اتفاقی افتاد
چرا وقتی اومدم نبود
تو همین فکرا بودم که پانیذ اومد تو
پانیذ:گایز
دیانا:اخرم نگفتی نه
پانیذ:میخوام خودش بفهمه
دیانا:چرا؟
پانیذ:ممرضا امادگی نداره برا همچین ابراز احساساتی جدیدا خیلی فوضولی میکنه تو کارام
پ خودش بفهمه بهتره اروم اروم بم نزدیک شه و عادت کنه قشنگ تره تا یهویی بگم
دیانا:فکر عالی بود خوشم اومد
پانیذ:داشتی به ارسلان فک میکردی
دیانا:ارسلان کیه
پانیذ:حالا کیه؟
دیانا:بم گفت خراب
پانیذ:گوه خورده
دیانا:چیشد که رفت
پانیذ:متین بیرونش کرد بقیه هم چیزی نگفتن
دیانا:چیزی نگفت
پانیذ:امممم
دیانا:ام؟
پانیذ:گفت حواسمون جم باشه مخصوصا به تو
دیانا:اها هیچ غلطی نمیتونه بخوره



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت62

دیانا:
دو هفته از نبود ارسلان میگذشت
حتی استوری هم نمیزاشت
با اینکه پشتمو خالی کرد ولی دلم واسش تنگ شده:)
لباسمو پوشیدم برم بیرون یکم قدم بزنم
یه روزم نمیشد به ارسلان فکر نکنم
روزا خیلی سخت و دیر میگذشت
هر روز بی حوصله در از دیروز میشدم
تو همین فکر و خیال بودم که چشمام سیاهی رفت و افتادم
••••••••••••••••••
با سر درد بدی چشمامو باز کردم
یه جای متروکه و بودم
کسی اینجا نیستتتت
جوابی نشنیدم
شیدا:خوش اومدی
دیانا:شیدا!
شیدا:فکر اینجا شو نکرده بودی نه؟
دیانا:برو سر اصل مطلب چی میخوای
شیدا:به زودی میفهمی
دیانا:ببین من دهن تو رو...
نزاشت حرفمو ادامه بدم و یه سیلی بهم زد
شیدا:خفه شو چون هیچ گوهی نمیتکنی بخوری
الو...اره اینجاس...باش باش منتظرتم
فاتحه تو بخون
دیانا:اها
شیدا:خب که زبون درازی میکنی برا من اره!
دیانا:میخوای بازم بکنم
شیدا:وقتی به پام افتادی از همش پشیمون میشی
رفتم از صندلی بازش کردم و ایستاده بستمش به تناب بالای دیوار
شلاق و برداشتم
دیانا:شلاق و برداشت و شروع کرد به زدن:)صدام اصلا در نیومد که بخواد خوشحال شه
بعد 20 دقیقه زدم شلاق و گذاشت و رفت
اشک توی چشمام جمع شد کمرم زخم زخم شده بود و میسوخت
ولی نه دیانا گریه نکن تو قوی،خیلی خب من میتونم چشمامو رو هم گزاشتم که درد رو فراموش کنم
•••••••••••••••••
دیانا:
با صدای یه اشنا چشمامو باز کردم ولی نتونستم تشخیص بدم کیه
شیدا:عه بیدار شدی مهمون داری
دیانا:اصلا نگاهشم نکردم و منتظر بودم ببینم اون کیه
ارسلان:خب خوش اومدی
دیانا:ارسلان!
ارسلان:گفته بودم حواسشون بهت باشه
دیانا:منو اوردی اینجا که چی؟
ارسلان:زبون درازی میکنی برا من اره؟به رل من میگی خراب اره؟
دیانا:اره میخوای بازم بگم
ارسلان:رفتم جلو و دستمو گزاشتم رو شونه اش
دیانا:دست ارسلان رو شونه ام بود که جای شلاقش سوخت و اشک تو چشمم جم شد
ارسلان:خانم کوچولو داره گریه میکنه
دیانا:بخاطر ادما بی ارزشی مثل تو گریه نمیکنم
ارسلان:دیانا یه بار دیگه زبون درازی کنی بد میبینی
شیدا بیا بریم
دیانا:بعد از رفتن ارسلا و شیدا زدم زیر گریه کمرم در حد مرگ درد داشت پاهام خوشک شده بود از بس وایسادم دستامم درد میکرد
••••••••••••••••••
ارسلان:بزن قدش
شیدا:خب بعدی کیه؟
ارسلان:دیاناشون بسه چون واسه همه عزیزه
شیدا:حدقل یکم اذیتش میکردی
ارسلان:امشب با بچه ها برین بیارینش سمت ویلا براش یه جا خوب اماده کردم
شیدا:قراره کلی خوش بگذره




ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
خب الان ارسلان شخصیت بدی گرفت شرمنده😔🥲😂
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت63

نیکا:بچه هاشما میدونین دیانا کجاس
پانیذ:از صبح تاحالا هر چی میگیرمش خاموشه خونشونم نبود
متین:خب شاید خوابه یا مهمونی چیزی
پانیذ:بدجور دل شوره دارم
نیکا:منم نمیتونم فکر مثبت بکنم
ممرضا:میاد نگران نباشین
پانیذ:تو عم که همه چی به اونته
ممرضا:نه خیلی چیزا نیس😔😂
لئو:خوب اومد
محراب:منم نگرانشم از دیشب تا حالا یه دل شوره بدی دارم چون دیانا مهمونیم باشه گوشیش خاموش نمیکنه اونم تا این وقت شب
Diyana•••••••••••••••••
دیانا:چن تا مرد هیکلی اومدن گزاشتنم توی ماشین و حرکت کردن
بعد از چن مین رسیدیم به یه ویلای خیلی بزرگ
-از این طرف
دیانا:خیلی خب ول کن خودم دارم میام
-وای به حالت اگه فکر فرار به سرت بزنه
دیانا:سه طرفم بسته چجوری برم؟
بردنم به یه اتاق خالی و به صندلی بستنم
ارسلان:امشب تیغه رو اماده کن فردا اونو
دیانا:صداشو کم و بیش میشنیدم
ارسلان:خب خب خب دوباره به هم رسیدیم دیانا رحیمی
دیانا:تموم شد؟خیلی تاثیر گذار بود
ارسلان:تو ادم نمیشی نه
دیانا:فرشته ها ادم نمیشن
ارسلان:پسر تیغو بیار
دیانا:یه چیزی اورد حالت دستگاه تتو رو داشت ولی سرش تیغ بود
ارسلان:شروع کردم به نوشتن روی دستش
دیانا:خودمو کنترل کردم و هیچی نگفتم
ارسلان:اشکاشو نگا
دیانا:ودف؟کدوم اشک؟چشماتو بشور
ارسلان:امید واردم تا فردا زبون درازیتو بزاری کنار وگرنه براش بد میشه
دیانا:میخوای ببریش؟خب ببر
بدون اینکه حرف بزنه رفت بیرون و در و بست
رو دستم کلمه Rotten به معنای گندیده رو نوشته بود
کمرم داشت خون باز میکرد راه رفتن خونه روی کمرم حس میکردم،هودی سفیدم خونی شده بود
چشمامو بستم، بغضم ترکید
اخه چرا ارسلان اینجوری شده انقدر سنگ دل و بی رحم
دیگه اون ارسلانی که من میشناختم نبود
صبح شد...
از سوزش کمرم و دستم خوابم نبرد هوا هم خیلی سر بود
کلافه سرمو انداختم پایین
با هر تکونی که میخوردم کمرم زخماش باز میشد و شروع به خون ریزی میکرد
صدای پای یکی اومد،در باز شد
خودمو زدم به خواب
ارسلان:پاشو کلی کار داریم
دیانا:چشمامو باز کردم و بهش نگاهی کردم
ارسلان:پشتش خونی بود
رفتم پشتش و هودیشو زوم بالا،کلی جای زخم و شلاق رو کمرش بود و داشت خون ریزی میکرد،دلم سوخت
دیانا:دستتو بکش عوضی
ارسلان:خب هر کی این کارو کرده دمش گرم ضرب دس خوبی داشته
دیانا:ریده با ضرب دسش
ارسلان:چطوره کم زر بزنی تا فکتو نیوردم پایین
دیانا:هیچی نگفتم و بازم سرمو انداختم پایین
ارسلان:چی..چیزی نمیخوای
دیانا:سکوت کردم
ارسلان:اوکی
••••••••••••••••••••
ارسلان:رفتم تو اتاق شیدا
شیدا(با داد)
شیدا:ها چرا خونه رو گزاشتی رو سرت
ارسلان:چرا با شلاق زدیش
شیدا:زبون درازی کرد حقش بود
ارسلان:ده بار گفتم تا من نگم کاری نمیکنی
چرا زدیش نمیگی میمیره
شیدا:خب حالا انق بزرگش نکنا
ارسلان:بزرگش نکنم؟زدی داغونش کردی
شیدا:تو که میخوای نابودش کنی حالا یکیشم من کردم چه اشکالی داره
ارسلان:خیلی خب ولی دیگ بدون هماهنگی من از این کارا نکن
شیدا:باشه
ارسلان:میرم ببینم دستگاه اوردن یا نه
شیدا:بعد این کار چیکار میکنی؟
ارسلان:اگه زنده بمونه تحویلش میدیم




ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت64

-اقا سفارشتونو اوردن
ارسلان:الان؟ساعت 8 شب؟
-چیکار کنیم بگیریم؟
ارسلان:چاره ایی نیست بیار نیازه
دستگاه رو باز کردم و بردم اتاقی که دیانا بود
دیانا:اصلا سرمو نیوردم بالا که نگاهش بکنم
ارسلان:برین بیرون
شیدا:ولی..
ارسلان:میگم بیای برا انجامش
شیدا:اوکی منتظرم
ارسلان:خب دیانا
دیانا:میخوای بکشیم؟
ارسلان:نه نه خیلی بدتر اون
دیانا:نکن...پشیمون میشی
ارسلان:از هیچ کدومش پشیمون نیسم و نمیشم
دیانا:این بود جواب خوبیام؟
ارسلان:هیچی نگفتم و دستگاه روشن کردم
بیاین تو
-اقا کمر بند که خواسته بودین
ارسلان:کمر بندو گزاشتم تو دهن دیانا
نمیخوام دندونای خوشگلت بشکنه
شیدا:شروع کنننن
ارسلان:ببینم اینم میتونی تحمل کنی
دیانا:درجه رو گزاشت رو اخر و گرفت رو سرم
از درد کمر بندو چفت ندونام کردم و دیگه چیزی حس نکردم...
ارسلان:دیانا بی هوش شد
شیدا:هوووو عالی بود
ارسلان:اوهوم بیا بریم
•••••••••••••••••••
ارسلان:ساعت 9 صبح بود رفتم پایین به دیانا سر بزنم
در اتاقو باز کردم خواب بود
پاشو کلی کار داریم
ولی جوابی نگرفتم حتی چشماشم باز نکرد
نبذش کم شده بود
دیانا دیانااا دیاناااااا
از صندلی بازش کردم و بغلش کردم بردمش سمت ماشین
••••••••••••••••••
ارسلان:اورژانس
پرستارا با عجله یه تخت اوردن دیانا رو گزاشتم رو تخت و بردنش
گوشیمو برداشتم و شماره نیکا رو گرفتم
نیکا:الو
ارسلان:نی..نیکا
نیکا:ارسلان؟
ارسلان:م..من و دیا..دیانا بیمارستانیم اوک میفرستم بیا
نیکا:چیشده😐
ارسلان:خودتو برسون میگم
سرمو انداختم پایین و نشستم رو صندلی
دکتر از اتاق اومد با عجله بیرون
ارسلان: اقای دکتر چیشده؟
دکتر:خون ریزی مغزی کرده کلی خون ازش رفته کمرش پره زخم و کبودیه دست راستش نیاز به بخیه داره،برین کنار باید برم اتاق عمل
ارسلان:خون..خون ریزی مغزی
ارسلان چیکار کردی
نیکا:ارسلانننن
ارسلان:نیکا
نیکا:چیشده بگو مردم تا اینجا
ارسلان:ممم..من
نیکا:تو چی
ارسلان:به دیانا خیلی اسیب زدم
نیکا:چه گوهی خوردی؟
ارسلان:کل ماجرا رو برا نیکا تعریف کردم


ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
جان عمتون هی نگین پارت بزار
درس دارم امتحان دارم وقت کنم پارت میزارم🙂
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت65

نیکا:چیییی
دیانا کجاس
دکتررررررر
پرستار:چطونه خانم بیمارستانو رو سرتون گزاشتین
نیکا:دی..دیانا رحیمی کجاس
پرستار:تو اتاق عمله لطفا بشینین و داد نزنید وگرنه مجبور میشم بیرونتون کنم
ارسلان:باشه ممنون
نیکا:نشستم رو صندلی و دستامو گزاشتم رو سرم
ارسلان:نیکا من
نیکا:تو چی؟یه عوضی اشغال که بخاطر دوتا جن*ده دوستشو اذیت کرده؟
ارسلان:بخدا اشتباه کردم نمیخواستم اینجوری بشه فقط میخواستم بترسه
نیکا:الان حالت خوب شد؟حالا ترسوندیش؟گمشو برو یه بار دیگم اینجا ها ببینمت یا سمت هر کدوم از بچه های اکیپ با دستا خودم میکشمت
ارسلان:حق داری

نیکا:بعد رفتن ارسلان گوشیمو برداشتم و شماره متین و گرفتم
بعد چن مین همه بچه ها اومدن همه چیو واسشون توضیح دادم
متین:داری شوخی میکنی دیگه؟
نیکا:شبیه کساییم که شوخی داره
دیانا خوب نیس بچه ها الان دو ساعته تو اتاق عمله
پانیذ:تحمل نکردم بغضم شکست:)
ممرضا:گریه نکن دیانا قوی تر این حرفاس
لئو:بچه ها اشکاتونو پاک کنین ما الان باید انرژی داشته باشیم که دیانا اومد خوبش کنیم
نیکا:لئو راس میگه
من زنگ میزنم به خاله هم خبر بدم
•••••••••••••••••••
پانیذ:الو بفرمایید
ارسلان:پانی میشه ببینمت
پانیذ:اره اتفاقامنم کارت دارم
ارسلان:بیا بام
پانیذ:گوشیو قطع کردم و از بیمارستان زدم بیرون...
ماشینو پارک کردم و منتظر ارسلان وایسادم
ارسلان:امم
پانیذ:شیدا و تینا جونت خوبن؟
ارسلان:پانیذ
پانیذ:الان با دیانا تصویه حساب کردی؟
ارسلان:نیومدم اینا رو بگی
پانیذ:الان دیانا تاوان کارای نکردشو پس داد بهت؟دلت خونک شد؟
ارسلان:پانیذ(با داد)
پانیذ:جواب همه خوبیای که در حقت کرد این بود؟
ارسلان:من احمق شدم میفهمی چشام کور شده بود
پانیذ:چجوری دلت اومد؟
ارسلان:من دس روش بلند نکردم
پانیذ:برا همین تو اتاق عمل داره جون میده؟
ارسلان:میزاری زر بزنم یا نه
پانیذ:اره اره بگو
ارسلان:من دست رو دیانا بلند نکردم فقط با تیغ رو دستش خیلی کم یه نوشته زدم و یه شوک بهش دادم
پانیذ:هیچ کاریم نکردی نه؟دیگه چیکار میخواسی بکنی
ارسلان:میشه خبر بدی وقتی از اتاق عمل اومد بیرون
پانیذ:حتی صفر صدم ثانیه هم فکرشو نکن
ارسلان:لطفا
پانیذ:کاش قلبشو در میوردی و له میکردی
ارسلان:هن
پانیذ:هر چی میکشه از همون قلبشه
ارسلان:یعنی چی
پانیذ:اون دوست داش عوضی عاشقت بود دیونه وار چطوری دلت اومد
ارسلان:چی!
پانیذ:ارسلانو با دستم زدم کنار و سوار ماشین شدم و گازشوگرفتم رفتم
وای پانیذ چرا اینو گفتی
یعنی دیانا به هوش بیاد پارم میکنه
-📱
بله نیکا
ممرضا:ارزدم
پانیذ:بگو
ممرضا:کجایی
پانیذ:دارم میام بیمارستان
ممرضا:باش منتظرم
پانیذ:چیزه ممرضا
ممرضا:جانم
پانیذ:اگه یه روز مردم و نتونستم بگم عاشق کی بودم از یکی دخترا بپرس
ممرضا:خدانکنه منگل
پانیذ:فعلا



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت66


پانیذ:دیانا هنوز از اتاق عمل نیومده بیرون
نیکا:نه
پانیذ:4 ساعته تو اتاق عمله
متین:مگه شوخیه عمل مغزه
پانیذ:لئو و ممرضا کجان
متین:رفتن قهوه بخرن برامون
ممد:یکم ساک باشین بد نی
محراب:راس میگه
لئو:بیاین قهوه
متین:دمت گرم
پانیذ:من نمیخوام مرسی
ممرضا:پانی واسه تو شیر قهوه خریدم نمیخوری؟
پانیذ:میل ندارم
ممد:از صبح تا حالا هیچی نخوردی،یکمشو بخور
ممرضا:بخور دیگه
پانیذ:دیانا اونجا داره با مرگ دس پنجه نرم میکنه بعد من اینجا شیر قهوه بخورم:)!
رومینا:دیانامون خوب میشه میاد نگران نباش الان یکم بخور
پانیذ:بیخیال حسش نی یکم میرم بیرون
لئو:میرم دنبالش

لئو:پانی
پانیذ:هوم
لئو:منم میام
پانیذ:باش
لئو:با ارسلان حرف زدی اره
پانیذ:تو از کجا میدونی
لئو:با محراب و ممرضا پشتت اومدیم
پانیذ:کار اشتباهی کردین
لئو:خا حالا
پانیذ:اگه هیچ وقت نتونم حقیقتو به ممرضا و بگم و اتفاقی برام بیوفته چی
لئو:چرا الان نمیگی
پانیذ:تو این اوضاع فک نکنم خوب باشه
لئو:اتفاقا ببین بعد عمل دیانا برین بیرون با هم و بگو چوندیانا تو این شرایطه و خودمو گزاشتم جاش میخوام بهت بگم عشقم کیه و همه چیو بگو
پانیذ:یاد اوری میکنی بهم
لئو:اره
راسی من هس میکنم ممرضام یه حسایی داره بهتا
پانیذ:نه بابا کدوم حس
لئو:ممرضا ادمی نیس که بخواد برا کسی چیزی بگیره ولی اونجا گف یه شیر قهوه بدن
پانیذ:هیم:)
لئو:پ یادت نره بگیا
پانیذ:نمیدونم الان فق به دیا فک میکنم
لئو:بیا بریم بالا دیه
پانیذ:اوم بریم



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت67

نیکا:با بی حصله گی نشستم رو زمین
تو فکر ارسلان بودم
چجوری دلش اومد:)
متین:دورت بگردم قصه نخور دیگه
نیکا:چجوری:)
متین:دیانا...
داشتم حرف میزدم با نیکا که دیانا رو از اتاق اوردن بیرون
پانیذ:هممون پاشدیم وایسادیم
به دیانا نگاه کردم
این اصلا شبیه دیانا من نیست:)
دکتر:لطفا برین کنار میبریمشون بخش مراقب های ویژه به هوش که اومدن میتونین بیاین پیشش
نیکا:دقیق کی به هوش میاد
دکتر:ببینید وضع خوبی نداشتن وقتی اومدن اینجا خون ریزی مغزی شدید داشتن شاید دو هفته ایی مهمون ما باشن دقیق معلوم نیست ولی عملشون خیلی سنگین بود
ممد:ممنون که اطلاع دادین
پانیذ:کم..کمرش
دکتر:اون خوب میشه یه کرمه مینویسم اونو حتما بگیرین و روزی پنج شیش باری بزنین جاش سریع میره
دستشم همون کرمو بزنین منم بخیه رو جوری زدم که اصلا معلوم نباشه
ممرضا:وقتتونو نمیگیرم خیلی ممنون اقای دکتر
پانیذ:ناخوداگاه ممرضا رو بغل کردم
ممد:گریه نکنین دیدین که حالش خوب بود
ممرضا:پانی چیزی نیست دیانا قویه زود برمیگرده
لئو:بیاسن بریم پایین غذا بگیرم بخوریم حالا که خیالمونم راحته
اتوسا:تا پانیذ به هوش نیاد لب به غذا نمیزنم
امیر انکا:دخترا یه چی بخورین حالتون بد میشه ها
پانیذ:امیر خفه شو
ممرضا:تو گریتو بکن
متین:حدقل بریم خونه یه دوش بگیریم به خودمون برسیم و بیایم پیش دیانا که تا به هوش اومد انرژی بگیره
نیکا:اره این خوبه
ممرضا:لئو و محراب و پانیذ با من بیاین
فرزاد:پانیذ چرا؟
پانیذ:فرزاد مسخره بازی در نیار پاچتو میگیرم
فرزاد:چخه
محراب:من و لئو نمیایم ما اوکیم
ممرضا:خب پانیذ بیا بریم
ممد:ساعت 7 همه بیمارستان باشن
من زودتر میام برا دیانا یکم اب میوه و اینا بخرم
••••••••••••••••••••
ارسلان:منظور پانیذ چی بود
دیگه دارم دیونه میشم
شیدا:چیزی شده عشقم
ارسلان:نه عزیزم چیزی نی بیرون کار دارم میام
گوشیمو برداشتم و راه افتادم سمت بیمارستان
-اقا همه رفتن به غیر از دو نفر
ارسلان:کجا بردنش؟
-مراقبت های ویژه یه اتاق جداس اقا از پشت شیشه فقط اجازه دارین ببینیدش
ارسلان:اتاق چند
-139
ارسلان:کسی اومد بالا زنگم بزن
-چشم اقا
ارسلان:رفتم بالا و در اتاق دیانا رو باز کردم
وقتی توی اون حال دیدمش از خودم متنفر شدم
چرا این کارو کردم
-📱
ارسلان:بله
-اقا اون دوتا دارن میان سریع بیاین پایین از در پشتی
ارسلان:در پشتی کدوم گوریه
-وقتی میاین بیرون از اتاق سمت چپ برین
ارسلان:مهدی حواست باشه وقتی دوباره رفتن خبرم کن
-چشم اقا
ارسلان:برای اخرین بار به دیانا نگاه کردم و رفتم بیرون
حس خونه نداشتم،رفتم سمت پارک همیشگی
یکم نشستم و رفتم تو فکر دیانا
کاش اینجوری نمکردم
حرف پانیذ مدام تو گوشم اکو می‌شد
شاید از رو عصبانیت نفهمیده و چرت و پرت گفته
ولی..ولی اگه واقعا عاشقم بوده چی!
.....




ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت68

نیکا:برم از دکتر حال دیانا رو بپرسم
ممد:من میریم تو بشین
پانیذ:اره بزار ممد بره
••••••••••••••
ممد:ببخشید
دکتر:بفرمایید
ممد:دیانا رحیمی چطوره
دکتر:بله دنبالتون میگشتم باید یه خبر بهتون بدم
ممد:چیزی شده؟
دکتر:راستش
ممد:بگیننن
دکتر:دوستتون یک ساعت پیش رفتن تو کما
ممد:چییی ول..ولی دیا..حالش خوب بود
دکتر:برا ما هم خیلی عجب بود حالشون کاملا نرمال بود
ممد:بدون حرف برگشتم پیش بقیه
متین:چیشد؟
ممد:دیانا
نیکا:جون بکن
ممد:رفته تو کما
پانیذ:چیییی
نیکا:شوخی میکنی دیگه اره؟
پانیذ:اره بابا مگه نمیشناسیش
ممد:جدی گفتم
متین:ولی حالش خوب بود
نیکا:اوکی الان دیانا رفته تو کما اره
لئو:تف تف تففففف
نیکا:میخوام تنها باشم دنبالمم نیاین
پانیذ:روحیتونو نبازین یهو دیدین دو ساعت دیگه اومد بیرون
ممرضا:اره بابا نگران چین

مهدی:اقا
ارسلان:رفتن؟
مهدی:نه اقا یه خبری دارم براتون
ارسلان:دیانا به هوش اومده؟
مهدی:رفتن تو کما
ارسلان:مهدی اگه مسخره بازی باشه بد میبینی
مهدی:نه اقا تو کما میتوتین ببینینش
ارسلان:قطع کن وقتی رفتن تک بزن بیام
مهدی:چشم

•••••••••••••••••••
ارسلان:
روزا و ساعتا همینجوری میگذشت و حتی یه خبر خوب از دیانا بهم نرسیده بود
خواستم زنگ بزنم به پانیذ ولی پشیمون شدم
همشون از دستم عصبانین
چندتا عکسا و فیلمام و با دیانا دیدم
ادیت فنا تموم شدنی نبود
ولی دیگه دلم واسه دیانا تنگ شده
چرا این کار و باهاش کردم کاش نکرده بودم
پوففففف خسته شدم دیگه
شیدا:از چی قشنگم
ارسلان:بیخی حال ندارم
شیدا:عه میخواستم امشب یه شب رویایی بسازیم
ارسلان:چی فکر کردی واقعا من از اون کار چندش متنفرم دیگه عم همچین درخواستی نده خب
شیدا:باشه حالا چرا عصبانی میشی
ارسلان:خوابم میاد یکم بخواب توم ساعت یکه
شیدا:باش ولی من میخواستمت🙂
ارسلان:دیگه فکر اونو نکن خب من لبم به لبت نزدم تو این مدت حالا بیام اون کار بکنم!
شیدا:خا حالا عه
ارسلان:شب بخیر
شیدا:شب بخیر دورت بگردم


ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت69

5ماه بعد••••••••••

دیانا:چشمامو باز کردم
اخ اینجا کجاس
اخرین چیزی که یادم بود درد سرم بود
پرستار:الان دکتر خبر میکنممم
اقای دکتر به هوش اومدننن
دکتر:به به
دیانا:من..من
دکتر:شما؟
دیانا:الان چند روزه اینجام
دکتر:5 ماه
دیانا:چیییی
دوستام...میشه گوشی بدین
دکتر:دوستاتون اینجان میرم بهشون بگم
دیانا:5 ماه تو کما بودم چقدر از دنیا عقبم
نیکا:دیاناااااااا
دیانا:نیکایی
نیکا:اشک تو چشمام جم شد و ربتن سمت دیانا
دیانا:گریه نکن دیونه
نیکا:میدونی من 5 ماه جون دادم هر روز
دیانا:اه گریه نکن دیگه الان گریم میگیره
پانیذ:وقت بخیر فک کنم مام ادمیم اینجا
ممد:هعی رفاقت
دیانا:بچه هاااا
لئو:سوپر خنگ دلم برات تنگ شده بودددد
دیانا:کم کم بغضم ترکید و گریم گرفت
متین:یه بغل دسته جمعی بهمون نمیرسه
دیانا:بیاین خببببب
ممرضا:این سه تا اسگل ما رو دیونه کردن
اتوسا:برو بمیر زرافه
پانیذ:گمشو دراز
دیانا:نگین بچمو چوب خشک
ممرضا:چصم
محراب:بیا بغل خودم داش اینا ادم نیستن
پانیذ:بیا بابا اسکل توم چص کردنو یاد گرفتی
دیانا:کاش کارا منو انجام میدادین بریم از اینجا
ممد:اون که فقط یه امضا میخواد
متین:من میریم اوکیش کنم
اتوسا:دیانا خیلی ترسوندیمون
نیکا:اصلا چی شد جریان چی بود
دیانا:تصادف کردم
پانیذ:دورغ نگو هممون میدونیم ارسلان چه گوهی خورده
دیانا:وا به ارسلان چه ربطی داره میگم تصادف کردم
امیر انکا:جریانو میدونیم
دیانا:اها خری میگم تصادف کردم
نیکا:بهش فشار نیارین عه
پرستار:خب خب اومدم اینا رو باز کنم شما لباس بپوشین و برین
دیانا:بعد باز کردن سرم و... لباسمو با کمک نیکا و اتوسا پوشیدم
پانیذ:سر گیجه که نداری؟
دیانا:نه اصلا خیلی اوکیم
ممرضا:یکم راه بیا عادت کنی
دیانا:بابا دستاتونو ول کنین مگه چیشده 5 ماه خوابیدما ای بابا
محراب:اون صدا متینه!
دیانا:اره فک کنم وایسا
متین:اینجا چه غلطی میکنی عوضی
ارسلان:ول کن با تو کار ندارم
دیانا:بدو بدو رفتم سمت ممد و متین که داشتن ارسلانو میزدن
ولش کنین
ممد:برو کنار دیانا
دیانا:گفتم ولش کنین
ارسلان:یه طرف صورتم خونی شده بود
دیانا:دیونه شدین
متین:ولم کن تا بهش بگم
ممرضا:عه وایسا دو مین
ارسلان:دیانا
دیانا:لئو ببرش پیش پرستار ابروش شکسته
ارسلان:دیانا
لئو:پاشو
ارسلان:ولم کن با دیانا کار دارم
دیانااا
دیانا:اسم منو به زبونت نیار
ارسلان:فقط 5 دقیقه لطفا
ممد:برو گمشو تا اون ابروتم نشکوندم
دیانا:بزار ببینم چی میگه
ارسلان:فقط 5 دقیقه
دیانا:بیا دنبالم
نیکا:باهات بیام؟
دیانا:نه عشقم



ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت70

دیانا:بگو
ارسلان:خوبی
دیانا:عالیم عالیییی
ارسلان:دیانا من نمیخواستم اینجوری بشه ببخشید
دیانا:من که بخشیدمت ولی ببینم خودت میتونی ببخشی
ارسلان:نمیتونم
دیانا:با هودیم صورت خونیشو پاک کردم
اگه یه بار دیگه دور و برم ببینمت خودم میکشمت
ارسلان:چیزی برام کم نزاشتی ولی من خر بودم
دیانا:اشک تو چشمم جم شد
مقصر اتفاقایی که برام افتاد خودمم
دیگه سر راهم نیا
ارسلان:دیانا صبر کن
دیانا:دست به من نزن(با داد)
ارسلان:خیل خب باشه
ولی بازم ببخشید
دیانا:یادگاری قشنگی شد
بدون اینکه چیزی بگم اومدم بیرون
•••••••••••••
پانیذ:دیانا
دیانا:بریم بچه ها
ممد:کاری که نکرد؟
دیانا:نه بابا بیاین
نیکا:کاش میزداشتی خودم خفش کنم
دیانا:بیخیالش ما مثل اون نیستیم
پانیذ:ولی خاک تو سرش کنم
دیانا:ای بابا ول کنین بعد 5 ماه دیدمتون یکم با هم وقت بگذرونیم
فرزاد:من فکر اینجاشو کردم همه پشت سر من بیاین
دیانا:گوشیم دست کیه
محراب:مامانت
دیانا:مامانم اینا برگشتن اروپا؟
نیکا:اینجا بودن ولی خب وقتی فهمیدن خوبی مجبور شدن برگردن وقتشون تموم شده بود حق نداشتن بمونن
دیانا:خب زود باشین دیگه بریم
پانیذ:دیانا و نیکا و ممد و اتوسا با من بیان حق نه هم ندارین
ممرضا:ممد خدا صبرت بده
ممد:امیییننن😂
لئو:مزه نریز بپر بالا
پانیذ:ممد بدوووو
دیانا:هول نکن بابا
ممد:خب خانما بریم
اتوسا:اول موزیک
دیانا:پانیذ راسی تو چیکا کردی
نیکا:به بهونه تو همش بغل ممرضا لش میکرد
ممد:اره دیگه فقط بغلش ول بود
پانیذ:گوه خوردین فقط دو بار بیشتر بغلش نکردم
دیانا:مگه قرار نبود بگی؟
پانیذ:خا حالا
دیانا:اگه امروز نگی خودم بهش میگم
پانیذ:وای اخه چجوری بگم
اتوسا:همونجور که من به امیر گفتم
پانیذ:چی گفتی؟
اتوسا:دوسش دارم
دیانا:جررررر


ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
چهارتا پارت جبرانی خدمت شما🥲
من مدیرم رو اکانت ادمین متین
خب میام کامنتا با هم صحبت کنیم گشنگام
2024/10/02 10:19:00
Back to Top
HTML Embed Code: