This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت38
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومدن و استاد شروع کرد
خیلی چرت بودددد واقعااا چرت بود
نیکا:دیانا به چی فک میکنی
دیانا:به درس چقدر مزخرفه
نیکا:اهان به درس ارسلان فکر میکنه؟
دیانا:گفتم روشو خط زدم دیگ اه اسمشو نیار
نیکا:باشه عشقم
استاد:خانم فلاحی و رحمی به ما هم بگین
دیانا:استاد درباره درس بود میخواین بگم براتون؟
استاد:مشکلی داری توش؟
دیانا:نه ولی این دفعه دومه اینو درس میدین
دیگه با این حرفم استاد هیچی نگفت😂
استاد:میتونین برین شنبه میبینمتون
اتوسا:دیانا خیلی قهوییش کردی😐😂
دیانا:رو عصابم بود دیگه
همینجوری داشتیم با دخترا صحبت میکردیم که دیدم پسرا دارن میان سمت ما
من دیگ میرم فعلا
ممد:کجا ما اومده تازه
دیانا:کار دارم بعدا میبینمت بوس ب سیبیلات
ممد:خدافظ😂🤍
دیانا:موزیکو گزاشتم و رفتم دوباره تو فکر
چرا از سرم نمیره بیرون
چرا نمیتونم نخوامش
ای کاش میتونسم بهش بگم
با همین فکرا اشک تو چشمم جمع شد
احساس کردم یکی صدام میکنه تا برگشتم دیدم ارسلانه رومو کردم اون طرف و زدم به کوچه علی چپ
ارسلان:دیانااااا دیاناااااا
بدو بدو رفتم سمتش و زدم به شونه اش
چته چرا انقدر تو خودتی
دیانا:سر همینجوری که پایین بود گفتم هیچی
ارسلان:گریه کردی
دیانا:نه
ارسلان:دورغ نگو سرتو بیار بالا
دیانا:وای ولم کن ارسلان حصلتو ندارم
ارسلان:کی ناراحتت کرده:)
دیانا:هیچی نگفتم
ارسلان:نمیخوای جوابمو بدی
دیانا:گفتم حصلتو ندارم میخوام تنها باشم ولم کن
ارسلان:همونطور که تو منو تو شرایط سخت تنها نزاشتی منم تنهات نمیزارم
دیانا:من چیز سختی ندارم برووووو
ارسلان:تو بگو دلیل این اشکات چیه
دیانا:میگم برو برو برو بروووووو
ارسلان:تا نگی نمیرم
دیانا:دلیل اشکام خود لعنتیتی خودت
بعد این جمله یهو بقضم شکست و گریم افتاد
ارسلان:یعنی چی
دیانا:کشش نده
اومدم برم دستمو سفت گرفت که اخی گفتم
ارسلان:تا نگی نمیزارم بری
دیانا:دستم درد گرفت
ارسلان:میشنوم
دیانا:هی دستمو خاصتم بکش نتونسم
ارسلان:نرو رو مخم
دیانا:میخوای واقعا بشنوی باشه
اون موقعه که من برا تو از خودم گزشتم و هر کار تونستم برات کردم ولی تو بی لیاقت اخرش بازم رفتی اونو بوسیدی
اینو گفتم و دستمو سفت از دستش بیرون کشیدم و بدو بدو رفتم سمت هتل
دیگ دنبالم نیومد:)میدونسم نمیاد:)
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت38
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومدن و استاد شروع کرد
خیلی چرت بودددد واقعااا چرت بود
نیکا:دیانا به چی فک میکنی
دیانا:به درس چقدر مزخرفه
نیکا:اهان به درس ارسلان فکر میکنه؟
دیانا:گفتم روشو خط زدم دیگ اه اسمشو نیار
نیکا:باشه عشقم
استاد:خانم فلاحی و رحمی به ما هم بگین
دیانا:استاد درباره درس بود میخواین بگم براتون؟
استاد:مشکلی داری توش؟
دیانا:نه ولی این دفعه دومه اینو درس میدین
دیگه با این حرفم استاد هیچی نگفت😂
استاد:میتونین برین شنبه میبینمتون
اتوسا:دیانا خیلی قهوییش کردی😐😂
دیانا:رو عصابم بود دیگه
همینجوری داشتیم با دخترا صحبت میکردیم که دیدم پسرا دارن میان سمت ما
من دیگ میرم فعلا
ممد:کجا ما اومده تازه
دیانا:کار دارم بعدا میبینمت بوس ب سیبیلات
ممد:خدافظ😂🤍
دیانا:موزیکو گزاشتم و رفتم دوباره تو فکر
چرا از سرم نمیره بیرون
چرا نمیتونم نخوامش
ای کاش میتونسم بهش بگم
با همین فکرا اشک تو چشمم جمع شد
احساس کردم یکی صدام میکنه تا برگشتم دیدم ارسلانه رومو کردم اون طرف و زدم به کوچه علی چپ
ارسلان:دیانااااا دیاناااااا
بدو بدو رفتم سمتش و زدم به شونه اش
چته چرا انقدر تو خودتی
دیانا:سر همینجوری که پایین بود گفتم هیچی
ارسلان:گریه کردی
دیانا:نه
ارسلان:دورغ نگو سرتو بیار بالا
دیانا:وای ولم کن ارسلان حصلتو ندارم
ارسلان:کی ناراحتت کرده:)
دیانا:هیچی نگفتم
ارسلان:نمیخوای جوابمو بدی
دیانا:گفتم حصلتو ندارم میخوام تنها باشم ولم کن
ارسلان:همونطور که تو منو تو شرایط سخت تنها نزاشتی منم تنهات نمیزارم
دیانا:من چیز سختی ندارم برووووو
ارسلان:تو بگو دلیل این اشکات چیه
دیانا:میگم برو برو برو بروووووو
ارسلان:تا نگی نمیرم
دیانا:دلیل اشکام خود لعنتیتی خودت
بعد این جمله یهو بقضم شکست و گریم افتاد
ارسلان:یعنی چی
دیانا:کشش نده
اومدم برم دستمو سفت گرفت که اخی گفتم
ارسلان:تا نگی نمیزارم بری
دیانا:دستم درد گرفت
ارسلان:میشنوم
دیانا:هی دستمو خاصتم بکش نتونسم
ارسلان:نرو رو مخم
دیانا:میخوای واقعا بشنوی باشه
اون موقعه که من برا تو از خودم گزشتم و هر کار تونستم برات کردم ولی تو بی لیاقت اخرش بازم رفتی اونو بوسیدی
اینو گفتم و دستمو سفت از دستش بیرون کشیدم و بدو بدو رفتم سمت هتل
دیگ دنبالم نیومد:)میدونسم نمیاد:)
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت39
ارسلان:یعنی...یعنی دیانا دیده بود
چرا من خر دنبالش نرفتم وای ارسلان گند زدی
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به نیکا
نیکا:جونم
ارسلان:میدونی دیانا دو شبه کجا میره
نیکا:اوم
ارسلان:نیکا لطفا بگو مهمه خیلی از دسم ناراحته
نیکا:بگم کلمو میکنه
ارسلان:نیکا خواهش میکنم
نیکا:ببین بالا وسط جنگل ی هتل هست اسمشو نمیدونم ولی تنها هتل همونه
ارسلان:مرسییی نیکایی خدافع
نیکا:قربونت خدافظ
ارسلان:گوشیو قطع کردم و رفتم سمت همونجایی که نیکا ادرس داد
بعد 20 مین رسیدم
رفتم دم پزیرش
پرسونل:سلام بفرمایید
ارسلان:یکی از سوییت هاتونو میخواسم
پرسونل:بله حتما طبقه سوم اتاق 368
ارسلان:متشکرم
یه سوال
پرسونل:بفرمایید
ارسلان:دیانا رحیمی کدوم اتاقه
پرسونل:اجازه نداریم بگیم
ارسلان:اخه میخوام سوپرایزش کنم ازش خاستگاری کنم
پرسونل:اهان خب ایشونم طبقه سوم اتاق 341 هستن
ارسلان:خیلی ممنون خسته نباشین
رفتم تو اتاق چراقا رو روشن کردم و نشستم رو تخت و فکر کردم ببینم باید چی جواب دیانا رو بدم
دیانا:ای کاش بهش نگفته بودم
به دستم نگاه کردم اونجا که ارسلان گرفت درد میکرد
در اتاقمو زدن رفتم باز کردم که یهو ی دست اومد جلو دهنم
ارسلان:هیس دستمو برمیدارم ساکت باش
دیانا:با سرم گفتم باشه
اینجا چیکار میکنی گفتم نمیخوام ببینمت حرف تو گوشت نمیره
ارسلان:دیانا اشتباه کردم بزار برات توضیح بدم من نمیخوام رفاقتمون سر ی چیز بیخودی خراب بشه
دیانا:هر چی باید میدیم دیدم
تو به این موضوع میگی بیخودی؟
اخه لعنتی من جلو اون ستایش تورو بوسیدم بعد تو اونو
ارسلان:بزار توضیح بدم اگه غیر منطقی بود میرم شاید کار اشتباهو تو کردی که منو بوسیدی
دیانا:نمیخوام نمیخوام نمیخوامممم
در حقت نمیشه خوبیم کرد گمشو از جلو چشمام
ارسلان:دیانا میدونی که نمیرم پس بشین گوش کن
میشه خوبی کرد ولی تو...
دیانا:بگو ی بهونه بیار دیگه
من چی
ارسلان:لطفا گوش کن خاهشا
تو خوبی نکردی بدترش کردی
دیانا:بگو میشنوم
هه بدترش کردم اگه من بد کردم همون موقعه باید ولم میکردی ولی نکردی تو همراهیم کردی پس من مقصر نیستم
ارسلان:من•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت39
ارسلان:یعنی...یعنی دیانا دیده بود
چرا من خر دنبالش نرفتم وای ارسلان گند زدی
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به نیکا
نیکا:جونم
ارسلان:میدونی دیانا دو شبه کجا میره
نیکا:اوم
ارسلان:نیکا لطفا بگو مهمه خیلی از دسم ناراحته
نیکا:بگم کلمو میکنه
ارسلان:نیکا خواهش میکنم
نیکا:ببین بالا وسط جنگل ی هتل هست اسمشو نمیدونم ولی تنها هتل همونه
ارسلان:مرسییی نیکایی خدافع
نیکا:قربونت خدافظ
ارسلان:گوشیو قطع کردم و رفتم سمت همونجایی که نیکا ادرس داد
بعد 20 مین رسیدم
رفتم دم پزیرش
پرسونل:سلام بفرمایید
ارسلان:یکی از سوییت هاتونو میخواسم
پرسونل:بله حتما طبقه سوم اتاق 368
ارسلان:متشکرم
یه سوال
پرسونل:بفرمایید
ارسلان:دیانا رحیمی کدوم اتاقه
پرسونل:اجازه نداریم بگیم
ارسلان:اخه میخوام سوپرایزش کنم ازش خاستگاری کنم
پرسونل:اهان خب ایشونم طبقه سوم اتاق 341 هستن
ارسلان:خیلی ممنون خسته نباشین
رفتم تو اتاق چراقا رو روشن کردم و نشستم رو تخت و فکر کردم ببینم باید چی جواب دیانا رو بدم
دیانا:ای کاش بهش نگفته بودم
به دستم نگاه کردم اونجا که ارسلان گرفت درد میکرد
در اتاقمو زدن رفتم باز کردم که یهو ی دست اومد جلو دهنم
ارسلان:هیس دستمو برمیدارم ساکت باش
دیانا:با سرم گفتم باشه
اینجا چیکار میکنی گفتم نمیخوام ببینمت حرف تو گوشت نمیره
ارسلان:دیانا اشتباه کردم بزار برات توضیح بدم من نمیخوام رفاقتمون سر ی چیز بیخودی خراب بشه
دیانا:هر چی باید میدیم دیدم
تو به این موضوع میگی بیخودی؟
اخه لعنتی من جلو اون ستایش تورو بوسیدم بعد تو اونو
ارسلان:بزار توضیح بدم اگه غیر منطقی بود میرم شاید کار اشتباهو تو کردی که منو بوسیدی
دیانا:نمیخوام نمیخوام نمیخوامممم
در حقت نمیشه خوبیم کرد گمشو از جلو چشمام
ارسلان:دیانا میدونی که نمیرم پس بشین گوش کن
میشه خوبی کرد ولی تو...
دیانا:بگو ی بهونه بیار دیگه
من چی
ارسلان:لطفا گوش کن خاهشا
تو خوبی نکردی بدترش کردی
دیانا:بگو میشنوم
هه بدترش کردم اگه من بد کردم همون موقعه باید ولم میکردی ولی نکردی تو همراهیم کردی پس من مقصر نیستم
ارسلان:من•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت40
ارسلان:من نشسته بودم تو بیای ستایش اومد با کلی خاهش گفت برم اونجایی که اون میخواد وقتی رفتم گفت خیلی دوست دارم و برگرد منم تا خواستم جواب منفی بدم منو بوسید
اره تو مقصر نیسی
دیانا:کلا هر کی میبوستت باید همرایش کنی تو؟
ارسلان:دیانا همراهیش نکردم به دو ثانیه هم نکشید همون موقعه تو دیده بودی
دیانا:خب الان میگی من چیکار کنم چیزیو که باید دیدم برو
ارسلان:بنظرت دارم دورغ میگم؟
دیانا:اره
ارسلان خاهشن برو
ارسلان:دیانا ببخشید
دیانا:ببخشش دست من نیس
ارسلان:از چیش ناراحت شدی بگو با هم حلش کنیم
دیانا:دوباره بقضم شکست و گریم افتاد
ارسلان:گریه نکن ضعیف نباش بگو چته
دیانا:خودتو بزار جای من
ارسلان:میدونم منم اگه همین کارو برا تو میکردم بعد ناراحت میشدم
دیانا:ارسلان برو میخوام تنها باشم
ارسلان:جایی نمیرم من رفیقمو تنها نمیزارم🙂
دیانا: دوس ندارم ببینمت
ارسلان:فعلا
دیانا:رفت و در و پشت سرش بست
چشمامو بستم و خوابم برد
•••••••••••••••••
با صدای در بیدار شدم پرسونل صبحانه اورده بود درو باز کردم و صبحانه رو گرفتم
اومدم رو ببندم که ی چیزی مانه شد بله ارسلان بود
دوباره چی میخوای
ارسلان:صبح بخیر
دیانا:خب؟
ارسلان:امروز پنجشنبه اس تا فردا اینجایمم
میای باهم بریم قدم بزنیم
دیانا:نه
ارسلان:دیانا من بخاطر اون کارم روم نمیشه نگات کنم ببخشید دیگ
دیانا:بخشیدمت بیا تو
ارسلان:مهربون:)
دیانا:کجا بریم
ارسلان:ی شهربازی بالاتر هس بریم اونجا
دیانا:بریم
ارسلان:همه چیو فراموش کردی؟
دیانا:نه ولی دورغ نمیگفتی
ارسلان:مرسی که باورم کردی
دیانا:صبحانتو بخور
ارسلان:چشم عباس عاقا
دیانا:با این حرفش زدم زیر خنده
ارسلان:همیشه بخند
دیانا:چی؟
ارسلان:هیچی با تو نبودم
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت40
ارسلان:من نشسته بودم تو بیای ستایش اومد با کلی خاهش گفت برم اونجایی که اون میخواد وقتی رفتم گفت خیلی دوست دارم و برگرد منم تا خواستم جواب منفی بدم منو بوسید
اره تو مقصر نیسی
دیانا:کلا هر کی میبوستت باید همرایش کنی تو؟
ارسلان:دیانا همراهیش نکردم به دو ثانیه هم نکشید همون موقعه تو دیده بودی
دیانا:خب الان میگی من چیکار کنم چیزیو که باید دیدم برو
ارسلان:بنظرت دارم دورغ میگم؟
دیانا:اره
ارسلان خاهشن برو
ارسلان:دیانا ببخشید
دیانا:ببخشش دست من نیس
ارسلان:از چیش ناراحت شدی بگو با هم حلش کنیم
دیانا:دوباره بقضم شکست و گریم افتاد
ارسلان:گریه نکن ضعیف نباش بگو چته
دیانا:خودتو بزار جای من
ارسلان:میدونم منم اگه همین کارو برا تو میکردم بعد ناراحت میشدم
دیانا:ارسلان برو میخوام تنها باشم
ارسلان:جایی نمیرم من رفیقمو تنها نمیزارم🙂
دیانا: دوس ندارم ببینمت
ارسلان:فعلا
دیانا:رفت و در و پشت سرش بست
چشمامو بستم و خوابم برد
•••••••••••••••••
با صدای در بیدار شدم پرسونل صبحانه اورده بود درو باز کردم و صبحانه رو گرفتم
اومدم رو ببندم که ی چیزی مانه شد بله ارسلان بود
دوباره چی میخوای
ارسلان:صبح بخیر
دیانا:خب؟
ارسلان:امروز پنجشنبه اس تا فردا اینجایمم
میای باهم بریم قدم بزنیم
دیانا:نه
ارسلان:دیانا من بخاطر اون کارم روم نمیشه نگات کنم ببخشید دیگ
دیانا:بخشیدمت بیا تو
ارسلان:مهربون:)
دیانا:کجا بریم
ارسلان:ی شهربازی بالاتر هس بریم اونجا
دیانا:بریم
ارسلان:همه چیو فراموش کردی؟
دیانا:نه ولی دورغ نمیگفتی
ارسلان:مرسی که باورم کردی
دیانا:صبحانتو بخور
ارسلان:چشم عباس عاقا
دیانا:با این حرفش زدم زیر خنده
ارسلان:همیشه بخند
دیانا:چی؟
ارسلان:هیچی با تو نبودم
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت41
ارسلان:خب نمیخوای لباس بپوشی
دیانا:نه الان صبحه کجا بریم اخه تو این گرما
ارسلان:مگه امروزتو ندادی به من؟
دیانا:اوم دادم
ارسلان:پس بپوش
دیانا:برو بیرون
ارسلان:رومو اون طرف میکنم
دیانا:چقدر پرویی برو بیرون😐
ارسلان:نگات نمیکنم روم اون طرفه خ😐
دیانا:میگم برو بیرون نفهم
ارسلان:باشه نزن حالا
دیانا:ارسلان رفت بیرون لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون پیش ارسلان
ارسلان:بریم
دیانا:هوم
ارسلان:شب بر میگردی یا نه
دیانا:نمیام
رفتیم کلیدو تحویل دادیم و راه افتادیم
ارسلان:هنو تو فکری
دیانا:نمیتونم فراموشش کنم
ارسلان:چیزی مهمی نبود
دیانا:برا تو اره
ارسلان:یعنی چی
دیانا:یعنی همین دیگ من کمکت کردم بعد اون اینکارو کرد
ارسلان:معذرت خواهی ک کردم
دیانا:واییییی باشه
ارسلان:پاشو لباستو بپوش بریم
دیانا:برو بیرون
ارسلان:میرم کلیدمو تحویل بدم خودت بیا پایین
دیانا:ده مین دیگ میام پیشت
بعد رفتن ارسلان پوفی کشیدم و رفتم لباسمو پوشیدم یکمم ارایش کردم
کلیدو تحویل دادم و رفتم سمت ارسلان
ارسلان:خب کجا بریم
دیانا:نمیدونم
ارسلان:بالاتر ی کافه اس بریم اونجا
دیانا:بریم
رفتیم تو و رو صندلی نشستیم گارسون اومد سفارشا رو گرفت و رفت
ارسلان:چ خبر
دیانا:دسه تبر
ارسلان:مسخره
دیانا:هه هه
ارسلان:سفارشامونو اوردن و شروع کردیم به خورون
دیانا
دیانا:هوم
ارسلان:بعد اینجا کجا بریم
دیانا:خونه عاقا شجاع
ارسلان:نمکدون😐
دیانا:هر جا بری میام
ارسلان:پس بزارم سوپرایز باشه
دیانا:حرفی ندارم
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت41
ارسلان:خب نمیخوای لباس بپوشی
دیانا:نه الان صبحه کجا بریم اخه تو این گرما
ارسلان:مگه امروزتو ندادی به من؟
دیانا:اوم دادم
ارسلان:پس بپوش
دیانا:برو بیرون
ارسلان:رومو اون طرف میکنم
دیانا:چقدر پرویی برو بیرون😐
ارسلان:نگات نمیکنم روم اون طرفه خ😐
دیانا:میگم برو بیرون نفهم
ارسلان:باشه نزن حالا
دیانا:ارسلان رفت بیرون لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون پیش ارسلان
ارسلان:بریم
دیانا:هوم
ارسلان:شب بر میگردی یا نه
دیانا:نمیام
رفتیم کلیدو تحویل دادیم و راه افتادیم
ارسلان:هنو تو فکری
دیانا:نمیتونم فراموشش کنم
ارسلان:چیزی مهمی نبود
دیانا:برا تو اره
ارسلان:یعنی چی
دیانا:یعنی همین دیگ من کمکت کردم بعد اون اینکارو کرد
ارسلان:معذرت خواهی ک کردم
دیانا:واییییی باشه
ارسلان:پاشو لباستو بپوش بریم
دیانا:برو بیرون
ارسلان:میرم کلیدمو تحویل بدم خودت بیا پایین
دیانا:ده مین دیگ میام پیشت
بعد رفتن ارسلان پوفی کشیدم و رفتم لباسمو پوشیدم یکمم ارایش کردم
کلیدو تحویل دادم و رفتم سمت ارسلان
ارسلان:خب کجا بریم
دیانا:نمیدونم
ارسلان:بالاتر ی کافه اس بریم اونجا
دیانا:بریم
رفتیم تو و رو صندلی نشستیم گارسون اومد سفارشا رو گرفت و رفت
ارسلان:چ خبر
دیانا:دسه تبر
ارسلان:مسخره
دیانا:هه هه
ارسلان:سفارشامونو اوردن و شروع کردیم به خورون
دیانا
دیانا:هوم
ارسلان:بعد اینجا کجا بریم
دیانا:خونه عاقا شجاع
ارسلان:نمکدون😐
دیانا:هر جا بری میام
ارسلان:پس بزارم سوپرایز باشه
دیانا:حرفی ندارم
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘