Telegram Web Link
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
⭕️ ادامه نظرات ادموند برک Edmond Burk : 🔹برک و کمپانی هند شرقی بریتانیا: نخستین مواجهه‌ی ادموند برک با کمپانی هند شرقی باعث پیکاری بزرگ بر علیه پیامدهای فزون‌طلبی بدون محدودیت فرهنگی و سیاسی شکل بگیرد. یکی از مضامین تکرار شونده در سخنرانی‌ها و نوشته‌های او…
⭕️ هگل: زیستی شایسته‌ی انتخاب کردن

نویسنده: سوسن مدنی


🔹 گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در سن پنجاه سالگی کتاب فلسفه‌ی حق خود را منتشر ساخت. این کتاب بیانگر کوششی فراگیر برای تبیین جایگاه بازار در تاریخ و اهمیت آن برای بشریت است. درک هگل از بازار نمایانگر قرائت ویژه‌ی او از کناب ثروت ملل آدام اسمیت بود که در این قرائت مسیرهای تحلیلی‌ ولتر و موزر و برک بهم می‌رسند. (خلاصه‌ای از آرای این افراد در پست‌های قبلی این کانال راجع به کتاب ذهن و بازار آمده‌ است)

🔹در نوشته‌های هگل مطالعه نهادها و رشد و تکامل تاریخی آنها به کانون فلسفه‌ی رسمی تبدیل شد، زیرا او نه فقط باور داشت که تاریخ باید به نحوی فلسفی فهمیده شود بلکه می‌اندیشید که فلسفه را هم فقط به نحوی تاریخی می‌توان فهمید، و منظورش از «به نحوی تاریخی» نه فقط در ارتباط با متون مهم گذشته بلکه در ارتباط با نهادهای اجتماعی و سیاسی گذشته بود.

🔹به باور هگل تجربه‌ی انقلاب فرانسه نشان داد که انسان مدرن اگر نهادهایی را که گذشتگان ارجمند می‌شمردند به نحوی عقلانی نفهمد و پیوستگی آنها را با گذشته به نحوی عقلانی درک نکند به آن نهادها وفادار نخواهد ماند. او می‌اندیشید که این مشخصه‌ی ذهنیت مدرن است که از انسان‌ها بخواهد موافقت خود را فقط با نهادهایی اعلام کنند که نقش روشنی در کمک به رفاه و بهزیستی شهروندان داشته باشند.

🔹هگل در انتظار جامعه‌ای بود که نسبت به جامعه‌ی سنتی (همان که یوستوس موزر یک نسل قبل از آن دفاع کرده بود) به فردیت و انتخاب، بسیار بیشتر مجال دهد، با این حال با موزر موافق بود که فردیت بدون داشتن درکی از جایگاه خود در جهان به بیراهه می‌رود. به نظر هگل چالش بزرگ جهان مدرن وصل کردن ما به مجموعه‌ای از نهادهایی است که با آنها احساس یگانگی می‌کنیم و به ما حسی از تعلق به جهانی قابل اتکا می‌دهند.

🔹هگل توجیه و تبیین بازار را از آن‌جهت ضروری می‌دانست که برخی بانفوذترین فیلسوفان (مانند روسو) بر آشتی‌ناپذیر بودن بازارِ در حال رشد با رفاه و بهزیستی انسان تأکید داشتند. به همین دلیل هگل نقش فیلسوف را تأمل در اصول انتزاعی یا ابدی نمی‌دانست بلکه اندیشیدن به کارکردهای نهادهای جامعه‌ی خویش (آنگونه که در طول تاریخ رشد و تکامل یافته‌بودند) را نقش اصلی او می‌دانست. در نظر هگل این پرسش که نهادهای اجتماعی و سیاسی ما چگونه باید باشند ربطی وثیق به این مسأله‌ی فلسفی دارد که خوب است آدمی چطور بشود و این پرسش هم که «چطور آدمی بشویم خوب است»، بخشی به نهادهای تاریخی مربوط است که چگونه امکان قابلیت رشد و تکامل انسانی را فراهم ساخته است.

🔹 هگل در پی توضیح این مطلب بود که نهادهای جهان مدرن، اگر به درستی فهمیده شوند شایسته تأیید هستند چون نهادهای مدرن بُعد اخلاقی خودشان را دارند. هگل با استفاده از اصطلاح "Sittlichkeit" (زیتلیش‌کایت؛ بر طبق ترجمه‌های رایج ، حیات اخلاقی یا اخلاق اجتماعی که ریشه در واژه‌ی دیگر آلمانی "sitte" به معنای رسم و آیین دارد)، قصد داشت به این نکته اشاره کند که حیات اخلاقی صرفا یک واقعیت دنیوی است و زمانی حیات اخلاقی ایجاد می‌شود که افراد خود بخشی جدایی ناپذیر از نهادهایی باشند که در آن زندگی می‌کنند.

🔹️ ادامه دارد....

⭕️ منبع: کتاب ذهن و بازار ، نویسنده جری مولر - ترجمه مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل


@drsargolzaei
🌀 «گوسفندی را قربانی کن!»

به گمانم یک خطای اساسی در فهم و تفسیر داستان ابراهیم و اسماعیل رخ داده‌ است. این خطا، هم دارای جنبه عقلانی و منطقی است و هم حِکمی و اخلاقی. طبق معمول در اینجا بحث ایدئولژیک نمی کنم بلکه بحثم منطقی و استدلالی است. می‌خواهیم صرفنظر از باورمندی یا ناباوری اعتقادی، تفسیری مفید از متون کهن به دست بدهیم یا دستکم تفاسیر سطحی و مخرب را نقد کنیم.

🔹 از بعد اخلاقی و تعلیمی، ‌به گمانم نمی‌توان پذیرفت خدایی که به تأکید خود هرگز به بدی و زشتی امر نمی‌کند پیغمبر خود را ولو به اسم آزمایش و امتحان، به امری زشت و غیر انسانی یعنی سربریدن یک کودک بیگناه دستور داده باشد. و این آن چیزی است که ابراهیم باید درباره آن تردید می کرد.

🔹 به عبارت دیگر اینکه ابراهیم تصمیم به اطاعت از آنچه که دستور خدا می‌پنداشت، گرفت، بی‌آنکه در درستی و انسانی بودن آن تردید کند و از خداوند بپرسد: چگونه برخلاف عقل و انصاف، به امری زشت فرمان می‌دهی؟ خطای ابراهیم بوده است نه فضیلت او.

🔹 آزمایش ابراهیم این نبود که از دستور اطاعت می‌کند و فرزند بیگناه را به قتل‌گاه می‌برد یا نه، بلکه این بود که آیا در درستی چنین حکمی تردید می کند یا اینکه نسنجیده و نپرسیده به یک دستور زشت و غیراخلاقی عمل می‌کند. چنانکه درباره زنده شدن مردگان از خداوند شاهد و نمونه خواست و خدا او را نهی یا سرزنش نکرد بلکه همدلانه شک او را پذیرفت و برایش شاهد آورد تا دلش محکم شود ( آیه ۲۶۰ سوره بقره).

🔹 اشکال دیگر، مسأله‌ای منطقی و عقلانی است. اساسا انتظار اطاعت مطلق از انسان، توقعی نامعقول و متناقض است. اگر آفریدگار، خواهان اطاعت مطلق و ناسنجیده آدمی بود، به جای موجودی پرسش‌گر، شک‌کننده و مختار، رباتی فرمانبردار و بی‌اختیار خلق می‌کرد.

🔹 بشر موجودی متفکر و اندیشنده است و لازمه تفکر، امکان پرسش و تردید و سنجش و انتخاب و حتی انکار و سرکشی است.
اینکه خداوند موجودی را با قوه تفکر و استدلال و پرسش‌گری خلق کند و بعد، او را تا حد یک ربات مطیع و بی‌شعور تنزل دهد و از وی اطاعت بی‌فکر و بی‌پرسش طلب کند، هم با مهر و اخلاق و عدالت در تعارض است و هم با خرد و عقلانیت.

🔹 بزرگداشت ابراهیم به خاطر اطاعت مطلق، تا حد آمادگی برای قتل فرزند بی‌گناه، و جشن گرفتن و هلهله کردن برای این اطاعت، ناشی از یک پنداشت غلط است، نگاهی که فضیلت انسان را در اطاعت بی‌چون و چرا می‌داند. این در حالی است که فضیلت انسان در تعقل و تردید و پرسش‌گری اوست.

🔹 در سرانجام داستان می‌بینیم که خداوند خطاب به ابراهیم می گوید: اکنون گوسفندی قربانی کن. این از همان جاهایی است که تفسیر سطحی و ظاهری از داستان‌های سمبلیک، معانی مضحک و بی‌خاصیتی تحویل می‌دهد.

🔹 ابراهیم گوسفند نگون‌بخت را سرببرد که چه بشود؟ ما هرساله میلیون‌ها حیوان بی‌نوا را سلاخی کنیم که چه بشود؟ خداوند قادر بی‌نیاز از این خونریزی جمعی قرار است چه بهره ای ببرد؟
به گمان من، آن گوسفند، این حیوانات بینوا و بی‌گناهی نیست که ما می‌کشیم،‌ صفت گوسفندی و گوسفند بودن است، گوسفندوار زندگی کردن و گوسفندانه اطاعت کردن است. این است که باید سر بریده شود.
www.tg-me.com/sasanhabibvand
⭕️ فایل صوتی تحلیل فیلم سینمایی ریش قرمز
ساختهٔ آکیرا کوروساوا- ۱۹۶۵

ریش‌قرمز نگاهی به مشکلات اجتماعی، نابرابری و بی‌عدالتی دارد و به دو موضوع موردعلاقهٔ کوروساوا، یعنی اومانیسم و اگزیستانسیالیسم نیز می‌پردازد.


https://youtu.be/39Buh8Y-h1Q?feature=shared

🔴 تنها صفحه‌ی رسمی یوتیوب دکتر سرگلزایی:

https://youtube.com/@sargolzaei

@drsargolzaei
⭕️ فایل صوتی تحلیل فیلم سینمایی اتاق (ROOM-2015) در صفحه‌ی یوتیوب رسمی دکتر سرگلزایی:

https://youtu.be/4fg48j42A2c

@drsargolzaei
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی

- الایام الحالیه (الخالیه)
- مختصری در هیولی و زبان و برج بابل و انتخابات

در سرزمینی پا بر زمین گذاشتم که قدمتش هم‌پای تاریخ بود. سرزمینی که مردمش تا قامت راست‌کردند و سربرآوردند و چشم گشودند بر جهان، چشمشان به آسمان بود. هرچند دوکرانه‌ی این دیار را اغلب #تیگره و #جیحون مشخص می‌کرد اما امید به آب و آفتاب، سر مردم این سرزمین را رو به آسمان نگه داشت تا با «خدا» جهانشان را معنا دهند. خدایی که در قامت انسان پا به جهان نهاده بود تا خویش و کرانه‌های بی‌کران خویش را دریابد. این است که هدف انسان ایرانی «معرفت» نام گرفت.
آن خدا روزگاری «مهر» نام گرفت روزگاری «مزدااهورا»، روزگاری «پدر عظمت» و... روزگاری «الله» که نور السموات و الارض بود..
از منظر من انسان این دیار، که خود آمیزه‌ای بود از تمام خاک‌های جهان، تلاش کرد این تهی را این خلأ را پرکند او در این تلاش بیابان را «قنات» کرد و کویر را کاریز و در همیشه‌اش دنبال معنا، و معنایش نور، چرا که هنوز هم «به‌سوی چراغ» سوگند می‌خورد و عزیزترین کسش را نوردیده‌ می‌خواند و آب را همه چیز می‌داند و به ویژه روشنایی..
این مقدمه مال گذشته بود. اما پس از سال‌ها سال که افتان و خیزان و پای‌کشان رسید به جهان نو، جهان خویش و مناسبات جهان خویش را به هیچ‌رو هم‌ساز جهان پیش‌رو نمی‌دید.
به گمانم در این رویارویی بود که شکل پیشین فرو ریخت و ما دچار فروپاشی شدیم چرا که هرکس راهی برگزید و البته راه خویش را به سبب آن ژنتیک تاریخی، حق دید تا رسیدیم به ایامی که من بارها ازش به هیولا (خائوس) تعبیر کرده‌ام.
این سال‌ها آن‌چه پیش روی من است از ایران همان هیولا است. ماده‌ی بی‌صورتی که همه‌چیز درش هست اما چون بسیار آشفته و درهم است بی شکل است و چیزی که بی شکل است طبیعتن از وجودی برتر محروم است.
این اتفاق اما از دل خود این تاریخ برآمد و کوچک و بزرگ به قدر سهم خویش، در پیدایش این بی‌شکلی هولناک سهیم بودند به‌ویژه صاحبان امکانات، از عالمان بگیر و توانگران تا صاحب منصبان و قدرت‌مندان..
اما ضربه‌ی بزرگ، آن‌زمان به آن شکل پیشین خورد که محوری ترین معنای انسان ایرانی به چالش کشیده‌شد.
باری در سرزمینی که ناتاریخ و تاریخش را به نام خدا زده بود گروهی صاحب حضور پررنگ شدند که معنای خدا را دگرگون کردند. وقتی ستاره‌ی مرکزی یک کهکشان دچار تغییر می‌شود معلوم است که کوچکترین ذرات این منظومه نیز گرفتار استحاله‌ی معنایی خواهندشد.
نگاهی به اسم‌های بی‌مسمی بیندازید که از قضا جوکش هم قدیمی است که؛ در این دیار کچل را زلفعلی می‌نامند و کور را چراغعلی و غدار را یار وفادار. هتاک را به پرده‌داری گمارده‌اند و شیطان رجیم را رحمان رحیم میدانند.
به گمان من تقریبن تمام واژه‌گان جاری و ساری در زبان/جهان ما ایرانیان بی‌شکل شده‌اند این است که حرف زدن و درست حرف زدن در این ایام به‌راستی محال می‌نماید
من تجلی اصلی آن خائوس را بیشتر از هرجا در زبان ایرانیان می‌یابم که بنا به نظرم همه چیز یک شخص یا ملت یا انسان است.
هر واژه‌ای را که دوست دارید بنویسید و به آن بیندیشید؛ مقدس، آزادی، عدالت،انتخابات، عشق، دکتر، شهید، دوست، والد، انقلابی و...
کدام واژه است که شکیل باشد و این شکل مورد پذیرش همه باشد و برسرس به وحدت رسیده‌‌باشند؟
احوال این سال‌های من همچون سازنده‌گان برج بابل است که تلاش می‌کردند به سرزمین خدایان راه‌یابند و ..‌ خدایان برای جلوگیری از این کار فقط یک کار کردند. صبح یک روز که مردمان برخاستند برای ادامه‌ی کار هرکس برای خود زبانی داشت.همه دچار بَلبَله شده بودند و چون هیچکس حرف دیگری را نمی‌فهمید بنابراین هرکس راه مسیری را پیش گرفت و آن انسجام شکیل از هم فروپاشید.
البته این سرزمین پیشتر نیز اسیر چنین حالی شده است.
اگر فردوسی و بزرگ‌مردان پیش از او تمام تلاششان برای نجات زبان گذاشتند می‌دانستند نجات زبان نجات انسان/جهان است.
شرح این حال بسیار مفصل است و شواهد را باید تشریح کرد اما در هیولی بودن این ایام مرا شکی نیست اما ایمانم به بزرگان این سرزمین بیشتر است.
کسانی که در گوشه و کنار این دیار مشغول نجات زبان/جهان انسان ایرانی هستند و سرانجام خواهند توانست از این ماده‌ی خام درهم پیکره‌ای به غایت زیبا بسازند..

#محسن_یارمحمدی ۳۰خرداد ۱۴۰۳

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دوره های پیش رو:

💠 تحلیل رفتار متقابل TA

💠 سفر قهرمانی کارول پیرسون
@kanoonegareshno
001-416 879 7357
#کانون_نگرش_نو
⭕️  بخش دیگری از کتاب صوتی
نا-ناخودآگاه آقای روانپزشک
در کانال تلگرامی پادکست‌های دکتر سرگلزایی قرار گرفت:

https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1214
🔹 تهیه‌ی کتاب چاپی از انتشارات طرحواره
🔹 تلفن سفارش کتاب: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
🔹 واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲
🔹 ارتباط مستقیم با مدیر انتشارات/واتساپ:

+989125520882
🔹 تهیه در کانادا: کانون نگرش نو- تورنتو
+14168797357
🔹️ تهیه‌ی ترجمه‌ی انگلیسی کتاب از سایت آمازون:
https://www.amazon.com/dp/B0BPWHH9WP

@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
کتاب ده سؤال بی جواب در سال ۱۳۸۵ توسط دکتر سرگلزایی نوشته شد و در قالب مجموعهٔ شش جلدی مهارت‌های زندگی توسط انتشارات مرندیز و سپس توسط انتشارات همنشین منتشر شد.
این مجموعه در سال ۱۳۹۹ مورد بازبینی
و ویرایش قرار گرفت.
با توجه به نایاب بودن این مجموعه، فایل پی‌دی‌اف آن تقدیم حضورتان می‌شود.


@drsargolzaei
Forwarded from كانون نگرش نو
وبینار
💠موضوع:
نمودهای خودمحوری
(ایگوسنتریسم)
💠دکتر محمد رضا سرگلزایی روانپزشک

💠روز یکشنبه چهاردهم ماه جولای
💠ساعت یازده صبح تورنتو
💠به مدت دو ساعت
💠در پلتفورم زوم
💠40$
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
جهت ثبت نام در واتس اپ به شماره‌ی ذیل پیام دهید.
001 416 879 7357
شهروند درجه اول!

فاطمه علمدار


۱/از تاریکی بیرون آمد و گلویش را گرفت و چسباندش به دیوار.همه چیز سریع اتفاق افتاد.چند ثانیه بعد دخترک با دست زخمی و لباس خاک آلود در کوچه تنها بود.ساعت ۱۱شب.میلرزید.خودش را رساند به نزدیکترین کلانتری.چند مرد جاافتاده درجه دار گرم صحبت بودند.گفت به من حمله شد.مردان،انگار که عادی‌ترین چیز برایشان دیدن زنی زخمی و خاکی باشد گفتند کجا و با همان خونسردی ادامه دادند آنجا به واحد ما مربوط نیست و برو کلانتری شماره فلان و به حرفشان ادامه دادند.در کلانتری شماره فلان،مردی با دمپایی لخ لخ میکرد و آستین‌هایش را بالا زده بود برای وضو.دخترک گفت به من حمله شده.مرد گفت نمازم دارد قضا می‌شود بنشین تا بعدش برایت پرونده تشکیل بدهم.دخترک نشست و با خودش چندبار تکرار کرد:من_در_این_کشور_شهروند_درجه_اول_هستم!و هربار این جمله برایش عجیبتر از بار قبل به نظر می‌رسید.مرد آمد.کارها انجام شد و نامه معرفی به پزشکی قانونی را به دخترک دادند.دخترک عکس نامه را برای ضاربش فرستاد.همسر سابق جواب داد:رفتی خودت رو به مرد نامحرم نشون دادی؟

۲/پرونده پزشکی قانونی باز بود ولی دخترک آنقدر قبل از آن اتفاق در دادگاه‌ها دویده بود برای گرفتن طلاق و حضانت فرزندش که دیگر حوصله پیگیری این یکی را نداشت.توافق شب خواستگاری این بود که زوج وکالت طلاق به زوجه بدهد.عقد رسمی که انجام شد مرد از دادن وکالت امتناع کرد.به همین سادگی.دلیلی هم برای خیانت نکردن نمی‌دید.حق شرعی اش بود چند همسری.به همین سادگی.بچه حاصل از ازدواج هم مال او بود.قانونا ولایت داشت بهش.به همین سادگی.دخترک فکر کرد در قانون کشورش اگر کسی برود در اتاق نوزادان تازه متولد شده،فقط با باز کردن پوشکشان می‌تواند بگوید کدامها در آینده میتوانند رئیس خانواده شوند و اجازه تحصیل و اشتغال و دریافت خدمات درمانی و خروج از کشور بقیه اعضای خانواده در دست آنها خواهد بود.فارغ از اینکه چه استعدادهایی دارند و چطور زندگی خواهند کرد و مسیر شغلی و تحصیلی‌شان چگونه خواهد بود،میتواند بگوید کدام نوزادها می‌توانند مرجع تقلید شوند یا قاری قرآن،خواننده شوند یا موزیسین و کدام‌ نوزادها دقیقا به واسطه محتویات پوشکشان نمی‌توانند چنین جایگاه‌های اجتماعی را داشته باشند!حتی می‌تواند از همان روز اول تولد بگوید کدام نوزادها میتوانند روزی رئیس جمهور شوند و کدام ها نمی‌توانند.بالاخره رجل سیاسی تعریفی دارد که بخش اولش رجلیت است.دخترک در همه آن دادگاه‌های طولانی تحقیرآمیز با خودش تکرار میکرد:من_در_این_کشور_شهروند_درجه_اول_هستم. جایگاهی که در هیچ کشور دیگری ندارم!

۳/وقتی خواست دوباره ازدواج کند همسر سابق رفت دادگاه برای لغو حضانت.دخترک آنجا بود که فهمید در قانون کشورش،اگر مادر دچار جنون شود یا ازدواج کند،حضانتش لغو میشود.مرد گفت حضانت بچه را از تو میگیرم و میدهم پدرت بزرگش کند.خودش قرار نبود مسئولیتی به عهده بگیرد.نه نفقه بچه را میداد و نه حتی میدیدش و نه چیزی از آن موجود می‌دانست.قانون او را رئیس کرده بود.فارغ از همه چیز.به حکم محتویات پوشک روز تولدش.آنروزها دخترک پرونده پزشکی قانونی را فعال کرد و مرد به پرداخت دیه محکوم شد و حضانت بچه را لغو نکرد و دیه را هم نپرداخت و پرونده دوباره مسکوت ماند.

۴/ ۷سال بعد از طلاق،دخترک میخواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.همانروزهایی که مهمترین مسئله کشور این بود که آیا زنانی که دم از پوشش اختیاری می‌زنند می‌خواهند لخت شوند یا نه و خاطره زخمی خاک آلود در گوش دخترک تکرار میکرد:رفتی خودت رو به نامحرم نشان دادی؟همسر سابق،همو که هیچ نقش و مسئولیتی در قبال بچه نداشت،اینبار پاسپورت کودک را نمی‌داد.میتوانست که ندهد.قانون به حکم محتویات پوشکش در روز تولد این حق را به او داده بود.دخترک رفت دنبال دیه پرداخت نشده و دوباره به جریان انداختن مهریه مسکوت مانده.رفت که آواره دادگاه‌های تحقیرآمیز شود.روزیکه دیه را گرفت،کاندیداهای ریاست جمهوری،در مورد زنان مناظره داشتند.دیه را مستقیم واریز کرد برای یک خانه امن.جاییکه زنانی که کتک می‌خورند و تهدید به قتل ناموسی می‌شوند به آنجا پناه می‌برند...

۵/ ۶مرد نشسته بودند و از زنان حرف می‌زدند.دخترک خسته بود.روز پر از گریه ای را پشت سر گذاشته بود با چند تذکر حجاب.چشمهایش را بست و فکر کرد روزی رمانی خواهم نوشت و اسمش را خواهم گذاشت "زن بودن در ایران".جاییکه زنان حقوق اندکی دارند ولی مسائل زیادی ایجاد می‌کنند.آنقدر که مردهای کاندیدای ریاست جمهوری مجبور شوند در موردش حرف بزنند...

@fsalamdar63
#گفتگو_کنیم

🔹 موضوع گفتگو: پینوکیو!
مغالطه‌ی "انتخاب بین بد و بدتر
"
(false dilemma fallacy)

⭕️ پرسش اساسی این نیست که "روباه مکار بدتر است یا گربه نره؟" پرسش اساسی این است که "چرا پینوکیو بارها و بارها از این دو فریب می‌خورد؟!"

@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم 🔹 موضوع گفتگو: پینوکیو! مغالطه‌ی "انتخاب بین بد و بدتر" (false dilemma fallacy) ⭕️ پرسش اساسی این نیست که "روباه مکار بدتر است یا گربه نره؟" پرسش اساسی این است که "چرا پینوکیو بارها و بارها از این دو فریب می‌خورد؟!" @drsargolzaei
#گفتگو_کنیم

🔹 آقای سیاوش:
بدون وجود یک زیرساخت سیاسی اصولاً مشارکت موثر در انتخابات ممکن نیست؛ چه ما قائل به مشارکت باشیم چه نباشیم.
در اینجا تشبیه زیر ساخت سیاسی به لیگ فوتبال فعال و ریشه دار، راهگشا است.
تشکیل یک تیم ملی فوتبال در جایی که لیگ فوتبال مستحکمی ندارد اصولاً به جایی نمی‌رسد. جایی که نیروهای اجتماعی به صورت مویرگی به هم پیوسته و کلونی‌های ساختارمندی را شکل می‌دهند، امکان قدرتمند شدن آحاد جامعه فراهم شده و کلاب‌ها و بعد باشگاه های سیاسی زنده و فعال که به درون متن جامعه متصل هستند شکل می‌گیرند. تنها و تنها در یک چنین بستری است که می‌توان یک تیم ملی یا یک دولت پاسخگو بر پایه‌ی مشارکت مردمی را شکل داد و از آن نتیجه گرفت. اما نگاه کنیم به کل انتخابات‌هایی که در تاریخ جمهوری اسلامی انجام شده. در بهترین حالت، انتخاب بین بد و بدتر بوده و رقابت معنی‌داری شکل نگرفته و نهایتاً قدرت حاکم هیچ اپوزیسیون متشکل و قدرتمندی هم ندارد. کار را از جای دیگری باید شروع کرد. باید منسجم و متشکل شد. ما نیاز به تقویت سندیکا و اتحادیه و تشکل و NGO و احزاب ریشه‌دار داریم. بدون اینها صحبت از انتخابات صحبت از یک هرج و مرج و تقلای بیهوده است.

🔹 خانم آزاده:
من فرهنگی هستم و ۲ دوره در انتخابات با عناوین منشی حوزه و نماینده‌ی فرمانداری در ستاد انتخابات فعالیت کرده‌ام، حوزه‌ی انتخاباتی محل کارم هم یکی از مناطق شناخته شده است که از مدرسهٔ علوی و رفاه تا مسجد لرزاده و فخرآباد و حسینیه‌ی همدانی‌ها و .... را شامل میشه، بافت مذهبی و سنتی‌نشین در تهران که شما در پای صندوق با افرادی روبرو می‌شوید که بنا با عهد آرمان‌های انقلابی‌شون پای صندوق‌ها حاضر می‌شوند و ادای تکلیف به جمهوری اسلامی می‌کنند نه این‌که بخواهند پینوکیو-وار گول بخورند؛ واقعا اعتقاد به استمرار جمهوری اسلامی دارند. بدنه‌ی آموزش و پرورش هم که واضحه، استخدام‌های ایدئولوژیک باعث شده که قریب به اتفاق افرادی که پای صندوق‌ها حاضر می‌شوند واقعا به چارچوب نظام معتقد باشند وگرنه که بعد از شرکت کردن در چند جلسه‌ی آموزشی توسط وزارت کشور و فرمانداری در مناطق و بعد از ۲۴ ساعت تمام بی‌خوابی تا لحظه‌ی شمارش آرا و بیرون آمدن از حوزه‌ی رأی‌گیری تنها یک تقدیرنامه و ۶۰۰ هزار تومان پول ( اونم بعد از ۶-۷ ماه) نصیب فرد میشه و بس. حتی در خانواده‌ی خود من هم، خواهرم علاقه‌ی ویژه‌ای به رهبری دارد و در تمام رای گیری ها شرکت می‌کند. مادر، پدر و برادرم شرکت در انتخابات را وظیفه می‌دونند و معتقدند از این انقلاب که میراث خون شهداست باید محافظت کنند و.... (برادر دیگر من سال ۶۷ شهید شده است) خلاصه که این افراد علاقه‌ای به تغییر حکومت ندارند و امیدوار به اصلاح در درون حاکمیت هستند.


#گفتگو_کنیم
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم 🔹 آقای سیاوش: بدون وجود یک زیرساخت سیاسی اصولاً مشارکت موثر در انتخابات ممکن نیست؛ چه ما قائل به مشارکت باشیم چه نباشیم. در اینجا تشبیه زیر ساخت سیاسی به لیگ فوتبال فعال و ریشه دار، راهگشا است. تشکیل یک تیم ملی فوتبال در جایی که لیگ فوتبال مستحکمی…
#گفتگو_کنیم

🔹 خانم مهتاب:
من طبق تجربه‌ی خودم بعنوان کسی که در حوزه‌ی کوچینگ روابط  و آزارها و خشونت‌های مبتنی بر جنسیت، کار کرده استدلالی در مورد موضوع مورد بحث دارم. در حوزه‌ی خشونت خانگی ما یک چرخه داریم به این شکل: 
فاز اول - تنش: فرد مهاجم عصبانی شده، شروع به تهدید می‌کند و سکوت سنگینی را به قربانی تحمیل می‌کند. قربانی تلاش می‌کند فضا را آرام کند و در رفتار و گفتار خود دقت کند تا مهاجم را خشمگین‌تر نکند.
فاز دوم - بحران: فرد مهاجم خشونت جسمی، جنسی، روانی اقتصادی و کلامی را اعمال می‌کند. قربانی احساس تحقیر شدگی می‌کند و خود را در وضعیتی غیر عادلانه گرفتار می‌بیند.
فاز سوم - توجیه: فرد مهاجم تلاش می‌کند رفتار خشن خود را توجیه کند. قربانی تلاش می‌کند تا این توضیحات را درک کند. در مورد رفتار و گفتار خودش دچار شک می‌شود و خود را مسئول وضع پیش آمده احساس می‌کند.
فاز چهارم - ماه عسل: مهاجم پوزش می‌خواهد، درخواست کمک می‌کند یا حتی سخن از خودکشی به میان می‌آورد. قربانی به او شانس دیگری می‌دهد، به مهاجمش کمک می‌کند و تلاش می‌کند تا رفتار خود را تغییر دهد. قربانی با پذیرش ضمنی اینکه رفتارش باید تغییر کند، بهانه را برای ایجاد خشونت روانی بعدی می‌دهد و به صورت تدریجی در موضع مورد خشونت واقع شده تثبیت می‌شود.
حالا همین موضوع را ببریم در روابط سمی و در وسعت جامعه‌ای که رابطه‌ی ملت با دولت/حکومت از چرخه‌ی مشابهی پیروی می‌کند. در شرایط اخیر به نوعی فاز سوم و چهارم را داریم و بعد مجدد به فاز اول و دوم خواهیم رفت! فکر کنم افتادن در این چرخه به علت‌های مختلف از جمله وجود عقده‌هایی مثل عقده‌ی سیندرلا (ناجی) و ... ممکن است و ماندن در آن به دلیل فرسودگی روانی یا حتی جسمی و درماندگی آموخته شده و... می تواند اتفاق افتد.
به قول شما فرد ممکن است در یک کلان‌قصه‌ی ناکارآمد گیر افتاده باشد و دایم در حال دست و پا زدن برای اثبات درست بودن پیش‌فرض‌هایش باشد. شاید رهایی از این اعتیاد به اعتماد یا خودفریبی مثل روابط سمی بارها با شکست مواجه شود اما در نهایت یک امکان درمان جمعی، آگاهی‌رسانی و ایجاد تردید در صحت کلان‌قصه‌ی فرد شاید راهگشا باشد. البته این شامل ذی‌نفعان در حوزه‌های مختلف مثل حوزه‌ی اقتصادی نمی‌شود، آنها برای‌شان مهم نیست چه اتفاقی در سطح جامعه می‌افتد همین که خود و خانواده‌شان به شکلی از مزایای آن مصیبت جمعی بهره مند شوند برای ادامه مسیرشان کافیست.


#گفت‌و‌گو_کنیم
@drsargolzaei
2024/11/18 17:20:20
Back to Top
HTML Embed Code: