Forwarded from مدرسه روانشناسی لندن
گفتگو با رودها
آیا میدانید تا ۲۷۷ سال پیش ایران و افغانستان سرزمین واحدی بودند و حوادث روزگار آنها را از هم جدا کرد؟
آیا میدانید این دو پاره جدا شده از هم در چهل و چند سال گذشته سرنوشت مشابهی داشتهاند؟
فیلم گفتگو با رودها مستند تاکنون دیده نشدهای است از محسن مخملباف که به این جدایی و سرنوشت مشابه دو ملت میپردازد.
لینک زیر فیلم 👇👇👇
«گفتگو با رودها»
«ساخته محسن مخملباف»
TALKING WITH RIVERS
Mohsen Makhmalbaf screener: https://vimeopro.com/makhmalbaf/talking-with-rivers
Password: TWR2023
آیا میدانید تا ۲۷۷ سال پیش ایران و افغانستان سرزمین واحدی بودند و حوادث روزگار آنها را از هم جدا کرد؟
آیا میدانید این دو پاره جدا شده از هم در چهل و چند سال گذشته سرنوشت مشابهی داشتهاند؟
فیلم گفتگو با رودها مستند تاکنون دیده نشدهای است از محسن مخملباف که به این جدایی و سرنوشت مشابه دو ملت میپردازد.
لینک زیر فیلم 👇👇👇
«گفتگو با رودها»
«ساخته محسن مخملباف»
TALKING WITH RIVERS
Mohsen Makhmalbaf screener: https://vimeopro.com/makhmalbaf/talking-with-rivers
Password: TWR2023
Vimeopro
Vimeo PRO
Join the web’s most supportive community of creators and get high-quality tools for hosting, sharing, and streaming videos in gorgeous HD with no ads.
🔴 برای كارگران معدن طبس
🔹 شعر دریافتی از آقای حسن:
خروسها
هنوز در خواب بودند که رفت
امروز هم
نان را
در دل سیاهترین غار
پیدا میکرد اگر
کمالتفاتی ذغالمغزها
سرنوشتش نبود!
اما
غروب شد و
بابا نیامد
@drsargolzaei
🔹 شعر دریافتی از آقای حسن:
خروسها
هنوز در خواب بودند که رفت
امروز هم
نان را
در دل سیاهترین غار
پیدا میکرد اگر
کمالتفاتی ذغالمغزها
سرنوشتش نبود!
اما
غروب شد و
بابا نیامد
@drsargolzaei
زخمهایش وبال گردن بود
مرد نیکی که اهل معدن بود
آرزویش برای طفلانش
لحظهای راحت آرمیدن بود
یک زمان سنگ و گاه دیگر جان
سرنوشتش همیشه کندن بود
بالهایش اگرچه چیده شدند
عاقبت قسمتش پریدن بود
وحید جهانمیری
@drsargolzaei
مرد نیکی که اهل معدن بود
آرزویش برای طفلانش
لحظهای راحت آرمیدن بود
یک زمان سنگ و گاه دیگر جان
سرنوشتش همیشه کندن بود
بالهایش اگرچه چیده شدند
عاقبت قسمتش پریدن بود
وحید جهانمیری
@drsargolzaei
🔴 بدترین انتخاب!
۱- منوچهر احترامی قصهای نوشته بود راجع به قورباغههای برکهای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامهای برای لکلک ها میفرستند. لکلکها که بهعنوان منجی قورباغهها به برکه میآیند مدتی بعد (که تعداد مارها کم می شود) گرسنه میمانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه میگیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاقشان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغهخوار میشوند! این چنین میشود که مارها دوباره شانس بقا مییابند و تکثیر میشوند. حالا قورباغهها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لکلکهای لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست؛ تنها دژخیم دارند این قورباغههای قربانی!
۲- ابولقاسم پاینده هم قصهای نوشته بود با نام "ماموران دفع ملخ" و باز همین حکایت روایت شده بود. روستایی گرفتار حملهٔ ملخ میشود و کشتزارهایش ویران میگردند. ملخها دو سه روزی میمانند و کشت و زرع را میبلعند و میروند. چند ماه بعد سر و کلهی هفت مأمور دولت پیدا میشود که آمدهاند برای دفع ملخ! مأموران دولت به جای دو سه روزی که ملخها مقیم روستا شده بودند ماهها در روستا ماندند که احیانا اگر ملخها برگشتند آنها را با سبوس سمزده قلع و قمع نمایند. سر و کلهی هیچ ملخی دیگر پیدا نمیشود اما مأموران مسلح دولت به اندازهی چندین هجوم ملخ، روستائیان را تاراج میکنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغههای آن برکه، دعوتنامهای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند.
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همهمان شنیدهایم ، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر که هنر نیست، چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب میکند و آنچه برای زندگیش شر است دفع میکند. سپس این حکیم میافزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد ( همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالحتر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعدهی دفع افسد به فاسد عمل میکنیم ، برای دفع مارها از لکلک ها کمک میطلبیم و برای دفع ملخها از مأموران دفع ملخ دعوت میکنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم!
نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بیاحتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول کارل مارکس فرار از بیروحی جهان به افیون تودهها!
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی
(Cross-Sectional)
به مسائل و فرایند حل مسأله داشته باشیم بارها پیش میآید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح باید نگاهی طولی (Longitudinal) به زندگی ، مسالههای زندگی و حل مسأله داشته باشیم؛ علاوه بر این باید بتوانیم تکانههای مغز غریزیمان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش میاندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم.
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست می آید که تاریخ بخوانیم: تاریخ فرگشت موجودات زنده، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگی های انسان های پشیمان و انسانهای شادمان؛ نه آنگونه که قصههای زیبای خفته و سیندرلا میگویند بلکه آن گونه که قصههای مبتنی بر اسناد و مدارک روایت میکنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
۱- منوچهر احترامی قصهای نوشته بود راجع به قورباغههای برکهای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامهای برای لکلک ها میفرستند. لکلکها که بهعنوان منجی قورباغهها به برکه میآیند مدتی بعد (که تعداد مارها کم می شود) گرسنه میمانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه میگیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاقشان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغهخوار میشوند! این چنین میشود که مارها دوباره شانس بقا مییابند و تکثیر میشوند. حالا قورباغهها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لکلکهای لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست؛ تنها دژخیم دارند این قورباغههای قربانی!
۲- ابولقاسم پاینده هم قصهای نوشته بود با نام "ماموران دفع ملخ" و باز همین حکایت روایت شده بود. روستایی گرفتار حملهٔ ملخ میشود و کشتزارهایش ویران میگردند. ملخها دو سه روزی میمانند و کشت و زرع را میبلعند و میروند. چند ماه بعد سر و کلهی هفت مأمور دولت پیدا میشود که آمدهاند برای دفع ملخ! مأموران دولت به جای دو سه روزی که ملخها مقیم روستا شده بودند ماهها در روستا ماندند که احیانا اگر ملخها برگشتند آنها را با سبوس سمزده قلع و قمع نمایند. سر و کلهی هیچ ملخی دیگر پیدا نمیشود اما مأموران مسلح دولت به اندازهی چندین هجوم ملخ، روستائیان را تاراج میکنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغههای آن برکه، دعوتنامهای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند.
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همهمان شنیدهایم ، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر که هنر نیست، چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب میکند و آنچه برای زندگیش شر است دفع میکند. سپس این حکیم میافزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد ( همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالحتر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعدهی دفع افسد به فاسد عمل میکنیم ، برای دفع مارها از لکلک ها کمک میطلبیم و برای دفع ملخها از مأموران دفع ملخ دعوت میکنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم!
نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بیاحتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول کارل مارکس فرار از بیروحی جهان به افیون تودهها!
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی
(Cross-Sectional)
به مسائل و فرایند حل مسأله داشته باشیم بارها پیش میآید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح باید نگاهی طولی (Longitudinal) به زندگی ، مسالههای زندگی و حل مسأله داشته باشیم؛ علاوه بر این باید بتوانیم تکانههای مغز غریزیمان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش میاندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم.
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست می آید که تاریخ بخوانیم: تاریخ فرگشت موجودات زنده، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگی های انسان های پشیمان و انسانهای شادمان؛ نه آنگونه که قصههای زیبای خفته و سیندرلا میگویند بلکه آن گونه که قصههای مبتنی بر اسناد و مدارک روایت میکنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
Forwarded from یک سیزیف خوشحال (Mahsa Moeen)
واحه ای که بچه هایش را خورد
مهسا معین
تونل تاریک ترین جای دنیاست. نوجوانم. بابا میپرسد که دوست دارم بروم داخل تونل یا نه؟ البته که دوست دارم. سوار یک واگن تق و لق میشویم و میرویم داخل معدن جایی در شمال ایران. کلاه ایمنیای بر سر دارم که برایم بزرگ است و یک لامپ بزرگ رویش وصل شده است. فلز خشک چرخ واگن دل ریل را میخراشد و واگن با شیب یکنواختی سُر میخورد تا به دهانه تونل که رسید ناگهان به عمق زمین بلعیده شود. تاریکی تعریف این لحظه است. من زیر این حجم ظلمت له میشوم. غلظت قیرمانندی در چشمهایم مینشیند و نور را میبلعد. پیرمرد میگوید: «دختر آقا مهندس! چراغت را روشن کن.» دگمه را میزنم. غبار نور روی دیواره تونل میپاشد. سرکارگر را میبینم که از شدت نور به ناچار سرش را میچرخاند. بابا میگوید که سرم را مستقیم نگاه دارم و نور را توی صورت کسی نتابانم. سرم را میچرخانم و از وحشت نزدیکی تونل به دیوارهی واگن سرگیجه میگیرم. نفسم تنگ است: «چقدر اینجا باریکه!» بابا و سرکارگر میخندند: «اینجا تونل واگن رو است. از یک جایی تونل فقط آدم رو میشه.» بابا میپرسد که میتوانم جلوتر بروم یا نه. میگویم که می توانم. واگن لخ لخ کنان جلو میرود: «اینجا زغال نیست؟ همهاش که سنگه.» بابا نور روی کلاهش را روی دیوار کناری میاندازد: «اینجا خورده شده، ببین رگه تا اینجا هست اما یکهو عمیق میشه و دیگه از تونل سطحی دسترسی نیست و باید رفت پایین.» بعد تعریف میکند که این تونل دست سپاه بوده، همه رگههای سطحی راخوردهاند و بعد گذاشتهاند مزایده برای بخش خصوصی. میرویم پایینتر. نور در این میزان ظلمت مطلق مثل دانه های ریز گردنبند مرواریدی که بندش پاره شده باشد روی دیوار میپاشد و مثل روی زمین موج نمیزند. میپاشد. قطره قطره است. ذره ذره. محو تماشای نورم. میپرسم: «راست است که قناری دارید این پایین؟» سرکارگر و بابا میخندند و میگویند که نه. متان با دستگاه اندازه گیری میشود و بوی فاضلاب میدهد. اما وقتی بویش را بفهمی دیگر دیر شده و هر لحظه می تواند منفجر شود. قلبم تند تند میزند. دودکشهای باریک درازی از زیر زمین با بالا راه باز کرده که هوا را به اعماق بکشاند. ریههای معدن آن بالا روی زمیناند. یک تونل پایینتر ناگهان رگه سیاه رنگ زغال جلوی چشمانم میدرخشد. نور انگار که از روی کلاه ایمنیام سرمی خورد میرود جلو و با زغال خام مغازله میکند. رویش دست میکشم. نرم و لیز است و جنسش با سنگ فرق میکند. بابا و سرکارگر حرف میزنند و چیزهایی راجع به کیفیت و کک شو بودن و نبودن میگویند که من سر در نمیآورم. پیرمرد را پیاده میکنیم و برمیگردیم بالا.
طبس قسمتی از زندگی ماست. بابا همیشه در ماموریت است، طبس، یزد، کرمان، البرز شرقی، البرز مرکزی. زغال و معدن زغال قسمتی از زندگی ماست. ما عادت داریم که نیمه شب از طبس برگردد وقتی که شب قبلش را پیش کارگرها خوابیده و به محض ورود به خانه اول برود حمام. حس لمس رگه نرم و براق، جنس نور روی سنگ، دلهرهی ریزش معدن، انفجار معدن، نرسیدن تونل به زغال، زغال نامرغوب، رگه خورده شده، و مرگ در معدن زغال برای من غریبه نیست. طبس بخش بزرگی از زندگی ماست. روزی که عراقیها به تهران موشک میزنند هم بابا در ماموریت و در طبس است و مامان نمیداند که کجای بیابان و درکدام معدن و پشت کدام صندلی یا داخل کدام واگن باید دنبالش بگردد. من هنوز بچهام که میدانم که زغال طبس اعلاست و طبس بیابان نیست بلکه واحهای است سرسبز. واحهای که در یک لحظه خاص میایستد و کارگرانش را دانه دانه یا دسته دسته فرو میدهد. دستهای سیاهشان را به دست میگیرد و مینشاند توی واگن. قژ قژ کنان سر میخورد به دل تاریکی، به اعماق و آنجا سنگ و زغال و متان را یکی می کند و زندانشان میکند بینور، بیهوا، بیقناری. واحهای در لحظه همانطور که سهراب گفته است که به جای نان، مرگ هدیه میدهد. واحهای که بچههایش را میخورد.
مهسا معین
تونل تاریک ترین جای دنیاست. نوجوانم. بابا میپرسد که دوست دارم بروم داخل تونل یا نه؟ البته که دوست دارم. سوار یک واگن تق و لق میشویم و میرویم داخل معدن جایی در شمال ایران. کلاه ایمنیای بر سر دارم که برایم بزرگ است و یک لامپ بزرگ رویش وصل شده است. فلز خشک چرخ واگن دل ریل را میخراشد و واگن با شیب یکنواختی سُر میخورد تا به دهانه تونل که رسید ناگهان به عمق زمین بلعیده شود. تاریکی تعریف این لحظه است. من زیر این حجم ظلمت له میشوم. غلظت قیرمانندی در چشمهایم مینشیند و نور را میبلعد. پیرمرد میگوید: «دختر آقا مهندس! چراغت را روشن کن.» دگمه را میزنم. غبار نور روی دیواره تونل میپاشد. سرکارگر را میبینم که از شدت نور به ناچار سرش را میچرخاند. بابا میگوید که سرم را مستقیم نگاه دارم و نور را توی صورت کسی نتابانم. سرم را میچرخانم و از وحشت نزدیکی تونل به دیوارهی واگن سرگیجه میگیرم. نفسم تنگ است: «چقدر اینجا باریکه!» بابا و سرکارگر میخندند: «اینجا تونل واگن رو است. از یک جایی تونل فقط آدم رو میشه.» بابا میپرسد که میتوانم جلوتر بروم یا نه. میگویم که می توانم. واگن لخ لخ کنان جلو میرود: «اینجا زغال نیست؟ همهاش که سنگه.» بابا نور روی کلاهش را روی دیوار کناری میاندازد: «اینجا خورده شده، ببین رگه تا اینجا هست اما یکهو عمیق میشه و دیگه از تونل سطحی دسترسی نیست و باید رفت پایین.» بعد تعریف میکند که این تونل دست سپاه بوده، همه رگههای سطحی راخوردهاند و بعد گذاشتهاند مزایده برای بخش خصوصی. میرویم پایینتر. نور در این میزان ظلمت مطلق مثل دانه های ریز گردنبند مرواریدی که بندش پاره شده باشد روی دیوار میپاشد و مثل روی زمین موج نمیزند. میپاشد. قطره قطره است. ذره ذره. محو تماشای نورم. میپرسم: «راست است که قناری دارید این پایین؟» سرکارگر و بابا میخندند و میگویند که نه. متان با دستگاه اندازه گیری میشود و بوی فاضلاب میدهد. اما وقتی بویش را بفهمی دیگر دیر شده و هر لحظه می تواند منفجر شود. قلبم تند تند میزند. دودکشهای باریک درازی از زیر زمین با بالا راه باز کرده که هوا را به اعماق بکشاند. ریههای معدن آن بالا روی زمیناند. یک تونل پایینتر ناگهان رگه سیاه رنگ زغال جلوی چشمانم میدرخشد. نور انگار که از روی کلاه ایمنیام سرمی خورد میرود جلو و با زغال خام مغازله میکند. رویش دست میکشم. نرم و لیز است و جنسش با سنگ فرق میکند. بابا و سرکارگر حرف میزنند و چیزهایی راجع به کیفیت و کک شو بودن و نبودن میگویند که من سر در نمیآورم. پیرمرد را پیاده میکنیم و برمیگردیم بالا.
طبس قسمتی از زندگی ماست. بابا همیشه در ماموریت است، طبس، یزد، کرمان، البرز شرقی، البرز مرکزی. زغال و معدن زغال قسمتی از زندگی ماست. ما عادت داریم که نیمه شب از طبس برگردد وقتی که شب قبلش را پیش کارگرها خوابیده و به محض ورود به خانه اول برود حمام. حس لمس رگه نرم و براق، جنس نور روی سنگ، دلهرهی ریزش معدن، انفجار معدن، نرسیدن تونل به زغال، زغال نامرغوب، رگه خورده شده، و مرگ در معدن زغال برای من غریبه نیست. طبس بخش بزرگی از زندگی ماست. روزی که عراقیها به تهران موشک میزنند هم بابا در ماموریت و در طبس است و مامان نمیداند که کجای بیابان و درکدام معدن و پشت کدام صندلی یا داخل کدام واگن باید دنبالش بگردد. من هنوز بچهام که میدانم که زغال طبس اعلاست و طبس بیابان نیست بلکه واحهای است سرسبز. واحهای که در یک لحظه خاص میایستد و کارگرانش را دانه دانه یا دسته دسته فرو میدهد. دستهای سیاهشان را به دست میگیرد و مینشاند توی واگن. قژ قژ کنان سر میخورد به دل تاریکی، به اعماق و آنجا سنگ و زغال و متان را یکی می کند و زندانشان میکند بینور، بیهوا، بیقناری. واحهای در لحظه همانطور که سهراب گفته است که به جای نان، مرگ هدیه میدهد. واحهای که بچههایش را میخورد.
⭕️ کتاب صوتی:
🔹 من این سرنوشت را نمیخواهم
🔹 نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک- ۱۳۸۴
🔹 انتشارات همنشین
🔴 بخش نخست:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1252
⭕️ بخش دوم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1254
🔴 بخش سوم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1256
⭕️ بخش چهارم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1265
🔴 بخش پنجم و آخر:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1268
⭕️🔴 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
🔹 من این سرنوشت را نمیخواهم
🔹 نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک- ۱۳۸۴
🔹 انتشارات همنشین
🔴 بخش نخست:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1252
⭕️ بخش دوم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1254
🔴 بخش سوم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1256
⭕️ بخش چهارم:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1265
🔴 بخش پنجم و آخر:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1268
⭕️🔴 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
کتاب من این سرنوشت را نمیخواهم .pdf
2.2 MB
کتاب "من این سرنوشت را نمیخواهم"
از مجموعهی شش جلدی مهارتهای زندگی
نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی- ۱۳۸۴
انتشارات همنشین- آخرین ویراست
@drsargolzaei
از مجموعهی شش جلدی مهارتهای زندگی
نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی- ۱۳۸۴
انتشارات همنشین- آخرین ویراست
@drsargolzaei
Forwarded from Sarvayebaran
🔹همخوانی کتاب
🔸 روح اسپینوزا (شفای جان)
❌دوره پنجم ( پایانی)
🖋 اثر نیل گراسمن
تدریس: دكتر حسين محمودى( دکتری فلسفه)
🌱در موسسه سروای بارن
🔔تاریخ شروع : ۱۶ مهر
🔹هزینه دوره( ۴ جلسه): ۴۴۰ هزار تومان برای افراد داخل کشور و ۸۸۰ هزارتومان برای افراد خارج از کشور
🔴عزیزان شرکت کننده در دوره سوم می توانند دوره اول، دوم، سوم و چهارم را با ۵۰٪ تخفیف تهیه کنند.
🔸🔶 جهت ثبت نام لطفا مبلغ دوره را به شماره کارت:
6219
8610
4388
3502
به نام میترا رستمی اصانلو واریز نموده و رسید واریزی را به واتساپ و یا تلگرام سروای باران ارسال نمائید.
💐💐💐
0998 130 72 70
@sarvayebaran
T.me/sarvayebaran
Instagram.com/sarvayebaran
🔸 روح اسپینوزا (شفای جان)
❌دوره پنجم ( پایانی)
🖋 اثر نیل گراسمن
تدریس: دكتر حسين محمودى( دکتری فلسفه)
🌱در موسسه سروای بارن
🔔تاریخ شروع : ۱۶ مهر
🔹هزینه دوره( ۴ جلسه): ۴۴۰ هزار تومان برای افراد داخل کشور و ۸۸۰ هزارتومان برای افراد خارج از کشور
🔴عزیزان شرکت کننده در دوره سوم می توانند دوره اول، دوم، سوم و چهارم را با ۵۰٪ تخفیف تهیه کنند.
🔸🔶 جهت ثبت نام لطفا مبلغ دوره را به شماره کارت:
6219
8610
4388
3502
به نام میترا رستمی اصانلو واریز نموده و رسید واریزی را به واتساپ و یا تلگرام سروای باران ارسال نمائید.
💐💐💐
0998 130 72 70
@sarvayebaran
T.me/sarvayebaran
Instagram.com/sarvayebaran
🔴 آیا طب سنتی قابل اعتماد است؟
⭕️ چهاردهمین نشست از پروندهی زیستسیاست و روانسیاست و هشتمین لایو اینستاگرامی از پروندهی زیستسیاست
⭕️ مناظرهی
دکتر کیارش آرامش
مدیر و عضو هیات علمی موسسه اخلاق زیستی دانشگاه پنوست (PennWest) و منتقد طب سنتی با
دکتر زکریا روحانی
دکترای پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کاشان
مقطع دکترای تخصصی (PhD) طب سنتی ایرانی از دانشگاه شاهد تهران
مدافع طب سنتی
به میزبانی دکتر محمدرضا سرگلزایی
روانپزشک
در صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال
⭕️ جمعه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۳ = ۴ اکتبر ۲۰۲۴
ساعت ۱۹:۳۰ ایران
ساعت ۹ صبح غرب آمریکای شمالی
ساعت ۱۲ ظهر شرق آمریکای شمالی
ساعت ۱۸ اروپای مرکزی
🔴 لطفا به اشتراک بگذارید.
@prefrontalclub
@kiaaramesh
@drsargolzaei
⭕️ چهاردهمین نشست از پروندهی زیستسیاست و روانسیاست و هشتمین لایو اینستاگرامی از پروندهی زیستسیاست
⭕️ مناظرهی
دکتر کیارش آرامش
مدیر و عضو هیات علمی موسسه اخلاق زیستی دانشگاه پنوست (PennWest) و منتقد طب سنتی با
دکتر زکریا روحانی
دکترای پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کاشان
مقطع دکترای تخصصی (PhD) طب سنتی ایرانی از دانشگاه شاهد تهران
مدافع طب سنتی
به میزبانی دکتر محمدرضا سرگلزایی
روانپزشک
در صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال
⭕️ جمعه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۳ = ۴ اکتبر ۲۰۲۴
ساعت ۱۹:۳۰ ایران
ساعت ۹ صبح غرب آمریکای شمالی
ساعت ۱۲ ظهر شرق آمریکای شمالی
ساعت ۱۸ اروپای مرکزی
🔴 لطفا به اشتراک بگذارید.
@prefrontalclub
@kiaaramesh
@drsargolzaei
با درود فراوان
برایم جای افتخار است که در راستای تالیف و نشر کتب درسی، کتابی دیگر را در اختیار جوانان وطنم قرار دهم. نسخ رایگان کتاب، همراه با کتابهای پیشین بر روی وبسایت اندیشکدهی بینالمللی نظریههای بدیل قرار دارد. یک نسخه پی.دی.اف هم به ضمیمه میباشد.
لطف کنید و این کتابها را در اختیار علاقهمندان قرار دهید.
با سپاس
محمود مسائلی
@drsargolzaei
@apgcchannel
برایم جای افتخار است که در راستای تالیف و نشر کتب درسی، کتابی دیگر را در اختیار جوانان وطنم قرار دهم. نسخ رایگان کتاب، همراه با کتابهای پیشین بر روی وبسایت اندیشکدهی بینالمللی نظریههای بدیل قرار دارد. یک نسخه پی.دی.اف هم به ضمیمه میباشد.
لطف کنید و این کتابها را در اختیار علاقهمندان قرار دهید.
با سپاس
محمود مسائلی
@drsargolzaei
@apgcchannel
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
با درود فراوان برایم جای افتخار است که در راستای تالیف و نشر کتب درسی، کتابی دیگر را در اختیار جوانان وطنم قرار دهم. نسخ رایگان کتاب، همراه با کتابهای پیشین بر روی وبسایت اندیشکدهی بینالمللی نظریههای بدیل قرار دارد. یک نسخه پی.دی.اف هم به ضمیمه میباشد.…
مجموعه_اسناد_حقوق_بشر_بین_المللی_1_1.pdf
3.9 MB
Forwarded from فعالیت برای بشریت
پروژهی آرمیتا، که به یاد آرمیتا گراوند نامگذاری شده، با همت و مدیریت دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک) پس از آغاز اعتراضات مردمی به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی در راستای امدادرسانی به فعالان حقوق بشر و آسیبدیدگان خشونت حکومتی کار خود را آغاز کرد.
از آنجا که حکومت ایران در جواب به اعتراض به حق مردمی(موسوم به جنبش زن_زندگی_آزادی)، دست به سرکوب گسترده، دستگیریهای فراوان و کشتار زد، جمعی از رواندرمانگران ایرانی همراه شدند تا با راهاندازی شبکهی درمانگران داوطلب از فعالان حقوق بشر حمایت کنند؛
https://action-for-humanity.org/amita-projectfa/
از آنجا که حکومت ایران در جواب به اعتراض به حق مردمی(موسوم به جنبش زن_زندگی_آزادی)، دست به سرکوب گسترده، دستگیریهای فراوان و کشتار زد، جمعی از رواندرمانگران ایرانی همراه شدند تا با راهاندازی شبکهی درمانگران داوطلب از فعالان حقوق بشر حمایت کنند؛
https://action-for-humanity.org/amita-projectfa/
Action for menschenrechte
پروژه آرمیتا - Action for menschenrechte
پروژهی آرمیتا، که به یاد آرمیتا گراوند نامگذاری شده، با همت و مدیریت دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک) پس از آغاز اعتراضات مردمی به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی در راستای امدادرسانی به فعالان حقوق بشر و آسیبدیدگان خشونت حکومتی کار خود را آغاز کرد.از آنجا…
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
کتاب زندگی فکر و ديگر هیچ .pdf
⭕️ کتاب زندگی، فکر و دیگر هیچ
از مجموعهی شش جلدی مهارتهای زندگی
⭕️ نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی
در سال ۱۳۸۴
⭕️ انتشارات همنشین
🔹 تهران:
خانم طیبنما ۰۹۱۲۱۴۸۳۰۳۳
آقای حبیبی ۰۲۱۶۶۹۷۶۲۷۴
🔹 مشهد:
انتشارات صیانت - آقای دلقندی
( مشهد- بلوار اقبال لاهوری) ۰۹۱۵۵۶۸۹۱۰۵
🔹 تورنتو:
کانون نگرش نو- واتساپ:
+14168797357
🔴 نسخهٔ الکترونیک:
https://www.tg-me.com/drsargolzaei/8426
⭕️ نسخهٔ صوتی:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1271
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
از مجموعهی شش جلدی مهارتهای زندگی
⭕️ نوشتهٔ دکتر محمدرضا سرگلزایی
در سال ۱۳۸۴
⭕️ انتشارات همنشین
🔹 تهران:
خانم طیبنما ۰۹۱۲۱۴۸۳۰۳۳
آقای حبیبی ۰۲۱۶۶۹۷۶۲۷۴
🔹 مشهد:
انتشارات صیانت - آقای دلقندی
( مشهد- بلوار اقبال لاهوری) ۰۹۱۵۵۶۸۹۱۰۵
🔹 تورنتو:
کانون نگرش نو- واتساپ:
+14168797357
🔴 نسخهٔ الکترونیک:
https://www.tg-me.com/drsargolzaei/8426
⭕️ نسخهٔ صوتی:
https://www.tg-me.com/drsargolzaeipodcast/1271
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast