Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
نسخه یازده با حجم کم.pdf
17.3 MB
🔹 کتاب اصل انسانیت در حقوق بشر
🔹 کتابی ارزشمند از جناب دکتر محمود مسائلی استاد فلسفهی سیاسی
🔹 کتابی ارزشمند از جناب دکتر محمود مسائلی استاد فلسفهی سیاسی
Forwarded from Dr Sargolzaei
حقوق بشر و مفهوم خیر عمومی.pdf
7.8 MB
حقوق بشر و مفهوم خیر عمومی.pdf
مفهوم_آزادی_و_حق_در_اندیشه_سیاسی_بین_المللی.pdf
6.6 MB
مفهوم آزادی و حق در اندیشه سیاسی بین المللی.pdf
Forwarded from Dr Sargolzaei
اصل_انسانیت_در_حقوق_بشر،_جلد_4،_تک_برگ.pdf
39.7 MB
Forwarded from Dr Sargolzaei
بنیادها_و_موضوعات_حقوق_بشر_بین_المللی.pdf
5.4 MB
بنیادها و موضوعات حقوق بشر بین_المللی.pdf
Forwarded from Maziarkarim (Maziar karim)
شد قسمت ما دار شما ممنونیم
از ضربه و آزار شما ممنونیم
این خشم شما بر آمده از ترس است
از بابت اقرار شما ممنونیم
#مازیار_کریم
@maziar_karim
از ضربه و آزار شما ممنونیم
این خشم شما بر آمده از ترس است
از بابت اقرار شما ممنونیم
#مازیار_کریم
@maziar_karim
Forwarded from Maziarkarim (Maziar karim)
سحرگاهان در این اقلیم بیمار
به جای آنکه باشد شوق در کار
درون چشم خورشیدش نشسته
غروب نوجوانی بر سر دار
#مازیار_کریم
@maziar_karim
به جای آنکه باشد شوق در کار
درون چشم خورشیدش نشسته
غروب نوجوانی بر سر دار
#مازیار_کریم
@maziar_karim
Forwarded from Maziarkarim (Maziar karim)
دل خسته از این جهان فانی افتاد
در حسرت یک خنده ی آنی افتاد
هنگام اذان صبح یک بار دگر
افسوس جوانی از جوانی افتاد
#مازیار_کریم
@maziar_karim
در حسرت یک خنده ی آنی افتاد
هنگام اذان صبح یک بار دگر
افسوس جوانی از جوانی افتاد
#مازیار_کریم
@maziar_karim
Forwarded from سعید هلیچی
سنصيرُ شعباً , إن أَردنا , حين نعلم أَننا لسنا ملائكةً , وأَنَّ
الشرَّ ليس من اختصاص الآخرينْ
سنصير شعباً حين لا نتلو صلاة الشكر للوطن المقدَّس ,
كلما وجد الفقيرُ عشاءَهُ ....
سنصير شعباً حين نشتم حاجبَ السلطان والسلطان ,
دون محاكمةْ
سنصير شعباً حين يكتب شاعرٌ وصفاً إباحياً لبطن
الراقصةْ
سنصير شعباً حين ننسى ما تقولُ لنا القبيلة.... ,
حين يُعْلي الفرد من شأن التفاصيل الصغيرةْ
سنصير شعباً حين ينظر كاتبٌ نحو النجوم , ولا يقول:
بلادنا أَعلى ...وأجملْ !
سنصير شعباً حين تحمي شرطةُ الآداب غانيةً وزانيةً من الضرب المبرِّح في الشوارعْ !
سنصير شعباً حين لا يتذكَّرُ الفردُ الفلسطينيُّ رايته سوى في ملعب الكرة الفسيح , وفي مسابقة الجمال ,
ويوم نكبته فقطْ
سنصير شعباً , إن أردنا , حين يؤذن للمغنِّي أَن يرتِّل
آية من ((سورة الرحمن)) في حفل الزواج المُخْتَلطْ
سنصير شعباً حين نحترم الصواب , وحين نحترم الغَلَطْ !
ملتی خواهیم شد، اگر بخواهیم...
اگر بفهمیم که ما فرشته نیستیم
و زشتی از آنِ دیگران نیست
ملتی خواهیم شد آنگاه که برای وطن مقدس
نماز شکر نخوانیم، اگر تهیدستی غذای شبش را یافت
ملتی خواهیم شد اگر به حاکم ناسزا بگوییم و محاکمه نشویم
اگر شاعری در وصف شکم رقاصهای شعر عریانی بسراید
ملتی خواهیم شد آنگاه که فراموش کنیم قبیله به ما چه می گوید
آنهنگام که انسان از کوچکیها مرتبه یابد
ملتی خواهیم شد اگر نویسندهای به ستارگان بنگرد
و نگوید زیباتر و بلند بالاتر است وطنمان
ملتی خواهیم شد اگر پاسبان
حامی هرزگان و خنیاگران باشد در کوچه های سنگسار
ملتی خواهیم شد آنگاه که مدعی وطن پرستی
پرچم میهنش را فقط در ورزشگاه و مسابقهی زیبایی و جنگ به یاد نیاورد
ملتی خواهیم شد، اگر بخواهیم...
اگر به خوانندهای اجازه دهند سورهی الرحمن را
در جشنی مختلط بخواند
ملتی خواهیم شد اگر به درست و غلط احترام بگذاریم...
#محمود_درویش
ترجمه: #سعید_هلیچی
کتاب: #تاریخ_دلتنگی
Channel: @heleichi_saeed
الشرَّ ليس من اختصاص الآخرينْ
سنصير شعباً حين لا نتلو صلاة الشكر للوطن المقدَّس ,
كلما وجد الفقيرُ عشاءَهُ ....
سنصير شعباً حين نشتم حاجبَ السلطان والسلطان ,
دون محاكمةْ
سنصير شعباً حين يكتب شاعرٌ وصفاً إباحياً لبطن
الراقصةْ
سنصير شعباً حين ننسى ما تقولُ لنا القبيلة.... ,
حين يُعْلي الفرد من شأن التفاصيل الصغيرةْ
سنصير شعباً حين ينظر كاتبٌ نحو النجوم , ولا يقول:
بلادنا أَعلى ...وأجملْ !
سنصير شعباً حين تحمي شرطةُ الآداب غانيةً وزانيةً من الضرب المبرِّح في الشوارعْ !
سنصير شعباً حين لا يتذكَّرُ الفردُ الفلسطينيُّ رايته سوى في ملعب الكرة الفسيح , وفي مسابقة الجمال ,
ويوم نكبته فقطْ
سنصير شعباً , إن أردنا , حين يؤذن للمغنِّي أَن يرتِّل
آية من ((سورة الرحمن)) في حفل الزواج المُخْتَلطْ
سنصير شعباً حين نحترم الصواب , وحين نحترم الغَلَطْ !
ملتی خواهیم شد، اگر بخواهیم...
اگر بفهمیم که ما فرشته نیستیم
و زشتی از آنِ دیگران نیست
ملتی خواهیم شد آنگاه که برای وطن مقدس
نماز شکر نخوانیم، اگر تهیدستی غذای شبش را یافت
ملتی خواهیم شد اگر به حاکم ناسزا بگوییم و محاکمه نشویم
اگر شاعری در وصف شکم رقاصهای شعر عریانی بسراید
ملتی خواهیم شد آنگاه که فراموش کنیم قبیله به ما چه می گوید
آنهنگام که انسان از کوچکیها مرتبه یابد
ملتی خواهیم شد اگر نویسندهای به ستارگان بنگرد
و نگوید زیباتر و بلند بالاتر است وطنمان
ملتی خواهیم شد اگر پاسبان
حامی هرزگان و خنیاگران باشد در کوچه های سنگسار
ملتی خواهیم شد آنگاه که مدعی وطن پرستی
پرچم میهنش را فقط در ورزشگاه و مسابقهی زیبایی و جنگ به یاد نیاورد
ملتی خواهیم شد، اگر بخواهیم...
اگر به خوانندهای اجازه دهند سورهی الرحمن را
در جشنی مختلط بخواند
ملتی خواهیم شد اگر به درست و غلط احترام بگذاریم...
#محمود_درویش
ترجمه: #سعید_هلیچی
کتاب: #تاریخ_دلتنگی
Channel: @heleichi_saeed
هنر: عبور از قفس تن - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
https://drsargolzaei.com/%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%81%D8%B3-%D8%AA%D9%86/
https://drsargolzaei.com/%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%81%D8%B3-%D8%AA%D9%86/
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
هنر: عبور از قفس تن
هنر، عبور از قفس تن جستاری دربارۀ هنر و ادبیات دکتر محمّدرضا سرگلزایی (معلم-روانپزشک) اول - قدرت هنر ذهن انسان
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
ماندن و پس گرفتن،به مثابه تمرینی روزانه!
فاطمه علمدار
"کلیدر"به اینجا رسید که امنیه ها ریختند و چادرشب ملامعراج و خانواده اش را سوزاندند و رفتندو پسر ملامعراج با خشم برای ستار تعریف میکرد که"نمیدانند چادرشب درست کردن چقدر زحمت دارد که به این راحتی آتشش میزنند،خودشان که هیچوقت ننشسته اند موی بز را تبدیل به چادرشب کنند"و من داشتم فکر میکردم که امنیه ها نباید از مردمی باشند که زحمت نکشیده اند برای زندگی وگرنه دست ودلشان نمیلرزد وقت سوزاندن زندگیها.
داشتم به این چیزها فکر میکردم که دوستی که"هنوز"عضو هیئت علمی دانشگاه است زنگ زد و از دو نشست"آنسوی دیوارهای دانشگاه"و"تداوم حیات علمی بیرون از دانشگاه"که در همایش انجمن برگزار شده بود گفت و اینکه فضا دارد طوری میشود که انگار هرکه در دانشگاه مانده سرسپرده است و هرکه اخراج و تعلیق و بازنشسته اجباری و ستاره دار شده قهرمان!و این اشتباهترین حالت صورتبندی کردن وضعیت امروز دانشگاه است.حق کاملا با او بود و در هردو این نشستها هم بر این نکته تاکید شد.
اینکه اساتید و دانشجویان باسواد و متعهدی که زحمت کشیده اند برای دانشجو و استاد شدن و قدر و حرمت آنچه که برایش زحمت کشیده اند را میدانند در دانشگاه بمانند و نقش دانشگاهیان را ایفا کنند،حق آنها،حق نهادهای علمی و حق مردمانیست که از مالیاتهایشان این نهادها حفظ میشود و امید دارند روزی فرزندانشان در آنها مهارت و دانش زندگی کردن و وطن ساختن را بیاموزند و به نسل بعد بیآموزانند.دانشگاه،جایگاه درست همین افرادست و شماتت ایشان برای اینکه چرا در جایگاه خودشان باقی مانده اند و نقش مفیدی که برای رشد جامعه به عهده دارند را ایفا میکنند و عرصه را برای فرومایگانی که وقیحانه منتظرند تا یکی از این توانمندان خسته شود یا اخراج و تعلیق تا به سرعت بر جایگاه او تکیه بزند؛خالی نکردهاند،مصداق واضح خودزنی جمعیست!
آنچه اینروزها محل اعتراضست،سیاست خالی کردن دانشگاه از افرادیست که با زحمت خودشان،دانش و مهارت و شایستگی نقش آفرینی در نهادهای علمی را به دست آورده اند، و نه مقاومت دلسوزانه آنها که هنوز در دانشگاه مانده اند و یکدست شدن فضای علمی برای فرومایگان را ناکام کرده اند!
یکدست سازی اساسا رویای فرومایگانست و نه حتی باورمندان به یک ایده خاص!چون باورمندانی که برای باورهایشان زحمت کشیده اند هرگز سودای محبوس و منزوی کردن ایده شان در جمع همفکران را ندارند.هراس از تنوع و توانمندشدن ایده های رقیب،ثمره ناباوری به ایده خود است و نه باور به آن.یکدست سازی رویای فرومایگانی است که امروز را بیزحمت میخواهند و دغدغه آیندگان را هم ندارند.
کسانیکه برای امروزشان زحمت کشیده اند و خودشان را برابر آیندگان مسئول میدانند-هر عقیده و باوری که داشته باشند-متفق القولند که نهادهای علمی کشور نباید با فرومایگانی که زحمت کتاب خواندن و فکر کردن و خلاقیت به خود نمیدهند و استقلال رای ندارند،پر شود!جای کسانیکه زحمت نکشیده اند برای امتحان دادن و قبول شدن در امتحانات،زحمت نکشیده اند برای سوألمند شدن و پایان نامه نوشتن و دفاع از آن و هرگز مثل هنرمندی که اثر هنری اش را نگاه میکند،خیره نشده اند به یافته های پژوهشیشان و بیتاب نبوده اند برای یافتن پاسخ واقعی سوالشان-و نه آنچه که قدرت را خوش میآید-در دانشگاه نیست.چون کسانیکه این زحمتها را نکشیده اند،دست و دلشان نمیلرزد وقتی میخواهند زیرآب همکاران و همکلاسیهایشان را بزنند!کسانیکه وسط مسئولیتهای مملکتیشان دکترا هم گرفته اند!و حتی نگرفته اند ولی بی هیچ خجالتی،کلمه دکتر را پشت اسمشان چسبانده اند که مجوز ورودشان به اتاقهای تصمیمگیری حوزه علم شود،دست و دلشان نمیلرزد وقت سلاخی کردن مفهوم علم و اقتضائات حیات علمی دانشگاههای کشور و چیزی نمیفهمند در مورد نقش مهم دانشگاهیان عالم در حکمرانی عاقلانه بر وطن.دست ودلشان نمیلرزد وقت امضای حکم اخراج و تعلیق دانشجوها و اساتید.آنها امروز را بیزحمت میخواهند و دغدغه فردا را هم ندارند.
من10سال با کسی همخانه بودم که در تمام آن سالها به جز دوکتاب داستان،هیچ کتابی را کامل نخواند و امروز در کمال وقاحت با پیشوند«دکتر»در جلسات شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی فلان پژوهشگاه مینشیند!آنچه محل اعتراضست این نیست که چرا هنوز پژوهشگاهها و دانشگاهها از همه کسانیکه زحمت کشیده اند برای به دست آوردن دانش و مهارتشان،خالی نشده!مسئله اینست که چرا تعداد وقیحانی که بی هیچ زحمتی بر صندلیهای تصمیمگیری نهادهای علمی تکیه میزنند انقدر زیادست که همه ما حداقل یک موردشان را از نزدیک میشناسیم و میبینیم که چگونه از این جلسه به آن جلسه میروند و منتظرند یک صندلی دانشگاهی خالی شود تا بیزحمت بر آن تکیه بزنند.
خالی کردن عامدانه صندلی برای این افراد هنر نیست.قهرمانان واقعی،می ایستند تا حقشان را پس بگیرند؛چه از درون دانشگاه و چه از بیرون از آن.
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
"کلیدر"به اینجا رسید که امنیه ها ریختند و چادرشب ملامعراج و خانواده اش را سوزاندند و رفتندو پسر ملامعراج با خشم برای ستار تعریف میکرد که"نمیدانند چادرشب درست کردن چقدر زحمت دارد که به این راحتی آتشش میزنند،خودشان که هیچوقت ننشسته اند موی بز را تبدیل به چادرشب کنند"و من داشتم فکر میکردم که امنیه ها نباید از مردمی باشند که زحمت نکشیده اند برای زندگی وگرنه دست ودلشان نمیلرزد وقت سوزاندن زندگیها.
داشتم به این چیزها فکر میکردم که دوستی که"هنوز"عضو هیئت علمی دانشگاه است زنگ زد و از دو نشست"آنسوی دیوارهای دانشگاه"و"تداوم حیات علمی بیرون از دانشگاه"که در همایش انجمن برگزار شده بود گفت و اینکه فضا دارد طوری میشود که انگار هرکه در دانشگاه مانده سرسپرده است و هرکه اخراج و تعلیق و بازنشسته اجباری و ستاره دار شده قهرمان!و این اشتباهترین حالت صورتبندی کردن وضعیت امروز دانشگاه است.حق کاملا با او بود و در هردو این نشستها هم بر این نکته تاکید شد.
اینکه اساتید و دانشجویان باسواد و متعهدی که زحمت کشیده اند برای دانشجو و استاد شدن و قدر و حرمت آنچه که برایش زحمت کشیده اند را میدانند در دانشگاه بمانند و نقش دانشگاهیان را ایفا کنند،حق آنها،حق نهادهای علمی و حق مردمانیست که از مالیاتهایشان این نهادها حفظ میشود و امید دارند روزی فرزندانشان در آنها مهارت و دانش زندگی کردن و وطن ساختن را بیاموزند و به نسل بعد بیآموزانند.دانشگاه،جایگاه درست همین افرادست و شماتت ایشان برای اینکه چرا در جایگاه خودشان باقی مانده اند و نقش مفیدی که برای رشد جامعه به عهده دارند را ایفا میکنند و عرصه را برای فرومایگانی که وقیحانه منتظرند تا یکی از این توانمندان خسته شود یا اخراج و تعلیق تا به سرعت بر جایگاه او تکیه بزند؛خالی نکردهاند،مصداق واضح خودزنی جمعیست!
آنچه اینروزها محل اعتراضست،سیاست خالی کردن دانشگاه از افرادیست که با زحمت خودشان،دانش و مهارت و شایستگی نقش آفرینی در نهادهای علمی را به دست آورده اند، و نه مقاومت دلسوزانه آنها که هنوز در دانشگاه مانده اند و یکدست شدن فضای علمی برای فرومایگان را ناکام کرده اند!
یکدست سازی اساسا رویای فرومایگانست و نه حتی باورمندان به یک ایده خاص!چون باورمندانی که برای باورهایشان زحمت کشیده اند هرگز سودای محبوس و منزوی کردن ایده شان در جمع همفکران را ندارند.هراس از تنوع و توانمندشدن ایده های رقیب،ثمره ناباوری به ایده خود است و نه باور به آن.یکدست سازی رویای فرومایگانی است که امروز را بیزحمت میخواهند و دغدغه آیندگان را هم ندارند.
کسانیکه برای امروزشان زحمت کشیده اند و خودشان را برابر آیندگان مسئول میدانند-هر عقیده و باوری که داشته باشند-متفق القولند که نهادهای علمی کشور نباید با فرومایگانی که زحمت کتاب خواندن و فکر کردن و خلاقیت به خود نمیدهند و استقلال رای ندارند،پر شود!جای کسانیکه زحمت نکشیده اند برای امتحان دادن و قبول شدن در امتحانات،زحمت نکشیده اند برای سوألمند شدن و پایان نامه نوشتن و دفاع از آن و هرگز مثل هنرمندی که اثر هنری اش را نگاه میکند،خیره نشده اند به یافته های پژوهشیشان و بیتاب نبوده اند برای یافتن پاسخ واقعی سوالشان-و نه آنچه که قدرت را خوش میآید-در دانشگاه نیست.چون کسانیکه این زحمتها را نکشیده اند،دست و دلشان نمیلرزد وقتی میخواهند زیرآب همکاران و همکلاسیهایشان را بزنند!کسانیکه وسط مسئولیتهای مملکتیشان دکترا هم گرفته اند!و حتی نگرفته اند ولی بی هیچ خجالتی،کلمه دکتر را پشت اسمشان چسبانده اند که مجوز ورودشان به اتاقهای تصمیمگیری حوزه علم شود،دست و دلشان نمیلرزد وقت سلاخی کردن مفهوم علم و اقتضائات حیات علمی دانشگاههای کشور و چیزی نمیفهمند در مورد نقش مهم دانشگاهیان عالم در حکمرانی عاقلانه بر وطن.دست ودلشان نمیلرزد وقت امضای حکم اخراج و تعلیق دانشجوها و اساتید.آنها امروز را بیزحمت میخواهند و دغدغه فردا را هم ندارند.
من10سال با کسی همخانه بودم که در تمام آن سالها به جز دوکتاب داستان،هیچ کتابی را کامل نخواند و امروز در کمال وقاحت با پیشوند«دکتر»در جلسات شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی فلان پژوهشگاه مینشیند!آنچه محل اعتراضست این نیست که چرا هنوز پژوهشگاهها و دانشگاهها از همه کسانیکه زحمت کشیده اند برای به دست آوردن دانش و مهارتشان،خالی نشده!مسئله اینست که چرا تعداد وقیحانی که بی هیچ زحمتی بر صندلیهای تصمیمگیری نهادهای علمی تکیه میزنند انقدر زیادست که همه ما حداقل یک موردشان را از نزدیک میشناسیم و میبینیم که چگونه از این جلسه به آن جلسه میروند و منتظرند یک صندلی دانشگاهی خالی شود تا بیزحمت بر آن تکیه بزنند.
خالی کردن عامدانه صندلی برای این افراد هنر نیست.قهرمانان واقعی،می ایستند تا حقشان را پس بگیرند؛چه از درون دانشگاه و چه از بیرون از آن.
@fsalamdar63
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم ⭕️ موضوع گفتگو: فیلم کوتاه "هیچ" ساختهٔ محسن مخملباف ⭕️ بخش سوم نظرات شما: 🔹️ خانم میترا: دعوت در چت بسیار مختصر بود و جواب هم، من فکر میکنم زن برای ارتباط چیزی رو لازم نمیدونست بجز حضور، وقتی رسید هم بینشان فقط حضور بود و نگاه. مرد جوان (به…
#گفتگو_کنیم
⭕️ موضوع گفتگو:
فیلم کوتاه "هیچ"
ساختهٔ محسن مخملباف
⭕️ بخش چهارم نظرات شما:
🔹️ آقای آرمان:
درباره فیلم استاد مخملباف بنظرم دوستان کمی بیش از حد بر روی هیچ متمرکز شده بودند و سراغ جنبه عرفانی-فلسفی رفته بودند درصورتیکه از دید من این فیلم با واقعیت های اجتماعی معاصر ما نسبت دقیقی برقرار می کند و از طرف دیگر در کارنامه بازیگری خانم معتمدآریا نقطه عطفی محسوب می شود یعنی اولین حضور رسمی ایشان بدون حجاب اجباری در فیلمی که در جشنواره ای پخش می شود. خانم معتمدآریا (اگر حرفهای ایشان را در انتخابات 96 درنظر نگیریم) در زندگی به حجاب اجباری نه گفت و این فیلم را بازی کرد و کاراکتر ایشان هم در فیلم آقای مخملباف، هیچی را انتخاب می کند یعنی نخوردن را یعنی دوباره ((نه)) گفتن را اما نکته اصلی فیلم برسمیت شناخته شدن این نه گفتن توسط جامعه است که در رفتار کاراکتر گارسون متجلی شده است. می دانیم که شرایط اغلب کافه ها (اگر نگوییم همه) اینگونه است که بدون سفارش دادن امکان نشستن و صحبت کردن و استفاده از فضای کافه وجود ندارد و مخملباف با علم به این موضوع سفارش قهوه می دهد اما انتخاب زن هیچی است یعنی برخلاف قواعد عموم کافه ها و اینجا گارسون برخلاف شرایط کافه و با پذیرفتن ریسک اقتصادی (آوردن هیچی و پول نگرفتن) انتخاب زن را قبول می کند و آن را به رسمیت میشناسد و وقتی چنین انتخابی ازطرف کافه پذیرفته میشود، مخملباف هم انتخاب قبلیاش را که بر مبنای قواعد اجباری کافه بود عوض میکند و با انتخاب زن همراه میشود. بر این اساس دو معنا استنباط میشود:
اول این که برای جا افتادن انتخابی که متفاوت از شرایط گذشته است همراهی نهادهای اجتماعی (کافه اینجا بعنوان یک نهاد اقتصادی-اجتماعی) لازم است یعنی نهادها باید توان این را داشته باشند که تاحدی از نفع شخصی خودشان بگذرند، به نفع جا افتادن یک انتخاب متفاوت در جامعه در راستای رفع تبعیض ها؛ که نمود چنین چیزی در ماجرای پلمپ گسترده کافهها در ایران به بهانهی عدم توجه به حجاب اجباری دیده میشود یعنی تنها نه گفتن زن کافی نیست بلکه حمایت نهادهای اجتماعی (مبارزه کنار کنشگران زن) برای به نتیجه رسیدن در روند رفع تبعیض ها مؤثر است.
دوم اینکه کنش تاییدکننده مخملباف بعنوان کسی که دوست و همکار زن (یادآور همکاری این دو در فیلم هنرپیشه) است که قابل تعمیم به نقش همسر برادر پدر پسر پارتنر و... است، نشانگر حمایت مردان جامعه از انتخاب زن است و این برای جامعه ما مسألهی مهمی است که بهفرض عوض شدن قانون و رفع تبعیضاتی که منشا حکومتی دارند، مادامی که در عرف و سنت جامعه حمایت لازم برای رفع تبعیضات صورت نگیرد، مبارزه برای این مسأله همچنان ادامه خواهد داشت و این دعوتی است برای مردان که به انتخاب عزیزانشان احترام بگذارند و در جهت کم شدن از تبعیضات جنسیتی بکوشند.
🔹 خانم الهه:
نگاه ما از بیرون به آلزایمر مثل اینه که بری کافی شاپ و با یه فنجون خالی از شما پذیرایی کنن. دربارهٔ بیماری آلزایمر احتمالا میخواد بگه هیچ نوع متفاوتی از ارتباط هست، نه عدم ارتباط.
آلزایمر از نگاه ما احتمالا رسیدن به نقطهی هیچ است. نقطهای که نمیتوان ارتباط برقرار کرد. ذهن خالی از زمان و مکان، فاقد معنا ، خاطره، بدون کنترل. سلام رسوندن از نگاه همسایه فیلمساز، احتمالا فاقد معناست.
از طرف دیگر میتوان گفت فنجان هست، اما خالی است. این هیچ، یک هیچ متفاوت است. شاید خندهدار باشد( نگاه زن ) ولی از نگاه فیلمساز حتی خندهدار هم نیست. هیچِ گارسون و هیچِ فیلمساز میتواند روشی متفاوت برای گفتگو باشد.
ما در کافه مینشینیم و قهوه ای میخوریم تا گفتگو کنیم .
در سلطهٔ آلزایمر، گفتگو با نگاه، در سکوت ، با فنجان خالی هم امکان پذیر است.
مثل گفتگو با کوه با گیاه، با یک شیء بدون ذهن؛ گفتگو با انعکاس خودمان؛ گفتگو با سایهها البته نه سایهی یونگ.
🔹 آقای محمد:
برداشت من توجه به اهمیت حضور و مؤثر بودن شخص در طول زمان است و در یک زمان کوتاه دیدار همراه شدن در لذت حضور حتی وقتی در قرار، قهوه جز بهانهای نیست.
#با_هم_فکر_کنیم
ایمیل دکتر سرگلزایی برای شرکت در پروژهی #گفتگو_کنیم
[email protected]
@drsargolzaei
⭕️ موضوع گفتگو:
فیلم کوتاه "هیچ"
ساختهٔ محسن مخملباف
⭕️ بخش چهارم نظرات شما:
🔹️ آقای آرمان:
درباره فیلم استاد مخملباف بنظرم دوستان کمی بیش از حد بر روی هیچ متمرکز شده بودند و سراغ جنبه عرفانی-فلسفی رفته بودند درصورتیکه از دید من این فیلم با واقعیت های اجتماعی معاصر ما نسبت دقیقی برقرار می کند و از طرف دیگر در کارنامه بازیگری خانم معتمدآریا نقطه عطفی محسوب می شود یعنی اولین حضور رسمی ایشان بدون حجاب اجباری در فیلمی که در جشنواره ای پخش می شود. خانم معتمدآریا (اگر حرفهای ایشان را در انتخابات 96 درنظر نگیریم) در زندگی به حجاب اجباری نه گفت و این فیلم را بازی کرد و کاراکتر ایشان هم در فیلم آقای مخملباف، هیچی را انتخاب می کند یعنی نخوردن را یعنی دوباره ((نه)) گفتن را اما نکته اصلی فیلم برسمیت شناخته شدن این نه گفتن توسط جامعه است که در رفتار کاراکتر گارسون متجلی شده است. می دانیم که شرایط اغلب کافه ها (اگر نگوییم همه) اینگونه است که بدون سفارش دادن امکان نشستن و صحبت کردن و استفاده از فضای کافه وجود ندارد و مخملباف با علم به این موضوع سفارش قهوه می دهد اما انتخاب زن هیچی است یعنی برخلاف قواعد عموم کافه ها و اینجا گارسون برخلاف شرایط کافه و با پذیرفتن ریسک اقتصادی (آوردن هیچی و پول نگرفتن) انتخاب زن را قبول می کند و آن را به رسمیت میشناسد و وقتی چنین انتخابی ازطرف کافه پذیرفته میشود، مخملباف هم انتخاب قبلیاش را که بر مبنای قواعد اجباری کافه بود عوض میکند و با انتخاب زن همراه میشود. بر این اساس دو معنا استنباط میشود:
اول این که برای جا افتادن انتخابی که متفاوت از شرایط گذشته است همراهی نهادهای اجتماعی (کافه اینجا بعنوان یک نهاد اقتصادی-اجتماعی) لازم است یعنی نهادها باید توان این را داشته باشند که تاحدی از نفع شخصی خودشان بگذرند، به نفع جا افتادن یک انتخاب متفاوت در جامعه در راستای رفع تبعیض ها؛ که نمود چنین چیزی در ماجرای پلمپ گسترده کافهها در ایران به بهانهی عدم توجه به حجاب اجباری دیده میشود یعنی تنها نه گفتن زن کافی نیست بلکه حمایت نهادهای اجتماعی (مبارزه کنار کنشگران زن) برای به نتیجه رسیدن در روند رفع تبعیض ها مؤثر است.
دوم اینکه کنش تاییدکننده مخملباف بعنوان کسی که دوست و همکار زن (یادآور همکاری این دو در فیلم هنرپیشه) است که قابل تعمیم به نقش همسر برادر پدر پسر پارتنر و... است، نشانگر حمایت مردان جامعه از انتخاب زن است و این برای جامعه ما مسألهی مهمی است که بهفرض عوض شدن قانون و رفع تبعیضاتی که منشا حکومتی دارند، مادامی که در عرف و سنت جامعه حمایت لازم برای رفع تبعیضات صورت نگیرد، مبارزه برای این مسأله همچنان ادامه خواهد داشت و این دعوتی است برای مردان که به انتخاب عزیزانشان احترام بگذارند و در جهت کم شدن از تبعیضات جنسیتی بکوشند.
🔹 خانم الهه:
نگاه ما از بیرون به آلزایمر مثل اینه که بری کافی شاپ و با یه فنجون خالی از شما پذیرایی کنن. دربارهٔ بیماری آلزایمر احتمالا میخواد بگه هیچ نوع متفاوتی از ارتباط هست، نه عدم ارتباط.
آلزایمر از نگاه ما احتمالا رسیدن به نقطهی هیچ است. نقطهای که نمیتوان ارتباط برقرار کرد. ذهن خالی از زمان و مکان، فاقد معنا ، خاطره، بدون کنترل. سلام رسوندن از نگاه همسایه فیلمساز، احتمالا فاقد معناست.
از طرف دیگر میتوان گفت فنجان هست، اما خالی است. این هیچ، یک هیچ متفاوت است. شاید خندهدار باشد( نگاه زن ) ولی از نگاه فیلمساز حتی خندهدار هم نیست. هیچِ گارسون و هیچِ فیلمساز میتواند روشی متفاوت برای گفتگو باشد.
ما در کافه مینشینیم و قهوه ای میخوریم تا گفتگو کنیم .
در سلطهٔ آلزایمر، گفتگو با نگاه، در سکوت ، با فنجان خالی هم امکان پذیر است.
مثل گفتگو با کوه با گیاه، با یک شیء بدون ذهن؛ گفتگو با انعکاس خودمان؛ گفتگو با سایهها البته نه سایهی یونگ.
🔹 آقای محمد:
برداشت من توجه به اهمیت حضور و مؤثر بودن شخص در طول زمان است و در یک زمان کوتاه دیدار همراه شدن در لذت حضور حتی وقتی در قرار، قهوه جز بهانهای نیست.
#با_هم_فکر_کنیم
ایمیل دکتر سرگلزایی برای شرکت در پروژهی #گفتگو_کنیم
[email protected]
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
⭕️ عقدهی مادر در زندگی ما
سمینار رایگان
(حضوری در ونکوور، آنلاین در پلتفرم زوم)
⭕️ ارائهدهندگان:
دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
ساره سرگلزایی- روانشناس
⭕️ مکان برگزاری: کانادا- نورث ونکوور
⭕️ زمان برگزاری: جمعه اول مارچ ساعت ۱۷ ونکوور
توضیح: زمان برگزاری سمینار به وقت ایران ساعت ۴:۳۰ بامداد شنبه ۱۲ اسفند خواهد بود. بنابراین برای عزیزان ساکن ایران (و اروپا) زمان مناسبی برای شرکت آنلاین در وبینار نخواهد بود. فایل صوتی و ویدئویی وبینار پس از برگزاری در کانال تلگرامی پادکستهای دکتر سرگلزایی و صفحهی یوتیوب رسمی دکتر بارگذاری خواهند شد.
علاقمندان ساکن آمریکای شمالی میتوانند با ارسال پیام از طریق واتساپ به مرکز مشاورهی روانپویای ونکوور به صورت حضوری یا آنلاین در سمینار شرکت کنند:
+16047191084
⭕️ محتوای جلسه:
در يك مثلث عاطفي طبيعي، والدين يكديگر را از نظر عاطفي تغذيه ميكنند، و آنها هم به نوبهی خود فرزند یا فرزندانشان را سيراب ميكنند. در حالي كه ناكامي زن و شوهر در تغذیهی عاطفي يكديگر، سبب ميشود كه آنها براي تغذیهی خود نيازمند فرزندانشان باشند و چون پدر يا مادر نميتواند بطور مستقيم از فرزندش تقاضاي مراقبت و نوازش كند، فرزند را چنان ضعيف و بيمار بار ميآورد كه مطمئن باشد فرزندش خانه را ترك نخواهد كرد و او را تنها نخواهد گذاشت. گاهي احساس بيماري جسماني (بیماریهای شبهجسمی) اين فرزند را وابسته به پدر و مادر نگه ميدارد و گاهي داشتن ترديد، ترس و وسواس راجع به مسائل زندگي اين كار را ميكند. اگر اين فرزند عصيان كند و عليرغم همه اين وابستگیهای روانی مرضی، بند بگسلد و لانه را ترك كند، پدر يا مادر چنان احساس گناهي در وي ايجاد ميكنند كه او براي هر لذتي كه از زندگي كسب ميكند احساس نياز به تاوان دادن دارد و بدين سبب براي خود رنج و درد ميخرد و رفتارهاي خود آزارانه (مازوخيستيك) از خود بروز میدهد.
شايد عجيب باشد ولي آدمهاي زيادي تا پايان عمر از لحاظ رواني در رحم مادر به سر ميبرند، بند ناف شان با مادر متصل است يا به پستان مادر آويزانند و شیر مینوشند!
⭕️ سرفصلهای سمینار:
* عقدهها (کمپلکسها) در روانشناسی تحلیلی
* دلبستگی سالم و وابستگی مرضی به مادر
* تظاهرات بالینی عقدهی مادر
* عقدهی مادر در ادبیات و سینما
* برونرفت از عقدهی مادر
@drsargolzaei
سمینار رایگان
(حضوری در ونکوور، آنلاین در پلتفرم زوم)
⭕️ ارائهدهندگان:
دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
ساره سرگلزایی- روانشناس
⭕️ مکان برگزاری: کانادا- نورث ونکوور
⭕️ زمان برگزاری: جمعه اول مارچ ساعت ۱۷ ونکوور
توضیح: زمان برگزاری سمینار به وقت ایران ساعت ۴:۳۰ بامداد شنبه ۱۲ اسفند خواهد بود. بنابراین برای عزیزان ساکن ایران (و اروپا) زمان مناسبی برای شرکت آنلاین در وبینار نخواهد بود. فایل صوتی و ویدئویی وبینار پس از برگزاری در کانال تلگرامی پادکستهای دکتر سرگلزایی و صفحهی یوتیوب رسمی دکتر بارگذاری خواهند شد.
علاقمندان ساکن آمریکای شمالی میتوانند با ارسال پیام از طریق واتساپ به مرکز مشاورهی روانپویای ونکوور به صورت حضوری یا آنلاین در سمینار شرکت کنند:
+16047191084
⭕️ محتوای جلسه:
در يك مثلث عاطفي طبيعي، والدين يكديگر را از نظر عاطفي تغذيه ميكنند، و آنها هم به نوبهی خود فرزند یا فرزندانشان را سيراب ميكنند. در حالي كه ناكامي زن و شوهر در تغذیهی عاطفي يكديگر، سبب ميشود كه آنها براي تغذیهی خود نيازمند فرزندانشان باشند و چون پدر يا مادر نميتواند بطور مستقيم از فرزندش تقاضاي مراقبت و نوازش كند، فرزند را چنان ضعيف و بيمار بار ميآورد كه مطمئن باشد فرزندش خانه را ترك نخواهد كرد و او را تنها نخواهد گذاشت. گاهي احساس بيماري جسماني (بیماریهای شبهجسمی) اين فرزند را وابسته به پدر و مادر نگه ميدارد و گاهي داشتن ترديد، ترس و وسواس راجع به مسائل زندگي اين كار را ميكند. اگر اين فرزند عصيان كند و عليرغم همه اين وابستگیهای روانی مرضی، بند بگسلد و لانه را ترك كند، پدر يا مادر چنان احساس گناهي در وي ايجاد ميكنند كه او براي هر لذتي كه از زندگي كسب ميكند احساس نياز به تاوان دادن دارد و بدين سبب براي خود رنج و درد ميخرد و رفتارهاي خود آزارانه (مازوخيستيك) از خود بروز میدهد.
شايد عجيب باشد ولي آدمهاي زيادي تا پايان عمر از لحاظ رواني در رحم مادر به سر ميبرند، بند ناف شان با مادر متصل است يا به پستان مادر آويزانند و شیر مینوشند!
⭕️ سرفصلهای سمینار:
* عقدهها (کمپلکسها) در روانشناسی تحلیلی
* دلبستگی سالم و وابستگی مرضی به مادر
* تظاهرات بالینی عقدهی مادر
* عقدهی مادر در ادبیات و سینما
* برونرفت از عقدهی مادر
@drsargolzaei
⭕️ برنامههای آموزشی رایگان
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
در مارچ ۲۰۲۴:
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۷ صبح ونکوور
وبینار با موضوع: دیگردوستی مؤثر
همراه با دکتر حسن محدثی (دکترای جامعهشناسی)، دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه) و جناب حسین بینش (فعال فرهنگی از کابل- کارشناس ارشد جامعهشناسی)
در کانون مدیریت زنان اونتاریو از طریق پلتفرم زوم
برای ثبتنام (رایگان) به یکی از شمارههای زیر در واتساپ پیام ارسال کنید:
+989122016651
+16472678901
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
لایو اینستاگرامی همراه با استاد شهرام علیدی (سینماگر) با موضوع:
تحلیل فیلم سینمایی جوکر (ساختهٔ تاد فیلیپس- ۲۰۱۹)
به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹️ جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۴:۳۰ بامداد تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۱۷ ونکوور
ساعت ۲۰ تورنتو
سمینار/وبینار همراه با ساره سرگلزایی (کارشناس ارشد روانشناسی)
با موضوع: عقدهی مادر در زندگی ما
حضوری در محل مرکز مشاورهی روانپویای نورث ونکوور
آنلاین از طریق زوم
ثبتنام (رایگان) از طریق تماس با واتساپ روانپویا:
+16047191084
🔹 جمعه ۱۸ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه هشتم مارچ (روز جهانی زن)
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر تورنتو
گفتگو با دکتر آزاده مؤمنی (دکترای علوم سیاسی و فعال حقوق بشر و حقوق زنان)
با موضوع: حقوق زنان و نظامهای سیاسی
به میزبانی صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه ۲۵ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه ۱۵ مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر به وقت تورنتو
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی،
دکتر رضا محقق (روانپزشک و مشاور بالینی در ونکوور) و دکتر حسین عبداللهی ثانی (روانپزشک و مشاور بالینی در تورنتو)
با موضوع: آیا بیماریهای روانپزشکی قابل پیشگیری هستند؟
به میزبانی صفحهی اینستاگرام دکتر ثانی به آدرس:
https://instagram.com/sanitherapy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg==
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
در مارچ ۲۰۲۴:
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۷ صبح ونکوور
وبینار با موضوع: دیگردوستی مؤثر
همراه با دکتر حسن محدثی (دکترای جامعهشناسی)، دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه) و جناب حسین بینش (فعال فرهنگی از کابل- کارشناس ارشد جامعهشناسی)
در کانون مدیریت زنان اونتاریو از طریق پلتفرم زوم
برای ثبتنام (رایگان) به یکی از شمارههای زیر در واتساپ پیام ارسال کنید:
+989122016651
+16472678901
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
لایو اینستاگرامی همراه با استاد شهرام علیدی (سینماگر) با موضوع:
تحلیل فیلم سینمایی جوکر (ساختهٔ تاد فیلیپس- ۲۰۱۹)
به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹️ جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۴:۳۰ بامداد تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۱۷ ونکوور
ساعت ۲۰ تورنتو
سمینار/وبینار همراه با ساره سرگلزایی (کارشناس ارشد روانشناسی)
با موضوع: عقدهی مادر در زندگی ما
حضوری در محل مرکز مشاورهی روانپویای نورث ونکوور
آنلاین از طریق زوم
ثبتنام (رایگان) از طریق تماس با واتساپ روانپویا:
+16047191084
🔹 جمعه ۱۸ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه هشتم مارچ (روز جهانی زن)
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر تورنتو
گفتگو با دکتر آزاده مؤمنی (دکترای علوم سیاسی و فعال حقوق بشر و حقوق زنان)
با موضوع: حقوق زنان و نظامهای سیاسی
به میزبانی صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه ۲۵ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه ۱۵ مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر به وقت تورنتو
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی،
دکتر رضا محقق (روانپزشک و مشاور بالینی در ونکوور) و دکتر حسین عبداللهی ثانی (روانپزشک و مشاور بالینی در تورنتو)
با موضوع: آیا بیماریهای روانپزشکی قابل پیشگیری هستند؟
به میزبانی صفحهی اینستاگرام دکتر ثانی به آدرس:
https://instagram.com/sanitherapy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg==
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
https://www.tg-me.com/prefrontalclub/108
#فایل_صوتی
#سیاست
#روان_سیاست
#پریفرونتال
#باشگاه_پرهفرونتال
@drsargolzaei
@prefrontalclub
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفتگو_کنیم ⭕️ موضوع گفتگو: فیلم کوتاه "هیچ" ساختهٔ محسن مخملباف ⭕️ بخش چهارم نظرات شما: 🔹️ آقای آرمان: درباره فیلم استاد مخملباف بنظرم دوستان کمی بیش از حد بر روی هیچ متمرکز شده بودند و سراغ جنبه عرفانی-فلسفی رفته بودند درصورتیکه از دید من این فیلم با…
#گفتگو_کنیم
⭕️ موضوع گفتگو:
فیلم کوتاه "هیچ"
ساختهی محسن مخملباف
⭕️ بخش پنجم نظرات شما:
🔹️ خانم مریم:
ارتباط معنایی فیلم را با آلزایمر دوست مخملباف نمیدانم، اما خود فیلم را چنین میفهمم: فیلم با دستهای گود مرد شروع میشود، بیانگر چیزی از نداشتن، چیزی از نیاز، و شاید چیزی از نوعی تواضع و پذیرندگی. فیلم با سوژگی و تعیینگری کامل مرد ادامه مییابد. at 3pm coffee و قاعدتا در محل همیشگی.
زن پذیرندهی دیدار است. برای او پیام به مثابه «3 بعدازظهر دیدار»، «3 بعدازظهر دوست» معنا دارد. این را از نحوهی نشستن و سفارش میتوان فهمید.
پیشخدمت اما به مرد چیزی را یاد میدهد:
a cup of nothing
و مرد از اینجا با زن همراه می شود. آنچه او خواسته را درمییابد: you!
دیدار نوعی مشارکت است. اما به راستی مشارکت در چه؟ مشارکت تا چه میزان؟ برای بسیاری از ما دیدار و نوشیدن، دیدار و خوردن، دیدار و خوابیدن در متن گپ زدنهای از همه جا، معنای مشارکت است.
برای برخی دیگر شاید دیدار و خواندن، دیدار و کار یا آنچنان که برشت گفت «چیزی شبیه احساس تماس دستها هنگام کشیدن آب از چاه» معنای دیدار است.
در همه اینها آن شخص، آن شخص دیدار شونده تا چه حد حاضر است؟
برای ما آیا دیدار و دیدن، عمیق نگریستن، دیدار و شنیدن، عمیق شنیدن میتواند معنای مشارکت، معنای ملاقات باشد؟
بهنظرم به آسانی نه، در بسیاری موارد نه. ما در اغلب اوقات نوشیدن، خوردن، خواندن، کار و حتی خوابیدن را چاشنی دیدار میکنیم تا از بارسنگین بیواسطه دیدن و شنیدن بکاهیم، تا از آن ها استمداد بجوییم در لختی بستن چشمها. تا فاصلهگذاری کنیم بین خود و دیگری. دیدار بیواسطه شاید سختترین کار جهان است.
در پایان فیلم گرچه می توان گفت این قرار بعد از فنجانی از هیچ، از هر دو سو چنین نوشته شده:
at 3 pm you
با این همه هنوز بین آنها تفاوت برقرار است. صحنهی پایانی فیلم همچنان حاکی از تفاوت سوژگیهاست. زن سر به زیر، خندان از بازی پیشخدمت و با شرمی در بدن از نواخته شدن زیر نگاه مرد است. در او نوعی شرم از نگریستن وجود دارد. و مرد در تأمل، با بدنی کشیده و بیننده است و در حالیکه بر گفتن آنچه میبیند در اندیشه است.
🔹 خانم گلی:
برای من خانم معتمد آریا نماد زنان جامعهی ایرانی بدون حجاب وقتی در کافه "هیچ" رو سفارش میده، یعنی در بین گزینههای موجود هیچ کدام رو نمیخواد و سپس آقای مخملباف نماد مردان جامعهی ایران هم همراهی میکنه و هیچ رو انتخاب میکنه.
🔹 خانم لیلا:
دریافت من همدلی با هوشیائوشین بود؛
و هیچ کنایه از آلزایمر که هیچ یاد و خاطرهای در ذهن نمیماند؛ به دنبال این فقدان آگاهی انسان از رنج و شادی رهایی مییابد که ما این رهایی را در رفتار خانم معتمد آریا میبینیم اما آگاهی با رنج و دغدغه همراه است و این در رفتار آقای مخملباف مشهود است ورنج و دردی که ایشان در این فیلم دارد اندوه برای دوستی است که دیگر حتی سلام او برایش بیمعناست.
آرزوی سلامتی و سربلندی دارم برای شما و بازیگران محترم فیلم هیچ.
#با_هم_فکر_کنیم
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی برای شرکت در پروژهی #گفتگو_کنیم
[email protected]
@drsargolzaei
⭕️ موضوع گفتگو:
فیلم کوتاه "هیچ"
ساختهی محسن مخملباف
⭕️ بخش پنجم نظرات شما:
🔹️ خانم مریم:
ارتباط معنایی فیلم را با آلزایمر دوست مخملباف نمیدانم، اما خود فیلم را چنین میفهمم: فیلم با دستهای گود مرد شروع میشود، بیانگر چیزی از نداشتن، چیزی از نیاز، و شاید چیزی از نوعی تواضع و پذیرندگی. فیلم با سوژگی و تعیینگری کامل مرد ادامه مییابد. at 3pm coffee و قاعدتا در محل همیشگی.
زن پذیرندهی دیدار است. برای او پیام به مثابه «3 بعدازظهر دیدار»، «3 بعدازظهر دوست» معنا دارد. این را از نحوهی نشستن و سفارش میتوان فهمید.
پیشخدمت اما به مرد چیزی را یاد میدهد:
a cup of nothing
و مرد از اینجا با زن همراه می شود. آنچه او خواسته را درمییابد: you!
دیدار نوعی مشارکت است. اما به راستی مشارکت در چه؟ مشارکت تا چه میزان؟ برای بسیاری از ما دیدار و نوشیدن، دیدار و خوردن، دیدار و خوابیدن در متن گپ زدنهای از همه جا، معنای مشارکت است.
برای برخی دیگر شاید دیدار و خواندن، دیدار و کار یا آنچنان که برشت گفت «چیزی شبیه احساس تماس دستها هنگام کشیدن آب از چاه» معنای دیدار است.
در همه اینها آن شخص، آن شخص دیدار شونده تا چه حد حاضر است؟
برای ما آیا دیدار و دیدن، عمیق نگریستن، دیدار و شنیدن، عمیق شنیدن میتواند معنای مشارکت، معنای ملاقات باشد؟
بهنظرم به آسانی نه، در بسیاری موارد نه. ما در اغلب اوقات نوشیدن، خوردن، خواندن، کار و حتی خوابیدن را چاشنی دیدار میکنیم تا از بارسنگین بیواسطه دیدن و شنیدن بکاهیم، تا از آن ها استمداد بجوییم در لختی بستن چشمها. تا فاصلهگذاری کنیم بین خود و دیگری. دیدار بیواسطه شاید سختترین کار جهان است.
در پایان فیلم گرچه می توان گفت این قرار بعد از فنجانی از هیچ، از هر دو سو چنین نوشته شده:
at 3 pm you
با این همه هنوز بین آنها تفاوت برقرار است. صحنهی پایانی فیلم همچنان حاکی از تفاوت سوژگیهاست. زن سر به زیر، خندان از بازی پیشخدمت و با شرمی در بدن از نواخته شدن زیر نگاه مرد است. در او نوعی شرم از نگریستن وجود دارد. و مرد در تأمل، با بدنی کشیده و بیننده است و در حالیکه بر گفتن آنچه میبیند در اندیشه است.
🔹 خانم گلی:
برای من خانم معتمد آریا نماد زنان جامعهی ایرانی بدون حجاب وقتی در کافه "هیچ" رو سفارش میده، یعنی در بین گزینههای موجود هیچ کدام رو نمیخواد و سپس آقای مخملباف نماد مردان جامعهی ایران هم همراهی میکنه و هیچ رو انتخاب میکنه.
🔹 خانم لیلا:
دریافت من همدلی با هوشیائوشین بود؛
و هیچ کنایه از آلزایمر که هیچ یاد و خاطرهای در ذهن نمیماند؛ به دنبال این فقدان آگاهی انسان از رنج و شادی رهایی مییابد که ما این رهایی را در رفتار خانم معتمد آریا میبینیم اما آگاهی با رنج و دغدغه همراه است و این در رفتار آقای مخملباف مشهود است ورنج و دردی که ایشان در این فیلم دارد اندوه برای دوستی است که دیگر حتی سلام او برایش بیمعناست.
آرزوی سلامتی و سربلندی دارم برای شما و بازیگران محترم فیلم هیچ.
#با_هم_فکر_کنیم
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی برای شرکت در پروژهی #گفتگو_کنیم
[email protected]
@drsargolzaei
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
لذت احساس تعلق به جمع زنان قدرتمند.
فاطمه علمدار
۱/دخترک۸ساله کلاس شاهنامه خوانی میرود و با لثه بدون دندانش،با لحن حماسی،از بانوگشسب میخواند.قرار بود در یکی از سالنهای معروف شهر اجرایی زنانه و محدود داشته باشند.برای مادران و مادربزرگها و خواهرانشان.نهایتا خاله ها و عمه ها هم بیایند.چند روز قبل از اجرا،با ساق دست و جوراب شلواری کلفت،رفتند برای بازرسان ارشاد اجرا کردند که مجوز بگیرند.شب اجرا خبر آمد که ارشاد مجوز نداده و سالن لغو شده.بغ کرد.مربیشان گفت قوی باشید!ما عادت داریم به مجوز نگرفتن و کوتاه نیامدن.سالن دیگری را هماهنگ میکنیم...دخترک برای خاله اش تعریف میکرد از ارشاد،جایی که اجرای او را لغو کرده بود و خاله به آن مربی فکر میکرد که اگر کارش با مجوز اجرا میشد میرفت در رزومه اش و حالا میشود مثل کتابی که مجوز نگرفته و زیرزمینی منتشر میشود...مثل فیلمی که مجوز نگرفته...مثل نشستی که لغو شده...مثل همه زحمتهایی که در رزومه نمیروند...
۲/خاله دخترک رفته بود اداره پنجم مهریه.چندسال از طلاقش از شبه مردی که از وظایف پدری فقط مسئولیت پنهان کردن پاسپورت بچه را با جدیت به عهده گرفته بود میگذشت.کسی که گاهی میشد۲فصل از سال میگذشت وبچه را اصلا نمیدید ولی عمیقا باور داشت که بر او ولایت دارد.صرفا به واسطه الت تناسلی که با آن متولد شده بود.ملاک ولایت بر فرزند مرد بودن است و ملاک مرد بودن آلت تناسلی و این متغیر را که در ترازو بگذاری با هرآنچه که آدمها با تلاششان در زندگی به دست میآورند(عقلانیت،شعور،تحصیلات،توان اقتصادی،موقعیت اجتماعی)وزنش بیشتر است.مردی که هیچکدام اینها را ندارد از زنی که همه اینها را دارد،شایستگی بیشتری برای تصمیمگیری در مورد زندگی فرزندانش دارد!و تنها ابزار چانه زنی مادر در این فضا،مهریه است...خاله قرار بود بعد از آنجا برود به اجرای دخترک۸ساله شاهنامه خوانشان...
۳/عمه دخترک،شده بود شاگرد اول رشته اش در دانشگاهی معتبر.میگفتند استعداد درخشان دارد.بدون کنکور رفت ارشد و مطلبی نوشت در نشریه ای دانشجویی و گرفتار شد و در کمیته انضباطی هم اعلام پشیمانی نکرد.به جایش وکیل گرفت و لایحه ای نوشت که طبق قانون فلان وبهمان حق با من است و خب تعلیقش کردند با احتساب سنوات طوریکه وقتی تعلیقش تمام شد اخراج شود برای تاخیر در دفاع از پایان نامه اش.پایان نامه ای که آماده دفاع بود قبل از این داستانها...عمه رفته بود وزارت علوم و بعد از آنجا قرار بود برود به اجرای دخترک۸ساله شاهنامه خوانشان...
۴/مادرها و مادربزرگها و خاله ها وعمه ها و دخترکان،با دسته های گل،جمع شدند در سالن.بزرگترها،اولین اجرای دخترکان را،آن حرکت رها و شاد بدنهای جوان را،آن گیسوان رها شده را،با اشک همراهی کردند.احتمالا به یاد نعش کاردآجین شده دخترانگی از دست رفته شان...دومین اجرا را هم...احتمالا به یاد فریادهای زنانی که پرت میشدند در ون گشت ارشاد،به یاد همه خاطرات ارشاد شدنشان،همه تبعیضها و نادیده گرفته شدنها و خشونتهای کلامی و روانی که در محل کار و خانواده و خیابان دیده بودند به جرم زن بودن...سومین را هم...شاید به یاد دخترکی که سلطان قلبها میخواند،یا خنده زیبای آنکه موهایش را بست و برنگشت...کم کم ولی لبخندها به هم پیوست و متحد شد.زهر مجوز لغو شده را شیرین زبانی دخترکانی که از تهمینه و رودابه میگفتند گرفت...سایه سیاه خشم و نفرت،جایش را به لذت احساس تعلق به جمع زنان قدرتمند داد.به لذت یادآوری قدرت زنانگی...زنها،دخترکانشان را تشویق کردند.محکم.خیلی محکم.طوریکه دیوارهای سالن هم فهمیدند مجوزها و صداهای کلفت وابروهای گره کرده ای که برای زنان باید و نباید میسازند،قافیه را باخته اند...قافیه را به غش غش خنده دخترکان بی دندانی که از گردآفرید میگویند،باخته اند...به مادران_همان مزرعه هایی که قرار بود فقط تخم مردان در آنها کاشته شود تا مقدس شوند ولی ادعایی در مورد محصول برآمده از مزرعه نداشته باشند_ باخته اند...به دختران مجرد،به زنان مطلقه،به دانشجوهای اخراجی وتعلیقی،پایان نامه های برزمین مانده،ماشینهای توقیف شده...به دخترکان۸ساله ای که همه اینها را دیده اند و نترسیدن ازشان را هم...به دخترکانی که هنوز ذوق زده افتادن دندانهای شیری شان بودند که طعم مجوز نگرفتن و کوتاه نیامدن را چشیدند...وارثان زنانی که نمیترسند و اظهار پشیمانی نمیکنند و میراثشان ایستادن و کوتاه نیامدن و تن ندادن است...
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
۱/دخترک۸ساله کلاس شاهنامه خوانی میرود و با لثه بدون دندانش،با لحن حماسی،از بانوگشسب میخواند.قرار بود در یکی از سالنهای معروف شهر اجرایی زنانه و محدود داشته باشند.برای مادران و مادربزرگها و خواهرانشان.نهایتا خاله ها و عمه ها هم بیایند.چند روز قبل از اجرا،با ساق دست و جوراب شلواری کلفت،رفتند برای بازرسان ارشاد اجرا کردند که مجوز بگیرند.شب اجرا خبر آمد که ارشاد مجوز نداده و سالن لغو شده.بغ کرد.مربیشان گفت قوی باشید!ما عادت داریم به مجوز نگرفتن و کوتاه نیامدن.سالن دیگری را هماهنگ میکنیم...دخترک برای خاله اش تعریف میکرد از ارشاد،جایی که اجرای او را لغو کرده بود و خاله به آن مربی فکر میکرد که اگر کارش با مجوز اجرا میشد میرفت در رزومه اش و حالا میشود مثل کتابی که مجوز نگرفته و زیرزمینی منتشر میشود...مثل فیلمی که مجوز نگرفته...مثل نشستی که لغو شده...مثل همه زحمتهایی که در رزومه نمیروند...
۲/خاله دخترک رفته بود اداره پنجم مهریه.چندسال از طلاقش از شبه مردی که از وظایف پدری فقط مسئولیت پنهان کردن پاسپورت بچه را با جدیت به عهده گرفته بود میگذشت.کسی که گاهی میشد۲فصل از سال میگذشت وبچه را اصلا نمیدید ولی عمیقا باور داشت که بر او ولایت دارد.صرفا به واسطه الت تناسلی که با آن متولد شده بود.ملاک ولایت بر فرزند مرد بودن است و ملاک مرد بودن آلت تناسلی و این متغیر را که در ترازو بگذاری با هرآنچه که آدمها با تلاششان در زندگی به دست میآورند(عقلانیت،شعور،تحصیلات،توان اقتصادی،موقعیت اجتماعی)وزنش بیشتر است.مردی که هیچکدام اینها را ندارد از زنی که همه اینها را دارد،شایستگی بیشتری برای تصمیمگیری در مورد زندگی فرزندانش دارد!و تنها ابزار چانه زنی مادر در این فضا،مهریه است...خاله قرار بود بعد از آنجا برود به اجرای دخترک۸ساله شاهنامه خوانشان...
۳/عمه دخترک،شده بود شاگرد اول رشته اش در دانشگاهی معتبر.میگفتند استعداد درخشان دارد.بدون کنکور رفت ارشد و مطلبی نوشت در نشریه ای دانشجویی و گرفتار شد و در کمیته انضباطی هم اعلام پشیمانی نکرد.به جایش وکیل گرفت و لایحه ای نوشت که طبق قانون فلان وبهمان حق با من است و خب تعلیقش کردند با احتساب سنوات طوریکه وقتی تعلیقش تمام شد اخراج شود برای تاخیر در دفاع از پایان نامه اش.پایان نامه ای که آماده دفاع بود قبل از این داستانها...عمه رفته بود وزارت علوم و بعد از آنجا قرار بود برود به اجرای دخترک۸ساله شاهنامه خوانشان...
۴/مادرها و مادربزرگها و خاله ها وعمه ها و دخترکان،با دسته های گل،جمع شدند در سالن.بزرگترها،اولین اجرای دخترکان را،آن حرکت رها و شاد بدنهای جوان را،آن گیسوان رها شده را،با اشک همراهی کردند.احتمالا به یاد نعش کاردآجین شده دخترانگی از دست رفته شان...دومین اجرا را هم...احتمالا به یاد فریادهای زنانی که پرت میشدند در ون گشت ارشاد،به یاد همه خاطرات ارشاد شدنشان،همه تبعیضها و نادیده گرفته شدنها و خشونتهای کلامی و روانی که در محل کار و خانواده و خیابان دیده بودند به جرم زن بودن...سومین را هم...شاید به یاد دخترکی که سلطان قلبها میخواند،یا خنده زیبای آنکه موهایش را بست و برنگشت...کم کم ولی لبخندها به هم پیوست و متحد شد.زهر مجوز لغو شده را شیرین زبانی دخترکانی که از تهمینه و رودابه میگفتند گرفت...سایه سیاه خشم و نفرت،جایش را به لذت احساس تعلق به جمع زنان قدرتمند داد.به لذت یادآوری قدرت زنانگی...زنها،دخترکانشان را تشویق کردند.محکم.خیلی محکم.طوریکه دیوارهای سالن هم فهمیدند مجوزها و صداهای کلفت وابروهای گره کرده ای که برای زنان باید و نباید میسازند،قافیه را باخته اند...قافیه را به غش غش خنده دخترکان بی دندانی که از گردآفرید میگویند،باخته اند...به مادران_همان مزرعه هایی که قرار بود فقط تخم مردان در آنها کاشته شود تا مقدس شوند ولی ادعایی در مورد محصول برآمده از مزرعه نداشته باشند_ باخته اند...به دختران مجرد،به زنان مطلقه،به دانشجوهای اخراجی وتعلیقی،پایان نامه های برزمین مانده،ماشینهای توقیف شده...به دخترکان۸ساله ای که همه اینها را دیده اند و نترسیدن ازشان را هم...به دخترکانی که هنوز ذوق زده افتادن دندانهای شیری شان بودند که طعم مجوز نگرفتن و کوتاه نیامدن را چشیدند...وارثان زنانی که نمیترسند و اظهار پشیمانی نمیکنند و میراثشان ایستادن و کوتاه نیامدن و تن ندادن است...
@fsalamdar63
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
⭕️ برنامههای آموزشی رایگان
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
در مارچ ۲۰۲۴:
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۷ صبح ونکوور
وبینار با موضوع: دیگردوستی مؤثر
همراه با دکتر حسن محدثی (دکترای جامعهشناسی)، دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه) و جناب حسین بینش (فعال فرهنگی از کابل- کارشناس ارشد جامعهشناسی)
در کانون مدیریت زنان اونتاریو از طریق پلتفرم زوم
برای ثبتنام (رایگان) به یکی از شمارههای زیر در واتساپ پیام ارسال کنید:
+989122016651
+16472678901
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
لایو اینستاگرامی همراه با استاد شهرام علیدی (سینماگر) با موضوع:
تحلیل فیلم سینمایی جوکر (ساختهٔ تاد فیلیپس- ۲۰۱۹)
به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹️ جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۴:۳۰ بامداد تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۱۷ ونکوور
ساعت ۲۰ تورنتو
سمینار/وبینار همراه با ساره سرگلزایی (کارشناس ارشد روانشناسی)
با موضوع: عقدهی مادر در زندگی ما
حضوری در محل مرکز مشاورهی روانپویای نورث ونکوور
آنلاین از طریق زوم
ثبتنام (رایگان) از طریق تماس با واتساپ روانپویا:
+16047191084
🔹 جمعه ۱۸ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه هشتم مارچ (روز جهانی زن)
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر تورنتو
گفتگو با دکتر آزاده مؤمنی (دکترای علوم سیاسی و فعال حقوق بشر و حقوق زنان)
با موضوع: حقوق زنان و نظامهای سیاسی
به میزبانی صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه ۲۵ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه ۱۵ مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر به وقت تورنتو
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی،
دکتر رضا محقق (روانپزشک و مشاور بالینی در ونکوور) و دکتر حسین عبداللهی ثانی (روانپزشک و مشاور بالینی در تورنتو)
با موضوع: آیا بیماریهای روانپزشکی قابل پیشگیری هستند؟
به میزبانی صفحهی اینستاگرام دکتر ثانی به آدرس:
https://instagram.com/sanitherapy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg==
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
در مارچ ۲۰۲۴:
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۷ صبح ونکوور
وبینار با موضوع: دیگردوستی مؤثر
همراه با دکتر حسن محدثی (دکترای جامعهشناسی)، دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه) و جناب حسین بینش (فعال فرهنگی از کابل- کارشناس ارشد جامعهشناسی)
در کانون مدیریت زنان اونتاریو از طریق پلتفرم زوم
برای ثبتنام (رایگان) به یکی از شمارههای زیر در واتساپ پیام ارسال کنید:
+989122016651
+16472678901
🔹 جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۸ پاریس
لایو اینستاگرامی همراه با استاد شهرام علیدی (سینماگر) با موضوع:
تحلیل فیلم سینمایی جوکر (ساختهٔ تاد فیلیپس- ۲۰۱۹)
به میزبانی صفحهی اینستاگرام شهرام علیدی به آدرس:
https://instagram.com/shahramalidi?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹️ جمعه ۱۱ اسفندماه
ساعت ۴:۳۰ بامداد تهران
برابر با جمعه اول مارچ
ساعت ۱۷ ونکوور
ساعت ۲۰ تورنتو
سمینار/وبینار همراه با ساره سرگلزایی (کارشناس ارشد روانشناسی)
با موضوع: عقدهی مادر در زندگی ما
حضوری در محل مرکز مشاورهی روانپویای نورث ونکوور
آنلاین از طریق زوم
ثبتنام (رایگان) از طریق تماس با واتساپ روانپویا:
+16047191084
🔹 جمعه ۱۸ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه هشتم مارچ (روز جهانی زن)
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر تورنتو
گفتگو با دکتر آزاده مؤمنی (دکترای علوم سیاسی و فعال حقوق بشر و حقوق زنان)
با موضوع: حقوق زنان و نظامهای سیاسی
به میزبانی صفحهی اینستاگرام باشگاه پریفرونتال به آدرس:
https://instagram.com/prefrontal.club?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
🔹 جمعه ۲۵ اسفندماه
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با جمعه ۱۵ مارچ
ساعت ۹ صبح ونکوور
ساعت ۱۲ ظهر به وقت تورنتو
گفتگوی دکتر محمدرضا سرگلزایی،
دکتر رضا محقق (روانپزشک و مشاور بالینی در ونکوور) و دکتر حسین عبداللهی ثانی (روانپزشک و مشاور بالینی در تورنتو)
با موضوع: آیا بیماریهای روانپزشکی قابل پیشگیری هستند؟
به میزبانی صفحهی اینستاگرام دکتر ثانی به آدرس:
https://instagram.com/sanitherapy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg==
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
@drsargolzaei
@drsargolzaeipodcast
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
⭕️ لایو اینستاگرامی تحلیل فیلم سینمایی جوکر (ساختهٔ تاد فیلیپس- ۲۰۱۹)
گفتگوی شهرام علیدی و محمدرضا سرگلزایی
در صفحهی اینستاگرام استاد شهرام علیدی
به آدرس:
https://www.instagram.com/shahramalidi?igsh=MmNwbm83dDl6em1r
🔹 زمان:
جمعه ۱۱ اسفندماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با اول مارچ ۲۰۲۴
18 PM Central Europe
9 AM Vancouver
🔹 سرفصلهای صحبت استاد علیدی:
* بررسی ساختار فیلمنامه و اجرای روایی تصویر
* نور و رنگ به مثابه دیالوگ و زبان روانی روایی فیلم
* آنالیز طراحی هنری ، دکور صحنه، لباس و همخوانی و استفاده از پالت رنگ، تیپ
حرکت دوربین، و موسیقی
* تمپوی درون و بیرون صحنه
🔹 سرفصلهای صحبت دکتر سرگلزایی:
* روانسیاست: هژمونی فرهنگی و
روایت موفقیت و شکست
* روانسیاست عاطفی:
سیاست شادی/ سیاست غم
@drsargolzaei
گفتگوی شهرام علیدی و محمدرضا سرگلزایی
در صفحهی اینستاگرام استاد شهرام علیدی
به آدرس:
https://www.instagram.com/shahramalidi?igsh=MmNwbm83dDl6em1r
🔹 زمان:
جمعه ۱۱ اسفندماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۰:۳۰ تهران
برابر با اول مارچ ۲۰۲۴
18 PM Central Europe
9 AM Vancouver
🔹 سرفصلهای صحبت استاد علیدی:
* بررسی ساختار فیلمنامه و اجرای روایی تصویر
* نور و رنگ به مثابه دیالوگ و زبان روانی روایی فیلم
* آنالیز طراحی هنری ، دکور صحنه، لباس و همخوانی و استفاده از پالت رنگ، تیپ
حرکت دوربین، و موسیقی
* تمپوی درون و بیرون صحنه
🔹 سرفصلهای صحبت دکتر سرگلزایی:
* روانسیاست: هژمونی فرهنگی و
روایت موفقیت و شکست
* روانسیاست عاطفی:
سیاست شادی/ سیاست غم
@drsargolzaei