Forwarded from نوشتگان – میلاد بیگدلو
فارسی دیروز برای ترجمهٔ امروز (۴)
در انگلیسی (و برخی زبانهای دیگر از جمله فرانسوی و اسپانیایی) برای سخن گفتن از امری که وقوع آن نزدیک باشد going to استعمال میشود:
It was going to rain.
در برخی ترجمهها همین ساخت را، بهتبع گردهبرداری نحوی، به فارسی برمیگردانند:
میرفت که ببارد.
مرحوم نجفی در غلط ننویسیم (ذیل مدخل «رفتن») این استعمال اخیر را در فارسی غلط دانسته و از به کار بردنش پرهیز دادهاست. دوست گرامی آقای راستیپور جملهای را از متنی قاجاری و بیتی از صائب به شاهد آورده که نشان میدهد رفتن به این معنا (یعنی نزدیک بودن وقوع امر یا حالت) پیش از رواج ترجمه از زبانهای فرنگی نیز به کار برده شدهاست (۲).
باری، در این چند سال اخیر آنقدر «میرفت که» و «میرود که» و «میریم که» به کار بردهاند که زبانشناسانی مثل آقای دکتر راسخ مهند (۱) این ساخت را «بر اساس ملاکهای قرضگیری دستوری و محدودیتهاث ردهشناختی» اکنون بخشی از زبان فارسی میدانند.
مرحوم نجفی میرود که / میرفت که را، در چند جملهای که از رادیو و تلویزیون شنیده و نقل کرده، به نزدیک است که و دارد … و بهزودی … و کم مانده بود / هیچ نمانده بود که تصحیح کردهاست. این عبارتهای اخیر را میتوان در ترجمهٔ ساخت انگلیسی که در صدر نوشته آوردیم به کار برد.
در اینجا امکانی را از امکانات زبان فارسی در ترجمهٔ این ساخت پیش مینهیم و آن به کار بردن فعل خواستن است. خواستن به این معنا در متون قدیم شاهد دارد:
بترسیدم از وی چنانکه اندامهای من خواست که از هم جدا گردد ([تحریری از ترجمه-تفسیر سورآبادی معروف به] ترجمه و قصههای قرآن، ۱۳۸۸، ج ۲، ص ۱۳۶۰)؛
این درویشِ دلریش را خواست که جگر پاره شود و زهره آب گردد ([از منقولات شیخ احمد جام چاپشده با عنوان] درویش ستیهنده، ص ۳۰۵).
در ترجمههای کهن، در نسخهای «نزدیک بودن» آمده ولی در همان بخش از ترجمه طبق نسخهای دیگر، «خواستن». مثلاً در ترجمهٔ «فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ» از آیهٔ ۷۷ سورهٔ کهف:
بیافتند در حدّ آن شهر دیواری خواست که بیفتادی (نقل از ص ۷۳۹ تصحیح خانم دکتر حاجیسیّدآقایی، رساله)؛
در برخی از نسخههای دیگر:
بیافتند آنجا دیواری که نزدیک بود که بیفتادی (نسخهٔ موقوفهٔ تربت جام، تصحیح مرحوم مهدوی، ص ۵۷۶).
ممکن است برخی از این خواستنها در متون قدیم خود حاصل گردهبرداری از عربی باشد. در فرهنگ کهن قرآنی مشهور به لسانالتّنزیل، ساخت عربی کاد یفعل (که بر قرابت وقوع امری دلالت دارد) و یرید أن (که لفظاً با میخواست / میخواهد که یکی است ولی در عربی برای نشان دادن نزدیکی وقوع امور فراوان به کار میرود) با فعل خواستن ترجمه شده، ولی سپس توضیح داده شدهاست که خواستن در اینجا در معنای «نزدیک بودن» است:
إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَكَ: بدرستی خواستند که بلغزانند ترا، یعنی نزدیک بود که بگردانندت (لسانالتنزیل، ۱۳۵۵، ص ۱۴۳)؛
یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ: میخواست که بیفتد، یعنی نزدیک بود که افتد (لسانالتنزیل، ۱۳۵۵، ص ۱۳۹).
این «خواستن»ها نمایندهٔ آینده در گذشته است. با کاربرد بیشتر و سپس دستوریشدگی این نوع استعمال بوده که بعداً یک زمان دستوری آینده شکل گرفتهاست با فعل خواه- که دیگر یک فعل معین شدهاست.
بازگردیم به ترجمه، و ترجمهٔ آن جملهٔ انگلیسی:
(می)خواست که ببارد.
برای پاسداری فارسی، برای مترجمان، که به یک معنا دربان (gate-keeper) زبان و فرهنگند، پرهیز از اندرکردن ساختهای بیگانه—با درنگریستن به گنجینهٔ زبانی فارسی و گزینش بجا از میان امکانات آن—بایستهتر است از پرهیز از به کار بردن لغات غیرفارسیتبار.
________
(۱) در جشننامهٔ دکتر ویدا شقاقی (صص ۱۲۷-۱۳۸).
(۲) حاجت به گفتن نیست که رفت که در معنای واقعی و نه مجازی در فارسی کهن به کار میرفته و شواهد قدیمتر دارد؛ مثلاً:
چون محمدِ مصطفی (ص) و نسمهٔ او، بازان انوار که در وی تعبیه بود، به فرمانِ حق، سبحانه و تعالی، برفت که به طینتِ آدم آید …
(کنوز الحکمة، شیخ احمد جام، ص ۹۹).
@miladbigdeloo1
در انگلیسی (و برخی زبانهای دیگر از جمله فرانسوی و اسپانیایی) برای سخن گفتن از امری که وقوع آن نزدیک باشد going to استعمال میشود:
It was going to rain.
در برخی ترجمهها همین ساخت را، بهتبع گردهبرداری نحوی، به فارسی برمیگردانند:
میرفت که ببارد.
مرحوم نجفی در غلط ننویسیم (ذیل مدخل «رفتن») این استعمال اخیر را در فارسی غلط دانسته و از به کار بردنش پرهیز دادهاست. دوست گرامی آقای راستیپور جملهای را از متنی قاجاری و بیتی از صائب به شاهد آورده که نشان میدهد رفتن به این معنا (یعنی نزدیک بودن وقوع امر یا حالت) پیش از رواج ترجمه از زبانهای فرنگی نیز به کار برده شدهاست (۲).
باری، در این چند سال اخیر آنقدر «میرفت که» و «میرود که» و «میریم که» به کار بردهاند که زبانشناسانی مثل آقای دکتر راسخ مهند (۱) این ساخت را «بر اساس ملاکهای قرضگیری دستوری و محدودیتهاث ردهشناختی» اکنون بخشی از زبان فارسی میدانند.
مرحوم نجفی میرود که / میرفت که را، در چند جملهای که از رادیو و تلویزیون شنیده و نقل کرده، به نزدیک است که و دارد … و بهزودی … و کم مانده بود / هیچ نمانده بود که تصحیح کردهاست. این عبارتهای اخیر را میتوان در ترجمهٔ ساخت انگلیسی که در صدر نوشته آوردیم به کار برد.
در اینجا امکانی را از امکانات زبان فارسی در ترجمهٔ این ساخت پیش مینهیم و آن به کار بردن فعل خواستن است. خواستن به این معنا در متون قدیم شاهد دارد:
بترسیدم از وی چنانکه اندامهای من خواست که از هم جدا گردد ([تحریری از ترجمه-تفسیر سورآبادی معروف به] ترجمه و قصههای قرآن، ۱۳۸۸، ج ۲، ص ۱۳۶۰)؛
این درویشِ دلریش را خواست که جگر پاره شود و زهره آب گردد ([از منقولات شیخ احمد جام چاپشده با عنوان] درویش ستیهنده، ص ۳۰۵).
در ترجمههای کهن، در نسخهای «نزدیک بودن» آمده ولی در همان بخش از ترجمه طبق نسخهای دیگر، «خواستن». مثلاً در ترجمهٔ «فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ» از آیهٔ ۷۷ سورهٔ کهف:
بیافتند در حدّ آن شهر دیواری خواست که بیفتادی (نقل از ص ۷۳۹ تصحیح خانم دکتر حاجیسیّدآقایی، رساله)؛
در برخی از نسخههای دیگر:
بیافتند آنجا دیواری که نزدیک بود که بیفتادی (نسخهٔ موقوفهٔ تربت جام، تصحیح مرحوم مهدوی، ص ۵۷۶).
ممکن است برخی از این خواستنها در متون قدیم خود حاصل گردهبرداری از عربی باشد. در فرهنگ کهن قرآنی مشهور به لسانالتّنزیل، ساخت عربی کاد یفعل (که بر قرابت وقوع امری دلالت دارد) و یرید أن (که لفظاً با میخواست / میخواهد که یکی است ولی در عربی برای نشان دادن نزدیکی وقوع امور فراوان به کار میرود) با فعل خواستن ترجمه شده، ولی سپس توضیح داده شدهاست که خواستن در اینجا در معنای «نزدیک بودن» است:
إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَكَ: بدرستی خواستند که بلغزانند ترا، یعنی نزدیک بود که بگردانندت (لسانالتنزیل، ۱۳۵۵، ص ۱۴۳)؛
یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ: میخواست که بیفتد، یعنی نزدیک بود که افتد (لسانالتنزیل، ۱۳۵۵، ص ۱۳۹).
این «خواستن»ها نمایندهٔ آینده در گذشته است. با کاربرد بیشتر و سپس دستوریشدگی این نوع استعمال بوده که بعداً یک زمان دستوری آینده شکل گرفتهاست با فعل خواه- که دیگر یک فعل معین شدهاست.
بازگردیم به ترجمه، و ترجمهٔ آن جملهٔ انگلیسی:
(می)خواست که ببارد.
برای پاسداری فارسی، برای مترجمان، که به یک معنا دربان (gate-keeper) زبان و فرهنگند، پرهیز از اندرکردن ساختهای بیگانه—با درنگریستن به گنجینهٔ زبانی فارسی و گزینش بجا از میان امکانات آن—بایستهتر است از پرهیز از به کار بردن لغات غیرفارسیتبار.
________
(۱) در جشننامهٔ دکتر ویدا شقاقی (صص ۱۲۷-۱۳۸).
(۲) حاجت به گفتن نیست که رفت که در معنای واقعی و نه مجازی در فارسی کهن به کار میرفته و شواهد قدیمتر دارد؛ مثلاً:
چون محمدِ مصطفی (ص) و نسمهٔ او، بازان انوار که در وی تعبیه بود، به فرمانِ حق، سبحانه و تعالی، برفت که به طینتِ آدم آید …
(کنوز الحکمة، شیخ احمد جام، ص ۹۹).
@miladbigdeloo1
Telegram
قلمانداز (مسعود راستیپور)
رفتن
انتقادی بر کتاب «غلط ننویسیم» و نکتهای در ضرورت تصحیح انتقادی متون قاجاری
ابوالحسن نجفی در کتاب غلط ننویسیم کاربرد فعل رفتن را «برای بیان امری که وقوع آن نزدیک است» (مثلاً: هوا میرفت که سرد شود) نادرست دانسته و آن را «گرتهبرداری از زبانهای فرنگی...…
انتقادی بر کتاب «غلط ننویسیم» و نکتهای در ضرورت تصحیح انتقادی متون قاجاری
ابوالحسن نجفی در کتاب غلط ننویسیم کاربرد فعل رفتن را «برای بیان امری که وقوع آن نزدیک است» (مثلاً: هوا میرفت که سرد شود) نادرست دانسته و آن را «گرتهبرداری از زبانهای فرنگی...…
Forwarded from نوشتگان – میلاد بیگدلو
نوشتگان (۴).pdf
292.1 KB
در نوشتههای کهن فارسی، واژههای «ترجمان» و «ترجمه» به چند تلفّظ آمدهاست و لغتنویسان نیز برای این دو ریشههایی تراشیدهاند. در این شماره از نوشتگان، (۹) مقالهای از ایگناس جِی گِلب ترجمه شده که در آن به ریشه و نیای واژۀ «ترجمان» در روزگاران دورِ خاور نزدیک در زبان سومری و اکّدی پرداخته شده و صورتهای مختلف این واژه در بافت کاربرد آن نقل شدهاست.
بیگدلو، میلاد (ترجمه و تألیف) (۱۴۰۲). نوشتگان (۴). آینهٔ پژوهش، ۲۰۳، ۱۷۹-۱۹۲.
بیگدلو، میلاد (ترجمه و تألیف) (۱۴۰۲). نوشتگان (۴). آینهٔ پژوهش، ۲۰۳، ۱۷۹-۱۹۲.
Forwarded from فصلنامهٔ نگاهنو
عبدالله کوثری.pdf
2.9 MB
«صحنهٔ چهارم از نمایشنامهٔ اودیپوس شاه»
✍️ ترجمهٔ عبدالله کوثری
نگاهنو، ش. ۱۴۱ (بهار ۱۴۰۳)، صص. ۶۱-۷۰
✍️ ترجمهٔ عبدالله کوثری
نگاهنو، ش. ۱۴۱ (بهار ۱۴۰۳)، صص. ۶۱-۷۰
Forwarded from زبانورزی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تجربهٔ تفکر
بخشی از پیشگفتار مترجم کتاب پدیدارشناسی حیات دینی مارتین هایدگر (نشر گام نو، ١۴٠٢) که آقای سیدجمال سامع است. در پشت جلد این اثر نام ویراستار، علی کوچکی، درج شده که برای ما ویراستاران اتفاق مهمی است اما من متوجه نشدم نقش این ویراستار در این اثر دقیقاً چه بوده…
[...] اما باید پرسید اثر حاضر غیر از این فایدهٔ مهم اولیه، ثمرهٔ دیگری هم برای ما خواهد داشت؟ ثمرهای پنهان ولی شاید آنچنان بااهمیت که ثمرهٔ اولیه تنها نمودی کمفروغ از آن باشد؟ به گمان ما این اثر هایدگر و دیگر آثار قبل از وجود و زمان اهمیتی تام برای فهم امروز ما دارند. توضیح مطلب آنکه در چند دههٔ اخیر و تحت تأثیر فضای سیاستزدهٔ مسلط بر فضای فکری ما عدهای با تأکید یکجانبه بر برخی از مضامین تفکر دوم هایدگر، تصویری کاریکاتوروار از این فیلسوف غربی فراهم آوردند که هیچ شباهتی با دشواریها[ی] متون خود فیلسوف و دغدغههای محوری آن ندارد. به طور خلاصه میتوان گفت که با تأکید یکجانبه بر مضامینی از تفكر فيلسوف مانند «نقد متافیزیک»، «فراموشی وجود»، «نقد تکنولوژی و دنیای مدرن»، «تفکر شعری» و... آثار او را از بستر تاریخیش خارج کردند و خواسته اند گشت در تفکر وی را نوعی رویگردانی از تفکر حصولی به آنچه تفكر حضوری میخوانند، تفسیر کنند. در صورتی که خوانش دقیق آثار فيلسوف نهتنها چنین ادعایی را اثبات نمیکند بلکه درست برعکس، روند هر چه بیشتر سیستماتیکتر شدن تفکر فلسفی وی را نشان میدهد. بنابراین آثار قبل از وجود و زمان برای ما حکم حلقهٔ مفقودهای است که مخاطب میتواند به یاری آنها از قیدوبند تفسیر مسلط بر تفکر فیلسوف رها شود.
تجربهٔ تفکر
چند روزه میخوام متنی از نیچه را در مورد خدا از کتاب ضدمسیحش (بندهای ۱۶ به بعد) تایپ کنم تایپ کردم حرفم مستدلتر میشود ولی طبق این متن کثیری از مسلمین خدایی مرده را میپرستند خدایی که گرچه نازنین و دوستداشتنی و «مرحوم» است و میشود به زیارتش رفت اما دیگر…
الان دیگر لازم نیست تایپ کنیم.
عکس متن را میدهیم مترجم گوگل و مبدأ و مقصد ترجمه را فارسی میگذاریم، راحت تایپ میشود.
عکس متن را میدهیم مترجم گوگل و مبدأ و مقصد ترجمه را فارسی میگذاریم، راحت تایپ میشود.
Forwarded from Πλάνη
Parmenides – Beispiele philologischer Zugänge.pdf
165.1 KB
Alfred Dunshirn
Parmenides –
Beispiele philologischer Zugänge
پارمندیس
نمونههایی از رهیافتهای فیلولوژیک
بنا دارم در ادامه خطوط کلی برخی رهیافتهای فیلولوژیک به پارمنیدس را ترسیم کنم؛ این رهیافتها از یک سو میتوانند چارچوبی بسازند برای تلاشهای تقریباً مادامالعمر هایدگر برای فهم قطعات [فیلسوف] الئایی و از سوی دیگر باید نشان دهند که تفسیر این قطعات تا چه حد مناقشه برانگیر است و به ویژه تا چه حد کم یا زیاد نسبت به تفسیر فلسفی گشودهاند. پیش از هر چیزی باید اشاره کنم که مجلد ۳۵ مجموعهی آثار نوشتههای مارتین هایدگر، درسگفتاری دربارهی آناکسیماندروس و پارمندیس در ترم تابستانی سال ۱۹۳۲، مدرک ارزشمندی است برای ارزیابی اشتغال او به یونان به طور کلی. مادامی که عمدتاً از نوشتههایی که خودش منتشر کرده بود خبر داشتیم، او مکرراً متهم بود به نادان بودن نسبت به یونان یا تحریف آگاهانهی تک کلمات. از یادداشتهای تاکنون چاپ شدهی این درسگفتار میتوان پی برد که او به طور کاملاً مستقل مسائل پیچیدهی زبانی را حل کرده و با اتکای بر خودش دست به ترجمه زده است. البته بدین معنا نیست که باید با ترجمههای او موافق بود. اما دیگر نمیتوان در باب او تکرار کرد که او در یونانی بد بوده است.
رهیافتهای فیلولوژیکی که در ادامه مختصراً گزارش میشوند عبارتند از رهیافت هرمان دیلز و الکساندر مورلاتوس [Alexander Mourelatos] به عنوان چارچوبی برای تلاشهای خاصِّ هایدگر برای فهم پارمنیدس، و نستور لویس کوردرو [Néstor-Luis Cordero] و پانایوتیس تاناساس [Panagiotis Thanassas] به عنوان نمونههایی از ارزشیابیهای معاصر و شدیداً متضاد از [فیلسوف] الئایی.
دیلز نه فقط برای هایدگر، بلکه برای بخش اعظم قرن ۲۰ام از بهر اشتغال به قطعات پارمنیدس مبنایی است بسیار تأثیر گذار. این واقعیت به خوبی خودش را آنجا نشان میدهد که حدسهای پیشنهاد شدهی دیلز تقریباً به صورت یکپارچه توسط تفاسیر و ترجمههای متنوعی اخذ شدند. کلمهی εἴργω در قطعهی 6, 3 که او وارد متن کرده است، شاید بهترین مثال برای این باشد که چگونه حدسها میتوانند به مشکلات تفسیریای بینجامند که بر مبنای سنت نباید وجود داشته باشند.
در زمانی که فیالحال هایدگر هشتاد و یک ساله تأکید کرد که میخواهد پژواکی از پارمنیدس باشد، مورلاتوس رسالهی دکتری خودش را در قالب کتاب به چاپ رساند و بعداً این کتاب شهرت یافت. این کتاب گواهی است بر تلاش آنگلو-امریکایی برای فهم وجود که آن را هر چیزی میتوان خواند الاّ نظرورزی، علیرغم اینکه مورلاتوس تفسیرش را در تضاد با تفسیر کان [Kahn] نظرورزانه توصیف میکند. این تفسیر [آنگلو-امریکایی] در مورد انضمامی مورلاتوس، در حیطهی تلاشهای تحلیل زبانی و تحت نظارت ویلفرد سلرز پدید آمده است.با این حال کتاب بازنشر شدهی «راه پارمنیدس» نشان میدهد که نسبت به تفاسیر ملهم از هایدگر، که مورلاتوس بارها از آنها سخن میگوید، گشوده است. بعلاوه در او با عالمی مواجه هستیم که خود تفسیر آنگلو-امریکایی را به نحو نقادانه به پرسش کشیده است. او در مقالهای در دههی ۱۹۷۰ متذکر میشود که تفسیر استاندارد مجال میدهد بخش اعظم قطعات به اندیشه درنیایند.
کوردرو و تاناساس بناست نمایندگان زمان حال باشند. کوردرو که خدمت عظیمی به بازسازی متن [پارمندیس] کرده است، بسیار هشیارانه به پارمندیس مینگرد. دغدغهی او صرفاً بر طبل «هست» کوبیدن است. نمیتوان مدعی بود که این امر هیچ سر و کاری با نظرورزی در معنای هگلیاش داد. تاناساس در ارجاع به فیلسوفان مدرن بسیار گشودهتر است.
Parmenides –
Beispiele philologischer Zugänge
پارمندیس
نمونههایی از رهیافتهای فیلولوژیک
بنا دارم در ادامه خطوط کلی برخی رهیافتهای فیلولوژیک به پارمنیدس را ترسیم کنم؛ این رهیافتها از یک سو میتوانند چارچوبی بسازند برای تلاشهای تقریباً مادامالعمر هایدگر برای فهم قطعات [فیلسوف] الئایی و از سوی دیگر باید نشان دهند که تفسیر این قطعات تا چه حد مناقشه برانگیر است و به ویژه تا چه حد کم یا زیاد نسبت به تفسیر فلسفی گشودهاند. پیش از هر چیزی باید اشاره کنم که مجلد ۳۵ مجموعهی آثار نوشتههای مارتین هایدگر، درسگفتاری دربارهی آناکسیماندروس و پارمندیس در ترم تابستانی سال ۱۹۳۲، مدرک ارزشمندی است برای ارزیابی اشتغال او به یونان به طور کلی. مادامی که عمدتاً از نوشتههایی که خودش منتشر کرده بود خبر داشتیم، او مکرراً متهم بود به نادان بودن نسبت به یونان یا تحریف آگاهانهی تک کلمات. از یادداشتهای تاکنون چاپ شدهی این درسگفتار میتوان پی برد که او به طور کاملاً مستقل مسائل پیچیدهی زبانی را حل کرده و با اتکای بر خودش دست به ترجمه زده است. البته بدین معنا نیست که باید با ترجمههای او موافق بود. اما دیگر نمیتوان در باب او تکرار کرد که او در یونانی بد بوده است.
رهیافتهای فیلولوژیکی که در ادامه مختصراً گزارش میشوند عبارتند از رهیافت هرمان دیلز و الکساندر مورلاتوس [Alexander Mourelatos] به عنوان چارچوبی برای تلاشهای خاصِّ هایدگر برای فهم پارمنیدس، و نستور لویس کوردرو [Néstor-Luis Cordero] و پانایوتیس تاناساس [Panagiotis Thanassas] به عنوان نمونههایی از ارزشیابیهای معاصر و شدیداً متضاد از [فیلسوف] الئایی.
دیلز نه فقط برای هایدگر، بلکه برای بخش اعظم قرن ۲۰ام از بهر اشتغال به قطعات پارمنیدس مبنایی است بسیار تأثیر گذار. این واقعیت به خوبی خودش را آنجا نشان میدهد که حدسهای پیشنهاد شدهی دیلز تقریباً به صورت یکپارچه توسط تفاسیر و ترجمههای متنوعی اخذ شدند. کلمهی εἴργω در قطعهی 6, 3 که او وارد متن کرده است، شاید بهترین مثال برای این باشد که چگونه حدسها میتوانند به مشکلات تفسیریای بینجامند که بر مبنای سنت نباید وجود داشته باشند.
در زمانی که فیالحال هایدگر هشتاد و یک ساله تأکید کرد که میخواهد پژواکی از پارمنیدس باشد، مورلاتوس رسالهی دکتری خودش را در قالب کتاب به چاپ رساند و بعداً این کتاب شهرت یافت. این کتاب گواهی است بر تلاش آنگلو-امریکایی برای فهم وجود که آن را هر چیزی میتوان خواند الاّ نظرورزی، علیرغم اینکه مورلاتوس تفسیرش را در تضاد با تفسیر کان [Kahn] نظرورزانه توصیف میکند. این تفسیر [آنگلو-امریکایی] در مورد انضمامی مورلاتوس، در حیطهی تلاشهای تحلیل زبانی و تحت نظارت ویلفرد سلرز پدید آمده است.با این حال کتاب بازنشر شدهی «راه پارمنیدس» نشان میدهد که نسبت به تفاسیر ملهم از هایدگر، که مورلاتوس بارها از آنها سخن میگوید، گشوده است. بعلاوه در او با عالمی مواجه هستیم که خود تفسیر آنگلو-امریکایی را به نحو نقادانه به پرسش کشیده است. او در مقالهای در دههی ۱۹۷۰ متذکر میشود که تفسیر استاندارد مجال میدهد بخش اعظم قطعات به اندیشه درنیایند.
کوردرو و تاناساس بناست نمایندگان زمان حال باشند. کوردرو که خدمت عظیمی به بازسازی متن [پارمندیس] کرده است، بسیار هشیارانه به پارمندیس مینگرد. دغدغهی او صرفاً بر طبل «هست» کوبیدن است. نمیتوان مدعی بود که این امر هیچ سر و کاری با نظرورزی در معنای هگلیاش داد. تاناساس در ارجاع به فیلسوفان مدرن بسیار گشودهتر است.
تجربهٔ تفکر
Parmenides – Beispiele philologischer Zugänge.pdf
Alexander P. D. Mourelatos, The Route of Parmenides. Revised and expanded edition. With a new introduction, three supplemental essays, and an essay by Gregory
Vlastos, Las Vegas / Zurich / Athens 2008.
Alexander P. D. Mourelatos, Some alternatives in interpreting Parmenides, The Monist 62 (1979), 3–14 (wieder abgedruckt in: Mourelatos 2008, 350–363).
Vlastos, Las Vegas / Zurich / Athens 2008.
Alexander P. D. Mourelatos, Some alternatives in interpreting Parmenides, The Monist 62 (1979), 3–14 (wieder abgedruckt in: Mourelatos 2008, 350–363).
ولی خدایی مهمترین سؤال بشر اینه که جهان حساب-کتاب داره یا نداره.
آیا اگر دستی برای کمک نیست دست کم چشمی ما را میبیند؟
آیا اگر دستی برای کمک نیست دست کم چشمی ما را میبیند؟
Все счастливые семьи похожи друг на друга, каждая несчастливая семья несчастлива по-своему.
تلفظ تقریبی به خط لاتینی اصلاحشده:
Vse šastlivyye sem'i poxoži drug na druga, každaya nešastlivaya sem'ya nešastliva po-svoyemu.
ž= ژ
š= ش
x= خ
همهٔ خانوادههای خوشبخت شبیه یکدیگر اند، اما هر خانوادهٔ بدبختی به شیوهٔ خودش بدبخت است.
جملهٔ آغازین آننا کارِنینا (Анна Каренина) اثر لیف تالستُی (Лев Толстой )
تلفظ تقریبی به خط لاتینی اصلاحشده:
Vse šastlivyye sem'i poxoži drug na druga, každaya nešastlivaya sem'ya nešastliva po-svoyemu.
ž= ژ
š= ش
x= خ
همهٔ خانوادههای خوشبخت شبیه یکدیگر اند، اما هر خانوادهٔ بدبختی به شیوهٔ خودش بدبخت است.
جملهٔ آغازین آننا کارِنینا (Анна Каренина) اثر لیف تالستُی (Лев Толстой )
به نام خدا
خردهیادداشتهایی نامرتب و نامشخص دربارهٔ #پدیدارشناسی_حیات_دینی
religiöse Ideenbildungen
the religious formations of ideas
شکلگیری مفاهیم دینی
wenn man kein Abstammungsverhältnis der Wissenschaft aus der Philosophie annimmt.
even if one does not assume the derivation of science from philosophy
»Erfahren« heißt nicht »zur Kenntnis nehmen«, sondern das Sich- Auseinander-Setzen mit, das Sich-Behaupten der Gestalten des Erfahrenen. Es hat sowohl einen passiven wie einen aktiven Sinn.
Es [=das Erfahrene]
Über das Eigentliche in der Philosophie selbst habe ich Ihnen nichts zu sagen.
About what is proper to philosophy itself, I have nothing to say to you
In der Idee der Wissenschaft [...] ist der Sinn des Einleitungsschemas verständlich motiviert.
allgemeines Thema
In der Idee der Wissenschaft [...] ist der Sinn des Einleitungsschemas verständlich motiviert.
The idea of science [...] motivates, understandably, the sense [Sinn] of the schema of an introduction.
Daher die heutige Wut, geistige Gestalten zu verstehen, die Wut des Typisierens von Lebensformen, Kulturzeitaltern, die bis zum Glauben geht, damit sei das Letzte gewonnen.
از این رو سودازدگی/ شیدایی امروز برای درک هیأتهای معنوی، سودازدگی در تنويع صور حيات، ادوار فرهنگ، تا به این باور کشیده است که پس به آخرینها دست یافته ایم.
eine Frage des durch die faktische Lebenserfahrung führenden Zugangs
پرسش ازراه حیاتتجربهٔ واقعبوده از ورود هادی/حامل
S. 35: Die Verwischung dieser Unterschiede seit Plato ist verhängnisvoll.
ص۵۶: تیرهوتار شدن این تمایزات از زمان افلاطون فاجعهبار بوده است.
Der Mensch selbst in seiner Wirklichkeit ist als Objekt in der Zeit, im Werden darin stehend.
Denn als wirksam kann eine Summe von Vorgängen nur dann aufgefaßt werden, wenn ein Interesse da ist, auf welches hin die Wirkung als wirksam gesehen wird. Etwas wird historisch dann, wenn der Stoff des unmittelbar Erfahrenen in uns eine bestimmte Gefühlswirkung auslöst; wenn wir von ihm getroffen werden. Das historische Interesse hat zwei Grundrichtungen, die immer Zusammengehen müssen, damit überhaupt so etwas wie Geschichte entsteht. Historisches Interesse ist zum einen Interesse am Inhalt als solchem, ganz abgesehen davon, ob die erzählte Geschichte verbürgt ist oder nicht, ob sie treu erzählt ist oder nicht.
این بدان دلیل است که مجموعهای از رویدادها تنها وقتی میتوانند بهعنوان امری تأثیرگذار درک و دریافت شوند که کششی در میان باشد، کششی که آن تأثیر در قبال آن بهمثابه امری مؤثر لحاظ میشود. یک چیز وقتی تاریخی میشود که مادهٔ آن تجربهٔ بیواسطه آنگاه که تحت تأثیر آن قرار میگیریم در ما اثر احساسی خاصی را آزاد کند. کشش تاریخی دو جهتگیری بنیادین دارد و برای آنکه اصلاً چیزی همچون تاریخ بتواند ظهور کند آن دو جهتگیری باید با هم همراه شوند. از یک سو کشش تاریخی، کششی است نسبت به خود مضمون، فارغ از آنکه حکایت نقلشده موثق باشد یا نه و امانتدارانه نقل شده باشد باشد یا نه.
ein Auf und Ab des Werdens des »in der Mitte ruhenden Seins«
اوج و حضیض صیرورت «وجود که در میانگاه آن، قرار یافته است».
فراز و فرود صیرورت در میانگاه وجود قراریافته.
This is because a sum of occurrences can only be grasped as effective if an interest is there, against which the effect is seen as effective. Something becomes historical when the stuff of the immediately experienced releases in us a certain effect of feeling; when we are touched by it. Historical interest has two fundamental directions, which must always go together, so that something like history can emerge at all. On the one hand, historical interest is an interest in the content as such, irrespective of whether the story told is authentic, of whether it is truthfully recounted or not.
personal energy
ص۶۳: ظرفیت نفسانی
persönliche Energie
ساده بايد میگفت «نیرو/ توان شخصی».
Tendencies-to-Secure
ص۶۵: گرایشها به صیانت
Sicherungstendenzen
اینجا معادل «صیانت» درست نیست و مصونیت یا اطمینان باید گفت.
انسان از چیزی صیانت میکند اما نیز انسان در پی مصونیت یافتن یا کسب اطمینان است.
در ص۶٧ میخوانیم: آیا این گرایشها به اطمینان اصلاً با خود آن درونمایهٔ تشويشبرانگیز همخوانی دارد یا خیر.
(با اصلاح «مصونیت» به «اطمینان» و «انگیزه» به «درونمایه»).
خردهیادداشتهایی نامرتب و نامشخص دربارهٔ #پدیدارشناسی_حیات_دینی
religiöse Ideenbildungen
the religious formations of ideas
شکلگیری مفاهیم دینی
wenn man kein Abstammungsverhältnis der Wissenschaft aus der Philosophie annimmt.
even if one does not assume the derivation of science from philosophy
»Erfahren« heißt nicht »zur Kenntnis nehmen«, sondern das Sich- Auseinander-Setzen mit, das Sich-Behaupten der Gestalten des Erfahrenen. Es hat sowohl einen passiven wie einen aktiven Sinn.
Es [=das Erfahrene]
Über das Eigentliche in der Philosophie selbst habe ich Ihnen nichts zu sagen.
About what is proper to philosophy itself, I have nothing to say to you
In der Idee der Wissenschaft [...] ist der Sinn des Einleitungsschemas verständlich motiviert.
allgemeines Thema
In der Idee der Wissenschaft [...] ist der Sinn des Einleitungsschemas verständlich motiviert.
The idea of science [...] motivates, understandably, the sense [Sinn] of the schema of an introduction.
Daher die heutige Wut, geistige Gestalten zu verstehen, die Wut des Typisierens von Lebensformen, Kulturzeitaltern, die bis zum Glauben geht, damit sei das Letzte gewonnen.
از این رو سودازدگی/ شیدایی امروز برای درک هیأتهای معنوی، سودازدگی در تنويع صور حيات، ادوار فرهنگ، تا به این باور کشیده است که پس به آخرینها دست یافته ایم.
eine Frage des durch die faktische Lebenserfahrung führenden Zugangs
پرسش ازراه حیاتتجربهٔ واقعبوده از ورود هادی/حامل
S. 35: Die Verwischung dieser Unterschiede seit Plato ist verhängnisvoll.
ص۵۶: تیرهوتار شدن این تمایزات از زمان افلاطون فاجعهبار بوده است.
Der Mensch selbst in seiner Wirklichkeit ist als Objekt in der Zeit, im Werden darin stehend.
Denn als wirksam kann eine Summe von Vorgängen nur dann aufgefaßt werden, wenn ein Interesse da ist, auf welches hin die Wirkung als wirksam gesehen wird. Etwas wird historisch dann, wenn der Stoff des unmittelbar Erfahrenen in uns eine bestimmte Gefühlswirkung auslöst; wenn wir von ihm getroffen werden. Das historische Interesse hat zwei Grundrichtungen, die immer Zusammengehen müssen, damit überhaupt so etwas wie Geschichte entsteht. Historisches Interesse ist zum einen Interesse am Inhalt als solchem, ganz abgesehen davon, ob die erzählte Geschichte verbürgt ist oder nicht, ob sie treu erzählt ist oder nicht.
این بدان دلیل است که مجموعهای از رویدادها تنها وقتی میتوانند بهعنوان امری تأثیرگذار درک و دریافت شوند که کششی در میان باشد، کششی که آن تأثیر در قبال آن بهمثابه امری مؤثر لحاظ میشود. یک چیز وقتی تاریخی میشود که مادهٔ آن تجربهٔ بیواسطه آنگاه که تحت تأثیر آن قرار میگیریم در ما اثر احساسی خاصی را آزاد کند. کشش تاریخی دو جهتگیری بنیادین دارد و برای آنکه اصلاً چیزی همچون تاریخ بتواند ظهور کند آن دو جهتگیری باید با هم همراه شوند. از یک سو کشش تاریخی، کششی است نسبت به خود مضمون، فارغ از آنکه حکایت نقلشده موثق باشد یا نه و امانتدارانه نقل شده باشد باشد یا نه.
ein Auf und Ab des Werdens des »in der Mitte ruhenden Seins«
اوج و حضیض صیرورت «وجود که در میانگاه آن، قرار یافته است».
فراز و فرود صیرورت در میانگاه وجود قراریافته.
This is because a sum of occurrences can only be grasped as effective if an interest is there, against which the effect is seen as effective. Something becomes historical when the stuff of the immediately experienced releases in us a certain effect of feeling; when we are touched by it. Historical interest has two fundamental directions, which must always go together, so that something like history can emerge at all. On the one hand, historical interest is an interest in the content as such, irrespective of whether the story told is authentic, of whether it is truthfully recounted or not.
personal energy
ص۶۳: ظرفیت نفسانی
persönliche Energie
ساده بايد میگفت «نیرو/ توان شخصی».
Tendencies-to-Secure
ص۶۵: گرایشها به صیانت
Sicherungstendenzen
اینجا معادل «صیانت» درست نیست و مصونیت یا اطمینان باید گفت.
انسان از چیزی صیانت میکند اما نیز انسان در پی مصونیت یافتن یا کسب اطمینان است.
در ص۶٧ میخوانیم: آیا این گرایشها به اطمینان اصلاً با خود آن درونمایهٔ تشويشبرانگیز همخوانی دارد یا خیر.
(با اصلاح «مصونیت» به «اطمینان» و «انگیزه» به «درونمایه»).
verlangt eine Sicherung und ihm entspringt die Bekümmerung.
ص۷۰: در پی مصونیتی هستند و دلواپسی از آن سر بر میآورد
So tendiert das Leben...sich selbst... zu sichern.
مجموعه يادداشتهایم دربارهٔ این کتاب را در وبلاگم گذاشته ام:
https://denkenserfahrung.blogfa.com/post/347
ص۷۰: در پی مصونیتی هستند و دلواپسی از آن سر بر میآورد
So tendiert das Leben...sich selbst... zu sichern.
مجموعه يادداشتهایم دربارهٔ این کتاب را در وبلاگم گذاشته ام:
https://denkenserfahrung.blogfa.com/post/347
Forwarded from امیرحسین شکری (امیرحسین شکری)
من اگه الان ۲ تومن داشتم
خودم یه ربات دانلود از همهچی و همهجا میزدم
راحت
خودم یه ربات دانلود از همهچی و همهجا میزدم
راحت
🔻اگر شروین حاجی پور یک شعر اعتراضی خوانده و نهایتا پروندهاش با عفو بسته شده دیگر چنین محدودیتهایی چه معنایی میدهد؟
نیتی جز هول دادن یک جوان خواننده به خارج از کشور دارید؟
عجیب اینکه گفتهاند حق پخش شدن صدایش در تجمعات بالای سی نفر وجود ندارد.
خب این قانون را از کجایتان درآوردید؟
🔻اداره مملکت حسینقلیخانی نمیشود.
یک فیلم از وزارت ارشاد پروانه نمایش گرفته در جشنواره فجر چند تا جایزه گرفته بعد به اکران رسیده و پلیس اماکن میگوید من اجازه پخش با صدای فلان خواننده در جمعیت بالای ۳۰ نفر را نمیدهم.
امروز دو هزار نفر در برج میلاد یک لنگه پا ایستاده بودند!
🔻دو هزار نفر کودک و مادر و پدر منتظر بودند تا ببینند بالاخره اجازه پخش فیلم صادر میشود یا نه!
یک نهاد که مسئول محتوای اثر فرهنگی است برای آن مجوز انتشار صادر کرده و نهاد دیگر که هیچ حقی برای ورود به محتوای اثر دارای مجوز ندارد خودش اعمال سلیقه میکند و جلوی پخش را میگیرد.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab
نیتی جز هول دادن یک جوان خواننده به خارج از کشور دارید؟
عجیب اینکه گفتهاند حق پخش شدن صدایش در تجمعات بالای سی نفر وجود ندارد.
خب این قانون را از کجایتان درآوردید؟
🔻اداره مملکت حسینقلیخانی نمیشود.
یک فیلم از وزارت ارشاد پروانه نمایش گرفته در جشنواره فجر چند تا جایزه گرفته بعد به اکران رسیده و پلیس اماکن میگوید من اجازه پخش با صدای فلان خواننده در جمعیت بالای ۳۰ نفر را نمیدهم.
امروز دو هزار نفر در برج میلاد یک لنگه پا ایستاده بودند!
🔻دو هزار نفر کودک و مادر و پدر منتظر بودند تا ببینند بالاخره اجازه پخش فیلم صادر میشود یا نه!
یک نهاد که مسئول محتوای اثر فرهنگی است برای آن مجوز انتشار صادر کرده و نهاد دیگر که هیچ حقی برای ورود به محتوای اثر دارای مجوز ندارد خودش اعمال سلیقه میکند و جلوی پخش را میگیرد.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab
به نام خدا
عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بیعسل! 😩
چند روز پیش زیر درد دل ویراستاری که گفته بود وسط کارش برق رفته و زحماتش پریده نوشتم باید هر ده دقیقه کار را ذخیره کنید تا کمتر به مشکل بخورید.
امروز با اینکه همسرم اخطار داده بود ممکن است برق برود بیپروا مشغول کار بودم که برق رفت.
کاش به توصیهٔ خودم عمل میکردم. 😔
عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بیعسل! 😩
چند روز پیش زیر درد دل ویراستاری که گفته بود وسط کارش برق رفته و زحماتش پریده نوشتم باید هر ده دقیقه کار را ذخیره کنید تا کمتر به مشکل بخورید.
امروز با اینکه همسرم اخطار داده بود ممکن است برق برود بیپروا مشغول کار بودم که برق رفت.
کاش به توصیهٔ خودم عمل میکردم. 😔