Forwarded from اخبار سوریه
دیوار برلین «اتحاد جبهههای مقاومت» فروریخت.
همین.
۱۳ سال جنگ را با ۱۱ روز نجنگیدن دادند رفت...
@SyrianKhabar
همین.
۱۳ سال جنگ را با ۱۱ روز نجنگیدن دادند رفت...
@SyrianKhabar
تجربهٔ تفکر
دیوار برلین «اتحاد جبهههای مقاومت» فروریخت. همین. ۱۳ سال جنگ را با ۱۱ روز نجنگیدن دادند رفت... @SyrianKhabar
استفاده از تمثيل دیوار برلین در این بافت نهایت بیذوقی است.
حقدادي:
از سیاست بی پدر ومادر تر هیچ گزینه ای نیست...تا دیروز عده ای نابخرد می گفتند اگر درشامات نجنگیم باید در مرزهای وطن با دشمن ستیز کنیم...حال همانها با کمال تعجبی که سرتاپای ما رافراگرفته ست...به نظاره سقوط سرزمین نفرین شده شام بنشسته اند...ان همه ثروت بیت المال برباد رفت...ان همه جانهای شیرین هموطنان مان بر فنا رفت..این سیاسان بی سیاست فقط وفقط به نظاره نشسته اند..وهیچ پاسخی برای این افتضاح خویش ندارند.خدایا خرد را به که عطاکرده ای که این گونه بی سرانجامیم؟
محمد نورالهی:
سلام و درود
از پدر و مادر سیاست و خرد و بیخردی اطلاعی ندارم اما وقتی برای یک لقمه نان کمتر یا بیشتر در انتخابات شرکت میکنیم یا نمیکنیم يا به فردی رای میدهیم یا نمیدهیم و خیال میکنیم این عملمان فقط به خودمان و شکممان مربوط است باید منتظر بر باد رفتن خونها و اموال هم باشیم.
خلاصه از ماست که بر ماست.
رجب زاده:
شب شمام خوش
من که رای ندادم ولی این شرایط نتیجه انتخاب کاندیدا ها ونوع حکومته
مردم به هر دری زدن هر راهی رفتن که درست بشه ولی بازم همه گند کاریا رو انداختن تقصیر مردم
خودتونو به خواب نزنین
مردم وانتخابشون نقشی نداره
و...
خودشون هر جور دوس دارن بودجه رو خرج میکنن و...
محمد نورالهی:
عیبی نداره
خب پس بنشینید تماشا کنید که چه میشود و زیاد وارد تحلیل قضایا نشوید 😊
رجب زاده:
خود پزشکیان اون شب تو تی وی میگف اومدم که مردم بیان درصحنه
همش بازیه
محمد نورالهی:
جالب اینکه در برههٔ انتخابات هر دروغ و مزخرفی را به حریف خودشان نسبت میدهند و هر بیاخلاقی و زشتی را مرتکب میشوند بعد یک عده مینشینند میگویند اینها بازی است و فلان.
بازی با خنده همراه است نه با دشمنی و دغلکاری مگر اینکه بازی جدیای باشد که دیگر بازی نیست.
خواهر گرامی من
تمام حرف من این است که اولا رقابتهای انتخاباتی در ایران بسیار جدی و ناشی از اختلاف اساسی در نگاه به عالم و آدم در دو طرف است و بنابراین انتخاب ما اثر واقعی در جهان دارد
البته این اثر واقعی تنها ناشی از خود دولتمردان نیست و به عوامل بسیاری بستگی دارد ولی اینکه سادهدلانه و بدون هیچگونه شواهدی بیاییم بگوییم اینها پشت پرده با هم دوست اند و دعوایشان زرگری است به نظر من ناشی از تنبلی ذهنی است.
ثانیا هم ندارد 🤓😄
از سیاست بی پدر ومادر تر هیچ گزینه ای نیست...تا دیروز عده ای نابخرد می گفتند اگر درشامات نجنگیم باید در مرزهای وطن با دشمن ستیز کنیم...حال همانها با کمال تعجبی که سرتاپای ما رافراگرفته ست...به نظاره سقوط سرزمین نفرین شده شام بنشسته اند...ان همه ثروت بیت المال برباد رفت...ان همه جانهای شیرین هموطنان مان بر فنا رفت..این سیاسان بی سیاست فقط وفقط به نظاره نشسته اند..وهیچ پاسخی برای این افتضاح خویش ندارند.خدایا خرد را به که عطاکرده ای که این گونه بی سرانجامیم؟
محمد نورالهی:
سلام و درود
از پدر و مادر سیاست و خرد و بیخردی اطلاعی ندارم اما وقتی برای یک لقمه نان کمتر یا بیشتر در انتخابات شرکت میکنیم یا نمیکنیم يا به فردی رای میدهیم یا نمیدهیم و خیال میکنیم این عملمان فقط به خودمان و شکممان مربوط است باید منتظر بر باد رفتن خونها و اموال هم باشیم.
خلاصه از ماست که بر ماست.
رجب زاده:
شب شمام خوش
من که رای ندادم ولی این شرایط نتیجه انتخاب کاندیدا ها ونوع حکومته
مردم به هر دری زدن هر راهی رفتن که درست بشه ولی بازم همه گند کاریا رو انداختن تقصیر مردم
خودتونو به خواب نزنین
مردم وانتخابشون نقشی نداره
و...
خودشون هر جور دوس دارن بودجه رو خرج میکنن و...
محمد نورالهی:
عیبی نداره
خب پس بنشینید تماشا کنید که چه میشود و زیاد وارد تحلیل قضایا نشوید 😊
رجب زاده:
خود پزشکیان اون شب تو تی وی میگف اومدم که مردم بیان درصحنه
همش بازیه
محمد نورالهی:
جالب اینکه در برههٔ انتخابات هر دروغ و مزخرفی را به حریف خودشان نسبت میدهند و هر بیاخلاقی و زشتی را مرتکب میشوند بعد یک عده مینشینند میگویند اینها بازی است و فلان.
بازی با خنده همراه است نه با دشمنی و دغلکاری مگر اینکه بازی جدیای باشد که دیگر بازی نیست.
خواهر گرامی من
تمام حرف من این است که اولا رقابتهای انتخاباتی در ایران بسیار جدی و ناشی از اختلاف اساسی در نگاه به عالم و آدم در دو طرف است و بنابراین انتخاب ما اثر واقعی در جهان دارد
البته این اثر واقعی تنها ناشی از خود دولتمردان نیست و به عوامل بسیاری بستگی دارد ولی اینکه سادهدلانه و بدون هیچگونه شواهدی بیاییم بگوییم اینها پشت پرده با هم دوست اند و دعوایشان زرگری است به نظر من ناشی از تنبلی ذهنی است.
ثانیا هم ندارد 🤓😄
تجربهٔ تفکر
آیا بشار اسد به ایران خیانت کرده بود؟ 📺 youtu.be/XN_jVPlPaAM
به نام خدا
من بدون در نظر گرفتن یا حتی دانستن آنچه در واقعیت ممکن است رخ داده باشد و تنها با توجه به موازین منطقی میگویم هیچ تناقضی بین این دو گزاره وجود ندارد که حزب بعث سوریه یا شخص حاکم آن تا یک برهه درمجموع (فیالجمله) با راهبردهای منطقهای ایران همراه بوده است و در برههای دیگر (مثلا شش ماه اخیر) دیگر همراه نبوده است.
منطقاً این دو گزاره تناقض ندارند.
من بدون در نظر گرفتن یا حتی دانستن آنچه در واقعیت ممکن است رخ داده باشد و تنها با توجه به موازین منطقی میگویم هیچ تناقضی بین این دو گزاره وجود ندارد که حزب بعث سوریه یا شخص حاکم آن تا یک برهه درمجموع (فیالجمله) با راهبردهای منطقهای ایران همراه بوده است و در برههای دیگر (مثلا شش ماه اخیر) دیگر همراه نبوده است.
منطقاً این دو گزاره تناقض ندارند.
معماری امنیت منهای هویت و قدرت گسسته از شریعت و پادگان تهی از گفتمان، هماین میشود که با خیسیدن یک نفر در دمشق یکشبه یک کشور به قوارهی سوریه را به سقوط میکشاند...
https://ble.ir/fatemisadr_ir/4648297695519231321/1733757855478
https://ble.ir/fatemisadr_ir/4648297695519231321/1733757855478
ble.ir
بله | کانال محمد مهدی فاطمی صدر
مدرسهی شیعی وتر | روایت نهضت امت
@mahdi_vvatr
@mahdi_vvatr
https://www.aparat.com/v/bX7pB
اولین نشست از سلسله نشستهای پاییزی انجمنعلمی فلسفۀ دین ایران درباب «پدیدارشناسی تجربۀ دینی در اندیشۀ هایدگر» بود. در این نشست که روز یکشنبه، 16 آبان ماه 1400 ساعت 18 تا 20 برگزار شد جناب آقای دکتر رضا دهقانی (پژوهشگر فلسفۀ میانفرهنگی دانشگاه وین اتریش) به ایراد سخن پرداخت.
philor.org
حاوی سخنان جالب توجهی بود.
اولین نشست از سلسله نشستهای پاییزی انجمنعلمی فلسفۀ دین ایران درباب «پدیدارشناسی تجربۀ دینی در اندیشۀ هایدگر» بود. در این نشست که روز یکشنبه، 16 آبان ماه 1400 ساعت 18 تا 20 برگزار شد جناب آقای دکتر رضا دهقانی (پژوهشگر فلسفۀ میانفرهنگی دانشگاه وین اتریش) به ایراد سخن پرداخت.
philor.org
حاوی سخنان جالب توجهی بود.
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
پدیدارشناسی تجربۀ دینی در اندیشۀ هایدگر
اولین نشست از سلسله نشستهای پاییزی انجمنعلمی فلسفۀ دین ایران درباب «پدیدارشناسی تجربۀ دینی در اندیشۀ هایدگر» بود. در این نشست که روز یکشنبه، ۱۶ آبان ماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۸ تا ۲۰ برگزار شد جناب آقای دکتر رضا دهقانی (پژوهشگر فلسفۀ میانفرهنگی دانشگاه وین اتریش)…
تجربهٔ تفکر
In dieser Panarchie des Verstehens kommt das historische Bewußtsein der Gegenwart zu seinem schärfsten Ausdruck. ترجمهٔ سیدجمال سامع: آگاهی تاریخی در عصر حاضر به شدیدترین وجه، در این همهسالاری فهم و عقیده بروز یافته است. ترجمهٔ من: در این پانارشی فهم است…
The relation should be clarified by four limit-concepts or images:
temporal Being is an “imitation” (μίμησις) of the extra-temporal;
the extra-temporal is the “paradigm” (παράδειγμα), while the temporal is the after-copy (εΐδωλον);
the temporal “participates” (μετέχει) in the extra-temporal (μέθεξις);
presence (παρουσία) of the extra-temporal in temporal beings.
ترجمهٔ سیدجمال سامع:
این رابطه را باید با چهار مفهوم-سرحد یا انگاره توضیح داد:
وجود زمانی، محاکاتی (μίμησις) است از وجود فرازمانی،
وجود فرازمانی الگو (παράδειγμα) است،
درحالیکه وجود زمانی، پس-رونوشت (μετέχει) آن،
وجود زمانی در وجود فرازمانی مشارکت میکند (μέθεξις)،
حضور حضور (παρουσία) وجود فرازمانی در موجودات زمانی.
متن اصلی
Vier Grenzbegriffe oder Bilder sollen sie klar machen:
das zeitliche Sein ist eine »Nachahmung« (μίμησις) des Überzeitlichen;
das Überzeitliche ist das »Urbild« (παράδειγμα),
das Zeitliche das Nach-Abbild (εΐδωλον);
das Zeitliche »hat teil« (μετέχει) an dem Überzeitlichen (μέθεξις);
Anwesenheit (παρουσία) des Überzeitlichen im zeitlichen Seienden.
چنانکه میبینید چند اشکال صوری-معنوی در ترجمهٔ سامع هست.
اول کاربرد سرحد معادل Grenz/ limit به جای «حد» (که این حد تداعی تعريف را میکند) لزومی ندارد.
دوم افتادن εΐδωλον از متن و جایگزینی μετέχει با آن.
در یونانی εΐδωλον (اِیدُلُن) ساده و حتی ریشهشناختی شبیه، عديل، مماثل، تمثال معنی میدهد و دلیل اینکه هیدگر آن را با معادل عجیب و احتمالاً ساختگی Nach-Abbild گزارش کرده بر من روشن نیست (میگویم ساختگی چون گویا در Duden نبود).
در معادل انگلیسی این جعل هیدگر، after-copy، هم خطایی هست. Nach گرچه معنی بعد هم دارد اما در بسیاری جاها معنی «طبق/ مطابق» و حتی «از» هم میدهد (die Frage nach: پرسش از). پس این Nach-Abbild را میشود مطابق-تمثال معادل گذاشت گرچه وجهی ندارد و همان شبیه و عديل و تمثال کافی است.
در آخر تکرار «حضور» معادل Anwesenheit وجهی ندارد و خطاست.
نیز چون در آخر این کتاب، پاروسیا (παρουσία) نیز معادل ظهور و بازگشت مسیح به کار رفته شاید اینجا به دردسر بیفتیم و نتوانیم راحت آن را حضور معنی کنیم و شاید ریشهشناختی مجبور باشیم آن را بازبودش، بازباشش، بودن دوباره (Wesen: بوده و هستی حقیقی شیء) معادل بگذاریم که زیبا نیست ولی بهنوعی بالاجبار است.
نکات ترجمهٔ کتاب #پدیدارشناسی_حیات_دینی را که تدریجی مینویسم با این هشتگ کار میکنم تا یافتنشان سادهتر باشد.
temporal Being is an “imitation” (μίμησις) of the extra-temporal;
the extra-temporal is the “paradigm” (παράδειγμα), while the temporal is the after-copy (εΐδωλον);
the temporal “participates” (μετέχει) in the extra-temporal (μέθεξις);
presence (παρουσία) of the extra-temporal in temporal beings.
ترجمهٔ سیدجمال سامع:
این رابطه را باید با چهار مفهوم-سرحد یا انگاره توضیح داد:
وجود زمانی، محاکاتی (μίμησις) است از وجود فرازمانی،
وجود فرازمانی الگو (παράδειγμα) است،
درحالیکه وجود زمانی، پس-رونوشت (μετέχει) آن،
وجود زمانی در وجود فرازمانی مشارکت میکند (μέθεξις)،
حضور حضور (παρουσία) وجود فرازمانی در موجودات زمانی.
متن اصلی
Vier Grenzbegriffe oder Bilder sollen sie klar machen:
das zeitliche Sein ist eine »Nachahmung« (μίμησις) des Überzeitlichen;
das Überzeitliche ist das »Urbild« (παράδειγμα),
das Zeitliche das Nach-Abbild (εΐδωλον);
das Zeitliche »hat teil« (μετέχει) an dem Überzeitlichen (μέθεξις);
Anwesenheit (παρουσία) des Überzeitlichen im zeitlichen Seienden.
چنانکه میبینید چند اشکال صوری-معنوی در ترجمهٔ سامع هست.
اول کاربرد سرحد معادل Grenz/ limit به جای «حد» (که این حد تداعی تعريف را میکند) لزومی ندارد.
دوم افتادن εΐδωλον از متن و جایگزینی μετέχει با آن.
در یونانی εΐδωλον (اِیدُلُن) ساده و حتی ریشهشناختی شبیه، عديل، مماثل، تمثال معنی میدهد و دلیل اینکه هیدگر آن را با معادل عجیب و احتمالاً ساختگی Nach-Abbild گزارش کرده بر من روشن نیست (میگویم ساختگی چون گویا در Duden نبود).
در معادل انگلیسی این جعل هیدگر، after-copy، هم خطایی هست. Nach گرچه معنی بعد هم دارد اما در بسیاری جاها معنی «طبق/ مطابق» و حتی «از» هم میدهد (die Frage nach: پرسش از). پس این Nach-Abbild را میشود مطابق-تمثال معادل گذاشت گرچه وجهی ندارد و همان شبیه و عديل و تمثال کافی است.
در آخر تکرار «حضور» معادل Anwesenheit وجهی ندارد و خطاست.
نیز چون در آخر این کتاب، پاروسیا (παρουσία) نیز معادل ظهور و بازگشت مسیح به کار رفته شاید اینجا به دردسر بیفتیم و نتوانیم راحت آن را حضور معنی کنیم و شاید ریشهشناختی مجبور باشیم آن را بازبودش، بازباشش، بودن دوباره (Wesen: بوده و هستی حقیقی شیء) معادل بگذاریم که زیبا نیست ولی بهنوعی بالاجبار است.
نکات ترجمهٔ کتاب #پدیدارشناسی_حیات_دینی را که تدریجی مینویسم با این هشتگ کار میکنم تا یافتنشان سادهتر باشد.
تجربهٔ تفکر
Λαοκόων: Timeō Danaōs et dōna ferentēs از یونانیان میترسم حتیاگر هدیه بیاورند Book II [in Virgil's Aeneid] includes Laocoön saying: "Equo ne credite, Teucri. Quidquid id est, timeo Danaos et dona ferentes." ("Do not trust the horse, Trojans! Whatever…
یک نکتهٔ جالب توجه:
در عربی واوی داریم به اسم واو حاليه که در ترجمه آن را در حال... / درحالیکه... ترجمه میکنند،
این et در متن لاتینی ویرگیلیوس هم همین واو حاليه است. جملهٔ
timeo Danaos et dona ferentes
را میشود کاملاً تحتاللفظی چنین ترجمه کرد:
از داناییان درحالیکه هدیهآور اند [نیز] میترسم.
داناییان و آخاییان دو قبیلهٔ اصلی یونانیان مهاجم به ترُی بودند.
اکنون نمیدانم که آیا καί یونانی هم این معنی حالیه را دارد یا نه.
در عربی واوی داریم به اسم واو حاليه که در ترجمه آن را در حال... / درحالیکه... ترجمه میکنند،
این et در متن لاتینی ویرگیلیوس هم همین واو حاليه است. جملهٔ
timeo Danaos et dona ferentes
را میشود کاملاً تحتاللفظی چنین ترجمه کرد:
از داناییان درحالیکه هدیهآور اند [نیز] میترسم.
داناییان و آخاییان دو قبیلهٔ اصلی یونانیان مهاجم به ترُی بودند.
اکنون نمیدانم که آیا καί یونانی هم این معنی حالیه را دارد یا نه.
حالا بشار اسد از شما کمک نخواست و نرفتید
سیدحسن نصرالله چی؟
آهان! اون هم چون کشته شده بود طبيعةً کمک نخواست. زبانش بسته بود.
سیدحسن نصرالله چی؟
آهان! اون هم چون کشته شده بود طبيعةً کمک نخواست. زبانش بسته بود.
بنظرم شامپو و نرمکننده زن و شوهرن. نرمکننده زنه و شامپو شوهرشه.
•نینانه•
@OfficialPersiaTwitter
این رو برای همسرم خوندم. بعد ایشون گفتند چرا نرمکننده شوهر نباشه؟
گفتم چون کمتر به کار میاد لابد زنه😬
•نینانه•
@OfficialPersiaTwitter
این رو برای همسرم خوندم. بعد ایشون گفتند چرا نرمکننده شوهر نباشه؟
گفتم چون کمتر به کار میاد لابد زنه😬
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
خلاصهٔ یک مقاله: نشأة النحو العربی فی ضوء کتاب سیبویه
در بین کاغذهایی که ترجمه و تلخیصی است از چند نوشتهٔ کوتاه غربیان دربارهٔ نحو عربی، امروز خلاصهای یافتم که چند سال قبل (از نوشتههای پشت کاغذها معلوم میشود که ده سالی قبل خلاصه شده) از یک مقالهٔ ژرار تروپو کردهام، و آن این است (ترجمهها مستقلاً چاپ خواهد شد، ان شاء الله. اگر کسی نیز مقالهٔ آقای تروپو را بخواهد مستقلاً ترجمه کند، چه بهتر!):
مرکس (Merx) در اواخر قرن نوزدهم گفته که منطق یونانی در نحو عربی اثر کرده و پارهای اصطلاحات نحو عربی از منطق یونانی گرفته شده، و این را مستشرقان دیگری تکرار کردهاند. اما کارتر (Carter) با این رأی مخالفت کرده و گفته اندکی از اصطلاحات کتاب سیبویه از منطق یونانی گرفته شده و غالباً عربی است و از فقه به نحو منتقل شده است. ورستیخ (Versteegh) بر آن رفته که همان نظریهٔ تأثیر یونانی درست است، ولی عربها اصطلاحات را از منطق یونانی نگرفتهاند، بلکه از نحو یونانی گرفتهاند.¹
کسانی از مستشرقان که قائل به تأثیر یونانی در نحو عربیند میگویند که نحویان نخستین عرب تقسیم کلام به اسم و فعل و حرف و اصطلاحاتِ چهارگانهٔ اِعراب و صرف و تصریف و حرکه را از یونانیان گرفتهاند.
برای یافتن پاسخ این پرسش باید تقسیم کلمات را وارسی کنیم. ارسطو در کتاب شعر خود تقسیمی هشتگانه کرده: حرف (حروف هجا؛ stoikeion)، هجا (syllabe)، حروف ربط (syndesmos)، موصول (arthron)، اسم (onoma)، فعل (rhema)، عناصر تصریف اسم و فعل (ptosis)، و logos، و این اختلافی دارد با نظام نحو عربی.
اما در مورد اصطلاحات چهارگانه. میگویند که اِعراب ترجمهٔ hellenismos است. معنای این لفظ آن است که کلام صحیح باشد و شرط درستی آن مراعات چند چیز است: استعمال حروف ربط؛ استعمال کلمات خاص؛ عدم استعمال کلمات ملتبسه؛ تمیز اجناس در اسمها؛ تمیز اعداد (مطابق تعریف ارسطو در کتاب خطابه؛ و این اصطلاح خطابه است نه نحو). اما اِعراب سه معنی دارد: بیان آنچه در ذهن است؛ زایل کردن فساد کلام؛ تغییر حرکهٔ آخر کلمات. همین معنی اخیر منظور سیبویه است، در برابر بِنا.
صرف را میگویند که ترجمه از klisis است و تصریف را میگویند ترجمهٔ ptosis است. معنی این کلمات در یونانی صورتها یا صیغههای مختلف اسم و فعل است، لیکن سیبویه صرف را به الحاق حرف نون به اسم تعریف کرده و تصریف را به تبدلات داخل کلمه (نه آخر کلمه).
حرکه را نیز ترجمه از kinesis یونانی میدانند. اما حرکه حرکت آخر کلمات نیست بخلاف kinesis، بلکه تمامی مصوتهاست.
نخستین نحویان مسلمان به طریق مستقیم از نحو یونانی مطلع نبودهاند، چون یونانی نمیدانستهاند، و چیزی از نحو یونانی نیز به عربی ترجمه نشده بوده که اینان بخوانند. پس جز به واسطهٔ سریانی اطلاع بر نحو یونانی ممکن نبوده. نحو سریانی متمرکز است بر اقوال خمسه، یعنی سؤال و امر و دعا و تعجب و نداء، که مقتبس از منطق ارسطوست، و پس از آن بر قواعد آوایی و صرفی که از یونانیان گرفته بودهاند. بزرگترینِ این نحویان عبارت بودهاند از یعقوب رهاوی (قرن هفتم میلادی)، حنین بن اسحق (قرن نهم)، ایلیا بن شینایا (قرن یازدهم). اما خبری نداریم که نحویان عرب با نحویان سریانی یا نوشتههای آنان مرتبط بوده باشند یا سریانی دانسته باشند. بعلاوه، نحویان سریانی خود میگفتهاند که نحو عربی هم با نحو یونانی فرق دارد هم با نحو سریانی.
نحویان عرب در قرن دوم هجری از منطق یونانی نیز به درستی مطلع نبودهاند (منهای ترجمهٔ ابن مقفع از چند کتاب منطق ارسطو). در ترجمههایی که از کتاب منطق و شعر ارسطو در قرن سوم و چهارم هجری شده، اصطلاحات مترجمان (حنین و متی بن یونس) چیزی دیگر است:
stoikeion اسطقس (نه حرف)
syndesmos رباط (نه حرف ...)
rhema کلمه (نه فعل)
klisis میل (نه اعراب)
phone مصوت (نه حرکه)
فارابی، در الفاظ مستعمله در منطق، گفته است که اصطلاحات نحویان و اهل فلسفه با هم فرق دارد، و در مناظرهٔ معروف میان متی بن یونس و ابوسعید سیرافی، یک سخن متی این است که منطقی کاری با نحو ندارد.
سیبویه، به احصای تقریبی تروپو، ۱۸۲۰ اصطلاح دارد. آن ده اصطلاح که مستشرقان میگویند در قبال این شمار چه جایی دارد؟ سیبویه این اصطلاحات را جعل نکرده بوده و طوری آنها را به کار برده که معلوم میکند مخاطبانش سخن او را میفهمیدهاند و از این جا ظاهراً باید استنباط کرد که او اصطلاحات مشترک بین علوم مختلف را استخدام کرده بوده است، یعنی اصطلاحات علم قراءات و حدیث و فقه و نحو را که علوم آنها در بصره و کوفه تکوین مییافته و اهل آن علوم اصطلاحات و مفاهیم یکسان را به کار میبردهاند چون هدف یکسان داشتهاند و آن نگاهداشت درستی کتاب خدا و حدیث نبوی بوده است. علمای قرون اول و دوم در چند فن متبحر بودهاند، از جمله خلیل که جز آنکه نحوی بوده، حدیث و فقه نیز میدانسته است.
در بین کاغذهایی که ترجمه و تلخیصی است از چند نوشتهٔ کوتاه غربیان دربارهٔ نحو عربی، امروز خلاصهای یافتم که چند سال قبل (از نوشتههای پشت کاغذها معلوم میشود که ده سالی قبل خلاصه شده) از یک مقالهٔ ژرار تروپو کردهام، و آن این است (ترجمهها مستقلاً چاپ خواهد شد، ان شاء الله. اگر کسی نیز مقالهٔ آقای تروپو را بخواهد مستقلاً ترجمه کند، چه بهتر!):
مرکس (Merx) در اواخر قرن نوزدهم گفته که منطق یونانی در نحو عربی اثر کرده و پارهای اصطلاحات نحو عربی از منطق یونانی گرفته شده، و این را مستشرقان دیگری تکرار کردهاند. اما کارتر (Carter) با این رأی مخالفت کرده و گفته اندکی از اصطلاحات کتاب سیبویه از منطق یونانی گرفته شده و غالباً عربی است و از فقه به نحو منتقل شده است. ورستیخ (Versteegh) بر آن رفته که همان نظریهٔ تأثیر یونانی درست است، ولی عربها اصطلاحات را از منطق یونانی نگرفتهاند، بلکه از نحو یونانی گرفتهاند.¹
کسانی از مستشرقان که قائل به تأثیر یونانی در نحو عربیند میگویند که نحویان نخستین عرب تقسیم کلام به اسم و فعل و حرف و اصطلاحاتِ چهارگانهٔ اِعراب و صرف و تصریف و حرکه را از یونانیان گرفتهاند.
برای یافتن پاسخ این پرسش باید تقسیم کلمات را وارسی کنیم. ارسطو در کتاب شعر خود تقسیمی هشتگانه کرده: حرف (حروف هجا؛ stoikeion)، هجا (syllabe)، حروف ربط (syndesmos)، موصول (arthron)، اسم (onoma)، فعل (rhema)، عناصر تصریف اسم و فعل (ptosis)، و logos، و این اختلافی دارد با نظام نحو عربی.
اما در مورد اصطلاحات چهارگانه. میگویند که اِعراب ترجمهٔ hellenismos است. معنای این لفظ آن است که کلام صحیح باشد و شرط درستی آن مراعات چند چیز است: استعمال حروف ربط؛ استعمال کلمات خاص؛ عدم استعمال کلمات ملتبسه؛ تمیز اجناس در اسمها؛ تمیز اعداد (مطابق تعریف ارسطو در کتاب خطابه؛ و این اصطلاح خطابه است نه نحو). اما اِعراب سه معنی دارد: بیان آنچه در ذهن است؛ زایل کردن فساد کلام؛ تغییر حرکهٔ آخر کلمات. همین معنی اخیر منظور سیبویه است، در برابر بِنا.
صرف را میگویند که ترجمه از klisis است و تصریف را میگویند ترجمهٔ ptosis است. معنی این کلمات در یونانی صورتها یا صیغههای مختلف اسم و فعل است، لیکن سیبویه صرف را به الحاق حرف نون به اسم تعریف کرده و تصریف را به تبدلات داخل کلمه (نه آخر کلمه).
حرکه را نیز ترجمه از kinesis یونانی میدانند. اما حرکه حرکت آخر کلمات نیست بخلاف kinesis، بلکه تمامی مصوتهاست.
نخستین نحویان مسلمان به طریق مستقیم از نحو یونانی مطلع نبودهاند، چون یونانی نمیدانستهاند، و چیزی از نحو یونانی نیز به عربی ترجمه نشده بوده که اینان بخوانند. پس جز به واسطهٔ سریانی اطلاع بر نحو یونانی ممکن نبوده. نحو سریانی متمرکز است بر اقوال خمسه، یعنی سؤال و امر و دعا و تعجب و نداء، که مقتبس از منطق ارسطوست، و پس از آن بر قواعد آوایی و صرفی که از یونانیان گرفته بودهاند. بزرگترینِ این نحویان عبارت بودهاند از یعقوب رهاوی (قرن هفتم میلادی)، حنین بن اسحق (قرن نهم)، ایلیا بن شینایا (قرن یازدهم). اما خبری نداریم که نحویان عرب با نحویان سریانی یا نوشتههای آنان مرتبط بوده باشند یا سریانی دانسته باشند. بعلاوه، نحویان سریانی خود میگفتهاند که نحو عربی هم با نحو یونانی فرق دارد هم با نحو سریانی.
نحویان عرب در قرن دوم هجری از منطق یونانی نیز به درستی مطلع نبودهاند (منهای ترجمهٔ ابن مقفع از چند کتاب منطق ارسطو). در ترجمههایی که از کتاب منطق و شعر ارسطو در قرن سوم و چهارم هجری شده، اصطلاحات مترجمان (حنین و متی بن یونس) چیزی دیگر است:
stoikeion اسطقس (نه حرف)
syndesmos رباط (نه حرف ...)
rhema کلمه (نه فعل)
klisis میل (نه اعراب)
phone مصوت (نه حرکه)
فارابی، در الفاظ مستعمله در منطق، گفته است که اصطلاحات نحویان و اهل فلسفه با هم فرق دارد، و در مناظرهٔ معروف میان متی بن یونس و ابوسعید سیرافی، یک سخن متی این است که منطقی کاری با نحو ندارد.
سیبویه، به احصای تقریبی تروپو، ۱۸۲۰ اصطلاح دارد. آن ده اصطلاح که مستشرقان میگویند در قبال این شمار چه جایی دارد؟ سیبویه این اصطلاحات را جعل نکرده بوده و طوری آنها را به کار برده که معلوم میکند مخاطبانش سخن او را میفهمیدهاند و از این جا ظاهراً باید استنباط کرد که او اصطلاحات مشترک بین علوم مختلف را استخدام کرده بوده است، یعنی اصطلاحات علم قراءات و حدیث و فقه و نحو را که علوم آنها در بصره و کوفه تکوین مییافته و اهل آن علوم اصطلاحات و مفاهیم یکسان را به کار میبردهاند چون هدف یکسان داشتهاند و آن نگاهداشت درستی کتاب خدا و حدیث نبوی بوده است. علمای قرون اول و دوم در چند فن متبحر بودهاند، از جمله خلیل که جز آنکه نحوی بوده، حدیث و فقه نیز میدانسته است.
تجربهٔ تفکر
خلاصهٔ یک مقاله: نشأة النحو العربی فی ضوء کتاب سیبویه در بین کاغذهایی که ترجمه و تلخیصی است از چند نوشتهٔ کوتاه غربیان دربارهٔ نحو عربی، امروز خلاصهای یافتم که چند سال قبل (از نوشتههای پشت کاغذها معلوم میشود که ده سالی قبل خلاصه شده) از یک مقالهٔ ژرار…
Wikipedia
Gérard Troupeau
French linguist (1927–2010)
تجربهٔ تفکر
https://www.instagram.com/p/DDd4thyqQ6M/?igsh=c3ZicG96aThvMXhq
در این سخنان استاد داوری جدل نمیکنم اما به گمانم اشکالش در این است که فقط یک شق را طرح کرده. مسأله دو شق دارد. یکی آنان که میگویند تا دشمن نابود نشود ما نمیتوانیم و شق دیگر آنان که میگویند تا با دشمن صلح نکنیم نمیتوانیم.
اشکال این هر دو این است که امر اصلاح را به چیزی خارج از قوای ما احاله میدهند.
اما آیا نمیتوان شق ثالثی در خیال آورد و خواست که از نابودی دشمن و صلح با او هر دو عزل نظر کنیم و فقط به آنچه داریم و مدیریت درست و بهینهٔ آن بسنده و بر آن تمرکز کنیم؟
به گمان ما همانقدر که نابودی دشمن خیالی خام میتواند بود بر سر مهر آوردن او هم خیالاندیشی است.
اشکال این هر دو این است که امر اصلاح را به چیزی خارج از قوای ما احاله میدهند.
اما آیا نمیتوان شق ثالثی در خیال آورد و خواست که از نابودی دشمن و صلح با او هر دو عزل نظر کنیم و فقط به آنچه داریم و مدیریت درست و بهینهٔ آن بسنده و بر آن تمرکز کنیم؟
به گمان ما همانقدر که نابودی دشمن خیالی خام میتواند بود بر سر مهر آوردن او هم خیالاندیشی است.
مدخل einstellen در فرهنگ آلمانی آریانپور
نیز ترجمهٔ بخشهای مرتبط این مدخل از Duden online:
4) [vorübergehend] nicht fortsetzen; mit einer Tätigkeit o. Ä. aufhören
Beispiele
die Produktion, die Zahlungen, ein Gerichtsverfahren, das Rauchen einstellen
der Feind stellte das Feuer ein
۴) [به طور موقت] ادامه ندادن. با یک فعالیت یا چیزی مشابه متوقف کردن
نمونهها:
تولید، پرداختها، پروندهٔ قضایی، سیگار را موقتاً متوقف کردن
دشمن آتش را [موقت] متوقف کرد
6.a) sich innerlich oder durch entsprechendes Verhalten, durch bestimmte Maßnahmen auf etwas vorbereiten:
Beispiel
sich auf die neue Situation einstellen
۶-الف) برای چیزی باطناً یا از طریق رفتار مناسب یا از طریق اقدامات خاص آماده شدن
مثال
خود را با شرایط جدید وفق دادن/ همسو کردن
b) sich jemandem anpassen, sich in seinem Verhalten nach jemandem richten:
sie hat sich ganz auf ihren Mann eingestellt
ب) وفق دادن با کسی، تطبیق رفتار خود با کسی
او کاملاً خود را با شوهرش وفق داده است
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
نیز ترجمهٔ بخشهای مرتبط این مدخل از Duden online:
4) [vorübergehend] nicht fortsetzen; mit einer Tätigkeit o. Ä. aufhören
Beispiele
die Produktion, die Zahlungen, ein Gerichtsverfahren, das Rauchen einstellen
der Feind stellte das Feuer ein
۴) [به طور موقت] ادامه ندادن. با یک فعالیت یا چیزی مشابه متوقف کردن
نمونهها:
تولید، پرداختها، پروندهٔ قضایی، سیگار را موقتاً متوقف کردن
دشمن آتش را [موقت] متوقف کرد
6.a) sich innerlich oder durch entsprechendes Verhalten, durch bestimmte Maßnahmen auf etwas vorbereiten:
Beispiel
sich auf die neue Situation einstellen
۶-الف) برای چیزی باطناً یا از طریق رفتار مناسب یا از طریق اقدامات خاص آماده شدن
مثال
خود را با شرایط جدید وفق دادن/ همسو کردن
b) sich jemandem anpassen, sich in seinem Verhalten nach jemandem richten:
sie hat sich ganz auf ihren Mann eingestellt
ب) وفق دادن با کسی، تطبیق رفتار خود با کسی
او کاملاً خود را با شوهرش وفق داده است
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
تجربهٔ تفکر
مدخل einstellen در فرهنگ آلمانی آریانپور نیز ترجمهٔ بخشهای مرتبط این مدخل از Duden online: 4) [vorübergehend] nicht fortsetzen; mit einer Tätigkeit o. Ä. aufhören Beispiele die Produktion, die Zahlungen, ein Gerichtsverfahren, das Rauchen einstellen der Feind…
به نام خدا
در یکی از مواضع کتاب #پدیدارشناسی_حیات_دینی هیدگر از بازیهای زبانی معروف خودش بهره میبرد که کار ترجمه را مشکل کرده و البته مترجم هم احتمالاً به سبب سرنزدن به متن آلمانی یا اصلاً متوجه آن نشده یا خود را با آن درگیر نکرده و راحت از کنارش گذشته است.
متن از یک لحاظ بسیار عجیب و شگفتانگیز است، چرا؟
میدانیم که هیدگر بنا به روش پدیدارشناسی خود از اصالت موضوعیت نفسانی که در آن حقیقت در جانب نگرش و منظر انسان در مقام موضوع نفسانی شناخت و عمل در نظر گرفته میشود رویگردان است و درنهایت آن را نگاه تکنیکی و گشتلی به عالم میداند که حقیقت را فرو میپوشاند.
اما در این قطعه که دست کم در بخش اول مگر بهندرت چندان به آن باز نمیگردد Einstellung را به معنایی دوگانه به کار میبرد، نخست وقوف در عالم موجودات و دوم توقف نسبت اصیل با موجودات.
در این معنی دوم آینشتلونگ را بسیار شبیه به معنی گشتل (Gestell) به کار میبرد.
پس اجمالا طبق متن ما موقفی از سر وقوف نسبت به موضوعات داریم و وقفهای از سر غفلت از حقیقت آنها.
حال برویم سروقت متن، در ص۶٨ (طبق ترجمهٔ فارسی) هیدگر تعبیر
der einstellungsmäßige Charakter des Bezugs auf die Geschichte
را به کار برده که در انگلیسی به
the attitudinal character of the relation to history
و در فارسی به «خصلت نگرشی رابطه با تاریخ» ترجمه شده است. اما مترجم در ادامه گاه از همین تعبیر نگرش و گاه از «وضع» استفاده میکند.
در ادامه هیدگر با معانی مختلف einstellen بازی میکند تا منظور خود را برساند.
او Einstellung را چنین گزارش میکند:
»Einstellung« ist ein solcher Bezug zu Objekten, in dem das Verhalten in dem Sachzusammenhang aufgeht.
آینشتلونگ چنان نسبتی با موضوعات است که در آن، شیوهٔ رفتار در بافتار موضوعی گم میرود/ حل میشود.
هیدگر در وجود و زمان و کارهای دیگرش این Verhalten را به معنی سروکارداشتن عملی موجود انسانی با موجودات انسانی دیگر و سایر موجودات به کار میبرد یعنی نسبت تودستی (zuhanden، واژهای که گویا خودش ساخته است).
پس در این جمله میگوید در آینشتلونگ نسبت تودستی از بین میرود و نوعی نسبت خشک نظری و فارغ از عالم محاط حقیقت باقی میماند.
این عبارت را سامع چنین ترجمه کرده :
«نگرش» نسبتی است با ابژهها که در آن نحوهٔ عمل در بافتار مادی هضم میشود.
ادامهٔ متن (به ترتیب متن انگلیسی، ترجمهٔ سیدجمال سامع و متن آلمانی آن):
I focus away from myself toward the matter. With this “attitude” [Einstellung] the living relation to the object of knowledge has “ceased” [“eingestellt”] (in the sense of “it will cease,” for instance, as one says, “The struggle has ceased”).
من خویشتن را بهتمامی به موضوع معطوف میکنم؛ از خویش روی میگردانم و به جانب موضوع خیره میشوم. با این وضع آن نسبت زنده و پویا با ابژهٔ شناخت از میانه رخت بربسته است. (einstellen میتواند به معنای از میان برخاستن باشد مثلاً وقتی میگوییم نزاع از میان برخاست).
Ich richte mich lediglich auf die Sache, ich stelle mich von mir weg auf die Sache ein. Mit dieser »Einstellung« wird zugleich »eingestellt« (im Sinne »es wird damit aufgehört«, z. B. wie man sagt: »Der Kampf wird eingestellt«) der lebendige Bezug zum Erkenntnisgegenstand.
این جمله در بافت فلسفهٔ هیدگر بسیار شگفت و دارای ظاهری تناقضآمیز مینماید زیرا ظاهراً دعوت به تابع موضوع نفسانی (سوژه) کردن موضوعات (ابژهها) میکند اما نکته اینجاست که هیدگر در این عبارت مفهوم faktische Dasein (وجود واقعبوده) را در معنی «من» مضمون لحاظ کرده است و نه موضوع نفسانی را.
ترجمهٔ پیشنهادی من:
[در این معنی از آینشتلونگ يعنی موضع توقیفی و توقف نسبت با حقیقت] من تماماً [از عالم واقعبودهٔ انضمامی جدا میشوم و انتزاعاً] خود را در راستهٔ موضوع مینهم، من دور از خودم، خود را وقف موضوع میکنم. با این موضع توقیفی همزمان (به آن معنی که میگوییم فلان امر متوقف میشود مثلاً در جنگ وقفه میافتد) نسبت زنده با موضوع شناخت توقیف میشود.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
در یکی از مواضع کتاب #پدیدارشناسی_حیات_دینی هیدگر از بازیهای زبانی معروف خودش بهره میبرد که کار ترجمه را مشکل کرده و البته مترجم هم احتمالاً به سبب سرنزدن به متن آلمانی یا اصلاً متوجه آن نشده یا خود را با آن درگیر نکرده و راحت از کنارش گذشته است.
متن از یک لحاظ بسیار عجیب و شگفتانگیز است، چرا؟
میدانیم که هیدگر بنا به روش پدیدارشناسی خود از اصالت موضوعیت نفسانی که در آن حقیقت در جانب نگرش و منظر انسان در مقام موضوع نفسانی شناخت و عمل در نظر گرفته میشود رویگردان است و درنهایت آن را نگاه تکنیکی و گشتلی به عالم میداند که حقیقت را فرو میپوشاند.
اما در این قطعه که دست کم در بخش اول مگر بهندرت چندان به آن باز نمیگردد Einstellung را به معنایی دوگانه به کار میبرد، نخست وقوف در عالم موجودات و دوم توقف نسبت اصیل با موجودات.
در این معنی دوم آینشتلونگ را بسیار شبیه به معنی گشتل (Gestell) به کار میبرد.
پس اجمالا طبق متن ما موقفی از سر وقوف نسبت به موضوعات داریم و وقفهای از سر غفلت از حقیقت آنها.
حال برویم سروقت متن، در ص۶٨ (طبق ترجمهٔ فارسی) هیدگر تعبیر
der einstellungsmäßige Charakter des Bezugs auf die Geschichte
را به کار برده که در انگلیسی به
the attitudinal character of the relation to history
و در فارسی به «خصلت نگرشی رابطه با تاریخ» ترجمه شده است. اما مترجم در ادامه گاه از همین تعبیر نگرش و گاه از «وضع» استفاده میکند.
در ادامه هیدگر با معانی مختلف einstellen بازی میکند تا منظور خود را برساند.
او Einstellung را چنین گزارش میکند:
»Einstellung« ist ein solcher Bezug zu Objekten, in dem das Verhalten in dem Sachzusammenhang aufgeht.
آینشتلونگ چنان نسبتی با موضوعات است که در آن، شیوهٔ رفتار در بافتار موضوعی گم میرود/ حل میشود.
هیدگر در وجود و زمان و کارهای دیگرش این Verhalten را به معنی سروکارداشتن عملی موجود انسانی با موجودات انسانی دیگر و سایر موجودات به کار میبرد یعنی نسبت تودستی (zuhanden، واژهای که گویا خودش ساخته است).
پس در این جمله میگوید در آینشتلونگ نسبت تودستی از بین میرود و نوعی نسبت خشک نظری و فارغ از عالم محاط حقیقت باقی میماند.
این عبارت را سامع چنین ترجمه کرده :
«نگرش» نسبتی است با ابژهها که در آن نحوهٔ عمل در بافتار مادی هضم میشود.
ادامهٔ متن (به ترتیب متن انگلیسی، ترجمهٔ سیدجمال سامع و متن آلمانی آن):
I focus away from myself toward the matter. With this “attitude” [Einstellung] the living relation to the object of knowledge has “ceased” [“eingestellt”] (in the sense of “it will cease,” for instance, as one says, “The struggle has ceased”).
من خویشتن را بهتمامی به موضوع معطوف میکنم؛ از خویش روی میگردانم و به جانب موضوع خیره میشوم. با این وضع آن نسبت زنده و پویا با ابژهٔ شناخت از میانه رخت بربسته است. (einstellen میتواند به معنای از میان برخاستن باشد مثلاً وقتی میگوییم نزاع از میان برخاست).
Ich richte mich lediglich auf die Sache, ich stelle mich von mir weg auf die Sache ein. Mit dieser »Einstellung« wird zugleich »eingestellt« (im Sinne »es wird damit aufgehört«, z. B. wie man sagt: »Der Kampf wird eingestellt«) der lebendige Bezug zum Erkenntnisgegenstand.
این جمله در بافت فلسفهٔ هیدگر بسیار شگفت و دارای ظاهری تناقضآمیز مینماید زیرا ظاهراً دعوت به تابع موضوع نفسانی (سوژه) کردن موضوعات (ابژهها) میکند اما نکته اینجاست که هیدگر در این عبارت مفهوم faktische Dasein (وجود واقعبوده) را در معنی «من» مضمون لحاظ کرده است و نه موضوع نفسانی را.
ترجمهٔ پیشنهادی من:
[در این معنی از آینشتلونگ يعنی موضع توقیفی و توقف نسبت با حقیقت] من تماماً [از عالم واقعبودهٔ انضمامی جدا میشوم و انتزاعاً] خود را در راستهٔ موضوع مینهم، من دور از خودم، خود را وقف موضوع میکنم. با این موضع توقیفی همزمان (به آن معنی که میگوییم فلان امر متوقف میشود مثلاً در جنگ وقفه میافتد) نسبت زنده با موضوع شناخت توقیف میشود.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی