Telegram Web Link
به نام خدا
جالب توجه اینکه در لغتنامهٔ مفصل لسان‌العرب تنها یک بار نام ارسطو آمده، آن هم ضمن ذکر عجیبی از کتاب سماع طبیعی او:
وسَمْعُ الْكِيَانِ: كتابٌ لِلْعَجَمِ؛ قَالَ ابْنُ بَرِّيٍّ: سَمْعُ الْكِيَانِ بِمَعْنَى سَماعِ الكِيان، وسَمْعُ بِمَعْنَى ذِكْرُ الْكِيَانِ، وَهُوَ كِتَابٌ أَلفه أَرَسْطو.

نکتهٔ بامزه‌ای در تبدیل نام آریستُتِلِس (یونانی: Ἀριστοτέλης) به «ارسطو» وجود دارد.
در برخی منابع دیده بودم که نام خانوادگی متکلم و عالم مسیحی بنام قرن نوزدهم شلایرماخر (با نام کامل فریدریش دانیل ارنست شلایرماخر) را به صورت شلاير ماخر تقطيع می‌کنند و لابد شلایر را اسم کوچک و ماخر را نام خانوادگی او می‌گیرند.🙂
نام ارسطو نیز در منابع اولیه ارسطوطالیس یا ارسطاطاليس ضبط می‌شده اما کم‌کم گویا طالیس را از ارسطو جدا و برای ذکر وی از تنها ارسطو استفاده کرده اند.
من الان نمی‌دانم این اتفاق نخستین بار در چه دوره و به دست چه کسی رخ داده است.
سنسار: از تاریخ ترجمه و اشارهٔ دیگر به مسألهٔ "قاطیغوریاس"

در زمان دانشجویی از شوخیهای دوستان اهل فلسفه این بود که در معنای قاطیغوریاس چند نظر است و یکی این است که چون ارسطو از در خلاف با استادش افلاطون درآمده، این کتاب را در جواب رسالهٔ "کتری کجاسِ؟" استاد نوشته است (کتری کُجاس؟ قاطی قوریاس.) از این جا من نقل کلمات بیگانه به زبانی دیگر با قدری تصرف در صامتها و مصوتهای آن کلمات و پرهیز یا فرار از ترجمهٔ معقول آنها را "مسألهٔ قاطیغوریاس" نام نهاده‌ام.
از این شیوهٔ ترجمه و مسائلی که ایجاد می‌کند نمونه‌های دیگر نیز می‌توان آورد. یکی که از کتری کجاس؟ مطایبه‌آمیزتر است این است که بنا بر نقل دوستان بعض علمای قم در سر درس می‌گفته که در سبب نامگذاری ایساغوجی چند نظر است و یکی این است که ارسطو (کتاب از ارسطو تصور شده) شاگردی برجسته داشته ایساغوجی‌نام که در ضمن درس مدام او را خطاب می‌کرده که "ایساغوجی، ..."

یکی از آن لغات که از سرزمینی دیگر وارد فارسی شده سَنسارَه است به معنای تناسخ که به چند شکل عجیب، از جمله سامسارا، در دورهٔ معاصر به فارسی راه یافته. در متون سغدی و پهلوی اشکانی در همان عصر ساسانیان این لفظ را با آنکه به شکل سَنسار یا سَمسار (و در سغدی همچنین یه یک شکل ایرانی‌شدهٔ سنگسار¹) به خط سغدی و مانوی نقل کرده‌اند، آن را به زادمُرد نیز ترجمه کرده‌اند. من این اخیر را البته ترجیح می‌دهم، ولی سنسار و سَمسار نیز لااقل این فایده را دارند که نقل درست اصوات آن کلمهٔ هندیند و از صورتهای عجیب و غریب برساختهٔ مترجمان معاصر دورند.

———

۱. سنگسار به معنای "رجم" البته لغتی دیگر است. من فعلاً با استاد هنینگ مخالفم که این لفظ را دخیل از سغدی دانسته. سنگسار به معنای "تناسخ" که در فرهنگها ضبط است لازم است تحقیق شود که چگونه و از کی و کجا به این فرهنگها راه یافته.
تجربهٔ تفکر
سنسار: از تاریخ ترجمه و اشارهٔ دیگر به مسألهٔ "قاطیغوریاس" در زمان دانشجویی از شوخیهای دوستان اهل فلسفه این بود که در معنای قاطیغوریاس چند نظر است و یکی این است که چون ارسطو از در خلاف با استادش افلاطون درآمده، این کتاب را در جواب رسالهٔ "کتری کجاسِ؟" استاد…
संसार
sɐ‌.sɑː.ɾɐ
اگر ریشه‌شناختی بخواهیم ترجمه‌اش کرد می‌شود هم‌سیری به معنی بودن با دیگران در سیر زندگی (دیگرانی که جهنم اند).
نیروانَه (نفس‌خاموشی) رهایی از چرخهٔ سنساره است.

کتابی ویرایش کردم که استناداتی به متون هندی باستان و پالی داشت و سعی کردم ترجمه‌ها و تلفظهایش درست باشد که البته مترجم بعضاً آنها نپسندید و کار خودش را کرد.
لابد چون خارجه رفته بود. 🤓
.
ان شاء الله این متن‌ها تلنگری شود برای ارزانتر شدن کالاهای فرهنگی و رسیدگی دولت به اهل فرهنگ ولی به گمان من برخی چیزها طبیعی است و چندان غر زدن ندارد. به کسی چه یکی شاعر خوبی است یا نقاش ماهری یا کسی زیاد کتاب خوانده؟ آیا جامعه باید به این دوستان پول بدهد چون رفته اند پی علاقه‌شان؟ در همهٔ دنیا عده‌ای از روشنفکران استاد دانشگاه و طرف قرارداد حکومت اند و بقیه ول‌معطل اند. چه ژیژک و چامسکی باشد و چه شریعتی و فردید. انتظار دیگری نباشد داشت.
Forwarded from Mohammad Raof
هر صناعت که تعلق بتفکر دارد صاحب صناعت باید که فارغ دل و مرفه باشد که اگر بخلاف این بود سهام فکر او متلاشی شود و بر هدف صواب بجمع نیاید زیرا که جز بجمعیت خاطر بچنان کلمات باز نتواند خورد.

آورده اند که یکی از دبیران خلفاء بنی عباس رضی الله عنهم به والی مصر نامه‌ای می نوشت و خاطر جمع کرده بود و در بحر فکرت غرق شده و سخن می پرداخت چون در ثمین و ماء معین.

ناگاه کنیزکش درآمد و گفت آرد نماند!

دبیر چنان شوریده طبع و پریشان خاطر گشت که آن سیاقت سخن از دست بداد و بدان صفت منفعل شد که در نامه بنوشت که آرد نماند!

چنانکه آن نامه را تمام کرد و پیش خلیفه فرستاد و ازین کلمه که نوشته بود هیچ خبر نداشت.

چون نامه بخلیفه رسید و مطالعه کرد چون بدان کلمه رسید حیران فرو ماند و خاطرش آنرا بر هیچ حمل نتوانست کرد که سخت بیگانه بود.

کس فرستاد و دبیر را بخواند و آن حال ازو باز پرسید.

دبیر خجل گشت و براستی آن واقعه را در میان نهاد.

خلیفه عظیم عجب داشت و گفت: اول این نامه را بر آخر چندان فضیلت و رجحان است که قل هو الله احد را بر تبت یدا ابی لهب. دریغ باشد خاطر چون شما بلغا را بدست غوغاء مایحتاج باز دادن

و اسباب ترفیه او چنان فرمود که امثال آن کلمه دیگر هرگز بغور گوش او فرو نشد. لا جرم آنچنان گشت که معانی دو کون در دو لفظ جمع کردی.

https://ganjoor.net/aroozi/4maghale/dabiri/sh4
به نام خداوند پریروز و پس‌فردای تاریخ
مصرعهای نخست منظومهٔ تبارنامهٔ خدایان (ثِئُگُنیا) هسیدس با ترجمهٔ فریدا فرنودفر

ΘΕΟΓΟΝΙΑ
Μουσάων Ἑλικωνιάδων ἀρχώμεθ᾽ ἀείδειν,
بیا از موساهای هلیکنی نغمه آغازیم
αἵ θ᾽ Ἑλικῶνος ἔχουσιν ὄρος μέγα τε ζάθεόν τε
همانان که بر بلندای کوه مقدس هلیکن به سر می‌برند
καί τε περὶ κρήνην ἰοειδέα πόσσ᾽ ἁπαλοῖσιν
و با ساقهایی ظریف، گردش‌کنان دور چمشهٔ کبود
ὀρχεῦνται καὶ βωμὸν ἐρισθενέος Κρονίωνος.
و دست‌افشان و پای‌کوبان گرد محراب فرزند پرمهابت کْرُنُس
καί τε λοεσσάμεναι τέρενα χρόα Περμησσοῖο5
پس‌از شستن تن‌های لطیفشان در چشمهٔ پِرْمِسُس
ἢ Ἵππου κρήνης ἢ Ὀλμειοῦ ζαθέοιο
یا در هیپو کرنه [چشمهٔ اسب] یا در رود اُلمِيُس مقدس
ἀκροτάτῳ Ἑλικῶνι χοροὺς ἐνεποιήσαντο
بر قلهٔ هلیکن رقص خود را آغاز می‌کنند
καλούς, ἱμερόεντας· ἐπερρώσαντο δὲ ποσσίν.
رقصی زیبا و دلنشین با گامهایی موزون و استوار.
به نام خداوند جان و خرد
برایم پرسشی پیش آمد که سابقهٔ لفظ Ὄργανον  «اُرگانون» (ضبط آقای ادیب‌سلطانی) که بر مجموعه آثار منطقی ارسطو اطلاق می‌شود در زبان فارسی (و عربی) چیست و از کی است.
با مراجعه به چاپ سه مجلدی عبدالرحمن بدوی از ترجمه‌های صدر اول کتب منطقی ارسطو و سرزدن به برخی منابع دیگر (چه الفهرست و چه برخی منابع فرنگی) به پاسخ روشنی نرسیدم. شاید این لفظ بسیار معاصر باشد.
طبق منابع، صورت اسمی این لفظ در قالب «ارغنون» (نوعی آلت موسیقی) در زبان‌های فارسی و عربی کاربرد داشته است.
ارگانن ὄργανον در یونانی همریشه با ورزیدن و به معنی کارآلت (وسیله، ابزار، نیز عضو بدن) است.
طبق LSJ گرچه تعبیر
τὸ λογικὸν ὄργανον
ابزار منطقی (آلت نظری فلسفه) در آثار اسکندر آفرُدُسیایی به کار رفته اما برای اشاره به خصوص آثار منطقی ارسطو نه.
کتاب زیر:
منطق و الهیات (ارگانن در سده‌های میانهٔ عربی و لاتینی)
گویا تحقیق جامعی است که چند سطری از آن را با گوگل ترجمه کردم:
Logik und Theologie (Das Organon im arabischen und im lateinischen Mittelalter),
herausgegeben von
Dominik Perler & Ulrich Rudolph, Brill, LEIDEN • BOSTON, 2005.
قبل از اینکه مسلمانان به [کتاب منطق ارسطو معروف به] ارگانن بپردازند، مجموعۀ متن، سابقۀ طولانی در مشرق زمین داشته است. این سابقه با مسیحیان سوری آغاز شد که از قرن سوم، منطق ارسطویی (یا اجزای آن) را در مدارس خود در انطاکیه، ادسا، نصیبین و جاهای دیگر در دست مطالعه گرفته بودند. در ابتدا این دروس به زبان یونانی برگزار می‌شد. بعدها زبان سریانی، شاخه‌ای از خانوادهٔ زبانهای آرامی، به طور فزاینده‌ای مورد استفاده قرار گرفت. از قرن ششم به بعد، متون اصلی مطالعه، یعنی آثار ارسطو (که با ایساغوجی پورفیرس تکمیل شده بود)، به سریانی ترجمه شد. با این حال، کل ارگانُن در دست گرفته نشد. درعوض، بیشتر مدارس خود را به خواندن کتاب‌های مقولات، دربارۀ تفسیر و تحلیل‌های اول (تا دفتر اول، فصل ۵، یعنی تا پایان قیاس‌های اثباتی(؟)) محدود کردند. گفته می‌شود که دلیل این امر یک فرمان کلیسا بوده است که بر اساس آن پرداختن به قیاسهای وجهی مناسب تلقی نمی‌شد. متون در دسترس با شدت بیشتری مورد مطالعه قرار گرفتند. این امر هم در خصوص تک‌طبیعت‌گرایان (یعنی مسیحیان غرب سوریه) که تحت حکومت بیزانس به زندگی خود ادامه می‌دادند و هم در مورد نسطوریان (مسیحیان شرق سوریه) که بیشتر آنها به شاهنشاهی ساسانی پناه برده بودند، صدق می‌کند. آنها هر کدام شروحی بر آثار موجود و همچنین مقدمه‌هایی نوشتند که خطوط اصلی ارگانن را خلاصه می‌کرد (به دنبال Prolegomenaی اسکندریه). به این ترتیب، دانش پایه‌ای از منطق ارسطویی در همه جای مشرق زمین باقی ماند.
پانوشت:
برای یک مرور کلی ر.ک. دو مقالهٔ :„L’Organon. Tradition syriaque et arabe“ نوشتهٔ Henri Hugonnard-Roche در Dictionnaire des Philosophes Antiques، ج١، به کوشش‌ R. Goulet, Paris: Éditions du CNRS 1989, 502–528
و „The Syriac Commentary Tradition“ نوشتهٔ S. Brock در Glosses and Commentaries on Aristotelian Logical Texts. The Syriac, Arabic and Medieval Latin Translation به کوشش Ch. Burnett, London: The Warburg Institute 1993, 3-10
کوتاه و بدمزه
کدوم دشت و کدوم صحرا بگردم
شدم سوژه واسه حرفای مردم😐
به نام خدا
در زبان یونانی لفظ νόμος (نُمُس) که به صورت «ناموس» و معادل شریعت وارد زبان عربی شده هم معنی سرود دارد و هم عرف، رسم، قانون. در فقرۀ ٢٨ از فصل ١٩ کتاب ارسطویی أسئله (٩١٩ب-٩٢٠آ٢) از وجه این امر پرسش شده است و دلیل جالب توجهی برایش ذکر شده است:
Διὰ τί νόμοι καλοῦνται οὓς ᾄδουσιν; ἢ ὅτι πρὶν ἐπίστασθαι γράμματα, ᾖδον τοὺς νόμους, ὅπως μὴ ἐπιλάθωνται, [920a] ὥσπερ ἐν Ἀγαθύρσοις ἔτι εἰώθασιν; καὶ τῶν ὑστέρων οὖν ᾠδῶν τὰς πρώτας τὸ αὐτὸ ἐκάλεσαν ὅπερ τὰς πρώτας.
Forster: Why are the 'νόμοι' which are sung so called? Is it because before men knew the art of writing they used to sing their laws in order not to forget them, as they are still accustomed to do among the Agathyrsi? They, therefore, called the earliest of their subsequent songs by the same name as their earliest songs.
«چرا νόμοςهایی که سرودخوانی می‌شوند را به این نام خوانده اند؟ آیا چون قبل از دانسته‌شدن نوشتن، νόμοςها را سرودخوانی می‌کردیم تا آنها را فراموش نکنیم، همانطور که هنوز در میان [قبیلۀ سکایی] آگاثورسی‌ها عادت است؟ پس آنها متقدمترین [یا دارای اولویت‌ترین] سرودهای متأخر خود را با همان نام قدیمترینهای خود خواندند.»

جالب توجه اینکه «قرآن» را نیز می‌شود خواندنی و سرود معنی کرد.
به نام خدا
- چطور انسانی که اینقدر برنامه‌ریزی ندارد که شب قبل سفر گوشیش را به برق بزند می‌تواند مدعی فلسفه باشد؟
- اين گونه! 😊
به نام خدا
خواندن ترجمهٔ ابراهیم شفیع‌بیک از اوتوفرون افلاطون را که همراه متن یونانی و یادداشت‌های توضیحی و انتقادی بود تمام کردم.
اول از متن سادهٔ مکالمه سرخورده شدم و با خودم گفتم بنویسم که خواندن مکالمات سقراطی افلاطون بعد از خواندن متون ارسطو ملال‌آور است اما از این نظرم برگشتم.
مکالمات سقراطی طبق پیشگفتار این کار عبارت اند از:
دفاعیه، اوتوفرون، کریتون، لوسیس، لاخس، خارمیدس، کتاب یکم جمهوری، هیپیاس کوچک، ایون، منکسنوس، اوتودموس، پروتاگوراس.

علت اینکه از نظرم برگشتم تعقیب خط سیر تکوین مفاهیم و لاجرم زبان فلسفی افلاطون در این مکالمه بود.
دربارهٔ کیفیت ترجمه‌اش شاید متنی نوشتم.
Forwarded from سخنشاهی
گیرم که از حماسه‌ی طوفانی حماس
من نیز چون شما کنم اظهار انزجار

وان کهنه‌ زخم تازه‌ی هفتادساله را
ساقط کنم ز حیّز هر گونه اعتبار

چون کبک سر به برف تغافل فروبرم
رندانه چشم پوشم از این ظلم آشکار

پا بر دلم گذارم و گویم بریده باد
دستش که دست برد به سوراخ سوسمار

بستیزم از عداوت آخوند با دلم
بگریزم از قساوت عقرب به کام مار

پوشم سیاه و بره‌ی معصوم قوچ را
قربان کنم به مجلس ترحیم گرگ هار

گویم به بازمانده‌ی کودک‌کش فقید
یکباره قطع کن نفس غزه را نوار

با عرض تسلیت همه بر دوش یکدگر
تمساح‌وار اشک بریزیم زار زار

بر دوشتان دو بیت بخوانم به گوشتان
در دل دهید پاسخ آن را به استتار

قومی که بغض کِشت چه غیر از غضب درود
خلقی که خوار داشت چه برداشت غیر خار

آن‌ کس که کینه رِشت نپوشید جز کفن
وان کس که عقده کاشت درو کرد انفجار

#سید‌حامد_احمدی @sokhanshahi
به نام خدا
مقالهٔ زیر را ترجمه کردم و در وبلاگم گذاشتم:
THE TITLE OF PLATO'S REPUBLIC
L. G. WESTERINK
Illinois Classical Studies
Vol. 6, No. 1 (SPRING 1981), pp. 112-115 (4 pages)
https://denkenserfahrung.blogfa.com/post/333
متن فنی تحقیقی دربارهٔ یادکرد عنوان کتابی از افلاطون که ما جمهوری می‌خوانیمش در منابع قدیم یونانی.
متن مرتبط:
https://www.tg-me.com/denkerfahr/9253
2025/02/25 03:08:18
Back to Top
HTML Embed Code: