Audio
سخنرانی دکتر مصلح در جلسهی رونمایی از کتاب سنجش پیامدهای هستیشناسی هایدگر، دوشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۳
@jostarha_yaddashtha
@jostarha_yaddashtha
تجربهٔ تفکر
به نام خدا نام یکی از فصول دفتر هفتم کتاب اخلاقیات پلوتارخس در یونانی περὶ τοῦ Σωκράτους δαιμονίου است به معنی «درباب دایمُنیُن سقراط» که در لاتینی به De genio Socratis: «دربارۀ جن سقراط» ترجمه شده است. واژۀ δαιμόνιον صفتی است ساخته شده از δαίμων به معنی دادار…
جان بِرنِت متخصص بسیار برجستهٔ افلاطون و یونانیشناسی در حواشیش بر مکالمهٔ اِوْثوفرُن افلاطون، منکر وجود کاربرد حالت شخصی دایمنین در یونان قدیم شده و گفته این تعبیر خلاصهٔ «نشانهٔ الهی» (آیه؟) است پس نه موجودی با هویت شخصی بلکه تنها نشانههایی بر سقراط درمیآمده است.
پس فعلاً متن من دربارهٔ «جن سقراط» تا تحقیقات بعدی تعلیق میشود.
تبعاً کتاب
http://library.lol/main/A3CAAF5FF70B1D87EDA184510864305E
The Daimonion of Socrates
Seth Benardete
1953
را نیز هنوز مرور نکرده ام.
پس فعلاً متن من دربارهٔ «جن سقراط» تا تحقیقات بعدی تعلیق میشود.
تبعاً کتاب
http://library.lol/main/A3CAAF5FF70B1D87EDA184510864305E
The Daimonion of Socrates
Seth Benardete
1953
را نیز هنوز مرور نکرده ام.
تجربهٔ تفکر
جان بِرنِت متخصص بسیار برجستهٔ افلاطون و یونانیشناسی در حواشیش بر مکالمهٔ اِوْثوفرُن افلاطون، منکر وجود کاربرد حالت شخصی دایمنین در یونان قدیم شده و گفته این تعبیر خلاصهٔ «نشانهٔ الهی» (آیه؟) است پس نه موجودی با هویت شخصی بلکه تنها نشانههایی بر سقراط درمیآمده…
τὸ δαιμόνιον . . . σαυτῷ . . . γίγνεσθαι. See Ap. 31 c 8 sqq. with the notes.* The only strict parallel in Plato to this quasi-substantival use of τὸ δαιμόνιον for the 'divine sign', if we except Ap. 40 a 4 (where see note), is Theaet. 151 a 4 τὸ γιγνομενον δαιμόνιον. That clearly means the divine something (divinum quiddam, Cic. de Div. i. § 122) that comes to me', and so we must understand the words here. There is no such noun-substantive as δαιμόνιον in classical Greek. That makes its first appearance in the Septuagint, where it is pretty clearly a diminutive of δαίμων rather than the neuter of δαιμόνιος. The regular use of γίγνεσθαι in this connexion proves that the 'divine something' is not a 'genius' or familiar spirit of any kind, as it was supposed to have been in later days. The 'sign' is never called a δαίμων, though the idea of the δαίμων as a guardian spirit was quite familiar (cf. my note on Phaedo 107d 6 with Rep. 617 e 1 and 620d 8). It always remains strictly impersonal. It comes from God, but it is not a 'divinity' of any kind. Characteristic ways of speaking are Ap. 31c 8 ὅτι μοι θεῖόν τι καὶ δαιμόνιον γίγνεται, Euthyd. 272 e 3 ἐγένετο τὸ εἰωθὸς σημεῖον τὸ δαιμόνιον, Phaedr. 242 b 8 τὸ δαιμόνιόν τε καὶ τὸ εἰωθὸς σημεῖον μοι γίγνεσθαι ἐγένετο. It is also to be observed that Socrates is always represented by Plato (though not, of course, by Xenophon) as speaking quite lightly, and even ironically, of the 'divine sign'. It belonged to the 'irrational part' of his soul, even more than dreams (cf. Crito 44 a 6), which sometimes did give positive instructions (Phaed. 6o e I sqq.) as the 31 d 3). That being so, it is obviously futile to rationalize it. We must simply accept the fact that it was a perfectly real experience to Socrates, though not apparently of paramount importance. It served to justify certain instinctive reluctances of which he was unable to give a clear account (λόγον διδόναι) to himself. But he believed in it all the same, and actually heard the 'voice' (Ap. 31 d 3 n.).
See H. Jackson, 'The δαιμόνιον σημείον of Socrates' (J. Phil. v. 232), and, for a careful examination of Xenophon's usage, Macnaghten in C.R. xxviii. 185. On δαιμόνιον as a substantive in Hellenistic Greek (LXX, N.T., and magical papyri) see Dibelius, Die Geisterwelt im Glauben des Paulus (1909), pp. 225 sqq. Tertullian is doubtless right in saying that this δαιμόνιον is a diminutive of δαίμων cf. the passage quoted in the Thesaurus s.v. daemonium). It is used of evil spirits and of the gods of the heathen (so I Cor. 10: 20), and is the origin of the modern 'demon'.
*) γίγνεται, comes to me', the regular word in speaking of the 'divine sign'. Cf. Euth. 3 b 5 n.
See H. Jackson, 'The δαιμόνιον σημείον of Socrates' (J. Phil. v. 232), and, for a careful examination of Xenophon's usage, Macnaghten in C.R. xxviii. 185. On δαιμόνιον as a substantive in Hellenistic Greek (LXX, N.T., and magical papyri) see Dibelius, Die Geisterwelt im Glauben des Paulus (1909), pp. 225 sqq. Tertullian is doubtless right in saying that this δαιμόνιον is a diminutive of δαίμων cf. the passage quoted in the Thesaurus s.v. daemonium). It is used of evil spirits and of the gods of the heathen (so I Cor. 10: 20), and is the origin of the modern 'demon'.
*) γίγνεται, comes to me', the regular word in speaking of the 'divine sign'. Cf. Euth. 3 b 5 n.
تجربهٔ تفکر
τὸ δαιμόνιον . . . σαυτῷ . . . γίγνεσθαι. See Ap. 31 c 8 sqq. with the notes.* The only strict parallel in Plato to this quasi-substantival use of τὸ δαιμόνιον for the 'divine sign', if we except Ap. 40 a 4 (where see note), is Theaet. 151 a 4 τὸ γιγνομενον…
البته من الان حرف برنت را نپذیرفته ام و اتفاقاً یک نکته از حرفش را غلط میدانم
The regular use of γίγνεσθαι in this connexion proves that the 'divine something' is not a 'genius' or familiar spirit of any kind, as it was supposed to have been in later days.
کاربرد بقاعدهٔ γίγνεσθαι [وجودکرده بودن، وقوعکرده بودن و غیره نیز درآمدکرده بودن] در این رابطه ثابت میکند که "چیزی الهی" یک "جن" یا روح آشنا از هر نوعی نیست، همانطور که فرض شده است در ایام اخیر بوده باشد.
(ترجمهٔ گوگل با ویرایش)
ولی نیاز به تأمل بیشتر دارم.
The regular use of γίγνεσθαι in this connexion proves that the 'divine something' is not a 'genius' or familiar spirit of any kind, as it was supposed to have been in later days.
کاربرد بقاعدهٔ γίγνεσθαι [وجودکرده بودن، وقوعکرده بودن و غیره نیز درآمدکرده بودن] در این رابطه ثابت میکند که "چیزی الهی" یک "جن" یا روح آشنا از هر نوعی نیست، همانطور که فرض شده است در ایام اخیر بوده باشد.
(ترجمهٔ گوگل با ویرایش)
ولی نیاز به تأمل بیشتر دارم.
A few examples of unaccusative verbs in English with meanings similar to a mediopassive:
The book reads well.
کتاب خوشخوانی است.
The trousers wash easily.
شلوارهای راحتشویی اند.
Ripe oranges peel well.
پرتقالهای رسیده خوب پوست میشوند.
The book was not selling.
کتاب بفروشی نبود.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Mediopassive_voice
The book reads well.
کتاب خوشخوانی است.
The trousers wash easily.
شلوارهای راحتشویی اند.
Ripe oranges peel well.
پرتقالهای رسیده خوب پوست میشوند.
The book was not selling.
کتاب بفروشی نبود.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Mediopassive_voice
تجربهٔ تفکر
چرا میانهمجهول را گفتم درخشیدن لغیره؟ 🧐 باب میانه (Middle voice): فاعل هم کننده و هم گیرندۀ فعل است (خود را متوقف میکنم، منصرف میشوم). میانه میتواند انعکاسی باشد: فاعل مستقیماً کاری را با/ برای خود انجام میدهد، اما معمولاً ظریفتر است. فاعل کاری برای خودش…
این نکتهٔ ظاهراً فقهاللغوی و دستورزبانی به گمان من اهمیت بسیاری در تکوین نوع خاصی از فلسفه داشته است.
شاید اگر تکملهای با درنظرداشتن این موضوع بر کتاب
هستی از دو چشمانداز
دکتر اسکندر صالحی گرامی نوشته شود بجا باشد.
در این کتاب دو نگاه یونانی و اسلامی(؟) به هستیشناسی و لاجرم نسبت علی هستان/ موجودات با هم (و بحث علتالعلل) و مراتب امکانی موجودات با محوریت ارسطو و ابنسینا با هم مقایسه شده است.
ساده بگویم در زبان یونانی اسم مفعول مطلق نداریم.
یعنی به یونانی نمیشود جوری بگوییم «موجود» که خود واژه اقتضای علت بکند و نمیشود مصرع:
بر هر گردنده گردانندهای هست
(هر معلول علتی دارد)
را به یونانی باستان گفت جوری که راه دررفت و نقض زبانی نداشته باشد.
اتفاقاً طبق شنیدههای من گویا افلاطون در مکالمهٔ جهانشناختی خود تئایتِتُس که افلاطونیان آن را امالرسائل او میدانستند به نگاه غیریونانی مخلوق-خالقی گرایش داشته است که موجب دردسر یونانیاندیشان پیرو او چون پرُکلُس شده است.
دانش من در این زمینه بسیار کلی و غیردقیق است.
پینوشت :
این یادداشت غلط است. به آن اعتنا نکنید.
شاید اگر تکملهای با درنظرداشتن این موضوع بر کتاب
هستی از دو چشمانداز
دکتر اسکندر صالحی گرامی نوشته شود بجا باشد.
در این کتاب دو نگاه یونانی و اسلامی(؟) به هستیشناسی و لاجرم نسبت علی هستان/ موجودات با هم (و بحث علتالعلل) و مراتب امکانی موجودات با محوریت ارسطو و ابنسینا با هم مقایسه شده است.
ساده بگویم در زبان یونانی اسم مفعول مطلق نداریم.
یعنی به یونانی نمیشود جوری بگوییم «موجود» که خود واژه اقتضای علت بکند و نمیشود مصرع:
بر هر گردنده گردانندهای هست
(هر معلول علتی دارد)
را به یونانی باستان گفت جوری که راه دررفت و نقض زبانی نداشته باشد.
اتفاقاً طبق شنیدههای من گویا افلاطون در مکالمهٔ جهانشناختی خود تئایتِتُس که افلاطونیان آن را امالرسائل او میدانستند به نگاه غیریونانی مخلوق-خالقی گرایش داشته است که موجب دردسر یونانیاندیشان پیرو او چون پرُکلُس شده است.
دانش من در این زمینه بسیار کلی و غیردقیق است.
پینوشت :
این یادداشت غلط است. به آن اعتنا نکنید.
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد ترجمهٔ عبارتی از مابعدالطبیعهٔ ارسطو (تذکر: متن زیر با راهنمایی برادر فاضل نادیده ام آقای (دکتر) احسان محمدی با کاربری @EhsanMohammadi1374 از یک خطای مرگبار نجات یافت. آشنایی من با زبان یونانی در حد ناقص الفبا و دسترس به برخی منابع…
کمی در این یادداشت دست بردم و سهوالقلمی را اصلاح کردم.
تجربهٔ تفکر
این نکتهٔ ظاهراً فقهاللغوی و دستورزبانی به گمان من اهمیت بسیاری در تکوین نوع خاصی از فلسفه داشته است. شاید اگر تکملهای با درنظرداشتن این موضوع بر کتاب هستی از دو چشمانداز دکتر اسکندر صالحی گرامی نوشته شود بجا باشد. در این کتاب دو نگاه یونانی و اسلامی(؟)…
حتی ترجمهٔ Middle/ medio هم به ناگذرا (که آن را معادل intransitive جلوه میدهد) غلط است و همان میانه باید گفت (میانهٔ فاعل و مفعول، شق ثالث فاعل-مفعول).
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
اندیشه
بدون رجوع به فرهنگهای ریشهشناسی نیز میتوان حدس زد که اشتقاق این لفظ از پیشوند ham و ریشهٔ dais است، اما ناگزیر از آن مادهٔ مضارع این ریشه که پسوند ya دارد، یعنی
ham-dais-ya-
تا این جا مطلب روشن است. اما ریشهٔ dais، که معادل آن در هندی باستان deś است (از ریشهٔ deik هندیواروپایی) و معادلهای مشهور آن در زبانهای هندیواروپایی zeigen آلمانی و dicere لاتینی است، معنای "نشان دادن" و "معلوم کسی کردن" دارد و این از معنای "فکر کردن" دور است. نزدیکترین معادل کلمهٔ اندیشه در هندی باستان sam-dēśa است که با وجود موافقت کامل در لفظ، معنای "فرمان و خبر و اطلاع و پیام" و معانی مشابه دارد و اینها نیز از معنای "فکر" دورند.
پیش از آنکه علت این اختلاف معنایی را بگوییم، دربارهٔ ریشهٔ deik هندیواروپایی ذکر یک دو نکته لازم است. امیل بنونیست، دانشمند مشهور، در کتاب مستطاب واژگان نهادهای هندیواروپایی (باب قانون، فصل díkē)، اگر بخواهیم قدری مطلب او را ساده کنیم، گفته است که معنای این فعل هر نشان دادنی نیست؛ نشان دادن به واسطهٔ کلام و بیان است و یک خاصیت دستوری و "نرماتیو" هم در پارهای مشتقات آن هست. در زبانهای مختلف هندیواروپایی این ریشه و مشتقات آن تحولات جداگانهای دیدهاند، ولی آن معنای اصلی را در بعضی از این مشتقات میتوان یافت، مخصوصاً در dicere لاتینی (توجه فرمایند به لغاتی مانند دیکته و دیکتاتور). در یونانی díkē معنای عدل دارد، ولی این معنی حاصل تحول ثانوی است؛ معنای اصلی را در احکام قضایی باید جستوجو کرد که در آن نیز معنای "نرماتیو" ریشه هست. در اوستا نیز که fra-daēsaya معنایی نزدیک به "وحی کردن" دارد معنای معلوم کردن و نشان دادن البته هست، ولی به واسطهٔ کلام.
بازگردیم به اندیشیدن و اندیشه. از دو بار استعمال فعل ham-daēsya در زامياد یشت اوستا (فقرات ۴۸ و ۵۰) معلوم میشود که این معنای فکر کردن از صرف ناگذر یا میانه (middle) بیرون آمده است؛ صرف گذرا یا active این ریشه هیچ چنین معنایی ندارد. صرف ناگذر این فعل، مانند بسیاری از افعال ناگذر، خاصیت اصطلاحاً "رفلکسیو" دارد و گمان نویسندهٔ حاضر این است که با توجه به اینکه در معنای این فعل "صورت" و "تصویر" نیز تا حدی مندرج است (قیاس شود با uzdēs به معنای بت و پیکر از همین ریشه)، این معنای "فکر کردن" به این نحو حاصل شده: صورت چیزی را پیش خود آوردن، چیزی را تصور کردن، و مجازاً فکر کردن. معنای "ترسیدن" هم که این فعل در فارسی قدیم دارد شاید از همین جا قابل استنتاج باشد. احتمال دیگر این است که از معنای پیش خود سخن گفتن معنای فکر کردن بیرون آمده باشد و این نزدیک است به نظر کریستیان بارتلمه در فرهنگ او و هم نزدیک است به معنای active کلمهٔ sam-deśa در هندی باستان که ذکر آن گذشت (خانم آلموت هینتسه در شرح زامياد یشت نظر دیگری در علت تحول معنایی این کلمه دارد که ممکن است درستتر باشد یا نباشد).
جدا از اهمیتی که ریشهٔ deik در تاریخ فکر دارد (و آن را از همین چند کلمهٔ مذکور در سطور قبل نیز اجمالاً میتوان دریافت، ولی بحث دربارهٔ آن در چنین یادداشتهایی ممکن نیست و همهٔ آن نیز در صلاحیت بنده نیست)، غرض از این یادداشت توجه دادن به نکتهای مهم بود که بعضی مشتغلان به مباحث ریشهشناسی از آن غالباً غافلند و آن اینکه در یافتن اشتقاق کلمات به قواعد دستوری زبانهای کهن (و گاه به ظرایف آن نیز) باید کمال توجه را داشت؛ فقط این نیست که چند کلمهٔ خویشاوند را از چند زبان فهرست کنیم و ظاهر آنها یا معانی ظاهری آنها را با هم بسنجیم.
یادآوری: در نوشتن کاف کامیِ پایان کلمهٔ deik مسامحهای شد که سبب آن نبود حرف مخصوص آن در دستگاه تلفن است.
بدون رجوع به فرهنگهای ریشهشناسی نیز میتوان حدس زد که اشتقاق این لفظ از پیشوند ham و ریشهٔ dais است، اما ناگزیر از آن مادهٔ مضارع این ریشه که پسوند ya دارد، یعنی
ham-dais-ya-
تا این جا مطلب روشن است. اما ریشهٔ dais، که معادل آن در هندی باستان deś است (از ریشهٔ deik هندیواروپایی) و معادلهای مشهور آن در زبانهای هندیواروپایی zeigen آلمانی و dicere لاتینی است، معنای "نشان دادن" و "معلوم کسی کردن" دارد و این از معنای "فکر کردن" دور است. نزدیکترین معادل کلمهٔ اندیشه در هندی باستان sam-dēśa است که با وجود موافقت کامل در لفظ، معنای "فرمان و خبر و اطلاع و پیام" و معانی مشابه دارد و اینها نیز از معنای "فکر" دورند.
پیش از آنکه علت این اختلاف معنایی را بگوییم، دربارهٔ ریشهٔ deik هندیواروپایی ذکر یک دو نکته لازم است. امیل بنونیست، دانشمند مشهور، در کتاب مستطاب واژگان نهادهای هندیواروپایی (باب قانون، فصل díkē)، اگر بخواهیم قدری مطلب او را ساده کنیم، گفته است که معنای این فعل هر نشان دادنی نیست؛ نشان دادن به واسطهٔ کلام و بیان است و یک خاصیت دستوری و "نرماتیو" هم در پارهای مشتقات آن هست. در زبانهای مختلف هندیواروپایی این ریشه و مشتقات آن تحولات جداگانهای دیدهاند، ولی آن معنای اصلی را در بعضی از این مشتقات میتوان یافت، مخصوصاً در dicere لاتینی (توجه فرمایند به لغاتی مانند دیکته و دیکتاتور). در یونانی díkē معنای عدل دارد، ولی این معنی حاصل تحول ثانوی است؛ معنای اصلی را در احکام قضایی باید جستوجو کرد که در آن نیز معنای "نرماتیو" ریشه هست. در اوستا نیز که fra-daēsaya معنایی نزدیک به "وحی کردن" دارد معنای معلوم کردن و نشان دادن البته هست، ولی به واسطهٔ کلام.
بازگردیم به اندیشیدن و اندیشه. از دو بار استعمال فعل ham-daēsya در زامياد یشت اوستا (فقرات ۴۸ و ۵۰) معلوم میشود که این معنای فکر کردن از صرف ناگذر یا میانه (middle) بیرون آمده است؛ صرف گذرا یا active این ریشه هیچ چنین معنایی ندارد. صرف ناگذر این فعل، مانند بسیاری از افعال ناگذر، خاصیت اصطلاحاً "رفلکسیو" دارد و گمان نویسندهٔ حاضر این است که با توجه به اینکه در معنای این فعل "صورت" و "تصویر" نیز تا حدی مندرج است (قیاس شود با uzdēs به معنای بت و پیکر از همین ریشه)، این معنای "فکر کردن" به این نحو حاصل شده: صورت چیزی را پیش خود آوردن، چیزی را تصور کردن، و مجازاً فکر کردن. معنای "ترسیدن" هم که این فعل در فارسی قدیم دارد شاید از همین جا قابل استنتاج باشد. احتمال دیگر این است که از معنای پیش خود سخن گفتن معنای فکر کردن بیرون آمده باشد و این نزدیک است به نظر کریستیان بارتلمه در فرهنگ او و هم نزدیک است به معنای active کلمهٔ sam-deśa در هندی باستان که ذکر آن گذشت (خانم آلموت هینتسه در شرح زامياد یشت نظر دیگری در علت تحول معنایی این کلمه دارد که ممکن است درستتر باشد یا نباشد).
جدا از اهمیتی که ریشهٔ deik در تاریخ فکر دارد (و آن را از همین چند کلمهٔ مذکور در سطور قبل نیز اجمالاً میتوان دریافت، ولی بحث دربارهٔ آن در چنین یادداشتهایی ممکن نیست و همهٔ آن نیز در صلاحیت بنده نیست)، غرض از این یادداشت توجه دادن به نکتهای مهم بود که بعضی مشتغلان به مباحث ریشهشناسی از آن غالباً غافلند و آن اینکه در یافتن اشتقاق کلمات به قواعد دستوری زبانهای کهن (و گاه به ظرایف آن نیز) باید کمال توجه را داشت؛ فقط این نیست که چند کلمهٔ خویشاوند را از چند زبان فهرست کنیم و ظاهر آنها یا معانی ظاهری آنها را با هم بسنجیم.
یادآوری: در نوشتن کاف کامیِ پایان کلمهٔ deik مسامحهای شد که سبب آن نبود حرف مخصوص آن در دستگاه تلفن است.
Forwarded from دکتر بهرام پروین گنابادی (fahimeh.shafiee.esfahani)
📚🍃 یادی از استاد
✍️به قلم دکتر بهرام پروین گنابادی
این گفته که "آدمِ متواضع راه به جایی نمیبرد" از قوانین نانوشتۀ جامعۀ ماست و به همین خاطر همیشه بزرگانی داشتهایم که بیزاری آنها از خودستایی، مرید پروری و هیاهو، سبب شده که شخصیت اصلی و فعالیتهای فاضلانهشان مهجور بماند.
دکتر محمود عبادیان از این فاضلانِ قدرنادیده است؛ استاد فلسفه و ادبیاتی که به قول حافظ "شیخی بود بی خانقاه".
عبادیان جستجوگری خستگی ناپذیر بود که وقت شناسیاش، دقت و صراحتش، شناخت عمیقش از فلسفه و مهمتر از همه رفتار انسانی و ادب و تواضع ذاتی و اکتسابیاش، او را به چهرۀ یگانه در میان استادان دانشکده ادبیات علامه تبدیل کرده بود.
سر ساعت در کلاس حاضر بود و همه را وادار به مشارکت میکرد. میگفت: "یا تحقیق یا تطبیق". در تمام عمر چپ بود اما معاشر مشفق هر کیش و مسلکی بود و باور داشت که در دنیای جدید "حقیقت امری است متکثر".
تأکید میکرد که باید زبان خارجه بدانید تا نظریهها را به زبان اصلی بفهمید. با راهنمایی او کوندرا، داستایفسکی، لوکاچ، فروم و هگل را شناختیم و با جامعه شناسی ادبیات آشنا شدیم.
معتقد بود دموکراسی با گفتگو و تحمل دیگری در کلاسهای دانشگاه آغاز میشود و به همین خاطر گاه با صبری مثال زدنی به مزخرفترین نظریات ما گوش میداد.
دشمن آشتی ناپذیر ابتذال و خرافات بود و هر نشانهای از این دو برآشفتهاش میکرد.
در قرض دادن کتاب و مجله عجیب سخاوت داشت. بیش از ظرفیتهای جامعه ایران "بیریا" بود و این خصلت او را به "بیگانهای در جامعه آشنای دانشگاهی ما" تبدیل کرده بود.
از میانه همکارانش دکتر دادبه همیشه خصایل انسانیاش را میستود. حمایتش میکرد و میگفت: "او را آزمودهام، ذرهای ریا ندارد".
عبادیان سال ۵۷ که بخت زندگیش را در پراگ رها کرد و به ایران آمد و تا اواخر دهه ۸۰ که سعادت دیدنش را در دانشگاه علوم و تحقیقات داشتم، همچنان پرشور و امیدوار بود. چند نسل از دانشجویان رشته ادبیات و فلسفه را در مقاطع گوناگون تربیت کرد که اغلب آنها آموزگار و پژوهشگر شدند و همه وامدارِ نگاهِ عمیق و معرفت گسترده و رفتار انسانیِ کم نظیر او هستند. برای همین تاکنون هر مجلسی برای بزرگداشت او برگزار شده بانی آن شاگردانش بودهاند.
گویا در شناسنامه، تولدش اول فروردین ۱۳۰۷ در تهران است و در فروردین ۱۳۹۲ پیکرش در بهشت زهرا در قطعۀ عادیِ ۳۱۶ به خاک سپرده شد؛ در میان مردمی که عمری دغدغهمند آنان بود.
#دکتر_عبادیان
#بهرام_پروین_گنابادی
#یادی_از_استاد
@dr_bahram_parvin
✍️به قلم دکتر بهرام پروین گنابادی
این گفته که "آدمِ متواضع راه به جایی نمیبرد" از قوانین نانوشتۀ جامعۀ ماست و به همین خاطر همیشه بزرگانی داشتهایم که بیزاری آنها از خودستایی، مرید پروری و هیاهو، سبب شده که شخصیت اصلی و فعالیتهای فاضلانهشان مهجور بماند.
دکتر محمود عبادیان از این فاضلانِ قدرنادیده است؛ استاد فلسفه و ادبیاتی که به قول حافظ "شیخی بود بی خانقاه".
عبادیان جستجوگری خستگی ناپذیر بود که وقت شناسیاش، دقت و صراحتش، شناخت عمیقش از فلسفه و مهمتر از همه رفتار انسانی و ادب و تواضع ذاتی و اکتسابیاش، او را به چهرۀ یگانه در میان استادان دانشکده ادبیات علامه تبدیل کرده بود.
سر ساعت در کلاس حاضر بود و همه را وادار به مشارکت میکرد. میگفت: "یا تحقیق یا تطبیق". در تمام عمر چپ بود اما معاشر مشفق هر کیش و مسلکی بود و باور داشت که در دنیای جدید "حقیقت امری است متکثر".
تأکید میکرد که باید زبان خارجه بدانید تا نظریهها را به زبان اصلی بفهمید. با راهنمایی او کوندرا، داستایفسکی، لوکاچ، فروم و هگل را شناختیم و با جامعه شناسی ادبیات آشنا شدیم.
معتقد بود دموکراسی با گفتگو و تحمل دیگری در کلاسهای دانشگاه آغاز میشود و به همین خاطر گاه با صبری مثال زدنی به مزخرفترین نظریات ما گوش میداد.
دشمن آشتی ناپذیر ابتذال و خرافات بود و هر نشانهای از این دو برآشفتهاش میکرد.
در قرض دادن کتاب و مجله عجیب سخاوت داشت. بیش از ظرفیتهای جامعه ایران "بیریا" بود و این خصلت او را به "بیگانهای در جامعه آشنای دانشگاهی ما" تبدیل کرده بود.
از میانه همکارانش دکتر دادبه همیشه خصایل انسانیاش را میستود. حمایتش میکرد و میگفت: "او را آزمودهام، ذرهای ریا ندارد".
عبادیان سال ۵۷ که بخت زندگیش را در پراگ رها کرد و به ایران آمد و تا اواخر دهه ۸۰ که سعادت دیدنش را در دانشگاه علوم و تحقیقات داشتم، همچنان پرشور و امیدوار بود. چند نسل از دانشجویان رشته ادبیات و فلسفه را در مقاطع گوناگون تربیت کرد که اغلب آنها آموزگار و پژوهشگر شدند و همه وامدارِ نگاهِ عمیق و معرفت گسترده و رفتار انسانیِ کم نظیر او هستند. برای همین تاکنون هر مجلسی برای بزرگداشت او برگزار شده بانی آن شاگردانش بودهاند.
گویا در شناسنامه، تولدش اول فروردین ۱۳۰۷ در تهران است و در فروردین ۱۳۹۲ پیکرش در بهشت زهرا در قطعۀ عادیِ ۳۱۶ به خاک سپرده شد؛ در میان مردمی که عمری دغدغهمند آنان بود.
#دکتر_عبادیان
#بهرام_پروین_گنابادی
#یادی_از_استاد
@dr_bahram_parvin
به نام خدا
یک کاربرد جالب توجه دایمنین در تورات، کتاب تثنیه، باب ٣٢، سطر ١٧
יִזְבְּח֗וּ לַשֵּׁדִים֙ לֹ֣א אֱלֹ֔הַ אֱלֹהִ֖ים לֹ֣א יְדָע֑וּם חֲדָשִׁים֙ מִקָּרֹ֣ב בָּ֔אוּ לֹ֥א שְׂעָר֖וּם אֲבֹתֵיכֶֽם
یزبحو لشدیم لو اله الُهیم لو یداعوم حداشیم میقارب بائو لو شعاریم ابثیکم
ترجمهٔ لفظی:
ذبح کردید برای جنها نه خدای خداوند، نشناخته بودند، حدیث (بدیع، تازه) بودند، از نزدیک (قرب) آمده بودند، پدرانتان از آنها نمیهراسیدند
ترجمهٔ قدیم:
برای دیوهایی كه خدایان نبودند، قربانی گذرانیدند، برای خدایانی كه نشناخته بودند، برای خدایان جدید كه تازه به وجود آمده، و پدران ایشان از آنها نترسیده بودند.
ἔθυσαν δαιμονίοις καὶ οὐ θεῷ θεοῖς οἷς οὐκ ᾔδεισαν καινοὶ πρόσφατοι ἥκασιν οὓς οὐκ ᾔδεισαν οἱ πατέρες αὐτῶν
Immolaverunt dæmoniis et non Deo,
diis quos ignorabant:
novi recentesque venerunt,
quos non coluerunt patres eorum
نکتهٔ جالب توجه ریشهٔ واژهٔ «جبت» در قرآن است که معادل حبشی (گعزی) حدیث و تازه است.
به هر حال اینکه برنت گفته δαιμονίοις که میشود آن را حالت خنثی جمع متممی δαιμόνιον گرفت (معادل شدها، شیاطین، شیادان، شیداکنان) مصغر δαίμων است نمیدانم چقدر توجیه دارد.
یک کاربرد جالب توجه دایمنین در تورات، کتاب تثنیه، باب ٣٢، سطر ١٧
יִזְבְּח֗וּ לַשֵּׁדִים֙ לֹ֣א אֱלֹ֔הַ אֱלֹהִ֖ים לֹ֣א יְדָע֑וּם חֲדָשִׁים֙ מִקָּרֹ֣ב בָּ֔אוּ לֹ֥א שְׂעָר֖וּם אֲבֹתֵיכֶֽם
یزبحو لشدیم لو اله الُهیم لو یداعوم حداشیم میقارب بائو لو شعاریم ابثیکم
ترجمهٔ لفظی:
ذبح کردید برای جنها نه خدای خداوند، نشناخته بودند، حدیث (بدیع، تازه) بودند، از نزدیک (قرب) آمده بودند، پدرانتان از آنها نمیهراسیدند
ترجمهٔ قدیم:
برای دیوهایی كه خدایان نبودند، قربانی گذرانیدند، برای خدایانی كه نشناخته بودند، برای خدایان جدید كه تازه به وجود آمده، و پدران ایشان از آنها نترسیده بودند.
ἔθυσαν δαιμονίοις καὶ οὐ θεῷ θεοῖς οἷς οὐκ ᾔδεισαν καινοὶ πρόσφατοι ἥκασιν οὓς οὐκ ᾔδεισαν οἱ πατέρες αὐτῶν
Immolaverunt dæmoniis et non Deo,
diis quos ignorabant:
novi recentesque venerunt,
quos non coluerunt patres eorum
نکتهٔ جالب توجه ریشهٔ واژهٔ «جبت» در قرآن است که معادل حبشی (گعزی) حدیث و تازه است.
به هر حال اینکه برنت گفته δαιμονίοις که میشود آن را حالت خنثی جمع متممی δαιμόνιον گرفت (معادل شدها، شیاطین، شیادان، شیداکنان) مصغر δαίμων است نمیدانم چقدر توجیه دارد.
Λαοκόων:
Timeō Danaōs et dōna ferentēs
از یونانیان میترسم حتیاگر هدیه بیاورند
Book II [in Virgil's Aeneid] includes Laocoön saying:
"Equo ne credite, Teucri.
Quidquid id est, timeo Danaos et dona ferentes."
("Do not trust the horse, Trojans! Whatever it is, I fear the Danaans [Greeks], even those bearing gifts.")
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Trojan_Horse
Timeō Danaōs et dōna ferentēs
از یونانیان میترسم حتیاگر هدیه بیاورند
Book II [in Virgil's Aeneid] includes Laocoön saying:
"Equo ne credite, Teucri.
Quidquid id est, timeo Danaos et dona ferentes."
("Do not trust the horse, Trojans! Whatever it is, I fear the Danaans [Greeks], even those bearing gifts.")
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Trojan_Horse
Wikipedia
Trojan Horse
tale from Trojan War
به نام خدا
باری چه میشد پسر یک فرد متول تاجر بزرگ یا کارخانهدار عاشق متون قدیم با من آشنا میشد و گاهی مرا میبرد خانهٔ درندشتش و با خوراکیهای خوشمزه از من پذیرایی میکرد و با هم سعی میکردیم متون قدیم فلسفه و فرهنگ یونانی و عربی و اوستایی و پهلوی را بخوانیم.
البته یک پولی هم گاهی به من میداد خوب بود. 🤓
باری چه میشد پسر یک فرد متول تاجر بزرگ یا کارخانهدار عاشق متون قدیم با من آشنا میشد و گاهی مرا میبرد خانهٔ درندشتش و با خوراکیهای خوشمزه از من پذیرایی میکرد و با هم سعی میکردیم متون قدیم فلسفه و فرهنگ یونانی و عربی و اوستایی و پهلوی را بخوانیم.
البته یک پولی هم گاهی به من میداد خوب بود. 🤓
بخشی از پیشگفتار مترجم کتاب پدیدارشناسی حیات دینی مارتین هایدگر (نشر گام نو، ١۴٠٢) که آقای سیدجمال سامع است.
در پشت جلد این اثر نام ویراستار، علی کوچکی، درج شده که برای ما ویراستاران اتفاق مهمی است اما من متوجه نشدم نقش این ویراستار در این اثر دقیقاً چه بوده و چه بخشی از کار بر عهدهٔ او بوده است چون اگر صرفاً وظیفهٔ صوری تنظیم رسم خط و علائم نگارشی و تا حدی اصلاح صوری جملهبندی بر عهدهٔ او بوده ذکر نامش به این پررنگی چندان وجهی ندارد (بدبخت حسود😒).
در این اثر جز ٣-۴ پانوشت از مترجم وجود ندارد.
این کتاب ترجمهٔ دو بخش از
The Phenomenology of Religious Life; Translated by
Matthias Fritsch and Jennifer Anna Gosetti-Ferencei; Indiana University Press; 2004
است.
دو بخش دیگر ترجمهنشدهٔ این کتاب هیدگر «آگوستین و نوافلاطونیان» و «مبانی فلسفی عرفان سدههای میانه» است.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
در پشت جلد این اثر نام ویراستار، علی کوچکی، درج شده که برای ما ویراستاران اتفاق مهمی است اما من متوجه نشدم نقش این ویراستار در این اثر دقیقاً چه بوده و چه بخشی از کار بر عهدهٔ او بوده است چون اگر صرفاً وظیفهٔ صوری تنظیم رسم خط و علائم نگارشی و تا حدی اصلاح صوری جملهبندی بر عهدهٔ او بوده ذکر نامش به این پررنگی چندان وجهی ندارد (بدبخت حسود😒).
در این اثر جز ٣-۴ پانوشت از مترجم وجود ندارد.
این کتاب ترجمهٔ دو بخش از
The Phenomenology of Religious Life; Translated by
Matthias Fritsch and Jennifer Anna Gosetti-Ferencei; Indiana University Press; 2004
است.
دو بخش دیگر ترجمهنشدهٔ این کتاب هیدگر «آگوستین و نوافلاطونیان» و «مبانی فلسفی عرفان سدههای میانه» است.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
This conception of the origination of the sciences from philosophy as the “cognitive dealing with the world,” in which the sciences are already embryonically present, is a prejudice on the part of current philosophy that is projected back into history.
این برداشت از ریشهگرفتن علوم از فلسفه بهمثابهٔ «کارپرداز معرفتی عالم» که پیشاپیش آبستن علوم است یک پیشداوری دربارهٔ بخشی از فلسفهٔ امروزی است که طرح آن در تاریخ سابقه دارد. ص٢۵
ترجمهٔ dealing with (که الان آلمانیش را به خاطر ندارم، Verhalten؟) معمولا مشکل است. گاهی میشود آن را سروکارداشتن ترجمه کرد. گاهی راحت رفتار (مثلاً رفتار فلانی با شما چگونه است) اما «کارپردازی» به گمان من غلط است.
ترجمهٔ cognitive هم به «معرفتی» کمی زیادهروی است و همان شناختی یا نظری (در مقابل عملی، فنی) بهتر است.
نیز به نظر من در تعبیر
a prejudice on the part of current philosophy
مترجم انگلیسی باید on را با in عوض کند.
این پیشداوری در بخشی از فلسفهٔ عصر جدید است و نه دربارهٔ.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
این برداشت از ریشهگرفتن علوم از فلسفه بهمثابهٔ «کارپرداز معرفتی عالم» که پیشاپیش آبستن علوم است یک پیشداوری دربارهٔ بخشی از فلسفهٔ امروزی است که طرح آن در تاریخ سابقه دارد. ص٢۵
ترجمهٔ dealing with (که الان آلمانیش را به خاطر ندارم، Verhalten؟) معمولا مشکل است. گاهی میشود آن را سروکارداشتن ترجمه کرد. گاهی راحت رفتار (مثلاً رفتار فلانی با شما چگونه است) اما «کارپردازی» به گمان من غلط است.
ترجمهٔ cognitive هم به «معرفتی» کمی زیادهروی است و همان شناختی یا نظری (در مقابل عملی، فنی) بهتر است.
نیز به نظر من در تعبیر
a prejudice on the part of current philosophy
مترجم انگلیسی باید on را با in عوض کند.
این پیشداوری در بخشی از فلسفهٔ عصر جدید است و نه دربارهٔ.
#پدیدارشناسی_حیات_دینی
تجربهٔ تفکر
This conception of the origination of the sciences from philosophy as the “cognitive dealing with the world,” in which the sciences are already embryonically present, is a prejudice on the part of current philosophy that is projected back into history. این…
اصل آلمانیش این است:
Diese Auffassung des Entspringens der Wissenschaften aus der Philosophie als der »erkenntnismäßigen Befassung mit der Welt«, in der die Wissenschaften schon embryonal angelegt wären, ist ein Vorurteil, daß die heutige Auffassung der Philosophie in die Geschichte zurückprojiziert hat.
https://www.beyng.com/gaselis/?vol=60%D9%AB00&pg=6
befassung
das Befassen (2); [verantwortliche] Beschäftigung (2) mit einem Thema
die Befassung eines Gerichts, des Parlaments, des UN-Sicherheitsrates mit einer Frage
معامله
برخورد با... ؛ تعامل [مسئولانه] با یک موضوع
ارجاع سوال به دادگاه، مجلس و شورای امنیت سازمان ملل
(تعامل با... با طرح سؤال؟)
به هر حال در بخش آخر جمله، فاعل die heutige Auffassung der Philosophie (درک عصر جدید از فلسفه، یا درک فلسفهٔ عصر جدید) است.
Diese Auffassung des Entspringens der Wissenschaften aus der Philosophie als der »erkenntnismäßigen Befassung mit der Welt«, in der die Wissenschaften schon embryonal angelegt wären, ist ein Vorurteil, daß die heutige Auffassung der Philosophie in die Geschichte zurückprojiziert hat.
https://www.beyng.com/gaselis/?vol=60%D9%AB00&pg=6
befassung
das Befassen (2); [verantwortliche] Beschäftigung (2) mit einem Thema
die Befassung eines Gerichts, des Parlaments, des UN-Sicherheitsrates mit einer Frage
معامله
برخورد با... ؛ تعامل [مسئولانه] با یک موضوع
ارجاع سوال به دادگاه، مجلس و شورای امنیت سازمان ملل
(تعامل با... با طرح سؤال؟)
به هر حال در بخش آخر جمله، فاعل die heutige Auffassung der Philosophie (درک عصر جدید از فلسفه، یا درک فلسفهٔ عصر جدید) است.
Beyng
GA Page App
Application for browsing pages from Heidegger's Gesamtausgabe (complete works)
Forwarded from اخبار فوری گِرونی
اگر پادشاهان بی عرضه در طول تاریخ این سرزمین اجازه جدا شدن قلمروهای مختلف از ایران رو نمیداند و ایران کوچک و کوچکتر نمیشد، امروز تقریبا نیمی از کره زمین اپلیکیشن «برق من» رو نصب می کردن تا ببینن برقشون کی قطع میشه.😁
@geroni_news ⚡️
@geroni_news ⚡️
Forwarded from اخبار فوری گِرونی
ذخیره گازوئیل نیروگاهها همیشه از شهریور تا آبان در حال پر شدن بوده، به جز امسال!
پ.ن: عجیب نیست 🤔
@geroni_news ⚡️
پ.ن: عجیب نیست 🤔
@geroni_news ⚡️
تجربهٔ تفکر
ذخیره گازوئیل نیروگاهها همیشه از شهریور تا آبان در حال پر شدن بوده، به جز امسال! پ.ن: عجیب نیست 🤔 @geroni_news ⚡️
من نمیدانم چطور شد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهجای ادای وظیفهٔ پاسداری از انقلاب اسلامی تبدیل به نیرویی خنثا در اختیار حاکمیت چرخشی (دولتی، تداولی) شد که مطابق سلایق عامه (تا حدی عامه، بخشی از عامه) که هیچ تضمینی برای همسوییش با آرمانهای انقلاب وجود ندارد به قدرت دست مییابد.
این نهاد باید محلی برای رصد و پایش کلیت روند انقلاب اسلامی و نسبت نیروهای فعال سیاسی با آن و دخالت عنداللزوم در انحرافهای مهم و ترک فعلهای مؤثر و کلان این نیروها باشد.
این نهاد باید محلی برای رصد و پایش کلیت روند انقلاب اسلامی و نسبت نیروهای فعال سیاسی با آن و دخالت عنداللزوم در انحرافهای مهم و ترک فعلهای مؤثر و کلان این نیروها باشد.
مرحوم حیدر رحیمپور ازغدی طرح یک انقلاب درونی را ریخته بود تا بتوان با یک تصفیهٔ اساسی راه فرایند انقلاب اسلامی را باز و قطارش را به ریل اصلی برگرداند.
البته چندان وارد جزئیات نشده بود.
من خودم طرحی داشتم که این انقلاب و تصفیه با دستگیری تمامی مدیران ارشد و میانی و اعطای قدرت موقت ادارهٔ کشور به نمایندگان ولی فقیه و سپاه و ارتش انجام میشد.
به هر حال حیف که گوش کسی به سخنان ما دلسوزان نيست.
#توطئه_در_کار_است؟
البته چندان وارد جزئیات نشده بود.
من خودم طرحی داشتم که این انقلاب و تصفیه با دستگیری تمامی مدیران ارشد و میانی و اعطای قدرت موقت ادارهٔ کشور به نمایندگان ولی فقیه و سپاه و ارتش انجام میشد.
به هر حال حیف که گوش کسی به سخنان ما دلسوزان نيست.
#توطئه_در_کار_است؟