Telegram Web Link
🍎

در حال خفه شدنیم...
و آنان که رو‌به‌روی حوضِ شیشه‌ای زیبای ما نشسته‌اند،
با لذت به نفس‌های پایانی و رنگارنگ ما می‌نگرند؛
نفس‌هایی که چنگ می‌زنند به ابرهایِ سیاه
در جست‌وجوی اندکی هوا...
ما ماهیان محاصره شده
در حوض وطنیم...

👤عدنان الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی

@delkadesher 🌿
🍎
ای قرار دل طوفانی بی ساحل من 
بهر آرامش این خاطر شیدا تو مرو

سایه ی بخت منی از سر من پای مکش
به تو شاد است دل خسته خدا را تو مرو

ای بهشت نگهت مایه ی الهام سرشک 
از کنار من افسرده ی تنها تو مرو

👤محمدرضا شفیعی کدکنی


@delkadesher 🌿
🍎

عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشكل است این عشق و آسان نیز هم
جان فَدا باید به این دلدادگی
دل كه دادی می‌رود جان نیز هم !

👤شهریار

@delkadesher 🌿
🍎

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به غیرِ ؏ـشـــق
                آوازِ دُهُـــــل بود
هر آوازے
         ڪه در عالم شنيدم ...!!

👤مولانا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@delkadesher 🌿
🍎

من دوش فراق را جفا میگفتم
با دهر فراق پیش می‌آشفتم

خود را دیدم که با خیالت جفتم
با جفت خیال تو برفتم خفتم

👤مولانا

@delkadesher 🌿
🍎

هنگام سپیده‌دم خروس سحری
دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری؟

یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری

👤خیام

@delkadesher 🌿
🍎

#گزیده‌_کتاب

عزیزِ خوب من! تو هرگز دیر مکن! حوادث اما اگر دیر کردند، چاره‌ای نیست... صبور باش!

یارا! نمی‌شود عمری نشست و حسرت خورد که:
«ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار كه می‌طلبیدم، زودتر به دیدارم می‌آمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال می‌گرفت.»
نمی‌شود یارا! اینها که حسرت خوردنی‌ست ابلهانه و باطل، حق آدمیان کم‌عقل است. باید دوید، رسید، حادثه‌ای دیر را در آغوش کشید و گفت:

دیر آمدی ای نگار سرمست،
زودت ندهیم دامن از دست
.

#بر_جاده‌های_آبی_سرخ
👤نادر ابراهیمی

@delkadesher 🌿
🍎

ای باد صبح بین که کجا می‌فرستمت
نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت

این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان
کس را خبر مکن که کجا می‌فرستمت

👤خاقانی
@delkadesher 🌿
🍎

زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم
بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم

👤سیمین‌بهبهانی

@delkadesher 🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎

درون آینه ی روبرو چه می بینی؟

تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟

تویی برابر تو  چشم در برابر چشم

در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟

تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود

سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟

به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای

میان همهمه و های و هو چه می بینی؟

به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید

که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟

در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است

و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی

👤حسین منزوی

@delkadesher 🌿
🍎

یادها رفتند ...
          و ما هم میرویم
                         از یـــــــادها

ڪِی پَــــرِ ...
          ڪاهی بماند
                    در میـــــان
                               بـــــــــادها...

@delkadesher 🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎
بندهٔ طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا
عشق آن لولی سرمست، خریدار من است

طَبلِهٔ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش
فیضِ یک شَمِّه ز بوی خوشِ عطارِ من است

👤حافظ
@delkadesher 🌿
🍎

‌گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاریم
معطر بشویم
شاید
از باغچه‌ی کوچکِ اندیشه‌مان گل روید...

👤سهراب سپهری

@delkadesher 🌿
🍎

او می‌رود دامن‌کِشان،
من،
زهر تنهایی چِشان.
دیگر مپرس از من نشان، کز دل،
نِشانم می‌رَود!

👤سعدی

@delkadesher 🌿
🍎

سخن عشـــــــق تو، بی آنڪه برآید بہ زبانم
رنڪَ رخساره خبر می دهد از حال نهـانم

👤سعدی

@delkadesher 🌿
🍎

صد بار وجود را، فرو بیخته اند
تا همچو تو، صورتی برانگیخته اند

سبحان الله، ز فرقِ سر تا قدمت
در قالب آرزوی من ریخته اند

👤خاقانی
@delkadesher 🌿
🍎

صبح زیباست
و زیباتر از آن
خنده های گل سرخی است که از شوق
در این روز قشنگ
با طلوع رخ خورشید
به آهنگ نسیم
وسط باغچه ای رنگ به رنگ
شادمان می رقصد

باغ آبستن صبحی دگر است
قاصد نور
نسیم سحر است

باز کن پنجره را
می رسد نغمه ی مرغان سحرخیز به گوش
و به صد شوق،هزار
رخ گل می بوید
غزلی تازه از آرامش و مهر
کنج دیوار دلم می روید

شادمان باشی و لبریز ز عشق
روزگارت همه سرسبزتر از باغ بهار
دلت آسوده ز غم،آینه وار
لحظه هایت همه سرشار ز نور
غرق در مهر و سرور

👤محسن خانچی

@delkadesher 🌿
🍎

محبوبم! درباره ی تو می نویسم! خودکار در دستم به گلی سرخ بدل می شود. در قدرت کسی مثل من نیست که لباس آرامش را با دلفریبی بپوشد و دکمه های یاد تو را یکی یکی باز کند و برهنه پای در بیابان گام نهد. در توان من نیست جز اینکه دوستت بدارم. هر وقت که اسم تو را می نویسم، کاغذها غافلگیر می شوند و آب دریا در دفترم موج می اندازد. مرغان سفید بر فراز دفترم به پرواز در می آیند. هر وقت که درباره ی شما می نویسم آتش در مداد پاکنم شعله‌ور می شود و در بساط نوشتنم بارانی سیل آسا می ریزد. شکوفه های بهاری در سبد کاغذ پاره می شکفند. در میان آن ها شاپرک های رنگی به پرواز در می آیند. وقتی نوشته هایم را پاره پاره می کنم تکه پاره ها چون شکسته های آینه اند. مثل اینکه ماه بر بساط نوشتن من شکسته است. عزیز دلم مرا بیاموز، بیاموز که چگونه درباره ی تو بنویسم، یا نه؛ مرا بیاموز که چگونه تو را ننویسم. تکلیف مرا روشن کن.

👤محمد صالح علاء

@delkadesher 🌿
🍎

@delkadesher

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم

زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم

تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم

👤سعدی 🌿
2024/09/22 19:20:54
Back to Top
HTML Embed Code: