bootg.com »
United States »
👣چندقدم مانده....❣شعر و ترانه;مطالب انگیزشی ودلنوشته های خودم🎼📝M.a.T❤ » Telegram Web
آنجا که برای بدست آوردن کسی
که دوستش داری
و دوستت دارد
نمی جنگی،
دير يا زود
روزی خواهد رسيد
که شاید در دو جبهه
مشغول جنگی تا پای جان باشی!
يكی ، بودن با کسی که دوستت ندارد
و ديگری ،
فراموش کردن کسی
که دوستت داشت...!
#بهرام_حميديان
#کانال_چندقدم مانده.....👣✨
که دوستش داری
و دوستت دارد
نمی جنگی،
دير يا زود
روزی خواهد رسيد
که شاید در دو جبهه
مشغول جنگی تا پای جان باشی!
يكی ، بودن با کسی که دوستت ندارد
و ديگری ،
فراموش کردن کسی
که دوستت داشت...!
#بهرام_حميديان
#کانال_چندقدم مانده.....👣✨
یک نفر با صدای بلند موسیقی گوش میکنه
یک نفر مدام سیگار میکشه
زنی هنگام آشپزی ترانهای غمگینرو زمزمه میکنه
دختری به بهانه فیلم اشک میریزه
پسری نیمهشب در خیابون پرسه میزنه
همه دلتنگند
همین…
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
یک نفر مدام سیگار میکشه
زنی هنگام آشپزی ترانهای غمگینرو زمزمه میکنه
دختری به بهانه فیلم اشک میریزه
پسری نیمهشب در خیابون پرسه میزنه
همه دلتنگند
همین…
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنج چیزی که رابطه بهش نیاز داره:
رو راست بودن و دروغ نگفتن
توجه کردن
به یه رابطه ابدی فکر کردن
اولویت اول، یکدیگر بودن
شادی و غم هارو باهم شریک شدن
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
رو راست بودن و دروغ نگفتن
توجه کردن
به یه رابطه ابدی فکر کردن
اولویت اول، یکدیگر بودن
شادی و غم هارو باهم شریک شدن
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
••من نباشم••
چہ ڪسے جاے مرا مےگیرد؟!
ڱاهے از تلخےِ این فڪر، بهم مےریزم.....
#نرگس_صرافیان
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
چہ ڪسے جاے مرا مےگیرد؟!
ڱاهے از تلخےِ این فڪر، بهم مےریزم.....
#نرگس_صرافیان
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
یکی از قشنگترین نوشتههای عاشقانهای که خوندم این نوشته از "جواد گنجعلی" بود:
به خاطر داشته باش در روزگاری که عشق مسخره به نظر میرسید ، دوستت داشتم و کار دیوانگان جدیگرفتنِ همین کارهای مسخره بود.
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
به خاطر داشته باش در روزگاری که عشق مسخره به نظر میرسید ، دوستت داشتم و کار دیوانگان جدیگرفتنِ همین کارهای مسخره بود.
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
هاینریش بل | عقاید یک دلقک:
مدتهاست که دیگر با کسی دربارهء پول و هنر حرف نمیزنم. هروقت این دو با هم برخورد میکنند، یکجای کار میلنگد، هنر را یا گران میخرند یا ارزان. در یک سیرک سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت، و روزانه کمتر از ده مارک میگرفت: اسمش جیمز الیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت. وقتی او را به شام دعوت کردم -غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب - حالش بههم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیدهام دیگر دربارهء پول و هنر با کسی حرف نمیزنم.
#کانال_چندقدم مانده...👣✨
مدتهاست که دیگر با کسی دربارهء پول و هنر حرف نمیزنم. هروقت این دو با هم برخورد میکنند، یکجای کار میلنگد، هنر را یا گران میخرند یا ارزان. در یک سیرک سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت، و روزانه کمتر از ده مارک میگرفت: اسمش جیمز الیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت. وقتی او را به شام دعوت کردم -غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب - حالش بههم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیدهام دیگر دربارهء پول و هنر با کسی حرف نمیزنم.
#کانال_چندقدم مانده...👣✨
به نظر من مهمترین توانایی که هر کس باید داشته باشد، قوهی تخیل است،
قوهی تخیل سبب میشود که آدم بتواند خودش را جای مردم دیگر بگذارد.
در نتیجه، مهربان و دلسوز میشود و احساسات دیگران را درک میکند.
بابا لنگ دراز – جین وبستر
#کانال_چندقدم مانده...👣✨
قوهی تخیل سبب میشود که آدم بتواند خودش را جای مردم دیگر بگذارد.
در نتیجه، مهربان و دلسوز میشود و احساسات دیگران را درک میکند.
بابا لنگ دراز – جین وبستر
#کانال_چندقدم مانده...👣✨
میگفت وقتی بغلش میکنم حس بچه ای رو دارم که تازه معنیه امنیتو،احساساتو،محبتو،ارضا شدن روحو،خوشبختیو،بودن و خواسته شدنو میفهمه؛ تازه میفهمه معنیه جهان کوچک من در آغوش تو خلاصه شده یعنی چی. میفهمه که این بغل حکم همون چای لب دوز،لبسوز مادربزرگ رو داره که بعد اوج خستگی میخوری و همونقدر خستگیت در میبره؛ تازه میفهمی بغلش نباشه انگار خستگی تو جونت مونده؛
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
برای تو باید بسیار بنویسم
نامه های "بدون مقصد"
شاید روزی....یکی...
به نشانی آنجا که تویی برسد
تا بدانی که این روزهای من
چگونه بی تو...با تو...شب میشوند
و تنها دلمشغولی ام توی ازدحام آدمیان
توی انزوای اتاق بی تقویم
توی سرگیجه های تسبیح و پنجره
ذکر مدام اسم کوچک توست
و دوست داشتنی
شبیه حضور پروردگار،
که از زمانهای بسیار دور آغاز شده
و تا ابدیت، ادامه خواهد داشت
باید بدانی هزار مرتبه...نه خواستم
نه توانستم ، نه حتی به فکر لعنتی ام رسید
که تو با من ، از یک پیکر نبوده ای
که تو را نخواهم، که دوستت نداشته باشم...!!
طاقت از تو دست کشیدن،
در یاخته های تنم پیدا نمیشود
من به هوای نفس کشیدن هوات،
زندگی میکنم ، راه میروم،
حرف میزنم ، شعر مینویسم
و تو هرگز نخواهی دانست
که برای دوباره در آغوش تو آرام گرفتن،
پای تمام معجزات تاریخ را وسط کشیده ام...!!
چگونه رهات کنم ، سرزمین دور و دیر...؟
جنگل بید ، چگونه ، جنون از تن در می آورد..؟!
من...معتاد به افیون مردمکانت
صدای تو را هر ثانیه چند مرتبه
در دورترین خاطره های قلب بیتاب
نفس میکشم ، لبخند میزنم
و به یاد حواسم میرسد
تو اول گفته بودی: "دوستت دارم"...!!
و از همان وقت ،
تمام سهم من از خوشبختی
طعم توت فرنگی بوسه هات،
با عطر خیس یاس و صنوبر
توی حصار خانه های پیراهنت شد
تو تمام آن چیزی شدی،
که از خداوندگار جهان میخواستم
جست و خیز کودکان لبخند و ترانه
در عاشقانه های من تمام نمیشود...
تو در رگهای من
شبیه جریان بی منتهای عطش
میان شریان تاکستان شیراز
ادامه خواهی داشت
در هزاره های بعد از این
و ادامه ی حوای بی بهشت
برای تو آبستن دخترانی خواهم شد
به نامهای گندم ، گیسو ، گلاب
تا برایشان...از رویای داشتنت
بسیار قصه بگویم...
مردی که هر بار
به اسم کوچکم صدایم میزد
تاریخ میلاد من
توی شناسنامه ، عوض میشد...
#آزاده_رمضانی
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
نامه های "بدون مقصد"
شاید روزی....یکی...
به نشانی آنجا که تویی برسد
تا بدانی که این روزهای من
چگونه بی تو...با تو...شب میشوند
و تنها دلمشغولی ام توی ازدحام آدمیان
توی انزوای اتاق بی تقویم
توی سرگیجه های تسبیح و پنجره
ذکر مدام اسم کوچک توست
و دوست داشتنی
شبیه حضور پروردگار،
که از زمانهای بسیار دور آغاز شده
و تا ابدیت، ادامه خواهد داشت
باید بدانی هزار مرتبه...نه خواستم
نه توانستم ، نه حتی به فکر لعنتی ام رسید
که تو با من ، از یک پیکر نبوده ای
که تو را نخواهم، که دوستت نداشته باشم...!!
طاقت از تو دست کشیدن،
در یاخته های تنم پیدا نمیشود
من به هوای نفس کشیدن هوات،
زندگی میکنم ، راه میروم،
حرف میزنم ، شعر مینویسم
و تو هرگز نخواهی دانست
که برای دوباره در آغوش تو آرام گرفتن،
پای تمام معجزات تاریخ را وسط کشیده ام...!!
چگونه رهات کنم ، سرزمین دور و دیر...؟
جنگل بید ، چگونه ، جنون از تن در می آورد..؟!
من...معتاد به افیون مردمکانت
صدای تو را هر ثانیه چند مرتبه
در دورترین خاطره های قلب بیتاب
نفس میکشم ، لبخند میزنم
و به یاد حواسم میرسد
تو اول گفته بودی: "دوستت دارم"...!!
و از همان وقت ،
تمام سهم من از خوشبختی
طعم توت فرنگی بوسه هات،
با عطر خیس یاس و صنوبر
توی حصار خانه های پیراهنت شد
تو تمام آن چیزی شدی،
که از خداوندگار جهان میخواستم
جست و خیز کودکان لبخند و ترانه
در عاشقانه های من تمام نمیشود...
تو در رگهای من
شبیه جریان بی منتهای عطش
میان شریان تاکستان شیراز
ادامه خواهی داشت
در هزاره های بعد از این
و ادامه ی حوای بی بهشت
برای تو آبستن دخترانی خواهم شد
به نامهای گندم ، گیسو ، گلاب
تا برایشان...از رویای داشتنت
بسیار قصه بگویم...
مردی که هر بار
به اسم کوچکم صدایم میزد
تاریخ میلاد من
توی شناسنامه ، عوض میشد...
#آزاده_رمضانی
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
شاملو یه جایی به آیدا میگه:
"باید ماند و به تو ثابت کرد که با موی سفید هم زیبایی!"
کسی که کنارتونه باید به همین زیبایی تصدقتون بده :)
#کانال_چندقدم مانده....👣✨
"باید ماند و به تو ثابت کرد که با موی سفید هم زیبایی!"
کسی که کنارتونه باید به همین زیبایی تصدقتون بده :)
#کانال_چندقدم مانده....👣✨