🔵🔴در حاشیه نبرد «کُردها» و «تُرکها» در بلژیک
✍بابک مینا
از دیروز «کُردها» و «تُرکها» در بلژیک به جان هم افتادهاند و در خیابان همدیگر را کتک میزنند. ظاهراً کار به کوکتل مولوتوف هم کشیده است. این نتیجه نهایی قومگرایی بدون هویتِ ملی و شهروندی است، سیاستی که در اروپا تبلیغ میشود و بر اساس آن مدام روی «اتنیکها» مانور میدهند.
وقتی قومهای مختلف درون فرهنگی ملی ادغام نشوند، وقتی «ادغام» نام فاشیسم بگیرد، جامعه به مجمعالقبایلی بدل میشود که هیچ نسبتی با هم ندارند. این وضعیتی است که لیبرالیسم چندفرهنگگرا دارد به وجود میآورد. هر تعلق قومی باید درونِ فرهنگی ملی تعریف شود. از سوی دیگر هویتِ شهروندی باید بر هویتِ قومی غلبه داشته باشد. ما اول شهروند یک ملتیم، و بعد به فلان قوم متعلقیم.
اما وقتی این رابطه برعکس بشود، یعنی هویت قومی بر هویت ملی اولویت پیدا کند، وضعیت همین میشود که در بلژیک میبینید. ایدهی ملت اساساً یعنی «مایی فراتر از تعلقات خاص و محلی و قومی.» وجود این «ما» ضروری است تا دولت بیتوجه به اینکه شخص به چه گروه دینی/قومی/ زبانی تعلق دارد ضامن حقوق او باشد.
در ایران این مفهوم «ملت ایران» نیست که باید خود را با اقوام، تنظیم کند، [بلکه] این هویتهای قومی هستند که خود را باید درونِ ملت ایران و در نسبت با فرهنگ ملی ایران تعریف کنند.
هویت ملی به دلایلی که گفته شد باید همچون چتری بالای سر هویتهای محلی حاضر باشد. بدون چنین چتری، ایران به مجمع القبایلی بدل میشود نظیر بلژیک امروز، کشوری ورشکسته که مهاجران از «اتنیکها»ی مختلف مشغول تخریبش هستند.
🔴 پینوشت:
در متن، منظور از «کُردها» و «تُرکها»، شهروندانِ کُردیزبان و تُرکزبانِ ترکیهای است که ساکن در کشور بلژیک هستند./کانال ایران دل
T.me/bestdiplomacy
🔵🔴در حاشیه نبرد «کُردها» و «تُرکها» در بلژیک
✍بابک مینا
از دیروز «کُردها» و «تُرکها» در بلژیک به جان هم افتادهاند و در خیابان همدیگر را کتک میزنند. ظاهراً کار به کوکتل مولوتوف هم کشیده است. این نتیجه نهایی قومگرایی بدون هویتِ ملی و شهروندی است، سیاستی که در اروپا تبلیغ میشود و بر اساس آن مدام روی «اتنیکها» مانور میدهند.
وقتی قومهای مختلف درون فرهنگی ملی ادغام نشوند، وقتی «ادغام» نام فاشیسم بگیرد، جامعه به مجمعالقبایلی بدل میشود که هیچ نسبتی با هم ندارند. این وضعیتی است که لیبرالیسم چندفرهنگگرا دارد به وجود میآورد. هر تعلق قومی باید درونِ فرهنگی ملی تعریف شود. از سوی دیگر هویتِ شهروندی باید بر هویتِ قومی غلبه داشته باشد. ما اول شهروند یک ملتیم، و بعد به فلان قوم متعلقیم.
اما وقتی این رابطه برعکس بشود، یعنی هویت قومی بر هویت ملی اولویت پیدا کند، وضعیت همین میشود که در بلژیک میبینید. ایدهی ملت اساساً یعنی «مایی فراتر از تعلقات خاص و محلی و قومی.» وجود این «ما» ضروری است تا دولت بیتوجه به اینکه شخص به چه گروه دینی/قومی/ زبانی تعلق دارد ضامن حقوق او باشد.
در ایران این مفهوم «ملت ایران» نیست که باید خود را با اقوام، تنظیم کند، [بلکه] این هویتهای قومی هستند که خود را باید درونِ ملت ایران و در نسبت با فرهنگ ملی ایران تعریف کنند.
هویت ملی به دلایلی که گفته شد باید همچون چتری بالای سر هویتهای محلی حاضر باشد. بدون چنین چتری، ایران به مجمع القبایلی بدل میشود نظیر بلژیک امروز، کشوری ورشکسته که مهاجران از «اتنیکها»ی مختلف مشغول تخریبش هستند.
🔴 پینوشت:
در متن، منظور از «کُردها» و «تُرکها»، شهروندانِ کُردیزبان و تُرکزبانِ ترکیهای است که ساکن در کشور بلژیک هستند./کانال ایران دل
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بایدن در بین سخنانش پوتین را «قصاب» خطاب کرد./پایش آمریکا
@bestdiplomacy
@bestdiplomacy
Forwarded from دیپلماسی
🔵🔴داستان انزوا
✍️ رشتهتوییتی از آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
اینجا راه ابریشم باستانی است؛ مجموعهی شبکهی بازرگانی از چین تا اروپا. برای دو هزاره، قلبِ تجارت و تحولات سیاسی جهان، گرداگردِ این شاهراه بود. این شاهراه، وارثِ راهِ شاهی (در دوره هخامنشیان) بود؛ شاهراهی از دریای اژه تا خلیجفارس. و ایران، به عنوان کشوری مبتنی بر راه و بازار، در میانهی آن بود.
اوج بازرگانی زمینی و دریایی ایران در دورانِ ساسانیان و صفویان بود. هر دو فاقدِ متحدِ استراتژیک بودند. به همین دلیل با بازرگانی، مبادلات اقتصادی و ائتلافهای موقتِ سیاسی کوشیدند بر انزوا پیروز شوند. اینان میدانستند که در دفاع از ایران، تنها هستند، پس باید از انزوا در جهان پرهیز کنند.
( - برای نزدیک به دو هزار سال، ایران، قلب تپنده مهمترین شریانِ بازرگانی جهانی، راه ابریشم باستانی، بود. پیش از آن، راه شاهیِ داریوش بزرگ، نخستین نمونهی تجارتِ آزادِ جهانی را شکل دادهبود. تجارت، درهمتنیده با زندگی ایرانی بود و چانهزنی ویژگی بارزِ ایرانی! تمدن ایرانی را باید ایرانراه دید. - )
نیاکانمان از تجاربِ تاریخی دریافته بودند که استفاده سنجیده از جایگاه ژئواستراتژیک ایران، میتواند بر قدرت کشور بیفزاید. تأکید بر بازرگانی با همسایگان و همکاریهای سیاسیِ تاکتیکی با قدرتهای بزرگ، جلوهی چنین سیاستی بود؛ سیاستی که به تناوب، رونقِ اقتصادی و قوامِ فرهنگی را به ارمغان میآورد.
امروزه اما سیستم (رژیم جمهوریاسلامی)، به گونهای روزافزون خود را به محور مسکو - پکن وابسته ساخته، نه شرقی، نه غربیِ ایدئولوژیک را به بلی شرقی، نه غربی، تبدیل کرده و کشور را در ورطهی انزوای اقتصادی انداخته [است]. جای شگفتی نیست که روسیه و چین از درگیری امریکا در خاورمیانه شاد میشوند، ولی ایران، تقاص پس میدهد!
حضرات؛ متوجه نیستند که انزوا، کشور را دچارِ فرسایشِ ژئوپلیتیکی کرده [است]. طرح مفاهیمی بیمعنی، مثلِ نقطهی شکست، نمیتواند فاجعه را نشان دهد، چرا که در سیستمهای ایدئولوژیک نقطهی شکستی وجود ندارد: همواره پیروزی است و بس! کشور اما «مردِ بیمار» منطقه شده؛ نتیجه، فرونشست است و تجزیه ایران!!
انزوا (Isolation) با تنهایی (Loneliness) متفاوت است. ایران در دفاع از خود «در بزنگاهها» معمولاً تنها و بییاور بوده، ولی به دلیلِ جایگاه مهمش در غرب آسیا، منزوی نبوده. «تنهایی در دفاع» واقعیتی برآمده از ژئوپلیتیک ایران است؛ «انزوا از جهان» اما ریشه در ایدئولوژی حاکم دارد!
«در بزنگاهها» حامی مطمئن در میانِ قدرتهای بزرگ نداری؟ پس با همه آنان رابطه داشته باش و آنجا که میطلبد، همکاری کن. کشوری که «در بزنگاهها» تنهاست، باید بدنبال همکاری اقتصادی و ائتلافِ موقت سیاسی با دیگران باشد. بدون چنین روابطی توسعه شکل نمیگیرد و بدون توسعه، ایران فرومیپاشد!
در منطقه با همسایگان خود در ایجاد شبکههای بازرگانی - تجاری شریک شو! از مشارکتِ سیاسی و اقتصادی با همسایگان بویژه ترکیه، عربستان و پاکستان استقبال کن. ادعای داشتنِ حوزهی نفوذ داری؟ آن را با درهم تنیدگی با بازارهای پیرامونی، از مرز چین تا کرانهی دریای مدیترانه، به حوزهی منافع تبدیل کن!
کشوری که در خارج از مرزها متحد نیرومند ندارد، باید حقوق شهروندی را پاس بدارد و آزادیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را رعایت کند. اما انزوا همه این حقوق را به بهانهی دشمن پایمال میکند. خفقانِ سیاسی، محدودیتهای اجتماعی، خودکفایی و اقتصادِ دستوری از دلِ انزواگرایی بیرون میآید!
( - رعایتِ حقوق شهروندی در ایران امری صرفاً هنجاری نیست؛ بلکه امری استراتژیک است. هنجاری بودن بدین معناست که «حقوق شهروندی خوب است، پس باید رعایت شود». استراتژیک بودن اما میگوید که «عدم رعایتِ حقوق شهروندی باعث فروپاشی کشور میشود». چرا؟ چون عمق_استراتژیک ایران، درون مرزهایش است!
#عمق_استراتژيك_ايران نه در عراق و سوريه است و نه در افغانستان و تاجيكستان. آن را #درون_كشور بجوييد! نقطهی ثقل امنيتِ ايران بر رابطهی حكومت و ملت استوار است و به "وحدتِ در بالا، كثرتِ در پايين" اشاره دارد: انسجام ميانِ سياستگذاران، احترام به شيوههای زندگی مردم. توازنِ ميانِ امنيت و آزادی. - )
درکِ تنهایی استراتژیک، کلید مبارزه با انزواگرایی است. پذیرشِ هم شرقی، هم غربی در خارج و رعایتِ حقوقِ شهروندی در داخل، پیامد مستقیم چنین درکی است. ملت ایران در دفاع از کشور خود تنها بوده و هست، اما سرانجام بر این واپسین انزوا پیروز میشود؛چرا که تاریخِ ایران، تاریخِ ضدِّ انزواست!/ایران دل
T.me/bestdiplomacy
✍️ رشتهتوییتی از آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
اینجا راه ابریشم باستانی است؛ مجموعهی شبکهی بازرگانی از چین تا اروپا. برای دو هزاره، قلبِ تجارت و تحولات سیاسی جهان، گرداگردِ این شاهراه بود. این شاهراه، وارثِ راهِ شاهی (در دوره هخامنشیان) بود؛ شاهراهی از دریای اژه تا خلیجفارس. و ایران، به عنوان کشوری مبتنی بر راه و بازار، در میانهی آن بود.
اوج بازرگانی زمینی و دریایی ایران در دورانِ ساسانیان و صفویان بود. هر دو فاقدِ متحدِ استراتژیک بودند. به همین دلیل با بازرگانی، مبادلات اقتصادی و ائتلافهای موقتِ سیاسی کوشیدند بر انزوا پیروز شوند. اینان میدانستند که در دفاع از ایران، تنها هستند، پس باید از انزوا در جهان پرهیز کنند.
( - برای نزدیک به دو هزار سال، ایران، قلب تپنده مهمترین شریانِ بازرگانی جهانی، راه ابریشم باستانی، بود. پیش از آن، راه شاهیِ داریوش بزرگ، نخستین نمونهی تجارتِ آزادِ جهانی را شکل دادهبود. تجارت، درهمتنیده با زندگی ایرانی بود و چانهزنی ویژگی بارزِ ایرانی! تمدن ایرانی را باید ایرانراه دید. - )
نیاکانمان از تجاربِ تاریخی دریافته بودند که استفاده سنجیده از جایگاه ژئواستراتژیک ایران، میتواند بر قدرت کشور بیفزاید. تأکید بر بازرگانی با همسایگان و همکاریهای سیاسیِ تاکتیکی با قدرتهای بزرگ، جلوهی چنین سیاستی بود؛ سیاستی که به تناوب، رونقِ اقتصادی و قوامِ فرهنگی را به ارمغان میآورد.
امروزه اما سیستم (رژیم جمهوریاسلامی)، به گونهای روزافزون خود را به محور مسکو - پکن وابسته ساخته، نه شرقی، نه غربیِ ایدئولوژیک را به بلی شرقی، نه غربی، تبدیل کرده و کشور را در ورطهی انزوای اقتصادی انداخته [است]. جای شگفتی نیست که روسیه و چین از درگیری امریکا در خاورمیانه شاد میشوند، ولی ایران، تقاص پس میدهد!
حضرات؛ متوجه نیستند که انزوا، کشور را دچارِ فرسایشِ ژئوپلیتیکی کرده [است]. طرح مفاهیمی بیمعنی، مثلِ نقطهی شکست، نمیتواند فاجعه را نشان دهد، چرا که در سیستمهای ایدئولوژیک نقطهی شکستی وجود ندارد: همواره پیروزی است و بس! کشور اما «مردِ بیمار» منطقه شده؛ نتیجه، فرونشست است و تجزیه ایران!!
انزوا (Isolation) با تنهایی (Loneliness) متفاوت است. ایران در دفاع از خود «در بزنگاهها» معمولاً تنها و بییاور بوده، ولی به دلیلِ جایگاه مهمش در غرب آسیا، منزوی نبوده. «تنهایی در دفاع» واقعیتی برآمده از ژئوپلیتیک ایران است؛ «انزوا از جهان» اما ریشه در ایدئولوژی حاکم دارد!
«در بزنگاهها» حامی مطمئن در میانِ قدرتهای بزرگ نداری؟ پس با همه آنان رابطه داشته باش و آنجا که میطلبد، همکاری کن. کشوری که «در بزنگاهها» تنهاست، باید بدنبال همکاری اقتصادی و ائتلافِ موقت سیاسی با دیگران باشد. بدون چنین روابطی توسعه شکل نمیگیرد و بدون توسعه، ایران فرومیپاشد!
در منطقه با همسایگان خود در ایجاد شبکههای بازرگانی - تجاری شریک شو! از مشارکتِ سیاسی و اقتصادی با همسایگان بویژه ترکیه، عربستان و پاکستان استقبال کن. ادعای داشتنِ حوزهی نفوذ داری؟ آن را با درهم تنیدگی با بازارهای پیرامونی، از مرز چین تا کرانهی دریای مدیترانه، به حوزهی منافع تبدیل کن!
کشوری که در خارج از مرزها متحد نیرومند ندارد، باید حقوق شهروندی را پاس بدارد و آزادیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را رعایت کند. اما انزوا همه این حقوق را به بهانهی دشمن پایمال میکند. خفقانِ سیاسی، محدودیتهای اجتماعی، خودکفایی و اقتصادِ دستوری از دلِ انزواگرایی بیرون میآید!
( - رعایتِ حقوق شهروندی در ایران امری صرفاً هنجاری نیست؛ بلکه امری استراتژیک است. هنجاری بودن بدین معناست که «حقوق شهروندی خوب است، پس باید رعایت شود». استراتژیک بودن اما میگوید که «عدم رعایتِ حقوق شهروندی باعث فروپاشی کشور میشود». چرا؟ چون عمق_استراتژیک ایران، درون مرزهایش است!
#عمق_استراتژيك_ايران نه در عراق و سوريه است و نه در افغانستان و تاجيكستان. آن را #درون_كشور بجوييد! نقطهی ثقل امنيتِ ايران بر رابطهی حكومت و ملت استوار است و به "وحدتِ در بالا، كثرتِ در پايين" اشاره دارد: انسجام ميانِ سياستگذاران، احترام به شيوههای زندگی مردم. توازنِ ميانِ امنيت و آزادی. - )
درکِ تنهایی استراتژیک، کلید مبارزه با انزواگرایی است. پذیرشِ هم شرقی، هم غربی در خارج و رعایتِ حقوقِ شهروندی در داخل، پیامد مستقیم چنین درکی است. ملت ایران در دفاع از کشور خود تنها بوده و هست، اما سرانجام بر این واپسین انزوا پیروز میشود؛چرا که تاریخِ ایران، تاریخِ ضدِّ انزواست!/ایران دل
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
🔵🔴نوروز از دیروز تا امروز
#نوروز واژه ای پارسی و جشنی است که با اسلوب های امروزین فرهنگ ایرانی به جهان پیشکش کرده است.اگر چه برگزاری جشن نوروز بصورت_ رسمی_ بیشتر توسط دولت های ایرانی انجام گرفته است .کوتاه مدتی پس از بنیاد دولتهای مستقل در ایران پس از اسلام، جنبه های رسمی و دولتی آن نه با شکوه دوران باستان بلکه کم و بیش دوباره اغاز شد.گرچه مخالف خوانی ها با نوروز از همان زمان چیرگی خلافت تبارگرای عربی بنی امیه اغاز شد
عباسیان که به شدت متأثر از فرهنگ و کارگزاران ایرانی بودند در کنار برگزاری عیدهای اسلامی به جشن های دیرین ایرانیان مانند مهرگان و نوروز نیز توجه داشتند. تأثیر خلافت عباسی از آداب الملوک ایرانی و نفوذ خاندان های معروف ایرانی چون برمکیان نیز در اهمیت یافتن این جشن ها سهم زیادی داشت. بر این اساس خلفای عباسی بویژه در دو سده نخست با برپایی مراسم جشن های ایرانی مخالفتی نشان ندادند و با تسامح رفتار کردند.از میان جشن های ایرانی دوران باستان، نوروز و مهرگان و سده و برخی جشن های کم اهمیت تر نظیر جشن رَکوب الکوسَج در این دوره رایج بود.از طاهریان تا روی کار آمدن صفویان ایران فاقد یک دولت منسجم همچون پیش از اسلام بود.ولی در این دوران دراز هم سنت برپایی جشنهای ایرانی با وجود مخالفت های کسانی چون امام محمد غزالی و برخی دیگر، هم در عرصه حکومتی و بیشتر در عرصه مردمی در سرزمین های ایرانی رایج بود. در دوران ملکشاه سلجوقی و به کوشش عمرخیام و تنظیم تقویم جلالی نوروز با روز نخست بهار مقارن شد.با اغاز شاهنشاهی صفوی برپایی نوروز وارد یک نقطه اوج بیسابقه شد که شواهد فراوان آن را می توان در اسناد تاریخی یافت. نوروز با شکوه هر چه تمام تر در قلمرو گورکانیان هند و ازبکها وعثمانی ها نیز برگزار میشد.جایگاه این جشن در حکومت دراز مدت شروانشاهان اران و شروان هم که پیش از صفویان در بادکوبه و گنجه حکمرانی می کردند با شکوه بود.سنت رسمی برگزاری جشن نوروز در سلسله های پس از صفوی هم با همان شکوه ادامه یافت
نخستین سستی در برگزاری آیین نوروز از سالهای نخست سده بیستم در عثمانی اغاز شد.
ترک های کنونی ترکیه و کسانی که امروز در آن کشور خودشان را ترک می پندارند از سالهای نخست قرن بیستم و مشخصا کودتای پانترکی ۱۹۰۸ ( انور،جمال ،طلعت )دچار نوعی بریدگی و انقطاع فرهنگی از گذشته خود شدند.
به همین دلیل جشن نوروز در ترکیه امروز صرفا منحصر به کردها و برخی علوی ها و آذری هاست که شامل جمعیتی معادل بیست تا سی میلیون نفر میشود.
با بررسی تاریخ دوران عثمانی می دانیم در آن دوران نوروز جشنی بود ارزشمند که برگزاری آن ربطی به تبار نداشت و عثمانی ها افزون بر زبان پارسی آیین نوروز را هم به اروپای شرقی منتقل کرده و رواج دادند.
در متون عثمانی پیرامون ارج نوروز اسناد کم نیستند.
البته به دلیل جایگاه خلافتی و مذهبی در عثمانی اهمیت این جشن پایین تر از اعیاد مذهبی فطر و قربان بود
برپایی نوروز با شکوه هر چه تمام تر در دوران سلجوقیان روم نیز پیش از عثمانی ها رواج داشت.
اکنون در ترکیه لازها و اکثریت ترکها نوروز نمی گیرند. دیگر اقوام به جز کردها و برخی علوی ها و البته آذری های ترکیه نوروز را پاس می دارند.
کردهای ترکیه هم نوروز را عملا به سلاحی برای هویت طلبی ضد حاکمیت و یک راهبرد مبارزه تبدیل کرده اند.
در دوران صدام و حافظ اسد هم کردهای عراق و سوریه همین رویه را داشتند.
هویت طلبی با ابزار نوروز یکی از سمبل های مقاومت مدنی مردمان اران و شروان و قفقاز و تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان وقرقیزستان در دوران استالینی بود.اینک نیز طالبان در افغانستان مخالف خوان اصلی نوروز است
بعدها در دوران برژنف رژیم شوروی تا حدی از این مبارزه با نوروز کوتاه امد و عقب نشینی هایی خفیف کرد.
فرقه دموکرات پیشه وری هم با پیروی از استالین و باقروف از کاربری واژه نوروز بشدت پرهیز می کرد و سعی داشت با واژه هایی چون ایل و بهار بایرامی از واژه نوروز استفاده نکند.چهارشنبه سوری و سیزده بدر هم در قاموس فرقه جایی نداشت
مخالف خوانی با آیین ایرانی نوروز وجه مشترک جهان وطن های افراطی مذهبی و مارکسیستی بوده است.بدون هر گونه سوگیری باید اذعان کنیم در میان شاخه های مذهبی اسلامی مذهب جعفری بیشترین همدلی و بیان روایت در تایید نوروز را از زمان صفویان داشته است.پدیده ای که در دیگر فرق کمتر دیده میشود.
امروز نیز پاره ای از تجزیه طلبان و قوم گرایان افراطی و برخی وارثان مارکسیسم که تلاش های فکری و عملی شان پیرامون نابودی نوروز به شکست سختی انجامیده است می کوشند با توسل به برخی داده های سست ریشه های ایرانی آن را انکار کرده و آن را به جشنی درحد اغاز سال نو فروبکاهند!
شکی در وام گیری برخی سنت های نوروزی از برخی اقوام باستانی نیست.ولی نوروز امروز، بیشترین داشته هایش مدیون فرهنگ و تاریخ ایران است
✍ افشین جعفرزاده
نوروز ۱۴۰۳
💚🤍❤️
#نوروز واژه ای پارسی و جشنی است که با اسلوب های امروزین فرهنگ ایرانی به جهان پیشکش کرده است.اگر چه برگزاری جشن نوروز بصورت_ رسمی_ بیشتر توسط دولت های ایرانی انجام گرفته است .کوتاه مدتی پس از بنیاد دولتهای مستقل در ایران پس از اسلام، جنبه های رسمی و دولتی آن نه با شکوه دوران باستان بلکه کم و بیش دوباره اغاز شد.گرچه مخالف خوانی ها با نوروز از همان زمان چیرگی خلافت تبارگرای عربی بنی امیه اغاز شد
عباسیان که به شدت متأثر از فرهنگ و کارگزاران ایرانی بودند در کنار برگزاری عیدهای اسلامی به جشن های دیرین ایرانیان مانند مهرگان و نوروز نیز توجه داشتند. تأثیر خلافت عباسی از آداب الملوک ایرانی و نفوذ خاندان های معروف ایرانی چون برمکیان نیز در اهمیت یافتن این جشن ها سهم زیادی داشت. بر این اساس خلفای عباسی بویژه در دو سده نخست با برپایی مراسم جشن های ایرانی مخالفتی نشان ندادند و با تسامح رفتار کردند.از میان جشن های ایرانی دوران باستان، نوروز و مهرگان و سده و برخی جشن های کم اهمیت تر نظیر جشن رَکوب الکوسَج در این دوره رایج بود.از طاهریان تا روی کار آمدن صفویان ایران فاقد یک دولت منسجم همچون پیش از اسلام بود.ولی در این دوران دراز هم سنت برپایی جشنهای ایرانی با وجود مخالفت های کسانی چون امام محمد غزالی و برخی دیگر، هم در عرصه حکومتی و بیشتر در عرصه مردمی در سرزمین های ایرانی رایج بود. در دوران ملکشاه سلجوقی و به کوشش عمرخیام و تنظیم تقویم جلالی نوروز با روز نخست بهار مقارن شد.با اغاز شاهنشاهی صفوی برپایی نوروز وارد یک نقطه اوج بیسابقه شد که شواهد فراوان آن را می توان در اسناد تاریخی یافت. نوروز با شکوه هر چه تمام تر در قلمرو گورکانیان هند و ازبکها وعثمانی ها نیز برگزار میشد.جایگاه این جشن در حکومت دراز مدت شروانشاهان اران و شروان هم که پیش از صفویان در بادکوبه و گنجه حکمرانی می کردند با شکوه بود.سنت رسمی برگزاری جشن نوروز در سلسله های پس از صفوی هم با همان شکوه ادامه یافت
نخستین سستی در برگزاری آیین نوروز از سالهای نخست سده بیستم در عثمانی اغاز شد.
ترک های کنونی ترکیه و کسانی که امروز در آن کشور خودشان را ترک می پندارند از سالهای نخست قرن بیستم و مشخصا کودتای پانترکی ۱۹۰۸ ( انور،جمال ،طلعت )دچار نوعی بریدگی و انقطاع فرهنگی از گذشته خود شدند.
به همین دلیل جشن نوروز در ترکیه امروز صرفا منحصر به کردها و برخی علوی ها و آذری هاست که شامل جمعیتی معادل بیست تا سی میلیون نفر میشود.
با بررسی تاریخ دوران عثمانی می دانیم در آن دوران نوروز جشنی بود ارزشمند که برگزاری آن ربطی به تبار نداشت و عثمانی ها افزون بر زبان پارسی آیین نوروز را هم به اروپای شرقی منتقل کرده و رواج دادند.
در متون عثمانی پیرامون ارج نوروز اسناد کم نیستند.
البته به دلیل جایگاه خلافتی و مذهبی در عثمانی اهمیت این جشن پایین تر از اعیاد مذهبی فطر و قربان بود
برپایی نوروز با شکوه هر چه تمام تر در دوران سلجوقیان روم نیز پیش از عثمانی ها رواج داشت.
اکنون در ترکیه لازها و اکثریت ترکها نوروز نمی گیرند. دیگر اقوام به جز کردها و برخی علوی ها و البته آذری های ترکیه نوروز را پاس می دارند.
کردهای ترکیه هم نوروز را عملا به سلاحی برای هویت طلبی ضد حاکمیت و یک راهبرد مبارزه تبدیل کرده اند.
در دوران صدام و حافظ اسد هم کردهای عراق و سوریه همین رویه را داشتند.
هویت طلبی با ابزار نوروز یکی از سمبل های مقاومت مدنی مردمان اران و شروان و قفقاز و تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان وقرقیزستان در دوران استالینی بود.اینک نیز طالبان در افغانستان مخالف خوان اصلی نوروز است
بعدها در دوران برژنف رژیم شوروی تا حدی از این مبارزه با نوروز کوتاه امد و عقب نشینی هایی خفیف کرد.
فرقه دموکرات پیشه وری هم با پیروی از استالین و باقروف از کاربری واژه نوروز بشدت پرهیز می کرد و سعی داشت با واژه هایی چون ایل و بهار بایرامی از واژه نوروز استفاده نکند.چهارشنبه سوری و سیزده بدر هم در قاموس فرقه جایی نداشت
مخالف خوانی با آیین ایرانی نوروز وجه مشترک جهان وطن های افراطی مذهبی و مارکسیستی بوده است.بدون هر گونه سوگیری باید اذعان کنیم در میان شاخه های مذهبی اسلامی مذهب جعفری بیشترین همدلی و بیان روایت در تایید نوروز را از زمان صفویان داشته است.پدیده ای که در دیگر فرق کمتر دیده میشود.
امروز نیز پاره ای از تجزیه طلبان و قوم گرایان افراطی و برخی وارثان مارکسیسم که تلاش های فکری و عملی شان پیرامون نابودی نوروز به شکست سختی انجامیده است می کوشند با توسل به برخی داده های سست ریشه های ایرانی آن را انکار کرده و آن را به جشنی درحد اغاز سال نو فروبکاهند!
شکی در وام گیری برخی سنت های نوروزی از برخی اقوام باستانی نیست.ولی نوروز امروز، بیشترین داشته هایش مدیون فرهنگ و تاریخ ایران است
✍ افشین جعفرزاده
نوروز ۱۴۰۳
💚🤍❤️
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
🔵🔴رویترز: روسیه برای دریافت پول نفتهای فروخته شدهاش دچار مشکل شده است
شرکتهای نفتی روسیه با تاخیر چند ماهه در دریافت پول نفت خام و سوخت فروخته شدهشان مواجه هستند زیرا بانکها در چین، ترکیه و امارات متحده عربی به دلیل نگرانی از تحریمهای ثانویه آمریکا، محتاطتر شدهاند.
جزئیات بیشتر: https://bitly.ws/3gSYs
@bestdiplomacy
شرکتهای نفتی روسیه با تاخیر چند ماهه در دریافت پول نفت خام و سوخت فروخته شدهشان مواجه هستند زیرا بانکها در چین، ترکیه و امارات متحده عربی به دلیل نگرانی از تحریمهای ثانویه آمریکا، محتاطتر شدهاند.
جزئیات بیشتر: https://bitly.ws/3gSYs
@bestdiplomacy
zip.lu
Zip | URL Shortener
Welcome to Zip.lu - Do you have enough of posting URLs in emails only to have it break when sent causing the recipient to have to cut and paste it back together? We will create a tiny URL that will not break in email postings and never expires. Our site is…
🔵🔴نرخ تورم و آیندۀ سیاسی کشور
March 24, 2024 by محمود سریع القلم✍
برای کسانی که به صورت آمپریک (Empirical) و میدانی در میان مردم زندگی می کنند این نتیجه گیری نسبتاً روشن است که تداومِ طولانی مدتِ نرخ دورقمی تورم، باورهای جامعه نسبت به بسیاری مفاهیم از جمله حکمرانی مطلوب، دولت، عدالت، دین، طبقات حاکم، رسانه ها، دستگاه های تبلیغاتی، سیاست خارجی و دوستان/مخالفین کشور را به صورت بنیادی تغییر داده است. کاهش قدرت خرید و کیفیت زندگی، زمینه ساز تجمیع باورهای جدید در میان مردم شده است. فاصله طبقاتی قابل توجه، این نوع باورهای منفی را نیز تعمیق می بخشد. وقتی شهروندی در کوچه و بازار می-شنود برای عوارض گمرک یک خودروی وارداتی ایتالیایی، بیست میلیارد تومان هزینه شده است، نسبت خود را با جامعه، عدالت، انصاف، واقعیت ها و آینده می سنجد. اگر وی هر چند روز، با چنین داده ای رو به رو شود، ذهنیتی منفی به صورت رسوب یافته با محیط زندگی و پیرامون خود پیدا می کند.
دو نظریه پرداز توانمند علوم انسانی، تالکوت پارسونز(Talcott Parsons) و آنتونی گیدنز(Anthony Giddens) با نظریه پردازی های جدی تلاش کرده اند تا به یک پرسش کانونی در جامعۀ سرمایه داری پاسخ دهند: با افزایش ثروت ملی و ثروت طبقۀ سرمایه دار، چگونه می توان عامۀ مردم را نسبت به کشور، تعلق خاطر آن ها به نظام سیاسی/اقتصادی، حفظ قرارداد اجتماعی و نظم عمومی تداوم بخشید؟ در اقتصاد سیاسی کشورها، سه بازیگر اصلی وجود دارد: حاکمیت، بخش خصوصی و عامۀ مردم (مصلحت عامه). سرنوشت سیاسی کشورها تحت تاثیر دینامیکی است که در میان این سه بازیگر وجود دارد. کشور زلاند نو رسماً اعلام کرده که حاکمیت، طرف مردم را گرفته و مبنای حکمرانی، توزیع امکانات در میان مردم است، ضمن اینکه با قرارداد اجتماعی موردِ وثوق همه اقشار، از بخش خصوصی و فعالیت آن-ها دفاع می کند. در آلمان، حاکمیت سعی می کند میان منافع بخش خصوصی و عامۀ مردم، نوعی توازن برقرار کند و به تناسب شرایط، هر دو طرف را راضی نگه دارد. بین سال های 1830 و 1860، انگلستان وضعیت بسیار وخیم اقتصادی را تجربه کرد. حاکمیت برای آنکه مانع از شورش های اجتماعی شود و توازن میان نیروهای اقتصادی و اجتماعی را حفظ کند، دو کار کلیدی برای اوضاع خاص آن دوره انجام داد: از تشکیل سندیکاهای کارگری و تحققِ حقوق کارگران دفاع کرد و به طور جدی از افزایشِ قیمتِ مواد غذایی جلوگیری نمود. اینکه دولت ها چگونه تعادل اجتماعی را در شرایط رکود اقتصادی حفظ می کنند، خود چالشی اساسی است.
مطلب کامل در👇👇👇
https://telegra.ph/sariolghalam-03-24
March 24, 2024 by محمود سریع القلم✍
برای کسانی که به صورت آمپریک (Empirical) و میدانی در میان مردم زندگی می کنند این نتیجه گیری نسبتاً روشن است که تداومِ طولانی مدتِ نرخ دورقمی تورم، باورهای جامعه نسبت به بسیاری مفاهیم از جمله حکمرانی مطلوب، دولت، عدالت، دین، طبقات حاکم، رسانه ها، دستگاه های تبلیغاتی، سیاست خارجی و دوستان/مخالفین کشور را به صورت بنیادی تغییر داده است. کاهش قدرت خرید و کیفیت زندگی، زمینه ساز تجمیع باورهای جدید در میان مردم شده است. فاصله طبقاتی قابل توجه، این نوع باورهای منفی را نیز تعمیق می بخشد. وقتی شهروندی در کوچه و بازار می-شنود برای عوارض گمرک یک خودروی وارداتی ایتالیایی، بیست میلیارد تومان هزینه شده است، نسبت خود را با جامعه، عدالت، انصاف، واقعیت ها و آینده می سنجد. اگر وی هر چند روز، با چنین داده ای رو به رو شود، ذهنیتی منفی به صورت رسوب یافته با محیط زندگی و پیرامون خود پیدا می کند.
دو نظریه پرداز توانمند علوم انسانی، تالکوت پارسونز(Talcott Parsons) و آنتونی گیدنز(Anthony Giddens) با نظریه پردازی های جدی تلاش کرده اند تا به یک پرسش کانونی در جامعۀ سرمایه داری پاسخ دهند: با افزایش ثروت ملی و ثروت طبقۀ سرمایه دار، چگونه می توان عامۀ مردم را نسبت به کشور، تعلق خاطر آن ها به نظام سیاسی/اقتصادی، حفظ قرارداد اجتماعی و نظم عمومی تداوم بخشید؟ در اقتصاد سیاسی کشورها، سه بازیگر اصلی وجود دارد: حاکمیت، بخش خصوصی و عامۀ مردم (مصلحت عامه). سرنوشت سیاسی کشورها تحت تاثیر دینامیکی است که در میان این سه بازیگر وجود دارد. کشور زلاند نو رسماً اعلام کرده که حاکمیت، طرف مردم را گرفته و مبنای حکمرانی، توزیع امکانات در میان مردم است، ضمن اینکه با قرارداد اجتماعی موردِ وثوق همه اقشار، از بخش خصوصی و فعالیت آن-ها دفاع می کند. در آلمان، حاکمیت سعی می کند میان منافع بخش خصوصی و عامۀ مردم، نوعی توازن برقرار کند و به تناسب شرایط، هر دو طرف را راضی نگه دارد. بین سال های 1830 و 1860، انگلستان وضعیت بسیار وخیم اقتصادی را تجربه کرد. حاکمیت برای آنکه مانع از شورش های اجتماعی شود و توازن میان نیروهای اقتصادی و اجتماعی را حفظ کند، دو کار کلیدی برای اوضاع خاص آن دوره انجام داد: از تشکیل سندیکاهای کارگری و تحققِ حقوق کارگران دفاع کرد و به طور جدی از افزایشِ قیمتِ مواد غذایی جلوگیری نمود. اینکه دولت ها چگونه تعادل اجتماعی را در شرایط رکود اقتصادی حفظ می کنند، خود چالشی اساسی است.
مطلب کامل در👇👇👇
https://telegra.ph/sariolghalam-03-24
Telegraph
نرخ تورم و آیندۀ سیاسی کشور
برای کسانی که به صورت آمپریک (Empirical) و میدانی در میان مردم زندگی می کنند این نتیجه گیری نسبتاً روشن است که تداومِ طولانی مدتِ نرخ دورقمی تورم، باورهای جامعه نسبت به بسیاری مفاهیم از جمله حکمرانی مطلوب، دولت، عدالت، دین، طبقات حاکم، رسانه ها، دستگاه…
🔵🔴چرا تخم مرغ های نوروزیِ تبریز مهمند؟!
✍🏻رضا حبیبی
✅ پیش از این بارها درباره ویژگی های منفی رویکرد و جریانی که امروز در مناطق قومی ایران به عنوان هویت طلبی شناخته می شود، نوشته و هشدار داده ام. در این یادداشت درباره یکی از این ویژگی های منفی که در جریان تخم مرغ های نوروزیِ تبریز، آشکارا خود را نشان داد، نکاتی را بیان خواهم نمود.
✅ در مورد مشخص آذربایجان، بخشی از جریان هویت طلبی قومی، همزمان با ایجاد و تعمیق گسل های هویتی در داخل ایران، پروژه دیگری را طراحی و اجرا می کند که هدف از آن، انحلال یا ادغام «هویت باشندگان بخشی از ملت ایران» در واحدِ هویتی دیگریست که خارج از دولت و ملت ایران قرار دارند. بخش بزرگی از این گرایش الحاق گرایانه که در حوزه فرهنگی با شتاب دنبال می شود، با استفاده از جایگزینی نمادها پیگیری می گردد. یکی از ابزارهای مهمی که امروز در جهان برای برساخت یا تقویت هویت های جمعی مورد استفاده قرار می گیرد، نمادهای مشترک هستند.
نماد مشترک هر آن چیزیست که از نظرگاه ذهنی، حس اشتراکِ تاریخی-هویتی را در اعضای گروه (در اینجا شهروندان به عنوان اعضای نهاد ملت-دولت) تقویت نموده و به تداوم آن کمک می نمایند. بدیهی است شرط لازم برای تقویت هویت های جمعی، حس برابری حقوقی و ... در بین اعضای گروه است. با این وجود در صورت حضور این شرط پیشینی، نقشِ تقویت کننده نمادها در تقویت حس همبستگی جمعیِ ملی را نمی توان نادیده گرفت.
در سپهر فرهنگی و سیاسیِ امروز ایران، در کنار به حاشیه رانده شدن عامِ «امر ملی» و به تبع آن «نمادهای ملی»، استفاده از نمادها، از طرف جریانات به اصطلاح هویت طلب با هدف ایجاد اشتراک ذهنی-تاریخی-هویتی در بین اعضای گروه فروملی، با قدرت پیگیری و اجرا می گردد. این مسئله وقتی خطرناک تر می شود که «تلاش برای گسست ذهنی در داخل» با «تلاش برای پیوست یا الحاق ذهنی به خارج» همراه می گردد. مهمترین مصادیقِ این تلاش، در سالیان گذشته در جغرافیای آذربایجان را می توان «ترویج نماد بوزقورد یا گرگ خاکستری» و «معرفی کتاب دده قورقود به عنوان میراث ادبی مردم آذربایجان» دانست.
می دانیم، نماد ملی ایرانیان حتی در زمان حکومت های ترک تبار ایران، شیر بوده است. حالا اما به یکباره و بدون هیچ پشتوانه تاریخی در آذربایجان، سر و کله بوزقورد یا همان گرگ خاکستری با دو هدف توامان پیدا شده است. یکم جدا کردن نمادین مردم آذربایجان از سایر مردم ایران و دوم چسباندنشان به سایر ترک تباران دنیا. یعنی پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج»
کتاب دده قورقود هم طی این پروسه قرار است بدیل شاهنامه در آذربایجان باشد. این کتاب همانقدر متعلق به فرهنگ آذربایجان است که کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو. هیچ فرد عاقلی بینوایان را متعلق به فرهنگ آذربایجان نمی داند. زیرا نگارش آن در آذربایجان انجام نشده، هیچ اشاره ای به نام آذربایجان در آن نشده (درباره آذربایجان نیست) و جایگاه خاصی نیز در بین مردم عادی آذربایجان ندارد. دقیقا همین دلایل در مورد کتاب دده قورقود نیز ساری و جاریست. چرا باید کتابی که در خارج از آذربایجان نگارش شده، محتوای آن هیچ ارتباطی با آذربایجان ندارد و باشندگان آذربایجان جز معدودی فعالین سیاسی و فرهنگی، خواندن که هیچ، حتی نام آن را هم نشنیده اند، به عنوان میراث فرهنگی آذربایجان معرفی گردد؟ جواب ساده است. پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج»
✅ با این توضیحات، اکنون می توان دید دقیقتری نسبت به تخم مرغ های تبریزی داشت.
۱. فردی که به صراحت در صفحه خود در فضای مجازی می نویسد «آذربایجان جنوبی، ایران نیست»، طرف همکاری نهادهای حاکمیتی قرار می گیرد.
۲. این فرد جهت گرامیداشت جشنی ایرانی، در ایران ، از خط و نمادهایی استفاده می کند که هیچ سابقه ای در این منطقه نداشته و مربوط به جغرافیا و مردمانی دیگر است.
به نظر می رسد، مسئله روشنتر از آنست که نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد. مشکل تخم مرغ های تبریزی، فقط چند شکل و نوشته نیست. بلکه تلاشی «توام با اراده»، «هدفمند» و «بابرنامه» به منظور پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج» است.
✅ برخی می گویند با چند تخم مرغ، تجزیه طلبی رخ نمی دهد. بله درست است. وقوع تجزیه جغرافیایی و سیاسی، موضوعی است که وقوعش الزامات خود را دارد. ولی گسست ذهنی از داخل و الحاق ذهنی به گروه های جمعیتیِ غیرایرانی، تلاشی غیرقابل کتمان در سپهر سیاسی-فرهنگی امروزِ ایران است که باید هم حکومت و هم نخبگان فرهنگی و سیاسی خطر آن را جدی گرفته و در مقابل آن بایستند.
عدم توجه به این مهم، در بلندمدت قطعا منجر به فروپاشی اجتماعیِ ایران می گردد. حتی اگر فروپاشی جغرافیایی صورت نگیرد.
✅ پاینده باد صلح، برابری، آزادی برای تمام جهان/پاینده باد ایران
T.me/bestdiplomacy
✍🏻رضا حبیبی
✅ پیش از این بارها درباره ویژگی های منفی رویکرد و جریانی که امروز در مناطق قومی ایران به عنوان هویت طلبی شناخته می شود، نوشته و هشدار داده ام. در این یادداشت درباره یکی از این ویژگی های منفی که در جریان تخم مرغ های نوروزیِ تبریز، آشکارا خود را نشان داد، نکاتی را بیان خواهم نمود.
✅ در مورد مشخص آذربایجان، بخشی از جریان هویت طلبی قومی، همزمان با ایجاد و تعمیق گسل های هویتی در داخل ایران، پروژه دیگری را طراحی و اجرا می کند که هدف از آن، انحلال یا ادغام «هویت باشندگان بخشی از ملت ایران» در واحدِ هویتی دیگریست که خارج از دولت و ملت ایران قرار دارند. بخش بزرگی از این گرایش الحاق گرایانه که در حوزه فرهنگی با شتاب دنبال می شود، با استفاده از جایگزینی نمادها پیگیری می گردد. یکی از ابزارهای مهمی که امروز در جهان برای برساخت یا تقویت هویت های جمعی مورد استفاده قرار می گیرد، نمادهای مشترک هستند.
نماد مشترک هر آن چیزیست که از نظرگاه ذهنی، حس اشتراکِ تاریخی-هویتی را در اعضای گروه (در اینجا شهروندان به عنوان اعضای نهاد ملت-دولت) تقویت نموده و به تداوم آن کمک می نمایند. بدیهی است شرط لازم برای تقویت هویت های جمعی، حس برابری حقوقی و ... در بین اعضای گروه است. با این وجود در صورت حضور این شرط پیشینی، نقشِ تقویت کننده نمادها در تقویت حس همبستگی جمعیِ ملی را نمی توان نادیده گرفت.
در سپهر فرهنگی و سیاسیِ امروز ایران، در کنار به حاشیه رانده شدن عامِ «امر ملی» و به تبع آن «نمادهای ملی»، استفاده از نمادها، از طرف جریانات به اصطلاح هویت طلب با هدف ایجاد اشتراک ذهنی-تاریخی-هویتی در بین اعضای گروه فروملی، با قدرت پیگیری و اجرا می گردد. این مسئله وقتی خطرناک تر می شود که «تلاش برای گسست ذهنی در داخل» با «تلاش برای پیوست یا الحاق ذهنی به خارج» همراه می گردد. مهمترین مصادیقِ این تلاش، در سالیان گذشته در جغرافیای آذربایجان را می توان «ترویج نماد بوزقورد یا گرگ خاکستری» و «معرفی کتاب دده قورقود به عنوان میراث ادبی مردم آذربایجان» دانست.
می دانیم، نماد ملی ایرانیان حتی در زمان حکومت های ترک تبار ایران، شیر بوده است. حالا اما به یکباره و بدون هیچ پشتوانه تاریخی در آذربایجان، سر و کله بوزقورد یا همان گرگ خاکستری با دو هدف توامان پیدا شده است. یکم جدا کردن نمادین مردم آذربایجان از سایر مردم ایران و دوم چسباندنشان به سایر ترک تباران دنیا. یعنی پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج»
کتاب دده قورقود هم طی این پروسه قرار است بدیل شاهنامه در آذربایجان باشد. این کتاب همانقدر متعلق به فرهنگ آذربایجان است که کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو. هیچ فرد عاقلی بینوایان را متعلق به فرهنگ آذربایجان نمی داند. زیرا نگارش آن در آذربایجان انجام نشده، هیچ اشاره ای به نام آذربایجان در آن نشده (درباره آذربایجان نیست) و جایگاه خاصی نیز در بین مردم عادی آذربایجان ندارد. دقیقا همین دلایل در مورد کتاب دده قورقود نیز ساری و جاریست. چرا باید کتابی که در خارج از آذربایجان نگارش شده، محتوای آن هیچ ارتباطی با آذربایجان ندارد و باشندگان آذربایجان جز معدودی فعالین سیاسی و فرهنگی، خواندن که هیچ، حتی نام آن را هم نشنیده اند، به عنوان میراث فرهنگی آذربایجان معرفی گردد؟ جواب ساده است. پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج»
✅ با این توضیحات، اکنون می توان دید دقیقتری نسبت به تخم مرغ های تبریزی داشت.
۱. فردی که به صراحت در صفحه خود در فضای مجازی می نویسد «آذربایجان جنوبی، ایران نیست»، طرف همکاری نهادهای حاکمیتی قرار می گیرد.
۲. این فرد جهت گرامیداشت جشنی ایرانی، در ایران ، از خط و نمادهایی استفاده می کند که هیچ سابقه ای در این منطقه نداشته و مربوط به جغرافیا و مردمانی دیگر است.
به نظر می رسد، مسئله روشنتر از آنست که نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد. مشکل تخم مرغ های تبریزی، فقط چند شکل و نوشته نیست. بلکه تلاشی «توام با اراده»، «هدفمند» و «بابرنامه» به منظور پیگیری توامان «گسست ذهنی در داخل و الحاق گری ذهنی در خارج» است.
✅ برخی می گویند با چند تخم مرغ، تجزیه طلبی رخ نمی دهد. بله درست است. وقوع تجزیه جغرافیایی و سیاسی، موضوعی است که وقوعش الزامات خود را دارد. ولی گسست ذهنی از داخل و الحاق ذهنی به گروه های جمعیتیِ غیرایرانی، تلاشی غیرقابل کتمان در سپهر سیاسی-فرهنگی امروزِ ایران است که باید هم حکومت و هم نخبگان فرهنگی و سیاسی خطر آن را جدی گرفته و در مقابل آن بایستند.
عدم توجه به این مهم، در بلندمدت قطعا منجر به فروپاشی اجتماعیِ ایران می گردد. حتی اگر فروپاشی جغرافیایی صورت نگیرد.
✅ پاینده باد صلح، برابری، آزادی برای تمام جهان/پاینده باد ایران
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Forwarded from عکس نگار
🔵🔴توصیهٔ دکتر سجاد آیدنلو، شاهنامهپژوه ارومیهای
یکی از کلیدواژههای نادرست که دستمایۀ جعل و نفاق نیز میشود، کلیدواژۀ «فارس» است.
از منظر تباری و نژادی و هویتی، ما فارس نداریم. هویتِ فارس نداریم، ملّتِ فارس نداریم، شاعر فارس نداریم. این اصطلاحات نادرست است.
فارس، [صرفاً] نام استانی در ایران بوده که در طولِ تاریخِ ایران به دلیل اینکه دو سلسلۀ تاثیرگذارِ هخامنشیان و ساسانیان از آنجا برخاستند، بنا بر قاعدۀ ادبی مَجاز، در متونِ عربی و بعضاً یونانی، فارس را به معنای ایران به کار بردهاند.
مثلاً وقتی میگفتند «ملوک الفرس»، یعنی پادشاهان ایران، که آذربایجان و کردستان و خراسان و کلیۀ نواحی ایران را نیز شامل میشده است.
برخی به اشتباه اینگونه تلقی میکنند که فارس یک نژاد و هویت جدایی است که در برابر هویتِ تُرک و کُرد و لُر و … قرار دارد.
اینگونه نیست، ما یک هویتِ ایرانی داریم که تمامی مناطق و زبانها و گویشهای رایج در ایران را دربرمیگیرد.
زبان فارسی، زبان ملّی ایرانیان است، نه [زبانِ] یک هویت مشخص و جدایی به نام فارس.
بر اساس همین نکاتی که عرض کردم، نظامی [گنجهای] خود را «دهقان فصیح پارسیزاد» لقب میدهد که در اینجا پارسی به معنای ایرانی است، نه فارس در تلقی اشتباهِ امروزین.
بر همین اساس بنده از اهالی رسانه نیز خواهش میکنم که از اصطلاحاتی مانند فارس، تُرک، کُرد، لُر و … استفاده نکنند؛ چرا که این کار مقدمۀ دیگریسازی و در ادامه نیز مقدمۀ ملتسازی در درونِ کشور میشود و یکپارچگی و وحدت ملی ایران را با مخاطره مواجه میکند.
اگر هم اصراری برای تقسیمبندی افراد بر اساس زبان است، از اصطلاحاتِ فارسیزبان، تُرکیزبان، کُردیزبان و … استفاده کنند.
البته که بهتر است معیار تقسیمبندی در درون یک کشور متحد و یکپارچه، معیارِ جغرافیایی باشد؛ چنانچه سنت ادبی و تاریخی ما نیز بدینگونه بوده است. مانند خراسانی، سنندجی، تبریزی، شیرازی و … .
اگر چنین باشد، تداخل و تناقضی هم با هویت تاریخی و درازدامن ایرانی پیدا نخواهد شد.
🔴 پینوشت:
نهم فروردین ماه، زادروز سجاد آیدنلو، شاهنامهپژوه و استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی
سجّاد آیدنلو (متولد ۱۳۵۹ در شهر ارومیه) شاهنامهشناس و استاد تمام دانشگاه پیامنور ارومیه است. از او حدود شانزده کتاب و نزدیک دویست و هفتاد مقاله در حوزهٔ شاهنامهشناسی منتشر شدهاست. آیدنلو به گواهی استادان و متخصصان فن، جوانترین شاهنامهشناس شاخصِ حال حاضر در دنیاست که اعتبار و تازگی نوشتههای او به تأیید بسیاری از بزرگانِ ادب فارسی رسیدهاست. میلاد عظیمی در یکی از نوشتههای ستون آویزهها در مجله بخارا، سجاد آیدنلو را برجستهترین، فردِ نسلِ خود برای ادامه سلسله جلیله دانشمندان و ادیبانِ آذربایجان معرفی کردهاست. آیدنلو در بیش از صد همایش و مجلس علمی در شهرها و دانشگاههای مختلف کشور دربارهٔ شاهنامه و ادب حماسی ایران سخنرانی کردهاست و تا امروز چندین مقام و موفقیت علمی را کسب کرده است از جمله برندهٔ جايزهٔ كتاب سال برای اثر آذربايجان و شاهنامه، چند بار برگزیدگی در جشنوارهٔ نقد کتاب و آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی، شایسته تقدیر در اولین دورهٔ جایزه جلال و شایسته تقدیر در کتاب سال، برنده جایزه سرو ایرانی و...
سجاد آیدنلو در سال ۱۳۹۹ خورشیدی و در چهل سالگی به مرتبهٔ استاد تمامی در رشته زبان و ادبیات فارسی ارتقا یافت و یکی از جوانترین کسانی است که در تاریخ دانشگاههای ایران در رشته ادبیات فارسی در این سن به این مرتبه رسیده است./کانال ایران دل
@bestdiplomacy
🔵🔴توصیهٔ دکتر سجاد آیدنلو، شاهنامهپژوه ارومیهای
یکی از کلیدواژههای نادرست که دستمایۀ جعل و نفاق نیز میشود، کلیدواژۀ «فارس» است.
از منظر تباری و نژادی و هویتی، ما فارس نداریم. هویتِ فارس نداریم، ملّتِ فارس نداریم، شاعر فارس نداریم. این اصطلاحات نادرست است.
فارس، [صرفاً] نام استانی در ایران بوده که در طولِ تاریخِ ایران به دلیل اینکه دو سلسلۀ تاثیرگذارِ هخامنشیان و ساسانیان از آنجا برخاستند، بنا بر قاعدۀ ادبی مَجاز، در متونِ عربی و بعضاً یونانی، فارس را به معنای ایران به کار بردهاند.
مثلاً وقتی میگفتند «ملوک الفرس»، یعنی پادشاهان ایران، که آذربایجان و کردستان و خراسان و کلیۀ نواحی ایران را نیز شامل میشده است.
برخی به اشتباه اینگونه تلقی میکنند که فارس یک نژاد و هویت جدایی است که در برابر هویتِ تُرک و کُرد و لُر و … قرار دارد.
اینگونه نیست، ما یک هویتِ ایرانی داریم که تمامی مناطق و زبانها و گویشهای رایج در ایران را دربرمیگیرد.
زبان فارسی، زبان ملّی ایرانیان است، نه [زبانِ] یک هویت مشخص و جدایی به نام فارس.
بر اساس همین نکاتی که عرض کردم، نظامی [گنجهای] خود را «دهقان فصیح پارسیزاد» لقب میدهد که در اینجا پارسی به معنای ایرانی است، نه فارس در تلقی اشتباهِ امروزین.
بر همین اساس بنده از اهالی رسانه نیز خواهش میکنم که از اصطلاحاتی مانند فارس، تُرک، کُرد، لُر و … استفاده نکنند؛ چرا که این کار مقدمۀ دیگریسازی و در ادامه نیز مقدمۀ ملتسازی در درونِ کشور میشود و یکپارچگی و وحدت ملی ایران را با مخاطره مواجه میکند.
اگر هم اصراری برای تقسیمبندی افراد بر اساس زبان است، از اصطلاحاتِ فارسیزبان، تُرکیزبان، کُردیزبان و … استفاده کنند.
البته که بهتر است معیار تقسیمبندی در درون یک کشور متحد و یکپارچه، معیارِ جغرافیایی باشد؛ چنانچه سنت ادبی و تاریخی ما نیز بدینگونه بوده است. مانند خراسانی، سنندجی، تبریزی، شیرازی و … .
اگر چنین باشد، تداخل و تناقضی هم با هویت تاریخی و درازدامن ایرانی پیدا نخواهد شد.
🔴 پینوشت:
نهم فروردین ماه، زادروز سجاد آیدنلو، شاهنامهپژوه و استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی
سجّاد آیدنلو (متولد ۱۳۵۹ در شهر ارومیه) شاهنامهشناس و استاد تمام دانشگاه پیامنور ارومیه است. از او حدود شانزده کتاب و نزدیک دویست و هفتاد مقاله در حوزهٔ شاهنامهشناسی منتشر شدهاست. آیدنلو به گواهی استادان و متخصصان فن، جوانترین شاهنامهشناس شاخصِ حال حاضر در دنیاست که اعتبار و تازگی نوشتههای او به تأیید بسیاری از بزرگانِ ادب فارسی رسیدهاست. میلاد عظیمی در یکی از نوشتههای ستون آویزهها در مجله بخارا، سجاد آیدنلو را برجستهترین، فردِ نسلِ خود برای ادامه سلسله جلیله دانشمندان و ادیبانِ آذربایجان معرفی کردهاست. آیدنلو در بیش از صد همایش و مجلس علمی در شهرها و دانشگاههای مختلف کشور دربارهٔ شاهنامه و ادب حماسی ایران سخنرانی کردهاست و تا امروز چندین مقام و موفقیت علمی را کسب کرده است از جمله برندهٔ جايزهٔ كتاب سال برای اثر آذربايجان و شاهنامه، چند بار برگزیدگی در جشنوارهٔ نقد کتاب و آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی، شایسته تقدیر در اولین دورهٔ جایزه جلال و شایسته تقدیر در کتاب سال، برنده جایزه سرو ایرانی و...
سجاد آیدنلو در سال ۱۳۹۹ خورشیدی و در چهل سالگی به مرتبهٔ استاد تمامی در رشته زبان و ادبیات فارسی ارتقا یافت و یکی از جوانترین کسانی است که در تاریخ دانشگاههای ایران در رشته ادبیات فارسی در این سن به این مرتبه رسیده است./کانال ایران دل
@bestdiplomacy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔵🔴چرا جامعه کوتاهمدت شدیم؟
نسخه صوتی
▫️ما جامعه کوتاهمدت شدیم؟ آن چیزی که ما را به این نقطه رسانده چیست؟ همایون کاتوزیان در یک مصاحبه به این موضوع میپردازد که طبقه حاکم در جامعه کوتاه مدت و بلندمدت چه تفاوتهایی دارند. استاد اقتصاد دانشگاه آکسفورد اختیار و اراده دولت در جامعه کوتاه مدت و جامعه غربی را با یکدیگر مقایسه میکند
▫️او یکی از ریشههای این مسئله رابه نوع نگاه به حق مالکیت نسبت میدهد
که درجوامع کوتاهمدت از « #حق» به یک
« #امتیاز» بدل شده است.
🔦نسخه کامل در سایت اکوایران
@bestdiplomacy
نسخه صوتی
▫️ما جامعه کوتاهمدت شدیم؟ آن چیزی که ما را به این نقطه رسانده چیست؟ همایون کاتوزیان در یک مصاحبه به این موضوع میپردازد که طبقه حاکم در جامعه کوتاه مدت و بلندمدت چه تفاوتهایی دارند. استاد اقتصاد دانشگاه آکسفورد اختیار و اراده دولت در جامعه کوتاه مدت و جامعه غربی را با یکدیگر مقایسه میکند
▫️او یکی از ریشههای این مسئله رابه نوع نگاه به حق مالکیت نسبت میدهد
که درجوامع کوتاهمدت از « #حق» به یک
« #امتیاز» بدل شده است.
🔦نسخه کامل در سایت اکوایران
@bestdiplomacy
🔵🔴عبور از مرز ناامنی!
🗣دکتر محمدرضا ظفرقندی
🔹نظام بهداشت و درمان سه ضلع یا سه پایه دارد و این سه پایه کاملاً با هم مرتبطاند: ضلع اول، نیروی انسانی است که به نظر من، مهمترین ضلع است. ما باید نیروی انسانی کافی، متخصص و در مرز علم دنیا داشته باشیم؛ ضلع دوم، اقتصاد درمان است. بالاخره کار پزشکی هزینهبر است و وسایل و تجهیزات و دارو باید داشته باشیم. اگر اینها نباشند، کار دچار مشکل میشود و آن اثربخشی۱ را نخواهیم داشت؛ و ضلع سوم هم ساختار درمان است. هر کشوری ساختاری دارد، مثلاً کانادا و انگلیس ساختار پزشک خانواده دارند. اینکه میگویم اینها با هم مرتبط است، اگر اقتصاد درمان درست نباشد نمیتوانید هزینهها را تأمین کنید و آن درمان را نیروی انسانی، بهخوبی انجام نمیدهد. اگر شما ساختار درست نداشته باشید، هرچقدر پول هزینه کنید در چاه ویل ریخته میشود؛ یعنی اثربخشی خود را ندارد. ما الآن در این سه بعد دچار چالش و مشکل هستیم و هیچوقت با این معضلی که امروز در نیروی انسانی با آن روبهرو هستیم مواجه نبودهایم و این معضل ناشی از دو ضلع دیگر نیز هست.
🔹ما در زمینه تجهیزات با مشکلات عدیدهای روبهرو هستیم، وقتی تجهیزات نیست، احساس خجالت و ناکارآمدی میکنیم. یکی از دلایل اصلی مهاجرت این است؛ یعنی در ردههای بالا، فوقتخصصی و پیشرفته وقتی با کمبود امکانات کاری مواجه میشوید، طبیعتاً کمکم به این فکر میکنید جایی بروید که اثربخشی داشته باشید و از کار شما استفاده شود. قبلاً فقط تعداد محدودی از فارغالتحصیلان جوان مهاجرت میکردند؛ یعنی کسانی که مثلاً امسال فارغالتحصیل پزشکی عمومی شدند و دوست داشتند برای تخصص به کشورهای دیگر مانند امریکا، کانادا و استرالیا مهاجرت کنند، ولی الآن این ابعاد به مراحل خیلی بالاتر رسیده است. جایی که الآن شما هستید مرکز تحقیقات تروماست. من در این مرکز چهار استاد داشتم که از این چهار استاد، دو نفر از آنها در مرحله استادتمامی و فوقتخصص مهاجرت کردند.
🔹درباره اینکه گفته میشود وضع پزشکان خوب است، اینجا مسئله فقط خوب بودن وضعیت اقتصادی ملاک نیست. اولاً آنهایی که میگویید وضع خوبی دارند ماکزیمم ۱۰ درصد جامعه پزشکی هستند. من اگر عدد و رقم بگویم شما آشنا خواهید شد، ولی آن ۱۰ درصد هم وقتی که با شرایطی مانند بیثباتی جامعه، تورم افسار گسیخته، هیجانات سیاسی و تغییرات یا تهدیدهای اجتماعی مواجه میشوند دیگر نمیمانند. بالاخره اینها آدمهای الیت جامعه و شناختهشده هستند و دوست دارند در یک محیط باثبات کار کنند.
🔹به هر حال مهاجرت این قشر تأثیر منفی بسیاری دارد. فقط بحث پزشکی هم نیست، موج مهاجرت پرستاران بسیار جدی شده است. فضا طوری شده که وقتی به اتاق عمل میروم میبینم پرستاران یک گوشه نشستهاند و کتاب زبان میخوانند که بروند. درباره آنها عامل اقتصادی خیلی جدی است و حق هم دارند. عدم تطابق حقوق با تورم و تخریب اقتصادی پولی کشور این نتایج را دارد. حقوق متوسط یک پرستار ۱۵ میلیون تومان است. من پرستاری میشناسم که سه شیفت کشیک میدهد و متأهل است، گاهی از او میپرسم کی به زندگی و بچهات میرسی؟
🔹دو اتفاق مهم در حال رخ دادن است: یکی عدم تطابق درآمدها با تورم است، یعنی یک پزشک جوان در ایران با این مقدار حقوق تا آخر عمرش هم نمیتواند خانهدار شود! شما چه توصیهای به او دارید؟ جوان است و با حقوقی که میگیرد و درآمدی که دارد تا بیمهها بخواهند به او پول دهند شش ماه زمان میبرد و با تورم عجیب این روزها نمیتواند ادامه دهد. شرایط همین بوده، اما در این سالها خیلی بدتر شده؛ و مورد دیگر، عدم تعادل یا ثبات سیاسی و اجتماعی است و فشارهای بیش از اندازه سیاسی و اجتماعی، هم خودشان و هم خانوادههایشان را خسته میکند.
منبع: چشمانداز ایران شماره 144
🔸متن کامل
#امتداد
@bestdiplomacy
🗣دکتر محمدرضا ظفرقندی
🔹نظام بهداشت و درمان سه ضلع یا سه پایه دارد و این سه پایه کاملاً با هم مرتبطاند: ضلع اول، نیروی انسانی است که به نظر من، مهمترین ضلع است. ما باید نیروی انسانی کافی، متخصص و در مرز علم دنیا داشته باشیم؛ ضلع دوم، اقتصاد درمان است. بالاخره کار پزشکی هزینهبر است و وسایل و تجهیزات و دارو باید داشته باشیم. اگر اینها نباشند، کار دچار مشکل میشود و آن اثربخشی۱ را نخواهیم داشت؛ و ضلع سوم هم ساختار درمان است. هر کشوری ساختاری دارد، مثلاً کانادا و انگلیس ساختار پزشک خانواده دارند. اینکه میگویم اینها با هم مرتبط است، اگر اقتصاد درمان درست نباشد نمیتوانید هزینهها را تأمین کنید و آن درمان را نیروی انسانی، بهخوبی انجام نمیدهد. اگر شما ساختار درست نداشته باشید، هرچقدر پول هزینه کنید در چاه ویل ریخته میشود؛ یعنی اثربخشی خود را ندارد. ما الآن در این سه بعد دچار چالش و مشکل هستیم و هیچوقت با این معضلی که امروز در نیروی انسانی با آن روبهرو هستیم مواجه نبودهایم و این معضل ناشی از دو ضلع دیگر نیز هست.
🔹ما در زمینه تجهیزات با مشکلات عدیدهای روبهرو هستیم، وقتی تجهیزات نیست، احساس خجالت و ناکارآمدی میکنیم. یکی از دلایل اصلی مهاجرت این است؛ یعنی در ردههای بالا، فوقتخصصی و پیشرفته وقتی با کمبود امکانات کاری مواجه میشوید، طبیعتاً کمکم به این فکر میکنید جایی بروید که اثربخشی داشته باشید و از کار شما استفاده شود. قبلاً فقط تعداد محدودی از فارغالتحصیلان جوان مهاجرت میکردند؛ یعنی کسانی که مثلاً امسال فارغالتحصیل پزشکی عمومی شدند و دوست داشتند برای تخصص به کشورهای دیگر مانند امریکا، کانادا و استرالیا مهاجرت کنند، ولی الآن این ابعاد به مراحل خیلی بالاتر رسیده است. جایی که الآن شما هستید مرکز تحقیقات تروماست. من در این مرکز چهار استاد داشتم که از این چهار استاد، دو نفر از آنها در مرحله استادتمامی و فوقتخصص مهاجرت کردند.
🔹درباره اینکه گفته میشود وضع پزشکان خوب است، اینجا مسئله فقط خوب بودن وضعیت اقتصادی ملاک نیست. اولاً آنهایی که میگویید وضع خوبی دارند ماکزیمم ۱۰ درصد جامعه پزشکی هستند. من اگر عدد و رقم بگویم شما آشنا خواهید شد، ولی آن ۱۰ درصد هم وقتی که با شرایطی مانند بیثباتی جامعه، تورم افسار گسیخته، هیجانات سیاسی و تغییرات یا تهدیدهای اجتماعی مواجه میشوند دیگر نمیمانند. بالاخره اینها آدمهای الیت جامعه و شناختهشده هستند و دوست دارند در یک محیط باثبات کار کنند.
🔹به هر حال مهاجرت این قشر تأثیر منفی بسیاری دارد. فقط بحث پزشکی هم نیست، موج مهاجرت پرستاران بسیار جدی شده است. فضا طوری شده که وقتی به اتاق عمل میروم میبینم پرستاران یک گوشه نشستهاند و کتاب زبان میخوانند که بروند. درباره آنها عامل اقتصادی خیلی جدی است و حق هم دارند. عدم تطابق حقوق با تورم و تخریب اقتصادی پولی کشور این نتایج را دارد. حقوق متوسط یک پرستار ۱۵ میلیون تومان است. من پرستاری میشناسم که سه شیفت کشیک میدهد و متأهل است، گاهی از او میپرسم کی به زندگی و بچهات میرسی؟
🔹دو اتفاق مهم در حال رخ دادن است: یکی عدم تطابق درآمدها با تورم است، یعنی یک پزشک جوان در ایران با این مقدار حقوق تا آخر عمرش هم نمیتواند خانهدار شود! شما چه توصیهای به او دارید؟ جوان است و با حقوقی که میگیرد و درآمدی که دارد تا بیمهها بخواهند به او پول دهند شش ماه زمان میبرد و با تورم عجیب این روزها نمیتواند ادامه دهد. شرایط همین بوده، اما در این سالها خیلی بدتر شده؛ و مورد دیگر، عدم تعادل یا ثبات سیاسی و اجتماعی است و فشارهای بیش از اندازه سیاسی و اجتماعی، هم خودشان و هم خانوادههایشان را خسته میکند.
منبع: چشمانداز ایران شماره 144
🔸متن کامل
#امتداد
@bestdiplomacy
چشم انداز ایران
عبور از مرز ناامنی - چشم انداز ایران
درباره دلایل مهاجرت پزشکان در گفتوگو با محمدرضا ظفرقندی
🔵🔴 گذر از فساد سیستماتیک
یکی از موانع جدی جهش تولید، فساد اقتصادی است. هر چقدر فساد گستردهتر باشد، توسعه امکان ناپذیرتر خواهد شد. شاید بتوان گفت، مهمترین مانع توسعه برای کشورهایی نظیر ما همین فساد است. فساد از سطوح مختلفی برخوردار است که شامل فساد فردی، فساد سازمان یافته، فساد سیستماتیک، فساد ساختاری و در نهایت فساد سیستمی می شود. فساد به ویژه در دوران معاصر، سازمان یافته است که به صورت باندی هماهنگ، انجام می شود. وقتی در مواجهه با فساد سازمان یافته، برخورد لازم صورت نگیرد، این باندها گسترش می یابند و در سطح کشور سایه خود را پهن می کنند. در این صورت بستر فساد سیتماتیک فراهم شده است.
در فساد سیستماتیک، دیگر بحث از باندهای سازمان یافته و فاسد نیست. در این نوع فساد، سیستم دچار کارکرد معیوب شده و به صورت خودکار نمی تواند فساد را از میان بردارد. از این رو، فساد در حال انتشار و گسترش خواهد بود، به گونه ای که مواجهه با آن، به صورت فردی ممکن نبوده و باید عزمی استوار از سوی نظام، در برخورد با آن صورت گیرد. فساد سیستماتیک چهار نشانه دارد.
اول، تکرار دائمی فساد
دوم، جابجایی دائمی فساد از جایی به جایی دیگر یا از زمانی به زمان دیگر یعنی فساد را در سازمان ها و در زمانهای مختلف می توان مشاهده کرد؛
سوم، بروز فساد در کل سیستم بدون مشاهده آن در تک تک افراد. این امر بدین معناست که هنوز فساد به اکثر یا تمامی سیستم سرایت نکرده است و انسانهای سالم در سیستم وجود دارند.
چهارم، فقدان سازوکار خوداصلاحی در سیستم و به جای آن، مبارزه با فساد در شکل برخورد با فرد رسواشده خود را نشان می دهد.
هر گاه نظام اراده جدی برای مبارزه با فساد سیستماتیک نداشته باشد، فساد از این مرحله عبور کرده و مبارزه با آن بسیار سخت تر و خطرناک تر می شود. دادگاه های غیر علنی، اطلاعات غیرشفاف و قطره چکانی از دادگاه ها، عدم تمایل به شفافیت در توزیع قدرت و ثروت در جامعه، حکایت از عدم عزم برای مبارزه با فساد می کند.
نورث به مرحله ای از فساد اشاره می کند که به آن فساد ساختاری می گوید. در این مرحله، فساد به یک نهاد تبدیل شده و قواعد بازی سیاست، آلوده شده است. رشوه جزیی لاینفک از نظام اداری می شود. شرط ارتقاء و ورود به عرصه سیاست؛ آلودگی، وابستگی و حامیگری است. در این مرحله لایه های مختلف حکومت از گروههای فاسد حمایت کرده و چشمان خود را بر آنان می بندد.
آخرین نوع فساد، فساد سیستمی است که علاوه بر سازوکارها، آدمها هم فاسد می شوند. ما در کدام مرحله قرار داریم؟ هر چند برخی مقامات منکرند، اما مدتی است که نشانه های فساد سیستماتیک در ایران آشکار شده است. از آنجا که متاسفانه هیچ اراده و عزمی در مبارزه با آن حس نشده و نمی شود. اکنون، نشانه های گذر از فساد سیتماتیک نیز ظاهر شده و ایران در حال گذر از این نوع فساد است.
مصاحبه برخی نمایندگان از درخواست رشوه برای تایید صلاحیت گرفته تا پیشنهاد 150 تا 200 میلیاردی جهت انجام یک مصاحبه برای توقف اتومبیل های وارداتی، اتهام های فساد مالی افراد شاخص سیاسی و عدم انکار و پیگیری قضایی و.... حکایت از عبور می کند. بی حسی نظام قدرت نسبت به پدیده فساد نیز نشانه دیگری است. کافی است به مواردی مانند نحوه مواجهه با جریان موسوم به سیسمونی، موسسات خیریه و عمومی رانت خوار، فولاد مبارکه، دبش، و همین مورد اخیر ازگل و موارد مشابه نگاهی شود و نحوه واکنش حکومت به آن مورد توجه و تامل قرار گیرد. دیگر نمی توان نام این را فساد سیستماتیک گذارد، این ورود به مرحله پسا فساد سیتماتیک است و نشانه آن بی حسی و بی اهمیتی فسادهای آشکار شده برای حاکمیت است. بی حسی نشانگر دنیای متفاوت و ارزشهای جابجا شده در میان مقامات نسبت به مردم است.
در همین ایام سفرهای نوروزی، ملاحظه می شود که کشوری با منابع ارزی معدود به دلیل تحریم، اقدام به ارز مسافرتی هزار دلاری می کند و این در حالی است که مقامات بانک مرکزی مطلع ترین افراد از محدودیت منابع ارزی هستند. مبارزه با فساد یک فرایند چند مرحله ای است. یکی از مهمترین سیاست گذاری ها در این زمینه، ایجاد شفافیت در تمامی عرصه ها که مهمترین آنها، شفافیت در جریان تخصیص منابع ثروت و قدرت در کشور است./مدرسه علوم انسانی
✍ محمدرضا یوسفی
T.me/bestdiplomacy
یکی از موانع جدی جهش تولید، فساد اقتصادی است. هر چقدر فساد گستردهتر باشد، توسعه امکان ناپذیرتر خواهد شد. شاید بتوان گفت، مهمترین مانع توسعه برای کشورهایی نظیر ما همین فساد است. فساد از سطوح مختلفی برخوردار است که شامل فساد فردی، فساد سازمان یافته، فساد سیستماتیک، فساد ساختاری و در نهایت فساد سیستمی می شود. فساد به ویژه در دوران معاصر، سازمان یافته است که به صورت باندی هماهنگ، انجام می شود. وقتی در مواجهه با فساد سازمان یافته، برخورد لازم صورت نگیرد، این باندها گسترش می یابند و در سطح کشور سایه خود را پهن می کنند. در این صورت بستر فساد سیتماتیک فراهم شده است.
در فساد سیستماتیک، دیگر بحث از باندهای سازمان یافته و فاسد نیست. در این نوع فساد، سیستم دچار کارکرد معیوب شده و به صورت خودکار نمی تواند فساد را از میان بردارد. از این رو، فساد در حال انتشار و گسترش خواهد بود، به گونه ای که مواجهه با آن، به صورت فردی ممکن نبوده و باید عزمی استوار از سوی نظام، در برخورد با آن صورت گیرد. فساد سیستماتیک چهار نشانه دارد.
اول، تکرار دائمی فساد
دوم، جابجایی دائمی فساد از جایی به جایی دیگر یا از زمانی به زمان دیگر یعنی فساد را در سازمان ها و در زمانهای مختلف می توان مشاهده کرد؛
سوم، بروز فساد در کل سیستم بدون مشاهده آن در تک تک افراد. این امر بدین معناست که هنوز فساد به اکثر یا تمامی سیستم سرایت نکرده است و انسانهای سالم در سیستم وجود دارند.
چهارم، فقدان سازوکار خوداصلاحی در سیستم و به جای آن، مبارزه با فساد در شکل برخورد با فرد رسواشده خود را نشان می دهد.
هر گاه نظام اراده جدی برای مبارزه با فساد سیستماتیک نداشته باشد، فساد از این مرحله عبور کرده و مبارزه با آن بسیار سخت تر و خطرناک تر می شود. دادگاه های غیر علنی، اطلاعات غیرشفاف و قطره چکانی از دادگاه ها، عدم تمایل به شفافیت در توزیع قدرت و ثروت در جامعه، حکایت از عدم عزم برای مبارزه با فساد می کند.
نورث به مرحله ای از فساد اشاره می کند که به آن فساد ساختاری می گوید. در این مرحله، فساد به یک نهاد تبدیل شده و قواعد بازی سیاست، آلوده شده است. رشوه جزیی لاینفک از نظام اداری می شود. شرط ارتقاء و ورود به عرصه سیاست؛ آلودگی، وابستگی و حامیگری است. در این مرحله لایه های مختلف حکومت از گروههای فاسد حمایت کرده و چشمان خود را بر آنان می بندد.
آخرین نوع فساد، فساد سیستمی است که علاوه بر سازوکارها، آدمها هم فاسد می شوند. ما در کدام مرحله قرار داریم؟ هر چند برخی مقامات منکرند، اما مدتی است که نشانه های فساد سیستماتیک در ایران آشکار شده است. از آنجا که متاسفانه هیچ اراده و عزمی در مبارزه با آن حس نشده و نمی شود. اکنون، نشانه های گذر از فساد سیتماتیک نیز ظاهر شده و ایران در حال گذر از این نوع فساد است.
مصاحبه برخی نمایندگان از درخواست رشوه برای تایید صلاحیت گرفته تا پیشنهاد 150 تا 200 میلیاردی جهت انجام یک مصاحبه برای توقف اتومبیل های وارداتی، اتهام های فساد مالی افراد شاخص سیاسی و عدم انکار و پیگیری قضایی و.... حکایت از عبور می کند. بی حسی نظام قدرت نسبت به پدیده فساد نیز نشانه دیگری است. کافی است به مواردی مانند نحوه مواجهه با جریان موسوم به سیسمونی، موسسات خیریه و عمومی رانت خوار، فولاد مبارکه، دبش، و همین مورد اخیر ازگل و موارد مشابه نگاهی شود و نحوه واکنش حکومت به آن مورد توجه و تامل قرار گیرد. دیگر نمی توان نام این را فساد سیستماتیک گذارد، این ورود به مرحله پسا فساد سیتماتیک است و نشانه آن بی حسی و بی اهمیتی فسادهای آشکار شده برای حاکمیت است. بی حسی نشانگر دنیای متفاوت و ارزشهای جابجا شده در میان مقامات نسبت به مردم است.
در همین ایام سفرهای نوروزی، ملاحظه می شود که کشوری با منابع ارزی معدود به دلیل تحریم، اقدام به ارز مسافرتی هزار دلاری می کند و این در حالی است که مقامات بانک مرکزی مطلع ترین افراد از محدودیت منابع ارزی هستند. مبارزه با فساد یک فرایند چند مرحله ای است. یکی از مهمترین سیاست گذاری ها در این زمینه، ایجاد شفافیت در تمامی عرصه ها که مهمترین آنها، شفافیت در جریان تخصیص منابع ثروت و قدرت در کشور است./مدرسه علوم انسانی
✍ محمدرضا یوسفی
T.me/bestdiplomacy
Telegram
دیپلماسی
MA International relations
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
Visiting Lecturer of Political Science
Instagram.com/diplomacy_cha
بهترین تحلیلهای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی
🔵🔴عباس موسوی طبق آخرین خبرها برکنار شد!
البته او باید زودتر برکنار میشد نه بخاطر دیدار با خبرنگار بی حجاب باکویی!
🔦عباس موسوی را مسئله حجاب برکنار کرد
اما او باید از ابتدا #سفیر نمیشد چون از ابتدا علاقه مند به علیف و سیاستهاش بود!.
در زمان سفیر بودن او در باکو منافع ملی ایران بیشترین ضربه را از باکو و دولتش دریافت کرد....
@bestdiplomacy
البته او باید زودتر برکنار میشد نه بخاطر دیدار با خبرنگار بی حجاب باکویی!
🔦عباس موسوی را مسئله حجاب برکنار کرد
اما او باید از ابتدا #سفیر نمیشد چون از ابتدا علاقه مند به علیف و سیاستهاش بود!.
در زمان سفیر بودن او در باکو منافع ملی ایران بیشترین ضربه را از باکو و دولتش دریافت کرد....
@bestdiplomacy
🔵🔴دکتر آرش رییسی نژاد فارغ التحصیل روابط بین الملل از فلوریدا و استادیار تعلیق شده دانشگاه تهران در سال ۱۴۰۱:
عمق استراتژیک ایران #ملت_ایران است
ما هم سرنوشت با چین و روسیه نیستیم ما با هیچ کشوری هم سرنوشت نیستیم ما فقط با ملت ایران هم سرنوشتیم....
@bestdiplomacy
عمق استراتژیک ایران #ملت_ایران است
ما هم سرنوشت با چین و روسیه نیستیم ما با هیچ کشوری هم سرنوشت نیستیم ما فقط با ملت ایران هم سرنوشتیم....
@bestdiplomacy