Telegram Web Link
II. Andante con moto
Beaux Arts Trio
#موسیقی_کلاسیک
Andante con moto
اثر: فرانتس شوبرت
اجرا گروه: Beaux arts trio
سازها: پیانو، ویولن ، ویولنسل

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
قبل از اینکه بخوابم در آینه بصورت خودم نگاه کردم ، دیدم صورتم شکسته محو و بی ‌روح شده بود بقدری محو بود که خودم را نمیشناختم ...

رفتم در رختخواب لحاف را روی سرم کشیدم غلت زدم ، رویم را بطرف دیوار کردم ، پاهایم را جمع کردم ، چشمهایم را بستم و دنباله خیالات خودم را گرفتم این رشته‌هائی که سرنوشت تاریک ، غم‌انگیز ، مهیب و پر از کیف مرا تشکیل میداد.

#صادق_هدایت
کتاب: بوف کور


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
اگر زمانی حس کردیم با فرد نامناسبی ازدواج کرده ایم ، هیچ اشکالی ندارد. لازم نیست او را ترک کنیم ...

تنها چیزی که باید ترک کنیم نظریه رمانتیکی‌ ست که مفهوم غربی ازدواج در طول ۲۵۰ سال گذشته بر مبنای آن پایه گذاری شده است: این که یک آدم تمام و کمال وجود دارد که میتواند همه‌ نیازهای ما را برطرف و تمام آرزوهای مان را برآورده کند.

باید دیدگاه رمانتیک‌مان را با این آگاهی حزن انگیز و گه گاه خنده دار جایگزین کنیم که هر موجود انسانی ما را دلخور ، ناراحت ، عصبانی ، درمانده ، دیوانه و دلسرد خواهد ساخت؛ و ما نیز بدون هیچ قصد و غرضی همین کار را با او خواهیم کرد.

#آلن_دوباتن
کتاب: جستارهایی در باب عشق
ترجمه: گلی امامی


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
حتی گوگل هم کم میاره
از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇

@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

با این کانال دیگه نیازی نیست
توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
شاید آنچه موجب تشدید گرایش جامعه‌ی مدرن به مقدم دانستن محصول بر فرایند شده است، وابُریدن تدریجی بدن از زندگی روزمره باشد. با گذر از دوران‌های کشاورزی ، صنعتی و اطلاعاتی ، بدن‌های ما به‌ نحو پیش‌رونده‌ای از تلاش برای بقا محروم شده‌اند. بخش زیادی از فلسفه‌ی سوزوکی در واکنش به این جسمانیت‌زدایی از نژاد انسان پرورش یافته است ، که به دیده‌ی او پیامد مستقیم و بی‌واسطه‌ی اتکای تقریباً تمام‌ و‌ کمال تمدن معاصر بر انرژی غیر حیوانی است.

سوزوکی از همان آغاز فعالیت خود در دهه‌ی ۱۹۶۰ پیش‌بینی کرد که تکنولوژی مدرن رفته رفته پرسونای فردی و گروهی ما را تحلیل خواهد برد. او تضعیف بیان جسمانی ، آوایی و زبانی ما را که امروزه به‌ سبب تکنولوژی هوشمند مبتنی بر اینترنت رو به وخامت گذاشته ، به‌درستی پیش‌بینی کرده بود.

(برگرفته از مقدمه کتاب "فرهنگ بدن است" اثر #تاداشی_سوزوکی
ترجمه‌ و گرداوری: نرگس یزدی)


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
حتی گوگل هم کم میاره
از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇

@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

با این کانال دیگه نیازی نیست
توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
📎 #_یک_تکه_کتاب

مردم،بهشت را مثل باغ فردوس تصور می‌کنند.جایی که درآن می‌توانند بر ابرها شناور شوند و در رودخانه ها و کوه‌ها وقتشان را به بطالت بگذرانند.ولی این صحنه پردازی‌ها بدون تسلی خاطر، بی‌معنی است.
"بزرگترین هدیه‌ای که خدا می‌تواند به تو بدهد این است: درک آن‌چه در زندگی‌ات گذشته.تا زندگی‌ات برایت توجیه شود.این همان آرامشی است که دنبالش بودی"


📕 کتاب :در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
اثر : #میچ_البوم

👇👇👇

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند.pdf
2 MB
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
#داستان_کوتاه


روباه عاقل

یک روز روباهی که حوصله‌اش سر رفته و کمی هم افسرده بود و بی‌پول، تصمیم گرفت نویسنده شود، و چون منزجر بود از آدم‌هایی که هی اِل و بل می‌کنند و آخرش هم هیچ کاری نمی‌کنند، فوراً به نتیجه رسید و اولین کتابش خیلی خوب از کار درآمد و حسابی ترکاند، و همگان تحسینش کردند، و طولی نکشید که به همه‌ی زبا‌ن‌ها ترجمه شد (که بعضی‌شان هم ترجمه‌های خوبی نبودند). دومین کتابش حتی از اولی هم بهتر بود، و چندین استاد برجسته از مهم‌ترین محافل دنیای آکادمیک آن دوران شدیداً به تحسینش برخاستند و حتی کتاب‌هایی نوشتند درباره‌ی کتاب‌هایی که درباره‌ی کتاب‌های روباه نوشته شده بود. از آن پس، روباه کاملاً راضی و خرسند شد و در سال‌های بعد هیچ اثری منتشر نکرد. اما ملت شروع کردند به پچ پچ و هی به همدیگر می‌گفتند: «چه بلایی سر روباه آمده؟»

وقتی هم که او را در مهمانی‌ها و بزن بکوب‌ها می‌دیدند، بی‌درنگ سراغش می‌رفتند و گیر می‌دادند که حتماً باید اثر دیگری منتشر کند. روباه با کلافگی جواب می‌داد: «اما من که دو تا کتاب منتشر کرده‌ام» و آن‌ها می‌گفتند: «بله، و خیلی هم خوب بودند، برای همین باید یکی دیگر منتشر کنی.»

روباه جوابی نداد، ولی با خودش فکر کرد: «در واقع چیزی که آنها از من می‌خواهند این است که یک کتاب بد منتشر کنم. اما من زرنگ‌تر از این حرف‌هام و این کار را نمی‌کنم.» و دیگر کتابی منتشر نکرد ...

#آگوستو_مونته_روسو
داستان: روباه عاقل
ترجمه: مهشید شریفیان

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
زمانی حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد و زمانی برای خودت دوست انتخاب کن که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشد ...

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
چرا لذتِ آهستگی ناپديد شده است؟

آه! كجا رفتند دل‌آسودگان روزگاران گذشته كه به نرمی گام بر می‌داشتند؟ كجا رفتند ولگردان و بیكارگانی كه قهرمانان ترانه‌ های عاميانه بودند؟ خانه به‌دوشانی كه از آسيابی به آسياب ديگر پرسه می‌زدند و شب را زير ستارگان به صبح می‌رساندند.

آيا اين مردمان نيز به همراه كوره راه‌ها، مرغزارها و فضای باز جنگلی ناپديد شده و به همراه آن طبيعت ، يكسره محو شدند؟ در زبان چک ضرب‌المثلی وجود دارد كه رخوت سادهٔ ايشان را با استعاره‌ای بيان می‌كنند: «آنان به پنجره‌های خداوند خيره شده‌اند.»

كسی كه به پنجره‌ های خدا چشم دوخته باشد، نه كسل و بی‌حوصله كه شاد و مسرور است. در دنيای امروز ما تنبلی بدل شده است به "كاری برای انجام دادن نداشتن" و اين موضوع كاملاً متفاوتی است؛ كسی كه كاری برای انجام دادن ندارد ناراضی است ، كسل است و در جستجوی ابدی برای جنب و جوش از دست رفته ...

#میلان_کوندرا
کتاب: اهیتگی
ترجمه: نیما زاغیان

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
شهرت، انگیزه و محرکى است که نیروى بالقوه عظیمى دارد. همه کسانى که با بچه‌ها سر و کار دارند، مى‌دانند آنان چگونه پیوسته به شیوه‌اى غریب رفتار مى‌کنند و مى‌گویند: "به من نگاه کن." «نگاه کن به من»؛ یکى از خواسته‌هاى اساسى قلبى بشر است و این خواسته مى‌تواند شکل و شمایل بسیار متفاوتى به خود بگیرد؛ از دلقک‌بازى و لودگى گرفته تا تلاش براى شهرت بعد از مرگ.

کشیشى از یکى از شاهزاده‌هاى عصر رنسانس ایتالیا که در حال احتضار و در بستر مرگ بود، پرسید آیا چیزى وجود دارد که از جهت آن احساس پشیمانى کند و آن شاهزاده پاسخ داد: "آرى. یک چیز وجود دارد. یک بار امپراتور و پاپ هر دو در یک زمان به قصر ما آمدند و من آنان را به فراز برج قصر بردم تا از آن‌جا مناظر پیرامون قصر را تماشا کنند و من قصور ورزیده از این فرصت استفاده نکردم تا هر دوى آنان را از آن بالا به پایین اندازم تا شهرت جاودانه پیدا کنم." تاریخ سکوت مى‌کند که آیا آن کشیش به او رستگارى داده است

#رابرت_اگنر
کتاب: گزیده آثار راسل
ترجمه: مهدی افشار

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
بزرگترین اندیشه‌ها بی‌گمان همانا بزرگترین رویدادهایند - دیرتر از همه دریافته می‌شوند: نسلهای همزمانشان چنین رویدادها را تجربه نمی‌کنند - و از کنارشان می‌گذرند. آنچه درین مورد می‌گذرد همانند آن چیزی است که در قلمرو ستارگان می‌گذرد ...

نور دورترین ستارگان دیرتر از همه به بشر می‌رسد؛ و پیش از آنکه برسد بشر منکر آن است که در آنجا - ستاره‌ای هست. چند قرن لازم است تا جانی فهمیده شود؟

#فریدریش_نیچه
کتاب: فراسوی نیک و بد

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
چون رژیم در بند دروغ‌های خودش است، باید همه‌چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد. باید گذشته را جعل کند. باید حال را جعل کند و باید آینده را هم جعل کند. باید آمارها را جعل کند. باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیرپاسخگو، و خودسر دارد. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام می‌گذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگرد و آزار قرار نمی‌دهد. باید وانمود کند از هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌ترسد. باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمی‌کند ...

#واتسلاف_هاول
کتاب: قدرت بی قدرتان


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...

هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود.

پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند...

مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ...

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
2024/09/29 07:35:47
Back to Top
HTML Embed Code: