Telegram Web Link
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
‍درست در زمانی که مردم چین گوشت بستگان خود را برای سد جوع می‌خوردند ، باور رفیق مائو به وفور محصول مانع از چاره گشایی بود.

مردم به گفته مائو باید سخت ‌کوشی و کنار آمدن با مشکلات را یاد می‌گرفتند ، خود رفیق مائو و سایر رفقای حزبی و فرزندانشان اما ترجیح می‌دادند عمده وقت خود را با نگهبانانشان برای نوشیدن مشروب و صحبت در مورد دوست دخترهایشان صرف کنند. یک بار منشی رفیق "وانگ ونژونگ" به اوگفته بود: اگر مردم بدانند که در حالی به قناعت و سختکوشی دعوت می ‌شوند که رفقای حزبی اینطور زندگی میکنند ، چه می‌شود؟

و او (وانگ ونژونگ) پاسخ داده بود: مردم اگر می توانستند تا بدین حد عمیق فکر کنند نیازی به انقلاب نبود. ما اینطور زندگی میکنیم چون زحمت هدایت آنهایی که مشکلات عمیق و ناتمامشان را به دست یک یا چند نفر ، ممکن می‌دانند بر گردن ماست ، دانایی نیاز به رفاه دارد، نادانی نه.


کتاب: زندگی خصوصی رئیس مائو
نویسنده: لی جی سویی
____

✏️ مائو تسه‌تونگ (۱۸۹۳ – ۱۹۷۶)
بنیانگذار و رهبر انقلاب کمونیستی چین


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
نیچه یک بار گفته تفاوت اصلی انسان و گاو این بود که گاو می‌دونست چطور وجود داشته باشه، چطور بدون بیم، در زمان مقدسِ اکنون، بدون سنگینی بار گذشته و بی‌خبر از وحشت‌ های آینده زندگی کنه.

ولی ما انسان‌های بدبخت چنان در تسخیر گذشته و آینده‌ایم که فقط می‌تونیم مدت کوتاهی در اکنون پرسه بزنیم. می‌دونین چرا تا این حد در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟ نیچه میگه چون روزهای کودکی روزهای بی‌خیالی بوده‌اند، روزهایی عاری از دلواپسی، روزهایی که هنوز آوار گذشته‌ها و خاطرات دردناک و محزون بر ما سنگینی نمی‌کرده‌اند ...

این رو هم مثل بسیاری از اندیشه‌هاش، از آثار شوپنهاور غنیمت برده.

#اروین_د_یالوم
کتاب: درمان شوپنهاور
ترجمه: سپیده حبیب


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
زمان بهترین منتقد و صبر بهترین معلم است ...

#فردریک_شوپن

__

شوپن یکی مهمترین موسیقی دانان تاریخ بشمار میرود او با وجود عمر کوتاه بسیار پرکار بود و فرم ‌های موسیقی زیادی را ابداع نمود اما مهم‌ ترین نوآوری‌ هایش را درقالب فرم‌ هایی مثل سونات پیانو ، والس ، نوکتورن ، اتود ، پرلود و پولونِز به نمایش گذاشته است.

🎼 از شما دعوت میکنیم در ادامه یکی از آثار شوپن را با نوازندگی "هلن گریمود" پیانیست معروف فرانسوی و دارنده نشان لژیون دونور بشنوید و همچنان با ما همراه باشید.


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories

😱 اطّلاعات جالب از حقایق عجیب جهان
😱 شگفتی‌هایی که هر کسی رو جذب می‌کنه
🌏 دانستنی‌های مفید از همه‌چیز و همه‌جا

🤔 مطالبی که قبل از مرگ باید بدونیم

همه در کانال بزرگ اطّلاعات|دانستنی
@Etelaat_Danestani
@Etelaat_Danestani
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
#داستان_کوتاه

مشت به دروازه‌ قصر

تابستان بود، روزی بسیار گرم. همراه خواهرم در راه خانه از کنار دروازه‌ای می‌گذشتیم. نمی‌دانم خواهرم عمدا یا از سر حواس پرتی مشتی به دروازه زد یا آن که فقط تهدید به زدن کرد اما ضربه‌ای وارد نیاورد. صد گام آن سوتر، در سر پیچ جاده به چپ، دهکده آغاز می‌شد. دهکده نا آشنا بود، اما همین که از برابر نخستین خانه گذشتیم، کسانی، وحشت زده و از ترس قامت خمانده، در برابر‌مان ظاهر شدند و با تکان دستی دوستانه یا به قصد هشدار به سوی مان اشاره کردند ....

قصری را نشان دادند که از کنارش گذشته بودیم و مشتی را یاد آورمان شدند که خواهرم به دروازه زده بود. گفتند صاحبان قصر علیه‌مان اقامه‌ی دعوا خواهند کرد، تحقیقات به زودی آغاز خواهد شد. من خود کاملا آرام ماندم و خواهرم را هم به آرامش فرا خواندم. چه بسا او اصلا مشتی به دروازه نزده بود، و فرضاً اگر هم زده بود، در هیچ نقطه‌ای از دنیا کسی را به خاطر چنین کاری به محکمه نمی‌کشند. سعی کردم این مطلب را به آنانی هم که گردمان را گرفته بودند حالی کنم. همگی گفته‌هایم را شنیدند، اما خود ابراز نظری نکردند. چندی بعد گفتند، نه فقط خواهرم، که خود من هم در مقام برادر او در اتهام هستم. لبخندزنان سر جنباندم. همگی به سوی قصر سرگرداندیم، آنگونه که دودی را در دوردست نظاره می‌کنند و در انتظار آتش می‌مانند. راستی هم به زودی سوارانی را دیدیم که از دروازه‌ی چار طاق گشوده‌ی قصر به درون تاختند. گرد و خاک به هوا برخاست و همه چیز را در خود گرفت. تنها برق نیزه‌های بلند به چشم می‌آمد. گروه سواران هنوز به تمامی از دروازه به درون نرفته بودند که اسب‌ها را برگرداندند و رو به سوی ما آوردند.

خواهرم را واداشتم از آنجا برود. گفتم به تنهایی موضوع را فیصله خواهم داد. خواهرم حاضر نبود تنهایم بگذارد. گفتم دست کم برود و لباس دیگری به تن کند تا با سر و وضع مناسب تری با آن اربابان رو به رو شود. سرانجام گفته‌ام را پذیرفت و گام در راه دراز خانه گذاشت. سواران لحظه‌ای بعد به ما رسیدند. از بالای اسب سراغ خواهرم را گرفتند. بیم‌زده پاسخ داده شد که او فعلا در این مکان حضور ندارد، اما بعدا خواهد آمد. کم و بیش با بی‌اعتنایی از این پاسخ گذشتند. ظاهرا مهم این بود که مرا به چنگ آورده‌اند. در میانشان دو تن از دیگران برتر می‌نمودند. یکی از آن دو قاضی بود، مردی جوان و پرجنب و جوش، و دیگری دستیار آرام او بود که آسمن نامیده می‌شد. از من خواستند وارد خانه‌ی روستایی شوم. در حالی که سر می‌جنباندم و بند شلوارم را پس و پیش می‌کردم، زیر نگاه تیز اربابان به کندی راه افتادم. هنوز بر این گمان بودم که تنها کلامی خواهد توانست منِ شهری را در کمال عزت و احترام از دست این جماعت روستایی برهاند. اما چون از آستانه‌ی خانه‌ی روستایی به درون رفتم، قاضی، که به پیش جهیده بود و انتظارم را می‌کشید، گفت: «برای این مرد متأسفم.» بی هیچ شکی منظور او وضعی نبود که من در آن به سر می‌بردم. بلکه سخنش درباره‌ی آن چیزی بود که انتظارم را می‌کشید. آن چاردیواری بیشتر به سلول زندان می‌مانست تا به خانه‌ای روستایی: سنگفرش‌های بزرگ، دیوارهای تاریک لخت و عریان، جایی در دل دیوار حلقه‌ای آهنی و در میانه‌ی اتاق چیزی که از یک لحاظ به تختی ساده و از لحاظ دیگر به میز جراحی می‌مانست.

آیا هنوز امکان آن هست که مزه‌ی هوایی جز هوای زندان را بچشم؟ جان کلام این پرسش است، یا بهتر آنکه بگویم، این پرسش می‌توانست جان کلام باشد، اگر امکان رهایی‌ام وجود می‌داشت.

#فرانتس_کافکا
مترجم: علی‌اصغر حداد

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
‍ ناسوادی
[چرا کسانی که سواد دارند، کتاب نمی‌خوانند؟]
نوشتهٔ کاوه فیض‌اللهی
فصل دوم، قسمت دهم

اینکه امروزه مردم خیلی کمتر از گذشته مطالعه می‌کنند و کتاب می‌خوانند و این روند در آینده نیز ادامه خواهد داشت، خبر جدیدی نیست. سؤالی که از خودم می‌پرسم این است که آیا کتاب چیزی است که باید از آن عبور کرد؟ آیا کتاب یکی از مظاهر زندگی دیروز است که به‌تدریج باید کنار گذاشت؟ آیا ما به فرمولی جادویی دست یافته‌ایم که ما را از خواندن کتاب بی‌نیاز کرده است؟ آیا بشر در مسیر تکامل خود مرحلهٔ کتاب‌خوانی را پشت سر گذاشته است؟


□ نویسنده: کاوه فیض‌اللهی
گوینده: نگین کیانفر

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
II. Andante con moto
Beaux Arts Trio
#موسیقی_کلاسیک
Andante con moto
اثر: فرانتس شوبرت
اجرا گروه: Beaux arts trio
سازها: پیانو، ویولن ، ویولنسل

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
قبل از اینکه بخوابم در آینه بصورت خودم نگاه کردم ، دیدم صورتم شکسته محو و بی ‌روح شده بود بقدری محو بود که خودم را نمیشناختم ...

رفتم در رختخواب لحاف را روی سرم کشیدم غلت زدم ، رویم را بطرف دیوار کردم ، پاهایم را جمع کردم ، چشمهایم را بستم و دنباله خیالات خودم را گرفتم این رشته‌هائی که سرنوشت تاریک ، غم‌انگیز ، مهیب و پر از کیف مرا تشکیل میداد.

#صادق_هدایت
کتاب: بوف کور


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
اگر زمانی حس کردیم با فرد نامناسبی ازدواج کرده ایم ، هیچ اشکالی ندارد. لازم نیست او را ترک کنیم ...

تنها چیزی که باید ترک کنیم نظریه رمانتیکی‌ ست که مفهوم غربی ازدواج در طول ۲۵۰ سال گذشته بر مبنای آن پایه گذاری شده است: این که یک آدم تمام و کمال وجود دارد که میتواند همه‌ نیازهای ما را برطرف و تمام آرزوهای مان را برآورده کند.

باید دیدگاه رمانتیک‌مان را با این آگاهی حزن انگیز و گه گاه خنده دار جایگزین کنیم که هر موجود انسانی ما را دلخور ، ناراحت ، عصبانی ، درمانده ، دیوانه و دلسرد خواهد ساخت؛ و ما نیز بدون هیچ قصد و غرضی همین کار را با او خواهیم کرد.

#آلن_دوباتن
کتاب: جستارهایی در باب عشق
ترجمه: گلی امامی


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
حتی گوگل هم کم میاره
از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇

@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

با این کانال دیگه نیازی نیست
توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
شاید آنچه موجب تشدید گرایش جامعه‌ی مدرن به مقدم دانستن محصول بر فرایند شده است، وابُریدن تدریجی بدن از زندگی روزمره باشد. با گذر از دوران‌های کشاورزی ، صنعتی و اطلاعاتی ، بدن‌های ما به‌ نحو پیش‌رونده‌ای از تلاش برای بقا محروم شده‌اند. بخش زیادی از فلسفه‌ی سوزوکی در واکنش به این جسمانیت‌زدایی از نژاد انسان پرورش یافته است ، که به دیده‌ی او پیامد مستقیم و بی‌واسطه‌ی اتکای تقریباً تمام‌ و‌ کمال تمدن معاصر بر انرژی غیر حیوانی است.

سوزوکی از همان آغاز فعالیت خود در دهه‌ی ۱۹۶۰ پیش‌بینی کرد که تکنولوژی مدرن رفته رفته پرسونای فردی و گروهی ما را تحلیل خواهد برد. او تضعیف بیان جسمانی ، آوایی و زبانی ما را که امروزه به‌ سبب تکنولوژی هوشمند مبتنی بر اینترنت رو به وخامت گذاشته ، به‌درستی پیش‌بینی کرده بود.

(برگرفته از مقدمه کتاب "فرهنگ بدن است" اثر #تاداشی_سوزوکی
ترجمه‌ و گرداوری: نرگس یزدی)


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
حتی گوگل هم کم میاره
از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇

@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

با این کانال دیگه نیازی نیست
توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
📎 #_یک_تکه_کتاب

مردم،بهشت را مثل باغ فردوس تصور می‌کنند.جایی که درآن می‌توانند بر ابرها شناور شوند و در رودخانه ها و کوه‌ها وقتشان را به بطالت بگذرانند.ولی این صحنه پردازی‌ها بدون تسلی خاطر، بی‌معنی است.
"بزرگترین هدیه‌ای که خدا می‌تواند به تو بدهد این است: درک آن‌چه در زندگی‌ات گذشته.تا زندگی‌ات برایت توجیه شود.این همان آرامشی است که دنبالش بودی"


📕 کتاب :در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
اثر : #میچ_البوم

👇👇👇

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند.pdf
2 MB
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
#داستان_کوتاه


روباه عاقل

یک روز روباهی که حوصله‌اش سر رفته و کمی هم افسرده بود و بی‌پول، تصمیم گرفت نویسنده شود، و چون منزجر بود از آدم‌هایی که هی اِل و بل می‌کنند و آخرش هم هیچ کاری نمی‌کنند، فوراً به نتیجه رسید و اولین کتابش خیلی خوب از کار درآمد و حسابی ترکاند، و همگان تحسینش کردند، و طولی نکشید که به همه‌ی زبا‌ن‌ها ترجمه شد (که بعضی‌شان هم ترجمه‌های خوبی نبودند). دومین کتابش حتی از اولی هم بهتر بود، و چندین استاد برجسته از مهم‌ترین محافل دنیای آکادمیک آن دوران شدیداً به تحسینش برخاستند و حتی کتاب‌هایی نوشتند درباره‌ی کتاب‌هایی که درباره‌ی کتاب‌های روباه نوشته شده بود. از آن پس، روباه کاملاً راضی و خرسند شد و در سال‌های بعد هیچ اثری منتشر نکرد. اما ملت شروع کردند به پچ پچ و هی به همدیگر می‌گفتند: «چه بلایی سر روباه آمده؟»

وقتی هم که او را در مهمانی‌ها و بزن بکوب‌ها می‌دیدند، بی‌درنگ سراغش می‌رفتند و گیر می‌دادند که حتماً باید اثر دیگری منتشر کند. روباه با کلافگی جواب می‌داد: «اما من که دو تا کتاب منتشر کرده‌ام» و آن‌ها می‌گفتند: «بله، و خیلی هم خوب بودند، برای همین باید یکی دیگر منتشر کنی.»

روباه جوابی نداد، ولی با خودش فکر کرد: «در واقع چیزی که آنها از من می‌خواهند این است که یک کتاب بد منتشر کنم. اما من زرنگ‌تر از این حرف‌هام و این کار را نمی‌کنم.» و دیگر کتابی منتشر نکرد ...

#آگوستو_مونته_روسو
داستان: روباه عاقل
ترجمه: مهشید شریفیان

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
زمانی حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد و زمانی برای خودت دوست انتخاب کن که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشد ...

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
2024/11/16 04:53:43
Back to Top
HTML Embed Code: